آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

جهانى شدن از ابعاد و زوایاى مختلفى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است . تفاوت جهانى شدن و جهانى‏سازى، از جمله موضوعاتى است که مى‏تواند محور طرح مباحث جدیدى در این رابطه باشد . این نوشتار در پى آن است تا تفاوت دو اصطلاح یاد شده را تحت عنوان دو قرائت‏یا برداشت از جهانى شدن، مورد دقت قرار داده و ابعاد، آثار و لوازم هر یک را به شکلى مستند بررسى کند و جمع‏بندى مناسبى از این بحث در اختیار خوانندگان بگذارد .

متن

«جهانى شدن‏» در دهه گذشته از مباحث مهم و جنجال‏برانگیز دنیا بوده و سیاستمداران و اندیشمندان کشورهاى مختلف، هر یک به گونه‏اى در مورد آن سخن گفته‏اند . در واقع امروزه در مورد این اصطلاح، هیچ اتفاق نظرى وجود ندارد و این که جهانى شدن چیست و چه چیزى بعد جهانى به خود مى‏گیرد، اولین پرسشى است که باید بدان پاسخ گفته شود .
علاوه بر این، درباره جهانى شدن، ابهامها و پرسشهاى دیگرى نیز وجود دارد; براى مثال پیشینه تاریخى آن چندان روشن نیست . آثار و پیامدهایش مورد بحث و اختلاف است و شیوه منطقى برخورد با این پدیده، دقیقا تعریف نشده است . اما شاید اصلیترین پرسش، تفاوت بین جهانى شدن و جهانى‏سازى است; زیرا بررسى نظرات و دیدگاه‏ها بیانگر آن است که بیشترین مناقشات در پاسخ به این پرسش روى داده است; یعنى این که آیا جهانى شدن، یک فرایند طبیعى است که خود به خود در حال شکل گرفتن است، یا پروژه‏اى برنامه‏ریزى شده است که قدرتهاى بزرگ، یا به تعبیرى جهانى‏سازان، هدایت و کنترل آن را بر عهده دارند؟
در این راستا بررسى قرائتها و برداشتهاى گوناگون از جهانى شدن، زمینه‏هاى دست‏یافتن به پاسخهاى مورد نیاز را فراهم مى‏آورد .
دیدگاه نخست
نخستین قرائت، جهانى شدن را پدیده‏اى مى‏داند که به دلیل پیشرفت و انقلاب در تکنولوژى ارتباطات به وجود آمده و موجب پیدایش یک نوع مشابهت و همگرایى در میان ملتها و کشورهاى مختلف شده است . طرفداران این قرائت، جهانى شدن را با عباراتى تعریف مى‏کنند که توسعه ارتباطات و دسترسى آسان به اطلاعات، رکن اصلى آن را تشکیل مى‏دهد; براى مثال آنها از جهانى شدن به «فشردگى زمان و مکان و کاهش مرزها و فاصله‏ها، یا به عبارتى پایان جغرافیا» (2) ، «افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابل و فراتر از دولتها و جوامع‏» (3) ، «به هم پیوستن مردم جهان در جامعه واحد و فراگیر جهانى‏» (4) ، «ظهور نوعى جامعه شبکه‏اى و امکان دسترسى بیشتر به اطلاعات‏» (5) ، «شکافته شدن مرزهاى ملى و کاسته شدن از حاکمیت دولتها» (6) ، «از بین رفتن هویت ملى یا ملیتى و پیدایش هویت جهانى‏» (7) و «جدا شدن هویت، از مکان و اهمیت‏یافتن فضا» (8) یاد مى‏کنند .
این قرائت از جهانى شدن، آثار و لوازم خاصى به دنبال دارد که برخى از آنها بدین شرح است:
1 - جهانى شدن یک فرایند طبیعى یا پروسه تاریخى است که تحقق آن اجتناب‏ناپذیر خواهد بود . آنتونى گیدنز جامعه شناس معروف بریتانیایى، معمولا این ویژگى جهانى شدن; یعنى پروسه بودن آن را مورد تاکید قرار داده و بر همین اساس، از جهانى شدن به عنوان نیرویى غیرقابل مقاومت‏یاد مى‏کند . (9)
مک گرو و دیوید هلد نیز در کتابى به نام «تغییر و تحول جهانى‏» آورده‏اند که جهانى شدن فرایندى گریزناپذیر است که فرایندهاى دیگر را در درون خود جاى داده و تحولى بنیادین در فضاى سازمانى و روابط اجتماعى و کنشهاى متقابل قدرت به وجود مى‏آورد . این تحولات بنیادین، پروژه نیستند بلکه مقتضیات خاص تاریخى، آنها را پدیدار ساخته است . (10)
از این دیدگاه، جهانى شدن عامل و فاعل مشخصى ندارد و به منزله غول بى شاخ و دمى است که هیچ کس; نه غرب، نه آمریکا و نه کاپتیالیسم چند ملیتى، قادر به کنترل آن نیست . براى مثال اگر از زاویه تحولات اقتصادى به جهانى شدن نگاه کنیم هیچ‏کس عهده‏دار و مسؤول آن نیست و گروه سرمایه‏گذار هیچ شماره تماس یا تلفنى ندارد و وقتى که تصمیم مى‏گیرند سرمایه‏شان را از کشورى خارج کنند، کسى نمى‏تواند یا نیست که اعتراض یا شکایتى یا درخواست کمک بکند . تصمیمات آنها گروهى است، این تصمیمات اتخاذ نمى‏شوند بلکه اتفاق مى‏افتند . آن هم به این دلیل که بیشتر سرمایه‏گذاران به صورت انفرادى و همزمان و به دلایل مشابه و یکسان تصمیم مى‏گیرند که آیا در کشورى سرمایه‏گذارى کنند یا این که ذخیره‏هایشان را از آن کشور خارج نمایند . (11)
2 - جهانى شدن، نقاط دور و نزدیک دنیا را به یکدیگر مرتبط ساخته و سرنوشت واحدى را براى همه مردم جهان رقم مى‏زند . این ارتباط و به هم پیوستگى، آثار و لوازم گوناگونى به دنبال داشته و از جمله، «جهانى اندیشیدن‏» را ضرورى کرده است .
«به عقیده نویسندگان کتاب سیاست جهانى تنها عبارت مناسبى که مى‏توان از آن به عنوان بهترین مانیفست‏براى سیاست جدید در قرن آینده بهره برد، این است: جهانى بیندیشید و محلى عمل کنید .» (12)
جهانى اندیشیدن به معناى توجه به آثار و لوازمى است که هر تصمیم و فعالیتى، هر چند محلى، در سطح دنیا بر جاى مى‏گذارد . روشنترین مثال در این زمینه، فاجعه‏هاى زیست محیطى است که آثار مخرب فرا منطقه‏اى به دنبال دارد; یعنى آلودگى ناشى از سوختن چاه‏هاى نفت کویت در جنگ خلیج فارس آثارش در کوه‏هاى هیمالیا بروز مى‏کند یا موجب بارش بارانهاى اسیدى در دیگر قاره‏هاى جهان مى‏شود یا آثار یک لکه آلودگى در یک نقطه دور افتاده دریا و اقیانوس، پس از چندى در سواحل دور دست ظاهر مى‏شود .
علاوه بر این، جهانى شدن، فرهنگها و تمدنهاى مختلف را به گفتگو با یکدیگر دعوت کرده و آنها را به پیگیرى شیوه‏هاى مسالمت‏آمیز همزیستى ترغیب مى‏کند . همانگونه که رئیس جمهور محترم کشور، «گفتگوى تمدنها» را از لوازم منطقى جهانى شدن دانسته و در یکى از سخنانش مى‏گوید:
«همه مردم جهان، به دلایل متعدد سیاسى، اجتماعى و تکنیکى، امروزه سرنشینان کشتى واحدى هستند . گذشت از غرقاب و نیل به ساحل امن، یا براى همه ممکن خواهد شد یا براى هیچ کس . این سخن اگر امروز کمى مبالغه‏آمیز به نظر آید فردا قطعا روشنتر و آسانتر فهمیده خواهد شد . براى این که این سرنوشت، عادلانه و سعادتمند باشد چاره‏اى جز گفتگوى میان فرهنگها و تمدنهاى گوناگون وجود ندارد . ما باید بدانیم اگر قرن بیستم بر مدار شمشیر گشت و در این گردش بعضى بازنده و بعضى برنده شدند، مدار قرن آتى باید بر گفت و گو بچرخد و گرنه، آن شمشیر دو لبه‏اى خواهد شد که به هیچ کس رحم نمى‏کند و چه بسا جنگ‏افروزان، نخستین قربانیان آن باشند . این سخن یکى از لوازم و پیامدهاى جهانى شدن است .» (13)
3 - برخى بر این باورند که جهانى شدن، به سود همه مردم جهان و از جمله کشورهاى در حال توسعه بوده و منافع بى‏شمارى را براى آنها، چه در حوزه مسائل اقتصادى و رفاهى و چه در سایر حوزه‏ها به ارمغان مى‏آورد . همانگونه که پس از جنگ سرد، سرمایه‏دارى جهانى، چشم‏انداز روشنى براى کامیابى جهانى ترسیم مى‏کرد و سرانجام کار را استقرار دموکراسى مى‏دانست و مى‏گفت که شرکتهاى چند ملیتى و سرمایه‏گذاران، فناورى و سرمایه خود را به کشورهاى فقیر سرازیر خواهند کرد . بازار عظیم فرا ملى با حضور مصرف کنندگان طبقه متوسط ایجاد خواهند کرد که تویوتا برانند، سى . ان . ان . تماشا کنند، مک دونالد گاز بزنند و آزادى بیشترى بخواهند . (14)
اساسا گذشت زمان، آثار مثبت جهانى شدن را براى همه مردم دنیا روشن ساخته است . از این رو، امروزه بحث جهانى شدن، یک تفکر انتزاعى نیست‏بلکه یک واقعیت است که انسانها آن را لمس کرده‏اند . پیشتر، این گونه تبلیغ مى‏شد که ثروتمندان به قیمت استثمار فقرا، ثروتمند شده‏اند، اما امروز کسى این نظریه را نمى‏پذیرد . پیشتر تشویق و تبلیغ مى‏شد که این ثروتى که فراهم آمده، از منابع کشورهاى جهان سوم بوده است، اما اکنون این نظریه کارآیى ندارد . اکنون کشورهاى استثمارى سابق، در بسیارى مناطق به کشورهاى جهان سوم، تکنولوژى صادر مى‏کنند و کارخانه‏هایى ایجاد مى‏کنند که به نفع دو طرف است . بزرگترین بخت‏براى کشورهاى جهان سومى، این است که ده کمپانى بزرگ در آنجا کارخانه راه بیاندازند و فقط از آن کشور کارگر بگیرند و مهندس استخدام کنند، آیا این بد است؟ (15)
در خصوص آثار مثبت جهانى شدن بر فرهنگ نیز مى‏توان به تسریع تحرک اجتماعى، گسترش علوم و دانش بشرى، افزایش ارتباطات، امکان فزاینده تبادل دیدگاه‏ها، درک متقابل فرهنگها، رفع سوء تفاهمها میان ملتها، ارتقاى ارزشهاى مشترک ذهنى و احساس تعلق انسانها به اجتماعى کلى‏تر اشاره کرد که به گسترش و تقویت همکارى و همفکرى ملتها و گشودن درهاى استقبال به سوى هویتهاى فرهنگى متکثر، منجر مى‏شود . (16)
در واقع، جهانى شدن در عرصه فرهنگ، نوعى وحدت و همگرایى ایجاد مى‏کند که در بطن آن، کثرت نهفته است و زمینه‏هاى رشد تنوع و تکثر فرهنگها را فراهم مى‏سازد .
در حوزه سیاست نیز اولین ره‏آورد جهانى شدن، گسترش دامنه آزادیهاى فردى و افزایش زمینه‏هاى مشارکت عمومى در تصمیم‏گیریهاى کلان و استراتژیک است . به تعبیر یکى از نویسندگان، با تشدید روند جهانى شدن، روزگار سالخورده دولتها و ملتهایى که مرزهاى کشور خود را مانند یک قلعه مى‏بستند به پایان رسیده است . از لحاظ دانش جامعه‏شناسى سیاسى، بر اثر فرایند جهانى شدن، حاکمیت در مفهوم سنتى آن، معنایى اساسا صورى پیدا مى‏کند و دولتهاى ملى، دیگر نخواهند توانست‏بر مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیم‏گیرى کنند . استیلاى کامل دولتهاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست . (17)
جهانى شدن و دین
طرفداران این تعریف از جهانى شدن، نظرات و دیدگاه‏هاى خاصى را نیز در مورد نقش و جایگاه دین در عرصه جهانى شدن مطرح مى‏کنند . در این رابطه یکى از پیشنهادات آنها «ایده خصوصى‏سازى دین‏» است . ایده خصوصى سازى دین با توجه به رشد روزافزون جنبشهاى مذهبى و بنیادگرایى دینى در نقاط مختلف جهان که تئورى سکولاریزاسیون را زیر سؤال برده، در صدد است تا به نوعى با اصلاح نظریه سکولاریزاسیون، فرایند تجدید حیات مذهبى را تبیین نماید . در این دیدگاه، دینى ملایم، معقول، تلفیق‏گرا و اخلاقى به عنوان سایبان مقدس بر سر جامعه ارائه مى‏شود و با تاکید بر فردگرایى و تکثرگرایى، تفاوتهاى نهادى و هویتهاى کثرتگراى افراد را به عنوان مبناى سیماى جامعه مدرن در نظر مى‏گیرد .
این ایده که توسط نیکلاس لومان مطرح و سپس توسط پیتر بیر بسط و گسترش یافته است‏با رهیافت عقلانى دین نیز ارتباط مى‏یابد . بر اساس این رهیافت، مذهب در یک بازار آزاد کثرت‏گرایى مذهبى به مانند یک کالا ارائه مى‏شود . این کثرت به افراد اجازه مى‏دهد تا متناسب با علایقشان شکلى از مذهب را درک کنند و در مقابل، هزینه کمترى را متقبل شوند . در این حالت، افراد حق انتخاب مذهب دارند و موفقیت نهادهاى دینى در گرو جلب رضایت افراد است . (18)
توصیه دیگر طرفداران این تعریف جهانى شدن به مسلمانان و نهادهاى دینى، همراه شدن با کاروان جهانى شدن و بسترسازى براى تحقق اهداف آن است; زیرا اولا، مسلمانان نمى‏توانند در مقابل موج جهانى شدن بایستند و توان مقابله با آن را در ابعاد نظامى و فرهنگى ندارند . ثانیا، گوشه‏گیرى و انزواطلبى با توجه به گسترش ارتباطات و پیشرفت رسانه‏هاى جمعى، نه ممکن است و نه منطقى . پس تنها راه‏حل، مشارکت فعال در جریان جهانى شدن است ضمن این که باید هویت دینى خود را حفظ کنند . (19)
از سوى دیگر براى مشارکت فعال در عرصه جهانى شدن، دین باید پاسخهاى قانع‏کننده در زمینه‏هاى کارآمدى، هویت‏بخشى، حقوق بشر، حقوق اقلیتهاى مذهبى، مساله زنان و پذیرش دموکراسى داشته باشد . بر پایه این عقیده، امروزه تنها شیوه مقبول حکومت در سطح جهان، على‏رغم تمام انتقادات وارد به آن، دموکراسى مى‏باشد . ارتباطات گسترده و وجود ماهواره و ینترنت‏باعث‏شده‏اند که موارد یاد شده به خواست عمومى مردم در تمام کشورها تبدیل شوند . اساسا هر دینى هر چند که از حقانیت اثباتى و عقلى نیز برخوردار باشد اما اگر در ایجاد نظام سیاسى برآورنده این اهداف ناتوان باشد، در جهانى شدن سخنى براى گفتن (حداقل به عنوان نظام) نخواهد داشت . (20)
بنابراین، هنگامى که جهانى شدن یک فرایند طبیعى و غیرقابل مقاومت تلقى مى‏شود باید دین و مذهبى سازگار با این فرایند انتخاب کنیم، یا حداقل اصلاحات لازم براى ایجاد تناسب بین دین و فرایند جهانى شدن را در احکام و شریعت انجام دهیم تا نهادهاى دینى بتوانند خواست و رضایت عمومى مردم را براحتى تامین کنند .
راهبردها
ارائه تعریف از جهانى شدن و بیان آثار و ویژگیهاى آن، مقدمه تبیین راهبردهاى برخورد با این پدیده است . از این رو، پس از بررسى دیدگاه نخست در زمینه تعریف جهانى شدن و آثار و ویژگیهاى آن، باید راهبردهاى مبتنى بر این دیدگاه را نیز مورد دقت قرار داد .
به عقیده صاحب‏نظران در برخورد با جهانى شدن، سه راهبرد «تسلیم‏» ، «اعتراض‏» و «بازیگرى نقادانه‏» وجود دارد که هر یک بر پایه ساز و کارهاى اجرایى مشخصى تحقق مى‏یابد . (21) طرفداران دیدگاهى که تاکنون بیان شد معمولا خود را معتقد به «راه سوم‏» نشان مى‏دهند و راهکارهایى را براى بازیگرى نقادانه در عرصه جهانى شدن، پیشنهاد مى‏کنند . از نظر آنها چون جهانى شدن یک فرایند تاریخى و اجتناب‏ناپذیر است‏باید براى پیوستن به این کاروان پرشتاب، آماده شد و به قواعد و ضوابط حاکم بر آن احترام گذاشت .
«وقتى بحث جهانى شدن را به عنوان یک فرایند اجتناب‏ناپذیر مى‏پذیریم، باید بسترهاى اقتصادى را براى تعامل با نظام جهانى آماده کنیم . از جمله باید نظام ارزى شناور و کارآمد داشته باشیم، بازار سرمایه ما باید باز شود تا سرمایه‏گذاریهاى خارجى امکان‏پذیر شود . مساله دیگر، بحث مقررات‏زدایى است . من نمى‏گویم همه اصلاحات را یک دفعه انجام دهیم ولى واقعا یک سرى ضوابط است که با جهانى شدن سازگارى ندارد . باید قواعد بین‏المللى را یاد بگیریم و به آن احترام بگذاریم . احترام گذاشتن به آنها به معنى کم رنگ کردن ارزشهایمان نیست‏بلکه توجه به یک سرى ضوابط بین المللى است که امروز بر جهان حاکم شده است . » (22)
بنابراین، براى بهره‏مندى از سرمایه و تکنولوژى شرکتهاى بزرگ، نه تنها اصلاح برخى از قوانین و مقررات، ضرورى است‏بلکه تنشها و التهابهاى سیاسى نیز باید کنترل شوند تا به منافع سرمایه‏گذاران خارجى آسیب نرسانند .
«آنچه را سبب رنجش و نارضایتى گروه‏هاى سرمایه‏گذار مى‏شود انجام ندهید; زیرا شما را در روى زمین ضعیف و لگدمال خواهند کرد . پیام دموکراسیهاى لیبرال به تمام حکومتها روشن است: خودت را تطبیق بده و تحمل کن و آنچه را سرمایه‏گذاران مجهز به فناوریها و صنایع روزآمد و مدرن الکترونیکى، لازم مى‏دانند انجام بده و گرنه ضعیف باقى مى‏مانى و سرکوب خواهى شد .» (23)
نکته دیگر آن که اصلاحات مورد نیاز براى پیوستن به کاروان پرشتاب جهانى شدن، فقط به حوزه مسائل اقتصادى و قوانین اجتماعى، محدود نمى‏شود بلکه زندگى شخصى و ارزشهاى اخلاقى را نیز در بر مى‏گیرد; زیرا به قول آنتونى گیدنز: «جهانى شدن، شیوه نوین و امروزین زندگى ماست .»
«اشتباه است که فکر کنیم جهانى شدن فقط درباره نظامهاى بزرگ، صدق مى‏کند . جهانى شدن نه فقط مربوط به پدیده‏هاى «برون فردى‏» است‏بلکه یک پدیده «درون فردى‏» نیز به شمار مى‏رود; به این معنا که جنبه‏هاى خصوصى و شخصى زندگى ما را تحت تاثیر قرار مى‏دهد . براى مثال، به نظر مى‏رسد بحث درباره ارزشهاى خانوادگى که در بسیارى از کشورها جریان دارد مى‏تواند از تاثیرات جهانى شدن به دور باشد اما این طور نیست . نظامهاى سنتى خانواده‏ها دگرگون مى‏شوند یا (در بسیارى از بخشهاى جهان) تحت فشار قرار مى‏گیرند بویژه که زنان درخواست‏برابرى بیشتر را دارند . این انقلابى واقعى در زندگى روزمره است .» (24)
از جمع‏بندى نظرات و سخنانى که در چارچوب این دیدگاه و تحت عنوان جهانى شدن ارائه شده مى‏توان چنین نتیجه گرفت که جهانى شدن یک فرایند کاملا طبیعى و مرحله‏اى اجتناب‏ناپذیر از تاریخ تکامل انسان و جهان است که به دلیل توسعه و تکامل مناسبات، ارتباطات و حمل و نقل از یک سو و گسترش اطلاعات، علوم و تولیدات فکرى و فرهنگى از دیگر سو تحقق یافته‏است .
این فرایند هر چند گریزناپذیر است و فاعل و عامل مشخصى ندارد ولى حداقل شکل و کیفیت آن تحت تاثیر اراده و برنامه‏هاى توسعه کشورهاى مختلف است و در مسیر رشد خود، همه جوامع بشرى را به همراهى و همکارى فرا مى‏خواند . بر همین اساس عقاید، ایدئولوژیها و نگاه‏هاى ارزشى متفاوتى که در کشورهاى مختلف رواج دارد، مانع پیوستن آنها به کاروان پرشتاب جهانى شدن و ایفاى نقش در این میدان بزرگ بین‏المللى نیست و زمینه براى مشارکت عمومى کاملا فراهم مى‏باشد .
دیدگاه دوم
در مقابل دیدگاه نخست که جهانى شدن را فرایندى طبیعى و غیرقابل مقاومت مى‏دانست که به دلیل انقلاب در ارتباطات و اطلاعات، پدید آمده است، دیدگاه دیگرى وجود دارد که جهانى شدن را یک طرح یا نقشه برنامه‏ریزى شده براى سلطه بر جهان مى‏داند و براى اشاره به معناى واقعى آن، واژه جهانى سازى را به کار مى‏برد .
طرفداران این تعریف را طیف گسترده‏اى از موافقان و مخالفان جهانى‏سازى تشکیل مى‏دهند . از جمله ساموئل هانتینگتون و فوکویاما معتقد به این تعریف هستند . آنها بر خلاف آنتونى گیدنز که جهانى شدن را به نوعى با مدرنیته یکسان دانسته و آن را فرایندى طبیعى معرفى مى‏کند، با صراحت جهانى شدن را به سلطه تمدن غرب بر جهان یا آمریکایى شدن جهان معنا مى‏کنند .
همچنین اندیشمندانى چون والرشتاین، گوندرفرانک، سووى، پل باران، حسن حنفى و سمیر امین معتقد به چنین دریافتى هستند و جهانى شدن را حلقه‏اى اجتناب‏ناپذیر از تاریخ سرمایه‏دارى مى‏دانند; به این بیان که این نظام سلطه‏جو براى گریز از فروپاشى، ناگزیر است‏بحران ناشى از انباشت‏سرمایه و بحران مشروعیت را در جهان پخش کند تا لایه‏هاى نامکشوف جهان را به انحصار خویش درآورد . (25)
از میان شخصیتهاى سیاسى جهان نیز علاوه بر بسیارى از رهبران کشورهاى اسلامى (مانند ماهاتیر محمد نخست‏وزیر سابق مالزى) سیاستمداران فرانسوى هم معتقد به همین تعریف هستند . چنان‏که هوبر ودرین وزیر امور خارجه فرانسه مى‏گوید:
«پدیده جهانى شدن پس از نابودى جهان دوقطبى، گرایشى است‏به سوى همگن‏سازى جهان بر اساس الگوهاى غربى . امروزه سلطه ایالات متحده آمریکا در تمام زمینه‏ها مشهود و محسوس است . سلطه سیاسى، نظامى، اقتصادى و فناورى به دلیل وجود رسانه‏ها، دلار، CNN ، اینترنت و تبلیغات بى سابقه به شیوه و سلیقه آمریکایى را نمى‏توان انکار کرد .» (26)
بر پایه این تعریف از جهانى شدن یا جهانى‏سازى، پاسخ برخى از پرسشهایى را که در مورد این پدیده مطرح است‏بدین نحو مى‏توان بیان داشت:
الف) جهانى‏سازى، یک پروژه است (نه پروسه) آن هم پروژه‏اى که ماهیت‏برنامه‏ریزى شده دارد و از سوى برخى از مراکز قدرت، کنترل و هدایت مى‏شود . این ویژگى جهانى سازى; یعنى پروژه بودن آن، یک ویژگى عام است و همه ابعاد سیاسى، فرهنگى و اقتصادى این پدیده را در بر مى‏گیرد; یعنى جهانى شدن اقتصاد، بیش از آن که زاییده پیشرفت فناورى ارتباطات و حمل و نقل باشد، مخلوق سیاستگذارى و برنامه‏ریزیهاى اقتصادى چند دهه گذشته در کشورهاى ثروتمند است . شاید اگر «جهانى سازى اقتصاد» راه نمى‏افتاد، حساسیتها درباره اصل جهانى شدن تا بدین پایه برانگیخته نمى‏شد . (27)
همچنین در حوزه فرهنگ، مسؤولیت جهانى شدن فرهنگ بر عهده معیارها و ارزشهاى فرهنگى ایالات متحده آمریکاست که بنیانگذار فرهنگ عمومى جهان است . ورزش، موسیقى، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و پوشاک جین، سمبلهاى فرهنگى آمریکا و از ویژگیهایى است که در شرایط کنونى، نوعى نحوست جهانى و شکلى از یاس و ناامیدى را در میان همه اقشار اجتماعى به وجود آورده است . (28)
ب) جهانى سازى نه تنها موجب همگونى و همگرایى بیشتر مردم دنیا نشده و سرنوشت آنها را مانند سرنشینان یک کشتى به هم گره نزده است، بلکه تفرقه و شکاف بین مردم جهان را افزایش داده و اختلافات و درگیریهایى را که بین فرهنگها و تمدنهاى مختلف وجود داشت دو چندان کرده است . بنابراین، آنچه ما به آن گلوبالیزاسیون مى‏گوییم ظاهرا همه را متحد و یکسان مى‏کند ولى در واقع، دقیقا عکس این است; یعنى تفرقه . آنان ظاهرا عالم را متحد و یک‏دست، ولى واقعا در عین تفرقه محض مى‏خواهند . در آنجا همه چیز حوالت‏به امر بعدى دارد . همه به دنبال خیالى از چیزى هستند . همه به شوق چیزى که بعدا خواهند داشت مى‏دوند . گفته مى‏شود که اینترنت‏یا ماهواره که آمده، همه داریم در یک دنیاى شیشه‏اى زندگى مى‏کنیم . من درست عکس این را مى‏گویم . اگر مى‏توانستید همه قدرتهاى جهان را پشت‏یک دیوار شیشه‏اى نگاه کنید، اختلاف پیش نمى‏آمد . مشکل این است که عده‏اى غایب هستند و هیچ کس آنها را نمى‏بیند; مثلا هیات حاکمه پشت پرده آمریکا، هرگز به صورت شفاف تعریف نمى‏شوند و هیچ‏یک در اخبار نمى‏آیند و در عین حال، همه‏کاره هم هستند . لابى صهیونیستى، یکى از آنهاست . اینها همه جا عامل و آدم دارند، مدارس خاص مى‏روند، به طرز خاص مى‏پوشند، به طرز خاص مى‏خورند و دانشگاه خاص هم مى‏روند . حال آن که اگر قرار است در این دهکده، همه پشت‏شیشه باشند نظام قدرت و سلطه و به عبارتى روشنتر «سیاست‏» که بر پایه خدعه و پنهان‏سازى است مطلقا بى‏معنا خواهد شد . (29)
ج) جهانى سازى یک فرصت مناسب براى کشورهاى پیشرفته و توسعه یافته و یک تهدید جدى براى کشورهاى در حال توسعه، بویژه مسلمانان است . همانگونه که پاپ ژان پل دوم، رهبر کاتولیکهاى جهان مى‏گوید:
«جهانى سازى، پدیده‏اى وحشى و سرکش و فقط به سود ثروتمندان است که باید با آن مخالفت کرد .» (30)
البته میزان بهره‏مندى کشورهاى مختلف از پدیده جهانى سازى، متفاوت بوده و به تناسب نقش و جایگاه هر کشور در نظام مدیریت جهانى فرق مى‏کند . به عبارت دیگر جهانى سازى‏اى که توسط «داووس‏» (اجلاس اقتصاد جهانى) اداره و هدایت مى‏شود و از طریق پیوستن به سازمان تجارت‏جهانى تحقق مى‏یابد، براى کشور شبه مدرنى مثل ما به معناى پذیرش یک نقش طفیلى و درجه سه‏در ساختار نظام بین‏المللى است که آمریکا سلطان بلا منازع آن و اروپاى غربى و ژاپن و کانادا، وزرا و معاونان آن، و کره‏جنوبى و چین و تایوان و فیلیپین و کل ببرهاى آسیا، دلالهاى حلقه واسطه آن که هم قربانى مى‏شوند و هم قربانى مى‏کنند و ملل محروم آسیا و آفریقا و آمریکاى جنوبى، قربانیان‏مطلق‏آن‏هستند . (31)
اساسا وعده‏اى که تمدن غرب در ابتداى رنسانس بخصوص پس از انقلاب صنعتى به مردم جهان داد که عدالت اجتماعى، آزادى و کرامت انسان را محقق مى‏کند، هرگز جامعه عمل به خود نپوشید و بلکه کاملا برعکس شد; یعنى ره‏آورد این تمدن، چیزى جز «توسعه بردگى مدرن و نرم‏افزارى‏» و «توسعه اسارت انسان و نفى هویت انسانى‏» نبود; زیرا این تمدن به لحاظ خصلت ذاتى خود به حاکمیت‏سرمایه و تامین منافع سرمایه‏داران مى‏اندیشد و به تنازع بر سر دنیا منتهى مى‏شود . تنازع بر سر دنیا با ایثار و گذشت در تعارض است . به همین جهت تنها مکتبى مى‏تواند بشر را به ایثار و گذشت دعوت کند که روابط اجتماعى را بر پایه محبت پى‏ریزى نماید و انسانها را به امرى فراتر از دنیا دعوت کند . در غرب، اساس حرکتها و داد و ستدها بر پایه منافع دنیایى است و این تمدن بدان لحاظ که نمى‏تواند ایثار و محبت را عمومى کند هرگز نمى‏تواند به عدالت منتهى شود و در جدال بین منافع فرد و جامعه، منافع فرد را مقدم مى‏دارد .
لذا هر نوع کارامدى که تمدن غرب ایجاد کرده است در جهت توسعه آرمانهاى فطرى انسانها نبوده و به افزایش کارامدى آحاد جامعه جهانى منتهى نگردیده است . درست است که در مجموع، قدرت جهانى افزایش پیدا کرده اما توزیع ناعادلانه این قدرت به گونه‏اى است که زمینه‏هاى بهره‏ورى عمومى را فراهم نمى‏کند . (32)
جهانى‏سازى و دین
جهانى سازى با آن ویژگیهایى که نظام سرمایه‏دارى به دنبال آن است دین و نگاه قدسى به انسان و جهان را مانع تحقق اهداف سلطه‏جویانه خود مى‏داند و در پى «عرفى سازى‏» آن است . عرفى سازى دین در جامعه مدرن مسیحى با دو رویکرد «اصلاح‏» و «ابداع‏» ، معطوف به تحولاتى است که در خود دین رخ مى‏دهد و ناظر به جوهر، ابعاد، اهداف، تعالیم و آموزه‏هاى دینى است و هدف آن، از بین بردن معارضه بین دین و جریان مدرنیته، به نفع جریان مدرن است . این امر تنها در سایه کوتاه کردن دست دین از دخالت در تنظیمات روابط انسانى (اعم از روابط انسانى با جامعه و طبیعت) امکان‏پذیر خواهد بود . (33)
«تک بعدى کردن‏» ، «عصرى کردن‏» و «بشرى ساختن‏» دین به عنوان مجارى عرفى کردن دین مطرح شده‏اند که روح مشترک تمام این تلاشها، حذف دین از صحنه عمل فرد و اجتماع است .
تک بعدى کردن دین بدین معناست که دین از هر نوع بروز و ظهور اجتماعى تهى شود و به یک تعلق خاطر و دل‏مشغولى کاملا شخصى و خصوصى تبدیل شود .
عصرى کردن دین اگر چه به معناى محدود کردن و تقلیل در دین نیست، ولى تلاشى است منفعلانه از سوى عصرى‏گرایان دین باور در دنیاى مدرن که به قلب ماهیت دین و دگرگون شدن تعالیم آسمانى به نفع ارزشهاى مدرنیته آن مى‏انجامد .
بشرى کردن دین نیز دین را از هر گونه پایگاه ماوراى طبیعت مبرا مى‏داند و آن را فراورده‏اى کاملا بشرى معرفى مى‏کند که همانند دیگر فراورده‏هاى بشرى، داراى محدودیتهاى تاریخى و نقصانهاى حقیقت نمایانه است و به همین جهت، همواره آماده پذیرش هر نوع انقلاب و تحول برهم زننده مى‏باشد . (34)
جهانى‏سازان
پذیرش دیدگاه دوم در مورد جهانى شدن که در واقع باید با واژه جهانى‏سازى از آن یاد کرد مبتنى بر این واقعیت‏خارجى است که در پس پرده تحولاتى که تحت عنوان جهانى سازى رقم مى‏خورد دست پنهان قدرتهاى بزرگى که به دنبال ساختن جهان بر طبق اصول و اهداف خود مى‏باشند، مشاهده مى‏شود . از این رو، قبل از بیان راهبردها و توصیه‏هاى عملى مربوط به این دیدگاه، ابتدا باید به تبیین این مراکز قدرت پرداخت و ابعاد، خصوصیات و عملکردهاى جهانى‏سازان را تشریح نمود .
بى‏شک اگر ویژگیهاى جهانى سازان و برنامه‏هایى که این طراحان جهانى شدن در سر مى‏پرورانند، درست‏شناخته نشود انتخاب راهبردهاى مناسب براى برخورد با پدیده جهانى شدن نیز به آسانى میسر نخواهد بود .
بر این اساس، نخستین پرسشى که به ذهن مى‏رسد این است که جهانى‏سازان کدامند؟ و چه کشورها، فرهنگها و تمدنهایى در پى بسط و گسترش حاکمیت‏خود بر جهان هستند؟ و آیا این حرکت تنها به کشورهاى غربى و فرهنگهاى غیراسلامى اختصاص دارد یا مسلمانان را نیز مى‏توان یکى از قدرتهاى جهانى‏ساز دانست که حداقل از بعد نظرى در صدد ترویج فرهنگ دینى خویش در کل جهان بوده و گونه‏اى از جهانى‏سازى را دنبال مى‏کنند؟
در پاسخ به این پرسش اساسى، تحلیل‏گران نظرات متفاوتى بیان داشته‏اند; براى مثال هانتینگتون از هفت‏یا هشت تمدن زنده دنیا به عنوان بازیگران میدان جهانى‏سازى یاد مى‏کند که هر یک، از امتیازات و ابزارهاى ویژه‏اى براى پیروزى در این میدان برخوردار مى‏باشد اما فوکویاما در نظریه «پایان تاریخ‏» خویش، جز تمدن غرب و فرهنگ لیبرال دموکراسى، هیچ فرهنگ و تمدن دیگرى را لایق بازى در این میدان نمى‏داند .
«از دیدگاه فوکویاما، غرب در دهه‏هاى گذشته، در همه حیطه‏ها، ظرفیت فزاینده خود را براى تحول و ترقى به نمایش گذاشته است . تمدن غربى در ارائه نظامهاى کارآمد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى از قابلیتها و تواناییهاى بى‏رقیب برخوردار است و نظریه پایان تاریخ، بیان نظریه مشروعیت و برترى الگوها، اندیشه‏ها، برداشتها، کردارها و ساختارهاى سیاسى و اجتماعى غرب در اقصى نقاط جهان است .
هنگامى که فوکویاما از پایان تاریخ سخن مى‏گوید، در واقع بر این مطلب تاکید دارد که چون مجموعه باورهاى مردم کشورهاى غیرغربى بر پیش‏داورى استوار بوده است، به بن بست رسیده‏اند و به همین جهت، اینک در پى جایگزین، به ارزشهاى غربى روى مى‏آورند و این سرآغاز نهادینه شدن سلطه غرب و حاکمیت‏بى‏رقیب تمدن غربى بر سراسر جهان است .» (35)
قابل توجه است که در دوران اقتدار نظام مارکسیستى نیز گروهى از کمونیستهاى افراطى مانند استالین و تروتسکى، معتقد بودند که اندیشه‏هاى مارکسیستى به زودى سراسر دنیا را فرا گرفته و جهان به شکل یک واحد کمونیست در خواهد آمد . از این رو، زمانى که لنین به تروتسکى، پست کمیساریاى عالى امور خارجه را پیشنهاد کرد او با ناباورى اعلام داشت: مگر جهان کمونیزم آینده، بخش خارجه‏اى هم خواهد داشت که وزارت امور خارجه یا کمیساریاى عالى امور خارجه داشته باشد؟ او معتقد بود که با چند سخنرانى آتشین وى، به زودى جهان به پا خواهد خاست و کمونیزم بر بشر و جامعه‏هاى انسانى چیره مى‏شود در نتیجه، همه جهان، یک کشور واحد کمونیست‏خواهد بود که خارج و امور خارجه‏اى نخواهد داشت . (36)
از سوى دیگر، مسلمانان نیز از دیرباز در اندیشه جهانى‏سازى و تشکیل حکومت جهانى اسلام بوده و در این راستا فعالیتهاى گسترده‏اى انجام داده‏اند . در واقع، این یک نظریه رایج در بین مسلمانان است:
«در مقابل جهانى‏سازى باید تز و راهبرد «جهانى سازى اسلام‏» را مطرح و تقویت نمود . این موضوع، توسط رهبر انقلاب حضرت آیت‏الله خامنه‏اى مطرح شده است . جهان اسلام باید بر اصل توحید، با هدف نفى برخى نهادها، اسطوره‏ها و سمبلهایى که به غلط جاى خداوند نشستند و مورد پرستش شرک‏آمیز انسانها قرار گرفته است تاکید نماید .» (37)
در این میان برخى هم معتقد به امتیازات ویژه دین بودا براى جهانى‏شدن هستند:
«من معتقدم که دین بودا به سه دلیل و از سه جهت‏حایز این خصلت و استعداد جهانى شدن است . یکى به جهت این که بودا تنها بنیانگذار دین و مذهب است که از ما اطاعت‏بى‏چون و چرا نمى‏خواهد بلکه از ما آزمون گفته‏هاى خودش را مى‏خواهد .
نکته دوم این که آیین بودا، کم شریعت‏ترین دین است‏به طورى که بیش از هر مذهب دیگر به باطن ما اهمیت مى‏دهد نه به ظاهر ما . تاکیدش بیشتر بر باطن و امور باطنى و احوال درونى ماست نه بر اعمال ظاهرى و جسم و ظاهرمان .
اما جهت‏سوم این است که دین بودا از اول گفته است من براى درد و رنج‏بشر آمده‏ام و این دین، تنها دینى است که این را مى‏گوید . هیچ دینى نیست که مثل آیین بودا تمام بخشهایش راجع به درد و رنج‏باشد .» (38)
هر چند در ظاهر، فرهنگها و تمدنهاى گوناگونى مدعى جهانى شدن و جهانى‏سازى هستند اما شاید در واقع، بسیارى از این فرهنگها و تمدنها از ظرفیت و کارامدى لازم براى حضور در این عرصه برخوردار نباشند; زیرا تنها آن فرهنگ و تمدنى مى‏تواند عالم‏گیر و جهانى‏ساز باشد که از یک سو، مبانى فکرى، فلسفى استوار و اصول و آموزه‏هاى ارزشى همه جانبه‏اى داشته و براى هدایت همه ابعاد زندگى انسانها، طرح و برنامه مناسب ارائه کرده باشد و از سوى دیگر روشها و ابزارهاى کارامدى براى ابلاغ و تحقق پیام خود در اختیار گرفته باشد .
بدیهى است که بسیارى از تمدنهاى مطرح امروز جهان مانند تمدن چینى، هندو، ژاپن، آفریقا و آمریکاى لاتین، فاقد چنین ویژگیهایى هستند و حداقل نمى‏توان براى آنها مبانى فکرى - فلسفى قابل عرضه‏اى ذکر کرد . بر همین اساس، اگر امروز بلندگوهاى همه رسانه‏هاى بین‏المللى در اختیار نمایندگان کشورهاى آمریکاى لاتین یا آفریقا قرار گیرد، این تمدنها هیچ پیام تازه و جذابى براى مردم دنیا ندارند . حتى اگر این موقعیت در اختیار ژاپن قرار گیرد، این کشور جز معرفى و تبلیغ تازه‏ترین محصولات کارخانه سونى و ناسیونال و برخى شرکتهاى بزرگ دیگر، چه پیام فرهنگى و تاثیرگذارى براى مردم دنیا دارد؟ عجیب این که روش غذا خوردن ژاپنیها نیز در برابر دست‏آوردهاى نوین غربى رنگ باخته است . پس این چه اصرار بیهوده‏اى است که ما از تک تک این مناطق و کشورها به عنوان صاحبان تمدنهاى بزرگ یاد کنیم و در اجراى پروژه جهانى سازى، آنها را نیز در شمار عناصر فعال این عرصه قلمداد کنیم؟!
در مرورى بر واقعیتهاى پدید آمده در جهان امروز، پرسش جدى و مهم این است که کدام یک از این تمدنها (تمدن چینى، هندو، ژاپنى، ارتدوکس، آمریکاى لاتین و آفریقایى) به جز تمدن اسلامى و تمدن غربى از ظرفیت مفهوم سازى و اقتدار آفرینى بر پایه ارزشهاى بنیادین خود برخوردار هستند؟ آموزه‏هاى بودایى و آموزه‏هاى اخلاقى کنفسیوس در ساماندهى اقتصادى ژاپن و چین امروز، چقدر تبلور عینى دارد؟ در کدام یک از تمدنها جریان توسعه علم و فناورى، از بنیانهاى ارزشى و اخلاقى آنها برخاسته است؟ فراورده‏هاى عینى این تمدنها با وجود گوناگونى در ویژگیهاى تاریخى، نشان دهنده استحاله تدریجى در بستر تنظیم مادى جهان است . تمدنهاى یاد شده نه تنها داعیه و ظرفیت رویارویى با تمدن غربى را ندارند بلکه در همراهى با آن، کامیابى را جستجو مى‏کنند . ظاهرا در دنیاى ما تنها نغمه‏ساز ناهماهنگ با تمدن غربى که ظرفیت «گرایش سازى‏» و «اندیشه‏ورزى‏» دارد، جمهورى اسلامى ایران است . (39)
بنابراین، به نظر مى‏رسد «جهانى سازان‏» و مدعیان اصلى تشکیل حکومت فراگیر جهانى، منحصر به شخصیتهاى متعلق به «تمدن اسلامى‏» و «تمدن غربى‏» است; زیرا سایر فرهنگها و تمدنها به دلیل داشتن تمایلات مادى، در اصل در زمینى بازى مى‏کنند که غرب، سالها بازى در آن را تجربه کرده و قوانین بازى را بهتر و بیشتر از دیگران مى‏داند . امروزه ژاپنیها غربى شده‏اند، هندیها هم همین‏طور . البته نه رده‏هاى پایین هرم اجتماعى، بلکه بالاى هرم قدرت این تصمیم را گرفته‏اند و در واقع فرهنگ مادى غرب، جهان را فتح کرده است . در این میان کسى مى‏تواند پیروز شود که مردانه وسط آتش برود; یعنى آتش دنیا را ببیند ولى به شوق آخرت وارد آن بشود و دل به دنیا نبسته باشد . غرب، تنها در برابر فرهنگ امام رحمه الله زانو خواهد زد . امام خمینى رحمه الله و یاران او، همانان بودند که غرب و جهان را تکان دادند و غرب فراموش کرده است که تکانهاى بعدى هم مى‏آید . شیعه، همین را مى‏گوید و چنین انسانهایى در مدلهاى سیاسى غرب نمى‏گنجند . (40)
راهبردها
پس از تبیین این نکته که امروز در سطح جهان تنها دو تمدن اسلامى و تمدن غرب، از ظرفیت و کارامدى لازم براى جهان‏شمولى یا جهانى سازى برخوردارند، اکنون باید به این پرسش اساسى پاسخ داد که مسلمانان براى دست‏یافتن به اهداف جهانى خویش، چه راهبردهایى را باید انتخاب کنند؟ یعنى آیا کشورهاى اسلامى مى‏توانند در مقابل جریان جهان شمولى اقتصادى، فرهنگى و تکنولوژیکى امروز که ادامه سلطه‏گرایى گذشته است‏سکوت اختیار کرده و بى‏تفاوت بمانند و در نتیجه بیش از پیش در نظام جهانى استکبارى ادغام شوند یا این که باید با اتحاد و وحدت و واقع‏شناسى به جاى واکنشهاى آنى و فعالیتهاى متفرقه، به مقاومت در برابر تهاجمات دنیاى غرب پرداخته و طرحى نو براى جهانى سازى بر پایه اصول و ارزشهاى دینى ارائه کنند؟
در این رابطه براى آشنایى با ابعاد و جوانب این موضوع، مى‏توان نگاهى اجمالى به سیاستها و خط مشى‏هایى انداخت که امروز آمریکا براى سلطه بر جهان در پیش گرفته است . سیاستها و خط مشى‏هایى که جوهره اصلى آن را خوى استکبارى و برترى‏جویى تشکیل مى‏دهد و هدف از انتخاب آنها، چپاول منابع و امکانات کشورهاى جهان سوم است .
در راستاى تبیین راهبردهاى آمریکا براى سلطه بر جهان، مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه سابق آمریکا در سخنرانى خود با عنوان «اصول پایدار در عصر دگرگونیهاى بى وقفه‏» در سال 1997 در شوراى روابط خارجى این کشور گفت:
«براى جهانى شدن، نقطه پایانى وجود ندارد و این پدیده هیچ حد و مرزى نمى‏شناسد . از این رو، آمریکا باید صبور باشد و براى تحقق هدف نهایى خود که آمریکایى کردن کره زمین با بهره‏گیرى از فرصت پدید آمده از سوى جهانى شدن است، برنامه بلند مدت راهبردى تدوین کند . چنین برنامه‏اى سه محور مهم دارد: اول - تحکیم برترى اقتصادى آمریکا; دوم - ایجاد ائتلافى بزرگ و بین‏المللى از دموکراسیهاى جهان براى قرار دادن آرمان دفاع از حقوق بشر و مردم‏سالارى در دستور کار مشترک خود و منزوى ساختن کشورهاى ضد دموکراتیک; سوم - تقویت متقابل ابزارهاى نظامى و سیاسى براى تضمین صلح و ثبات جهانى به سرکردگى آمریکا .» (41)
متاسفانه برخى از حاکمان کشورهاى اسلامى چنین تصور مى‏کنند که با سکوت و بى‏تفاوتى نسبت‏به تحولات مهم جهانى، مى‏توان از آسیبهاى ناشى از جهانى شدن در امان ماند; اما همانگونه که در جریان تجاوزات اخیر آمریکا به عراق شاهد بودیم از دید رئیس جمهور این کشور، هر کس که با آمریکا نیست‏بر علیه آن و در جبهه مخالف آمریکاست . در واقع جهانى سازى، منطقه بى‏طرف (که نه موافق باشد و نه مخالف) را به رسمیت نمى‏شناسد و همگان را به اجبار یا اختیار به فرمانبردارى فرا مى‏خواند .
در چنین شرایطى، راهبردى که کشورهاى اسلامى براى برخورد با پدیده جهانى سازى باید در پیش گیرند مشتمل بر دو بخش اساسى زیر خواهد بود: 1 - مقاومت و مبارزه امت اسلامى علیه تجدد و نوگرایى سلطه‏جویانه غرب 2 - کوشش براى ایجاد یک نظام اسلامى فراسوى نظام ملت - دولت کنونى . (42)
احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى
هرچند که محور اصلى برنامه‏هاى غرب براى سلطه بر جهان را طرحهاى اقتصادى تشکیل مى‏دهد و در این راه شرکتهاى چند ملیتى و دلارهاى آمریکایى، مهمترین نقش را ایفا مى‏کنند اما به نظر مى‏رسد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این پدیده بیش از هر چیز باید به اصول و ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى خود تکیه کرده و همانگونه که در طول چندین قرن گذشته، این اصول و ارزشها رمز جاودانگى و پویایى تمدن اسلامى را فراهم آورده است، در شرایط حساس کنونى نیز به منظور احیا و تقویت فرهنگ ناب دینى، سرمایه‏گذارى بیشتر و جدى‏ترى روى آنها انجام شود .
در واقع، هدف نهایى آمریکا از جهانى‏سازى، سلطه فرهنگى بر جهان و نابود کردن تمامى فرهنگهاى بومى و سنتى است; یعنى همان فرهنگهایى که از نظر آمریکاییها، خرده فرهنگ به شمار مى‏آیند . به همین جهت، محورى‏ترین راهبرد جهان اسلام براى مقاومت در برابر این حرکت نیز باید در عرصه فرهنگ و در راستاى دفاع از اصول فرهنگى شکل گیرد .
شایان ذکر است که امروزه حتى کشورهاى اروپایى نیز در برخورد با پدیده جهانى شدن همین راهبرد را برگزیده‏اند .
«اروپاییان و بیش از همه فرانسویان، مدتى است که تهدید ناشى از آمریکایى کردن را از طریق فیلمهاى هالیوود احساس کرده‏اند . مردم اروپا هم اکنون بیش از پنجاه سال گذشته به علت ترس از دست دادن هویتشان، به سنتها و زبان مادرى‏شان چسبیده‏اند . به نظر مى‏رسد جنبشهاى ملى‏گرایى جدیدى که اخیرا در اروپا رخ مى‏دهد حساسیتى است که از این رهگذر به این روند نشان داده مى‏شود .
این نگرانى براى اروپا کاملا بجاست; چرا که اروپاییان چگونه مى‏توانند تحمل کنند که تمامى پیشگامان علم و فلسفه طى قرون هیجدهم، نوزدهم و بیستم همچون امانوئل کانت، هگل، آگوست کنت، فوئرباخ، مارکس، فروید، انیشتین، نیچه و ... همه اروپایى بودند ولى امروز دانشگاه‏هاى آمریکایى قبله اهل علم و فلسفه جهان اعم از شرق و غرب شده است؟» (43)
مقاومت فرهنگى در قبال پدیده جهانى سازى یا آمریکایى‏سازى، مفهوم عام و گسترده‏اى است که همه حوزه‏هاى ایدئولوژیک و تکنولوژیک را در بر مى‏گیرد; یعنى جهان اسلام علاوه بر دفاع از مبانى فکرى و فلسفى و باورها و ارزشهاى دینى خود (که به بعد ایدئولوژیک جهانى شدن مربوط مى‏شود) در راستاى «اسلامى کردن علوم انسانى و تجربى‏» و ارائه روشها، فنون، ساختارها، شاخصها و به طور کلى الگوهاى جدید تولید و توسعه (که به بعد تکنولوژیک جهانى شدن ارتباط مى‏یابد) نیز باید گامهاى اساسى بر دارد و این همان موضوع بسیار مهمى است که مقام معظم رهبرى، اخیرا از آن به عنوان «جنبش نرم‏افزارى‏» یاد کرده و ضرورت انجام آن را در نظام اسلامى مورد تاکید قرار داده‏اند:
«انقلاب اسلامى آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سرجنباندن و جمود» و هم «فرهنگ آزادى بى‏مهار و خودخواهانه غربى‏» را نقد و اصلاح کند ... باید تولید نظریه و فکر تبدیل به یک ارزش عمومى در حوزه و دانشگاه بشود و در قلمروهاى گوناگون عقل نظرى و عملى از نظریه‏سازان تقدیر به عمل آید تا جهان اسلام، اعاده هویت و عزت کند و ملت ایران به رتبه‏اى جهانى که استحقاق آن را دارد بار دیگر دست‏یابند ... این ایده باید در دستور کار شوراى محترم انقلاب فرهنگى براى رشد کلیه علوم دانشگاهى و نقد متون ترجمه‏اى و آغاز دوران خلاقیت و تولید در عرصه علوم و فنون و صنایع بویژه رشته‏هاى علوم انسانى و نیز معارف اسلامى قرار گیرد تا زمینه براى این کار بتدریج فراهم گردد و دانشگاه‏هاى ما بار دیگر در صف مقدم تمدن‏سازى اسلامى و رشد علوم و تولید علوم و فناورى و فرهنگ قرار گیرند .» (44)
اساسا جبهه فرهنگ، جبهه گسترده و دامنه‏دارى است و استراتژى مقاومت فرهنگى نیز ابعاد و سطوح مختلفى را در بر مى‏گیرد . بر همین اساس، مقاومت مسلمانان در برابر پدیده جهانى سازى هنگامى با موفقیت همراه خواهد بود که همه این سطوح به قت‏شناسایى شده و برنامه لازم براى حذف آثار و نمادهاى حاکمیت غرب از آنها طراحى و اجرا گردد .
تشکیل اتحادیه امت اسلامى
راهبرد مهم دیگرى که مسلمانان براى دست‏یافتن به اهداف جهانى خویش باید در پیش گیرند، تشکیل «اتحادیه امت اسلامى‏» و توسعه و تقویت روابط سیاسى، نظامى و اقتصادى کشورهاى اسلامى با یکدیگر است .
«اتحادیه امت اسلامى به عنوان یک واحد جهانى رهایى بخش و وحدت‏گرا، متشکل از جامعه و حکومت اسلامى و مفهوم «امت‏» ثقل و مرکزیت این اتحادیه را تشکیل مى‏دهد . مفهوم امت، ابعاد مردم، اجتماع، جامعه، دولت و اقتصاد را در بر دارد . از این رو، اتحادیه امت اسلامى، نه شبیه «اتحادیه اروپا» و نه چیزى مانند «ایالات متحده آمریکا» است و حتى با عنوانهایى مانند «اتحادیه کشورهاى اسلامى‏» ، «جماهیر کشورهاى اسلامى‏» و یا سازمانهایى مانند «سازمان کنفرانس اسلامى‏» نیز کاملا متفاوت است; چون در جوامع غرب، همیشه «جامعه‏» و «دولت‏» را از یکدیگر جدا مى‏کنند اما اتحادیه امت اسلامى از پایین; یعنى از ردیف مردم و اجتماع و رهبران اسلامى شروع شده و سپس بعد جهانى به خود گرفته و «دولتهاى اسلامى‏» را شامل مى‏شود; زیرا قریب به اتفاق دول کنونى ممالک اسلامى بر پایه الگوى «ملت - دولت‏» غرب بنا شده و با خاصیت‏سکولار (غیردینى) یا نیمه‏سکولار و غیرمردمى و انحصارى خود، هرگونه پیوستگى و وحدت را از روزنه منافع ملى، طایفه‏اى و قومى خود مى‏نگرند . از این رو، در شرایط کنونى نباید انتظار داشت که پیشنهاد تشکیل اتحادیه امت اسلامى به معناى یک نظام مستقل و واحد، مورد استقبال همه یا حتى اکثر دول کنونى حاکم بر سرزمینهاى اسلامى قرار گیرد; زیرا تاسیس چنین اتحادیه‏اى، منافع شخصى و گروهى نخبگان حاکم را به خطر انداخته و پایه‏هاى موجود قدرت را به چالش مى‏طلبد .» (45)
روشن است که چنین اتحادیه‏اى با نقطه مرکزیت امت اسلامى، بر عکس اتحادیه اروپا و سایر اتحادیه‏هاى مشابه ملى و منطقه‏اى، نمى‏تواند از آغاز با اتحادیه‏هاى گمرکى، مالى، اقتصادى و حتى سیاسى دولتى، تحقق یابد; زیرا بنیان جهان‏شمولى اسلام و استوار بودن آن در سطح بین‏الملل، باید با اصول و ارزشهاى فرهنگى سازگار باشد; یعنى الگوى جهان شمولى اسلامى با الگوى سرمایه‏دارى امپریالیسم و سکولار امروزى منافات داشته و در دو قطب مخالف قرار مى‏گیرند و بحران و کشمکش هنگامى پدید مى‏آید که یک الگو مى‏خواهد خود را بر دیگرى تحمیل کند . سلطه‏گرایى در چارچوب الگوى امت اسلامى ممنوع است و بحران امروز جهانى به این دلیل است که جهان شمولى مورد حمایت غرب، مى‏خواهد ارزشها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامى و دیگران تحمیل کند .
براى تشکیل اتحادیه امت اسلامى باید وحدت، مردم‏سالارى و جهان شمولى اسلامى، آزادى و عدالت اجتماعى، حقوق و دیدگاه‏هاى اسلامى، جایگزین گفتمان سیاست‏خارجى دولتهایى قرار گیرد که ادعاى هویت اسلامى دارند . به هر نسبت که کشورهاى اسلامى در این محورها به توافق برسند زمینه براى گسترش همکاریهاى اقتصادى و تجارى بین آنها فراهمتر مى‏شود .
اگر این نگاه بنیادین نسبت‏به مساله جهانى‏سازى در بین مسلمانان رواج یابد در آینده‏اى نه چندان دور مى‏توان شاهد تشکیل انواع سازمانها، کنوانسیونها و پیمانهاى فراملى و فرامنطقه‏اى بود که امت اسلامى در چارچوب آنها در صدد تامین منافع عمومى خویش برآمده و از آنها به عنوان یک رقیب جدى براى برنامه‏ها و نهادهاى غربى، در راستاى تحقق اهداف جهانى‏سازى استفاده مى‏کند .
براى مثال، هم اکنون در ارتباط با مسائل زنان که «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان‏» در صدد تحمیل دیدگاه‏هاى ضد ارزشى و غیراخلاقى خود به کشورهاى اسلامى است، شایسته است که ایران به جاى الحاق به این کنوانسیون، اعلامیه حقوق زنان اسلامى را تدوین کرده و در کنفرانس جهانى زن در سال 2005 عرضه کند تا پرچمدار یک حرکت مفید در تاریخ باشد و ثابت کند که کشورهاى اسلامى در ارتباط با مسائل زنان، داراى عقاید و اندیشه‏هاى منطقى و استوارى مى‏باشند . (46)
از مجموع این مباحث مى‏توان نتیجه گرفت که جهان‏شمولى اسلامى از دو جهت‏بى‏نظیر است:
نخست آن که جهان‏شمولى اسلامى از جنبه نظرى، مکتبى و زاییده یک جهان‏بینى دقیق و منظم و جامع الهى است که عدالت‏بر آن حکمفرماست . دیگر آن که اسلام تنها مکتبى است که به این دیدگاه جهان شمولى در تاریخ جنبه عملى داد . (47)
پى‏نوشت:
1) محقق و نویسنده .
2) فرهنگ رجایى، پدیده جهانى شدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، نشر آگاه، تهران، ص 59 .
3) مارک ویلیامز، تاثیر جهانى شدن بر حاکمیت دولت، ترجمه اسماعیل مردانى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، ش 11 و 12 .
4) سرشت جهانى و زمینه‏هاى آن، ماهنامه بورس، اردیبهشت 79، ص 21 .
5) مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه احد على قلیان و افشین خاکباز، ص 18 .
6) سلیمان ایران‏زاده، جهانى شدن، مرکز آموزش مدیریت دولتى تبریز، ص 25 .
7) علیرضا استاد رحیمى، مجموعه گفتگوى تمدنها، ص 311 .
8) احمد گل محمدى، جهانى شدن و بحران هویت، فصلنامه مطالعات ملى، سال سوم، ش 10 .
9) آنتونى گیدنز، جهانى شدن: نیرویى غیر قابل مقاومت، ترجمه ابراهیم حقیقى، پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش‏25 .
10) قدیر نصرى، در چیستى جهانى شدن، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 13، ص 296 .
11) کنت والتز، حکومتها و فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جم، 6/3/80 .
12) آیا جهانى شدن همان آمریکایى شدن است؟ ، جام جم، 11/12/79 .
13) سخنرانى آقاى خاتمى در کنفرانس یونسکو، پاریس، آبان ماه 78، مجله تربیت، آذرماه 79 .
14) عزیز کیاوند، سرمایه‏دارى جهانى خدایش بیامرزد، ماهنامه تدبیر، ش 88 .
15) مرتضى مردیها، جهانى شدن یک انتخاب نیست، روزنامه حیات نو، 11/10/79 .
16) محمدرضا دهشیرى، جهانى شدن و هویت ملى، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، ش 5، ص 73 .
17) حسین بشیریه، جهانى شدن، سیاست و قدرت، همشهرى، ویژه‏نامه چهاردهمین نمایشگاه بین‏المللى کتاب، ش 2 .
18) مجید موحد، رویکردى جامعه شناختى به فرایند سکولاریزاسیون در عصر جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دین پژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
19) جلیل مسعودى‏فر، حفظ فرهنگ ایرانى - اسلامى در فرایند جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دین‏پژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
20) سید محمدحسن حجازى، چالش دین و جهانى شدن، از سلسله مقالات چهارمین کنگره دین‏پژوهان، دفتر اول، اردیبهشت 82 .
21) احمد میرعابدینى، نظریه‏هاى جهانى سازى و جهانى سازى در ایران، مجله پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 25 .
22) محمدرضا نعمت‏زاده، روند جهانى شدن; الزام یا اختیار، ماهنامه تدبیر، ش 89 .
23) کنت والتز، حکومتهاو فرایند جهانى شدن، ترجمه حسین شریفى، جام جام، 8/3/80 .
24) آنتونى گیدنز، پیشین .
25) على‏اصغر داودى، جهانى شدن و چالش حاکمیت‏هاى ملى، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
26) جام جم، 18/12/79 .
27) محمدرضا مالک، جهانى شدن اقتصاد، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
28) على بیگدلى، جهانى شدن; فرصت‏ها و تهدیدها، کیهان، 20/10/79 .
29) رامین خانبگى، جهانى شدن، خزیدن زیرسایه غرب، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
30) کیهان، 30/2/80 .
31) شهریار زرشناس، واژه‏نامه فرهنگى - سیاسى، شوراى سیاستگذارى ائمه جمعه، بهار 82 .
32) محمدمهدى میرباقرى، ساماندهى توسعه اجتماعى، پگاه، مهرماه 80 .
33) مصطفى جمالى، نظام سرمایه دارى، جهانى سازى و عرفى‏سازى، مقالات چهارمین کنگره دین‏پژوهان، دفتر اول .
34) علیرضا شجاعى‏زند، تعریف دین و معضل تعدد، فصلنامه نقد و نظر، ش 192 .
35) حسین دهشیار، جهانى‏شدن تکامل، فرایند برون‏برى ارزشها و نهادهاى غربى، اطلاعات سیاسى، اقتصادى، مهر و آبان 79 .
36) بیژن ایزدى، سیاست‏خارجى جمهورى اسلامى ایران، دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1371، ص 61 .
37) سعید اسماعیلى بهبهانى، جهانى‏سازى و استراتژى مقاومت، کتاب نقد، ش 24 و 25 .
38) مصطفى ملکیان، گزارش گفتگو، سال اول، ش 1، ص 18 .
39) تمدنها، رویارویى یا گفتگو، ماهنامه تدبیر، ش 88، آذر 77، سرمقاله .
40) رامین خانبگى، پیشین .
41) ژانگ مین گیان، راهبردهاى آمریکا در برابر جهانى شدن، ترجمه اداره کل پژوهش معاونت‏سیاسى صدا و سیما، سنجش و پژوهش، ش 25 .
42) حمید مولانا، اتحادیه امت اسلامى، طرحى در پى‏آمد و جهان‏شمولى اسلام، نشریه معارف، تیرماه 82 .
43) مصطفى محقق داماد، امت اسلامى و جهانى شدن، نشریه بعثت، 12/9/81 .
44) پیام مقام معظم رهبرى در ارتباط با جنبش نرم‏افزارى .
45) حمید مولانا، پیشین .
46) زهرا آیت‏اللهى، عضو شوراى فرهنگى - اجتماعى زنان، کیهان، 28/5/82 .
47) حمید مولانا، پیشین .

تبلیغات