انگاره سوژه رشته پیوند بسیاری از مباحث فلسفی است که با تفکر دکارت آغاز و سپس به واسطه کانت، هگل و لکان پی گرفته می شود. لکان با خوانش زبان شناختی از روانکاوی فروید و مفهومِ ناخودآگاه سوژه را به عنوان یک برساخت زبانی تعریف می کند. هستیِ عینیِ سوژه که به واسطه دال ها خط خورده است، خودش را از طریق زبان بازنمایی می کند؛ اما این خط خوردگی به واسطه زبان، موجود انسانی را میان خودآگاه و ناخودآگاه منقسم می کند. ناخودآگاه بخشی از واقعیّت سوژه است که سوژه در آنجا حضور ندارد؛ لذا از منظر لکان بر خلاف دکارت، نمی توان از اندیشه، هستیِ سوژه را استنتاج کرد، بلکه اندیشه حقیقیِ سوژه در ناخودآگاه است و سوژه در آنجا غایب است. این نوشتار با یک روش توصیفی و تحلیلی نشان می دهد چگونه ملاصدرا با طرح اصولی مانند اصالت وجود، علم حضوری و تشخّص وجود، مسیرِ متفاوتی را برای تبیین فاعلیّت و آگاهی سوژه ترسیم می کند. وجود در همه مراتب هستی بر ماهیت و آنچه به واسطه زبان برساخته می شود، تقدم دارد و علم حضوری نشانه انطباق کامل سوژه با هویّت هستی شناختیِ خود است. سوژه می تواند فراسوی تمام تعیّنات ماهوی، عنصرِ درون ماندگاری را در خود تشخیص دهد که بر اساس آن با گذر از خودبیگانگی به این همانی دست یابد.