آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

پدیده تفسیر را نمى‏توان داراى آغازى مشخص در تاریخ بشر دانست . انسان همواره در برابر پدیده‏هاى مختلف هستى، واکنشى ذهنى از خود نشان داده است که بر آن، نام فهم نهاده و بیان و توضیح آن به دیگران را تفسیر خوانده است . هرمنوتیک نیز اصطلاحى است که در چند قرن اخیر رواج یافته و در رایج‏ترین کاربردش با روش‏شناسى تاویل برابر گردیده است . نویسنده در این نوشتار اشاره‏اى گذرا به نسبت میان این دو مقوله دارد .

متن

هرمنوتیک را نمى‏توان همزاد پدیده فهم و تفسیر دانست . موضوع هرمنوتیک در دو قرن اخیر پس از استحاله فلسفه از وجودشناسى بازمانده از مدرسه اسکولاستیک به ذهن‏شناسى کانت، بیش از پیش محور توجهات و تاملات فیلسوفان و متالهان در حوزه‏هاى مختلف فلسفه، الهیات، زبان‏شناسى و . . . بوده است . در واقع معرفت‏شناسى کانت را مى‏توان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیک دانست;زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانى دستورى در انحصار الاهیات مسیحى جهت توضیح گزاره‏هاى کتاب مقدس قرار گرفته و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفى برون افتاده بود . از این روى تفکیک کانت میان نومن (شئ فى نفسه) و فنومن (پدیدار) که موجب چرخش فلسفه از متافیزیک به هرمنوتیک شد به واقعه هرمنوتیکى موسوم است . اهمیت‏یافتن مطالعه فرایندهاى ذهنى در فلسفه غرب موجب شده است که فرایند فهم در قالبى توصیفى - تحلیلى مورد توجه ویژه فیلسوفان و ) در برابر نقادى‏هاى Object متالهان قرار گیرد . درآمدن موضوع فهم و تفسیر به صورت یک ابژه ( فلسفى موجب گسترش دامنه هرمنوتیک به حوزه‏هاى مختلفى گشته و دانش الاهیات را در ) در این رویکرد جدید معنایى تازه‏اى Text جبهه‏هاى مختلفى در گیر ساخته است . اصطلاح متن ( یافت . متن هنگامى پدید مى‏آید که از آن فاصله گرفته وبه صورت یک ابژه درآید . همه تاپیش از این دوره در جریان متن و درگیر با آن بودند;نه آن که ازبیرون نظاره‏گر آن باشند . به عبارت دیگر، فاصله تاریخى میان انسان و متن وجود نداشت . شرط متن، ابهام است که اگراحساس نشود متنى نیز شکل نمى‏گیرد . یک حادثه تا خود را نگستراند نمى‏توان آن را فهمید . پس هرچه بسط تاریخى بیشتر پدید آید متن نیز بیشتر شکل مى‏گیرد . به علاوه هر فهمى نیز خود پس از مدتى به متنى دیگر تبدیل مى‏شود و لذا هر مفسرى با سلسله‏اى از متون مواجه خواهد بود . (1) این وضعیت را مى‏توان در قالب الگوى ذیل که نشانگر دور هرمنوتیکى است ترسیم نمود: (2)
متن به مثابه یک پدیده/پدیده + فراگیرى = فهم/فهم + شرح = تفسیر/تفسیر + ضبط = متن . (3)
شلایرماخر در دوره اوج فلسفه رمانتیک (فلسفه بازمانده از معرفت‏شناسى کانت) و در دامن ) به تدوین نخستین نظریه علمى در Reformism مکاتب نقد ادبى تحت تاثیر نهضت اصلاح دینى ( باب فهم و تفسیر متون پرداخت . البته او با دغدغه تمام بیشتر به دنبال یافتن شیوه‏اى مطمئن و قابل اعتماد در فهم و تفسیر کتاب مقدس و کشف نوعى خطایاب ذهنى براى بستن راه هرگونه خطا و سؤ فهم بود . اما راهى که وى باز نمود پس از او در این مسیر محصور نگشته و دامنه‏هاى متعدد دیگرى ) مسیر هرمنوتیک را به سوى Historicism یافت . دیلتاى تحت تاثیر نهضت تاریخ‏گروى ( روش‏شناسى علوم انسانى تغییر جهت داد . او به طور عمیق با این پرسش درگیر بود که آیا فهم عینى و معتبر تنها در انحصار علوم تجربى است و یا علوم تاریخى نیز مى‏توانند از این ویژگى برخوردار شوند .
) هوسرل از هرمنوتیک، ابزارى جهت‏بنیان Phenomenology هایدگر تحت تاثیر پدیدارشناسى ( نهادن نوعى هستى‏شناسى مبتنى بر شناخت فرایند فهم ساخت . گادامر در قالب دیدگاه هایدگر با هدف قرار دادن «شناخت فرایند فهم‏» در نیمه راه از استاد خویش جدا شده، هرمنوتیک فلسفى را بنیان نهاد . (4) آموزه‏هاى هرمنوتیک فلسفى از چنان اهمیتى برخوردارند که همه هرمنوتیست‏هاى پسین را در قالب دفاع و تکمیل یا رد و انتقاد در دامنه خود جاى داده است . این دیدگاه فلسفى با تاکید بر اصول ذیل بیش از دیگر دیدگاه‏هاى هرمنوتیک، سنت تفسیرى جهان مسیحیت و اسلام را به چالش کشیده است . (5)
1. فهم متن، محصول ترکیب و امتزاج افق معنایى مفسر با افق معنایى متن است;پس دخالت ذهنیت مفسر نه مذموم و بلکه شرط وجودى حصول فهم و واقعیتى اجتناب‏ناپذیر است . به عبارت دیگر، فهم متن، یک مونولوگ نیست و مفسر شنونده‏اى منفعل در برابر پیام متن نمى‏باشد . بلکه فهم واقعه‏اى دیالکتیک و جدلى است که بر اثر دیالوگ مفسر با متن پدید مى‏آید .
2. عملیات تفسیر متن، فرایندى پایان‏ناپذیر است و در نتیجه قرائت‏هاى مختلف و متنوع از متن، قابل طرح بوده و هیچ گونه فهم ثابت و غیر سیال و درک نهایى وجود ندارد .
3. هدف از تفسیر متن درک مراد مؤلف نیست;مؤلف خود یکى از خوانندگان متن است . مفسر با متن و نه مؤلف مواجه بوده و به دنبال فهم افق معنایى متبلور در متن است .
4. پیش‏داورى‏ها (یا پیش‏دانسته‏ها، به تعبیر بولتمان) شرط وجودى حصول فهم و مولد عمل فهم هستند;گرچه پیش داورى‏ها همه در یک سطح نبوده، قابل تقسیم به مولد و موجب سؤ فهم هستند .
5. فهم عینى به معناى درک مطابق با واقع امکان‏پذیر نیست . زیرا عنصر سوبژکتیو (دخالت ذهنیت مفسر) شرط حصول فهم است .
6. در میان تفاسیر متعدد حاصل از متن، معیارى براى داورى وجود ندارد و نمى‏توان تفسیرى را معتبر و دیگر تفاسیر را نامعتبر شمرد .
با وجود قدرت و هیمنه هرمنوتیک فلسفى، که این دانش پس از گادامر به راه خود در گشودن فضاهاى جدید ادامه داد و شخصیت‏هاى بعدى هر یک مسیر ویژه خود را پیمودند . پل ریکور با ترکیبى از دستاوردهاى زبان‏شناسى، فلسفه تحلیل زبانى، ساختارگرایى و شالوده شکنى، اسطوره‏شناسى، معناشناسى و نشانه‏شناسى به تدوین نظریه هرمنوتیکى خود پرداخت . او قلمرو هرمنوتیک را در حوزه نمادها تعریف کرده و با این کار به لزوم معناشناسى اسطوره‏ها جهت تفسیر هستى حکم نمود . بنابراین، فرایند تفسیرفعالیتى فکرى مبتنى بر رمزگشایى معناى پنهان در پس معناى ظاهرى و یا به عبارت دیگر آشکار کردن سطوح دلالت نهفته در ضمن دلالت لفظى است .
بنابراین، بسیطترین پیغامى که به وسیله زبان طبیعى ابلاغ مى‏شود باید تفسیر شود;زیرا تمام کلمات چند معنایى هستند و معناى واقعى خود را در فضاى ارتباط با مخاطب مى‏یابند . در ضمن ریکور با تلاش جهت‏برقرارى نوعى تمایز میان تفاسیر مختلف از متن تا حدودى از نسبیت هرمنوتیک فلسفى پرهیز کرده، به دغدغه اصلى هرمنوتیک که تلاش جهت دستیابى به تفسیر معتبر بود نزدیک شد .
اریک هرش و امیلیوبتى از دیگر هرمنوتیست‏هاى معاصر هستند که هر یک از منظرى متفاوت به نقد هرمنوتیک فلسفى پرداخته‏اند . هرش با دنباله‏روى از هرمنوتیک کلاسیک به شدت با نسبیت هرمنوتیک فلسفى به مخالفت‏برخواسته و در صدد ارایه معیارهایى جهت‏بازشناسى تفسیر معتبر از غیر معتبر برآمده است . او تمام اختلافات فهم را ناشى از مرحله توضیح و تبیین و نه مرحله فهم مى‏شمرد . در واقع ما انسان‏ها از دو نوع مهارت کاملا متفاوت برخورداریم که یکى دانستن آنها گادامر را در ارایه نظریه هرمنوتیک فلسفى به اشتباه انداخته است: مهارت فهم و مهارت تفسیر . امیلوبتى منتقد دیگر گادامر است که به خاطر از بین بردن امکان بازشناسى تفسیر ذهنى از تفسیر معتبر بر او به شدت مى‏تازد . او با دنباله‏روى از سنت هرمنوتیک دیلتاى در صدد ارجاع هرمنوتیک از نظریه فهم به روش فهم است . (6)
نتیجه این بحث مختصر آن که هرمنوتیک در دوره تاریخى خود شاهد دیدگاه‏هاى متعدد و رهیافت‏هاى متنوعى بوده که بدون آشنایى با آنها نمى‏توان نسبت درستى میان این حوزه معرفتى با حوزه تفسیر برقرار کرد . مباحث هرمنوتیک مانند بسیارى دیگر از پدیده‏هاى فکرى غرب غالبا به طور گزینشى و ناقص با اهدافى تبلیغى و غیر علمى درون جامعه ما راه یافته و در مقابل، گروهى دیگر نیز بلافاصله با واکنشى منفى در برابر این مباحث‏به عنوان پدیده‏هاى ممنوع و حرام در صدد دفاع از دین در برابر این دشمن بى یال و اشکم و سر برآمدند . حقیقت امر آن است که سنت هرمنوتیک در دامن خود دیدگاه‏هاى متفاوتى را پرورانده که چه بسا برخى از آنها تا حدود زیادى با سنت تفسیرى ما هماهنگ و به آن نزدیک باشند . بنابراین، بهتر آن است‏به جاى طرح غیر عالمانه این مباحث‏به بررسى زمینه شکل‏گیرى و دیدگاه‏هاى مختلف هرمنوتیک پرداخته، با بررسى وضعیت تفسیر در حوزه اسلامى و سپس مقایسه این دو حوزه، به تعاملى عالمانه میان آنها نایل شویم . مقایسه سنت تفسیرى کتاب مقدس با سنت تفسیرى قرآن مى‏تواند ما را به شناخت ویژگى‏هاى خاص تفسیر قرآن رهنمون سازد و به این پرسش پاسخ دهد که مباحث هرمنوتیک تا چه اندازه ناظر به وضعیت‏خاص کتاب مقدس بوده و چه اندازه مطلق وقابل تعمیم بر تفسیر قرآن هستند؟ در این صورت باید از یک سو به گزینش آگاهانه از این دیدگاه‏ها دست زده، از سوى دیگر به تاسیس برخى نظریات و دیدگاه‏هاى متناسب با وضعیت‏بومى تفسیر قرآن بپردازیم . در این راستا توجه به این نکته نیز بسیار حایز اهمیت است که دانش هرمنوتیک در غرب، زاییده ومتاثر از حوزه‏هاى مختلفى از دانش‏هاى انسانى است که بدون گذر از آنها نمى‏توان به دیدگاه جامعى در این حوزه دست‏یافت . نظریه معرفت‏شناسى، اصول و قواعد تفسیر، ماهیت وحى، زبان قرآن و رابطه علم و دین نمونه‏هایى از این مسائل هستند .
معرفت‏شناسى
معرفت‏شناسى رویکرد نسبتا نوینى در تاریخ فلسفه به شمار مى‏رود که در عصر جدید در دامن فلسفه غرب رشد و نمو کرده است . مسایل این حوزه فلسفى دغدغه اصلى فلاسفه اسلامى نبوده است و آنان درباره رابطه عین و ذهن، در نقش مساله اصلى معرفت‏شناسى، تنها به بحث مختصرى در قالب مبحث «وجود ذهنى‏» بسنده نموده‏اند . فلاسفه اسلامى معمولا در بحث از وجود ذهنى خود را در مقابل سوفسطاییان قرار داده، پس از رد و ابطال چند شبهه معین به این نتیجه مى‏رسیدند که امکان فهم عینى از جهان خارج وجود دارد و صورت‏هاى ذهنى ما مى‏توانند کاملا مطابق با واقعیات خارجى باشند . این در حالى است که امروزه به ندرت ادعاى مصونیت فرایند شناخت از هر گونه تاثیر ذهنى یا روانى مطرح مى‏شود . بدیهى است که بدون تعیین موضع در این حوزه هرگز نمى‏توان به دیدگاهى هرمنوتیکى دست‏یافت . به عبارت دیگر، هر دیدگاه هرمنوتیکى خود متوقف بر نظریه ویژه‏اى در معرفت‏شناسى است . پیشرفت‏هاى حاصله در این حوزه به یارى یافته‏هاى دانش روانشناسى این باور را در بسیارى از اذهان نشانده است که ما انسان‏ها در همه شناخت‏هاى خود به نوعى تعامل میان ذهن و عین مى‏رسیم;نه آنکه همچون آینه تصویرى از جهان خارج در ذهنمان نقش بندد . بنابراین مساله اصلى در مطالعه فرایند فهم، شناخت عوامل تاثیرگذار بر آن است . این عوامل را مى‏توان در تقسیمى ابتدایى به دو گونه «متدلوژیک‏» (روش‏شناسانه) و «سایکولوژیک‏» (روان‏شناسانه) تقسیم کرد . در دسته اول، عواملى جاى مى‏گیرند که به طور خودآگاه و در قالب روشى معین به وسیله شخص در فرایند فهم تاثیر داده مى‏شوند . در دسته دوم از عواملى سخن به میان مى‏آید که به طور ناخودآگاه و فراروشى خود را در فرایند فهم دخالت مى‏دهند . چه بسا میزان تاثیر دخالت این عوامل را نیز بتوان با مطالعه و شناسایى به حداقل ممکن رساند .
اصول و قواعد تفسیر
اصول و قواعد تفسیر از دانش‏هاى درجه دو به شمار مى‏رود که از مطالعه یک سنت تفسیرى خاص به دست مى‏آید . مفسران اسلامى معمولا به این دانش به طور مستقل و ویژه نپرداخته، بلکه در لابلاى متون تفسیرى خویش از برخى اصول و قواعد تفسیرى خود پرده برداشته‏اند . گذرى اجمالى به مقدمه‏هاى بسیار کوتاه مفسران در آغاز کتب تفسیرى گواهى بر این مدعا است . با این حال رویکردهاى متفاوت تفسیرى در تاریخ اندیشه اسلامى نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتا متفاوتى میان مفسران است که مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیش فهم‏هاى مفسران توانا ساخته، امکان ارزیابى تفاسیر آنها را بر اساس مبانى و روش هاى تفسیرى‏شان فراهم مى‏سازد .
وحى‏شناسى
بررسى ماهیت وحى از جمله مسائلى است که متالهان هر سه دین ابراهیمى را به میزان نسبتا همسانى به خود مشغول کرده است . بحث از کلام الهى از نخستین مسایل مطرح شده در الهیات اسلامى به شمار مى‏رود . متکلمان مسلمان پس از درگیرى‏هاى مربوط به قدمت و حدوث کلام الهى به بحث از ماهیت وحى که نزول الفاظ و یا معانى است روى آوردند;اما همگى دیدگاه نزول لفظى وحى را پذیرفتند و دیدگاه «وحى معنا» در اندیشه کسانى مانند ابن کلاب محصور مانده، استمرار چندانى نیافت . این در حالى است که امروزه بسیارى از متالهان مسیحى در نزاع وحى زبانى و غیرزبانى که نزدیکى بسیارى با نزاع وحى لفظ و معنا در الهیات اسلامى دارد طرفدار نظریه غیرزبانى هستند و روشن است که دیدگاه هرمنوتیک فلسفى با پذیرش انحصار وحى به معانى و نسبت دادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالش‏هاى کمترى مواجه خواهد بود . از این روى بررسى مجدد این مساله جهت دستیابى به دیدگاهى استوارتر و قابل دفاع‏تر از ماهیت وحى ضرورى مى‏نماید . (7) علاوه بر آن، بحث اعجاز قرآن که از دیگر تمایزهاى این متن با کتاب مقدس تلقى مى‏شود، مى‏تواند بر دیدگاه هرمنوتیکى ما تاثیر گذار باشد . البته از این واقعیت نیز نمى‏توان غافل شد که بحث اعجاز قرآن در دوره‏اى خاصى (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث کلام اسلامى درآمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیین‏ها و تقریرهاى متعدد و متفاوتى بوده و از سوى دیگر با چالش و اشکالاتى نیز مواجه بوده است . بنابراین، به طور طبیعى طرح آن تنها در صورت دستیابى به تبیین قابل دفاع و رفع اشکالات و شبهات مربوط به آن ممکن خواهد بود . (8)
زبان قرآن
زبان قرآن از دیگر موضوعاتى است که در سنت تفسیرى ما کم و بیش درباره آن تحت عناوین دیگرى سخن به میان رفته و دیدگاه‏هاى قابل تمایزى را پدید آورده است . دیدگاه عرفاى مسلمان، اخباریان شیعه، فقهاى اصولى و . . . در این مساله قابل استخراج است . با این حال موضوع زبان قرآن از شاخه‏هاى حوزه عمومى زبان دین به شمار مى‏رود که از مهم‏ترین مسائل کلام جدید به شمار رفته و تا اندازه زیادى از رهیافتى متفاوت نسبت‏به رهیافت قدما برخوردار است . در حوزه زبان دین پیش از آن که در صدد شناسایى زبان متن مقدس باشیم در صدد پاسخ به این پرسش بر مى‏آییم که اصولا امور قدسى قابل تعبیر در قالب زبان بشرى هستند و آیا زبان بشرى که بازتاب زندگى انسان بر این کره خاکى است توانایى و ظرفیت‏باردارى مفاهیم غیرمادى دین را دارد . اگر چنین است آیا ادیان براى انجام این مقصود به استفاده از زبان ویژه و متفاوت از زبان روزمره ناچار نخواهند بود و اگر باز این چنین است این زبان چه نوع زبانى بوده و ماهیت و شاخصه‏هاى آن چه بوده و چگونه قابل فهم است . در این رهیافت است که برخى به اسطوره‏اى بودن یا نمادین و سمبلیک بودن زبان قرآن گرویده، به طور طبیعى منطق متفاوتى براى فهم و تفسیر قرآن ارایه مى‏دهند . در صورتى که اگر تبیین معقول و قابل دفاعى از نظریه زبان عرفى ارایه شود و یا زبان دینى زبانى چندگونه تلقى شود، آن‏گاه گرامر دیگرى براى فهم و تفسیر قرآن مقتضى خواهد بود .
رابطه علم و دین
نزاع علم و دین یکى از مهم‏ترین عوامل پیدایش و رشد و نمو دانش هرمنوتیک در غرب به شمار مى‏رود . تعارض‏هاى نسبتا بسیار گزاره‏هاى کتاب مقدس با یافته‏هاى علوم تجربى و حتى انسانى جدید به طور طبیعى متالهان مسیحى را به تامل در این باره کشانده است . نظریات متنوعى تاکنون در این باره مطرح شده و این مساله همچنان یکى از دغدغه‏هاى دین پژوهان به شمار مى‏رود . این مساله در حوزه قرآن به نحو کاملا مشهودى وضعیت دیگرى یافته است . قرآن برخلاف کتاب مقدس تا اندازه زیادى خود را از اظهار نظر در حوزه علوم تجربى دور نگهداشته و در موارد اظهار نظر نیز موارد تعارض ظاهرى از آمار چندان زیادى برخوردار نیستند . در واقع، قرآن با رویکرد خاص خود توانسته حریم خود را از تعرضات مدام علوم تجربى به دور نگهدارد . با این حال، مساله مزبور در حوزه قرآن نیز مصادیقى دارد که به ناچار پاسخ مناسبى را مى‏طلبد . هر یک از این پاسخ‏ها نیز ممکن است دیدگاه هرمنوتیکى ویژه‏اى را بطلبد . (9) در پایان ذکر این نکته لازم است که مقدمات هرمنوتیک و حوزه‏هاى درگیر با آن به چند مورد پیش گفته محدود نمى‏شود، بلکه هرمنوتیک در میان علوم انسانى از گستره بسیار وسیعى برخوردار است که اشراف به آن براى ارایه دیدگاهى مستقل ضرورى مى‏نماید .
پى‏نوشت‏ها:
1. ر . ک: احمد واعظى، درآمدى بر هرمنوتیک، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، 1380، ص‏21- 60;بابک » در Hermeneutics احمدى، ساختار و تاویل متن، نشر مرکز، تهران، 1372، ج‏2، ص‏680- 703;مدخل « دائرالمعارف‏هاى بریتانیکا و دین .
2. علیرضا قائمى‏نیا، متن از نگاه متن، انجمن معارف اسلامى، قم، 1380 .
3.
4. ر . ک: نبیه قاره، الفلسف و التاویل، دار الطلیع، بیروت، 1988;محمدرضا ریخته‏گران، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، نشر کنگره، تهران، 1378، ص‏45- 248;ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه جهانگیرى، نشر پرسش، 1380، ص‏7- 64;احمد واعظى، پیشین، ص‏61- 328 .
5. احمد واعظى، پیشین، ص‏54- 60 .
6. پل ریکور و دیگران، «وجود و هرمنوتیک‏» و «نوشتار به مثابه مساله‏اى پیش روى نقد ادبى و هرمنوتیک فلسفى‏» ، هرمنوتیک مدرن، ترجمه بابک احمدى و دیگران، نشر مرکز، تهران، 1377;ریچارد ا . پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه حنایى کاشانى، انتشارات هرمس، تهران، 1377، ص‏55- 84;احمد واعظى، پیشین، ص‏329- 490 .
7. براى مطالعه بیشتر، ر . ک: على معمورى، «دیدگاه‏هاى گوناگون در تفسیر و تحلیل وحى‏» ، رواق اندیشه، ش‏12 (آذر 1381) ص‏9- 24 .
8. ر . ک: على معمورى، «تحدى‏» ، دائرالمعارف بزرگ اسلامى;عبدالمجید شرفى، الاسلام بین الرسال و التاریخ، دار الطلیع، بیروت، 2001 م، ص‏50- 52 .
9. براى مطالعه بیشتر، ر . ک: مهدوى‏نژاد، علم و دین (پایان نامه)، دانشگاه امام صادق (ع).

 

تبلیغات