طلاق در زمره یکی از مهم ترین آسیب های اجتماعی جامعه است که طی سه دهه گذشته توانسته پیامدهای مسأله برانگیز گوناگونی بر فرد، خانواده و جامعه بر جای گذارد. در پسِ پرسش اصلی پ ژوهش، پرسش از سیاست ها و راهبردهای کلان کشور جهت کاهش میزان طلاق و افزایش ازدواج بوده است. مسأله اصلی پژوهش این بوده که آیا راه حل های اقتصادگرا و نهادگرا، توانسته اند به شکل مؤثری در کاهش مسأله طلاق در کشور مؤثر واقع شوند؟ بر این مبنا، پژوهش حاضر در چارچوب فرا تحلیل پژوهش های جدید کشور در سطح ملی، به جمع بندی عوامل مؤثر بر آسیب طلاق بر اساس برآیند یافته های پژوهش های یک دهه اخیر ایران پرداخته است. بر این اساس، متناسب با ماهیت فرا تحلیل، پس از پالایش پژوهش های شناسایی شده طی سال های 1390 تا 1397، 36 مطالعه، واجد شرایط اولیه برای فرا تحلیل بودند. یافته های آماری پژوهش های منتخب به کمک نرم افزار CMA2 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته های پژوهش فرا تحلیل نشان می دهد تفاوت فرهنگی و مذهبی با گرایش به طلاق رابطه مستقیم دارد. اندازه اثر متوسط در این فرضیه 321/0 بوده است. همچنین میزان تحصیلات نیز با اندازه اثر متوسط 317/0، تأثیر مستقیمی بر گرایش به طلاق نشان داده است. در مقابل، دینداری با اندازه اثر متوسط 220/0- و وجود (تعداد) فرزندان با اندازه اثر متوسط 352/0- تأثیر معکوسی بر گرایش به طلاق نشان داده اند. این در حالی است که مشکلات یا متغیرهای اقتصادی، هیچ رابطه معنادارِ بلاواسطه ای با گرایش به طلاق نشان نداده است. در طبقات بالای جامعه، وضعیت اقتصادی بهتر، گرایش به طلاق را بالاتر برده است. بنابراین می توان گفت در طبقات بالا و متوسط، مسأله اصلی، اقتصاد و معیشت نیست، بلکه عوامل فرهنگی مرتبط با تحولات در ارزش ها و نگرش های جامعه، از جمله در حوزه ازدواج، اولویت دهی به خانواده و داشتنِ تصور منفی از طلاق است.