آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

بررسى ارتباط میان اخلاق و حقوق و دادوستدهاى میان آن دو، مطلبى اساسى و پر دامنه است و توجه بسیارى را به سوى خود معطوف داشته است . این نوشتار با عناوین زیر به وجه تمایز این دو مقوله مى‏پردازد: تفاوت اخلاق و حقوق در هدف، اهمیت نیت در اخلاق، وجود ضمانت اجرایى بیرونى در حقوق، پرداختن حقوق به مسائل اجتماعى، ثبات و کلیت اصول اساسى اخلاق، و محدود شدن حقوق در چارچوب قواعد اخلاقى .

متن

مقدمه
زمانى که باگزاره‏هاى اخلاقى سروکار داریم، مى‏بینیم که مفاهیم ارزشى و الزامى در آنها به کار رفته است;مثل این احکام اخلاقى که مى‏گویند: «باید به پدر و مادر نیکى کرد .» ، «نباید باعث ناراحتى و آزار دیگران شد .» ، «بى‏احترامى به سالمندان خطاست .» ، «احترام به نیکوکاران کار پسندیده‏اى است .» ، «ناسزا گفتن به دوستان صالح ناپسند است .» ، «یتیم نوازى وظیفه هر انسان است .» و . . . .
از سوى دیگر، ما در قضایاى حقوقى هم با چنین مفاهیمى مواجهیم، مثل این که «مجرم را باید مجازات کرد .» و «کسى که بیش از سى گرم هرویین به همراه داشته باشد باید به فلان مجازات برسد .» و «اتومبیل‏ها در خیابان باید از سمت راست‏حرکت کنند .» و . . . .
از آن جهت که در قضایاى حقوقى و اخلاقى، از این مفاهیم به اصطلاح ارزشى و الزامى استفاده شده است و در حقیقت این احکام با بایدها و نبایدها ونیز درست‏ها و نادرست‏ها سر و کار دارند، به آنها قضایا و گزاره‏هاى ارزشى گویند . اما مساله و مشکلى که در این جا رخ مى‏نماید، این است که چگونه مى‏توانیم میان این دو نوع گزاره و حکم تفاوت و تمایز قائل شویم و آنها را از یکدیگر جدا کنیم؟ یعنى وقتى با گزاره "نباید انسان بى‏گناهى را به قتل رساند"، روبرو شدیم از کجا متوجه شویم که این گزاره اخلاقى است‏یا حقوقى؟ به عبارت دیگر پرسش مهم این است که تفاوت اساسى گزاره‏هاى اخلاقى و حقوقى چیست؟ آنچه در این جا مورد نظر ما است، بررسى تفاوت میان این گزاره‏ها و در حالتى وسیع‏تر بررسى تفاوت میان حقوق و اخلاق است . براین‏اساس نخست از باب مقدمه و ورود در بحث‏به تعریف اجمالى این دو مقوله مى‏پردازیم و سپس به تفاوت‏هاى میان حقوق و اخلاق و گزاره‏هاى اخلاقى و حقوقى توجه مى‏نماییم . لازم به ذکر است که در کنار بحث از تفاوت میان اخلاق و حقوق و گزاره‏هاى اخلاقى و حقوقى، مساله مهم بررسى نسبت میان این دو حوزه و چگونگى داد و ستد میان آنها است که بحث از آن، فرصتى وسیع‏تر مى‏طلبد . در آغاز تعریفى اجمالى از حقوق و اخلاق ارائه مى‏نماییم و تحلیل‏هاى خود را بر مبناى آن تعاریف، سامان مى‏دهیم .
تعریف اجمالى حقوق
آقاى فردریک بستیت معتقد است که خداوند به آدمیان این حق طبیعى را داده است که از جان، مال و آزادى خود به طور قانونى دفاع کنند، هر چند که این مهم از طریق زور و اجبار میسور باشد . ایشان در ادامه این نکته را خاطر نشان مى‏کند که اگر همه انسان‏ها از این حق برخوردار باشند، مى‏توانند این حق را به صورت جمعى اعمال و با اتخاذ راه‏کارهایى این عمل را ساماندهى کنند . به عقیده او، حقوق بهترین گزینه در این باب است که مى‏تواند از آدمیان در قبال تجاوز به جان، مال و آزادى آنان، دفاع قانونى نماید . (1) بر این اساس، وى حقوق را این گونه تعریف مى‏کند: «حقوق عبارت است از ساماندهى حق طبیعى آدمیان در دفاع قانونى . این مهم در حقیقت جایگزین کردن یک نیروى عام و مشترک در مقام و موقعیت نیروى فردى در دفاع قانونى است . بنابراین، این نیروى جمعى فقط باید در محدوده‏اى عمل کند که آن نیروى فردى حق فعالیت در آن را داشت;یعنى صرفا در مقام دفاع از جان، مال و آزادى آدمیان وارد میدان شود و در حفظ امور یاد شده بکوشد . . .» . (2) جى . دبلیو . اسمیت در باب تعریف حقوق مى‏آورد: «امروزه حقوق، مجموعه و نظامى از قوانین تلقى مى‏گردد که از ناحیه یک مرجع قانونى و معتبر بنا و وضع شده است که ما را با فشار مجازات و کیفر ملزم مى‏دارد عملى را به انجام رسانیم یا آن را ترک کنیم . . .» . (3) به نظر مى‏رسد که تعریف یاد شده از حقوق دست کم براى منظور و مقصود ما در اینجا کفایت مى‏کند و ما را در ارائه مباحث‏یارى مى‏رساند . بنابراین مى‏گوییم: حقوق، مجموعه و نظامى از قوانین است که از سوى یک مرجع معتبر وضع شده است . از ویژگى‏هاى این مجموعه آن است که انسان‏ها را با فشار مجازات و کیفر به انجام و یا ترک عملى وا مى‏دارد .
تعریف اجمالى اخلاق
براى تعریف اخلاق به دو طریق مى‏توان وارد بحث‏شد: یکى بررسى لغوى واژه اخلاق و رسیدن به یک تعریف اصطلاحى;دیگر در نظر گرفتن اخلاق به عنوان یک مجموعه و نظام، بدون در نظر گرفتن ریشه لغوى آن .
الف) اخلاق و بررسى واژه آن
اخلاق جمع واژه خلق و یا خلق است . راغب اصفهانى مى‏گوید: «خلق با خلق در اصل یکى هستند همچون شرب و شرب و صرم و صرم . لکن خلق به کیفیات، شکل‏ها و صورت‏هایى اختصاص پیدا کرده است که با چشم دیده و درک مى‏شوند;اما خلق مخصوص نیروها و سرشت‏هایى است که با بصیرت، مورد ادراک قرار مى‏گیرند . قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم ص مى‏فرماید: «انک لعلى خلق عظیم;تو بر صفات بزرگى هستى .» (4) بنابراین اگر گفته شود که فردى خلق و خلق خوبى دارد، یعنى هم از نظر ظاهر و اندام زیبا است و هم داراى صفات باطنى خوبى است . بر اساس این تعبیر، خلق و اخلاق همان ملکات و سجایاى نفسانى است . استاد مصباح یزدى در این‏باره مى‏آورد: «کلمه اخلاق که جمع خلق است در اصل لغت‏به معناى یک صفت نفسانى است، یا یک هیئت راسخه، یک حالتى که در نفس رسوخ داشته باشد، و موجب این بشود که افعالى که متناسب با آن صفت هست‏بدون احتیاج به تروى، یعنى فکر کردن و سنجیدن، از انسان صادر شود .» (5)
مرحوم علامه طباطبایى در این مورد مى‏گوید: «خلق عبارت است از ملکه نفسانیه‏اى که از آن افعال به سهولت و راحتى صادر مى‏گردد که البته این مطلب خود به دو بخش فضیلت و رذیلت منقسم مى‏گردد . فضایل اخلاقى عبارتند از ملکات پسندیده مثل عفت و شجاعت;و رذائل اخلاقى عبارتند از ملکات ناپسند، مثل هرزگى و ترس . البته هنگامى که اخلاق و یا خلق استفاده مى‏شود، در مرحله اول از آن، خلق نیکو و فضائل فهمیده مى‏شود .» (6)
صدرالدین شیرازى در تعبیرى، تقریبا تعریف مشابهى از علم اخلاق ارائه کرده است . ایشان مى‏گوید: «مقصود از حکمت عملى که در کنار حکمت نظرى قرار مى‏گیرد عبارت است از علم به ملکات و صفات مطلقا و علم به آنچه که از این ملکات صادر مى‏شود .» (7)
چنان که پیدا است، در این تعاریف اندیشمندان با در نظر گرفتن ریشه و معناى لغوى واژه اخلاق به تعریفى اصطلاحى ست‏یازیده‏اند که درجاى خود، راه گشا، معتبر و قابل اعتنا است .
ب) اخلاق به عنوان یک مجموعه
بر اساس این نگرش «اخلاق غالبا به عنوان راهى براى قانونمند ساختن افراد در جوامع، پنداشته شده است . اخلاق عکس العملى است نسبت‏به مشکل همکارى در میان افراد یا گروه‏هاى رقیب، و هدفش فرو نشاندن نزاع‏هایى است که ممکن است در ظروف اجتماعى رخ دهد . البته اعمال قدرت هم راهى است‏براى داورى در مقام تنازع، ولى اخلاق با اعمال قدرت فرق مى‏کند: اخلاق به اصول و قواعدى از عمل متمسک مى‏شود که قانونى موجه به شمار مى‏آیند;یعنى در نماد خود با نوعى وجاهت و تایید همراهند که بالقوه مورد قبول آحاد جامعه‏اند .» (8)
به گفته آر . اف . اتکینسون: «. . . اخلاق، دستگاهى از عقاید جارى در جامعه درباره منش و رفتار افراد آن است . درباره این که افراد آن جامعه چه رفتار و منشى باید داشته باشند .» (9) فولکیه نیز در مجموع قوانین رفتارى که انسان با] اخلاق عبارت است از [تعریف علم اخلاق چنین مى‏آورد: « مراعات آن مى‏تواند به هدفش دست‏یابد .» (10)
برخى دیگر در تعریف اخلاق به عنوان یک مجموعه چنین گفته‏اند: «معناى دیگر اخلاق عبارت است از مجموعه قواعد و دستوراتى که انسان را به کمال مطلوب و به تعبیرى دیگر به سعادت مى‏رساند» . (11)
به هرحال به نظر مى‏رسد که تعاریف مذکور تا اندازه‏اى مقصود ما را برآورده سازند (12) . براین اساس ما نیز حقوق را مجموعه‏اى از قوانین تلقى مى‏کنیم که از سوى مرجعى معتبر و قانونى وضع شده است و از طریق اهرم‏هایى که در اختیار دارد ما را به انجام یا ترک کارى ملزم مى‏کند . از سوى دیگر در تعریف اخلاق مى‏گوییم: اخلاق عبارت است از مجموعه قواعد و هنجارهایى که در راه رسیدن انسان به کمال مطلوب، کارساز و مؤثر مى‏باشد .
تفاوت اخلاق و حقوق
1 . تفاوت در هدف
اساسى‏ترین و مهم‏ترین فرق میان اخلاق و حقوق از یک سو و قضایاى اخلاقى و حقوقى از سوى دیگر، تفاوت آنها در اهداف است . توضیح این‏که حقوق و اخلاق، هر دو، هدف یا اهدافى اصلى و فرعى براى خود در نظر گرفته‏اند، به گونه‏اى‏که هر چیز و هر عملى که آن اهداف را تامین کند، مطلوب واقع مى‏شود و هر چیزى که دورى از آن هدف یا اهداف را موجب گردد، مطرود و مذموم خواهد بود .
براین‏اساس، افعال و اعمال آدمیان، به واسطه نسبتى که با آن هدف یا اهداف دارند، مطلوبیت و ارزش مى‏یابند، یا ناپسند تلقى شده، کنار گذاشته مى‏شوند . به دیگر سخن، مطلوبیت آنها مطلوبیتى مقدمى، تبعى و واسطه‏اى است;یعنى از آن جهت که هدف مطلوب و مورد نظر هرکدام از این دو حوزه را تامین مى‏کنند، مطلوب‏اند و البته مطرودیت و ضدارزش بودن این امور و اعمال نیز از همین قرار است;یعنى آن امور دست کم هدف مطلوب در اخلاق یا حقوق را ایجاد نمى‏کنند و یا حتى مانع حصول این اهداف مى‏گردند;لذا آن افعال و اعمال طرد مى‏شوند و ضد ارزش تلقى مى‏گردند .
اکنون با توجه به این‏که اخلاق و حقوق، هدف و یا اهدافى را براى خود در نظر مى‏گیرند، به نظر ما مهم‏ترین تفاوت میان آنها هم به این نکته باز مى‏گردد . توضیح این‏که هدف قضایاى حقوقى تامین مصالح و منافع دنیوى افراد یک جامعه است . این قضایا در صددند که با استفاده از ابزارهایى که در اختیار دارند از جان، مال و آزادى افراد در برابر متجاوزان دفاع کنند;اما هدف اخلاق از دیدگاه ما امرى فراتر از این مساله است;زیرا در مرحله نخست احکام و گزاره‏هاى اخلاقى در صدد تزیین آدمیان به فضایل و پاکیزه گرداندن آنان از رذایل مى‏باشند . در ادامه از دیدگاه و رویکردى دینى - اسلامى، هدف اخلاق تامین سعادت مادى و معنوى آدمیان است;سعادتى که در سایه قرب الهى نصیب انسان مى‏گردد و آدمى نیز شایستگى آن را دارد . استاد مصباح یزدى در این زمینه مى‏آورد: «ارزش اخلاقى فعل اختیارى انسان، تابع تاثیرى است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقى دارد .» (13) وى در ادامه از این کمال با عنوان سعادت یاد مى‏کند . (14) استاد شهید مرتضى مطهرى هم بر این باور است که تمام خوبى‏ها و بدى‏ها، بیان کننده رابطه شئ با کمال خودش است . (15) به این معنا که اگر کار و صفتى در مسیر رشد و تکامل حقیقى یک موجود قرار گیرد، آن کار و صفت‏براى آن موجود خوب است و خوبى از ملاحظه یک فعل و صفت در ارتباط مثبت‏با کمال آن شى در نظر گرفته مى‏شود . از سوى دیگر، اگر فعل یا صفتى، مانع کمال آن باشد به بدى متصف مى‏گردد . حال با توجه به این مطلب، آنچه که در راه تکامل انسان مفید باشد براى آدمى خوب است و آنچه که در این راه مضر تشخیص داده شود، بد و ناپسند است .
البته ممکن است اخلاق هدف حقوق را نیز تامین کند و مصالح دنیوى افراد را هم در نظر داشته باشد و یا حقوق، برخى از اهداف اخلاق را مد نظر قرار دهد و از این جهت تداخلى میان اخلاق و حقوق ایجاد شود;ولى به هر حال هدف اخلاق یک چیز است و هدف حقوق و گزاره‏هاى حقوقى چیزى دیگر . بر اساس این تداخل است که نویسنده مقاله «حقوق و اخلاق‏» در دائر المعارف فلسفه روتلیج‏مى‏نویسد: «حقوق باید عادت به رفتار نیک را میان انسان‏ها نهادینه کرده، در تقویت جامعه‏اى بکوشد که در آن افراد به تبعیت و پیروى از اهداف و زندگى با ارزش تشویق مى‏شوند .» (16) نکته دیگر این است که، معرفى قرب الهى و رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى به عنوان هدف اخلاق، مبتنى بر دیدگاه و رویکرد دینى - اسلامى ما است;به همین دلیل ممکن است مکاتب اخلاقى دیگرى باشند که اهداف دیگرى براى اخلاق در نظر بگیرند مثل مکتب سودگروى اخلاقى (17) که تامین حداکثر سود براى بیشترین افراد را هدف اخلاق تلقى مى‏کند (18) و یا مکتب لذت‏گرا (19) که لذت را اصل و هدف اخلاق مى‏داند . (20) از جهت دیگر ممکن است این اهداف با اهداف حقوق یکى و متحد شوند و هر دو به‏دنبال یک مقصود باشند . پس این تفاوت بین اخلاق و حقوق تفاوتى است که دست کم دیدگاه ما و رویکردهاى مشابه آن را اقتضا مى‏کنند و شاید سایر مکاتب این تفاوت را نداشته باشند و از این حیث‏با حقوق، هدفى واحد را پى جویى کنند .
2 . مساله نیت
شرط کافى براى ارزش حقوقى داشتن یک عمل، موافقت آن با موازین و قوانین حقوقى است;از این روى، نیت‏شخص عامل بر این که به چه هدفى این عمل را به انجام رسانده است، تاثیرى در ارزش حقوقى آن عمل ندارد . به عبارت دیگر، براى آن‏که کسى قوانین و مقررات راهنمایى و رانندگى را رعایت کند کافى است که طبق آن قوانین عمل کند و در این مسیر ضرورتى ندارد که آن اعمال به قصد و نیت رعایت قوانین به انجام رسند و یا این که عوامل و کسانى که مطابق آن قواعد مشى مى‏کنند و آنها را به اجرا مى‏گزارند، نیت‏خاص دیگرى را در نظر داشته باشند . اما براى آن که عملى ارزش اخلاقى داشته باشد، مطابقت آن عمل با موازین و قواعد اخلاقى ظاهرى اگر چه ضرورى، اما ناکافى است;یعنى نیت‏شخص در اخلاقى بودن آن عمل دخالت مستقیم دارد و بر آن تاثیرى به سزا مى‏گذارد . براى مثال امانت دارى از جمله امورى است که هم زیر پوشش قواعد حقوقى قرار مى‏گیرد و هم ذیل قواعد اخلاقى;یعنى هم قاعده حقوقى و هم قاعده اخلاقى به ضرورت امانت‏دارى حکم مى‏کند;اما فرق آن‏ها در این است که اگر شخص در نگهدارى از امانت‏بکوشد و در نهایت نیز اداى امانت کند، در این هنگام عملى داراى ارزش حقوقى انجام داده است;خواه نیت و انگیزه‏اى خدایى داشته باشد و یا تامین مصالح دنیوى و ترس از مجازات را در نظر گیرد . اما این کار تنها زمانى ارزش مثبت اخلاقى دارد که فقط به نیت کمال بخشیدن به نفس و قرب الهى انجام گیرد و نیت دیگرى در کنار این قصد و منظور لحاظ نگردد . پس یکى دیگر از تفاوت‏هاى مهم قواعد اخلاقى و حقوقى نیت و انگیزه فاعل آنها است . استاد شهید مرتضى مطهرى دراین باره مى‏گوید:
یک تفاوت اصیل در میان قوانین الهى و قوانین بشرى همین‏است که قوانین الهى دو بعدى است و قوانین بشرى یک بعدى . قوانین بشرى به نظام روحى و تکامل معنوى فرد کارى ندارند .
وقتى که یک دولت‏براى مصالح کشور، اقدام به وضع مالیات مى‏کند، هدفش فقط به دست آوردن پول و تامین هزینه کشور است . دولت نظرى ندارد که پرداخت کننده مالیات چه نیتى دارد؟ آیا با طیب خاطر و رضایت و از روى علاقه‏مندى به دولت‏یا کشور مالیات مى‏دهد یا از روى ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است;حتى اگر پرداخت کننده در دلش فحش هم بدهد ولى در قوانین الهى چنین نیست، در این قوانین [. . .] باز هم منظور دولت عملى شده است .
به طور مطلق خواسته نشده است‏بلکه توام با نیت‏خالص و قصد قربت‏خواسته [. . .] مالیات شده است، اسلام عمل با روح مى‏خواهد نه عمل بى روح . (21) البته لازم به‏ذکر است که اهمیت داشتن نیت‏با توجه به مکتب اخلاقى اسلام است که معنا پیدا کرده است و چه بسا بر اساس برخى از رویکردها مساله نیت جایگاهى نداشته باشد . (22) در برخى از روایات آمده است که «انما الاعمال بالنیات‏» (23) و یا «لکل امر ما نوى‏» . (24)
3 . ضمانت اجرایى بیرونى
در قوانین حقوقى، قانون‏گذار براى آن قوانین و اجراى آن‏ها، ابزارها و ضمانت‏هاى اجرایى بیرونى خاصى را در نظر گرفته‏است‏به گونه‏اى که اگر کسى این قوانین را به موقع اجرا نکند، آن ابزارها و ضمانت‏هاى اجرایى بیرونى وارد عمل شده و شخص متخلف را مجازات مى‏نمایند . مثلا اگر کسى مالیات بر درآمد خود را پرداخت نکند، یا قوانین راهنمایى و رانندگى را رعایت ننماید و یا مقررات مربوط به مرزها را نادیده بگیرد، مجازات‏هایى که قانون‏گذار براى اجراى قوانین خود در نظر گرفته است، درباره او به کار مى‏رود و به اصطلاح جریمه و کیفر مى‏شود . اما از سوى دیگر در قواعد اخلاقى ضمانت‏هاى اجرایى بیرونى وجود ندارد و اگر کسى قانون اخلاقى را نقض کند جریمه و کیفر نمى‏شود .
بر این اساس، نهایت چیزى که بر رعایت‏یا عدم رعایت قواعد اخلاقى مترتب مى‏شود، مدح و استحقاق مدح براى عمل کننده و ذم و استحقاق ذم براى نقض کننده آن قوانین است;که البته نمى‏توان این امور (مدح و ذم) را ضمانتى محکم و قابل اعتنا، براى رعایت و اجراى احکام اخلاقى دانست .
4 . محدود بودن احکام حقوقى به رفتار اجتماعى انسان
رفتار آدمى را مى‏توان به رفتارهاى فردى و اجتماعى تقسیم نمود . در رفتارهاى فردى، فقط خود شخص فاعل از فعل متاثر مى‏شود و فعل و عمل عامل بر شخص دیگرى اثر نمى‏گذارد;اما رفتارهاى اجتماعى - دست‏کم به این دلیل که در میان جمع واقع مى‏شوند - آثارى اجتماعى دارند .
اکنون به نظر مى‏رسد که قواعد و قوانین حقوقى تنها به رفتارهاى جمعى و اجتماعى آدمى نظر دارند و حتى اگر در مواردى درباره یک رفتار فردى، حکمى را صادر کنند، به راحتى مى‏توان دید که صدور این حکم به دلیل بعد اجتماعى آن عمل مى‏باشد . حال آن‏که قواعد اخلاقى بر اساس تعریفى که در آغاز بحث ارائه شد، هم رفتارهاى فردى و هم رفتارهاى جمعى و حتى اوصاف و ملکات آدمیان را در برمى‏گیرند و از این حیث اخلاق دایره‏اى وسیع‏تر از حقوق پیدا مى‏کند .
5 . کلیت، ثبات و جاودانگى اصول اصلى اخلاق
یکى دیگر از تفاوت‏هاى میان قواعد اخلاقى و قوانین حقوقى، این است که دست‏کم قواعد اصلى اخلاق مثل حسن عدالت، قبح ظلم و مانند آن، کلى، ثابت و جاودانه‏اند;یعنى در همه جا، و همیشه این باید و نبایدها، حسن‏ها و قبیح‏ها و . . . ثابت هستند و دچار تغییر و تحول نمى‏گردند . اما قواعد حقوقى به تبع مصالح و مفاسد دنیوى آدمیان، و درپى تامین اهدافى که مد نظر قرار داده‏اند دچار دگرگونى‏هاى معقول و موجهى مى‏شوند . براى مثال، در دوره خاصى براى خرید و فروش مواد مخدر مجازاتى در نظر گرفته نمى‏شد;اما امروزه مجازات سنگینى براى آن در نظر گرفته مى‏شود و یا زمانى براى عبور از مرزها در کشورهاى اروپایى قوانین سختى وجود داشت، اما امروزه آن قوانین براى خود اروپائیان وجود ندارد . البته براساس همین تحلیل ممکن است که در آینده و در دوران‏هاى دیگر، باز این قوانین تغییر کند و قوانین دیگرى جایگزین آنها گردد .
خلاصه این که قواعد حقوقى به تبع مصالح و مفاسد و براى تامین اهدافى که مد نظر دارند، دچار تغییرات و دگرگونى‏هاى متعدد و معقولى مى‏گردند، بر خلاف اصول بنیادین اخلاق که ثابت و جاودانه‏اند و از نوعى کلیت و دوام برخوردارند . (25) البته ناگفته نماند که اگر ما حقوق و قوانین حقوقى را، مانند معتقدان به ابتنا قوانین حقوقى بر قوانین طبیعى، داراى منشا انتزاع واقعى بدانیم، ممکن است که براى آنها نوعى ثبات، دوام و کلیت در نظر بگیریم که البته این مطلب در جاى خود باید مورد بررسى دقیق‏ترى قرار گیرد .
6 . اخلاق محدود کننده حقوق
تفاوت دیگر میان اخلاق و حقوق این است که معمولا قوانین حقوقى قابلیت محدود شدن به وسیله قواعد اخلاقى را دارند;در حالى که هیچ‏گاه انتظار محدود کردن اخلاق از سوى حقوق نمى‏رود . به عبارت دیگر معمولا یکى از ملاک‏هاى تدوین و تصویب احکام و قوانین حقوقى تعارض نداشتن مستقیم این حکم با احکام و قواعد اخلاقى است . (26) البته این مطلب استثناهایى نیز دارد;براى مثال، اگر احیانا نقض حکمى اخلاقى خسارات کمترى از اجراى آن بر جاى بگذارد و این تفاوت، تفاوتى قابل توجه باشد، آن گاه احتمال دارد که حکم حقوقى بتواند در مقابل حکم اخلاقى مقاومت کند و آن را کنار زند . به نظر مى‏رسد که این بحث مجال و فرصت‏بیشترى مى‏طلبد و لذا تفصیل مطلب را به وقت دیگرى موکول مى‏کنیم .
این موارد، مهم‏ترین تفاوت‏هاى اخلاق و حقوق‏اند;که البته گاهى در برخى امور کم‏رنگ مى‏شوند و گاهى هم از برجستگى بیشترى برخوردارند، ولى به هر حال مى‏توانیم از آنها به عنوان تفاوت میان اخلاق و حقوق یاد کنیم.
پى‏نوشت‏ها:
1. See: Frederic Bastiat, "The law (1850)", World Library, World Library Inc, 1991, p10-11.
2. Ibid.
3. G.W. Smith "Limits Of Law", in: Routledge Encyclopedia of Philosophy; Routledge Inc. New York, 1998.
4. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالکاتب العربى، ماده خلق، ص 159 .
5. محمد تقى مصباح یزدى، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، تهران، 1370، ص 9 .
6. سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1392، ج‏19، ص‏369 .
7. صدرالدین شیرازى، اسفار اربعه، ج‏4، ص 116 .
8. «دین و اخلاق‏» ، فرهنگ و دین ، زیر نظر بهاالدین خرمشاهى، طرح نو، تهران، 1374، ص 5- 6 .
9. آر . اف . اتکینسون، درآمدى به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوى نیا، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1370، ص 16 .
10. الاخلاق النظریه، ص 10 (به نقل از: سید محمد رضا مدرسى، فلسفه اخلاق، سروش، تهران، 1371، ص 15- 19).
11. محمد تقى مدرسى، «میزگرد دین و اخلاق‏» ، معرفت، ش 15، ص 6 .
12. لازم به ذکر است که تعریف هر کدام از این دو مقوله مبحثى بسیار گسترده است که در مجال و محدوده این بحث نمى‏گنجد و آنچه آورده شد، صرفا براى آشنایى اجمالى خوانندگان با این امور است .
13. محمد تقى مصباح یزدى، دروس فلسفه اخلاق، ص 169 .
14. ر . ک: پیشین، ص 171 .
15. ر . ک: مرتضى مطهرى، نقدى بر مارکسیسم، صدرا، تهران، بى‏تا، ص 209 .
16. N.E. Simonds. "Law And Morality", in: Routledge Encyclopedia of Philosophy.
17. Moral Utilitarianism.
18. ر . ک: ویلیام کى . فرانکنا، فلسفه اخلاق، هادى صادقى، طه، قم، 1376، ص 48 .
19. Hedonistic.
20. ر . ک: فرانکنا، پیشین .
21. مرتضى مطهرى، عدل الهى، انتشارات اسلامى، قم، 1361، ص 295- 296 .
22. See: David. O. Brink, "Moral Realism and the Sceptical Arguments from Disagreements and Queerness", in: Louis P. Pojman (ed)., Ethical Theory, second ed.,   WordsworthPublishing Company, 1995, p.475.
.(PvC DçPىغ éF éOwFCق DçoDئ DغDطç) 95 PëCقo ,5 EDF ,1 U ,é•ى،خC ذٌDvق ,ید×D•خCpeخC .23
.(PvC وkpئ l¥آ Co عA éئ PvC عDطç xئ pç ôpèF) ,فى،ىJ .24
. 209 -182 £ ,ظwىwئoD× pF êlأغ :rىغ ق 201 -195 £ ,عCpèN ,Col¤ ,عD×q MDى©Oأ× ق ضشvC ,êpè®× ی©Np× :إ . o .25
26. See: G. W. Smith, op. cit.

 

تبلیغات