بررسى شبهاتى پیرامون نظارت و دفاترنظارتىشوراىنگهبان
آرشیو
چکیده
در پى اقدام شوراى نگهبان در تاسیس دفاتر نظارتى، منازعاتى بین این شورا از یک سو و مسؤولان اجرایى و جمعى از فعالان سیاسى از سوى دیگر در گرفت . مخالفان گاهى ضرورت آن را زیر سؤال برده و گاهى نیز آن را غیرقانونى خواندهاند . این مقاله مسائلى از قبیل ضرورت تاسیس دفاتر نظارتى، تشریفات قانونى تاسیس دفاتر نظارتى و ... را مورد بررسى قرار مىدهد و پس از آن به پرسشهایى در مورد بررسى صلاحیت داوطلبان پاسخ مىدهد .متن
مقدمه
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران که به عنوان یک «بیانیه اصلبندى شده» ، اهداف انقلاب اسلامى و خواستههاى مردم انقلابى ایران را در خود جاى داده است، داراى ویژگیهایى است که آن را از قوانین اساسى کشورهاى دیگر متمایز مىسازد . یکى از این ویژگیها، پیشبینى نهادى استبه نام شوراى نگهبان که با توجه به ترکیب خاص آن از ابتکارات این قانون است .
شوراى نگهبان در قانون اساسى وظایف مهمى بر عهده دارد که سه وظیفه «نظارت بر قانونگذارى» ، «نظارت بر انتخابات» ، و «تفسیر قانون اساسى» از مهمترین این وظایف است . به دلیل ابتکارى بودن این نهاد با توجه به ساختار خاص و نوع وظایف آن و فقدان یک الگوى تجربه شده، پرسشهاى گوناگونى پیرامون هر یک از وظایف این شورا به وجود آمده که برخى انگیزههاى پنهان و آشکار سیاسى نیز به این پرسشها دامن زده است . نویسندگان، هر کدام به سهم خود در تبیین وظایف شوراى نگهبان و پاسخ به پرسشهاى مربوط به آن کوشیده و آثار با ارزشى از خود بر جاى گذاشتهاند . نگارنده با توجه به بضاعتخود، این نوشتار را با هدف پاسخ به شبهاتى پیرامون موضوع نظارت بر انتخابات و دفاتر نظارتى به رشته تحریر در مىآورد . پرسشهایى که در این مقاله بررسى مىشود، به شرح زیر است:
1 - آیا تاسیس دفاتر نظارتى براى نظارت بر انتخابات ضرورت داشته است؟
2 - تشریفات قانونى تاسیس دفاتر نظارتى چیست؟
3 - آیا اقدام وزارت کشور در غیر قانونى خواندن دفاتر نظارتى، قانونى است؟
4 - آیا دیوان عدالت ادارى براى رسیدگى به اختلاف بین شوراى نگهبان و وزارت کشور صلاحیت دارد؟
5 - مرجع صالح براى رسیدگى به اختلاف یاد شده کدام است؟
6 - آیا بررسى صلاحیت داوطلبان توسط هیاتهاى اجرایى و نظارتى موجب دو مرحلهاى شدن انتخابات نمىشود؟
7 - آیا رد صلاحیت داوطلبان باید بر اساس اسناد و مدارک قانونى صورت گیرد؟
8 - در بررسى شرایط داوطلبان، اصل، صلاحیت آنان استیا عدم صلاحیت؟
گفتار اول: پرسشهاى مربوط به تاسیس دفاتر نظارتى
پرسش اول: آیا تاسیس دفاتر نظارتى لازم بوده است؟
مىدانیم که در جمهورى اسلامى ایران امور کشور باید به اتکاى آراى عمومى اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، اعضاى شوراها و نظایر اینها . (2) از سوى دیگر، براى تضمین سلامت و اطمینان از حتبرگزارى انتخابات، نهاد مقتدرى به نام شوراى نگهبان ناظر بر انتخابات قرار داده شده است . بر اساس اصل نود و نهم قانون اساسى:
«شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همهپرسى را بر عهده دارد .» (3)
با توجه به تفسیرى که شوراى نگهبان از ماهیت نظارت مذکور در این اصل به عمل آورده است، این نظارت، از نوع «نظارت استصوابى» است (4) ، و آن نظارتى است عام که در تمام مراحل و کلیه امور مربوط به انتخابات جارى است . (5) جا دارد اشارهاى به تشکیلات نظارتى شوراى نگهبان داشته باشیم:
الف) هیاتهاى نظارتى
یک نظارت عام، گسترده و جارى در کلیه امور مربوط به انتخابات، مستلزم ابزار و نیروهایى است . نهاد شوراى نگهبان مرکب از دوازده عضو است و روشن است که آنان قادر نیستند در انتخاباتى مثل انتخابات مجلس شوراى اسلامى، بر تمامى حوزههاى انتخابیه نظارت داشته باشند . از این رو، قانون به این نهاد اجازه داده است که هیاتهایى را براى نظارت راهاندازى نماید . این هیاتها بر سه نوع هستند:
1 - هیات مرکزى نظارت: ماده یک قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مصوب 9/5/1365 مىگوید:
«پیش از شروع انتخابات، از سوى شوراى نگهبان پنج نفر از افراد مسلمان و مطلع و مورد اعتماد (به عنوان هیات مرکزى نظارت بر انتخابات) با اکثریت آرا انتخاب و به وزارت کشور معرفى مىشوند .» (6)
2 - هیاتهاى استانى نظارت: ماده پنج قانون مذکور مقرر مىدارد:
«هیات مرکزى نظارت بر انتخابات باید در هر استان، هیاتى مرکب از پنج نفر با شرایط مذکور در مواد 1 و 2 جهت نظارت بر انتخابات آن استان تعیین کند .» (7)
3 - هیاتهاى نظارت حوزهاى (حوزه انتخاباتى): ماده شش همین قانون مىگوید:
«هیات نظارت استان با موافقت هیات مرکزى باید براى هر حوزه انتخابیه هیاتى مرکب از سه نفر با شرایط مذکور در مواد 1 و 2 جهت نظارت بر انتخابات حوزه مربوطه تعیین کند .» (8)
البته این هیاتهاى سه نفره، افرادى را جهت نظارت بر حوزههاى فرعى انتخاب خواهند کرد . (9)
بدین ترتیب، در تمامى مدتى که انتخابات برگزار مىشود، هیات مرکزى نظارت در تمام کشور و هیات پنج نفره استانها و هیاتهاى سه نفره حوزههاى انتخابیه بر کیفیت انتخابات نظارت کامل دارند . (10)
از ماده یک این قانون فهمیده مىشود که فعالیت هیاتهاى نظارت دائمى نیست، بلکه موقتى بوده و پیش از شروع انتخابات آغاز مىشود و تا پایان انتخابات ادامه دارد . در مورد وظایف این هیاتها مطالبى وجود دارد که به دلیل پیشگیرى از طولانى شدن سخن از طرح آن خوددارى مىکنیم .
ب) دفاتر نظارتى
علاوه بر هیاتهاى نظارتى که در قالب هیات مرکزى، استانى و حوزهاى، به طور موقت و به مناسبت انتخابات تشکیل شده و بر روند برگزارى انتخابات نظارت مىکنند، تشکیلات دیگرى به نام «دفاتر نظارتى» راه اندازى شده است . ظاهرا، دفاتر نظارتى به استناد ماده 3 آیین نامه داخلى شوراى نگهبان تاسیس شده است . ماده 3 آیین نامه داخلى شوراى نگهبان مىگوید:
«شوراى نگهبان داراى سازمان ادارى مىباشد که وظایف و اختیارات و نمودار تشکیلاتى آن با پیشنهاد دبیر شورا به تصویب شوراى نگهبان مىرسد و در مورد اصلاحات و تغییرات نیز به همین ترتیب عمل مىشود .» (11)
از شرح وظایف این دفاتر اطلاع دقیقى در دست نیست، اما از مجموع اظهارات و مصاحبههاى بعضى اعضاى شوراى نگهبان و دیگران مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - تامین نیازهاى اطلاعاتى هیاتهاى نظارت
یکى از وظایف دفاتر دائمى نظارت، ایجاد بانک اطلاعات و جمعآورى اطلاعات در مورد فعالان سیاسى و داوطلبان انتخابات است . بر اساس اظهارات معاون اجرایى و امور انتخابات شوراى نگهبان، نیازهاى اطلاعاتى هیاتهاى نظارتى، تا پیش از مجلس ششم، از طریق وزارت کشور و سایردستگاههاى دولتى و سازمانهاى وابسته تامین مىشد و از این جهت، بین شوراى نگهبان و نهادهاى مربوط همکارى کامل وجود داشت و نیازى نبود که شوراى نگهبان به طور مستقل اقدام بهجمعآورىاطلاعات مورد نیاز خود از طریق دفاتر نظارتى نماید . اما همزمان با دوره ششم مجلس شوراى اسلامى، به خاطر برخى تنشهاى سیاسى، این همکاریها کاهش یافت و اعضاى شوراى نگهباناحساس کردند که شرایط براى انجام وظیفه نظارتى فراهم نیست . از این رو، تاسیس دفاتر نظارتى، به عنوان یک تشکیلات توانمندى که بتواند زمینهساز انجام صحیح امر نظارت باشد، در جلسات شوراى نگهبان تصویب شد . (12)
2 - شناسایى، جذب و آموزش نیرو براى نظارت
یکى دیگر از وظایف دفاتر نظارتى این است که در نقاط مختلف کشور افراد مورد اعتماد و کارامد را شناسایى کرده و آنان را جذب نمایند و با آموزش آنان، زمینه نظارت صحیح و دقیق بر انتخابات را فراهم کنند . یکى از حقوقدانان شوراى نگهبان، در این زمینه اظهار مىدارد:
«در گذشته نیروهاى مردمى که با شوراى نگهبان همکارى مىکردند در مقطع زمانى انتخابات این همکارى را شروع مىکردند و بعد از پایان آن هم این همکارى قطع مىشد . در درجه اول، ما شناخت کافى نسبتبه این افراد نداشتیم و در درجه دوم، افرادى که مسؤول نظارت بودند، به دلیل این که ارتباط دائمى و سیستماتیک با شوراى نگهبان نداشتند نمىتوانستند در چارچوب آموزشهاى مورد نیاز شوراى نگهبان قرار بگیرند . طبیعى است که یک نفر ناظر آگاه و آموزش دیده و مرتبط با شوراى نگهبان بهتر از افرادى که هیچ گونه ارتباط دائمى نداشته و آموزش لازم را فرا نگرفتهاند، وظیفه خودش را انجام خواهد داد .» (13)
به هر حال، وظایف دفاتر نظارتى هر چه که باشد، این دفاتر تاسیس شده و به صورت دائمى فعالیتخود را آغاز کرده است .
اما آیا تاسیس دفاتر نظارتى ضرورى مىباشد؟ آیا هیاتهاى نظارت، براى عمل به وظایف نظارت بر انتخابات کافى نیست؟ مساله ضرورت یا عدم ضرورت تاسیس دفاتر نظارتى نیز همانند مساله مشروعیت آن، مورد مناقشه جدى بین وزارت کشور، شوراى نگهبان و فعالان سیاسى قرار گرفته است . فارغ از انگیزههاى سیاسى، پاسخ این پرسش چیست؟
به نظر مىرسد که اگر بنا باشد نظارت بر انتخابات به مفهومى که در قانون آمده به درستى انجام شود، این مساله به امکانات ادارى و نیروى انسانى آموزشدیده نیازمند است . با توجه به امکانات گستردهاى که قوه مجریه در اختیار دارد، نظارت بر کار این قوه ایجاب مىکند که ناظر نیز از امکانات لازم برخوردار باشد . این مطلب در مورد دیگر نهادهاى نظارتى نیز صدق مىکند; به عنوان مثال، اصل یکصد و سیزده قانون اساسى، رئیس جمهور را مسؤول اجراى قانون اساسى دانسته است و رئیس جمهور بر پایه آن در متن سوگندنامه، بر پاسدارى از قانون اساسى سوگند یاد مىکند . (14) رئیسجمهور براى نظارت بر قانون اساسى و پاسدارى از اصول آن به امکانات نظارتى نیاز دارد . به همین دلیل، در طول دوران پس از انقلاب، دو رئیس جمهور خواستار تاسیس واحد بازرسى در ریاست جمهورى شدهاند . نخستین بار مقام معظم رهبرى در سال 1370، زمانى که در سمت ریاست جمهورى بودند، خواستار تشکیل واحد بازرسى شدهاند . هر چند شوراى نگهبان با این درخواست موافقت نکرد و آن را اقدامى مغایر با قانون اساسى تشخیص داد . (15)
همچنین، حجةالاسلام و المسلمین سید محمد خاتمى براى نظارت بر اجراى قانون اساسى، اقدام به تاسیس دفتر نظارت و پیگیرى بر اجراى قانون اساسى نمودهاند . علاوه بر آن، در لایحه اصلاح قانون حدود وظایف و اختیارات رئیس جمهورى، از جمله مواد پیشنهادى این اصلاحیه، تاسیس دفتر نظارت است . (16)
این مطلب نشان مىدهد که نظارت به لوازمى نیاز دارد که واحد بازرسى یا دفاتر نظارتى یکى از آنهاست . سخنان مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى شوراى نگهبان تاکیدى بر این نیاز است . ایشان در تاریخ 28/4/1379 خطاب به اعضاى شوراى نگهبان فرمودهاند:
«شما باید کارتان را مستحکم کنید . نمىشود هفتاد هزار نفر را نگه دارید، اما مىتوانید یک تشکیلات ثابت، قوى، چابک آماده به کارى را در تمام سال داشته باشید; مانعى ندارد . این مىشود . شما مىتوانید به تعداد حوزههایى که مهمند و در کشور هستند عناصر ثابت داشته باشید، آنها را استخدام هم بکنید .» (17)
حال، معلوم نیست کسانى که از اقدام رئیس جمهور در تاسیس دفتر نظارت و پیگیرى بر اجراى قانون اساسى حمایت مىکنند و آن را براى عمل به مسؤولیتهاى رئیس جمهور ضرورى مىدانند، چرا تاسیس دفاتر نظارتى را براى شوراى نگهبان غیرضرورى مىشمارند؟!
پرسش دوم: آیا اقدام وزارت کشور در غیر قانونى خواندن دفاتر نظارتى از حیثحقوقى قابل دفاع است؟
در پى اقدام شوراى نگهبان در تاسیس دفاتر نظارتى و منازعاتى که پیرامون مشروعیت آن به وجود آمد، وزارت کشور در موضعگیریهاى متعدد این دفاتر را غیرقانونى خواند و از استانداران سراسر کشور خواست تا از همکارى با این دفاتر خوددارى نمایند . متعاقب آن، استانداران نیز بخشنامههایى را در این خصوص صادر کردهاند . این اقدام وزارت کشور و استانداران، از سوى شوراى نگهبان مورد انتقاد قرار گرفت و شوراى نگهبان این بخشنامه را خارج از حیطه اختیار وزارت کشور دانست . به همین دلیل به دیوان عدالت ادارى از وزارت کشور شکایت کرد و خواستار ابطال این بخشنامه شد . دیوان عدالت ادارى نیز به این شکایت رسیدگى کرده و اقدام به صدور راى نمود .
پرسشى طرح شده در این خصوص، این است که آیا وزارت کشور صلاحیت دارد دفاتر نظارتى را غیرقانونى اعلام نماید؟
مراجع صلاحیتدار قانونى در خصوص تشخیص مغایرت یا عدم مغایرت مقررات (آییننامهها، تصویبنامهها و بخشنامهها) با احکام شرعى و قوانین عمومى کشور، در قانون مشخص شدهاند . این مراجع به شرح زیرند:
1 - مرجع تشخیص مغایرت مقررات با احکام شرعى، شوراى نگهبان است و البته در همین مورد، مرجع ابطال مقررات مغایر با شرع دیوان عدالت ادارى است .
2 - مرجع تشخیص مغایرت مقررات با قوانین کشور و نیز مرجع ابطال آن دیوان عدالت ادارى است . (18) حال، اگر ماده 3 آییننامه داخلى شوراى نگهبان که به استناد آن دفاتر نظارتى ایجاد شده است، مغایر با قانون باشد، مرجع تشخیص مغایرت و ابطال آن دیوان عدالت است و وزارت کشور به عنوان یک نهاد اجرایى صلاحیت این کار را ندارد . بنابراین، اقدام وزارت کشور در غیرقانونى خواندن دفاتر نظارتى قابل توجیه نبوده و بر خلاف قانون است .
آرى! اگر مرجع صلاحیتدار، این دفاتر را غیرقانونى اعلام کرده باشد، وزارت کشور مىتواند بر اساس آن به استانداران اعلام کند که با این دفاتر همکارى نکنند اما تا کنون، مرجع صلاحیتدار چنین اظهار نظرى نکرده است .
پرسش سوم: آیا دیوان عدالت ادارى براى رسیدگى به اختلاف بین وزارت کشور و شوراى نگهبان صالح است؟
شوراى نگهبان از وزارت کشور به دیوان عدالت ادارى شکایت کرده است . آیا دیوان عدالت ادارى براى رسیدگى به این اختلاف صلاحیت دارد؟ پاسخ به این مساله مبتنى بر این است که آیا دیوان عدالت صلاحیت رسیدگى به اختلافات بین دو دستگاه دولتى را دارد یا خیر؟ توضیح این که، در هر دعوایى حداقل دو طرف وجود دارد و حسب این که طرفین هر دو اشخاص حقیقى یا حقوقى باشند، چندین احتمال شکل مىگیرد:
1 - خواهان و خوانده، هر دو اشخاص حقیقى (شهروند عادى) باشند; رسیدگى به این دعوى در صلاحیت محاکم دادگسترى است .
2 - خواهان یک دستگاه دولتى و خوانده یک شخص حقیقى باشد; رسیدگى به این دعوى نیز در صلاحیت محاکم دادگسترى است .
3 - خواهان یک شخص حقیقى و خوانده یک دستگاه دولتى باشد (عکس فرض دوم) ; رسیدگى به این دعوى در صلاحیت دیوان عدالت ادارى است; زیرا صلاحیت دیوان عدالت ادارى، رسیدگى به شکایات مردم از دستگاههاى دولتى یا مامورین دولتى است .
4 - خواهان و خوانده (هر دو) یک دستگاه دولتى باشند; رسیدگى به این دعوى در صلاحیت کدام مرجع است؟ آیا دیوان عدالت ادارى براى رسیدگى به آن صالح است؟ چون دعواى شوراى نگهبان به طرفیت وزارت کشور از همین قبیل است، پاسخ حقوقى این پرسش مهم مىباشد .
براى آن که ببینیم، آیا دیوان عدالت ادارى صلاحیت رسیدگى به این قبیل دعاوى را دارد یا خیر، شایسته است متن اصل یکصد و هفتاد و سوم را ذکر کنیم:
«به منظور رسیدگى به شکایات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبتبه مامورین یا واحدها یا آییننامههاى دولتى و احقاق حقوق آنها، دیوانى به نام دیوان عدالت ادارى زیر نظر رئیس قوه قضائیه تاسیس مىگردد ...»
به موجب این اصل، رسیدگى به شکایات «مردم» از مامورین یا واحدها یا آییننامههاى دولتى در صلاحیت دیوان عدالت است . پس خواهان در دیوان عدالت «مردم» و خوانده «مامورین یا واحدها یا آییننامههاى دولتى» است . اگر مقصود از «مردم» در این اصل همان اشخاص حقیقى باشند، در این صورت این همان فرض سوم است و شامل فرض چهارم (مورد بحث) نخواهد شد .
قانون دیوان عدالت ادارى، در بیان صلاحیتهاى دیوان، تا حدودى اختیارات آن را توسعه داده است . ماده یازده این قانون مقرر داشته است:
«صلاحیت و حدود اختیارات دیوان به قرار زیر است:
1 - رسیدگى به شکایات و تظلمات و اعتراضات اشخاص حقیقى یا حقوقى از ...» (19)
بر این اساس، رسیدگى به شکایات اشخاص حقوقى از دستگاههاى دولتى نیز در صلاحیت دیوان عدالت ادارى است . اشخاص حقوقى نیز به دو دستهاند: یا اشخاص حقوقى «حقوق خصوصى» اند; نظیر شرکتها و مؤسسات خصوصى و غیردولتى و یا اشخاص حقوقى «حقوق عمومى» هستند; یعنى شرکتها و مؤسسات دولتى و وابسته به دولت . آیا عبارت «اشخاص حقوقى» در ماده یازده قانون دیوان عدالت ادارى، شامل اشخاص حقوقى حقوق عمومى نیز مىشود؟
قوانین موجود درباره این پرسش ساکتند و همین مساله موجب اختلاف نظر شده است (20) اما آنچه به این اختلاف نظرها پایان داده، راى وحدت رویهاى است که از دیوان عدالت ادارى درباره همین موضوع صادر شده است . راى وحدت رویهاى که از هیات عمومى دیوان عدالت ادارى در تاریخ 10/7/1368 صادر شده به شرح زیر است:
«نظر به این که در اصل یکصد و هفتاد و سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، منظور از تاسیس دیوان عدالت ادارى رسیدگى به شکایات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبتبه مامورین یا واحدهاى دولتى تصریح گردیده و با توجه به معنى لغوى و عرفى کلمه مردم، واحدهاى دولتى از شمول مردم خارج و به اشخاص حقیقى یا حقوقى حقوق خصوصى اطلاق مىشود و مستفاد از بند یک ماده 11 دیوان نیز اشخاص حقیقى و حقوقى حقوق خصوصى مىباشند، على هذا شکایات و اعتراضات واحدهاى دولتى در هیچ مورد قابل طرح و رسیدگى در شعب دیوان عدالت ادارى نمىباشد .» (21)
بنابراین، دیوان عدالت ادارى با این راى و با تاکیدى که در عبارت «در هیچ مورد» وجود دارد، در مورد دعاوى دستگاههاى دولتى از دستگاههاى دولتى (هر چه که باشد) از خود سلب صلاحیت کرده است . بر اساس آنچه که در ماده 20 قانون دیوان عدالت ادارى ذکر شده، آراى وحدت رویه هیات عمومى دیوان عدالتبراى شعب دیوان و سایر مراجع در موارد مشابه لازم الاتباع است . (22)
از این مطالب نتیجه مىگیریم که به استناد این راى وحدت رویه، رسیدگى به شکایتشوراى نگهبان از وزارت کشور خارج از صلاحیت دیوان عدالت ادارى مىباشد . راى دیوان عدالت در ابطال بخشنامه وزارت کشور یا استانداران، گرچه از جهت ماهوى صحیح بوده است، ولى از جهتشکلى (صلاحیت) نادرست مىباشد .
آرى! اگر اعضاى شوراى نگهبان نه به عنوان عضو شوراى نگهبان، بلکه به عنوان شخصیتحقیقى و یک شهروند عادى، از دیوان عدالتخواستار ابطال بخشنامه وزارت کشور یا استانداران شده باشند، در این صورت دیوان عدالتبه استناد اصول 170 و 173 قانون اساسى و قانون دیوان عدالت ادارى صلاحیت داشتبه این دعوى رسیدگى نماید .
پرسش چهارم: مرجع صالح براى رسیدگى به اختلافات دستگاههاى دولتى (وزارت کشور و شوراى نگهبان) کدام است؟
از مباحث گفته شده، روشن گردید که رسیدگى به اختلافات دستگاههاى دولتى (مواردى که هر دو طرف دعوى یک دستگاه دولتى هستند). خارج از صلاحیت دیوان عدالت ادارى و نیز خارج از صلاحیت محاکم عمومى دادگسترى است . حال به این پرسش مىپردازیم که مرجع صالح براى رسیدگى به اختلافات دستگاههاى دولتى کدام است؟
براى ارائه یک پاسخ کامل به این پرسش لازم استبه این نکته توجه شود: اختلافاتى که بین دستگاههاى دولتى بروز مىکند، در یک تقسیم کلى بر دو دستهاند: اختلافاتى که درون یک قوه و بین دو دستگاه از آن قوه رخ مىدهد مانند اختلاف بین یک وزارتخانه با وزارتخانه دیگر (اختلافات درون قواى کشور) ; اختلافاتى که بین دو قوه از قواى کشور یا دو دستگاه از دو قوه رخ مىدهد مانند اختلاف بین شوراى نگهبان و وزارت کشور (اختلافات بین قواى کشور) .
با توجه به این که مرجع صالح جهت رسیدگى به این اختلافات با یکدیگر متفاوت است، باید هر یک جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد .
الف) اختلاف درون قواى کشور
در مواردى که درون هر یک از قواى کشور اختلافى بروز کند (مانند آن که بین یک وزارتخانه و وزارتخانه دیگر در مورد مسالهاى اختلاف ایجاد شود) درون خود آن قوه رسیدگى خواهد شد; به این صورت که مثلا در کمیسیونهاى ویژهاى به اختلاف رسیدگى مىشود و یا حسب مورد، موضوع مورد اختلاف توسط مقام بالاتر حل مىشود; به عنوان مثال، اختلافات درون قوه مجریه به ترتیب زیر حل مىشود:
1 - کلیه اختلافات میان دستگاههاى اجرایى، اعم از وزارتخانهها و مؤسسات و سازمانهاى دولتى و وابسته به دولت و شرکتهاى دولتى بدوا به معاونین حقوقى وزارتخانههاى مربوط ارجاع مىگردد .
2 - در مورد اختلافات مربوط به اموال دولتى، که بعد از ارجاع به معاونین حقوقى و وزارتخانههاى ذیربط، به دلیل عدم صراحتیا فقدان حکم مناسب در قوانین و مقررات موضوعه، از نظر حقوقى منتجبه توافق نگردد، طرفین دعوى در صورت موافقت مىتوانند به استناد اختیارات قانون وزارتخانهها و سازمانهاى دولتى ... نسبتبه رفع مشکل اقدام نمایند .
3 - در مورد اختلافاتى که از طریق بندهاى یادشده حل نگردد، مراتب در کمیسیونى مرکب از معاونتحقوقى و امور مجلس نخست وزیر، (23) رئیس و معاونین حقوقى وزارت امور اقتصادى و سازمان امور ادارى و استخدامى کشور ... مطرح و تصمیمگیرى خواهد شد .
آنچه بیان شد، ترتیبى است که در تصویب نامه مورخ 21/4/1366 هیات وزیران پیشبینى شده است . (24)
ب) اختلافات بین قواى کشور
هرگاه اختلاف به وجود آمده، اختلاف بین دو قوه از قواى سهگانه باشد، اعم از آن که این اختلاف بین رؤساى قواى کشور باشد، یا میان دستگاههاى مربوطه چه باید کرد؟ اختلاف بین شوراى نگهبان و وزارت کشور از همین قبیل است . وزارت کشور، وابسته به قوه مجریه است و شوراى نگهبان به عنوان رکن ناظر بر قانونگذارى; بخشى از قوه مقننه . (25) مرجع صالح براى حل و فصل این اختلافات کیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: تا پیش از بازنگرى قانون اساسى در سال 1368، تنظیم روابط قواى سهگانه، بر عهده رئیس جمهورى بوده است . اصل یکصد و سیزده، پیش از بازنگرى، در این خصوص مقرر مىداشت:
«پس از مقام رهبرى، رئیس جمهورى عالیترین مقام رسمى کشور است و مسؤولیت اجراى قانون اساسى و تنظیم روابط قواى سهگانه و ریاست قوه مجریه را در امورى که مستقیما به رهبرى مربوط مىشود بر عهده دارد .»
در بازنگرى سال 1368، اصل نام برده مورد بازبینى قرار گرفته و اصلاح شده است . در این اصلاحیه، عبارت «تنظیم روابط قواى سهگانه» حذف شده است و در نتیجه در حال حاضر، رئیسجمهور چنین اختیارى ندارد . در عوض حذف این عبارت از اصل یکصد و سیزدهم، عبارتى به همین مضمون به اصل یکصد و دهم (اختیارات رهبرى) اضافه شده است . بند 7 اصل یکصد و دهم یکى از وظایف و اختیارات رهبرى را «حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سهگانه مىداند .
بر این اساس، این مقام رهبرى است که مرجع حل اختلاف بین قواى کشور و تنظیم روابط بین آنهاست . و در مورد اختلاف بین شوراى نگهبان و وزارت کشور، نیز باید به همین ترتیب عمل شود . به نظر مىرسد که طرفین اختلاف - اگر نتوانند اختلاف را بین خود حل کنند - باید موضوع را به مقام رهبرى ارجاع بدهند و از ایشان درخواستحل اختلاف نمایند . این راه حلى است که از قوانین موجود فهمیده مىشود .
گفتار دوم: پرسشهاى مربوط به بررسى صلاحیت داوطلبان
از مباحث مهمى که هنگام برگزارى انتخابات میان مجریان انتخابات، ناظران و داوطلبان بروز مىکند، مساله بررسى صلاحیتهاست . در رابطه با این موضوع پرسشهاى متعددى وجود دارد ولى آنچه در این نوشتار بررسى مىشود پرسشهاى زیر است:
1 - آیا بررسى صلاحیت داوطلبان توسط هیاتهاى اجرایى و نظارتى موجب دو مرحلهاى شدن انتخابات نمىشود؟
2 - آیا رد صلاحیت داوطلبان باید بر اساس اسناد و مدارک قانونى صورت گیرد؟
3 - در بررسى شرایط داوطلبان، اصل صلاحیت آنان استیا عدم صلاحیت؟
در زیر، پرسشهاى فوق را یکى پس از دیگرى مورد بررسى قرار مىدهیم:
پرسش اول: آیا بررسى صلاحیت داوطلبان توسط هیاتهاى اجرایى و نظارتى موجب دو مرحلهاى شدن انتخابات نمىشود؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که در مورد انتخابات و برگزیدن نمایندگان مردم، سه مرحله متمایز با یکدیگر وجود دارد:
1 - مرحله اول تعیین شرایط انتخابشوندگان است . بدیهى است که هر کارى نیاز به توانایىها و شایستگىهایى دارد که بدون آن، یا ریاست جمهورى (27) شرایطى را بیان کرده است . شرایط داوطلبان نمایندگى مجلس شوراى اسلامى، در قانون اساسى بیان نشده است . قانونگذار، اساس تعیین این شرایط را به قانون عادى حواله داده است . در قسمتى از اصل 62 مىخوانیم:
«... شرایط انتخاب کنندگان و انتخابشوندگان و کیفیت انتخابات را قانون معین خواهد کرد .»
مجلس شوراى اسلامى نیز شرایط انتخاب شوندگان را بیان کرده است . مواد 28، 29 و 30 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مصوب 7/9/1378 به تفصیل این شرایط را توضیح داده است . بنابراین، «تعیین شرایط» داوطلبان یا انتخابشوندگان که نخستین مرحله از انتخابات است، بر عهده قانونگذار بوده که انجام شده است . هیاتهاى اجرایى یا نظارتى هیچ دخالتى در این مرحله نداشته و نخواهند داشت .
2 - مرحله دوم، بررسى وضعیت داوطلبان از حیث دارا بودن شرایط مذکور در قانون اساسى . از این مرحله مىتوان به «تشخیص شرایط» داوطلبان یاد کرد . آنچه که در فصل پنجم قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى (مواد 55 - 45) با عنوان «اعلام داوطلبى و رسیدگى به صلاحیت داوطلبان» آمده است ناظر به همین مرحله مىباشد . هیاتهاى اجرایى و نظارتى، وضعیت داوطلبان و سوابق آنان را بررسى مىنمایند . از میان افراد ثبت نام شده، واجدین شرایط مذکور در قانون را تایید کرده و افراد فاقد شرایط را رد صلاحیت مىکنند . آنچه معیار تایید یا رد صلاحیت داوطلبان خواهد بود، منحصرا شرایط و معیارهاى مذکور در قانون انتخابات است و هیاتهاى اجرایى و نظارتى مجاز به اعمال نظر و سلیقه شخصى نمىباشند .
3 - مرحله سوم، انتخاب از میان داوطلبان است . انتخاب کنندگان با بررسى صلاحیتها، سوابق سیاسى و توانایى داوطلبان، افراد مورد نظر خود را انتخاب نموده و به نام آنان راى مىدهند . شرایطى که در قانون ذکر شده، حداقل معیارهاى نمایندگى است و فردى که صلاحیت او تایید مىشود، معیارهاى لازم براى نماینده شدن را داراست . اما روشن است که انتخاب کنندگان براى راى دادن معیارهاى خاص خود را دارند . مواضع سیاسى، برنامهها و طرحهاى داوطلبان معیارهایى است که راى دهندگان به آن توجه مىکنند . براى تفکیک و تمیز مراحل، از این مرحله مىتوانیم به «تشخیص صلاحیتها» تعبیر نماییم .
آنچه که موجب دو مرحلهاى یا دو درجهاى شدن انتخابات خواهد شد، وارد شدن هیاتهاى اجرایى یا نظارتى در مرحله سوم است . اگر مسؤولان برگزارى انتخابات، از میان افراد واجد شرایط مذکور در قانون نیز دستبه انتخاب بزنند و از میان آنان افراد شایستهتر را انتخاب نموده و براى انتخاب به مردم معرفى نمایند، بى گمان این کار بر خلاف قانون بوده و با حق حاکمیت مردم و حق آنان بر تعیین سرنوشتخویش مغایر است و به دو درجهاى شدن انتخابات مىانجامد . تمیز و تشخیص لیاقت و صلاحیت داوطلبان، جوهر حاکمیت مردم بوده و در اختیار ویژه آنان است و هیچ مقامى حق محدود کردن آن را ندارد . (28)
نظارت شوراى نگهبان نیز نباید به گونهاى تفسیر شود که مرحله سوم را در بر گیرد و نظارت استصوابى نیز اگر به نحوى تعریف و تفسیر شود که دامنه آن به مرحله سوم نیز کشیده شود غیر قابل پذیرش است . آنچه که باعثشد چنین تصورى ایجاد شود، عبارت «تشخیص صلاحیت» در بعضى مواد قانونى است .
در ماده 3 قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مصوب 9/5/1365 مىخوانیم:
«هیات مرکزى نظارت بر کلیه مراحل و جریانهاى انتخاباتى و اقدامات وزارت کشور در امر انتخابات و هیاتهاى اجرایى و تشخیص صلاحیت نامزدهاى نمایندگى و حسن جریان انتخابات نظارت خواهد کرد .» (29)
عبارت «تشخیص صلاحیت نامزدهاى نمایندگى» در قانون فوق موهم آن است که هیاتهاى اجرایى یا نظارتى در مورد صلاحیت و شایستگى داوطلبان (مرحله سوم) نیز حق تصمیمگیرى دارند ولى با توجه به توضیحات ارائه شده، باید این عبارت به «بررسى شرایط داوطلبان» معنا شده و حتى بهتر استبه این عبارت تصحیح شود تا جلوى هر گونه سوء تعبیر گرفته شود . (30)
پرسش دوم: آیا رد صلاحیت داوطلبان بایستى بر اساس اسناد و مدارک قانونى باشد؟
مناقشه دیگرى که در مورد بررسى شرایط داوطلبان وجود دارد، لزوم مستند بودن رد صلاحیتهاست . عدهاى مىگویند، رد صلاحیتها منحصرا باید به استناد مدارک قانونى صورت گیرد و گروهى دیگر معتقدند که در مورد بعضى شرایط، بدون مدارک قانونى نیز رد صلاحیت ممکن است . این گروه مىگویند: براى نامزدهاى نمایندگى، شرایط و صلاحیتهایى منظور شده است که تایید آن شرایط و صلاحیتها به هیچ وجه در حوزه کارى مراجع چهارگانه قرار ندارد . (31) در این مناقشه حق چیست و قانون چه مىگوید؟
قانون در مورد پرسش مورد بحثساکت نیست . در «قانون لزوم رسیدگى دقیق به شکایات داوطلبین رد صلاحیتشده در انتخابات مختلف - مصوب 22/8/1378 مجمع تشخیص مصلحت نظام» آمده است:
«به موجب این قانون کلیه مراجع رسیدگىکننده صلاحیت داوطلبین در انتخابات مختلف (به استثناى انتخابات خبرگان رهبرى که مطابق اصل یکصد و هشتم قانون اساسى خواهد بود) موظفند صرفا بر اساس مواد قانونى و بر اساس دلایل و مدارک معتبر که توسط مراکز مسؤول قانونى به مراجع اجرایى و نظارتى ارسال شده است . به بررسى صلاحیت داوطلبان بپردازند ...» (32)
در این قانون بیان نشده است که «مراکز مسؤول قانونى» که اسناد و مدارک ارسالى از سوى آنان مبناى رسیدگى به شرایط داوطلبان است کدام مراکز هستند . این مراکز در «قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى - مصوب 7/9/1378» بیان شدهاند . در ماده 48 این قانون آمده است:
«وزارت کشور و شوراى نگهبان پس از وصول مشخصات داوطلبان، روزانه لیست کامل آنان را تهیه و به منظور بررسى سوابق آنان در رابطه با صلاحیتهاى مذکور در این قانون، به وزارت اطلاعات، دادستانى کل، سازمان ثبت احوال و اداره تشخیص هویت و پلیس بینالملل در مرکز ارسال مىدارد . مراکز مزبور موظفند ظرف پنج روز نتیجه بررسى را با دلیل و سند به وزارت کشور و شوراى نگهبان اعلام نمایند .» (33)
از دو قانون یاد شده، نکات زیر فهمیده مىشود:
1 - مفاد قانون عام است و شامل مراجع اجرایى و نظارتى مىشود .
2 - مفاد این قانون شامل تمام انتخابات (به جز انتخابات خبرگان رهبرى) مىشود .
3 - مراجع رسیدگى کننده به صلاحیت داوطلبان موظفند صرفا بر اساس مواد قانون و دلایل و مدارک معتبر عمل کنند .
4 - مقصود از مواد قانون، شرایط مذکور در مواد 28، 29 و 30 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى است . این مطلب علاوه بر عبارت «مواد قانونى» از عبارت «در رابطه با صلاحیت مذکور در این قانون» نیز فهمیده مىشود .
5 - مقصود از دلایل و مدارک معتبر، مدارکى است که توسط مراکز مسؤول قانونى ارسال شدهاست .
6 - مراکز مسؤول قانونى، منحصرا مراجع چهارگانه مذکور در ماده 48 قانون انتخابات هستند . بنابراین، رد صلاحیت داوطلب به دلیلى غیر از آنچه در قانون انتخابات (شرایط) آمده و به استناد مدرکى غیر از آنچه از سوى مراکز چهارگانه ارسال شده است، چه توسط هیاتهاى اجرایى و چه توسط هیات نظارتى نادرستبوده و بر خلاف قانون است .
در مورد بند 6، بین ناظر و مجرى انتخابات اختلاف نظر وجود دارد . شوراى نگهبان مىگوید: بعضى از شرایط در حوزه مراجع چهارگانه قرار ندارد، ظاهرا مقصود آنان بند 1، 3 و 5 در ماده 28 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى است .
در بند 1 ماده 28، «اعتقاد و التزام عملى به اسلام و نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران» و در بند 3، «ابراز وفادارى به قانون اساسى و اصل مترقى ولایت مطلقه فقیه» و در بند 5، «نداشتن سوء شهرت در حوزه انتخابیه» جزء شرایط انتخاب شدن قرار داده شده است .
در مورد اعتقاد و التزام عملى به اسلام و نظام جمهورى اسلامى، هر شهروند ایرانى معتقد و ملتزم فرض مىشود، مگر آن که از سوى مراجع قانونى دلیلى بر خلاف آن ارسال شود . این مطلب در تبصره از ماده 27 آییننامه اجرایى قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى مورد تاکید قرار گرفته است . این تبصره مىگوید:
«صلاحیت داوطلبان نمایندگى مجلس شوراى اسلامى در مورد شرط اعتقاد و التزام عملى به اسلام و نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران باید مستند به قانون و بر اساس مدارک و اسناد معتبر باشد که مطابق مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص لزوم رسیدگى دقیق به شکایات داوطلبان رد صلاحیتشده در انتخابات مختلف، توسط مراکز مسؤول قانونى به مراجع اجرایى و نظارتى ارسال شده است .» (34)
مسؤولان برگزارى انتخابات مىگویند: در مورد نداشتن سوء شهرت، اگر تاکیدها و تعمیمهاى به کار رفته در قانون مذکور نبود، ممکن بود به مدارک دیگر عمل شود، لکن با وجود این تاکید و تعمیمها، دیگر تردیدى باقى نمىماند که مقصود از سوء شهرت، اشتهار به فسق یا تجاهر به فسق، آن نوع سابقهاى است که مراکز قانونى آن را گزارش کرده باشند .
با وجود این، هیاتهاى نظارت بر انتخابات، استناد به تحقیقات محلى را براى رد ماده 50 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى است . (35) این ماده مىگوید:
«هیاتهاى اجرایى مراکز حوزههاى انتخابیه موظفند حداکثر ظرف ده روز پس از پایان مهلت ثبتنام، با توجه به نتایجبه دست آمده از بررسیهاى لازم در محل و با استفاده از نتایج اعلام شده توسط وزارت کشور، صلاحیت داوطلبان در رابطه با صلاحیت مذکور در آن قانون را مورد بررسى قرار داده و نتیجه را کلا به هیاتهاى نظارت اعلام نمایند .» (36)
ظاهرا دلیل این گروه، عبارت «بررسیهاى لازم در محل» در متن فوق است . که آن را به تحقیقات محلى معنا کردهاند . (37) این استنباط نادرستبه نظر مىرسد; زیرا مغایر با قوانین دیگر، از جمله ماده واحده «قانون لزوم رسیدگى دقیق به شکایات داوطلبین رد صلاحیتشده» ، مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز ماده 48 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى و حتى تبصره همین ماده 50 مىباشد . در تبصره ماده فوق آمده است:
«رد صلاحیت داوطلبان نمایندگى مجلس شوراى اسلامى باید مستند به قانون و بر اساس مدارک و اسناد معتبر باشد .» (38)
به علاوه، اگر بنا باشد به تحقیقات محلى در رد صلاحیتها استناد شود، این امر مساله بررسى صلاحیت داوطلبان را با مشکل مواجه مىسازد; زیرا با توجه به گروهبازى و دستهبندیهاى سیاسى که تا دل روستاهاى کشور کشیده شده است، تحقیق راجع به یک شخص نتایج متفاوتى را به دست مىدهد . گروهى، شخصى را داراى حسن شهرت و گروهى دیگر همان شخص را داراى سوء شهرت معرفى مىکنند . بدین ترتیب، راه براى اعمال نظر و سلیقه در بررسى صلاحیتها باز مىشود و این به تضییع حقوق افراد منجر مىگردد .
با این وجود، شوراى نگهبان و هیاتهاى نظارت معتقدند که نتایجبه دست آمده از تحقیقات محلى یا گزارشات مراکز دیگر قانونى (غیر از مراجع چهارگانه) هم مدرک و سند معتبر محسوب مىشود و استناد به آن در بررسى صلاحیتها بلامانع است . بنابراین، هیاتهاى اجرایى و نظارتى از عبارت «مدارک و اسناد معتبر» که بارها در قانون ذکر شده، برداشت متفاوتى دارند . هیاتهاى اجرایى اسناد و مدارکى را معتبر مىدانند که از سوى مراجع چهارگانه ارسال شده باشد; لکن هیاتهاى نظارتى این محدودیت را نمىپذیرند .
اختلاف در مفاد قانون در مورد مفهوم سند و مدرک معتبر موجب شده است که قانونگذار آن را تفسیر کند . در تاریخ 30/8/1380، ماده واحدهاى از تصویب مجلس گذشت که بر اساس آن، سه تبصره به ماده 52 قانون انتخابات ملحق گردید . در قسمتى از آن ماده واحده که به صورت تبصره 4 به ماده 52 ملحق شد مىخوانیم:
«تبصره 4 - براى اثبات و احراز شرایط مندرج در بندهاى 1، 3 و 5 ماده 28 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى - مصوب 7/9/1378 تنها ابراز کتبى توسط داوطلب و عدم اعلام کتبى و مستند از سوى مراجع مذکور در ماده 48 قانون انتخابات فوق الذکر براى بررسى سوابق داوطلبان در محدوده صلاحیت ذاتى آنها (وزارت اطلاعات، دادستانى کل کشور، سازمان ثبت احوال کشور، و اداره تشخیص هویت و پلیس بینالملل) مبنى بر عدم وجود شرایط کافى است .» (39)
بر اساس این اصلاحیه، در مورد بندهاى مورد بحث، بدین ترتیب عمل مىشود:
1 - داوطلب به صورت کتبى اعلام کند که به اسلام و نظام اسلامى اعتقاد و التزام عملى دارد و به قانون اساسى و ولایت فقیه وفادار است و سوء پیشینهاى هم ندارد .
2 - مراجع چهارگانه خلاف اظهارات داوطلب را گزارش نکرده باشند .
در صورت جمع دو شرط فوق، صلاحیت داوطلب تایید خواهد شد . اما شوراى نگهبانایناصلاحیه را تایید نکرد و آن را مغایر موازین شرع اعلام کرده است . متن نظریه شوراى نگهبان چنین است:
«1 - اطلاق تبصره 4 چون در مواردى که فقدان هر یک از 3 شرط مذکور در ماده 28 قانون انتخابات از طریق معتبر ثابتشود ولى هیچیک از مراجع چهارگانه عدم وجود شرایط را در داوطلب، به طور کلى و یا به صورت مستند اعلام کتبى ننمودهاند داوطلب را واجد شرایط و صالح نمایندگى مىداند خلاف موازین شرع شناخته شد .
2 - شرایط مندرج در بندهاى 1، 3 و 5 ماده 28 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى از شرایط اثباتى است که باید احراز گردد . در تبصره 4 اثبات و احراز آن شرایط محدود به احراز [اعلام] کتبى از ناحیه داوطلب شده است و اعلام عدم وجود شرایط بندهاى فوق الذکر توسط مراجع چهارگانه نیز در محدوده وظایف قانونى این مراجع، خصوصا سازمان ثبت احوال کشور نمىباشد . لذا این تبصره از آن جهت که در مواردى موجب محدود کردن نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مىباشد، مغایر اصل 99 قانون اساسى شناخته شد .» (40)
مصوبه فوق به مجلس شوراى اسلامى بازگردانده شد . لکن مجلس در مورخ 1/9/1380 مصوبه قبلى را تایید و ارجاع آن را به مجمع تشخیص مصلحت نظام جهت تعیین تکلیف نهایى تصویب نمود . (41) البته تلاش ما در دستیابى به مصوبه مجمع در این خصوص نتیجه نداد . بعضى از مطلعین و مرتبطین با مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهار داشتهاند که مجمع این موضوع را مسکوت گذاشت و در مورد آن مصوبهاى ندارد . (42)
نتیجه این که، اختلاف شوراى نگهبان و وزارت کشور در مورد مفاد اسناد و مدارک معتبر در مواد قانون ذکر شده، همچنان باقى و حل نشده است و همین اختلاف باعثبه وجود آمدن مشکلات کنونى در بررسى صلاحیت داوطلبان انتخابات هفتمین دوره مجلس شوراى اسلامى شده است .
پرسش سوم: در بررسى شرایط داوطلبان، اصل، صلاحیت داوطلبان استیا عدم صلاحیت آنان؟
گاهى گفته مىشود: اصل آن است که داوطلبان همگى واجد شرایط بوده و صالح فرض مىشوند، مگر آن که خلاف آن ثابتشود . (43) بر این اساس راىگیرى در هیاتهاى اجرایى و نظارتى باید در مورد عدم صلاحیتباشد . براى رد صلاحیت داوطلب لازم است اکثریتحاضرین جلسه راىگیرى، به عدم صلاحیت فرد راى بدهند . با توجه به این که آراى حاضرین، به موافق، ممتنع و مخالف تقسیم مىشود، روشن است که براى رد صلاحیت داوطلب، آراى بیشترى لازم خواهد بود .
گاهى نیز گفته مىشود: اصل عدم صلاحیت داوطلبان است و آنچه در مورد آن راىگیرى مىشود «صلاحیت» آنان است و براى تایید صلاحیت داوطلب، لازم است اکثریتحاضرین به صلاحیت داوطلب راى مثبتبدهند، در غیر این صورت صلاحیت وى رد مىشود .
پاسخ پرسش فوق در قوانین موجود آمده است و اختلاف در این مورد وجهى ندارد . در «قانون لزوم رسیدگى دقیق به شکایات داوطلبین رد صلاحیتشده در انتخابات مختلف» به این موضوع اشاره شده است . این قانون که به صورت ماده واحده، در تاریخ 22/8/1378 به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیده است، در تبصره 4 مىگوید:
«راىگیرى در شوراى نگهبان نسبتبه داوطلبانى که صلاحیت آنان در مراحل قبلى به تصویب رسیده، در مورد عدم لاحیتخواهد بود .»
این تبصره، تکلیف شوراى نگهبان را در رسیدگى به صلاحیت آن دسته از داوطلبانى که صلاحیتشان در مراحل قبلى تایید شده است معین کرد . بر این اساس، هرگاه صلاحیت داوطلبى توسط هیاتهاى اجرایى تایید شده باشد، اما مقام نظارتى بخواهد به صلاحیت این شخص مجددا رسیدگى نماید، در این صورت، موضوع راىگیرى، «عدم صلاحیت» است . این مطلب روشن بوده و ابهامى در آن نیست اما دو فرض دیگر وجود دارد که قانون نسبتبه آن ساکت است:
- داوطلبانى که صلاحیت آنان در مراحل قبلى رد شده است و ناظر، مجددا به صلاحیت آنان رسیدگى مىکند .
- داوطلبانى که در ابتداى امر، صلاحیتشان توسط هیاتهاى اجرایى رسیدگى مىشود .
در فرض نخست، شوراىنگهبان و در فرضدوم، هیاتهاى اجرایى باید راجع به چه چیزى راىگیرى نمایند؟
به نظر مىرسد که حکم فرض نخست از مفهوم تبصره یاد شده، فهمیده مىشود . مفهوم تبصره این است که راىگیرى در مورد داوطلبانى که صلاحیتشان در مراحل قبلى رد شده است، در مورد «صلاحیت» خواهد بود; زیرا اگر بین افرادى که در مراحل قبل، صلاحیت آنان تایید یا رد شده است، تفاوتى وجود نداشته باشد، نیازى نبود که قانونگذار متعرض این موضوع شود . بنابراین، تکلیف شوراى نگهبان در مورد راىگیرى، از متن تبصره فهمیده مىشود . از منطوق تبصره، حکم داوطلبان تایید صلاحیتشده و از مفهوم آن، حکم داوطلبان رد صلاحیتشده فهمیده مىشود .
اما این تبصره در صدد بیان تکلیف شوراى نگهبان است و عبارت «در شوراى نگهبان» مبین همین مطلب است . به همین دلیل تبصره فوق منصرف از عمل هیاتهاى اجرایى است و از منطوق یا مفهوم آن، نمىتوان حکم آن را استنباط کرد .
البته شوراى نگهبان در مورد تبصره 4 یاد شده نظر دیگرى دارد . این شورا مىگوید: ممکن استبراى ما ثابتشود که مراجع قبلى که داوطلب را تایید صلاحیت کردهاند، به وظیفه قانونى خود عمل نکردهاند، در این صورت تایید صلاحیت قبلى اعتبارى ندارد و ما باید صلاحیت او را احراز کنیم . (44) با این برداشت، تبصره فوق براى شوراى نگهبان تکلیفى ایجاد نمىکند .
آنچه که در پاسخ پرسش فوق بیان شد، مطلبى است که از قانون فهمیده مىشود . ولى به نظر مىرسد که راىگیرى در مورد صلاحیتیا عدم صلاحیت داوطلبان اساسا بى مورد باشد . ; زیرا معیار تایید یا رد صلاحیت داوطلبان، شرایطى است که در قانون آمده است و در هر مورد مدارک و مستنداتى دال بر وجود یا عدم وجود شرایط، مبناى عمل خواهد بود . اگر اسناد و مدارک قانونى - که پیش از این به آن اشاره شد - تحقق شرایط لازم را در مورد داوطلب ثابت کند، صلاحیت او تایید مىشود و اگر اسناد و مدارک حاکى از عدم تحقق شرایط در وى باشد، صلاحیت او رد مىشود . در مورد داوطلب، راجع به تک تک شرایط با توجه به اسناد و مدارک قانونى تصمیمگیرى مىشود و اینکه در مورد او به صورت کلى راجع به صلاحیتیا عدم صلاحیت راى گرفته شود صحیح نیست . ورود قانونگذار در این منازعه وجهى نداشته و آنچه را که تصویب کرده است قابل انتقاد مىباشد . مگر آن که گفته شود: گاهى بین اعضاى هیات نظارت در مورد مفاد یک سند مربوط به داوطلب یا اعتبار و عدم اعتبار آن اختلاف به وجود مىآید و راىگیرى در این خصوص صورت مىگیرد . این سخن گرچه قابل قبول است، لکن آنچه در متن قانون آمده ربطى به آن ندارد .
نتیجه
از مجموع مباحثى که در این مقاله بیان شد، پاسخ پرسشهاى پیشگفته معلوم شده است که خلاصه آن به شرح زیر است:
1 - تاسیس دفاتر نظارتى براى نظارت بر انتخابات ضرورى مىباشد .
2 - در تاسیس دفاتر نظارتى، تشریفات قانونى باید مراعات شود .
3 - وزارت کشور صلاحیت ندارد که در مورد مشروعیت دفاتر نظارتى اعلام نظر کند .
4 - دیوان عدالت ادارى، مرجع صالح براى رسیدگى به اختلاف بین شوراى نگهبان و وزارت کشور نیست .
5 - مرجع صالح براى حل اختلاف بین دستگاههاى دولتى (از جمله شوراى نگهبان و وزارت کشور) مقام معظم رهبرى (به عنوان مسؤول تنظیم روابط قواى کشور و حل اختلاف بین آنها) مىباشد .
6 - وظایف هیاتهاى اجرایى و نظارتى، رسیدگى به وضعیت داوطلبان از حیث دارا بودن شرایط مذکور در قانون است و ورود آنان به شایستگیها و صلاحیتهاى سیاسى و توانایىهاى اجرایى صحیح نمىباشد و به دو مرحلهاى شدن انتخابات منتهى مىشود .
7 - بر اساس قوانین موجود، راىگیرى در شوراى نگهبان در مورد داوطلبانى که صلاحیت آنان در مراحل قبل تایید شده است، راجع به عدم صلاحیتخواهد بود .
پىنوشت:
1) عضو هیات علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، کارشناس ارشد حقوق خصوصى، محقق و نویسنده .
2) اصل 6 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران .
3) از میان انواع انتخابات در جمهورى اسلامى ایران، تنها انتخابات شوراهاى شهر و روستا در اصل 99 ذکر نشده و از شمول اصل نظارت شوراى نگهبان مستثناست .
4) نظر تفسیرى شوراى نگهبان: «نظارت مذکور در اصول 99 قانون اساسى، استصوابى است و شامل تماممراحل اجرایى انتخابات از جمله تایید و رد صلاحیت کاندیداها مىشود» . نشریه روزنامه رسمى کشور، مجموعه قوانینسال1370، ص 52 .
5) ر . ک .: ماده 3 قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مصوب 18/9/1378 .
6) جهانگیر منصور، قوانین و مقررات مربوط به انتخابات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1381، ص 82 .
7) همان، ص 83 .
8) همان .
9) همان، ماده 7 قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس شوراى اسلامى .
10) همان، ماده 8 قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس شوراى اسلامى .
11) به نقلاز: سید على اکبر طبسى (مدیر کل ادارى - مالى شوراى نگهبان)، روزنامه کیهان، 2/6/1382 .
12) اداره کل نظارت و بازرسى شوراى نگهبان، ماهنامه ناظر امین، سال 1382، ش 5، ص 6 .
13) عباسعلى کدخدایى (عضو حقوقدان شوراى نگهبان)، هفته نامه پرتو، 27/5/1382 .
14) اصل 121 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران .
15) حسین مهرپور، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، سازمان انتشارات کیهان، چاپ اول، 1371، ج 3، صص 85 - 84 .
16) در ماده یک لایحه اصلاح قانون تعیین حدود وظایف و اختیارات رئیس جمهورى آمده است: «رئیس جمهور مىتواند وظایف مربوط به نظارت، کسب اطلاع، بازرسى، پیگیرى و بررسى را از طریق هیاتى متشکل از افراد صاحب نظر در امور حقوقى و اجرایى به نام هیات پیگیرى و نظارت بر اجراى قانون اساسى انجام دهد ...» ر . ک .: فرج الله هدایتنیا، نقد و بررسى لایحه اصلاح قانون تعیین حدود وظایف و اختیارات رئیسجمهورى، رواق اندیشه، ش 15، اسفند 1381، ص 63 .
17) اداره کل نظارت و بازرسى شوراى نگهبان، پیشین، ص 4 .
18) علاوه بر اصول 170 و 173 قانون اساسى که دیوان عدالت ادارى را مرجع ابطال مقررات دولتى مخالف با قوانین و مقررات اسلامى نامیده است، ماده 25 قانون دیوان عدالت ادارى نیز همین مطلب را با تفصیل بیشترى مطرح کرده است . ر . ک .: غلامرضا حجتى اشرفى، مجموعه قوانین حقوقى، کتابخانه گنج دانش، تهران، چاپ چهاردهم، 1373، ص 30 .
19) همان، ص 24 .
20) ر . ک .: رضا موسىزاده، حقوق ادارى، نشر میزان، چاپ سوم، 1381، صص 291 - 288; عبدالله شمس، آیین دادرسى مدنى، نشر میزان، چاپ سوم، 1381، ج 1، ص 140 .
21) سعید نصیرایى، مجموعه آراى وحدت رویه دیوان عدالت ادارى، مؤسسه انتشارات سکه، چاپ اول، 1377، ص 114 .
22) ماده 20 قانون دیوان عدالت ادارى مقرر مىدارد: «هرگاه در موارد مشابه، آراى متناقض از یک یا چند شعبه دیوان صادر شود، رئیس کل مکلف استبه محض اطلاع، موضوع را در هیات عمومى دیوان مطرح نماید . براى تشکیل هیات عمومى دیوان حضور لااقل دوسوم رؤساى شعب لازم است . راى اکثریت هیات عمومى، براى شعب دیوان و سایر مراجع مربوط در موارد مشابه لازم الاتباع است» ; غلامرضا حجتى، پیشین، صص 30 - 29 .
23) در بازنگرى سال 1368 قانون اساسى، پست نخست وزیرى حذف شده است .
24) رضا موسىزاده، پیشین، ص 290 .
25) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، مجتمع آموزش عالى قم، چاپ دوم، 1375، ج 2، صص 105 - 104: «قوه مقننه جمهورى اسلامى ایران مبتنى بر نظام یک مجلسى است ... على رغم مراتب مذکور، قوه مقننه کشور ما چندان هم بسیط و ساده نیست; زیرا بنا بر ملاحظات شرعى، سیاسى و اساسى، این نهاد مرکب از دو رکن کاملا متمایز: مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان تشکیل مىگردد ...»
26) اصل 109 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران .
27) اصل 115 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران .
28) ناصر کاتوزیان، آرایش و پیرایش نظام حقوقى در مجلس ششم، (چاپ شده در: سعید مدنى، بیمها و امیدها، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1380)، ص 188 .
29) جهانگیر منصور، پیشین، ص 82 .
30) ناصر کاتوزیان، پیشین .
31) عباس کدخدایى (عضو حقوقدان شوراى نگهبان)، روزنامه کیهان، 23/10/1382: «... مجبوریم به گزارشات دیگرى هم که مردم یا برخى مراجع دیگر براى ما ارسال مىکنند توجه کنیم . مراجع نظامى و انتظامى دیگرى هم در کشور وجود دارد که اگر آنها هم گزارشات رسمى و مستندى براى ما ارسال کنند، ما آنها را مد نظر قرار مىدهیم .»
32) جهانگیر منصور، پیشین، ص 69 .
33) همان، ص 172 .
34) همان، ص 193 .
35) ر . ک .: وحید جلال زاده (رئیس کمیته اطلاعرسانى هیات مرکزى نظارت بر انتخابات)، روزنامه جام جم، 14/10/82 .
36) جهانگیر منصور، پیشین، ص 172 .
37) عباس کدخدایى (عضو حقوقدان شوراى نگهبان)، روزنامه کیهان، 23/10/1382: «در قانون انتخابات عنوان شده است که هیاتهاى اجرایى باید تحقیقات محلى را انجام بدهند .»
38) همان .
39) مرکز تحقیقات شوراى نگهبان، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، نشر دادگستر، چاپ اول، 1382، دوره ششم، سال دوم، ص 525 .
40) همان، ص 528 - 527 .
41) مشروح مذاکرات مجلس شوراى اسلامى، دوره ششم قانونگذارى، جلسه 163، مورخ 1/9/1380 .
42) البته یکى از حقوقدانان شوراى نگهبان (آقاى کدخدایى) اظهار داشت که مجمع تشخیص مصلحت نظر شوراى نگهبان را تایید کرده است . ر . ک .: روزنامه کیهان، 23/10/1382 .
43) ر . ک .: على اکبر محتشمى پور، روزنامه ایران، 14/10/82، ص 3 .
44) مرکز تحقیقات شوراى نگهبان، پیشین، ص 528 .