جهانى شدن; اجبار یا اختیار؟
آرشیو
چکیده
جهانى شدن از ابعاد و زوایاى مختلفى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است . تفاوت جهانى شدن و جهانىسازى، از جمله موضوعاتى است که مىتواند محور طرح مباحث جدیدى در این رابطه باشد . این نوشتار در پى آن است تا تفاوت دو اصطلاح یاد شده را تحت عنوان دو قرائتیا برداشت از جهانى شدن، مورد دقت قرار داده و ابعاد، آثار و لوازم هر یک را به شکلى مستند بررسى کند و جمعبندى مناسبى از این بحث در اختیار خوانندگان بگذارد .متن
«جهانى شدن» در دهه گذشته از مباحث مهم و جنجالبرانگیز دنیا بوده و سیاستمداران و اندیشمندان کشورهاى مختلف، هر یک به گونهاى در مورد آن سخن گفتهاند . در واقع امروزه در مورد این اصطلاح، هیچ اتفاق نظرى وجود ندارد و این که جهانى شدن چیست و چه چیزى بعد جهانى به خود مىگیرد، اولین پرسشى است که باید بدان پاسخ گفته شود .
علاوه بر این، درباره جهانى شدن، ابهامها و پرسشهاى دیگرى نیز وجود دارد; براى مثال پیشینه تاریخى آن چندان روشن نیست . آثار و پیامدهایش مورد بحث و اختلاف است و شیوه منطقى برخورد با این پدیده، دقیقا تعریف نشده است . اما شاید اصلیترین پرسش، تفاوت بین جهانى شدن و جهانىسازى است; زیرا بررسى نظرات و دیدگاهها بیانگر آن است که بیشترین مناقشات در پاسخ به این پرسش روى داده است; یعنى این که آیا جهانى شدن، یک فرایند طبیعى است که خود به خود در حال شکل گرفتن است، یا پروژهاى برنامهریزى شده است که قدرتهاى بزرگ، یا به تعبیرى جهانىسازان، هدایت و کنترل آن را بر عهده دارند؟
در این راستا بررسى قرائتها و برداشتهاى گوناگون از جهانى شدن، زمینههاى دستیافتن به پاسخهاى مورد نیاز را فراهم مىآورد .
دیدگاه نخست
نخستین قرائت، جهانى شدن را پدیدهاى مىداند که به دلیل پیشرفت و انقلاب در تکنولوژى ارتباطات به وجود آمده و موجب پیدایش یک نوع مشابهت و همگرایى در میان ملتها و کشورهاى مختلف شده است . طرفداران این قرائت، جهانى شدن را با عباراتى تعریف مىکنند که توسعه ارتباطات و دسترسى آسان به اطلاعات، رکن اصلى آن را تشکیل مىدهد; براى مثال آنها از جهانى شدن به «فشردگى زمان و مکان و کاهش مرزها و فاصلهها، یا به عبارتى پایان جغرافیا» (2) ، «افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابل و فراتر از دولتها و جوامع» (3) ، «به هم پیوستن مردم جهان در جامعه واحد و فراگیر جهانى» (4) ، «ظهور نوعى جامعه شبکهاى و امکان دسترسى بیشتر به اطلاعات» (5) ، «شکافته شدن مرزهاى ملى و کاسته شدن از حاکمیت دولتها» (6) ، «از بین رفتن هویت ملى یا ملیتى و پیدایش هویت جهانى» (7) و «جدا شدن هویت، از مکان و اهمیتیافتن فضا» (8) یاد مىکنند .
این قرائت از جهانى شدن، آثار و لوازم خاصى به دنبال دارد که برخى از آنها بدین شرح است:
1 - جهانى شدن یک فرایند طبیعى یا پروسه تاریخى است که تحقق آن اجتنابناپذیر خواهد بود . آنتونى گیدنز جامعه شناس معروف بریتانیایى، معمولا این ویژگى جهانى شدن; یعنى پروسه بودن آن را مورد تاکید قرار داده و بر همین اساس، از جهانى شدن به عنوان نیرویى غیرقابل مقاومتیاد مىکند . (9)
مک گرو و دیوید هلد نیز در کتابى به نام «تغییر و تحول جهانى» آوردهاند که جهانى شدن فرایندى گریزناپذیر است که فرایندهاى دیگر را در درون خود جاى داده و تحولى بنیادین در فضاى سازمانى و روابط اجتماعى و کنشهاى متقابل قدرت به وجود مىآورد . این تحولات بنیادین، پروژه نیستند بلکه مقتضیات خاص تاریخى، آنها را پدیدار ساخته است . (10)
از این دیدگاه، جهانى شدن عامل و فاعل مشخصى ندارد و به منزله غول بى شاخ و دمى است که هیچ کس; نه غرب، نه آمریکا و نه کاپتیالیسم چند ملیتى، قادر به کنترل آن نیست . براى مثال اگر از زاویه تحولات اقتصادى به جهانى شدن نگاه کنیم هیچکس عهدهدار و مسؤول آن نیست و گروه سرمایهگذار هیچ شماره تماس یا تلفنى ندارد و وقتى که تصمیم مىگیرند سرمایهشان را از کشورى خارج کنند، کسى نمىتواند یا نیست که اعتراض یا شکایتى یا درخواست کمک بکند . تصمیمات آنها گروهى است، این تصمیمات اتخاذ نمىشوند بلکه اتفاق مىافتند . آن هم به این دلیل که بیشتر سرمایهگذاران به صورت انفرادى و همزمان و به دلایل مشابه و یکسان تصمیم مىگیرند که آیا در کشورى سرمایهگذارى کنند یا این که ذخیرههایشان را از آن کشور خارج نمایند . (11)
2 - جهانى شدن، نقاط دور و نزدیک دنیا را به یکدیگر مرتبط ساخته و سرنوشت واحدى را براى همه مردم جهان رقم مىزند . این ارتباط و به هم پیوستگى، آثار و لوازم گوناگونى به دنبال داشته و از جمله، «جهانى اندیشیدن» را ضرورى کرده است .
«به عقیده نویسندگان کتاب سیاست جهانى تنها عبارت مناسبى که مىتوان از آن به عنوان بهترین مانیفستبراى سیاست جدید در قرن آینده بهره برد، این است: جهانى بیندیشید و محلى عمل کنید .» (12)
جهانى اندیشیدن به معناى توجه به آثار و لوازمى است که هر تصمیم و فعالیتى، هر چند محلى، در سطح دنیا بر جاى مىگذارد . روشنترین مثال در این زمینه، فاجعههاى زیست محیطى است که آثار مخرب فرا منطقهاى به دنبال دارد; یعنى آلودگى ناشى از سوختن چاههاى نفت کویت در جنگ خلیج فارس آثارش در کوههاى هیمالیا بروز مىکند یا موجب بارش بارانهاى اسیدى در دیگر قارههاى جهان مىشود یا آثار یک لکه آلودگى در یک نقطه دور افتاده دریا و اقیانوس، پس از چندى در سواحل دور دست ظاهر مىشود .
علاوه بر این، جهانى شدن، فرهنگها و تمدنهاى مختلف را به گفتگو با یکدیگر دعوت کرده و آنها را به پیگیرى شیوههاى مسالمتآمیز همزیستى ترغیب مىکند . همانگونه که رئیس جمهور محترم کشور، «گفتگوى تمدنها» را از لوازم منطقى جهانى شدن دانسته و در یکى از سخنانش مىگوید:
«همه مردم جهان، به دلایل متعدد سیاسى، اجتماعى و تکنیکى، امروزه سرنشینان کشتى واحدى هستند . گذشت از غرقاب و نیل به ساحل امن، یا براى همه ممکن خواهد شد یا براى هیچ کس . این سخن اگر امروز کمى مبالغهآمیز به نظر آید فردا قطعا روشنتر و آسانتر فهمیده خواهد شد . براى این که این سرنوشت، عادلانه و سعادتمند باشد چارهاى جز گفتگوى میان فرهنگها و تمدنهاى گوناگون وجود ندارد . ما باید بدانیم اگر قرن بیستم بر مدار شمشیر گشت و در این گردش بعضى بازنده و بعضى برنده شدند، مدار قرن آتى باید بر گفت و گو بچرخد و گرنه، آن شمشیر دو لبهاى خواهد شد که به هیچ کس رحم نمىکند و چه بسا جنگافروزان، نخستین قربانیان آن باشند . این سخن یکى از لوازم و پیامدهاى جهانى شدن است .» (13)
3 - برخى بر این باورند که جهانى شدن، به سود همه مردم جهان و از جمله کشورهاى در حال توسعه بوده و منافع بىشمارى را براى آنها، چه در حوزه مسائل اقتصادى و رفاهى و چه در سایر حوزهها به ارمغان مىآورد . همانگونه که پس از جنگ سرد، سرمایهدارى جهانى، چشمانداز روشنى براى کامیابى جهانى ترسیم مىکرد و سرانجام کار را استقرار دموکراسى مىدانست و مىگفت که شرکتهاى چند ملیتى و سرمایهگذاران، فناورى و سرمایه خود را به کشورهاى فقیر سرازیر خواهند کرد . بازار عظیم فرا ملى با حضور مصرف کنندگان طبقه متوسط ایجاد خواهند کرد که تویوتا برانند، سى . ان . ان . تماشا کنند، مک دونالد گاز بزنند و آزادى بیشترى بخواهند . (14)
اساسا گذشت زمان، آثار مثبت جهانى شدن را براى همه مردم دنیا روشن ساخته است . از این رو، امروزه بحث جهانى شدن، یک تفکر انتزاعى نیستبلکه یک واقعیت است که انسانها آن را لمس کردهاند . پیشتر، این گونه تبلیغ مىشد که ثروتمندان به قیمت استثمار فقرا، ثروتمند شدهاند، اما امروز کسى این نظریه را نمىپذیرد . پیشتر تشویق و تبلیغ مىشد که این ثروتى که فراهم آمده، از منابع کشورهاى جهان سوم بوده است، اما اکنون این نظریه کارآیى ندارد . اکنون کشورهاى استثمارى سابق، در بسیارى مناطق به کشورهاى جهان سوم، تکنولوژى صادر مىکنند و کارخانههایى ایجاد مىکنند که به نفع دو طرف است . بزرگترین بختبراى کشورهاى جهان سومى، این است که ده کمپانى بزرگ در آنجا کارخانه راه بیاندازند و فقط از آن کشور کارگر بگیرند و مهندس استخدام کنند، آیا این بد است؟ (15)
در خصوص آثار مثبت جهانى شدن بر فرهنگ نیز مىتوان به تسریع تحرک اجتماعى، گسترش علوم و دانش بشرى، افزایش ارتباطات، امکان فزاینده تبادل دیدگاهها، درک متقابل فرهنگها، رفع سوء تفاهمها میان ملتها، ارتقاى ارزشهاى مشترک ذهنى و احساس تعلق انسانها به اجتماعى کلىتر اشاره کرد که به گسترش و تقویت همکارى و همفکرى ملتها و گشودن درهاى استقبال به سوى هویتهاى فرهنگى متکثر، منجر مىشود . (16)
در واقع، جهانى شدن در عرصه فرهنگ، نوعى وحدت و همگرایى ایجاد مىکند که در بطن آن، کثرت نهفته است و زمینههاى رشد تنوع و تکثر فرهنگها را فراهم مىسازد .
در حوزه سیاست نیز اولین رهآورد جهانى شدن، گسترش دامنه آزادیهاى فردى و افزایش زمینههاى مشارکت عمومى در تصمیمگیریهاى کلان و استراتژیک است . به تعبیر یکى از نویسندگان، با تشدید روند جهانى شدن، روزگار سالخورده دولتها و ملتهایى که مرزهاى کشور خود را مانند یک قلعه مىبستند به پایان رسیده است . از لحاظ دانش جامعهشناسى سیاسى، بر اثر فرایند جهانى شدن، حاکمیت در مفهوم سنتى آن، معنایى اساسا صورى پیدا مىکند و دولتهاى ملى، دیگر نخواهند توانستبر مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیمگیرى کنند . استیلاى کامل دولتهاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست . (17)
جهانى شدن و دین
طرفداران این تعریف از جهانى شدن، نظرات و دیدگاههاى خاصى را نیز در مورد نقش و جایگاه دین در عرصه جهانى شدن مطرح مىکنند . در این رابطه یکى از پیشنهادات آنها «ایده خصوصىسازى دین» است . ایده خصوصى سازى دین با توجه به رشد روزافزون جنبشهاى مذهبى و بنیادگرایى دینى در نقاط مختلف جهان که تئورى سکولاریزاسیون را زیر سؤال برده، در صدد است تا به نوعى با اصلاح نظریه سکولاریزاسیون، فرایند تجدید حیات مذهبى را تبیین نماید . در این دیدگاه، دینى ملایم، معقول، تلفیقگرا و اخلاقى به عنوان سایبان مقدس بر سر جامعه ارائه مىشود و با تاکید بر فردگرایى و تکثرگرایى، تفاوتهاى نهادى و هویتهاى کثرتگراى افراد را به عنوان مبناى سیماى جامعه مدرن در نظر مىگیرد .
این ایده که توسط نیکلاس لومان مطرح و سپس توسط پیتر بیر بسط و گسترش یافته استبا رهیافت عقلانى دین نیز ارتباط مىیابد . بر اساس این رهیافت، مذهب در یک بازار آزاد کثرتگرایى مذهبى به مانند یک کالا ارائه مىشود . این کثرت به افراد اجازه مىدهد تا متناسب با علایقشان شکلى از مذهب را درک کنند و در مقابل، هزینه کمترى را متقبل شوند . در این حالت، افراد حق انتخاب مذهب دارند و موفقیت نهادهاى دینى در گرو جلب رضایت افراد است . (18)
توصیه دیگر طرفداران این تعریف جهانى شدن به مسلمانان و نهادهاى دینى، همراه شدن با کاروان جهانى شدن و بسترسازى براى تحقق اهداف آن است; زیرا اولا، مسلمانان نمىتوانند در مقابل موج جهانى شدن بایستند و توان مقابله با آن را در ابعاد نظامى و فرهنگى ندارند . ثانیا، گوشهگیرى و انزواطلبى با توجه به گسترش ارتباطات و پیشرفت رسانههاى جمعى، نه ممکن است و نه منطقى . پس تنها راهحل، مشارکت فعال در جریان جهانى شدن است ضمن این که باید هویت دینى خود را حفظ کنند . (19)
از سوى دیگر براى مشارکت فعال در عرصه جهانى شدن، دین باید پاسخهاى قانعکننده در زمینههاى کارآمدى، هویتبخشى، حقوق بشر، حقوق اقلیتهاى مذهبى، مساله زنان و پذیرش دموکراسى داشته باشد . بر پایه این عقیده، امروزه تنها شیوه مقبول حکومت در سطح جهان، علىرغم تمام انتقادات وارد به آن، دموکراسى مىباشد . ارتباطات گسترده و وجود ماهواره و ینترنتباعثشدهاند که موارد یاد شده به خواست عمومى مردم در تمام کشورها تبدیل شوند . اساسا هر دینى هر چند که از حقانیت اثباتى و عقلى نیز برخوردار باشد اما اگر در ایجاد نظام سیاسى برآورنده این اهداف ناتوان باشد، در جهانى شدن سخنى براى گفتن (حداقل به عنوان نظام) نخواهد داشت . (20)
بنابراین، هنگامى که جهانى شدن یک فرایند طبیعى و غیرقابل مقاومت تلقى مىشود باید دین و مذهبى سازگار با این فرایند انتخاب کنیم، یا حداقل اصلاحات لازم براى ایجاد تناسب بین دین و فرایند جهانى شدن را در احکام و شریعت انجام دهیم تا نهادهاى دینى بتوانند خواست و رضایت عمومى مردم را براحتى تامین کنند .
راهبردها
ارائه تعریف از جهانى شدن و بیان آثار و ویژگیهاى آن، مقدمه تبیین راهبردهاى برخورد با این پدیده است . از این رو، پس از بررسى دیدگاه نخست در زمینه تعریف جهانى شدن و آثار و ویژگیهاى آن، باید راهبردهاى مبتنى بر این دیدگاه را نیز مورد دقت قرار داد .
به عقیده صاحبنظران در برخورد با جهانى شدن، سه راهبرد «تسلیم» ، «اعتراض» و «بازیگرى نقادانه» وجود دارد که هر یک بر پایه ساز و کارهاى اجرایى مشخصى تحقق مىیابد . (21) طرفداران دیدگاهى که تاکنون بیان شد معمولا خود را معتقد به «راه سوم» نشان مىدهند و راهکارهایى را براى بازیگرى نقادانه در عرصه جهانى شدن، پیشنهاد مىکنند . از نظر آنها چون جهانى شدن یک فرایند تاریخى و اجتنابناپذیر استباید براى پیوستن به این کاروان پرشتاب، آماده شد و به قواعد و ضوابط حاکم بر آن احترام گذاشت .
«وقتى بحث جهانى شدن را به عنوان یک فرایند اجتنابناپذیر مىپذیریم، باید بسترهاى اقتصادى را براى تعامل با نظام جهانى آماده کنیم . از جمله باید نظام ارزى شناور و کارآمد داشته باشیم، بازار سرمایه ما باید باز شود تا سرمایهگذاریهاى خارجى امکانپذیر شود . مساله دیگر، بحث مقرراتزدایى است . من نمىگویم همه اصلاحات را یک دفعه انجام دهیم ولى واقعا یک سرى ضوابط است که با جهانى شدن سازگارى ندارد . باید قواعد بینالمللى را یاد بگیریم و به آن احترام بگذاریم . احترام گذاشتن به آنها به معنى کم رنگ کردن ارزشهایمان نیستبلکه توجه به یک سرى ضوابط بین المللى است که امروز بر جهان حاکم شده است . » (22)
بنابراین، براى بهرهمندى از سرمایه و تکنولوژى شرکتهاى بزرگ، نه تنها اصلاح برخى از قوانین و مقررات، ضرورى استبلکه تنشها و التهابهاى سیاسى نیز باید کنترل شوند تا به منافع سرمایهگذاران خارجى آسیب نرسانند .
«آنچه را سبب رنجش و نارضایتى گروههاى سرمایهگذار مىشود انجام ندهید; زیرا شما را در روى زمین ضعیف و لگدمال خواهند کرد . پیام دموکراسیهاى لیبرال به تمام حکومتها روشن است: خودت را تطبیق بده و تحمل کن و آنچه را سرمایهگذاران مجهز به فناوریها و صنایع روزآمد و مدرن الکترونیکى، لازم مىدانند انجام بده و گرنه ضعیف باقى مىمانى و سرکوب خواهى شد .» (23)
نکته دیگر آن که اصلاحات مورد نیاز براى پیوستن به کاروان پرشتاب جهانى شدن، فقط به حوزه مسائل اقتصادى و قوانین اجتماعى، محدود نمىشود بلکه زندگى شخصى و ارزشهاى اخلاقى را نیز در بر مىگیرد; زیرا به قول آنتونى گیدنز: «جهانى شدن، شیوه نوین و امروزین زندگى ماست .»
«اشتباه است که فکر کنیم جهانى شدن فقط درباره نظامهاى بزرگ، صدق مىکند . جهانى شدن نه فقط مربوط به پدیدههاى «برون فردى» استبلکه یک پدیده «درون فردى» نیز به شمار مىرود; به این معنا که جنبههاى خصوصى و شخصى زندگى ما را تحت تاثیر قرار مىدهد . براى مثال، به نظر مىرسد بحث درباره ارزشهاى خانوادگى که در بسیارى از کشورها جریان دارد مىتواند از تاثیرات جهانى شدن به دور باشد اما این طور نیست . نظامهاى سنتى خانوادهها دگرگون مىشوند یا (در بسیارى از بخشهاى جهان) تحت فشار قرار مىگیرند بویژه که زنان درخواستبرابرى بیشتر را دارند . این انقلابى واقعى در زندگى روزمره است .» (24)
از جمعبندى نظرات و سخنانى که در چارچوب این دیدگاه و تحت عنوان جهانى شدن ارائه شده مىتوان چنین نتیجه گرفت که جهانى شدن یک فرایند کاملا طبیعى و مرحلهاى اجتنابناپذیر از تاریخ تکامل انسان و جهان است که به دلیل توسعه و تکامل مناسبات، ارتباطات و حمل و نقل از یک سو و گسترش اطلاعات، علوم و تولیدات فکرى و فرهنگى از دیگر سو تحقق یافتهاست .
این فرایند هر چند گریزناپذیر است و فاعل و عامل مشخصى ندارد ولى حداقل شکل و کیفیت آن تحت تاثیر اراده و برنامههاى توسعه کشورهاى مختلف است و در مسیر رشد خود، همه جوامع بشرى را به همراهى و همکارى فرا مىخواند . بر همین اساس عقاید، ایدئولوژیها و نگاههاى ارزشى متفاوتى که در کشورهاى مختلف رواج دارد، مانع پیوستن آنها به کاروان پرشتاب جهانى شدن و ایفاى نقش در این میدان بزرگ بینالمللى نیست و زمینه براى مشارکت عمومى کاملا فراهم مىباشد .
دیدگاه دوم
در مقابل دیدگاه نخست که جهانى شدن را فرایندى طبیعى و غیرقابل مقاومت مىدانست که به دلیل انقلاب در ارتباطات و اطلاعات، پدید آمده است، دیدگاه دیگرى وجود دارد که جهانى شدن را یک طرح یا نقشه برنامهریزى شده براى سلطه بر جهان مىداند و براى اشاره به معناى واقعى آن، واژه جهانى سازى را به کار مىبرد .
طرفداران این تعریف را طیف گستردهاى از موافقان و مخالفان جهانىسازى تشکیل مىدهند . از جمله ساموئل هانتینگتون و فوکویاما معتقد به این تعریف هستند . آنها بر خلاف آنتونى گیدنز که جهانى شدن را به نوعى با مدرنیته یکسان دانسته و آن را فرایندى طبیعى معرفى مىکند، با صراحت جهانى شدن را به سلطه تمدن غرب بر جهان یا آمریکایى شدن جهان معنا مىکنند .
همچنین اندیشمندانى چون والرشتاین، گوندرفرانک، سووى، پل باران، حسن حنفى و سمیر امین معتقد به چنین دریافتى هستند و جهانى شدن را حلقهاى اجتنابناپذیر از تاریخ سرمایهدارى مىدانند; به این بیان که این نظام سلطهجو براى گریز از فروپاشى، ناگزیر استبحران ناشى از انباشتسرمایه و بحران مشروعیت را در جهان پخش کند تا لایههاى نامکشوف جهان را به انحصار خویش درآورد . (25)
از میان شخصیتهاى سیاسى جهان نیز علاوه بر بسیارى از رهبران کشورهاى اسلامى (مانند ماهاتیر محمد نخستوزیر سابق مالزى) سیاستمداران فرانسوى هم معتقد به همین تعریف هستند . چنانکه هوبر ودرین وزیر امور خارجه فرانسه مىگوید:
«پدیده جهانى شدن پس از نابودى جهان دوقطبى، گرایشى استبه سوى همگنسازى جهان بر اساس الگوهاى غربى . امروزه سلطه ایالات متحده آمریکا در تمام زمینهها مشهود و محسوس است . سلطه سیاسى، نظامى، اقتصادى و فناورى به دلیل وجود رسانهها، دلار، CNN ، اینترنت و تبلیغات بى سابقه به شیوه و سلیقه آمریکایى را نمىتوان انکار کرد .» (26)
بر پایه این تعریف از جهانى شدن یا جهانىسازى، پاسخ برخى از پرسشهایى را که در مورد این پدیده مطرح استبدین نحو مىتوان بیان داشت:
الف) جهانىسازى، یک پروژه است (نه پروسه) آن هم پروژهاى که ماهیتبرنامهریزى شده دارد و از سوى برخى از مراکز قدرت، کنترل و هدایت مىشود . این ویژگى جهانى سازى; یعنى پروژه بودن آن، یک ویژگى عام است و همه ابعاد سیاسى، فرهنگى و اقتصادى این پدیده را در بر مىگیرد; یعنى جهانى شدن اقتصاد، بیش از آن که زاییده پیشرفت فناورى ارتباطات و حمل و نقل باشد، مخلوق سیاستگذارى و برنامهریزیهاى اقتصادى چند دهه گذشته در کشورهاى ثروتمند است . شاید اگر «جهانى سازى اقتصاد» راه نمىافتاد، حساسیتها درباره اصل جهانى شدن تا بدین پایه برانگیخته نمىشد . (27)
همچنین در حوزه فرهنگ، مسؤولیت جهانى شدن فرهنگ بر عهده معیارها و ارزشهاى فرهنگى ایالات متحده آمریکاست که بنیانگذار فرهنگ عمومى جهان است . ورزش، موسیقى، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و پوشاک جین، سمبلهاى فرهنگى آمریکا و از ویژگیهایى است که در شرایط کنونى، نوعى نحوست جهانى و شکلى از یاس و ناامیدى را در میان همه اقشار اجتماعى به وجود آورده است . (28)
ب) جهانى سازى نه تنها موجب همگونى و همگرایى بیشتر مردم دنیا نشده و سرنوشت آنها را مانند سرنشینان یک کشتى به هم گره نزده است، بلکه تفرقه و شکاف بین مردم جهان را افزایش داده و اختلافات و درگیریهایى را که بین فرهنگها و تمدنهاى مختلف وجود داشت دو چندان کرده است . بنابراین، آنچه ما به آن گلوبالیزاسیون مىگوییم ظاهرا همه را متحد و یکسان مىکند ولى در واقع، دقیقا عکس این است; یعنى تفرقه . آنان ظاهرا عالم را متحد و یکدست، ولى واقعا در عین تفرقه محض مىخواهند . در آنجا همه چیز حوالتبه امر بعدى دارد . همه به دنبال خیالى از چیزى هستند . همه به شوق چیزى که بعدا خواهند داشت مىدوند . گفته مىشود که اینترنتیا ماهواره که آمده، همه داریم در یک دنیاى شیشهاى زندگى مىکنیم . من درست عکس این را مىگویم . اگر مىتوانستید همه قدرتهاى جهان را پشتیک دیوار شیشهاى نگاه کنید، اختلاف پیش نمىآمد . مشکل این است که عدهاى غایب هستند و هیچ کس آنها را نمىبیند; مثلا هیات حاکمه پشت پرده آمریکا، هرگز به صورت شفاف تعریف نمىشوند و هیچیک در اخبار نمىآیند و در عین حال، همهکاره هم هستند . لابى صهیونیستى، یکى از آنهاست . اینها همه جا عامل و آدم دارند، مدارس خاص مىروند، به طرز خاص مىپوشند، به طرز خاص مىخورند و دانشگاه خاص هم مىروند . حال آن که اگر قرار است در این دهکده، همه پشتشیشه باشند نظام قدرت و سلطه و به عبارتى روشنتر «سیاست» که بر پایه خدعه و پنهانسازى است مطلقا بىمعنا خواهد شد . (29)
ج) جهانى سازى یک فرصت مناسب براى کشورهاى پیشرفته و توسعه یافته و یک تهدید جدى براى کشورهاى در حال توسعه، بویژه مسلمانان است . همانگونه که پاپ ژان پل دوم، رهبر کاتولیکهاى جهان مىگوید:
«جهانى سازى، پدیدهاى وحشى و سرکش و فقط به سود ثروتمندان است که باید با آن مخالفت کرد .» (30)
البته میزان بهرهمندى کشورهاى مختلف از پدیده جهانى سازى، متفاوت بوده و به تناسب نقش و جایگاه هر کشور در نظام مدیریت جهانى فرق مىکند . به عبارت دیگر جهانى سازىاى که توسط «داووس» (اجلاس اقتصاد جهانى) اداره و هدایت مىشود و از طریق پیوستن به سازمان تجارتجهانى تحقق مىیابد، براى کشور شبه مدرنى مثل ما به معناى پذیرش یک نقش طفیلى و درجه سهدر ساختار نظام بینالمللى است که آمریکا سلطان بلا منازع آن و اروپاى غربى و ژاپن و کانادا، وزرا و معاونان آن، و کرهجنوبى و چین و تایوان و فیلیپین و کل ببرهاى آسیا، دلالهاى حلقه واسطه آن که هم قربانى مىشوند و هم قربانى مىکنند و ملل محروم آسیا و آفریقا و آمریکاى جنوبى، قربانیانمطلقآنهستند . (31)
اساسا وعدهاى که تمدن غرب در ابتداى رنسانس بخصوص پس از انقلاب صنعتى به مردم جهان داد که عدالت اجتماعى، آزادى و کرامت انسان را محقق مىکند، هرگز جامعه عمل به خود نپوشید و بلکه کاملا برعکس شد; یعنى رهآورد این تمدن، چیزى جز «توسعه بردگى مدرن و نرمافزارى» و «توسعه اسارت انسان و نفى هویت انسانى» نبود; زیرا این تمدن به لحاظ خصلت ذاتى خود به حاکمیتسرمایه و تامین منافع سرمایهداران مىاندیشد و به تنازع بر سر دنیا منتهى مىشود . تنازع بر سر دنیا با ایثار و گذشت در تعارض است . به همین جهت تنها مکتبى مىتواند بشر را به ایثار و گذشت دعوت کند که روابط اجتماعى را بر پایه محبت پىریزى نماید و انسانها را به امرى فراتر از دنیا دعوت کند . در غرب، اساس حرکتها و داد و ستدها بر پایه منافع دنیایى است و این تمدن بدان لحاظ که نمىتواند ایثار و محبت را عمومى کند هرگز نمىتواند به عدالت منتهى شود و در جدال بین منافع فرد و جامعه، منافع فرد را مقدم مىدارد .
لذا هر نوع کارامدى که تمدن غرب ایجاد کرده است در جهت توسعه آرمانهاى فطرى انسانها نبوده و به افزایش کارامدى آحاد جامعه جهانى منتهى نگردیده است . درست است که در مجموع، قدرت جهانى افزایش پیدا کرده اما توزیع ناعادلانه این قدرت به گونهاى است که زمینههاى بهرهورى عمومى را فراهم نمىکند . (32)
جهانىسازى و دین
جهانى سازى با آن ویژگیهایى که نظام سرمایهدارى به دنبال آن است دین و نگاه قدسى به انسان و جهان را مانع تحقق اهداف سلطهجویانه خود مىداند و در پى «عرفى سازى» آن است . عرفى سازى دین در جامعه مدرن مسیحى با دو رویکرد «اصلاح» و «ابداع» ، معطوف به تحولاتى است که در خود دین رخ مىدهد و ناظر به جوهر، ابعاد، اهداف، تعالیم و آموزههاى دینى است و هدف آن، از بین بردن معارضه بین دین و جریان مدرنیته، به نفع جریان مدرن است . این امر تنها در سایه کوتاه کردن دست دین از دخالت در تنظیمات روابط انسانى (اعم از روابط انسانى با جامعه و طبیعت) امکانپذیر خواهد بود . (33)
«تک بعدى کردن» ، «عصرى کردن» و «بشرى ساختن» دین به عنوان مجارى عرفى کردن دین مطرح شدهاند که روح مشترک تمام این تلاشها، حذف دین از صحنه عمل فرد و اجتماع است .
تک بعدى کردن دین بدین معناست که دین از هر نوع بروز و ظهور اجتماعى تهى شود و به یک تعلق خاطر و دلمشغولى کاملا شخصى و خصوصى تبدیل شود .
عصرى کردن دین اگر چه به معناى محدود کردن و تقلیل در دین نیست، ولى تلاشى است منفعلانه از سوى عصرىگرایان دین باور در دنیاى مدرن که به قلب ماهیت دین و دگرگون شدن تعالیم آسمانى به نفع ارزشهاى مدرنیته آن مىانجامد .
بشرى کردن دین نیز دین را از هر گونه پایگاه ماوراى طبیعت مبرا مىداند و آن را فراوردهاى کاملا بشرى معرفى مىکند که همانند دیگر فراوردههاى بشرى، داراى محدودیتهاى تاریخى و نقصانهاى حقیقت نمایانه است و به همین جهت، همواره آماده پذیرش هر نوع انقلاب و تحول برهم زننده مىباشد . (34)
جهانىسازان
پذیرش دیدگاه دوم در مورد جهانى شدن که در واقع باید با واژه جهانىسازى از آن یاد کرد مبتنى بر این واقعیتخارجى است که در پس پرده تحولاتى که تحت عنوان جهانى سازى رقم مىخورد دست پنهان قدرتهاى بزرگى که به دنبال ساختن جهان بر طبق اصول و اهداف خود مىباشند، مشاهده مىشود . از این رو، قبل از بیان راهبردها و توصیههاى عملى مربوط به این دیدگاه، ابتدا باید به تبیین این مراکز قدرت پرداخت و ابعاد، خصوصیات و عملکردهاى جهانىسازان را تشریح نمود .
بىشک اگر ویژگیهاى جهانى سازان و برنامههایى که این طراحان جهانى شدن در سر مىپرورانند، درستشناخته نشود انتخاب راهبردهاى مناسب براى برخورد با پدیده جهانى شدن نیز به آسانى میسر نخواهد بود .
بر این اساس، نخستین پرسشى که به ذهن مىرسد این است که جهانىسازان کدامند؟ و چه کشورها، فرهنگها و تمدنهایى در پى بسط و گسترش حاکمیتخود بر جهان هستند؟ و آیا این حرکت تنها به کشورهاى غربى و فرهنگهاى غیراسلامى اختصاص دارد یا مسلمانان را نیز مىتوان یکى از قدرتهاى جهانىساز دانست که حداقل از بعد نظرى در صدد ترویج فرهنگ دینى خویش در کل جهان بوده و گونهاى از جهانىسازى را دنبال مىکنند؟
در پاسخ به این پرسش اساسى، تحلیلگران نظرات متفاوتى بیان داشتهاند; براى مثال هانتینگتون از هفتیا هشت تمدن زنده دنیا به عنوان بازیگران میدان جهانىسازى یاد مىکند که هر یک، از امتیازات و ابزارهاى ویژهاى براى پیروزى در این میدان برخوردار مىباشد اما فوکویاما در نظریه «پایان تاریخ» خویش، جز تمدن غرب و فرهنگ لیبرال دموکراسى، هیچ فرهنگ و تمدن دیگرى را لایق بازى در این میدان نمىداند .
«از دیدگاه فوکویاما، غرب در دهههاى گذشته، در همه حیطهها، ظرفیت فزاینده خود را براى تحول و ترقى به نمایش گذاشته است . تمدن غربى در ارائه نظامهاى کارآمد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى از قابلیتها و تواناییهاى بىرقیب برخوردار است و نظریه پایان تاریخ، بیان نظریه مشروعیت و برترى الگوها، اندیشهها، برداشتها، کردارها و ساختارهاى سیاسى و اجتماعى غرب در اقصى نقاط جهان است .
هنگامى که فوکویاما از پایان تاریخ سخن مىگوید، در واقع بر این مطلب تاکید دارد که چون مجموعه باورهاى مردم کشورهاى غیرغربى بر پیشداورى استوار بوده است، به بن بست رسیدهاند و به همین جهت، اینک در پى جایگزین، به ارزشهاى غربى روى مىآورند و این سرآغاز نهادینه شدن سلطه غرب و حاکمیتبىرقیب تمدن غربى بر سراسر جهان است .» (35)
قابل توجه است که در دوران اقتدار نظام مارکسیستى نیز گروهى از کمونیستهاى افراطى مانند استالین و تروتسکى، معتقد بودند که اندیشههاى مارکسیستى به زودى سراسر دنیا را فرا گرفته و جهان به شکل یک واحد کمونیست در خواهد آمد . از این رو، زمانى که لنین به تروتسکى، پست کمیساریاى عالى امور خارجه را پیشنهاد کرد او با ناباورى اعلام داشت: مگر جهان کمونیزم آینده، بخش خارجهاى هم خواهد داشت که وزارت امور خارجه یا کمیساریاى عالى امور خارجه داشته باشد؟ او معتقد بود که با چند سخنرانى آتشین وى، به زودى جهان به پا خواهد خاست و کمونیزم بر بشر و جامعههاى انسانى چیره مىشود در نتیجه، همه جهان، یک کشور واحد کمونیستخواهد بود که خارج و امور خارجهاى نخواهد داشت . (36)
از سوى دیگر، مسلمانان نیز از دیرباز در اندیشه جهانىسازى و تشکیل حکومت جهانى اسلام بوده و در این راستا فعالیتهاى گستردهاى انجام دادهاند . در واقع، این یک نظریه رایج در بین مسلمانان است:
«در مقابل جهانىسازى باید تز و راهبرد «جهانى سازى اسلام» را مطرح و تقویت نمود . این موضوع، توسط رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهاى مطرح شده است . جهان اسلام باید بر اصل توحید، با هدف نفى برخى نهادها، اسطورهها و سمبلهایى که به غلط جاى خداوند نشستند و مورد پرستش شرکآمیز انسانها قرار گرفته است تاکید نماید .» (37)
در این میان برخى هم معتقد به امتیازات ویژه دین بودا براى جهانىشدن هستند:
«من معتقدم که دین بودا به سه دلیل و از سه جهتحایز این خصلت و استعداد جهانى شدن است . یکى به جهت این که بودا تنها بنیانگذار دین و مذهب است که از ما اطاعتبىچون و چرا نمىخواهد بلکه از ما آزمون گفتههاى خودش را مىخواهد .
نکته دوم این که آیین بودا، کم شریعتترین دین استبه طورى که بیش از هر مذهب دیگر به باطن ما اهمیت مىدهد نه به ظاهر ما . تاکیدش بیشتر بر باطن و امور باطنى و احوال درونى ماست نه بر اعمال ظاهرى و جسم و ظاهرمان .
اما جهتسوم این است که دین بودا از اول گفته است من براى درد و رنجبشر آمدهام و این دین، تنها دینى است که این را مىگوید . هیچ دینى نیست که مثل آیین بودا تمام بخشهایش راجع به درد و رنجباشد .» (38)
هر چند در ظاهر، فرهنگها و تمدنهاى گوناگونى مدعى جهانى شدن و جهانىسازى هستند اما شاید در واقع، بسیارى از این فرهنگها و تمدنها از ظرفیت و کارامدى لازم براى حضور در این عرصه برخوردار نباشند; زیرا تنها آن فرهنگ و تمدنى مىتواند عالمگیر و جهانىساز باشد که از یک سو، مبانى فکرى، فلسفى استوار و اصول و آموزههاى ارزشى همه جانبهاى داشته و براى هدایت همه ابعاد زندگى انسانها، طرح و برنامه مناسب ارائه کرده باشد و از سوى دیگر روشها و ابزارهاى کارامدى براى ابلاغ و تحقق پیام خود در اختیار گرفته باشد .
بدیهى است که بسیارى از تمدنهاى مطرح امروز جهان مانند تمدن چینى، هندو، ژاپن، آفریقا و آمریکاى لاتین، فاقد چنین ویژگیهایى هستند و حداقل نمىتوان براى آنها مبانى فکرى - فلسفى قابل عرضهاى ذکر کرد . بر همین اساس، اگر امروز بلندگوهاى همه رسانههاى بینالمللى در اختیار نمایندگان کشورهاى آمریکاى لاتین یا آفریقا قرار گیرد، این تمدنها هیچ پیام تازه و جذابى براى مردم دنیا ندارند . حتى اگر این موقعیت در اختیار ژاپن قرار گیرد، این کشور جز معرفى و تبلیغ تازهترین محصولات کارخانه سونى و ناسیونال و برخى شرکتهاى بزرگ دیگر، چه پیام فرهنگى و تاثیرگذارى براى مردم دنیا دارد؟ عجیب این که روش غذا خوردن ژاپنیها نیز در برابر دستآوردهاى نوین غربى رنگ باخته است . پس این چه اصرار بیهودهاى است که ما از تک تک این مناطق و کشورها به عنوان صاحبان تمدنهاى بزرگ یاد کنیم و در اجراى پروژه جهانى سازى، آنها را نیز در شمار عناصر فعال این عرصه قلمداد کنیم؟!
در مرورى بر واقعیتهاى پدید آمده در جهان امروز، پرسش جدى و مهم این است که کدام یک از این تمدنها (تمدن چینى، هندو، ژاپنى، ارتدوکس، آمریکاى لاتین و آفریقایى) به جز تمدن اسلامى و تمدن غربى از ظرفیت مفهوم سازى و اقتدار آفرینى بر پایه ارزشهاى بنیادین خود برخوردار هستند؟ آموزههاى بودایى و آموزههاى اخلاقى کنفسیوس در ساماندهى اقتصادى ژاپن و چین امروز، چقدر تبلور عینى دارد؟ در کدام یک از تمدنها جریان توسعه علم و فناورى، از بنیانهاى ارزشى و اخلاقى آنها برخاسته است؟ فراوردههاى عینى این تمدنها با وجود گوناگونى در ویژگیهاى تاریخى، نشان دهنده استحاله تدریجى در بستر تنظیم مادى جهان است . تمدنهاى یاد شده نه تنها داعیه و ظرفیت رویارویى با تمدن غربى را ندارند بلکه در همراهى با آن، کامیابى را جستجو مىکنند . ظاهرا در دنیاى ما تنها نغمهساز ناهماهنگ با تمدن غربى که ظرفیت «گرایش سازى» و «اندیشهورزى» دارد، جمهورى اسلامى ایران است . (39)
بنابراین، به نظر مىرسد «جهانى سازان» و مدعیان اصلى تشکیل حکومت فراگیر جهانى، منحصر به شخصیتهاى متعلق به «تمدن اسلامى» و «تمدن غربى» است; زیرا سایر فرهنگها و تمدنها به دلیل داشتن تمایلات مادى، در اصل در زمینى بازى مىکنند که غرب، سالها بازى در آن را تجربه کرده و قوانین بازى را بهتر و بیشتر از دیگران مىداند . امروزه ژاپنیها غربى شدهاند، هندیها هم همینطور . البته نه ردههاى پایین هرم اجتماعى، بلکه بالاى هرم قدرت این تصمیم را گرفتهاند و در واقع فرهنگ مادى غرب، جهان را فتح کرده است . در این میان کسى مىتواند پیروز شود که مردانه وسط آتش برود; یعنى آتش دنیا را ببیند ولى به شوق آخرت وارد آن بشود و دل به دنیا نبسته باشد . غرب، تنها در برابر فرهنگ امام رحمه الله زانو خواهد زد . امام خمینى رحمه الله و یاران او، همانان بودند که غرب و جهان را تکان دادند و غرب فراموش کرده است که تکانهاى بعدى هم مىآید . شیعه، همین را مىگوید و چنین انسانهایى در مدلهاى سیاسى غرب نمىگنجند . (40)
راهبردها
پس از تبیین این نکته که امروز در سطح جهان تنها دو تمدن اسلامى و تمدن غرب، از ظرفیت و کارامدى لازم براى جهانشمولى یا جهانى سازى برخوردارند، اکنون باید به این پرسش اساسى پاسخ داد که مسلمانان براى دستیافتن به اهداف جهانى خویش، چه راهبردهایى را باید انتخاب کنند؟ یعنى آیا کشورهاى اسلامى مىتوانند در مقابل جریان جهان شمولى اقتصادى، فرهنگى و تکنولوژیکى امروز که ادامه سلطهگرایى گذشته استسکوت اختیار کرده و بىتفاوت بمانند و در نتیجه بیش از پیش در نظام جهانى استکبارى ادغام شوند یا این که باید با اتحاد و وحدت و واقعشناسى به جاى واکنشهاى آنى و فعالیتهاى متفرقه، به مقاومت در برابر تهاجمات دنیاى غرب پرداخته و طرحى نو براى جهانى سازى بر پایه اصول و ارزشهاى دینى ارائه کنند؟
در این رابطه براى آشنایى با ابعاد و جوانب این موضوع، مىتوان نگاهى اجمالى به سیاستها و خط مشىهایى انداخت که امروز آمریکا براى سلطه بر جهان در پیش گرفته است . سیاستها و خط مشىهایى که جوهره اصلى آن را خوى استکبارى و برترىجویى تشکیل مىدهد و هدف از انتخاب آنها، چپاول منابع و امکانات کشورهاى جهان سوم است .
در راستاى تبیین راهبردهاى آمریکا براى سلطه بر جهان، مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه سابق آمریکا در سخنرانى خود با عنوان «اصول پایدار در عصر دگرگونیهاى بى وقفه» در سال 1997 در شوراى روابط خارجى این کشور گفت:
«براى جهانى شدن، نقطه پایانى وجود ندارد و این پدیده هیچ حد و مرزى نمىشناسد . از این رو، آمریکا باید صبور باشد و براى تحقق هدف نهایى خود که آمریکایى کردن کره زمین با بهرهگیرى از فرصت پدید آمده از سوى جهانى شدن است، برنامه بلند مدت راهبردى تدوین کند . چنین برنامهاى سه محور مهم دارد: اول - تحکیم برترى اقتصادى آمریکا; دوم - ایجاد ائتلافى بزرگ و بینالمللى از دموکراسیهاى جهان براى قرار دادن آرمان دفاع از حقوق بشر و مردمسالارى در دستور کار مشترک خود و منزوى ساختن کشورهاى ضد دموکراتیک; سوم - تقویت متقابل ابزارهاى نظامى و سیاسى براى تضمین صلح و ثبات جهانى به سرکردگى آمریکا .» (41)
متاسفانه برخى از حاکمان کشورهاى اسلامى چنین تصور مىکنند که با سکوت و بىتفاوتى نسبتبه تحولات مهم جهانى، مىتوان از آسیبهاى ناشى از جهانى شدن در امان ماند; اما همانگونه که در جریان تجاوزات اخیر آمریکا به عراق شاهد بودیم از دید رئیس جمهور این کشور، هر کس که با آمریکا نیستبر علیه آن و در جبهه مخالف آمریکاست . در واقع جهانى سازى، منطقه بىطرف (که نه موافق باشد و نه مخالف) را به رسمیت نمىشناسد و همگان را به اجبار یا اختیار به فرمانبردارى فرا مىخواند .
در چنین شرایطى، راهبردى که کشورهاى اسلامى براى برخورد با پدیده جهانى سازى باید در پیش گیرند مشتمل بر دو بخش اساسى زیر خواهد بود: 1 - مقاومت و مبارزه امت اسلامى علیه تجدد و نوگرایى سلطهجویانه غرب 2 - کوشش براى ایجاد یک نظام اسلامى فراسوى نظام ملت - دولت کنونى . (42)
احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى
هرچند که محور اصلى برنامههاى غرب براى سلطه بر جهان را طرحهاى اقتصادى تشکیل مىدهد و در این راه شرکتهاى چند ملیتى و دلارهاى آمریکایى، مهمترین نقش را ایفا مىکنند اما به نظر مىرسد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این پدیده بیش از هر چیز باید به اصول و ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى خود تکیه کرده و همانگونه که در طول چندین قرن گذشته، این اصول و ارزشها رمز جاودانگى و پویایى تمدن اسلامى را فراهم آورده است، در شرایط حساس کنونى نیز به منظور احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى، سرمایهگذارى بیشتر و جدىترى روى آنها انجام شود .
در واقع، هدف نهایى آمریکا از جهانىسازى، سلطه فرهنگى بر جهان و نابود کردن تمامى فرهنگهاى بومى و سنتى است; یعنى همان فرهنگهایى که از نظر آمریکاییها، خرده فرهنگ به شمار مىآیند . به همین جهت، محورىترین راهبرد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این حرکت نیز باید در عرصه فرهنگ و در راستاى دفاع از اصول فرهنگى شکل گیرد .
شایان ذکر است که امروزه حتى کشورهاى اروپایى نیز در برخورد با پدیده جهانى شدن همین راهبرد را برگزیدهاند .
«اروپاییان و بیش از همه فرانسویان، مدتى است که تهدید ناشى از آمریکایى کردن را از طریق فیلمهاى هالیوود احساس کردهاند . مردم اروپا هم اکنون بیش از پنجاه سال گذشته به علت ترس از دست دادن هویتشان، به سنتها و زبان مادرىشان چسبیدهاند . به نظر مىرسد جنبشهاى ملىگرایى جدیدى که اخیرا در اروپا رخ مىدهد حساسیتى است که از این رهگذر به این روند نشان داده مىشود .
این نگرانى براى اروپا کاملا بجاست; چرا که اروپاییان چگونه مىتوانند تحمل کنند که تمامى پیشگامان علم و فلسفه طى قرون هیجدهم، نوزدهم و بیستم همچون امانوئل کانت، هگل، آگوست کنت، فوئرباخ، مارکس، فروید، انیشتین، نیچه و ... همه اروپایى بودند ولى امروز دانشگاههاى آمریکایى قبله اهل علم و فلسفه جهان اعم از شرق و غرب شده است؟» (43)
مقاومت فرهنگى در قبال پدیده جهانى سازى یا آمریکایىسازى، مفهوم عام و گستردهاى است که همه حوزههاى ایدئولوژیک و تکنولوژیک را در بر مىگیرد; یعنى جهان اسلام علاوه بر دفاع از مبانى فکرى و فلسفى و باورها و ارزشهاى دینى خود (که به بعد ایدئولوژیک جهانى شدن مربوط مىشود) در راستاى «اسلامى کردن علوم انسانى و تجربى» و ارائه روشها، فنون، ساختارها، شاخصها و به طور کلى الگوهاى جدید تولید و توسعه (که به بعد تکنولوژیک جهانى شدن ارتباط مىیابد) نیز باید گامهاى اساسى بر دارد و این همان موضوع بسیار مهمى است که مقام معظم رهبرى، اخیرا از آن به عنوان «جنبش نرمافزارى» یاد کرده و ضرورت انجام آن را در نظام اسلامى مورد تاکید قرار دادهاند:
«انقلاب اسلامى آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سرجنباندن و جمود» و هم «فرهنگ آزادى بىمهار و خودخواهانه غربى» را نقد و اصلاح کند ... باید تولید نظریه و فکر تبدیل به یک ارزش عمومى در حوزه و دانشگاه بشود و در قلمروهاى گوناگون عقل نظرى و عملى از نظریهسازان تقدیر به عمل آید تا جهان اسلام، اعاده هویت و عزت کند و ملت ایران به رتبهاى جهانى که استحقاق آن را دارد بار دیگر دستیابند ... این ایده باید در دستور کار شوراى محترم انقلاب فرهنگى براى رشد کلیه علوم دانشگاهى و نقد متون ترجمهاى و آغاز دوران خلاقیت و تولید در عرصه علوم و فنون و صنایع بویژه رشتههاى علوم انسانى و نیز معارف اسلامى قرار گیرد تا زمینه براى این کار بتدریج فراهم گردد و دانشگاههاى ما بار دیگر در صف مقدم تمدنسازى اسلامى و رشد علوم و تولید علوم و فناورى و فرهنگ قرار گیرند .» (44)
اساسا جبهه فرهنگ، جبهه گسترده و دامنهدارى است و استراتژى مقاومت فرهنگى نیز ابعاد و سطوح مختلفى را در بر مىگیرد . بر همین اساس، مقاومت مسلمانان در برابر پدیده جهانى سازى هنگامى با موفقیت همراه خواهد بود که همه این سطوح به قتشناسایى شده و برنامه لازم براى حذف آثار و نمادهاى حاکمیت غرب از آنها طراحى و اجرا گردد .
تشکیل اتحادیه امت اسلامى
راهبرد مهم دیگرى که مسلمانان براى دستیافتن به اهداف جهانى خویش باید در پیش گیرند، تشکیل «اتحادیه امت اسلامى» و توسعه و تقویت روابط سیاسى، نظامى و اقتصادى کشورهاى اسلامى با یکدیگر است .
«اتحادیه امت اسلامى به عنوان یک واحد جهانى رهایى بخش و وحدتگرا، متشکل از جامعه و حکومت اسلامى و مفهوم «امت» ثقل و مرکزیت این اتحادیه را تشکیل مىدهد . مفهوم امت، ابعاد مردم، اجتماع، جامعه، دولت و اقتصاد را در بر دارد . از این رو، اتحادیه امت اسلامى، نه شبیه «اتحادیه اروپا» و نه چیزى مانند «ایالات متحده آمریکا» است و حتى با عنوانهایى مانند «اتحادیه کشورهاى اسلامى» ، «جماهیر کشورهاى اسلامى» و یا سازمانهایى مانند «سازمان کنفرانس اسلامى» نیز کاملا متفاوت است; چون در جوامع غرب، همیشه «جامعه» و «دولت» را از یکدیگر جدا مىکنند اما اتحادیه امت اسلامى از پایین; یعنى از ردیف مردم و اجتماع و رهبران اسلامى شروع شده و سپس بعد جهانى به خود گرفته و «دولتهاى اسلامى» را شامل مىشود; زیرا قریب به اتفاق دول کنونى ممالک اسلامى بر پایه الگوى «ملت - دولت» غرب بنا شده و با خاصیتسکولار (غیردینى) یا نیمهسکولار و غیرمردمى و انحصارى خود، هرگونه پیوستگى و وحدت را از روزنه منافع ملى، طایفهاى و قومى خود مىنگرند . از این رو، در شرایط کنونى نباید انتظار داشت که پیشنهاد تشکیل اتحادیه امت اسلامى به معناى یک نظام مستقل و واحد، مورد استقبال همه یا حتى اکثر دول کنونى حاکم بر سرزمینهاى اسلامى قرار گیرد; زیرا تاسیس چنین اتحادیهاى، منافع شخصى و گروهى نخبگان حاکم را به خطر انداخته و پایههاى موجود قدرت را به چالش مىطلبد .» (45)
روشن است که چنین اتحادیهاى با نقطه مرکزیت امت اسلامى، بر عکس اتحادیه اروپا و سایر اتحادیههاى مشابه ملى و منطقهاى، نمىتواند از آغاز با اتحادیههاى گمرکى، مالى، اقتصادى و حتى سیاسى دولتى، تحقق یابد; زیرا بنیان جهانشمولى اسلام و استوار بودن آن در سطح بینالملل، باید با اصول و ارزشهاى فرهنگى سازگار باشد; یعنى الگوى جهان شمولى اسلامى با الگوى سرمایهدارى امپریالیسم و سکولار امروزى منافات داشته و در دو قطب مخالف قرار مىگیرند و بحران و کشمکش هنگامى پدید مىآید که یک الگو مىخواهد خود را بر دیگرى تحمیل کند . سلطهگرایى در چارچوب الگوى امت اسلامى ممنوع است و بحران امروز جهانى به این دلیل است که جهان شمولى مورد حمایت غرب، مىخواهد ارزشها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامى و دیگران تحمیل کند .
براى تشکیل اتحادیه امت اسلامى باید وحدت، مردمسالارى و جهان شمولى اسلامى، آزادى و عدالت اجتماعى، حقوق و دیدگاههاى اسلامى، جایگزین گفتمان سیاستخارجى دولتهایى قرار گیرد که ادعاى هویت اسلامى دارند . به هر نسبت که کشورهاى اسلامى در این محورها به توافق برسند زمینه براى گسترش همکاریهاى اقتصادى و تجارى بین آنها فراهمتر مىشود .
اگر این نگاه بنیادین نسبتبه مساله جهانىسازى در بین مسلمانان رواج یابد در آیندهاى نه چندان دور مىتوان شاهد تشکیل انواع سازمانها، کنوانسیونها و پیمانهاى فراملى و فرامنطقهاى بود که امت اسلامى در چارچوب آنها در صدد تامین منافع عمومى خویش برآمده و از آنها به عنوان یک رقیب جدى براى برنامهها و نهادهاى غربى، در راستاى تحقق اهداف جهانىسازى استفاده مىکند .
براى مثال، هم اکنون در ارتباط با مسائل زنان که «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» در صدد تحمیل دیدگاههاى ضد ارزشى و غیراخلاقى خود به کشورهاى اسلامى است، شایسته است که ایران به جاى الحاق به این کنوانسیون، اعلامیه حقوق زنان اسلامى را تدوین کرده و در کنفرانس جهانى زن در سال 2005 عرضه کند تا پرچمدار یک حرکت مفید در تاریخ باشد و ثابت کند که کشورهاى اسلامى در ارتباط با مسائل زنان، داراى عقاید و اندیشههاى منطقى و استوارى مىباشند . (46)
از مجموع این مباحث مىتوان نتیجه گرفت که جهانشمولى اسلامى از دو جهتبىنظیر است:
نخست آن که جهانشمولى اسلامى از جنبه نظرى، مکتبى و زاییده یک جهانبینى دقیق و منظم و جامع الهى است که عدالتبر آن حکمفرماست . دیگر آن که اسلام تنها مکتبى است که به این دیدگاه جهان شمولى در تاریخ جنبه عملى داد . (47)
پىنوشت:
1) محقق و نویسنده .
2) فرهنگ رجایى، پدیده جهانى شدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، نشر آگاه، تهران، ص 59 .
3) مارک ویلیامز، تاثیر جهانى شدن بر حاکمیت دولت، ترجمه اسماعیل مردانى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، ش 11 و 12 .
4) سرشت جهانى و زمینههاى آن، ماهنامه بورس، اردیبهشت 79، ص 21 .
5) مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه احد على قلیان و افشین خاکباز، ص 18 .
6) سلیمان ایرانزاده، جهانى شدن، مرکز آموزش مدیریت دولتى تبریز، ص 25 .
7) علیرضا استاد رحیمى، مجموعه گفتگوى تمدنها، ص 311 .
8) احمد گل محمدى، جهانى شدن و بحران هویت، فصلنامه مطالعات ملى، سال سوم، ش 10 .
9) آنتونى گیدنز، جهانى شدن: نیرویى غیر قابل مقاومت، ترجمه ابراهیم حقیقى، پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش25 .
10) قدیر نصرى، در چیستى جهانى شدن، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 13، ص 296 .
11) کنت والتز، حکومتها و فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جم، 6/3/80 .
12) آیا جهانى شدن همان آمریکایى شدن است؟ ، جام جم، 11/12/79 .
13) سخنرانى آقاى خاتمى در کنفرانس یونسکو، پاریس، آبان ماه 78، مجله تربیت، آذرماه 79 .
14) عزیز کیاوند، سرمایهدارى جهانى خدایش بیامرزد، ماهنامه تدبیر، ش 88 .
15) مرتضى مردیها، جهانى شدن یک انتخاب نیست، روزنامه حیات نو، 11/10/79 .
16) محمدرضا دهشیرى، جهانى شدن و هویت ملى، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، ش 5، ص 73 .
17) حسین بشیریه، جهانى شدن، سیاست و قدرت، همشهرى، ویژهنامه چهاردهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب، ش 2 .
18) مجید موحد، رویکردى جامعه شناختى به فرایند سکولاریزاسیون در عصر جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دین پژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
19) جلیل مسعودىفر، حفظ فرهنگ ایرانى - اسلامى در فرایند جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
20) سید محمدحسن حجازى، چالش دین و جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
21) احمد میرعابدینى، نظریههاى جهانى سازى و جهانى سازى در ایران، مجله پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 25 .
22) محمدرضا نعمتزاده، روند جهانى شدن; الزام یا اختیار، ماهنامه تدبیر، ش 89 .
23) کنت والتز، حکومتهاو فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جام، 8/3/80 .
24) آنتونى گیدنز، پیشین .
25) علىاصغر داودى، جهانى شدن و چالش حاکمیتهاى ملى، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
26) جام جم، 18/12/79 .
27) محمدرضا مالک، جهانى شدن اقتصاد، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
28) على بیگدلى، جهانى شدن; فرصتها و تهدیدها، کیهان، 20/10/79 .
29) رامین خانبگى، جهانى شدن، خزیدن زیرسایه غرب، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
30) کیهان، 30/2/80 .
31) شهریار زرشناس، واژهنامه فرهنگى - سیاسى، شوراى سیاستگذارى ائمه جمعه، بهار 82 .
32) محمدمهدى میرباقرى، ساماندهى توسعه اجتماعى، پگاه، مهرماه 80 .
33) مصطفى جمالى، نظام سرمایه دارى، جهانى سازى و عرفىسازى، مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول .
34) علیرضا شجاعىزند، تعریف دین و معضل تعدد، فصلنامه نقد و نظر، ش 192 .
35) حسین دهشیار، جهانىشدن تکامل، فرایند برونبرى ارزشها و نهادهاى غربى، اطلاعات سیاسى، اقتصادى، مهر و آبان 79 .
36) بیژن ایزدى، سیاستخارجى جمهورى اسلامى ایران، دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1371، ص 61 .
37) سعید اسماعیلى بهبهانى، جهانىسازى و استراتژى مقاومت، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
38) مصطفى ملکیان، گزارش گفتگو، سال اول، ش 1، ص 18 .
39) تمدنها، رویارویى یا گفتگو، ماهنامه تدبیر، ش 88، آذر 77، سرمقاله .
40) رامین خانبگى، پیشین .
41) ژانگ مین گیان، راهبردهاى آمریکا در برابر جهانى شدن، ترجمه اداره کل پژوهش معاونتسیاسى صدا و سیما، سنجش و پژوهش، ش 25 .
42) حمید مولانا، اتحادیه امت اسلامى، طرحى در پىآمد و جهانشمولى اسلام، نشریه معارف، تیرماه 82 .
43) مصطفى محقق داماد، امت اسلامى و جهانى شدن، نشریه بعثت، 12/9/81 .
44) پیام مقام معظم رهبرى در ارتباط با جنبش نرمافزارى .
45) حمید مولانا، پیشین .
46) زهرا آیتاللهى، عضو شوراى فرهنگى - اجتماعى زنان، کیهان، 28/5/82 .
47) حمید مولانا، پیشین .
علاوه بر این، درباره جهانى شدن، ابهامها و پرسشهاى دیگرى نیز وجود دارد; براى مثال پیشینه تاریخى آن چندان روشن نیست . آثار و پیامدهایش مورد بحث و اختلاف است و شیوه منطقى برخورد با این پدیده، دقیقا تعریف نشده است . اما شاید اصلیترین پرسش، تفاوت بین جهانى شدن و جهانىسازى است; زیرا بررسى نظرات و دیدگاهها بیانگر آن است که بیشترین مناقشات در پاسخ به این پرسش روى داده است; یعنى این که آیا جهانى شدن، یک فرایند طبیعى است که خود به خود در حال شکل گرفتن است، یا پروژهاى برنامهریزى شده است که قدرتهاى بزرگ، یا به تعبیرى جهانىسازان، هدایت و کنترل آن را بر عهده دارند؟
در این راستا بررسى قرائتها و برداشتهاى گوناگون از جهانى شدن، زمینههاى دستیافتن به پاسخهاى مورد نیاز را فراهم مىآورد .
دیدگاه نخست
نخستین قرائت، جهانى شدن را پدیدهاى مىداند که به دلیل پیشرفت و انقلاب در تکنولوژى ارتباطات به وجود آمده و موجب پیدایش یک نوع مشابهت و همگرایى در میان ملتها و کشورهاى مختلف شده است . طرفداران این قرائت، جهانى شدن را با عباراتى تعریف مىکنند که توسعه ارتباطات و دسترسى آسان به اطلاعات، رکن اصلى آن را تشکیل مىدهد; براى مثال آنها از جهانى شدن به «فشردگى زمان و مکان و کاهش مرزها و فاصلهها، یا به عبارتى پایان جغرافیا» (2) ، «افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابل و فراتر از دولتها و جوامع» (3) ، «به هم پیوستن مردم جهان در جامعه واحد و فراگیر جهانى» (4) ، «ظهور نوعى جامعه شبکهاى و امکان دسترسى بیشتر به اطلاعات» (5) ، «شکافته شدن مرزهاى ملى و کاسته شدن از حاکمیت دولتها» (6) ، «از بین رفتن هویت ملى یا ملیتى و پیدایش هویت جهانى» (7) و «جدا شدن هویت، از مکان و اهمیتیافتن فضا» (8) یاد مىکنند .
این قرائت از جهانى شدن، آثار و لوازم خاصى به دنبال دارد که برخى از آنها بدین شرح است:
1 - جهانى شدن یک فرایند طبیعى یا پروسه تاریخى است که تحقق آن اجتنابناپذیر خواهد بود . آنتونى گیدنز جامعه شناس معروف بریتانیایى، معمولا این ویژگى جهانى شدن; یعنى پروسه بودن آن را مورد تاکید قرار داده و بر همین اساس، از جهانى شدن به عنوان نیرویى غیرقابل مقاومتیاد مىکند . (9)
مک گرو و دیوید هلد نیز در کتابى به نام «تغییر و تحول جهانى» آوردهاند که جهانى شدن فرایندى گریزناپذیر است که فرایندهاى دیگر را در درون خود جاى داده و تحولى بنیادین در فضاى سازمانى و روابط اجتماعى و کنشهاى متقابل قدرت به وجود مىآورد . این تحولات بنیادین، پروژه نیستند بلکه مقتضیات خاص تاریخى، آنها را پدیدار ساخته است . (10)
از این دیدگاه، جهانى شدن عامل و فاعل مشخصى ندارد و به منزله غول بى شاخ و دمى است که هیچ کس; نه غرب، نه آمریکا و نه کاپتیالیسم چند ملیتى، قادر به کنترل آن نیست . براى مثال اگر از زاویه تحولات اقتصادى به جهانى شدن نگاه کنیم هیچکس عهدهدار و مسؤول آن نیست و گروه سرمایهگذار هیچ شماره تماس یا تلفنى ندارد و وقتى که تصمیم مىگیرند سرمایهشان را از کشورى خارج کنند، کسى نمىتواند یا نیست که اعتراض یا شکایتى یا درخواست کمک بکند . تصمیمات آنها گروهى است، این تصمیمات اتخاذ نمىشوند بلکه اتفاق مىافتند . آن هم به این دلیل که بیشتر سرمایهگذاران به صورت انفرادى و همزمان و به دلایل مشابه و یکسان تصمیم مىگیرند که آیا در کشورى سرمایهگذارى کنند یا این که ذخیرههایشان را از آن کشور خارج نمایند . (11)
2 - جهانى شدن، نقاط دور و نزدیک دنیا را به یکدیگر مرتبط ساخته و سرنوشت واحدى را براى همه مردم جهان رقم مىزند . این ارتباط و به هم پیوستگى، آثار و لوازم گوناگونى به دنبال داشته و از جمله، «جهانى اندیشیدن» را ضرورى کرده است .
«به عقیده نویسندگان کتاب سیاست جهانى تنها عبارت مناسبى که مىتوان از آن به عنوان بهترین مانیفستبراى سیاست جدید در قرن آینده بهره برد، این است: جهانى بیندیشید و محلى عمل کنید .» (12)
جهانى اندیشیدن به معناى توجه به آثار و لوازمى است که هر تصمیم و فعالیتى، هر چند محلى، در سطح دنیا بر جاى مىگذارد . روشنترین مثال در این زمینه، فاجعههاى زیست محیطى است که آثار مخرب فرا منطقهاى به دنبال دارد; یعنى آلودگى ناشى از سوختن چاههاى نفت کویت در جنگ خلیج فارس آثارش در کوههاى هیمالیا بروز مىکند یا موجب بارش بارانهاى اسیدى در دیگر قارههاى جهان مىشود یا آثار یک لکه آلودگى در یک نقطه دور افتاده دریا و اقیانوس، پس از چندى در سواحل دور دست ظاهر مىشود .
علاوه بر این، جهانى شدن، فرهنگها و تمدنهاى مختلف را به گفتگو با یکدیگر دعوت کرده و آنها را به پیگیرى شیوههاى مسالمتآمیز همزیستى ترغیب مىکند . همانگونه که رئیس جمهور محترم کشور، «گفتگوى تمدنها» را از لوازم منطقى جهانى شدن دانسته و در یکى از سخنانش مىگوید:
«همه مردم جهان، به دلایل متعدد سیاسى، اجتماعى و تکنیکى، امروزه سرنشینان کشتى واحدى هستند . گذشت از غرقاب و نیل به ساحل امن، یا براى همه ممکن خواهد شد یا براى هیچ کس . این سخن اگر امروز کمى مبالغهآمیز به نظر آید فردا قطعا روشنتر و آسانتر فهمیده خواهد شد . براى این که این سرنوشت، عادلانه و سعادتمند باشد چارهاى جز گفتگوى میان فرهنگها و تمدنهاى گوناگون وجود ندارد . ما باید بدانیم اگر قرن بیستم بر مدار شمشیر گشت و در این گردش بعضى بازنده و بعضى برنده شدند، مدار قرن آتى باید بر گفت و گو بچرخد و گرنه، آن شمشیر دو لبهاى خواهد شد که به هیچ کس رحم نمىکند و چه بسا جنگافروزان، نخستین قربانیان آن باشند . این سخن یکى از لوازم و پیامدهاى جهانى شدن است .» (13)
3 - برخى بر این باورند که جهانى شدن، به سود همه مردم جهان و از جمله کشورهاى در حال توسعه بوده و منافع بىشمارى را براى آنها، چه در حوزه مسائل اقتصادى و رفاهى و چه در سایر حوزهها به ارمغان مىآورد . همانگونه که پس از جنگ سرد، سرمایهدارى جهانى، چشمانداز روشنى براى کامیابى جهانى ترسیم مىکرد و سرانجام کار را استقرار دموکراسى مىدانست و مىگفت که شرکتهاى چند ملیتى و سرمایهگذاران، فناورى و سرمایه خود را به کشورهاى فقیر سرازیر خواهند کرد . بازار عظیم فرا ملى با حضور مصرف کنندگان طبقه متوسط ایجاد خواهند کرد که تویوتا برانند، سى . ان . ان . تماشا کنند، مک دونالد گاز بزنند و آزادى بیشترى بخواهند . (14)
اساسا گذشت زمان، آثار مثبت جهانى شدن را براى همه مردم دنیا روشن ساخته است . از این رو، امروزه بحث جهانى شدن، یک تفکر انتزاعى نیستبلکه یک واقعیت است که انسانها آن را لمس کردهاند . پیشتر، این گونه تبلیغ مىشد که ثروتمندان به قیمت استثمار فقرا، ثروتمند شدهاند، اما امروز کسى این نظریه را نمىپذیرد . پیشتر تشویق و تبلیغ مىشد که این ثروتى که فراهم آمده، از منابع کشورهاى جهان سوم بوده است، اما اکنون این نظریه کارآیى ندارد . اکنون کشورهاى استثمارى سابق، در بسیارى مناطق به کشورهاى جهان سوم، تکنولوژى صادر مىکنند و کارخانههایى ایجاد مىکنند که به نفع دو طرف است . بزرگترین بختبراى کشورهاى جهان سومى، این است که ده کمپانى بزرگ در آنجا کارخانه راه بیاندازند و فقط از آن کشور کارگر بگیرند و مهندس استخدام کنند، آیا این بد است؟ (15)
در خصوص آثار مثبت جهانى شدن بر فرهنگ نیز مىتوان به تسریع تحرک اجتماعى، گسترش علوم و دانش بشرى، افزایش ارتباطات، امکان فزاینده تبادل دیدگاهها، درک متقابل فرهنگها، رفع سوء تفاهمها میان ملتها، ارتقاى ارزشهاى مشترک ذهنى و احساس تعلق انسانها به اجتماعى کلىتر اشاره کرد که به گسترش و تقویت همکارى و همفکرى ملتها و گشودن درهاى استقبال به سوى هویتهاى فرهنگى متکثر، منجر مىشود . (16)
در واقع، جهانى شدن در عرصه فرهنگ، نوعى وحدت و همگرایى ایجاد مىکند که در بطن آن، کثرت نهفته است و زمینههاى رشد تنوع و تکثر فرهنگها را فراهم مىسازد .
در حوزه سیاست نیز اولین رهآورد جهانى شدن، گسترش دامنه آزادیهاى فردى و افزایش زمینههاى مشارکت عمومى در تصمیمگیریهاى کلان و استراتژیک است . به تعبیر یکى از نویسندگان، با تشدید روند جهانى شدن، روزگار سالخورده دولتها و ملتهایى که مرزهاى کشور خود را مانند یک قلعه مىبستند به پایان رسیده است . از لحاظ دانش جامعهشناسى سیاسى، بر اثر فرایند جهانى شدن، حاکمیت در مفهوم سنتى آن، معنایى اساسا صورى پیدا مىکند و دولتهاى ملى، دیگر نخواهند توانستبر مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیمگیرى کنند . استیلاى کامل دولتهاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست . (17)
جهانى شدن و دین
طرفداران این تعریف از جهانى شدن، نظرات و دیدگاههاى خاصى را نیز در مورد نقش و جایگاه دین در عرصه جهانى شدن مطرح مىکنند . در این رابطه یکى از پیشنهادات آنها «ایده خصوصىسازى دین» است . ایده خصوصى سازى دین با توجه به رشد روزافزون جنبشهاى مذهبى و بنیادگرایى دینى در نقاط مختلف جهان که تئورى سکولاریزاسیون را زیر سؤال برده، در صدد است تا به نوعى با اصلاح نظریه سکولاریزاسیون، فرایند تجدید حیات مذهبى را تبیین نماید . در این دیدگاه، دینى ملایم، معقول، تلفیقگرا و اخلاقى به عنوان سایبان مقدس بر سر جامعه ارائه مىشود و با تاکید بر فردگرایى و تکثرگرایى، تفاوتهاى نهادى و هویتهاى کثرتگراى افراد را به عنوان مبناى سیماى جامعه مدرن در نظر مىگیرد .
این ایده که توسط نیکلاس لومان مطرح و سپس توسط پیتر بیر بسط و گسترش یافته استبا رهیافت عقلانى دین نیز ارتباط مىیابد . بر اساس این رهیافت، مذهب در یک بازار آزاد کثرتگرایى مذهبى به مانند یک کالا ارائه مىشود . این کثرت به افراد اجازه مىدهد تا متناسب با علایقشان شکلى از مذهب را درک کنند و در مقابل، هزینه کمترى را متقبل شوند . در این حالت، افراد حق انتخاب مذهب دارند و موفقیت نهادهاى دینى در گرو جلب رضایت افراد است . (18)
توصیه دیگر طرفداران این تعریف جهانى شدن به مسلمانان و نهادهاى دینى، همراه شدن با کاروان جهانى شدن و بسترسازى براى تحقق اهداف آن است; زیرا اولا، مسلمانان نمىتوانند در مقابل موج جهانى شدن بایستند و توان مقابله با آن را در ابعاد نظامى و فرهنگى ندارند . ثانیا، گوشهگیرى و انزواطلبى با توجه به گسترش ارتباطات و پیشرفت رسانههاى جمعى، نه ممکن است و نه منطقى . پس تنها راهحل، مشارکت فعال در جریان جهانى شدن است ضمن این که باید هویت دینى خود را حفظ کنند . (19)
از سوى دیگر براى مشارکت فعال در عرصه جهانى شدن، دین باید پاسخهاى قانعکننده در زمینههاى کارآمدى، هویتبخشى، حقوق بشر، حقوق اقلیتهاى مذهبى، مساله زنان و پذیرش دموکراسى داشته باشد . بر پایه این عقیده، امروزه تنها شیوه مقبول حکومت در سطح جهان، علىرغم تمام انتقادات وارد به آن، دموکراسى مىباشد . ارتباطات گسترده و وجود ماهواره و ینترنتباعثشدهاند که موارد یاد شده به خواست عمومى مردم در تمام کشورها تبدیل شوند . اساسا هر دینى هر چند که از حقانیت اثباتى و عقلى نیز برخوردار باشد اما اگر در ایجاد نظام سیاسى برآورنده این اهداف ناتوان باشد، در جهانى شدن سخنى براى گفتن (حداقل به عنوان نظام) نخواهد داشت . (20)
بنابراین، هنگامى که جهانى شدن یک فرایند طبیعى و غیرقابل مقاومت تلقى مىشود باید دین و مذهبى سازگار با این فرایند انتخاب کنیم، یا حداقل اصلاحات لازم براى ایجاد تناسب بین دین و فرایند جهانى شدن را در احکام و شریعت انجام دهیم تا نهادهاى دینى بتوانند خواست و رضایت عمومى مردم را براحتى تامین کنند .
راهبردها
ارائه تعریف از جهانى شدن و بیان آثار و ویژگیهاى آن، مقدمه تبیین راهبردهاى برخورد با این پدیده است . از این رو، پس از بررسى دیدگاه نخست در زمینه تعریف جهانى شدن و آثار و ویژگیهاى آن، باید راهبردهاى مبتنى بر این دیدگاه را نیز مورد دقت قرار داد .
به عقیده صاحبنظران در برخورد با جهانى شدن، سه راهبرد «تسلیم» ، «اعتراض» و «بازیگرى نقادانه» وجود دارد که هر یک بر پایه ساز و کارهاى اجرایى مشخصى تحقق مىیابد . (21) طرفداران دیدگاهى که تاکنون بیان شد معمولا خود را معتقد به «راه سوم» نشان مىدهند و راهکارهایى را براى بازیگرى نقادانه در عرصه جهانى شدن، پیشنهاد مىکنند . از نظر آنها چون جهانى شدن یک فرایند تاریخى و اجتنابناپذیر استباید براى پیوستن به این کاروان پرشتاب، آماده شد و به قواعد و ضوابط حاکم بر آن احترام گذاشت .
«وقتى بحث جهانى شدن را به عنوان یک فرایند اجتنابناپذیر مىپذیریم، باید بسترهاى اقتصادى را براى تعامل با نظام جهانى آماده کنیم . از جمله باید نظام ارزى شناور و کارآمد داشته باشیم، بازار سرمایه ما باید باز شود تا سرمایهگذاریهاى خارجى امکانپذیر شود . مساله دیگر، بحث مقرراتزدایى است . من نمىگویم همه اصلاحات را یک دفعه انجام دهیم ولى واقعا یک سرى ضوابط است که با جهانى شدن سازگارى ندارد . باید قواعد بینالمللى را یاد بگیریم و به آن احترام بگذاریم . احترام گذاشتن به آنها به معنى کم رنگ کردن ارزشهایمان نیستبلکه توجه به یک سرى ضوابط بین المللى است که امروز بر جهان حاکم شده است . » (22)
بنابراین، براى بهرهمندى از سرمایه و تکنولوژى شرکتهاى بزرگ، نه تنها اصلاح برخى از قوانین و مقررات، ضرورى استبلکه تنشها و التهابهاى سیاسى نیز باید کنترل شوند تا به منافع سرمایهگذاران خارجى آسیب نرسانند .
«آنچه را سبب رنجش و نارضایتى گروههاى سرمایهگذار مىشود انجام ندهید; زیرا شما را در روى زمین ضعیف و لگدمال خواهند کرد . پیام دموکراسیهاى لیبرال به تمام حکومتها روشن است: خودت را تطبیق بده و تحمل کن و آنچه را سرمایهگذاران مجهز به فناوریها و صنایع روزآمد و مدرن الکترونیکى، لازم مىدانند انجام بده و گرنه ضعیف باقى مىمانى و سرکوب خواهى شد .» (23)
نکته دیگر آن که اصلاحات مورد نیاز براى پیوستن به کاروان پرشتاب جهانى شدن، فقط به حوزه مسائل اقتصادى و قوانین اجتماعى، محدود نمىشود بلکه زندگى شخصى و ارزشهاى اخلاقى را نیز در بر مىگیرد; زیرا به قول آنتونى گیدنز: «جهانى شدن، شیوه نوین و امروزین زندگى ماست .»
«اشتباه است که فکر کنیم جهانى شدن فقط درباره نظامهاى بزرگ، صدق مىکند . جهانى شدن نه فقط مربوط به پدیدههاى «برون فردى» استبلکه یک پدیده «درون فردى» نیز به شمار مىرود; به این معنا که جنبههاى خصوصى و شخصى زندگى ما را تحت تاثیر قرار مىدهد . براى مثال، به نظر مىرسد بحث درباره ارزشهاى خانوادگى که در بسیارى از کشورها جریان دارد مىتواند از تاثیرات جهانى شدن به دور باشد اما این طور نیست . نظامهاى سنتى خانوادهها دگرگون مىشوند یا (در بسیارى از بخشهاى جهان) تحت فشار قرار مىگیرند بویژه که زنان درخواستبرابرى بیشتر را دارند . این انقلابى واقعى در زندگى روزمره است .» (24)
از جمعبندى نظرات و سخنانى که در چارچوب این دیدگاه و تحت عنوان جهانى شدن ارائه شده مىتوان چنین نتیجه گرفت که جهانى شدن یک فرایند کاملا طبیعى و مرحلهاى اجتنابناپذیر از تاریخ تکامل انسان و جهان است که به دلیل توسعه و تکامل مناسبات، ارتباطات و حمل و نقل از یک سو و گسترش اطلاعات، علوم و تولیدات فکرى و فرهنگى از دیگر سو تحقق یافتهاست .
این فرایند هر چند گریزناپذیر است و فاعل و عامل مشخصى ندارد ولى حداقل شکل و کیفیت آن تحت تاثیر اراده و برنامههاى توسعه کشورهاى مختلف است و در مسیر رشد خود، همه جوامع بشرى را به همراهى و همکارى فرا مىخواند . بر همین اساس عقاید، ایدئولوژیها و نگاههاى ارزشى متفاوتى که در کشورهاى مختلف رواج دارد، مانع پیوستن آنها به کاروان پرشتاب جهانى شدن و ایفاى نقش در این میدان بزرگ بینالمللى نیست و زمینه براى مشارکت عمومى کاملا فراهم مىباشد .
دیدگاه دوم
در مقابل دیدگاه نخست که جهانى شدن را فرایندى طبیعى و غیرقابل مقاومت مىدانست که به دلیل انقلاب در ارتباطات و اطلاعات، پدید آمده است، دیدگاه دیگرى وجود دارد که جهانى شدن را یک طرح یا نقشه برنامهریزى شده براى سلطه بر جهان مىداند و براى اشاره به معناى واقعى آن، واژه جهانى سازى را به کار مىبرد .
طرفداران این تعریف را طیف گستردهاى از موافقان و مخالفان جهانىسازى تشکیل مىدهند . از جمله ساموئل هانتینگتون و فوکویاما معتقد به این تعریف هستند . آنها بر خلاف آنتونى گیدنز که جهانى شدن را به نوعى با مدرنیته یکسان دانسته و آن را فرایندى طبیعى معرفى مىکند، با صراحت جهانى شدن را به سلطه تمدن غرب بر جهان یا آمریکایى شدن جهان معنا مىکنند .
همچنین اندیشمندانى چون والرشتاین، گوندرفرانک، سووى، پل باران، حسن حنفى و سمیر امین معتقد به چنین دریافتى هستند و جهانى شدن را حلقهاى اجتنابناپذیر از تاریخ سرمایهدارى مىدانند; به این بیان که این نظام سلطهجو براى گریز از فروپاشى، ناگزیر استبحران ناشى از انباشتسرمایه و بحران مشروعیت را در جهان پخش کند تا لایههاى نامکشوف جهان را به انحصار خویش درآورد . (25)
از میان شخصیتهاى سیاسى جهان نیز علاوه بر بسیارى از رهبران کشورهاى اسلامى (مانند ماهاتیر محمد نخستوزیر سابق مالزى) سیاستمداران فرانسوى هم معتقد به همین تعریف هستند . چنانکه هوبر ودرین وزیر امور خارجه فرانسه مىگوید:
«پدیده جهانى شدن پس از نابودى جهان دوقطبى، گرایشى استبه سوى همگنسازى جهان بر اساس الگوهاى غربى . امروزه سلطه ایالات متحده آمریکا در تمام زمینهها مشهود و محسوس است . سلطه سیاسى، نظامى، اقتصادى و فناورى به دلیل وجود رسانهها، دلار، CNN ، اینترنت و تبلیغات بى سابقه به شیوه و سلیقه آمریکایى را نمىتوان انکار کرد .» (26)
بر پایه این تعریف از جهانى شدن یا جهانىسازى، پاسخ برخى از پرسشهایى را که در مورد این پدیده مطرح استبدین نحو مىتوان بیان داشت:
الف) جهانىسازى، یک پروژه است (نه پروسه) آن هم پروژهاى که ماهیتبرنامهریزى شده دارد و از سوى برخى از مراکز قدرت، کنترل و هدایت مىشود . این ویژگى جهانى سازى; یعنى پروژه بودن آن، یک ویژگى عام است و همه ابعاد سیاسى، فرهنگى و اقتصادى این پدیده را در بر مىگیرد; یعنى جهانى شدن اقتصاد، بیش از آن که زاییده پیشرفت فناورى ارتباطات و حمل و نقل باشد، مخلوق سیاستگذارى و برنامهریزیهاى اقتصادى چند دهه گذشته در کشورهاى ثروتمند است . شاید اگر «جهانى سازى اقتصاد» راه نمىافتاد، حساسیتها درباره اصل جهانى شدن تا بدین پایه برانگیخته نمىشد . (27)
همچنین در حوزه فرهنگ، مسؤولیت جهانى شدن فرهنگ بر عهده معیارها و ارزشهاى فرهنگى ایالات متحده آمریکاست که بنیانگذار فرهنگ عمومى جهان است . ورزش، موسیقى، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و پوشاک جین، سمبلهاى فرهنگى آمریکا و از ویژگیهایى است که در شرایط کنونى، نوعى نحوست جهانى و شکلى از یاس و ناامیدى را در میان همه اقشار اجتماعى به وجود آورده است . (28)
ب) جهانى سازى نه تنها موجب همگونى و همگرایى بیشتر مردم دنیا نشده و سرنوشت آنها را مانند سرنشینان یک کشتى به هم گره نزده است، بلکه تفرقه و شکاف بین مردم جهان را افزایش داده و اختلافات و درگیریهایى را که بین فرهنگها و تمدنهاى مختلف وجود داشت دو چندان کرده است . بنابراین، آنچه ما به آن گلوبالیزاسیون مىگوییم ظاهرا همه را متحد و یکسان مىکند ولى در واقع، دقیقا عکس این است; یعنى تفرقه . آنان ظاهرا عالم را متحد و یکدست، ولى واقعا در عین تفرقه محض مىخواهند . در آنجا همه چیز حوالتبه امر بعدى دارد . همه به دنبال خیالى از چیزى هستند . همه به شوق چیزى که بعدا خواهند داشت مىدوند . گفته مىشود که اینترنتیا ماهواره که آمده، همه داریم در یک دنیاى شیشهاى زندگى مىکنیم . من درست عکس این را مىگویم . اگر مىتوانستید همه قدرتهاى جهان را پشتیک دیوار شیشهاى نگاه کنید، اختلاف پیش نمىآمد . مشکل این است که عدهاى غایب هستند و هیچ کس آنها را نمىبیند; مثلا هیات حاکمه پشت پرده آمریکا، هرگز به صورت شفاف تعریف نمىشوند و هیچیک در اخبار نمىآیند و در عین حال، همهکاره هم هستند . لابى صهیونیستى، یکى از آنهاست . اینها همه جا عامل و آدم دارند، مدارس خاص مىروند، به طرز خاص مىپوشند، به طرز خاص مىخورند و دانشگاه خاص هم مىروند . حال آن که اگر قرار است در این دهکده، همه پشتشیشه باشند نظام قدرت و سلطه و به عبارتى روشنتر «سیاست» که بر پایه خدعه و پنهانسازى است مطلقا بىمعنا خواهد شد . (29)
ج) جهانى سازى یک فرصت مناسب براى کشورهاى پیشرفته و توسعه یافته و یک تهدید جدى براى کشورهاى در حال توسعه، بویژه مسلمانان است . همانگونه که پاپ ژان پل دوم، رهبر کاتولیکهاى جهان مىگوید:
«جهانى سازى، پدیدهاى وحشى و سرکش و فقط به سود ثروتمندان است که باید با آن مخالفت کرد .» (30)
البته میزان بهرهمندى کشورهاى مختلف از پدیده جهانى سازى، متفاوت بوده و به تناسب نقش و جایگاه هر کشور در نظام مدیریت جهانى فرق مىکند . به عبارت دیگر جهانى سازىاى که توسط «داووس» (اجلاس اقتصاد جهانى) اداره و هدایت مىشود و از طریق پیوستن به سازمان تجارتجهانى تحقق مىیابد، براى کشور شبه مدرنى مثل ما به معناى پذیرش یک نقش طفیلى و درجه سهدر ساختار نظام بینالمللى است که آمریکا سلطان بلا منازع آن و اروپاى غربى و ژاپن و کانادا، وزرا و معاونان آن، و کرهجنوبى و چین و تایوان و فیلیپین و کل ببرهاى آسیا، دلالهاى حلقه واسطه آن که هم قربانى مىشوند و هم قربانى مىکنند و ملل محروم آسیا و آفریقا و آمریکاى جنوبى، قربانیانمطلقآنهستند . (31)
اساسا وعدهاى که تمدن غرب در ابتداى رنسانس بخصوص پس از انقلاب صنعتى به مردم جهان داد که عدالت اجتماعى، آزادى و کرامت انسان را محقق مىکند، هرگز جامعه عمل به خود نپوشید و بلکه کاملا برعکس شد; یعنى رهآورد این تمدن، چیزى جز «توسعه بردگى مدرن و نرمافزارى» و «توسعه اسارت انسان و نفى هویت انسانى» نبود; زیرا این تمدن به لحاظ خصلت ذاتى خود به حاکمیتسرمایه و تامین منافع سرمایهداران مىاندیشد و به تنازع بر سر دنیا منتهى مىشود . تنازع بر سر دنیا با ایثار و گذشت در تعارض است . به همین جهت تنها مکتبى مىتواند بشر را به ایثار و گذشت دعوت کند که روابط اجتماعى را بر پایه محبت پىریزى نماید و انسانها را به امرى فراتر از دنیا دعوت کند . در غرب، اساس حرکتها و داد و ستدها بر پایه منافع دنیایى است و این تمدن بدان لحاظ که نمىتواند ایثار و محبت را عمومى کند هرگز نمىتواند به عدالت منتهى شود و در جدال بین منافع فرد و جامعه، منافع فرد را مقدم مىدارد .
لذا هر نوع کارامدى که تمدن غرب ایجاد کرده است در جهت توسعه آرمانهاى فطرى انسانها نبوده و به افزایش کارامدى آحاد جامعه جهانى منتهى نگردیده است . درست است که در مجموع، قدرت جهانى افزایش پیدا کرده اما توزیع ناعادلانه این قدرت به گونهاى است که زمینههاى بهرهورى عمومى را فراهم نمىکند . (32)
جهانىسازى و دین
جهانى سازى با آن ویژگیهایى که نظام سرمایهدارى به دنبال آن است دین و نگاه قدسى به انسان و جهان را مانع تحقق اهداف سلطهجویانه خود مىداند و در پى «عرفى سازى» آن است . عرفى سازى دین در جامعه مدرن مسیحى با دو رویکرد «اصلاح» و «ابداع» ، معطوف به تحولاتى است که در خود دین رخ مىدهد و ناظر به جوهر، ابعاد، اهداف، تعالیم و آموزههاى دینى است و هدف آن، از بین بردن معارضه بین دین و جریان مدرنیته، به نفع جریان مدرن است . این امر تنها در سایه کوتاه کردن دست دین از دخالت در تنظیمات روابط انسانى (اعم از روابط انسانى با جامعه و طبیعت) امکانپذیر خواهد بود . (33)
«تک بعدى کردن» ، «عصرى کردن» و «بشرى ساختن» دین به عنوان مجارى عرفى کردن دین مطرح شدهاند که روح مشترک تمام این تلاشها، حذف دین از صحنه عمل فرد و اجتماع است .
تک بعدى کردن دین بدین معناست که دین از هر نوع بروز و ظهور اجتماعى تهى شود و به یک تعلق خاطر و دلمشغولى کاملا شخصى و خصوصى تبدیل شود .
عصرى کردن دین اگر چه به معناى محدود کردن و تقلیل در دین نیست، ولى تلاشى است منفعلانه از سوى عصرىگرایان دین باور در دنیاى مدرن که به قلب ماهیت دین و دگرگون شدن تعالیم آسمانى به نفع ارزشهاى مدرنیته آن مىانجامد .
بشرى کردن دین نیز دین را از هر گونه پایگاه ماوراى طبیعت مبرا مىداند و آن را فراوردهاى کاملا بشرى معرفى مىکند که همانند دیگر فراوردههاى بشرى، داراى محدودیتهاى تاریخى و نقصانهاى حقیقت نمایانه است و به همین جهت، همواره آماده پذیرش هر نوع انقلاب و تحول برهم زننده مىباشد . (34)
جهانىسازان
پذیرش دیدگاه دوم در مورد جهانى شدن که در واقع باید با واژه جهانىسازى از آن یاد کرد مبتنى بر این واقعیتخارجى است که در پس پرده تحولاتى که تحت عنوان جهانى سازى رقم مىخورد دست پنهان قدرتهاى بزرگى که به دنبال ساختن جهان بر طبق اصول و اهداف خود مىباشند، مشاهده مىشود . از این رو، قبل از بیان راهبردها و توصیههاى عملى مربوط به این دیدگاه، ابتدا باید به تبیین این مراکز قدرت پرداخت و ابعاد، خصوصیات و عملکردهاى جهانىسازان را تشریح نمود .
بىشک اگر ویژگیهاى جهانى سازان و برنامههایى که این طراحان جهانى شدن در سر مىپرورانند، درستشناخته نشود انتخاب راهبردهاى مناسب براى برخورد با پدیده جهانى شدن نیز به آسانى میسر نخواهد بود .
بر این اساس، نخستین پرسشى که به ذهن مىرسد این است که جهانىسازان کدامند؟ و چه کشورها، فرهنگها و تمدنهایى در پى بسط و گسترش حاکمیتخود بر جهان هستند؟ و آیا این حرکت تنها به کشورهاى غربى و فرهنگهاى غیراسلامى اختصاص دارد یا مسلمانان را نیز مىتوان یکى از قدرتهاى جهانىساز دانست که حداقل از بعد نظرى در صدد ترویج فرهنگ دینى خویش در کل جهان بوده و گونهاى از جهانىسازى را دنبال مىکنند؟
در پاسخ به این پرسش اساسى، تحلیلگران نظرات متفاوتى بیان داشتهاند; براى مثال هانتینگتون از هفتیا هشت تمدن زنده دنیا به عنوان بازیگران میدان جهانىسازى یاد مىکند که هر یک، از امتیازات و ابزارهاى ویژهاى براى پیروزى در این میدان برخوردار مىباشد اما فوکویاما در نظریه «پایان تاریخ» خویش، جز تمدن غرب و فرهنگ لیبرال دموکراسى، هیچ فرهنگ و تمدن دیگرى را لایق بازى در این میدان نمىداند .
«از دیدگاه فوکویاما، غرب در دهههاى گذشته، در همه حیطهها، ظرفیت فزاینده خود را براى تحول و ترقى به نمایش گذاشته است . تمدن غربى در ارائه نظامهاى کارآمد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى از قابلیتها و تواناییهاى بىرقیب برخوردار است و نظریه پایان تاریخ، بیان نظریه مشروعیت و برترى الگوها، اندیشهها، برداشتها، کردارها و ساختارهاى سیاسى و اجتماعى غرب در اقصى نقاط جهان است .
هنگامى که فوکویاما از پایان تاریخ سخن مىگوید، در واقع بر این مطلب تاکید دارد که چون مجموعه باورهاى مردم کشورهاى غیرغربى بر پیشداورى استوار بوده است، به بن بست رسیدهاند و به همین جهت، اینک در پى جایگزین، به ارزشهاى غربى روى مىآورند و این سرآغاز نهادینه شدن سلطه غرب و حاکمیتبىرقیب تمدن غربى بر سراسر جهان است .» (35)
قابل توجه است که در دوران اقتدار نظام مارکسیستى نیز گروهى از کمونیستهاى افراطى مانند استالین و تروتسکى، معتقد بودند که اندیشههاى مارکسیستى به زودى سراسر دنیا را فرا گرفته و جهان به شکل یک واحد کمونیست در خواهد آمد . از این رو، زمانى که لنین به تروتسکى، پست کمیساریاى عالى امور خارجه را پیشنهاد کرد او با ناباورى اعلام داشت: مگر جهان کمونیزم آینده، بخش خارجهاى هم خواهد داشت که وزارت امور خارجه یا کمیساریاى عالى امور خارجه داشته باشد؟ او معتقد بود که با چند سخنرانى آتشین وى، به زودى جهان به پا خواهد خاست و کمونیزم بر بشر و جامعههاى انسانى چیره مىشود در نتیجه، همه جهان، یک کشور واحد کمونیستخواهد بود که خارج و امور خارجهاى نخواهد داشت . (36)
از سوى دیگر، مسلمانان نیز از دیرباز در اندیشه جهانىسازى و تشکیل حکومت جهانى اسلام بوده و در این راستا فعالیتهاى گستردهاى انجام دادهاند . در واقع، این یک نظریه رایج در بین مسلمانان است:
«در مقابل جهانىسازى باید تز و راهبرد «جهانى سازى اسلام» را مطرح و تقویت نمود . این موضوع، توسط رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهاى مطرح شده است . جهان اسلام باید بر اصل توحید، با هدف نفى برخى نهادها، اسطورهها و سمبلهایى که به غلط جاى خداوند نشستند و مورد پرستش شرکآمیز انسانها قرار گرفته است تاکید نماید .» (37)
در این میان برخى هم معتقد به امتیازات ویژه دین بودا براى جهانىشدن هستند:
«من معتقدم که دین بودا به سه دلیل و از سه جهتحایز این خصلت و استعداد جهانى شدن است . یکى به جهت این که بودا تنها بنیانگذار دین و مذهب است که از ما اطاعتبىچون و چرا نمىخواهد بلکه از ما آزمون گفتههاى خودش را مىخواهد .
نکته دوم این که آیین بودا، کم شریعتترین دین استبه طورى که بیش از هر مذهب دیگر به باطن ما اهمیت مىدهد نه به ظاهر ما . تاکیدش بیشتر بر باطن و امور باطنى و احوال درونى ماست نه بر اعمال ظاهرى و جسم و ظاهرمان .
اما جهتسوم این است که دین بودا از اول گفته است من براى درد و رنجبشر آمدهام و این دین، تنها دینى است که این را مىگوید . هیچ دینى نیست که مثل آیین بودا تمام بخشهایش راجع به درد و رنجباشد .» (38)
هر چند در ظاهر، فرهنگها و تمدنهاى گوناگونى مدعى جهانى شدن و جهانىسازى هستند اما شاید در واقع، بسیارى از این فرهنگها و تمدنها از ظرفیت و کارامدى لازم براى حضور در این عرصه برخوردار نباشند; زیرا تنها آن فرهنگ و تمدنى مىتواند عالمگیر و جهانىساز باشد که از یک سو، مبانى فکرى، فلسفى استوار و اصول و آموزههاى ارزشى همه جانبهاى داشته و براى هدایت همه ابعاد زندگى انسانها، طرح و برنامه مناسب ارائه کرده باشد و از سوى دیگر روشها و ابزارهاى کارامدى براى ابلاغ و تحقق پیام خود در اختیار گرفته باشد .
بدیهى است که بسیارى از تمدنهاى مطرح امروز جهان مانند تمدن چینى، هندو، ژاپن، آفریقا و آمریکاى لاتین، فاقد چنین ویژگیهایى هستند و حداقل نمىتوان براى آنها مبانى فکرى - فلسفى قابل عرضهاى ذکر کرد . بر همین اساس، اگر امروز بلندگوهاى همه رسانههاى بینالمللى در اختیار نمایندگان کشورهاى آمریکاى لاتین یا آفریقا قرار گیرد، این تمدنها هیچ پیام تازه و جذابى براى مردم دنیا ندارند . حتى اگر این موقعیت در اختیار ژاپن قرار گیرد، این کشور جز معرفى و تبلیغ تازهترین محصولات کارخانه سونى و ناسیونال و برخى شرکتهاى بزرگ دیگر، چه پیام فرهنگى و تاثیرگذارى براى مردم دنیا دارد؟ عجیب این که روش غذا خوردن ژاپنیها نیز در برابر دستآوردهاى نوین غربى رنگ باخته است . پس این چه اصرار بیهودهاى است که ما از تک تک این مناطق و کشورها به عنوان صاحبان تمدنهاى بزرگ یاد کنیم و در اجراى پروژه جهانى سازى، آنها را نیز در شمار عناصر فعال این عرصه قلمداد کنیم؟!
در مرورى بر واقعیتهاى پدید آمده در جهان امروز، پرسش جدى و مهم این است که کدام یک از این تمدنها (تمدن چینى، هندو، ژاپنى، ارتدوکس، آمریکاى لاتین و آفریقایى) به جز تمدن اسلامى و تمدن غربى از ظرفیت مفهوم سازى و اقتدار آفرینى بر پایه ارزشهاى بنیادین خود برخوردار هستند؟ آموزههاى بودایى و آموزههاى اخلاقى کنفسیوس در ساماندهى اقتصادى ژاپن و چین امروز، چقدر تبلور عینى دارد؟ در کدام یک از تمدنها جریان توسعه علم و فناورى، از بنیانهاى ارزشى و اخلاقى آنها برخاسته است؟ فراوردههاى عینى این تمدنها با وجود گوناگونى در ویژگیهاى تاریخى، نشان دهنده استحاله تدریجى در بستر تنظیم مادى جهان است . تمدنهاى یاد شده نه تنها داعیه و ظرفیت رویارویى با تمدن غربى را ندارند بلکه در همراهى با آن، کامیابى را جستجو مىکنند . ظاهرا در دنیاى ما تنها نغمهساز ناهماهنگ با تمدن غربى که ظرفیت «گرایش سازى» و «اندیشهورزى» دارد، جمهورى اسلامى ایران است . (39)
بنابراین، به نظر مىرسد «جهانى سازان» و مدعیان اصلى تشکیل حکومت فراگیر جهانى، منحصر به شخصیتهاى متعلق به «تمدن اسلامى» و «تمدن غربى» است; زیرا سایر فرهنگها و تمدنها به دلیل داشتن تمایلات مادى، در اصل در زمینى بازى مىکنند که غرب، سالها بازى در آن را تجربه کرده و قوانین بازى را بهتر و بیشتر از دیگران مىداند . امروزه ژاپنیها غربى شدهاند، هندیها هم همینطور . البته نه ردههاى پایین هرم اجتماعى، بلکه بالاى هرم قدرت این تصمیم را گرفتهاند و در واقع فرهنگ مادى غرب، جهان را فتح کرده است . در این میان کسى مىتواند پیروز شود که مردانه وسط آتش برود; یعنى آتش دنیا را ببیند ولى به شوق آخرت وارد آن بشود و دل به دنیا نبسته باشد . غرب، تنها در برابر فرهنگ امام رحمه الله زانو خواهد زد . امام خمینى رحمه الله و یاران او، همانان بودند که غرب و جهان را تکان دادند و غرب فراموش کرده است که تکانهاى بعدى هم مىآید . شیعه، همین را مىگوید و چنین انسانهایى در مدلهاى سیاسى غرب نمىگنجند . (40)
راهبردها
پس از تبیین این نکته که امروز در سطح جهان تنها دو تمدن اسلامى و تمدن غرب، از ظرفیت و کارامدى لازم براى جهانشمولى یا جهانى سازى برخوردارند، اکنون باید به این پرسش اساسى پاسخ داد که مسلمانان براى دستیافتن به اهداف جهانى خویش، چه راهبردهایى را باید انتخاب کنند؟ یعنى آیا کشورهاى اسلامى مىتوانند در مقابل جریان جهان شمولى اقتصادى، فرهنگى و تکنولوژیکى امروز که ادامه سلطهگرایى گذشته استسکوت اختیار کرده و بىتفاوت بمانند و در نتیجه بیش از پیش در نظام جهانى استکبارى ادغام شوند یا این که باید با اتحاد و وحدت و واقعشناسى به جاى واکنشهاى آنى و فعالیتهاى متفرقه، به مقاومت در برابر تهاجمات دنیاى غرب پرداخته و طرحى نو براى جهانى سازى بر پایه اصول و ارزشهاى دینى ارائه کنند؟
در این رابطه براى آشنایى با ابعاد و جوانب این موضوع، مىتوان نگاهى اجمالى به سیاستها و خط مشىهایى انداخت که امروز آمریکا براى سلطه بر جهان در پیش گرفته است . سیاستها و خط مشىهایى که جوهره اصلى آن را خوى استکبارى و برترىجویى تشکیل مىدهد و هدف از انتخاب آنها، چپاول منابع و امکانات کشورهاى جهان سوم است .
در راستاى تبیین راهبردهاى آمریکا براى سلطه بر جهان، مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه سابق آمریکا در سخنرانى خود با عنوان «اصول پایدار در عصر دگرگونیهاى بى وقفه» در سال 1997 در شوراى روابط خارجى این کشور گفت:
«براى جهانى شدن، نقطه پایانى وجود ندارد و این پدیده هیچ حد و مرزى نمىشناسد . از این رو، آمریکا باید صبور باشد و براى تحقق هدف نهایى خود که آمریکایى کردن کره زمین با بهرهگیرى از فرصت پدید آمده از سوى جهانى شدن است، برنامه بلند مدت راهبردى تدوین کند . چنین برنامهاى سه محور مهم دارد: اول - تحکیم برترى اقتصادى آمریکا; دوم - ایجاد ائتلافى بزرگ و بینالمللى از دموکراسیهاى جهان براى قرار دادن آرمان دفاع از حقوق بشر و مردمسالارى در دستور کار مشترک خود و منزوى ساختن کشورهاى ضد دموکراتیک; سوم - تقویت متقابل ابزارهاى نظامى و سیاسى براى تضمین صلح و ثبات جهانى به سرکردگى آمریکا .» (41)
متاسفانه برخى از حاکمان کشورهاى اسلامى چنین تصور مىکنند که با سکوت و بىتفاوتى نسبتبه تحولات مهم جهانى، مىتوان از آسیبهاى ناشى از جهانى شدن در امان ماند; اما همانگونه که در جریان تجاوزات اخیر آمریکا به عراق شاهد بودیم از دید رئیس جمهور این کشور، هر کس که با آمریکا نیستبر علیه آن و در جبهه مخالف آمریکاست . در واقع جهانى سازى، منطقه بىطرف (که نه موافق باشد و نه مخالف) را به رسمیت نمىشناسد و همگان را به اجبار یا اختیار به فرمانبردارى فرا مىخواند .
در چنین شرایطى، راهبردى که کشورهاى اسلامى براى برخورد با پدیده جهانى سازى باید در پیش گیرند مشتمل بر دو بخش اساسى زیر خواهد بود: 1 - مقاومت و مبارزه امت اسلامى علیه تجدد و نوگرایى سلطهجویانه غرب 2 - کوشش براى ایجاد یک نظام اسلامى فراسوى نظام ملت - دولت کنونى . (42)
احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى
هرچند که محور اصلى برنامههاى غرب براى سلطه بر جهان را طرحهاى اقتصادى تشکیل مىدهد و در این راه شرکتهاى چند ملیتى و دلارهاى آمریکایى، مهمترین نقش را ایفا مىکنند اما به نظر مىرسد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این پدیده بیش از هر چیز باید به اصول و ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى خود تکیه کرده و همانگونه که در طول چندین قرن گذشته، این اصول و ارزشها رمز جاودانگى و پویایى تمدن اسلامى را فراهم آورده است، در شرایط حساس کنونى نیز به منظور احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى، سرمایهگذارى بیشتر و جدىترى روى آنها انجام شود .
در واقع، هدف نهایى آمریکا از جهانىسازى، سلطه فرهنگى بر جهان و نابود کردن تمامى فرهنگهاى بومى و سنتى است; یعنى همان فرهنگهایى که از نظر آمریکاییها، خرده فرهنگ به شمار مىآیند . به همین جهت، محورىترین راهبرد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این حرکت نیز باید در عرصه فرهنگ و در راستاى دفاع از اصول فرهنگى شکل گیرد .
شایان ذکر است که امروزه حتى کشورهاى اروپایى نیز در برخورد با پدیده جهانى شدن همین راهبرد را برگزیدهاند .
«اروپاییان و بیش از همه فرانسویان، مدتى است که تهدید ناشى از آمریکایى کردن را از طریق فیلمهاى هالیوود احساس کردهاند . مردم اروپا هم اکنون بیش از پنجاه سال گذشته به علت ترس از دست دادن هویتشان، به سنتها و زبان مادرىشان چسبیدهاند . به نظر مىرسد جنبشهاى ملىگرایى جدیدى که اخیرا در اروپا رخ مىدهد حساسیتى است که از این رهگذر به این روند نشان داده مىشود .
این نگرانى براى اروپا کاملا بجاست; چرا که اروپاییان چگونه مىتوانند تحمل کنند که تمامى پیشگامان علم و فلسفه طى قرون هیجدهم، نوزدهم و بیستم همچون امانوئل کانت، هگل، آگوست کنت، فوئرباخ، مارکس، فروید، انیشتین، نیچه و ... همه اروپایى بودند ولى امروز دانشگاههاى آمریکایى قبله اهل علم و فلسفه جهان اعم از شرق و غرب شده است؟» (43)
مقاومت فرهنگى در قبال پدیده جهانى سازى یا آمریکایىسازى، مفهوم عام و گستردهاى است که همه حوزههاى ایدئولوژیک و تکنولوژیک را در بر مىگیرد; یعنى جهان اسلام علاوه بر دفاع از مبانى فکرى و فلسفى و باورها و ارزشهاى دینى خود (که به بعد ایدئولوژیک جهانى شدن مربوط مىشود) در راستاى «اسلامى کردن علوم انسانى و تجربى» و ارائه روشها، فنون، ساختارها، شاخصها و به طور کلى الگوهاى جدید تولید و توسعه (که به بعد تکنولوژیک جهانى شدن ارتباط مىیابد) نیز باید گامهاى اساسى بر دارد و این همان موضوع بسیار مهمى است که مقام معظم رهبرى، اخیرا از آن به عنوان «جنبش نرمافزارى» یاد کرده و ضرورت انجام آن را در نظام اسلامى مورد تاکید قرار دادهاند:
«انقلاب اسلامى آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سرجنباندن و جمود» و هم «فرهنگ آزادى بىمهار و خودخواهانه غربى» را نقد و اصلاح کند ... باید تولید نظریه و فکر تبدیل به یک ارزش عمومى در حوزه و دانشگاه بشود و در قلمروهاى گوناگون عقل نظرى و عملى از نظریهسازان تقدیر به عمل آید تا جهان اسلام، اعاده هویت و عزت کند و ملت ایران به رتبهاى جهانى که استحقاق آن را دارد بار دیگر دستیابند ... این ایده باید در دستور کار شوراى محترم انقلاب فرهنگى براى رشد کلیه علوم دانشگاهى و نقد متون ترجمهاى و آغاز دوران خلاقیت و تولید در عرصه علوم و فنون و صنایع بویژه رشتههاى علوم انسانى و نیز معارف اسلامى قرار گیرد تا زمینه براى این کار بتدریج فراهم گردد و دانشگاههاى ما بار دیگر در صف مقدم تمدنسازى اسلامى و رشد علوم و تولید علوم و فناورى و فرهنگ قرار گیرند .» (44)
اساسا جبهه فرهنگ، جبهه گسترده و دامنهدارى است و استراتژى مقاومت فرهنگى نیز ابعاد و سطوح مختلفى را در بر مىگیرد . بر همین اساس، مقاومت مسلمانان در برابر پدیده جهانى سازى هنگامى با موفقیت همراه خواهد بود که همه این سطوح به قتشناسایى شده و برنامه لازم براى حذف آثار و نمادهاى حاکمیت غرب از آنها طراحى و اجرا گردد .
تشکیل اتحادیه امت اسلامى
راهبرد مهم دیگرى که مسلمانان براى دستیافتن به اهداف جهانى خویش باید در پیش گیرند، تشکیل «اتحادیه امت اسلامى» و توسعه و تقویت روابط سیاسى، نظامى و اقتصادى کشورهاى اسلامى با یکدیگر است .
«اتحادیه امت اسلامى به عنوان یک واحد جهانى رهایى بخش و وحدتگرا، متشکل از جامعه و حکومت اسلامى و مفهوم «امت» ثقل و مرکزیت این اتحادیه را تشکیل مىدهد . مفهوم امت، ابعاد مردم، اجتماع، جامعه، دولت و اقتصاد را در بر دارد . از این رو، اتحادیه امت اسلامى، نه شبیه «اتحادیه اروپا» و نه چیزى مانند «ایالات متحده آمریکا» است و حتى با عنوانهایى مانند «اتحادیه کشورهاى اسلامى» ، «جماهیر کشورهاى اسلامى» و یا سازمانهایى مانند «سازمان کنفرانس اسلامى» نیز کاملا متفاوت است; چون در جوامع غرب، همیشه «جامعه» و «دولت» را از یکدیگر جدا مىکنند اما اتحادیه امت اسلامى از پایین; یعنى از ردیف مردم و اجتماع و رهبران اسلامى شروع شده و سپس بعد جهانى به خود گرفته و «دولتهاى اسلامى» را شامل مىشود; زیرا قریب به اتفاق دول کنونى ممالک اسلامى بر پایه الگوى «ملت - دولت» غرب بنا شده و با خاصیتسکولار (غیردینى) یا نیمهسکولار و غیرمردمى و انحصارى خود، هرگونه پیوستگى و وحدت را از روزنه منافع ملى، طایفهاى و قومى خود مىنگرند . از این رو، در شرایط کنونى نباید انتظار داشت که پیشنهاد تشکیل اتحادیه امت اسلامى به معناى یک نظام مستقل و واحد، مورد استقبال همه یا حتى اکثر دول کنونى حاکم بر سرزمینهاى اسلامى قرار گیرد; زیرا تاسیس چنین اتحادیهاى، منافع شخصى و گروهى نخبگان حاکم را به خطر انداخته و پایههاى موجود قدرت را به چالش مىطلبد .» (45)
روشن است که چنین اتحادیهاى با نقطه مرکزیت امت اسلامى، بر عکس اتحادیه اروپا و سایر اتحادیههاى مشابه ملى و منطقهاى، نمىتواند از آغاز با اتحادیههاى گمرکى، مالى، اقتصادى و حتى سیاسى دولتى، تحقق یابد; زیرا بنیان جهانشمولى اسلام و استوار بودن آن در سطح بینالملل، باید با اصول و ارزشهاى فرهنگى سازگار باشد; یعنى الگوى جهان شمولى اسلامى با الگوى سرمایهدارى امپریالیسم و سکولار امروزى منافات داشته و در دو قطب مخالف قرار مىگیرند و بحران و کشمکش هنگامى پدید مىآید که یک الگو مىخواهد خود را بر دیگرى تحمیل کند . سلطهگرایى در چارچوب الگوى امت اسلامى ممنوع است و بحران امروز جهانى به این دلیل است که جهان شمولى مورد حمایت غرب، مىخواهد ارزشها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامى و دیگران تحمیل کند .
براى تشکیل اتحادیه امت اسلامى باید وحدت، مردمسالارى و جهان شمولى اسلامى، آزادى و عدالت اجتماعى، حقوق و دیدگاههاى اسلامى، جایگزین گفتمان سیاستخارجى دولتهایى قرار گیرد که ادعاى هویت اسلامى دارند . به هر نسبت که کشورهاى اسلامى در این محورها به توافق برسند زمینه براى گسترش همکاریهاى اقتصادى و تجارى بین آنها فراهمتر مىشود .
اگر این نگاه بنیادین نسبتبه مساله جهانىسازى در بین مسلمانان رواج یابد در آیندهاى نه چندان دور مىتوان شاهد تشکیل انواع سازمانها، کنوانسیونها و پیمانهاى فراملى و فرامنطقهاى بود که امت اسلامى در چارچوب آنها در صدد تامین منافع عمومى خویش برآمده و از آنها به عنوان یک رقیب جدى براى برنامهها و نهادهاى غربى، در راستاى تحقق اهداف جهانىسازى استفاده مىکند .
براى مثال، هم اکنون در ارتباط با مسائل زنان که «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» در صدد تحمیل دیدگاههاى ضد ارزشى و غیراخلاقى خود به کشورهاى اسلامى است، شایسته است که ایران به جاى الحاق به این کنوانسیون، اعلامیه حقوق زنان اسلامى را تدوین کرده و در کنفرانس جهانى زن در سال 2005 عرضه کند تا پرچمدار یک حرکت مفید در تاریخ باشد و ثابت کند که کشورهاى اسلامى در ارتباط با مسائل زنان، داراى عقاید و اندیشههاى منطقى و استوارى مىباشند . (46)
از مجموع این مباحث مىتوان نتیجه گرفت که جهانشمولى اسلامى از دو جهتبىنظیر است:
نخست آن که جهانشمولى اسلامى از جنبه نظرى، مکتبى و زاییده یک جهانبینى دقیق و منظم و جامع الهى است که عدالتبر آن حکمفرماست . دیگر آن که اسلام تنها مکتبى است که به این دیدگاه جهان شمولى در تاریخ جنبه عملى داد . (47)
پىنوشت:
1) محقق و نویسنده .
2) فرهنگ رجایى، پدیده جهانى شدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، نشر آگاه، تهران، ص 59 .
3) مارک ویلیامز، تاثیر جهانى شدن بر حاکمیت دولت، ترجمه اسماعیل مردانى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، ش 11 و 12 .
4) سرشت جهانى و زمینههاى آن، ماهنامه بورس، اردیبهشت 79، ص 21 .
5) مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه احد على قلیان و افشین خاکباز، ص 18 .
6) سلیمان ایرانزاده، جهانى شدن، مرکز آموزش مدیریت دولتى تبریز، ص 25 .
7) علیرضا استاد رحیمى، مجموعه گفتگوى تمدنها، ص 311 .
8) احمد گل محمدى، جهانى شدن و بحران هویت، فصلنامه مطالعات ملى، سال سوم، ش 10 .
9) آنتونى گیدنز، جهانى شدن: نیرویى غیر قابل مقاومت، ترجمه ابراهیم حقیقى، پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش25 .
10) قدیر نصرى، در چیستى جهانى شدن، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 13، ص 296 .
11) کنت والتز، حکومتها و فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جم، 6/3/80 .
12) آیا جهانى شدن همان آمریکایى شدن است؟ ، جام جم، 11/12/79 .
13) سخنرانى آقاى خاتمى در کنفرانس یونسکو، پاریس، آبان ماه 78، مجله تربیت، آذرماه 79 .
14) عزیز کیاوند، سرمایهدارى جهانى خدایش بیامرزد، ماهنامه تدبیر، ش 88 .
15) مرتضى مردیها، جهانى شدن یک انتخاب نیست، روزنامه حیات نو، 11/10/79 .
16) محمدرضا دهشیرى، جهانى شدن و هویت ملى، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، ش 5، ص 73 .
17) حسین بشیریه، جهانى شدن، سیاست و قدرت، همشهرى، ویژهنامه چهاردهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب، ش 2 .
18) مجید موحد، رویکردى جامعه شناختى به فرایند سکولاریزاسیون در عصر جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دین پژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
19) جلیل مسعودىفر، حفظ فرهنگ ایرانى - اسلامى در فرایند جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
20) سید محمدحسن حجازى، چالش دین و جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
21) احمد میرعابدینى، نظریههاى جهانى سازى و جهانى سازى در ایران، مجله پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 25 .
22) محمدرضا نعمتزاده، روند جهانى شدن; الزام یا اختیار، ماهنامه تدبیر، ش 89 .
23) کنت والتز، حکومتهاو فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جام، 8/3/80 .
24) آنتونى گیدنز، پیشین .
25) علىاصغر داودى، جهانى شدن و چالش حاکمیتهاى ملى، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
26) جام جم، 18/12/79 .
27) محمدرضا مالک، جهانى شدن اقتصاد، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
28) على بیگدلى، جهانى شدن; فرصتها و تهدیدها، کیهان، 20/10/79 .
29) رامین خانبگى، جهانى شدن، خزیدن زیرسایه غرب، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
30) کیهان، 30/2/80 .
31) شهریار زرشناس، واژهنامه فرهنگى - سیاسى، شوراى سیاستگذارى ائمه جمعه، بهار 82 .
32) محمدمهدى میرباقرى، ساماندهى توسعه اجتماعى، پگاه، مهرماه 80 .
33) مصطفى جمالى، نظام سرمایه دارى، جهانى سازى و عرفىسازى، مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان، دفتر اول .
34) علیرضا شجاعىزند، تعریف دین و معضل تعدد، فصلنامه نقد و نظر، ش 192 .
35) حسین دهشیار، جهانىشدن تکامل، فرایند برونبرى ارزشها و نهادهاى غربى، اطلاعات سیاسى، اقتصادى، مهر و آبان 79 .
36) بیژن ایزدى، سیاستخارجى جمهورى اسلامى ایران، دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1371، ص 61 .
37) سعید اسماعیلى بهبهانى، جهانىسازى و استراتژى مقاومت، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
38) مصطفى ملکیان، گزارش گفتگو، سال اول، ش 1، ص 18 .
39) تمدنها، رویارویى یا گفتگو، ماهنامه تدبیر، ش 88، آذر 77، سرمقاله .
40) رامین خانبگى، پیشین .
41) ژانگ مین گیان، راهبردهاى آمریکا در برابر جهانى شدن، ترجمه اداره کل پژوهش معاونتسیاسى صدا و سیما، سنجش و پژوهش، ش 25 .
42) حمید مولانا، اتحادیه امت اسلامى، طرحى در پىآمد و جهانشمولى اسلام، نشریه معارف، تیرماه 82 .
43) مصطفى محقق داماد، امت اسلامى و جهانى شدن، نشریه بعثت، 12/9/81 .
44) پیام مقام معظم رهبرى در ارتباط با جنبش نرمافزارى .
45) حمید مولانا، پیشین .
46) زهرا آیتاللهى، عضو شوراى فرهنگى - اجتماعى زنان، کیهان، 28/5/82 .
47) حمید مولانا، پیشین .