با ظهور رسانه های جدید، مصرف نه تنها در جهت تأمین نیاز، استفاده و استعمال، بلکه به عنوان پدیده ای معرفت شناختی اهمیت یافت. در دوران معاصر و پس از ظهور رسانه ها و آشکارگی تفاوت طبقات و اطلاع از زیست دیگری، مصرف به عنوان پدیده ای نشانه شناختی در جهت تأمین نیاز هویتی معرفتی افراد نقش ایفا کرد. در عصر شبکه های اجتماعی، این نقش آفرینی با مصرفِ محتوای برساخت شده توسط دیگری، عمیق تر شد و رابطه اپیستمولوژیک سوبژه و ابژه، به دلیل یکپارچگی فاعل شناسا و متعلق شناخت بر هم خورد. در این سیر، هر امری در جهان مجازی، تغییر ماهیت داد و مصرفی شد. مصرفی شدن امور، یعنی دورریزشدن، منقضی شدن و از بین رفتن آن ها. پرسش اینجاست که وضعیت هنر در این دوران چگونه است؟ با نگاهی مبنایی به آراء هایدگر و سپس به آثار متقدم ژان بودریار نظیر جامعه مصرفی و پل زدن آن با آثار متأخر وی نظیر هوش شر: معاهده شفافیت و نظرافکندن به آراء متفکران عصر شبکه های اجتماعی می توان چنین گفت که هنر نیز مانند تمام امور دیگر، به یک پدیده مصرفیِ صرف در شبکه های اجتماعی بدل شده و رابطه خود را با حقیقت و واقعیت از دست داده است. حیرت آور اینکه در این دوره و به نحو عمیقی، در این زمینه تحقیقات دچار اختلال شده، چراکه پژوهش، خود به مثابه عنصر مصرفی و کارکردی بدل شده است.