آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

آزادى موهبتى است الهى که خداى متعال به انسان عطا فرمود اما از آنجا که انسان موجودى ضعیف است، براى او هم حجت درونى (عقل) و هم حجت بیرونى (پیامبران) قرار داد تا انسان را به سوى کمال و اهداف عالیه الهى رهنمون سازند ولى در عین حال بشر در انتخاب راه صواب و خطا آزاد است. در این مقاله نویسنده با استفاده از آیات، روایات، سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه علیهم‏السلام ثابت مى‏کند اسلام نه تنها به پیروان خود، آزادى اظهار عقیده در تمامى عرصه‏هاى عقیدتى، سیاسى و اجتماعى را مى‏دهد و کتمان حق را حرام و بیان حقایق را براى مردم واجب مى‏داند بلکه براى غیر مسلمانان قائل به آزادى بیان مى‏باشد و در این راستا در برخورد با اندیشه‏هاى مخالف اسلام، دستور مى‏دهد که با حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن با آنها مناظره شود. اسلام علاوه بر آزادى نطق و بیان، آزادى قلم را نیز در این ردیف قرار داده است که البته آزادى قلم آمیخته با آزادى نطق و بیان مى‏باشد و هر یک ملازم دیگرى است. باید توجه داشت که اسلام در عین حالى که آزادى بیان و قلم را براى همگان، در جامعه اسلامى پذیرفته است ولى حدود و مقرراتى را براى آن مشخص کرد تا جامعه دچار هرج و مرج نگردد.

متن

تبیین موضوع
آزادى انسان در انتخاب عقیده، امرى است ضرورى. تسخیر قلوب که لازمه باور و رکن اعتقادات است با اکراه ممکن و میسّر نمى‏گردد. از این رو اسلام، آزادى انتخاب و ایمان آگاهانه را به عنوان اصلى از اصول اساسى مکتب، پذیرفته و مردمان را از اکراه و اجبار بر دین باز داشته است. قتال و جنگ نیز، نه به خاطر دعوت و اجبار بر دین که در راه رفع موانع دعوت و جلوگیرى از فتنه و ستم، تشریع و تجویز شده است.
آنچه به دنبال این موضوع، باید مورد بحث قرار گیرد، آزادى بیان و انتشار عقیده مى‏باشد، که آیا در اسلام انسانها از چنین حقى برخوردار هستند یا خیر؟
تبیین واژه بیان
راغب اصفهانى درباره این واژه مى‏نویسد:
«بین: یقال بان و استبان و تبیَّن... و البیانُ، الکشفُ عن الشى‏ء و هو اعمٌّ من النطق، مختص بالانسان و یسمى ما بین به بیانا.»(2)
همچنین بیان در لغت به معناى آشکار کردن و روشن ساختن، هویدایى، ظاهر کردگى و سخن رسا و فصیح که از ما فى الضمیر خبر دهد، مى‏باشد.(3)
قاموس قرآن نیز مى‏نویسد:
«بان: آشکار و ظاهر شد، گویند بان الشى بیانا؛ یعنى آشکار و روشن شد. انظر کیف تبین لهم الایات (مائده / 75)، بیان به معنى کشف و از نطق اعم است و اسم مصدر نیز مى‏آید: هذا بیان للناس و هدى (آل عمران / 138)، خلق الانسان علمه البیان (رحمن / 4)، ثم انّ علینا بیانه (قیامه / 19)، در مجمع البیان، تبیان و بیان هر دو یک معنى دارد.»(4)
از مجموع معانى لغوى بر مى‏آید که ممکن است بیان، به وسیله نطق یا کتابت و یا اشاره باشد که در هر حال مطلبى را آشکار ساخته و پرده از روى آن بر مى‏دارد. امروزه بیان در قالب سخنرانى، مطبوعات، کتاب، اعلامیه و رسانه‏ها و... نمود مى‏یابد.
اهمیت و ضرورت آزادى بیان
بدون شک، آزادى از بزرگترین نعمتهاى زندگى و از گرانبهاترین سرمایه‏هاى سعادت مادى و معنوى انسان است. میل به آزادى و حریت با سرشت بشر آمیخته شده و از مطبوع‏ترین و گواراترین تمایلات طبیعى آدمى است. در اندیشه اسلامى، تکریم انسان که آیات متعدد قرآن و روایات مأثوره، بیانگر آن است، مفهوم بسیار لطیف و در عین حال وسیع و گسترده‏اى دارد که همه ارزشها و خوبیها و کمالات انسانى، از جمله آزادى را در خود جاى داده و اصلى است محکم و متقن در معرفى و بیان مقام و منزلت انسان؛ از این روى، حریت، نه تنها یکى از حقوق مسلّمه انسان بلکه از مشخصات و حدود و موجودیت او به شمار آمده است. آفریدگار جهان با همه سلطه و سیطره‏اى که بر همه موجودات دارد، انسان را در حدود و اختیاراتى که بدو بخشیده است، مطلقا، ملزم به عمل نساخته و فعالیت او را مانند حیوانات محدود به قواى طبیعى و غریزى ننموده، بلکه تنها به وسیله امر، نهى و ارشاد به عواقب امور، افعال و حرکات او را تحت انضباط و انتظام در آورده و سرنوشت انسان را به اراده و اختیار او دانسته است.
در مکتب اسلام، بیدار ساختن انسانها و رهانیدن آنان از قید و بندهاى گوناگون و بندگى انسانهایى همانند آنان، از عالیترین هدفهاى انبیا به شمار مى‏رود.
«و یضع عنهم إصرهم و الاغلال کانت علیهم»(5)
نیل به آزادى و نجات خویش از انواع بندگیهاى پنهان و آشکار، از مهمترین مقاصد هر مسلمانى است که مى‏بایست همواره در تشویق باشد تا مبادا لحظه‏اى در یکتاپرستى و توحید، در تزلزل افتد و طوق بندگى و عبودیت غیر خدا را بر گردن نهد و در نتیجه، گوهر ارزشمند آزادى را به رایگان از دست بدهد.
با چنین تلقى و نگرشى که اسلام به منزلت انسان و مرتبت او دارد، نسبت به خصوص آزادى بیان و اظهار عقیده، که از مهمترین مظاهر آزادى انسانى است، دیدگاه اسلام بخوبى روشن مى‏گردد زیرا اسلام، آن را جزء حقوق مسلّم انسانى شمرده و به انسان، از آن جهت که انسان مى‏باشد این آزادى را داده است.
در همین راستا، بیان و قلم که جلوه‏هاى این نوع آزادى است مورد تقدیس و تکریم قرار گرفته است(6) و خداوند متعال، نعمت بیان را در ردیف نعمت خلقت و آفرینش انسان برشمرده و به قلم و آنچه از آن مى‏طراود سوگند یاد نموده است.
امام صادق علیه‏السلام محیطى را که در آن، آزادى‏بیان عقیده‏باشد، تبلور زندگى خوب و انسانى مى‏شمارد. اسماعیل بصیر مى‏گوید: امام صادق علیه‏السلام فرمود:
آیا شما مى‏توانید در مکانى گرد آیید و با یکدیگر به گفتگو بپردازید و آنچه را که مى‏خواهید اظهار دارید و از هر کس انتقاد کنید (بیزارى جویید) و به هر کس مى‏خواهید ابراز دوستى و محبت کنید؟ گفتم: آرى. فرمود: آیا زندگى و لذّت مفهومى جز این دارد؟(7)
رمز ترقى اندیشه‏ها و بهره‏هاى ناشى از آن، در اظهار نظر و تضارب آرا نهفته است. ابتکار و خلاقیت، مرهون محیط آزاد اجتماعى مى‏باشد. آزادى گفتار، وحدت و همبستگى را در جامعه گسترش مى‏دهد و با کاهش حقد و کینه‏ها، نقاط ضعف، سستى و نارساییهاى پنهان یک جامعه را آشکار مى‏کند و در نهایت، مانع از بروز استبداد، اختناق و طغیان اجتماعى مى‏گردد.
در مقابل، جلوگیرى از بروز افکار و عقاید، موجب تنبلى مغزها و سلب قوه ابتکار مى‏گردد. افراد، قالبى بار مى‏آیند، جوانه‏هاى استعداد مى‏خشکد، حرکت و تحول افول مى‏کند. زمینه نفاق، اختلاف، پنهان کارى و نافرمانى به وجود مى‏آید و موجبات انحراف و بدعت نیز پدیدار مى‏گردد.
گذشته از این، جهات دیگرى نیز در باره آزادى بیان مطرح است که اهمیت و حساسیت آن را آشکار مى‏سازد:
1ـ در طول تاریخ، حکّام جائر از دین استفاده‏هاى ناروایى کرده‏اند و استبداد دینى را به خدمت مقاصد شوم خود در آورده‏اند. در تاریخ مسیحیّت سردمداران کلیسا به نام دفاع از دیانت چه بسیار زبانها را بریده و قلمها را شکسته‏اند و در تاریخ اسلام نیز، با آن همه توصیه‏ها و سیره روشن پیشوایان صدر اسلام، به آزادى بیان، در زمان تسلط و نفوذ بنى امیه و بنى عباس، از دیانت سوء استفاده‏هاى بى شمار کردند و به اسم دین، به قلع و قمع بسیارى از زبان‏آوران و بزرگان دین پرداختند. این حرکت پلید، در دوران خفقان حکومتهاى مستبد، از جمله معاویه، بنیان نهاده شد. در تحلیل تاریخ اسلام، فصلى را به «پایان آزادى ابراز عقیده» اختصاص داده‏اند و معاویه را سردمدار این جریان قلمداد کرده‏اند. در این رابطه قضایایى را، همچون برخورد معاویه با حجر بن عدى و یارانش و مروان بن حکم با سود بن مخرمه و تهدید حجاج به قتل عبدالله بن عمر در پاسخ اعتراض وى به طولانى شدن خطبه نماز جمعه، اعتراض شخصى نسبت به طولانى شدن خطبه عقبة بن ولید و کشته شدن وى به خاطر این اعتراض و نیز تهدید مردم مدینه توسط عبدالملک مروان به سبب سفارش وى به تقوا، نقل مى‏کنند.(8)
2ـ در مقابل، همواره استعمارگران از دموکراسى و آزادى عقیده و بیان سوء استفاده‏هاى بسیارى کرده‏اند. به نام آزادى بیان و عقیده شدیدترین ضربه‏ها بر آزادى وارد آورده‏اند و در لواى آن، بویژه در کشورهاى جهان سوم و اسلامى، به ایجاد تفرقه و مسلک سازى پرداخته‏اند و ارزشهاى والاى دینى و انسانى را به بازى گرفته‏اند. جدیدترین ترفند دشمنان آزادى را هم اینک در دفاع همه جانبه آنان از سلمان رشدى، مشاهده مى‏کنیم که در لواى آزادى بیان و عقیده، به مقدسات میلیونها انسان توهین روا مى‏دارند و این در حالى است که به اسم دفاع از قانون، مانع آزادیهاى مشروع مسلمانان در انجام فرایض در بسیارى از سرزمینهاى مدعى دموکراسى، مى‏شوند.
3ـ اکثر صاحبنظران اسلامى اصل آزادى بیان را قبول دارند ولى در ابعاد آن دچار اختلاف شده‏اند.
بنابراین، ابعاد گوناگون موضوع، مى‏بایست مورد دقت قرار بگیرد. از جمله، آیا آزادى حقى است مربوط به همه انسانها و یا ویژه گروهى خاص؟
نکته دیگر، قلمرو این آزادى است که آیا تنها عرصه سیاسى و اجتماعى را شامل مى‏شود و یا مسائل مربوط به عقیده و اندیشه را نیز در بر مى‏گیرد؟
باید مشخص گردد که آیا در تمام مسائل اسلامى، اعم از اصول و فروع، حق تحقیق و تفحص وجود دارد یا این که به مسائل اجتماعى و سیاسى اختصاص پیدا مى‏کند و مسلمانان، از اظهار نظر در مسائل اعتقادى و اصول دین محرومند؟ نکته دیگر این که حدود آزادى باید بر اساس متون دینى معتبر مشخص گردد و گرنه اصل وجود حد و مرز براى آزادى، از جمله آزادى بیان، امرى است عقلایى و مورد پذیرش همگان.
در تمامى ابعاد یاد شده، اختلاف نظر، تا مرز افراط و تفریط، وجود دارد. بر این اساس، ارائه نظر، مبتنى بر منابع معتبر اسلامى، با توجه به ابعاد مختلف، امرى است لازم و ضرورى که ما در این نوشتار بر آنیم تا به قدر امکان، به این موضوع بپردازیم.
آزادى بیان در قرآن
الف) آزادى بیان براى مسلمانان
سؤال این است که آیا اسلام به پیروان خود، حق آزادى اظهار عقیده، در تمامى عرصه‏هاى عقیدتى، سیاسى و اجتماعى را اعطا نموده است یا خیر؟
در نصوص دینى وظایف و دستوراتى براى مسلمانان مقرر گردیده که انجام هر کدام از آنها، مستلزم وجود آزادى بیان براى پیروان دین است و بدون آزادى بیان در متن دین، بویژه در قلمرو مسائل سیاسى و اجتماعى، انجام چنین وظایفى امکان‏پذیر نیست، از جمله:
1ـ امر به معروف و نهى از منکر
جایگاه امر به معروف و نهى از منکر بر کسى پوشیده نیست. آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان از ائمه معصومین علیهم‏السلام نشانگر عظمت و اهمیت این فریضه مهم دینى است. اسلام بر اساس این دستور، مسلمانان را موظف نموده که با تشخیص «معروف» و «منکر» در راه گسترش معروف و زدودن منکر از پیکر جامعه با هر وسیله ممکن، تلاش نمایند و بدین وسیله از فساد مسلمانان و انحراف جامعه و نظام اسلامى جلوگیرى کنند و سلامت نظام اسلامى را از انحرافات داخلى و خارجى تضمین نمایند. انجام این وظیفه مراتبى دارد که زبان و قلم (بیان) از جمله مهمترین آنهاست.
منکر را، به دست و زبان و دل انکار مى‏کنند، اینان تمام خصال نیک را در خویش جمع نموده‏اند.(9)
بنابراین، وجود چنین دستور مهمى در پیکره دین مبتنى بر آن است که اسلام آزادى بیان و ابراز عقیده را، به عنوان اصل مسلم، پذیرفته باشد و به پیروان خود اجازه ابراز عقیده در برابر انحرافات فردى و اجتماعى داده باشد، تا این که زمینه مساعد براى اجراى این واجب فراهم گردد و گرنه این همه تأکید در مورد امر به معروف و نهى از منکر بى معنا و به دور از واقعیت خارجى خواهد بود.
مشورت
مسأله تشویق به مشورت، ریشه در قرآن، سنت و سفارشهاى ائمه علیهم‏السلام دارد که انسانها را همواره در راستاى حل معضلات، مشکلات و رهیابى به نظرات صائب به مشورت راهنمایى کرده‏اند.
«... من شاور الرجال شارکهم فى عقولهم.»(10)
در اهمیت مشورت و نظرخواهى از دیگران همین بس که خداوند، به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با این که عقل کامل بوده و با وحى الهى ارتباط دارد، فرمان مى‏دهد که با اهل نظر مشورت کند.
«... وَ شاورهم فى الامر...»(11)
بر اساس این دستور الهى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با یاران خود در موارد متعدد مانند: جنگ بدر، احد، خندق و... به رایزنى و مشورت مى‏پرداخت و به آنان اجازه اظهار نظر و انتقاد مى‏داد و گاهى از رأى خویش، به منظور احترام به رأى و نظر اکثریت صرف نظر مى‏کرد.
اساسا در اسلام، افکارى هستند که نیاز به بحث و بررسى دارند و باید در جایگاه خود طرح و با بحث و گفتگو شفاف‏سازى شوند چنانکه امیرالمؤمنین على علیه‏السلام فرموده‏اند:
رأیها را برخى بر برخى دیگر عرضه کنید که رأى درست اینگونه پدید مى‏آید، همچون شیرى که براى بیرون کردن کره آن، در میان مشک مى‏ریزند و مى‏زنند.(12)
یا در اهمیت بهره‏گیرى از دیدگاههاى دیگران و استقبال از افکار موافق و مخالف مى‏فرمایند:
براى خردمند سزاوار است که رأى دیگران را به نظریات خود بیافزاید و دانسته‏هاى حکیمان را به دانستنیهایش اضافه کند.(13)
از تشویق و ترغیب‏هایى که در آیات و روایات، نسبت به شور، مشورت و استفاده از آراى دیگران شده، به روشنى معلوم مى‏گردد که اسلام، طالب محیط و جامعه‏اى است که انسانها بتوانند در آن، آزادانه به اظهار رأى و عقیده خود در امر جامعه و یکدیگر بپردازند، تا در پرتو تضارب آراى موافق و مخالف، گزینش بهترین رأى میسّر گردد و گرنه حق اظهار عقیده، در موضوع مورد مشورت، تشویق و ترغیب به آن بى مورد خواهد بود.
2ـ نصیحت و خیرخواهى
خیرخواهى که در متون دینى از آن به «نصح» تعبیر شده است، پایه و اساس آن، حدیث معروف پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «کلُّکم راع و کلُّکم مسؤول عن رعیّته.»(14) مى‏باشد، که مسلمانان را موظف مى‏نماید تا نسبت به آحاد مسلمانان، بویژه پیشوایان دین خیرخواه و نیک اندیش باشند و آنان را از طریق ارائه نظریات و اندیشه‏هاى خیرخواهانه و اصلاحى، یارى رسانند و با انتقاد سازنده، که نشأت گرفته از تعهد اسلامى باشد، آنان را از فرو افتادن در مسیر انحرافها، بازدارند. در کتب روایى، محدّثین بزرگوار، بابى را به عنوان «ما امر النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بالنصیحة لائمة المسلمین»(15) اختصاص داده‏اند.
حضرت على علیه‏السلام آن را از حقوق پیشوایان دین بر رعیّت، برشمرده است:
«و اما حقى علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فى المشهد و المغیب.»(16)
یعنى: حق من بر شما (رعیّت) وفاى به بیعت و نصیحت و خیرخواهى در حضور و غیاب من است.
همچنین در راستاى هر چه بهتر انجام گرفتن این وظیفه مهم، به مسلمانان یادآور مى‏شود:
با من آن طور که با جباران سخن مى‏گویید، سخن مگویید و چنانچه از روى ترس، از گفتن حق در برابر مردمان متکبر خوددارى مى‏کنید، با من از گفتن حق، خوددارى نکنید و با من با ظاهرسازى برخورد نکنید و درباره‏ام گمان بى‏جا نبرید که گفتن حق بر من سنگین باشد و یا بخواهید مرا به بزرگى تعظیم کنید، چون کسى که حق و یا پیشنهاد و عدل بر او سنگین باشد، عمل بدان بر او سنگین‏تر است. پس، از سخن بحق و یا مشورت در عدل با من دریغ نورزید.(17)
3ـ نهى از کتمان حق
از اصول دیگرى که لزوم آزادى بیان را تثبیت مى‏کند، حرمت کتمان حق و لزوم بیان حقایق براى مردمان است. بر این اساس قرآن مى‏فرماید:
«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ‏الْمُشْرِکِینَ»(18)
قرآن به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمان مى‏دهد که:
یعنى: بگو این راه من است که با بصیرت و بینش، همگان را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم، من و هر کسى که راه مرا برگزیند و دعوت مرا دنبال کند و پاک است خدا و من از مشرکان نیستم.
همانطور که پیداست، پیامبران با بصیرت به دعوت مى‏پردازند و دیگران را هدایت مى‏کنند.
از سوى دیگر خداوند، در موارد متعدد، از کسانى که از روى هوس یا ترس و طمع به کتمان حق و خود سانسورى روى مى‏آورند، نکوهش کرده و خواستار تبیین حقایق شده است.
«لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(19)
یعنى: چرا حق را با باطل پوشانده و آگاهانه به کتمان حق روى مى‏آورید.
همچنین، کسانى را که از اداى شهادت سرباز زده و به اخفاى حقایق مى‏پردازند، ظالمترین مردم معرفى نموده است:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ»(20)
یعنى: و چه کسى ستمکارتر است از آن‏کس که گواهى و شهادت الهى را که نزد اوست، کتمان مى‏کند.
در خصوص عالمان و دانشمندان، این وظیفه سنگین‏تر مى‏شود. عالمان، مى‏بایست در وقتى که افکار انحرافى و بدعت‏آمیز آشکار مى‏شود، حق را از باطل آشکار کنند و بدعت را از سنت بازشناسانند و گرنه مشمول لعن الهى واقع خواهند شد:
آنگاه که بدعت در میان امّتم آشکار شد عالمان مى‏بایست علم خود را آشکار کنند و گرنه مشمول لعن خدا واقع مى‏شوند.(21)
لزوم بیان حق و ممنوعیت کتمان، با آزادى بیان در تلازم است و گرنه جایى براى نکوهش از کتمان و لزوم بیان باقى نخواهد بود.
آنچه تاکنون ذکر شد تبیین این نکته است که در نظام اسلامى، مسلمانان حق آزادى بیان و اظهار عقیده در مسائل عقیدتى، سیاسى و اجتماعى را دارند، البته با رعایت حدودى که در جهت این آزادى معین گشته تا وسیله‏اى براى تجاوز به ارزشهاى اسلامى و انسانى دیگر نگردد، که در ادامه، بدان اشاره خواهیم کرد.
ب ـ آزادى بیان براى غیر مسلمان
در راستاى حفظ آزادى بیان عقیده براى غیر مسلمانان، در نصوص دینى، وظایف و دستورهاى مهمى به مسلمانان، در برخورد با اندیشه‏هاى مخالف داده شده که تمامى آنها نشأت گرفته از پایبندى اسلام به دادن این حق آزادى به غیر مسلمانان است. از جمله:
1ـ جدال احسن: جدال احسن که به معناى مجادله نیکو و کاوشى طرفینى براى یافتن و کشف حق مى‏باشد، از موضوعاتى است که قرآن کریم در آیات متعدد به آن تشویق و ترغیب کرده و آن را شیوه برخورد با مخالفان و منکران رسالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شمرده است از جمله:
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(22)
یعنى: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به طریقى که نیکوتر است مناظره کن.
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(23)
یعنى: با اهل کتاب، جز به روشى که نیکوتر است مجادله نکنید.
تعبیر به «احسن» تعبیر جامعى است که تمام روشهاى صحیح و مناسب مناظره و مباحثه را شامل مى‏شود، چه در الفاظ و محتواى سخن و چه در آهنگ گفتار و حرکات دیگر.
بدون شک، این ترغیب و تشویق در صورتى ارزشمند و با معناست که شریعت مقدس اسلام، به طرف مقابل فرصت ابراز عقیده و نظر مخالف را داده و او را در ارائه نظر و اندیشه خویش آزاد گذاشته باشد و گرنه در صورت نبود میدان براى بیان و اظهار عقیده به مخالفان، دستور به جدال احسن، بى‏معنا خواهد بود.
2ـ گزینش بهترین: هر اندیشه‏اى، به مقدار سهمى که از واقع‏نمایى داشته باشد، مورد احترام اسلام است. از این رو، قرآن کریم مسلمانان را به انتخاب بهترین اندیشه و سخن دعوت مى‏کند؛ زیرا انسان بر اساس فطرت، حق و رشد را طالب است و به هر سخنى که گوش مى‏دهد به آن امید گوش مى‏دهد که در آن حقى بیابد.
«... فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(24)
یعنى: بندگان مرا بشارت ده، آنهایى که به سخنان گوش فرا مى‏دهند و بهترین آن را برمى‏گزینند.
طبق این آیه شریفه، خداوند بندگان راستین خود را کسانى مى‏داند که به سخنانى که گفته مى‏شود، بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر، گوش فرا مى‏دهند و با نیروى عقل و خرد بهترین آنها را بر مى‏گزینند و هیچ‏گونه تعصب و لجاجتى در کار آنان نیست و هیچ گونه محدودیتى در فکر و اندیشه آنان وجود ندارد. آنان جویاى حقند و تشنه حقیقت، هر جا آن را بیابند از آن استقبال مى‏کنند.
قرآن کریم، شخص پیامبر اسلام را نمونه عالى سعه صدر و تحمل آراى مخالف مى‏شمرد به گونه‏اى که از جانب برخى نادانان مورد سرزنش قرار مى‏گیرد و به حضرتش مى‏گویند: «هو اُذُنٌ» او گوش است.
قرآن در پاسخ اینان مى‏فرمایند: «قل اُذُنُ خَیْرٍ لکم»(25): نیکو گوشى براى شماست.
3ـ برهان‏طلبى: قرآن مجید، افزون بر آن که پیروان خود را به تبعیت از دلیل و برهان فراخوانده است، همواره از مخالفان و معارضان خود نیز، دلیل و برهان طلب مى‏کند. به عنوان نمونه در مقام احتجاج با مشرکان مى‏فرماید:
آیا علاوه بر خداوند خدایى وجود دارد؟ اگر راست مى‏گویید دلیل و برهان خویش رابیاورید.(26)
در مقام تخطئه پندارهاى غلط اهل کتاب، همین معنا را یادآور شده و مى‏فرماید:
گفتند: جز آنان که یهودى یا نصرانى باشند به بهشت داخل نخواهند شد. این آرزوهاى ایشان است، بگو: اگر راست مى‏گویید برهانتان را بیاورید.(27)
لازمه تحدى و برهان‏طلبى قرآن این است که اسلام به مخالفان آزادى داده است، تا آرا و عقاید خود را بى‏پروا و با استدلال و برهان، بیان کنند. در غیر این صورت، تحدى (برهان‏طلبى) بى‏معنا خواهد بود.
4ـ نقل آرا و نظرات مخالفین: یکى دیگر از شیوه‏هاى قرآن در مقام برخورد با آرا و اندیشه‏هاى مخالفان، این است که، کفرآمیزترین سخن آنان را همراه با استدلالهایشان نقل مى‏نماید و سپس به نقد و ایراد آن مى‏پردازد.
«قال الذین کفروا...»، «قال الذین اشرکوا...» و تعبیرات مشابه آن، بیانگر این حقیقت است و به تعبیر استاد شهید مرتضى مطهرى اگر مادّیین و غیر خداپرستان افکارى داشته‏اند و استدلالهایى کرده‏اند همان است که در کتب مذهبى آمده و بر زبان ائمه علیه‏السلام جارى شده و بدین وسیله به ثبت رسیده است.(28)
این شیوه قرآن دلیل بسیار روشن دیگرى است بر این که نه تنها مخالفان در بیان عقیده و آراى خویش آزادند که مسلمانان به ثبت و ضبط دقیق نظرات آنان، که ضرورت یک برخورد صحیح با افکار دیگران است، تشویق شده‏اند. از نصوص دینى که به طور خلاصه بدان اشاره شد، به این نتیجه مى‏رسیم که از دیدگاه اسلام، آزادى بیان، حتى براى ملحدان و منکران دین، امرى روشن و بدیهى است و همه افراد، مجازند در برابر منطق اسلام به بحث و استدلال بپردازند و نظر خود را ارائه دهند و ابراز اندیشه و عقیده از جانب هر کس که باشد محترم است و مسلمانان موظف به برخورد صحیح و نیکو با سخنان و عقاید مخالف مى‏باشند.
مطلب دیگر که در تأیید نصوص یاد شده، داراى اهمیت فراوان مى‏باشد، برخوردارى اسلام از منطق قوى، در برابر مخالفان فکرى خویش است. از سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اطهار علیهم‏السلام در گفتگو با صاحبان عقاید و آراى باطل نیز مى‏توان بر آزادى بیان استدلال کرد.
آزادى بیان در سیره معصومان
شیوه برخورد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام با افکار مخالف بخوبى بیانگر وجود محیطى آزاد براى بیان اندیشه‏هاى مخالف در اسلام است. از سیره این بزرگان به روشنى، مى‏توان دریافت که آنان نه تنها با گفتار، که در عمل نیز سعى داشته‏اند محیطى سالم براى تضارب آرا در جامعه ایجاد نمایند، همگان، بدون ترس و دلهره آنچه را مى‏اندیشند بیان کنند و به نقد و بررسى آراى دیگران بپردازند.
بنابراین، شناخت و آگاهى از این سیره سند زنده و گویایى است بر حقانیت ادعاى ما در زمینه آزادى بیان در اسلام.
الف) سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام در مى‏یابیم که علماى ملتهاى مختلف از یهود، نصارى، دهرى، مشرک و... به مدینه، مرکز حاکمیت اسلام، مى‏آمدند و در کمال آزادى به اظهار عقاید خویش مى‏پرداختند. ساعتها با پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مناظره و گفتگوى عقیدتى داشتند و آن حضرت، با سعه صدر کامل و به دور از تنگ‏نظریها و حساسیتهاى بى مورد، به سخنان آنان گوش مى‏داد و با استفاده از باورهاى خود آنان، به اقامه دلیل بر حقانیت اسلام و رسالت خویش مى‏پرداخت.
به عنوان نمونه، به یکى از مناظرات آن حضرت با علماى ادیان دیگر، اشاره مى‏کنیم:
على علیه‏السلام فرمود: روزى علماى یهود، نصارى، دهریه، زرتشتیان، و مشرکان عرب نزد پیامبر جمع‏شدند.
یهودیان گفتند اى محمد: ما معتقدیم عزیر پسر خداست. آمده‏ایم تا ببینیم تو چه مى‏گویى. اگر از ما پیروى نمایى، پس ما بحق از تو پیشى داریم و اگر مخالفت نمایى با تو مخاصمه مى‏نماییم.
علماى دیگر نیز، پس از بیان عقاید خود، جمله‏هایى همانند یهودیان به زبان آوردند و آن حضرت را به مناظره دعوت کردند. پس از آن، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، با کمال متانت به هر یک از آنان پاسخ گفت؛ بدون این که در مقابل عقاید باطل آنان تندى و خشونت نشان دهد و یا اظهار ناراحتى نماید.(29)
این شیوه برخورد، از جانب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به گونه‏اى مستمر در زندگى آن حضرت وجود داشته است، چنان که در روایتى آمده است:
امام حسن عسکرى علیه‏السلام از پدرش سؤال مى‏کند که آیا پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با یهود و مشرکان، مناظره و محاجّه داشته است. امام، در پاسخ به استمرار این سیره اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: آرى، مناظره‏هاى بسیار زیادى داشته‏اند. امام، سپس برخى از آیات را که، بیانگر مناظره و محاجه پیامبر با یهود و اهل کتاب است، نقل مى‏کند و آنگاه مناظره‏اى از پیامبر را با سران مشرکان قریش، به عنوان نمونه مى‏آورد.(30)
ب) سیره على علیه‏السلام
على علیه‏السلام همانند پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از رویارویى و استماع سخنان پیروان دیگر ادیان، اظهار ناراحتى نمى‏کردند؛ بلکه با آغوش باز از آنان استقبال مى‏کردند و با آنان به بحث و گفتگو مى‏پرداختند. علماى ادیان، با کمال آزادى، عقاید، پرسشها و شبهات خود را مطرح مى‏کردند و على علیه‏السلام نیز، با کمال احترام به سخنان آنان گوش مى‏دادند و سپس به آنها پاسخ مى‏گفتند. حتى در برخى از موارد، مانع از برخوردهاى تند و خشن در برخى از مسلمانان در برابر شبهات و یا پرسشهاى اهل کتاب و یا زنادقه مى‏شدند و با برخوردهاى منطقى عملاً نشان مى‏دادند که در برخورد با آراى مخالف، تنها منطق و استدلال کارساز است و بس.
به عنوان نمونه: روزى على علیه‏السلام ، در مسجد سخنرانى مى‏کرد و عده‏اى از مسلمانان و غیر مسلمانان به سخنان وى گوش مى‏دادند. آن حضرت فرمود:
«سلونى قبل ان تفقدونى...»
پیش از آن که از میان شما بروم هر چه مى‏خواهید از من سؤال کنید، تا به شما پاسخ بگویم.
مردى از یهودیان با کمال آزادى گفت:
«ایها المدعى لما لایعلم و المتقدم لما لایفهم أنا اسألک فاجب.»
اى کسى که ادعا مى‏کنى چیزى را که نمى‏دانى و پیش‏داورى مى‏کنى آنچه را که نمى‏فهمى. اینک سؤال مى‏کنم، جواب ده.
اصحاب امام خشمگین شدند و در اندیشه بودند که به آن مرد تعرض کنند. حضرت آنان را از این کار منع کرد و فرمود:
او را رها کنید... با فشار و زور و بدون منطق و دلیل، حجتهاى الهى را نمى‏توان ثابت کرد.(31)
سپس حضرت، رو به آن مرد یهودى کرد و فرمود: سؤالات خود را مطرح کن تا پاسخ گویم. او نیز تمام شبهات خود را طرح و پاسخ آن را دریافت کرد.
على علیه‏السلام با این برخورد منطقى، سیره حسنه‏اى را استحکام بخشید که مى‏باید سرمشق همه مسلمانان، بویژه عالمان و مبلغان دین، در برخورد با افکار مخالف، قرار گیرد.
ج) سایر ائمه علیهم‏السلام
سیره و برخورد عملى دیگر امامان و رهبران الهى، بیانگر استمرار سیره پیامبر و امام على علیه‏السلام ، در برخورد با عقاید و شبهات اربابان ادیان مختلف مى‏باشد.
در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم‏السلام ، که تقریبا محیطى آزاد براى گسترش معارف اسلامى پدید آمده بود و امامان، فرصتى را در راه نشر فرهنگ اسلام و تفسیر قرآن پیدا کرده بودند، افراد گوناگونى را، از غیر مسلمانان، مشاهده مى‏کنیم که آزادانه در محضر آنان رفت و آمد مى‏کردند و به بحث و تحقیق، درباره عقیده خود مى‏پرداختند و سؤالات و شبهات خود را با کمال آزادى در آن مجالس مطرح مى‏کردند و ائمه نیز، با متانت و احترام، به آنان پاسخ مى‏گفتند. گاه، این قبیل مناظرات، در مدینه و در مسجد پیامبر، انجام مى‏گرفت. امام صادق علیه‏السلام و شاگردانش، نه تنها به منع آنان نمى‏پرداختند که با کمال خوش‏رویى به سخنان آنان گوش فرا مى‏دادند و به مناظره و مباحثه با آنان مى‏پرداختند. اشخاصى همانند ابن ابى العوجاء، ابو شاکر دیصانى و... در مجالس ائمه علیه‏السلام حاضر مى‏شدند و افکارشان را در زمینه خداشناسى، نبوت و... بیان مى‏کردند و درباره قرآن و پیامبر اسلام به مناقشه مى‏پرداختند و ائمه علیه‏السلام نیز، بدون برانگیختن احساسات و یا طرد آنان، به مناقشات آنان پاسخ مى‏دادند.
یک نمونه این برخوردها را از زبان یکى از محلدان مى‏شنویم:
ابن ابى العوجاء، با رفقاى مادى مسلکش، در مسجد پیامبر نشسته بودند و درباره شخصیت پیامبر و انکار صانع عالم، سخن مى‏گفتند. مفضّل، که از شاگردان امام صادق علیه‏السلام بود، وقتى سخنان کفرآمیز آنان را شنید، برآشفت و فریاد زد: «اى دشمنان خدا خالق و مدبّر را انکار مى‏کنید؟!» ابن ابى العوجاء، که مفضّل را نمى‏شناخت گفت:
از کدام گروهى؟ اگر از اهل کلامى، بیا با هم به بحث بنشینیم و اگر از یاران جعفر بن محمد هستى که او با ما، این گونه سخن نمى‏گوید. گاهى حرفهاى تندتر و کفرآمیزتر از اینها که شنیدى، در محضر وى مى‏گوییم، ولى او با کمال بردبارى و متانت، حرفهاى ما را مى‏شنود و صبر مى‏کند، تا جایى که کلمه‏اى باقى نماند و در مدتى که ما سخن مى‏گوییم چنان با دقت و حوصله حرفها و دلایل ما را گوش مى‏دهد که ما گمان مى‏کنیم، تسلیم عقیده ما شده است و پس از آن، با ملایمت تمام و مهربانى و با جملاتى کوتاه و پر مغز شروع به ارائه پاسخ مى‏کند. تو اگر از یاران او هستى بسان او با من سخن بگو.(32)
در پرتو این گونه برخوردها بود که علماى اهل کتاب، مشرکان و مادّیین آن زمان، اظهار عجز و ناتوانى مى‏کردند و خاضعانه سر تسلیم فرود مى‏آوردند و یا حداقل حاضر مى‏شدند به سخنانى که نفى باورهاى آنان را در پى داشت گوش فرا دهند.
در زمان امام رضا علیه‏السلام ، مأمون عباسى، یکى از تشکیل‏دهندگان این مجالس مناظره و مباحثه بود. پس از آمدن امام رضا علیه‏السلام به خراسان، مأمون به فضل بن سهل دستور داد که علماى ادیان مختلف را براى مناظره با امام رضا علیه‏السلام دعوت کند. علماى زیادى از اهل ادیان مختلف، در آن جلسه شرکت داشتند، از جمله، جاثلیق (اسقف نصرانیان)، رأس الجالوت (رئیس و عالم یهودیان)، رؤساى صائبین، هربذ اکبر (عالم و رئیس زرتشتیان) و برخى دیگر از علماى زرتشتى و متکلمین زبردست از ادیان مختلف و...
امام رضا علیه‏السلام در مجلس مناظره حاضر شدند و هر یک از افراد مذکور، عقاید، شبهات و سؤالات خود را با کمال آزادى مطرح ساختند و حضرت نیز با کمال آرامش و با استدلال از کتب خود آنان، به آنان پاسخ داد.(33)
این برخورد منطقى امام رضا علیه‏السلام چنان در این جمع عالمان و دانشمندان غیر مسلمان تأثیر گذاشت که برخى از آنان اسلام آوردند و از مدافعین اسلام شدند.
حدود آزادى بیان
از مطالب گذشته روشن شد که اسلام، آزادى بیان و قلم را براى همگان، در جامعه اسلامى، پذیرفته، ولى حدود و مقرراتى را براى آن مشخص کرده است. این محدودیتها و شرایط، بیش از آن که مقرراتى دست و پاگیر و سانسورى تحمل‏ناپذیر باشد، دستور العمل‏هایى است در راستاى استفاده بهتر از آزادى، که در صورت عدم رعایت آن، نه تنها آزادى همگان در جامعه تحقق پیدا نمى‏کند که به مقوله ضد ارزش تبدیل خواهد گردید و هرج و مرج فرهنگى ایجاد خواهد شد. مهمترین محدودیتهایى که در این زمینه وجود دارد، عبارتند از:
الف) ممنوعیت توهین به مقدسات
یکى از مطالبى که در مقام بیان عقیده و فکر مى‏بایست رعایت گردد، خوددارى از توهین به مقدسات اسلامى است. اساسا، اهانت به مقدسات دیگران و برخورد غیرمنطقى، نه تنها کمکى، در اثبات مدعا و مطلب نخواهد داشت که موجبات تنفر، انزجار و عکس العمل طرف مقابل را نیز بر مى‏انگیزاند و چنین عملى در هیچ شرایطى، از کسى پذیرفته نیست.
اسلام مسلمانان را از اهانت به مقدسات دیگران بر حذر داشته و مى‏فرماید:
کسانى که دعوت به غیرخداوند مى‏کنند (کفار) را دشنام ندهید؛ زیرا آنها نیز همین کار را با خداى شما خواهند کرد.(34)
حضرت على علیه‏السلام وقتى در جنگ صفین شنید که یارانش شامیان را دشنام مى‏دهند فرمودند:
من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو مى‏کردید به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جاى دشنام آنان مى‏گفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهى به راه راست هدایت کن تا آنان که جاهلند حق را بشناسند و آنان که با حق مى‏ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.(35)
خود نیز، اجازه توهین به مقدسات اسلامى را تحت هیچ عنوانى، تحمل نمى‏کند و براى توهین کننده به مقدسات اسلامى مجازاتهاى شدیدى را در نظر گرفته است.
ب) ممنوعیت هتک افراد
باید در قلم و بیان، عرض و آبروى انسانها حفظ گردد و آزادى بیان را وسیله‏اى براى هتک شخصیتهاى محترم و بدگویى از یکدیگر قرار ندهند.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:
«اذل الناس من اهان الناس.»(36): خوارترین مردم کسى است که مردم را خوار بدارد.
در روایت دیگر آمده است:
کسى که چیزى را نقل مى‏کند و قصدش تحقیر و کوباندن شخصیت افراد و ساقط کردن آنها از چشم‏مردم باشد خداوند او را از ولایت خود به طرف ولایت شیطان بیرون خواهد ساخت.(37)
بنابراین، آبروى مسلمان داراى احترام است و یکى از وظایف مردم پاسدارى از آن است.
پیامبر گرامى اسلام در این باره مى‏فرماید:
هر کس پرده‏اى از روى آبروى برادر خود بردارد پرده‏هایى از آتش او را فرا مى‏گیرد.(38)
در روایت دیگر آمده است:
اخلاق مؤمن از بزرگى و عظمت و توانایى‏هاى خداوند است پس تمسخر اخلاق مؤمن یا رد گفتار او رد خداوند است.(39)
شایان ذکر است که حرمت توهین به اشخاص اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه اهانت کافر ذمى نیز ممنوع و حرام است.
از همه این دستورات بر مى‏آید که آزادى بیان محدود به حفظ کرامت، آبرو و حیثیت افراد است.
ج) ممنوعیت افشاى اسرار و شایعه‏پراکنى و وجوب دفاع از حیثیت نظام
هر نظامى داراى اسرارى است که بر کتمان و مستور ماندن آن از دید نامحرمان و نااهلان مى‏کوشد و آن کس که مبادرت به افشا و کشف آن نماید خائن محسوب مى‏شود و آزادى بیان از وى سلب مى‏گردد.
نظام اسلامى نیز، از این برنامه جدا نبوده و داراى اسرارى است که هیچ کس آزاد نیست به نشر و افشاى آن بپردازد.
قرآن کریم از پخش اطلاعات امنیتى مسلمانان صریحا نهى نموده و انتشار اسرار نظام اسلامى و مسلمانان را، گرچه به داعیه دلسوزانه باشد، به عنوان خیانت یاد کرده و مردم را از خیانت به خدا و رسول، که در اینجا یکى از مصادیق بارزش همان افشاى اسرار اسلام مى‏باشد، بر حذر داشته است:
اى مؤمنان به خداوند و پیامبرش خیانت نورزید.(40)
همچنین قرآن کریم مردمانى که اخبار و اطلاعات را، بدون تحقیق و بررسى، در جامعه منتشر ساخته و اعتماد عمومى را متزلزل مى‏سازند، نکوهش کرده و خواستار ارجاع شایعات و اخبار به صاحب نظران و آگاهان گردیده است:
هنگامى که خبرى از پیروزى و شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع مى‏سازند و اگر آن را به پیامبر و پیشوایان، ارجاع دهند، از ریشه‏هاى مسائل آگاه خواهند شد.(41)
آبرو و حیثیت نظام اسلامى نیز از مسائلى است که باید از تعرض دشمنان محفوظ بماند. در هتک حیثیت نظام، که در مواردى به هتک حرمت اسلام بر مى‏گردد، هیچ کس آزاد نیست.
امام خمینى قدس‏سره فرموده‏اند:
«تذکر خوب است، اما هاى و هوى خوب نیست... ما باید در فکر اسلام باشیم... باید فکر بکنید که اگر صحبتى بر خلاف باشد، که یک وقت، خداى نخواسته، به حیثیت جمهورى اسلامى صدمه بزند، ازش جلوگیرى کنید. خودتان را بازدارید...در عین حالى که باید همه جا مناقشه باشد، لکن مناقشات طلبگى و مناقشات علمى...»(42)
اما نکته‏اى که مى‏بایست مورد دقت قرار بگیرد این که، مرز بین خیرخواهى و توطئه و مرز بین امورى که مربوط به حیثیت، اسرار نظام و انتشار آن، مایه ضعف و سستى نظام است با امورى که نشر آن موجب آگاهى مردم و تقویت نظام مى‏گردد، مرزى است دقیق، که مى‏بایست به درستى تشریح گردد؛ چه بسا اشتباه بین این دو، گاه، خسارت بزرگى را به بار آورده است و شخصیتهایى هتک شده‏اند.
د) ممنوعیت توطئه
از محدودیتهاى دیگر آزادى بیان و بلکه سایر آزادیها، حقوق سیاسى و اجتماعى، آن است که هیچ شهروندى در زیر لواى نشر، تبلیغ افکار، مکتب و حزب، اغراض سیاسى فاسد را دنبال نکند و هواى براندازى را در سر نپروراند و گرنه، نظام اسلامى مجاز خواهد بود که از نظر و آزادى بیان این گونه افراد، جلوگیرى کند. این مسأله‏اى است که محتاج به استدلال نیست و همه عقلا بر این مطلب هم‏داستانند و در تمام کشورهاى مدعى دموکراسى نیز این قاعده اعمال مى‏شود.
ماجراى تخریب «مسجد ضرار» و سوزاندن آن توسط پیامبر، بر این مبتنى بود که گروهى، با اهداف توطئه‏گرانه، قصد داشتند از مسجد، کمینگاهى براى کفار و نقطه نفوذى براى بیگانگان فراهم آورند.
آنان که مسجدى ساختند براى زیان به مسلمانان و تقویت کفر و تفرقه بین مؤمنان و کمین‏گاهى براى آنانى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده‏اند. آنان سوگند یاد مى‏کنند که نظرى جز نیکى نداشته‏ایم ؛ اما خداوند گواهى مى‏دهد که آنان دروغگو هستند.(43)
نکته مهم در سلب آزادى آنان، همان به کار گرفتن روش منافقانه و تزویرى بود که از ناحیه عده‏اى به ظاهر مسلمان، به وقوع پیوسته بود.
به همین دلیل است که امام خمینى قدس‏سره ، خطاب به آن عده از روشنفکران که به خاطر سلب آزادى انتشار روزنامه‏اى متخلف فریاد بر آورده‏اند، فرمودند:
«یک روزنامه‏اى، که بر خلاف مقاصد ملت و مقاصد اسلام است و بى اذن هم منتشر مى‏شده، جلویش گرفته مى‏شود، یک دفعه مى‏بینیم در روزنامه، آن طایفه از روشنفکران، شروع مى‏کنند به اعتراض که خیر. خوب، قلم آزاد است؛ اما هر قلمى و بیانى آزاد است؟ اما هر بیان؟ یک بیان است که مملکت را به دامن ابرقدرتها مى‏اندازد. آیا این بیان آزاد است؟ باز هم بگوییم که شما آزادید به واسطه کلمه آزادى باید حدود آزادى آن چیزى باشد که ملت مى‏خواهد، نه این که بر خلاف ملت... آزادى موازین دارد.»(44)
ه) ممنوعیت سرپیچى از مقررات و تعهدات
از موانع و حدود دیگر آزادیهاى سیاسى و آزادى بیان، سرپیچى از مقررات جامعه اسلامى و قراردادهاى نظام اسلامى، براى غیر مسلمانان است.
نظام اسلامى، مى‏بایست در مقابل تعهدات، جان، مال و آزادى بیان و مذهب را براى اقلیتها حفظ کند و آنان نیز ملزم به انجام وظایف و تعهدات خود هستند و در صورت وفاى به پیمان،حق آزادى بیان، تبلیغ مذهب و انتشار کتاب را دارند و گرنه، حکومت اسلامى حق دارد از اعطاى آزادى به آنان خوددارى کند.
بسیارى از این شرایط، ثابت و دائمى است که همیشه باید مراعات گردد، مانند عدم مصرف مسکرات و گوشت خوک در اماکن عمومى و عدم ازدواج با زنان مسلمان و عدم جاسوسى براى دشمنان و... برخى نیز تابع شرایط و قراردادهایى است که حکومت اسلامى بر طبق مصالح طرفین، در ازمنه مختلف، با اقلیتهاى دار الاسلام و دولتهاى دیگر، مى‏بندد.
دین اسلام اصل آزادى بیان را مى‏پذیرد اما محدودیتهاى طبیعى آن را به رسمیت مى‏شناسد و البته این تنها عالمان اسلامى نیستند که مواردى را از موضوع آزادى بیان استثنا کرده‏اند بلکه عالمان غربى نیز در مواردى به محدودیت آزادى بیان اقرار کرده‏اند. از باب نمونه، اسپینوزا در «رساله مذهبى سیاسى» خود مى‏گوید: «شهروندان مى‏توانند حق داورى کردن و بیان آشکار داوریهاى خویش را به شرط آن که معارض با صلح نباشد حفظ کنند.»(45)
دانشمندان اسلامى معتقدند:
«آزادى بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیه‏هایى است که از اینها کشف مى‏شود هر آزادى بیان که به ضرر مادى یا معنوى انسانى، مورد بهره‏بردارى قرار بگیرد، آزادى نامعقول خواهد بود».(46)
از دیدگاه قرآن مجید نیز نمى‏توان هر غذاى فکرى را به جامعه تزریق کرد؛ زیرا پیامدهاى شومى در دنیا و آخرت به همراه دارد.
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ»(47)
یعنى: کسانى که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است.
آیه فوق صریحا دلالت دارد بر این که رواج فساد و فحشا به هرشکلى در جامعه ممنوع است.
اساسا در اسلام اصل بر آزادى (از جمله آزادى ابراز عقیده) است مگر دلیل خلاف، آن را اثبات کند. حدود آزادى ابراز عقیده در مجامع علمى با مجامع عمومى متفاوت است.
الف) در مجامع علمى، در چارچوب ضوابط علمى (عرف رایج اهل علم) ابراز عقیده آزاد است و هیچ منع دینى ندارد. به این معنا که ابراز عقیده غیراسلامى و نقد آراى اسلامى در مجامع علمى و در حضور عالمان دین آزاد است. این آزادى ابراز عقیده در مجامع علمى حاکى از قوت، متانت و استحکام اندیشه اسلامى در مواجهه با دیگر آرا و اندیشه‏هاست. در مجامع علمى تنها محدودیت آزادى ابراز عقیده، ضوابط علمى است.
ب) در مجامع عمومى، ابراز عقیده آزاد است با رعایت قیودى. دو قید ابراز عقیده در مجامع عمومى عبارتند از:
1ـ عدم ترویج، تبلیغ و اشاعه آراى منافى اسلام.
2ـ عدم تمسخر و تحریف آراى اسلامى.
واضح است که قیود یاد شده متناسب با میزان بلوغ جوامع دینى از سوى عالمان بصیر دین در شرایط خاص زمانى و مکانى تعیین مى‏شوند. ابراز عقاید مغایر (نه منافى) اسلام (بدون تبلیغ و تمسخر و تحریف) با رعایت ضوابط در جامعه اسلامى آزاد است؛ به عنوان مثال اهل کتاب همواره در ابراز عقاید خود در جوامع اسلامى آزاد بوده‏اند.
بنابراین، آزادى بیان در حقیقت زیر مجموعه آزادى اجتماعى و سیاسى است. این آزادى در اسلام ارزشها و مبانى خاصى دارد، که ساختار آن را روشن مى‏سازد. مقام معظم رهبرى مى‏گویند:
«همین آزادى اجتماعى که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده‏هاى ارزشمند معنوى یا مادى یک ملت به کار گرفته شود مضر است... ارزشها و حقایق ثابت مسلم این آزادى را محدود مى‏کند.»(48)
در مقابل، روسو متفکر فرانسوى مى‏گوید:
همه افراد بشر مساوى آفریده شده‏اند... کسى که از آزادى صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق و حتى از وظایف بشرى صرف نظر نموده و هیچ چیزى نمى‏تواند این خسارت را جبران نماید... طبیعت، انسان را آزاد آفریده، ولى جامعه او را بنده گردانیده است. طبیعت، انسان را خوشبخت ایجاد کرده ولى جامعه او را بدبخت و بیچاره نموده است.(49)
طرفداران آزادى مطلق از این غافلند که در آدمى نه تنها عقل بلکه هواهاى نفسانى نیز وجود دارد که مى‏تواند همچون توفان، بنیاد برافکن باشد.
در اسلام، به آزادى بیان اهتمام جدى، و بهاى فراوان داده شده‏است. هرکسى آزاد است، هرچه را که اندیشیده بیان کند، مگر آن‏که مخالف با مبانى و مقدسات باشد.
حال آیا طبق رهیافتهاى دینى و اسلامى، هر نوع بیانى مى‏تواند آزاد باشد، یا این که آزادى در بیان نیز همچون دو نوع آزادى دیگر، قید خورده و محدودیت مى‏پذیرد؟
پاسخ روشن است که آزادى بیان را نیز مسائل زیر محدود مى‏سازد:
1ـ بیان موجب هدم شخصیت دیگران شود:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(50)
بدینسان کسى حق ندارد به بهانه آزادى بیان، به شخصیتهاى محترم، و مقدس متعرض شود.
2ـ آزادى بیان، به هدم، سستى و اهانت به عقیده‏هاى مورد احترام و مقدس ملتى نینجامد. هر چند ممکن است پاره‏اى از اظهارات بى پایه و سخن پراکنیها، سبب جذب عده‏اى ناآگاه نیز بشود، اما هرگز نمى‏توان عقاید ملتى بزرگ را مورد حمله وتاخت و تاز قرار داد و جریانى فکرى و مقدس را در هم شکست.
«چه بسا انسانها که در جهالت غوطه‏ور مى‏شوند و چه ارزشها و اصول عالى انسانى که تباه مى‏گردد! براى چه؟ براى این که نویسنده یا گوینده گریبان مردم را بگیرد و به شدت تکان بدهد و آنها را به سوى خودش متوجه سازد. آیا شست و شوى مغزى مردم جامعه، به بهاى خودنمایى انسانى که مى‏خواهد خویشتن را مطرح کند، مساوى نابودى معنوى مردم آن جامعه نیست که یک انسان مطلق در بیان، انجام مى‏دهد؟»(51)
3ـ بیانات، دروغ و مبالغه‏آمیز نباشد. ترویج دروغ و شایعات در جامعه، فتنه‏گرى است و کسانى که بر مبناى تمایلات جناحى، فرقه‏اى، گروهى و شخصى در حق جریانها، اجتماعات و شخصیتها از این حربه استفاده کنند، محکوم هستند.
«فاجعه این است که از آن هنگام که آزادى مطلق بیان در جوامع تجویز شد، هر کس هر چه به ذهنش آمد آن را از راه زبان و قلم و بیان بیرون ریخت، درست است که در میان امور بیان شده حقایقى نیز وجود داشت، ولى آن قدر مطالبى احمقانه و خود محورانه بیرون آمد و به مغزهاى مردم سراسر دنیا سرازیر شد که رنگ اکثر قریب به اتفاق حقایق انسانى و اصول ارزشى ناشى از هستى‏شناسى مات شد.»(52)
در اندیشه اسلامى، آزادى بیان بدین معناست که هر کس آنچه مى‏خواهد بگوید، درست و سنجیده باشد؛ صحیح، باطل، زشت و زیبا را با هم در نیامیزد.
«آیا مى‏توان از آزادى مطلق بیان، بدون هیچ قید و شرطى، دفاع نمود و آن را براى هر کسى و در هر محیط و شرایطى تجویز کرد؟ آرى! مى‏توان ولى یک شرط دارد و آن این است که صاحبان این نظریه، نخست قهوه‏خانه و سینماها و میکده‏ها و قمارخانه و همه اماکن عمومى و خصوصى از کودکستانها و دبستانها و دبیرستانها و خیابانها و وسائل نقلیه و هر یک از خانه‏هاى شخصى مردم را دانشکده‏ها و آکادمیهایى تلقى کنند که تمام انسانهاى روى زمین را در خود جاى داده است، سپس هر چه به ذهنشان خطور مى‏کند بگویند! واقعا جاى شگفتى است که این گونه مطلق‏گوییها را از کسانى مى‏شنویم که به تفکر و فراوانى معلومات مشهور شده‏اند.»(53)
در قانون اساسى ما، حدى معقول و منطقى براى آزادى بیان در نظر گرفته شده است:
«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانى اسلامى و حقوق عمومى باشد. تفصیل آن را قانون معین مى‏کند.»(54)
در این اصل، دو مبنا براى آزادى بیان در نظر گرفته شده و به همان دو مبنا محدود گردیده است:
1ـ مبناى اسلامى، آزادى بیان نباید با اندیشه‏هاى اسلامى تضاد داشته باشد.
2ـ با حقوق عمومى در تضاد نباشد و سبب نابودى حقوق افراد و جمعیتها و... نگردد.
«در صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، آزادى بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامى و مصالح کشور باید تأمین گردد.»(55)

________________________________________
1 ـ محقق و نویسنده.
2 ـ راغب اصفهانى، المفردات، صص 69ـ68.
3 ـ دکتر خلیل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ص 299.
4 ـ سید على اکبر قرشى، قاموس قرآن، مجلد 1 و 2، ص 257.
5 ـ اعراف / 157.
6 ـ الرحمن / 5ـ4.
7 ـ روضه کافى، ج 8، ص 229: «تقعدون فى مکان فتحدثون و تقولون ما شئتم و تبرؤون ممن شئتم و تولون من شئتم؟ قلت نعم. قال و هل العیش إلاّ هکذا.»
8 ـ ر.ک.: مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان؛ ادیب عادل، زندگانى تحلیلى پیشوایان ما؛ جعفر سبحانى، دورنمایى از زندگى پیشوایان اسلام؛ باقر شریف قرشى، حیاة الامام الحسن؛ عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدوله الامویه؛ سید جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام تا پایان امویان.
9 ـ نهج البلاغه، حکمت 366.
10 ـ نهج البلاغه، حکمت 366.
11 ـ آل عمران / 159.
12 ـ عبدالواحد التمیمى الآمدى، غررالحکم، ج 1، ص 71.
13 ـ همان، ج 3، ص 408.
14 ـ محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 4، ص 327.
15 ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 403.
16 ـ نهج البلاغه، خطبه 216.
17 ـ همان.
18 ـ یوسف / 108.
19 ـ آل عمران / 71.
20 ـ بقره / 140.
21 ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ص 54.
22 ـ نحل / 125.
23 ـ عنکبوت / 46.
24 ـ زمر / 18ـ17.
25 ـ توبه / 61.
26 ـ نحل / 64.
27 ـ بقره / 111.
28 ـ ر.ک.: مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، صص 96 و 132.
29 ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 9، صص 267ـ257.
30 ـ همان، ص 269.
31 ـ همان، ج 10، ص 126.
32 ـ همان، ج 3، ص 153.
33 ـ همان، ج 10، صص 318ـ299.
34 ـ انعام / 108.
35 ـ نهج‏البلاغه، خطبه 206.
36 ـ علامه مجلسى، پیشین، ج 72، ص 143.
37 ـ همان، ص 168.
38 ـ همان، ج 75، ص 253.
39 ـ همان، ج 72، ص 142.
40 ـ انفال / 27.
41 ـ نساء / 83.
42 ـ امام خمینى قدس‏سره ، صحیفه نور، سخنرانى 26/2/59.
43 ـ توبه / 107.
44 ـ امام خمینى قدس‏سره ، پیشین.
45 ـ ژولى سادا ژاندرون، تساهل، ترجمه عباس باقرى، ص 166.
46 ـ محمدتقى جعفرى، حقوق جهانى بشر، ص 408.
47 ـ نور / 19.
48 ـ سخنرانى در دانشگاه تربیت مدرس، کیهان، 14/6/77.
49 ـ روسو، مقدمه قرارداد اجتماعى، صص 13 و 16.
50 ـ اسراء / 36.
51 ـ آزادى از دیدگاه علامه جعفرى، کیهان فرهنگى، ش 154، مرداد 78، ص 19.
52 ـ همان، ص 23.
53 ـ همان، ص 20.
54 ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل 24.
55 ـ همان، اصل 175.

 

تبلیغات