اخلاق و حقوق
آرشیو
چکیده
بررسى ارتباط میان اخلاق و حقوق و دادوستدهاى میان آن دو، مطلبى اساسى و پر دامنه است و توجه بسیارى را به سوى خود معطوف داشته است . این نوشتار با عناوین زیر به وجه تمایز این دو مقوله مىپردازد: تفاوت اخلاق و حقوق در هدف، اهمیت نیت در اخلاق، وجود ضمانت اجرایى بیرونى در حقوق، پرداختن حقوق به مسائل اجتماعى، ثبات و کلیت اصول اساسى اخلاق، و محدود شدن حقوق در چارچوب قواعد اخلاقى .متن
مقدمه
زمانى که باگزارههاى اخلاقى سروکار داریم، مىبینیم که مفاهیم ارزشى و الزامى در آنها به کار رفته است;مثل این احکام اخلاقى که مىگویند: «باید به پدر و مادر نیکى کرد .» ، «نباید باعث ناراحتى و آزار دیگران شد .» ، «بىاحترامى به سالمندان خطاست .» ، «احترام به نیکوکاران کار پسندیدهاى است .» ، «ناسزا گفتن به دوستان صالح ناپسند است .» ، «یتیم نوازى وظیفه هر انسان است .» و . . . .
از سوى دیگر، ما در قضایاى حقوقى هم با چنین مفاهیمى مواجهیم، مثل این که «مجرم را باید مجازات کرد .» و «کسى که بیش از سى گرم هرویین به همراه داشته باشد باید به فلان مجازات برسد .» و «اتومبیلها در خیابان باید از سمت راستحرکت کنند .» و . . . .
از آن جهت که در قضایاى حقوقى و اخلاقى، از این مفاهیم به اصطلاح ارزشى و الزامى استفاده شده است و در حقیقت این احکام با بایدها و نبایدها ونیز درستها و نادرستها سر و کار دارند، به آنها قضایا و گزارههاى ارزشى گویند . اما مساله و مشکلى که در این جا رخ مىنماید، این است که چگونه مىتوانیم میان این دو نوع گزاره و حکم تفاوت و تمایز قائل شویم و آنها را از یکدیگر جدا کنیم؟ یعنى وقتى با گزاره "نباید انسان بىگناهى را به قتل رساند"، روبرو شدیم از کجا متوجه شویم که این گزاره اخلاقى استیا حقوقى؟ به عبارت دیگر پرسش مهم این است که تفاوت اساسى گزارههاى اخلاقى و حقوقى چیست؟ آنچه در این جا مورد نظر ما است، بررسى تفاوت میان این گزارهها و در حالتى وسیعتر بررسى تفاوت میان حقوق و اخلاق است . برایناساس نخست از باب مقدمه و ورود در بحثبه تعریف اجمالى این دو مقوله مىپردازیم و سپس به تفاوتهاى میان حقوق و اخلاق و گزارههاى اخلاقى و حقوقى توجه مىنماییم . لازم به ذکر است که در کنار بحث از تفاوت میان اخلاق و حقوق و گزارههاى اخلاقى و حقوقى، مساله مهم بررسى نسبت میان این دو حوزه و چگونگى داد و ستد میان آنها است که بحث از آن، فرصتى وسیعتر مىطلبد . در آغاز تعریفى اجمالى از حقوق و اخلاق ارائه مىنماییم و تحلیلهاى خود را بر مبناى آن تعاریف، سامان مىدهیم .
تعریف اجمالى حقوق
آقاى فردریک بستیت معتقد است که خداوند به آدمیان این حق طبیعى را داده است که از جان، مال و آزادى خود به طور قانونى دفاع کنند، هر چند که این مهم از طریق زور و اجبار میسور باشد . ایشان در ادامه این نکته را خاطر نشان مىکند که اگر همه انسانها از این حق برخوردار باشند، مىتوانند این حق را به صورت جمعى اعمال و با اتخاذ راهکارهایى این عمل را ساماندهى کنند . به عقیده او، حقوق بهترین گزینه در این باب است که مىتواند از آدمیان در قبال تجاوز به جان، مال و آزادى آنان، دفاع قانونى نماید . (1) بر این اساس، وى حقوق را این گونه تعریف مىکند: «حقوق عبارت است از ساماندهى حق طبیعى آدمیان در دفاع قانونى . این مهم در حقیقت جایگزین کردن یک نیروى عام و مشترک در مقام و موقعیت نیروى فردى در دفاع قانونى است . بنابراین، این نیروى جمعى فقط باید در محدودهاى عمل کند که آن نیروى فردى حق فعالیت در آن را داشت;یعنى صرفا در مقام دفاع از جان، مال و آزادى آدمیان وارد میدان شود و در حفظ امور یاد شده بکوشد . . .» . (2) جى . دبلیو . اسمیت در باب تعریف حقوق مىآورد: «امروزه حقوق، مجموعه و نظامى از قوانین تلقى مىگردد که از ناحیه یک مرجع قانونى و معتبر بنا و وضع شده است که ما را با فشار مجازات و کیفر ملزم مىدارد عملى را به انجام رسانیم یا آن را ترک کنیم . . .» . (3) به نظر مىرسد که تعریف یاد شده از حقوق دست کم براى منظور و مقصود ما در اینجا کفایت مىکند و ما را در ارائه مباحثیارى مىرساند . بنابراین مىگوییم: حقوق، مجموعه و نظامى از قوانین است که از سوى یک مرجع معتبر وضع شده است . از ویژگىهاى این مجموعه آن است که انسانها را با فشار مجازات و کیفر به انجام و یا ترک عملى وا مىدارد .
تعریف اجمالى اخلاق
براى تعریف اخلاق به دو طریق مىتوان وارد بحثشد: یکى بررسى لغوى واژه اخلاق و رسیدن به یک تعریف اصطلاحى;دیگر در نظر گرفتن اخلاق به عنوان یک مجموعه و نظام، بدون در نظر گرفتن ریشه لغوى آن .
الف) اخلاق و بررسى واژه آن
اخلاق جمع واژه خلق و یا خلق است . راغب اصفهانى مىگوید: «خلق با خلق در اصل یکى هستند همچون شرب و شرب و صرم و صرم . لکن خلق به کیفیات، شکلها و صورتهایى اختصاص پیدا کرده است که با چشم دیده و درک مىشوند;اما خلق مخصوص نیروها و سرشتهایى است که با بصیرت، مورد ادراک قرار مىگیرند . قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم ص مىفرماید: «انک لعلى خلق عظیم;تو بر صفات بزرگى هستى .» (4) بنابراین اگر گفته شود که فردى خلق و خلق خوبى دارد، یعنى هم از نظر ظاهر و اندام زیبا است و هم داراى صفات باطنى خوبى است . بر اساس این تعبیر، خلق و اخلاق همان ملکات و سجایاى نفسانى است . استاد مصباح یزدى در اینباره مىآورد: «کلمه اخلاق که جمع خلق است در اصل لغتبه معناى یک صفت نفسانى است، یا یک هیئت راسخه، یک حالتى که در نفس رسوخ داشته باشد، و موجب این بشود که افعالى که متناسب با آن صفت هستبدون احتیاج به تروى، یعنى فکر کردن و سنجیدن، از انسان صادر شود .» (5)
مرحوم علامه طباطبایى در این مورد مىگوید: «خلق عبارت است از ملکه نفسانیهاى که از آن افعال به سهولت و راحتى صادر مىگردد که البته این مطلب خود به دو بخش فضیلت و رذیلت منقسم مىگردد . فضایل اخلاقى عبارتند از ملکات پسندیده مثل عفت و شجاعت;و رذائل اخلاقى عبارتند از ملکات ناپسند، مثل هرزگى و ترس . البته هنگامى که اخلاق و یا خلق استفاده مىشود، در مرحله اول از آن، خلق نیکو و فضائل فهمیده مىشود .» (6)
صدرالدین شیرازى در تعبیرى، تقریبا تعریف مشابهى از علم اخلاق ارائه کرده است . ایشان مىگوید: «مقصود از حکمت عملى که در کنار حکمت نظرى قرار مىگیرد عبارت است از علم به ملکات و صفات مطلقا و علم به آنچه که از این ملکات صادر مىشود .» (7)
چنان که پیدا است، در این تعاریف اندیشمندان با در نظر گرفتن ریشه و معناى لغوى واژه اخلاق به تعریفى اصطلاحى ستیازیدهاند که درجاى خود، راه گشا، معتبر و قابل اعتنا است .
ب) اخلاق به عنوان یک مجموعه
بر اساس این نگرش «اخلاق غالبا به عنوان راهى براى قانونمند ساختن افراد در جوامع، پنداشته شده است . اخلاق عکس العملى است نسبتبه مشکل همکارى در میان افراد یا گروههاى رقیب، و هدفش فرو نشاندن نزاعهایى است که ممکن است در ظروف اجتماعى رخ دهد . البته اعمال قدرت هم راهى استبراى داورى در مقام تنازع، ولى اخلاق با اعمال قدرت فرق مىکند: اخلاق به اصول و قواعدى از عمل متمسک مىشود که قانونى موجه به شمار مىآیند;یعنى در نماد خود با نوعى وجاهت و تایید همراهند که بالقوه مورد قبول آحاد جامعهاند .» (8)
به گفته آر . اف . اتکینسون: «. . . اخلاق، دستگاهى از عقاید جارى در جامعه درباره منش و رفتار افراد آن است . درباره این که افراد آن جامعه چه رفتار و منشى باید داشته باشند .» (9) فولکیه نیز در مجموع قوانین رفتارى که انسان با] اخلاق عبارت است از [تعریف علم اخلاق چنین مىآورد: « مراعات آن مىتواند به هدفش دستیابد .» (10)
برخى دیگر در تعریف اخلاق به عنوان یک مجموعه چنین گفتهاند: «معناى دیگر اخلاق عبارت است از مجموعه قواعد و دستوراتى که انسان را به کمال مطلوب و به تعبیرى دیگر به سعادت مىرساند» . (11)
به هرحال به نظر مىرسد که تعاریف مذکور تا اندازهاى مقصود ما را برآورده سازند (12) . براین اساس ما نیز حقوق را مجموعهاى از قوانین تلقى مىکنیم که از سوى مرجعى معتبر و قانونى وضع شده است و از طریق اهرمهایى که در اختیار دارد ما را به انجام یا ترک کارى ملزم مىکند . از سوى دیگر در تعریف اخلاق مىگوییم: اخلاق عبارت است از مجموعه قواعد و هنجارهایى که در راه رسیدن انسان به کمال مطلوب، کارساز و مؤثر مىباشد .
تفاوت اخلاق و حقوق
1 . تفاوت در هدف
اساسىترین و مهمترین فرق میان اخلاق و حقوق از یک سو و قضایاى اخلاقى و حقوقى از سوى دیگر، تفاوت آنها در اهداف است . توضیح اینکه حقوق و اخلاق، هر دو، هدف یا اهدافى اصلى و فرعى براى خود در نظر گرفتهاند، به گونهاىکه هر چیز و هر عملى که آن اهداف را تامین کند، مطلوب واقع مىشود و هر چیزى که دورى از آن هدف یا اهداف را موجب گردد، مطرود و مذموم خواهد بود .
برایناساس، افعال و اعمال آدمیان، به واسطه نسبتى که با آن هدف یا اهداف دارند، مطلوبیت و ارزش مىیابند، یا ناپسند تلقى شده، کنار گذاشته مىشوند . به دیگر سخن، مطلوبیت آنها مطلوبیتى مقدمى، تبعى و واسطهاى است;یعنى از آن جهت که هدف مطلوب و مورد نظر هرکدام از این دو حوزه را تامین مىکنند، مطلوباند و البته مطرودیت و ضدارزش بودن این امور و اعمال نیز از همین قرار است;یعنى آن امور دست کم هدف مطلوب در اخلاق یا حقوق را ایجاد نمىکنند و یا حتى مانع حصول این اهداف مىگردند;لذا آن افعال و اعمال طرد مىشوند و ضد ارزش تلقى مىگردند .
اکنون با توجه به اینکه اخلاق و حقوق، هدف و یا اهدافى را براى خود در نظر مىگیرند، به نظر ما مهمترین تفاوت میان آنها هم به این نکته باز مىگردد . توضیح اینکه هدف قضایاى حقوقى تامین مصالح و منافع دنیوى افراد یک جامعه است . این قضایا در صددند که با استفاده از ابزارهایى که در اختیار دارند از جان، مال و آزادى افراد در برابر متجاوزان دفاع کنند;اما هدف اخلاق از دیدگاه ما امرى فراتر از این مساله است;زیرا در مرحله نخست احکام و گزارههاى اخلاقى در صدد تزیین آدمیان به فضایل و پاکیزه گرداندن آنان از رذایل مىباشند . در ادامه از دیدگاه و رویکردى دینى - اسلامى، هدف اخلاق تامین سعادت مادى و معنوى آدمیان است;سعادتى که در سایه قرب الهى نصیب انسان مىگردد و آدمى نیز شایستگى آن را دارد . استاد مصباح یزدى در این زمینه مىآورد: «ارزش اخلاقى فعل اختیارى انسان، تابع تاثیرى است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقى دارد .» (13) وى در ادامه از این کمال با عنوان سعادت یاد مىکند . (14) استاد شهید مرتضى مطهرى هم بر این باور است که تمام خوبىها و بدىها، بیان کننده رابطه شئ با کمال خودش است . (15) به این معنا که اگر کار و صفتى در مسیر رشد و تکامل حقیقى یک موجود قرار گیرد، آن کار و صفتبراى آن موجود خوب است و خوبى از ملاحظه یک فعل و صفت در ارتباط مثبتبا کمال آن شى در نظر گرفته مىشود . از سوى دیگر، اگر فعل یا صفتى، مانع کمال آن باشد به بدى متصف مىگردد . حال با توجه به این مطلب، آنچه که در راه تکامل انسان مفید باشد براى آدمى خوب است و آنچه که در این راه مضر تشخیص داده شود، بد و ناپسند است .
البته ممکن است اخلاق هدف حقوق را نیز تامین کند و مصالح دنیوى افراد را هم در نظر داشته باشد و یا حقوق، برخى از اهداف اخلاق را مد نظر قرار دهد و از این جهت تداخلى میان اخلاق و حقوق ایجاد شود;ولى به هر حال هدف اخلاق یک چیز است و هدف حقوق و گزارههاى حقوقى چیزى دیگر . بر اساس این تداخل است که نویسنده مقاله «حقوق و اخلاق» در دائر المعارف فلسفه روتلیجمىنویسد: «حقوق باید عادت به رفتار نیک را میان انسانها نهادینه کرده، در تقویت جامعهاى بکوشد که در آن افراد به تبعیت و پیروى از اهداف و زندگى با ارزش تشویق مىشوند .» (16) نکته دیگر این است که، معرفى قرب الهى و رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى به عنوان هدف اخلاق، مبتنى بر دیدگاه و رویکرد دینى - اسلامى ما است;به همین دلیل ممکن است مکاتب اخلاقى دیگرى باشند که اهداف دیگرى براى اخلاق در نظر بگیرند مثل مکتب سودگروى اخلاقى (17) که تامین حداکثر سود براى بیشترین افراد را هدف اخلاق تلقى مىکند (18) و یا مکتب لذتگرا (19) که لذت را اصل و هدف اخلاق مىداند . (20) از جهت دیگر ممکن است این اهداف با اهداف حقوق یکى و متحد شوند و هر دو بهدنبال یک مقصود باشند . پس این تفاوت بین اخلاق و حقوق تفاوتى است که دست کم دیدگاه ما و رویکردهاى مشابه آن را اقتضا مىکنند و شاید سایر مکاتب این تفاوت را نداشته باشند و از این حیثبا حقوق، هدفى واحد را پى جویى کنند .
2 . مساله نیت
شرط کافى براى ارزش حقوقى داشتن یک عمل، موافقت آن با موازین و قوانین حقوقى است;از این روى، نیتشخص عامل بر این که به چه هدفى این عمل را به انجام رسانده است، تاثیرى در ارزش حقوقى آن عمل ندارد . به عبارت دیگر، براى آنکه کسى قوانین و مقررات راهنمایى و رانندگى را رعایت کند کافى است که طبق آن قوانین عمل کند و در این مسیر ضرورتى ندارد که آن اعمال به قصد و نیت رعایت قوانین به انجام رسند و یا این که عوامل و کسانى که مطابق آن قواعد مشى مىکنند و آنها را به اجرا مىگزارند، نیتخاص دیگرى را در نظر داشته باشند . اما براى آن که عملى ارزش اخلاقى داشته باشد، مطابقت آن عمل با موازین و قواعد اخلاقى ظاهرى اگر چه ضرورى، اما ناکافى است;یعنى نیتشخص در اخلاقى بودن آن عمل دخالت مستقیم دارد و بر آن تاثیرى به سزا مىگذارد . براى مثال امانت دارى از جمله امورى است که هم زیر پوشش قواعد حقوقى قرار مىگیرد و هم ذیل قواعد اخلاقى;یعنى هم قاعده حقوقى و هم قاعده اخلاقى به ضرورت امانتدارى حکم مىکند;اما فرق آنها در این است که اگر شخص در نگهدارى از امانتبکوشد و در نهایت نیز اداى امانت کند، در این هنگام عملى داراى ارزش حقوقى انجام داده است;خواه نیت و انگیزهاى خدایى داشته باشد و یا تامین مصالح دنیوى و ترس از مجازات را در نظر گیرد . اما این کار تنها زمانى ارزش مثبت اخلاقى دارد که فقط به نیت کمال بخشیدن به نفس و قرب الهى انجام گیرد و نیت دیگرى در کنار این قصد و منظور لحاظ نگردد . پس یکى دیگر از تفاوتهاى مهم قواعد اخلاقى و حقوقى نیت و انگیزه فاعل آنها است . استاد شهید مرتضى مطهرى دراین باره مىگوید:
یک تفاوت اصیل در میان قوانین الهى و قوانین بشرى همیناست که قوانین الهى دو بعدى است و قوانین بشرى یک بعدى . قوانین بشرى به نظام روحى و تکامل معنوى فرد کارى ندارند .
وقتى که یک دولتبراى مصالح کشور، اقدام به وضع مالیات مىکند، هدفش فقط به دست آوردن پول و تامین هزینه کشور است . دولت نظرى ندارد که پرداخت کننده مالیات چه نیتى دارد؟ آیا با طیب خاطر و رضایت و از روى علاقهمندى به دولتیا کشور مالیات مىدهد یا از روى ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است;حتى اگر پرداخت کننده در دلش فحش هم بدهد ولى در قوانین الهى چنین نیست، در این قوانین [. . .] باز هم منظور دولت عملى شده است .
به طور مطلق خواسته نشده استبلکه توام با نیتخالص و قصد قربتخواسته [. . .] مالیات شده است، اسلام عمل با روح مىخواهد نه عمل بى روح . (21) البته لازم بهذکر است که اهمیت داشتن نیتبا توجه به مکتب اخلاقى اسلام است که معنا پیدا کرده است و چه بسا بر اساس برخى از رویکردها مساله نیت جایگاهى نداشته باشد . (22) در برخى از روایات آمده است که «انما الاعمال بالنیات» (23) و یا «لکل امر ما نوى» . (24)
3 . ضمانت اجرایى بیرونى
در قوانین حقوقى، قانونگذار براى آن قوانین و اجراى آنها، ابزارها و ضمانتهاى اجرایى بیرونى خاصى را در نظر گرفتهاستبه گونهاى که اگر کسى این قوانین را به موقع اجرا نکند، آن ابزارها و ضمانتهاى اجرایى بیرونى وارد عمل شده و شخص متخلف را مجازات مىنمایند . مثلا اگر کسى مالیات بر درآمد خود را پرداخت نکند، یا قوانین راهنمایى و رانندگى را رعایت ننماید و یا مقررات مربوط به مرزها را نادیده بگیرد، مجازاتهایى که قانونگذار براى اجراى قوانین خود در نظر گرفته است، درباره او به کار مىرود و به اصطلاح جریمه و کیفر مىشود . اما از سوى دیگر در قواعد اخلاقى ضمانتهاى اجرایى بیرونى وجود ندارد و اگر کسى قانون اخلاقى را نقض کند جریمه و کیفر نمىشود .
بر این اساس، نهایت چیزى که بر رعایتیا عدم رعایت قواعد اخلاقى مترتب مىشود، مدح و استحقاق مدح براى عمل کننده و ذم و استحقاق ذم براى نقض کننده آن قوانین است;که البته نمىتوان این امور (مدح و ذم) را ضمانتى محکم و قابل اعتنا، براى رعایت و اجراى احکام اخلاقى دانست .
4 . محدود بودن احکام حقوقى به رفتار اجتماعى انسان
رفتار آدمى را مىتوان به رفتارهاى فردى و اجتماعى تقسیم نمود . در رفتارهاى فردى، فقط خود شخص فاعل از فعل متاثر مىشود و فعل و عمل عامل بر شخص دیگرى اثر نمىگذارد;اما رفتارهاى اجتماعى - دستکم به این دلیل که در میان جمع واقع مىشوند - آثارى اجتماعى دارند .
اکنون به نظر مىرسد که قواعد و قوانین حقوقى تنها به رفتارهاى جمعى و اجتماعى آدمى نظر دارند و حتى اگر در مواردى درباره یک رفتار فردى، حکمى را صادر کنند، به راحتى مىتوان دید که صدور این حکم به دلیل بعد اجتماعى آن عمل مىباشد . حال آنکه قواعد اخلاقى بر اساس تعریفى که در آغاز بحث ارائه شد، هم رفتارهاى فردى و هم رفتارهاى جمعى و حتى اوصاف و ملکات آدمیان را در برمىگیرند و از این حیث اخلاق دایرهاى وسیعتر از حقوق پیدا مىکند .
5 . کلیت، ثبات و جاودانگى اصول اصلى اخلاق
یکى دیگر از تفاوتهاى میان قواعد اخلاقى و قوانین حقوقى، این است که دستکم قواعد اصلى اخلاق مثل حسن عدالت، قبح ظلم و مانند آن، کلى، ثابت و جاودانهاند;یعنى در همه جا، و همیشه این باید و نبایدها، حسنها و قبیحها و . . . ثابت هستند و دچار تغییر و تحول نمىگردند . اما قواعد حقوقى به تبع مصالح و مفاسد دنیوى آدمیان، و درپى تامین اهدافى که مد نظر قرار دادهاند دچار دگرگونىهاى معقول و موجهى مىشوند . براى مثال، در دوره خاصى براى خرید و فروش مواد مخدر مجازاتى در نظر گرفته نمىشد;اما امروزه مجازات سنگینى براى آن در نظر گرفته مىشود و یا زمانى براى عبور از مرزها در کشورهاى اروپایى قوانین سختى وجود داشت، اما امروزه آن قوانین براى خود اروپائیان وجود ندارد . البته براساس همین تحلیل ممکن است که در آینده و در دورانهاى دیگر، باز این قوانین تغییر کند و قوانین دیگرى جایگزین آنها گردد .
خلاصه این که قواعد حقوقى به تبع مصالح و مفاسد و براى تامین اهدافى که مد نظر دارند، دچار تغییرات و دگرگونىهاى متعدد و معقولى مىگردند، بر خلاف اصول بنیادین اخلاق که ثابت و جاودانهاند و از نوعى کلیت و دوام برخوردارند . (25) البته ناگفته نماند که اگر ما حقوق و قوانین حقوقى را، مانند معتقدان به ابتنا قوانین حقوقى بر قوانین طبیعى، داراى منشا انتزاع واقعى بدانیم، ممکن است که براى آنها نوعى ثبات، دوام و کلیت در نظر بگیریم که البته این مطلب در جاى خود باید مورد بررسى دقیقترى قرار گیرد .
6 . اخلاق محدود کننده حقوق
تفاوت دیگر میان اخلاق و حقوق این است که معمولا قوانین حقوقى قابلیت محدود شدن به وسیله قواعد اخلاقى را دارند;در حالى که هیچگاه انتظار محدود کردن اخلاق از سوى حقوق نمىرود . به عبارت دیگر معمولا یکى از ملاکهاى تدوین و تصویب احکام و قوانین حقوقى تعارض نداشتن مستقیم این حکم با احکام و قواعد اخلاقى است . (26) البته این مطلب استثناهایى نیز دارد;براى مثال، اگر احیانا نقض حکمى اخلاقى خسارات کمترى از اجراى آن بر جاى بگذارد و این تفاوت، تفاوتى قابل توجه باشد، آن گاه احتمال دارد که حکم حقوقى بتواند در مقابل حکم اخلاقى مقاومت کند و آن را کنار زند . به نظر مىرسد که این بحث مجال و فرصتبیشترى مىطلبد و لذا تفصیل مطلب را به وقت دیگرى موکول مىکنیم .
این موارد، مهمترین تفاوتهاى اخلاق و حقوقاند;که البته گاهى در برخى امور کمرنگ مىشوند و گاهى هم از برجستگى بیشترى برخوردارند، ولى به هر حال مىتوانیم از آنها به عنوان تفاوت میان اخلاق و حقوق یاد کنیم.
پىنوشتها:
1. See: Frederic Bastiat, "The law (1850)", World Library, World Library Inc, 1991, p10-11.
2. Ibid.
3. G.W. Smith "Limits Of Law", in: Routledge Encyclopedia of Philosophy; Routledge Inc. New York, 1998.
4. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالکاتب العربى، ماده خلق، ص 159 .
5. محمد تقى مصباح یزدى، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، تهران، 1370، ص 9 .
6. سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1392، ج19، ص369 .
7. صدرالدین شیرازى، اسفار اربعه، ج4، ص 116 .
8. «دین و اخلاق» ، فرهنگ و دین ، زیر نظر بهاالدین خرمشاهى، طرح نو، تهران، 1374، ص 5- 6 .
9. آر . اف . اتکینسون، درآمدى به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوى نیا، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1370، ص 16 .
10. الاخلاق النظریه، ص 10 (به نقل از: سید محمد رضا مدرسى، فلسفه اخلاق، سروش، تهران، 1371، ص 15- 19).
11. محمد تقى مدرسى، «میزگرد دین و اخلاق» ، معرفت، ش 15، ص 6 .
12. لازم به ذکر است که تعریف هر کدام از این دو مقوله مبحثى بسیار گسترده است که در مجال و محدوده این بحث نمىگنجد و آنچه آورده شد، صرفا براى آشنایى اجمالى خوانندگان با این امور است .
13. محمد تقى مصباح یزدى، دروس فلسفه اخلاق، ص 169 .
14. ر . ک: پیشین، ص 171 .
15. ر . ک: مرتضى مطهرى، نقدى بر مارکسیسم، صدرا، تهران، بىتا، ص 209 .
16. N.E. Simonds. "Law And Morality", in: Routledge Encyclopedia of Philosophy.
17. Moral Utilitarianism.
18. ر . ک: ویلیام کى . فرانکنا، فلسفه اخلاق، هادى صادقى، طه، قم، 1376، ص 48 .
19. Hedonistic.
20. ر . ک: فرانکنا، پیشین .
21. مرتضى مطهرى، عدل الهى، انتشارات اسلامى، قم، 1361، ص 295- 296 .
22. See: David. O. Brink, "Moral Realism and the Sceptical Arguments from Disagreements and Queerness", in: Louis P. Pojman (ed)., Ethical Theory, second ed., WordsworthPublishing Company, 1995, p.475.
.(PvC DçPىغ éF éOwFCق DçoDئ DغDطç) 95 PëCقo ,5 EDF ,1 U ,é•ى،خC ذٌDvق ,ید×D•خCpeخC .23
.(PvC وkpئ l¥آ Co عA éئ PvC عDطç xئ pç ôpèF) ,فى،ىJ .24
. 209 -182 £ ,ظwىwئoD× pF êlأغ :rىغ ق 201 -195 £ ,عCpèN ,Col¤ ,عD×q MDى©Oأ× ق ضشvC ,êpè®× ی©Np× :إ . o .25
26. See: G. W. Smith, op. cit.