آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

نگارنده در این مقاله، که به معرفى عناصر اصلى فداییان اسلام و اندیشه‏هاى سیاسى و عملکردهاى آنها پرداخته است، مباحث‏خود را در سه مبحث‏بیان نموده است . در مبحث اول ضمن معرفى اجمالى عناصر اصلى فداییان، شرح حال زندگى، فعالیتهاى سیاسى دوران تحصیل و اقدامات فرهنگى شهید نواب را در مقابل اندیشه‏هاى التقاطى کسروى، با تفصیل بیشترى بیان نموده است . در مبحث دوم با بررسى اندیشه‏هاى سیاسى فداییان اسلام، شهادت، انتقام و قصاص را راه نهضت و برادرى، استقامت و اتحاد را خطوط کلى آن و رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف آن، معرفى مى‏کند و زیربناى فکرى جنبش را چهار اصل: 1- حکومت اسلامى 2- اتحاد شیعه و سنى 3- عدم تضاد بین اسلام و وطن پرستى 4- یگانگى جهان اسلام بیان کرده است . در مبحث‏سوم نیز به بررسى عملکردهاى آن جمعیت مى‏پردازد .

متن

مبحث اول: تاریخچه و معرفى عناصر اصلى فداییان اسلام
1- شرح حال حجة‏الاسلام سید مجتبى نواب صفوى
سید مجتبى میرلوحى معروف به سید مجتبى نواب صفوى در سال 1303 در محله خانى آباد تهران و در یک خانواده متدین و روحانى متولد شد .
پدر سید مجتبى از روحانیان محترم زمان خود بود و مانند دیگر روحانیون به آموزش و تدریس علوم اسلامى مشغول بود . رضاخان میر پنج که به تازگى با حمایت دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده بود . تلاش مستمرى براى کنار زدن روحانیون از صحنه‏هاى سیاسى، اجتماعى و آموزشى به کار مى‏برد; بر این اساس، آداب مذهبى را خلاف تجدد معرفى کرد، لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت‏شناخت و محاضر شرعى را به محاضر رسمى تبدیل کرد .
در چنین شرایطى، آقا سید جواد میر لوحى، پدر سید مجتبى مجبور گردید از لباس روحانیت صرف نظر نماید; چون رضاخان دستور داده بود که مردم کشور از لباس متحدالشکل استفاده کنند . آقا سید جواد در چنین جوى براى احقاق حقوق مظلومان، وکیل دادگسترى شد . (2) مدتى نگذشت که با «داور» وزیر دادگسترى وقت - سال 1315 یا 1314- درگیر شد و در پى گفتگویى اعتراض‏آمیز به نظام شاهنشاهى، گوش وزیر را با سیلى خود آشنا ساخت و خود روانه زندان گردید و بعد از سه سال در زندان رضاخانى به دیدار خدا شتافت . با رحلت پدر، سید محمود نواب صفوى، دایى سید مجتبى، سرپرستى خانواده خواهرش را بر عهده گرفت . سید مجتبى کودکى تیز هوش بود و با سؤالات خویش پدر و مادرش را به تعجب وا مى‏داشت .
فعالیتهاى سیاسى نواب صفوى در مدرسه
او هفت‏ساله بود که وارد دبستان شد و دوران تحصیلى ابتدایى را در «دبستان حکیم نظامى‏» گذرانیده، سپس وارد «دبیرستان صنعتى‏» که در آن زمان به آلمانیها تعلق داشت، گردید . وى سنین کودکى را در همان محله; یعنى خانى‏آباد تهران گذراند . سید مجتبى عشق و علاقه زیادى به دروس حوزوى داشت و علاقمند بود به دروس حوزوى بپردازد، اما دایى وى که سرپرستى او را بعد از مرگ مرموز پدرش در زندان رضاخانى، به عهده گرفته و قاضى دادگسترى بود، با سید مخالفت مى‏کند . سید در راستاى این مخالفت، مجبور مى‏شود که همزمان هم به دروس جدید در دبیرستان صنعتى آلمانیها بپردازد و هم در مسجد محل (خانى آباد) به دروس قدیم و حوزوى همت نماید .
سید در شرایطى، در یکى از مدارس غربى، «مدرسه صنعتى آلمانیها» مشغول به تحصیل علوم جدید بود که نظام آموزشى غرب در ایران به صورت بهترین نظام عرضه مى‏شد، ولى او مى‏دید در مدرسه مسائلى مطرح است که با آرمانهاى اسلامى سازگار نیست . وى در فرصتهاى مناسب اوضاع سیاسى، فرهنگى و اقتصادى کشور را براى همکلاسیهاى خود شرح مى‏داد .
سید مجتبى در 17 آذر 1321 در طى یک سخنرانى پرشور در مدرسه که سال آخر تحصیل وى در دبیرستان بود، به دانش‏آموزان مى‏گوید:
«برادران! ما در مقطعى از تاریخ وطنمان قرار گرفته‏ایم که در برابر آینده مسؤولیم . هجوم اجانب، بخصوص فرهنگ غربى همه بنیادهاى مذهبى ما را تهدید مى‏کند و انسان عصر ما را به صورت برده در مى‏آورد . در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را مى‏کوبند .» (3)
سپس، به اوضاع آشفته‏اى که قواى مهاجم روس و انگلیس فراهم آورده‏اند، اشاره مى‏کند . قواى مهاجم نمى‏گذاشتند ارزاق از خارج، داخل مرکز شود، این بود که وضع مرکز از لحاظ تغذیه به خطر افتاده بود . مواد غذایى و آرد خیلى کم بود . سید مجتبى مى‏گوید:
«پدران ما نمى‏دانند، به کارشان برسند یا ارزاق ما را تهیه کنند . بهتر این که ما حرکت کنیم و برویم جلوى مجلس و خواسته‏هایمان را به دولت‏بگوییم تا تکلیفمان را معین بکنند .» (4)
با سخنرانى سید، دانش‏آموزان مدرسه، دست‏به تظاهرات مى‏زنند . از مدرسه آلمانیها به مدرسه ایرانشهر و از آن جا به دارالفنون رفته، مدارس را تعطیل و با هم به طرف مجلس حرکت مى‏کنند که در بین راه عده‏اى از مردم به آنها ملحق مى‏شوند . تظاهرات با شکوهى برگزار مى‏شود و با تیر اندازى ماموران به سوى مردم یکى دو نفر کشته مى‏شوند . . . دولت قوام بر اثر این تظاهرات سقوط مى‏کند . (5)
استخدام و فعالیت‏سیاسى نواب صفوى در محل کار
سید مجتبى نواب صفوى در سال 1321 تحصیلاتش را در دبیرستان صنعتى آلمانیها به پایان رساند و در خرداد ماه سال 1322 در شرکت نفت استخدام گردید . بعد از مدت کوتاهى از تهران به آبادان انتقال یافت .
شش ماه از ورود سید مجتبى به شرکت نگذشته بود که یکى از انگلیسیها به کارگر ایرانى حمله کرده و وى را زخمى مى‏کند . همان شب، جلسه‏اى تشکیل مى‏شود و قرار مى‏گذارند که صبح قبل از شروع به کار در پالایشگاه جمع شوند . سید، شروع به سخنرانى مى‏کند و چنین نتیجه مى‏گیرد که:
«چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکى از احکام ضرورى ماست، یا باید آن انگلیسى این جا بیاید در جلوى جمع از این برادر ما پوزش بخواهد و یا اگر این کار را نکند عین کتکى که به آن زده و یا عین جراحتى که به این وارد کرده ما باید به او وارد کنیم .» (6)
هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود که کارگران به خشم آمدند و به سالن آن انگلیسى رفته و سالن را خراب مى‏کنند . پلیس دخالت کرده، انگلیسى موفق به فرار مى‏شود و چند نفر از کارگران دستگیر مى‏گردند . سید به خانه یکى از دوستانش رفته و شبانه توسط یکى از لنجها و قایقها از آبادان راهى نجف مى‏شود . (7)
نواب صفوى در حوزه علمیه نجف
نواب صفوى در مدرسه قوام یا فتحیه از مدارس حوزه علمیه نجف اقامت گزید . در همان روزها علامه امینى در یکى از حجره‏هاى فوقانى مدرسه، کتابخانه‏اى دایر کرده و به تالیف کتاب «الغدیر» مشغول بود . این امر سبب شد که سید مجتبى با علامه امینى که از دانشمندان بزرگ ایران است، آشنا شود . (8)
نواب صفوى که علوم مقدماتى را در تهران به انجام رسانیده بود، در نجف دنبال استادانى بود که سطوح عالى را از آنها بیاموزد . وى علاوه بر تحصیل علوم متداول حوزه در فقه و اصول، در پى شناخت اصول سیاسى اسلام بود .
اقدامات فرهنگى نواب صفوى در مقابل اندیشه‏هاى کسروى
«سالهاى بعد از شهریور 1320 که از فشار زیاد هرج و مرج، مردم به هر نقطه‏اى متشبث مى‏شدند، موقعیت‏خوبى بود که شیادان اجتماع، دامهاى سوء استفاده خود را بگسترند و هر کس بنابر استعداد و موقعیت و طرز تفکرش، چاهى فرا راه اجتماع بکند و غالب حزب سازیها و مسلک تراشیها نیز در همین سالها شروع شد .
در این موقع، احمد کسروى هم که در ایام جوانى بر اثر اختلافاتى از محیط روحانیت‏خارج شده و کینه روحانیت را به دل گرفته بود، فرصتى مناسب دید که انتقامى باز ستاند .
او در آغاز نشریاتى منتشر کرد . اندک اندک که بازارش رونقى گرفت، اهانت‏به مقدسات دینى را شروع کرد . این خود زنگ خطرى بود که در گوش مسلمین به صدا در آمد . دستهایى نامریى که همیشه صداهایى را که ایجاد نفاق مى‏کند تقویت مى‏نمایند، شروع به فعالیت کردند و مسلک کسروى را روز به روز توسعه دادند و در اطراف آن سرو صدا راه انداختند، به امید آن که باز هم مسلمانان را به جنگ و نفاق داخلى مشغول کرده باشند .
در این موقع غالب نویسندگان مسلمان مبارزات قلمى خود را آغاز نموده و در فکر ریشه کن کردن نهال مفسدى بودند که داشت در اعماق قلوب بى خبران از معارف اسلام ریشه مى‏دوانید، ولى کسروى مطالب مستدل آنان را با سفسطه و ناسزا پاسخ مى‏داد .
کارهاى کسروى کم کم در اثر تقویت‏بیگانگان غوغایى به پا کرد . مقدارى از نشریاتش به نجف اشرف که آن روز مرکز اول روحانیت و حوزه علمیه تشیع بود، رسید . یکى از آن کتب در یکى از مدارس نجف به حجره‏اى راه مى‏یابد . آن‏جا محل اقامت «سید مجتبى نواب صفوى‏» بود .» (9)
سید احمد کسروى در این کتاب به حضرت امام صادق (ع) توهین نموده بود . سید مجتبى کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع عالیقدر نجف اشرف نشان مى‏دهد، آیت‏الله‏العظمى حاج آقا حسین قمى کتاب را مطالعه کرد و بعد از آن با صراحت، حکم ارتداد نویسنده آن; یعنى سیداحمد کسروى را اعلام کرد . (10)
نواب صفوى، پس از اطلاع از حکم، جهت انجام وظیفه در سال 1324 عازم ایران شد . در این زمان یکى از فضلاى پرهیزکار و پاکدامن نجف داوطلب شد هزینه سفر سید مجتبى را بپردازد و به همین منظور سیزده دینار پرداخت نمود . ایشان دانشمند محترم آقاى سید اسدالله مدنى بود، بعدها به شهید محراب، آیت الله مدنى شهرت یافت . همچنین توسط حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خویى دو دینار و نیز مبلغ پنجاه تومان توسط یکى دیگر از علماى عالیقدر نجف براى مخارج سفر نواب صفوى کمک شد . (11)
«پیش از حرکت‏سید مجتبى از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهى از روزنامه‏ها به مقابله با احمد کسروى برخاستند و از دولت وقت درخواست نمودند تا وى را به جهت انتشار کتب گمراه کننده محاکمه نمایند . دولت قدرت چندانى نداشت و از طرفى برنامه‏هاى پهلوى با کارهاى کسروى جنبه رو دررویى نداشت و در حقیقت هر دو در جهت اسلام زدایى گام بر مى‏داشتند و کارهاى کسروى، فعالیتهاى دولت را تحت الشعاع قرار مى‏داد . از این رو به مقابله با وى بر نیامد .» (12)
نواب صفوى به حکم وظیفه اخلاقى و دینى خود در صدد اصلاح او بر آمد و بدین منظور، در جلسات متعددى به مباحثه و مذاکره با کسروى پرداخت و با وجود این که از هدایت وى ناامید شده بود و حتى احتمال هدایت و ارشاد او را نمى‏داد، باز هم به امید این که اطرافیان او متنبه شوند، در جلسات متعددى به مناظره و مذاکره با کسروى ادامه داد و چند بار هم به منزل کسروى رفته و در جلسات علنى آنها شرکت کرد و در حضور عموم، حقایقى را بیان کرد که در همان جلسات عده‏اى متوجه حقیقت گشته و باز گشت نمودند . سرانجام، تنها راه باقى مانده را در اجراى حکم ارتداد و حذف فیزیکى او یافت; چون در طول مذاکرات، مساله ارتداد کسروى براى سید مجتبى مسلم و مبرهن شده بود .
حذف فیزیکى کسروى توسط نواب صفوى
زمانى که دعوت مؤثر نیفتاد و مساله ارتداد کسروى یقینى شد، نواب صفوى تصمیم گرفت که کسروى را نابود ساخته و از خطر انحراف جوانان بکاهد . البته سید از بدو ورود به تهران تا زمانى که تصمیم به کشتن کسروى گرفت جلساتى با جوانان متدین تهران تشکیل داده و عده‏اى از جوانان را آماده از خود گذشتگى کرده بود، ولى براى تقویت مبانى اعتقادى آنها لازم دیده بود که اولین قدم را خود در میدان نبرد و پیکار نهند، تا نمونه و الگوى جانبازى به دست آنها داده شود .
روز 24 اردیبهشت 1324 بنابه قول آقاى سید مجتبى نواب صفوى و یا روز 23 اردیبهشت‏بنا به نقل آقایان سید على رضا سید کبارى و حاج مهدى عراقى، احمد کسروى ساعت 5/1 الى 2 بعداز ظهر به اتفاق گروه رزمنده‏اش به طرف منزل خود که در اطراف میدان حشمت الدوله و یا به نقل دیگر در اطراف چهار راه حشمت الدوله قرار داشت در حرکت‏بود، سید مجتبى با نقشه از قبل طراحى شده به همراهى یکى از دوستان ایام تحصیلى خود که محمد آقا نام داشت و در قسمت فنى راه آهن مشغول به کار بود، در چهار راه حشمت الدوله با کسروى برخورد کردند و سید با اسلحه کسروى را مورد اصابت گلوله قرار داد . بعد از شلیک تیر دوم، اسلحه از کار افتاد و تیرهاى بعدى از اسلحه خارج نشد و احتمالا فشنگ آن سالم نبوده و در لوله گیر کرده بود . (13)
گروه رزمنده براى نجات کسروى به سمت‏سید هجوم آوردند، ولى با اولین نهیب و حمله ایشان به سوى آنها، همگى فرارى شده و کسروى را تنها گذاشتند . در این زمان، مامورین انتظامى سر رسیده و کسروى را داخل درشکه‏اى گذاشتند و به بیمارستان رساندند، ولى نواب صفوى جهت اطلاع از مرگ کسروى آنها را تعقیب مى‏کرد و در نتیجه همان تعقیب دستگیر و زندانى شد . و کسروى در بیمارستان «رضانور» بسترى شد و چون گلوله به موضع غیر حساس اصابت کرده بود، بعد از سه ماه معالجه بهبود یافت و از بیمارستان خارج شد . (14)
هیجانى که ترور نافرجام کسروى توسط یک روحانى جوان، که حدودا 21 سال سن داشت، در مردم ایجاد کرد، به حدى بود که عموم متدینین را براى آزادى ایشان به فعالیت وا داشت . جلسات متعدد و پى در پى تشکیل مى‏شد . طومارها و تلگرافهاى شت‏سر هم علیه کسروى و به طرفدارى از نواب صفوى به دست زمامداران وقت مى‏رسید . از همان روز دوم و سوم بازداشت‏سید، هیاتهاى مختلف پایتخت‏براى دیدار با ایشان و ابراز حمایت و صمیمیت نسبت‏به ایشان، به زندان موقت مراجعه و با ایشان ملاقات کردند . علماى ایران و نجف خواستار آزادى سید مجتبى گردیدند . و سرانجام، فشار مردم، محافل مذهبى و علما به حدى بود که دولت وقت نتوانست در مقابل آن مقاومت کند و با قرار دوازده هزار تومان نواب صفوى را از زندان آزاد کردند . با آزادى از زندان، دست‏به تشکیل اولین هسته نهضت‏به نام «فداییان اسلام‏» زد و طى اعلامیه‏اى موجودیت آن را اعلام کرد .
بر این اساس، بقیه فعالیتهاى مبارزاتى سید را همراه با مبارزات فداییان اسلام در مبحثى مجزا، پى خواهیم گرفت .
2- شرح حال حجة‏الاسلام سید عبدالحسین واحدى
سید عبدالحسین واحدى در سال 1308 در کرمانشاه و در خانواده‏اى روحانى متولد شد . پدرش - آیت الله سید محمد رضا واحدى بدلا معروف به سید محمد رضا مجتهد قمى - از علماى طراز اول کرمانشاه بود . او دوران کودکى را تحت تربیت پدر و مادرش و به عنوان یک مسلمان معتقد، زیر بناى فکرى محکم و استوارى یافت . وى سالهاى اولیه نوجوانى را در زادگاهش سپرى نمود و سپس براى ادامه تحصیل به تهران و به روایت دیگر به قم رفت و پس از مدتى جهت ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا با جوانى به نام سیدمجتبى نواب صفوى آشنا شد و با او هم پیمان شده و از جمله اولین یاران وفادار سید به شمار آمد . (15)
پس از چندى، نواب صفوى به ایران باز مى‏گردد و مبارزه خود را شروع مى‏کند، واحدى نیز سنگر قم را که داراى موقعیتى بزرگ بود به عهده مى‏گیرد . سید عبدالحسین واحدى جوانى زیبا و بسیار خوش بیان بود و در تشکیل گروه «فداییان اسلام‏» همگام با نواب صفوى سعى و کوشش فراوان نمود . نطقهاى او در مدرسه فیضیه و دیگر اماکن قم، موجى به پا مى‏کرد .
فداییان اسلام در تاریخ 11/12/1329 با اعلان میتینگ عمومى، جمعیت انبوهى از اقشار مختلف مردم تهران را به مسجد شاه سابق کشانیدند . و سید عبدالحسین واحدى مرد شماره دو فداییان اسلام طى دو ساعت‏سخنرانى، دولتهاى شوروى، انگلیس و آمریکا را به خاطر مداخله در امور ایران به شدت محکوم نمود و گفت:
«اکثریت نمایندگان مجلس، نماینده واقعى این ملت نیستند ; و شاه حق اعمال نفوذ در مجلس را ندارد و دولت رزم آرا دولت فرمایشى شاه، و غاصب است; و مردم ایران دولتى مى‏خواهند که احکام اسلام را اجرا کند . وى در پایان سخنرانى پرشور و هیجان‏انگیز خود، تهدید نمود که اگر رزم آرا تا سه روز دیگر از دولت کنار نرود، او را کنار خواهند زد .» (16)
سه روز پس از این سخنرانى، رزم آرا توسط خلیل طهماسبى ترور شد و به قتل رسید . روز 25 آبان سال 1332 حسین علا نخست وزیر وقت‏یک روز قبل از شرکت در پیمان بغداد توسط شهید ذوالقدر ترور شد و فرداى آن روز با سر باندپیچى شده به سمت‏بغداد حرکت کرد . به دنبال این ترور نافرجام، سید عبدالحسین واحدى به اتفاق سید اسدالله خطیبى راهى عراق شدند تا حسین علا را در آنجا به قتل برسانند و ماموریت را کامل کنند . شب بود که به اهواز رسیدند و جهت اقامه نماز وارد مسجد شدند . در همان مسجد اهواز توسط یک سرهنگ شناسایى و دستگیر شدند و به همراه اسلحه‏اى که با خود داشتند شبانه از اهواز به تهران انتقال داده شدند و شب هنگام سید عبدالحسین را داخل دفتر تیمسار تیمور بختیار بردند . (17) مهدى عراقى در این باره مى‏گوید:
«به مجرد این که داخل اتاق مى‏شود، بختیار شروع مى‏کند فحش دادن، فحش مادر به او مى‏دهد، مادر فلان، دست از این کارهایتان بر نمى‏دارید . آن هم مى‏گوید مادر من زهراست، مادر فلان خودت هستى و صندلى که آن جا بوده بلند مى‏کند که ول کند براى بختیار، بختیار هم از همان پشت میزش بلند مى‏شود و اسلحه را مى‏کشد و سه تا تیر به او مى‏زند و جادرجا مى‏کشد او را توى دفتر خودش .» (18)
روزنامه‏هاى آن زمان تاریخ شهادت واحدى را هفتم آذرماه سال 1334 اعلام کردند .
3- شرح حال سید محمد واحدى
سید محمد واحدى در سال 1313 در کرمانشاه متولد شد . وى در سن پنج‏سالگى پدر بزرگوارش را از دست داد و در آغوش مادرى مهربان و با تقوى و برادرانى سلحشور و فدایى تربیت‏شد . او برادر سید عبدالحسین واحدى بود . سیدمحمد در سنقر کلیایى از توابع کرمانشاه شروع به تحصیل نمود و سپس در دبیرستان حکیم نظامى قم ادامه تحصیل داد .
از کودکى به فعالیتهاى سیاسى روى آورد و به پخش اعلامیه‏ها مبادرت مى‏ورزید و در مبارزات، همگام با برادر بزرگش سید عبدالحسین واحدى قدم بر مى‏داشت . محمد به خاطر پخش اعلامیه‏ها توسط پلیس دستگیر و مضروب شده بود . او پس از اعدام انقلابى رزم آرا دستگیر شد و دفاعیاتش در دادگاه همه را مبهوت و متحیر ساخت .
پس از ترور دکتر حسین فاطمى باز هم دستگیر و زندانى شد و با آن که کم سن و نوجوان بود به بندرعباس تبعید گردید و سپس همراه با برادرانى که جهت آزادى رهبر فداییان اسلام - نواب صفوى - در زندان قصر متحصن شده بودند در دادگاه به محاکمه کشیده شد و در آخرین دفاع از محکمه تقاضا کرد که تمام برادرانش را آزاد و او را اعدام کنند . (19)
سید محمد بعد از ترور نافرجام نخست وزیر وقت‏حسین علا نیز به همراه رهبرش نواب صفوى در منزل حمید ذوالقدر دستگیر شد و در دادگاه قهرمانانه از موضع انقلابى و اسلامى خود، دفاع کرد تا حدى که سپهبد مجیدى به او گفت: جوان، مگر چند سال دارى که مى‏خواهى شهید شوى .
او گفت: شهادت تمام وجود مرا مى‏سوزاند و من نمى‏توانم تحمل کنم . برادرانم شهید شوند و من آزاد باشم . سید محمد واحدى به عضویت کادر مرکزى فداییان اسلام درآمد و مورد علاقه شدید نواب صفوى بود . وى در زمان حکومت دکتر مصدق نیز دستگیر شد و مامورین او را با دست‏بند قپانى در بیابانهاى دولاب مى‏دواندند .
نواب صفوى که با چند تن از یاران خود از جمله محمد واحدى، نخست در خانه مرحوم آیت الله طالقانى، و سپس در خانه حمید ذوالقدر مخفى شده بودند، در اول آذرماه 1334 دستگیر و به دنبال آن، اکثر سران فداییان اسلام نیز دستگیر شدند و پس از یک محاکمه نمایشى نواب صفوى، خلیل طهماسبى، مظفرعلى ذوالقدر و سید محمد واحدى در ساعت‏سه یا چهار بامداد 27 دیماه 1334 مطابق با سوم جمادى الثانى 1375 ه . ق . سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در حالى که صداى قرآن و تکبیرشان بلند بود تیرباران شدند . پیکر سید محمد واحدى در قبرستان وادى السلام، واقع در میدان الهادى شهر مقدس قم مدفون است .
4- شرح حال خلیل طهماسبى
استاد خلیل طهماسبى در سال 1303 در تهران متولد شد و دوران کودکى خود را در محلات قدیمى تهران از قبیل خیابان رى، کوچه آبشار و امامزاده یحیى طى کرده بود . او از دوران کودکى به نجارى اشتغال داشته و در محیط کارگرى پرورش یافته بود . خلیل داراى قدى کوتاه و روحى بلند بود . (20) طهماسبى بسیار مقید به رعایت آداب مذهبى بود و همیشه امربه معروف و نهى از منکر مى‏کرد . وى بسیار کم حرف و محجوب بود و اغلب اوقات فراغت‏خود را به عبادت مى‏پرداخت . کمتر کسى با او برخورد کرده که از او نصیحتى نشنیده باشد . موقع اذان ظهر و مغرب تحت هر شرایطى با صداى بلند اذان مى‏گفت . خلیل دوران نظام سربازى را نیز گذرانده بود . طهماسبى چون عاشق و شیداى قرآن بود در اندک مدتى تلاوت قرآن را آموخت و پس از آن خیلى به مطالعه قرآن و ترجمه آن علاقه نشان مى‏داد و براى آن وقت صرف مى‏کرد . (21) وى بسیار بى علاقه به مال و ثروت بود و اغلب اوقات خود را در سالهاى آخر عمر به فعالیتهاى سیاسى و مبارزه بر علیه دشمنان اسلام و ایران مى‏پرداخت . پس از قتل هژیر توسط سید حسین امامى، خلیل طهماسبى نیز دستگیر شد و پس از 4 روز آزاد شد .
«در 16 اسفند ماه سال 1329 هنگامى که رزم آرا براى شرکت در مجلس ترحیم مرحوم آیت الله فیض به مسجد شاه (امام خمینى فعلى) مى‏رفت در کنار حوض بزرگ به ضرب گلوله به قتل رسید . خلیل طهماسبى بعد از شلیک گلوله‏ها به اذان گفتن ایستاد و فریاد «الله اکبر» سر داد .» (22)
استاد خلیل طهماسبى پس از اعدام انقلابى نخست وزیر تیمسار على رزم آرا، راه را براى ملى شدن صنعت نفت‏باز نمود و خود، دستگیر و زندانى شد . در سال 1331 عده‏اى از نمایندگان مجلس طرحى دایر بر عفو و آزادى خلیل طهماسبى تهیه کردند . این طرح در جلسه 16 مرداد 1331 مجلس شوراى ملى مطرح و تصویب شد و متعاقب آن خلیل طهماسبى آزاد شد . در شب آزادى خلیل، در مسجد فاطمه علیها السلام دولاب، جهت آزادى وى جشنى برپا شد و مردم تهران و سایر محلات به دیدار او آمدند و به وى تبریک گفتند . (23) پس از آزادى از زندان، باز هم به یارى فداییان اسلام شتافت و تا آخرین لحظه عمر همراه با نواب صفوى به مبارزه خود تداوم بخشید . خلیل در روز 26 آذر 1334، براى آخرین بار دستگیر و زندانى شد و همراه دیگر سران فداییان، که نواب صفوى از جمله آنها بود، در یک محاکمه نمایشى در 25 دیماه 1334 به اعدام محکوم گردید و دو روز بعد، اجراى حکم از رادیو تهران اعلام گردید . (24) خلیل طهماسبى در سن حدود 31 سالگى در حالى که صداى تکبیرش بلند بود به جوخه اعدام سپرده شد . پس از قتل رزم آرا و دستگیرى خلیل، آیت الله کاشانى اعلام کرد:
«قاتل رزم آرا باید آزاد شود زیرا کار او در راه خدمت‏به مردم ایران بوده است و در حقیقت‏حکم اعدام رزم آرا را ملت ایران داده و طهماسبى مجرى آن بوده است و تا وقتى که خیانتکارى از طرف هیات حاکمه ادامه داشته باشد و کسانى بخواهند به نفع اجانب و به ضرر ملت اقدام کنند، این ترورها ادامه خواهد داشت . ملل اسلامى باید آزاد شوند و این نهضت در سایر کشورهاى اسلامى توسعه خواهد یافت .» (25)
5- شرح حال سید حسین امامى
سید حسین امامى در سال 1303 در جنوب شهر تهران و در خانواده‏اى متدین متولد شد . وى در جریان سرکوب کسروى توسط نواب صفوى با نواب آشنا مى‏شود . او سنین جوانى را از ابتداى رشد و بلوغ در میدان جهاد و مبارزه علیه دشمنان اسلام و ایران گذرانده بود . وى جوانى بى اعتنا به مال و منال و دلسوز به حال ضعفا و فقرا بود . سید حسین در مراحل مختلف، شجاعت‏خود را به اثبات رسانیده و هیچ گاه موقعیتهاى خطرناک، نتوانست تزلزلى در اراده او ایجاد کند . (26)
ده ماه از ترور نافرجام کسروى توسط نواب صفوى مى‏گذشت و بار دیگر سید حسین امامى به همراهى جمعى از فداییان مامور شد تا حکم ارتداد کسروى را که توسط مراجع نجف صادر شده بود به اجرا در آورد . روز بیستم اسفند ماه 1324 امامى و همراهانش به کاخ دادگسترى تهران نفوذ کردند و احمد کسروى را در اطاق باز پرس به قتل رساندند . در جریان این درگیرى تیرى به ست‏سید حسین امامى اصابت کرده بود و آقاى سید على محمد امامى هم مجروح شده بود . سیدحسین با دست‏خونین و گره کرده شعار الله اکبر سر مى‏داد . وى در بیمارستان «رازى‏» تهران دستگیر و زندانى شد و قریب به دو سال را در زندان به سر مى‏برد، تا این که تلاش پى گیر نواب صفوى و اقشار متدین باعث آزادى او از زندان شد . (27)
امامى آخرین فداکارى خود را در تاریخ 13/8/1328، مطابق با روز جمعه دوازدهم محرم 1369ه . ق . در مسجد سپهسالار تهران و در مجلس عزادارى امام حسین (ع)، انجام داد . مجلس عزادارى از طرف شاه برگزار شده بود و هژیر وزیر دربار شاه که قبلا حدود صد روز نخست وزیر هم بود در این مجلس شرکت نمود . وقتى که عزادارى به اوج خود رسیده بود، عبدالحسین هژیر، توسط سید حسین امامى به وسیله اسلحه از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و فرداى آن روز; یعنى شنبه 14/8/1328 هلاک شد . امامى بعد از اعدام انقلابى هژیر دستگیر و در دادگاه نظامى محاکمه شد .
امامى در بازپرسى، تمامى مسؤولیتهاى قتل هژیر را به تنهایى گردن گرفت و مشارکت دیگران را منتفى دانست و در تمام مراحل به عمل خود افتخار مى‏کرد و میل به شهادت را چندین بار اعلام نموده بود . دادگاه نظامى به اتفاق آرا، حکم اعدام امامى را صادر کرد . از عصر روز دوازدهم محرم و 13 آبان که هژیر کشته شد تا شب شهادت امامى بیش از پنج‏شب طول نکشید، پس از ابلاغ حکم اعدام، به امامى اطلاع دادند که مى‏تواند از راى صادره فرجام بخواهد ولى او در ذیل پرونده نوشت:
«من آماده کشته شدن بوده و در انتظار شهادتم .»
در سحرگاه روز 17/8/1328 در میدان توپخانه تهران طناب دار را به گردن امامى انداختند و این در حالى بود که صوت دلنشین قرآن که با صداى بلند توسط امامى تلاوت مى‏شد، سکوت شب را در هم مى‏شکست و پاى چوبه دار شعار لااله الاالله، الله اکبر و زنده باد اسلام سر مى‏داد .
6- شرح حال مظفر على ذوالقدر
مظفر على ذوالقدر متولد سال 1304 مى‏باشد . نام پدرش حمزه على است . ترور نافرجام حسین علا در سال 1334 که آخرین اقدام نظامى و عملى فداییان اسلام محسوب مى‏شود، توسط ذوالقدر انجام گرفت . این اقدام در آستانه سفر نخست وزیر حسین علا جهت‏شرکت در پیمان نظامى سنتو (پیمان بغداد) طراحى شده بود و از آن جا که فداییان اسلام این پیمان را خیانتى بزرگ و توطئه جدید دولتهاى استعمارى آمریکا و انگلیس براى گرفتن آخرین رمق ملتهاى مسلمان منطقه مى‏دانستند، در یک اقدام متهورانه، براى متلاشى کردن توطئه آمریکا نقشه قتل نخست وزیر را در جلسه‏اى که سران فداییان اسلام در آن حضور داشتند، طراحى کردند .
در این جلسه، بسیار مهم و سرنوشت‏ساز آقایان سید مجتبى نواب صفوى، سید عبدالحسین واحدى (مرد شماره 2 فداییان اسلام) ، سید محمد واحدى، خلیل طهماسبى، مظفر على ذوالقدر و محمدمهدى عبد خدایى (تنها بازمانده هسته مرکزى فداییان اسلام) شرکت داشتند . جلسه مذکور در آبان ماه 1334 در منزلى واقع در خیابان گرگان تهران برگزار شد . (28)
فداییان اسلام جهت انجام ماموریت، مظفر على ذوالقدر را برگزیدند . و ایشان با آمادگى قبلى وارد صحنه شد، تا تصمیم جلسه را به اجرا در آورد . روز پنجشنبه بیست و پنجم آبان ماه 1334 مجلس ترحیمى به مناسبت درگذشت مصطفى کاشانى فرزند ارشد آیت الله کاشانى در مسجد شاه تهران برقرار بود، با توجه به موقعیت‏سیاسى مذهبى آیت الله کاشانى و نمایندگى خود آقا مصطفى در مجلس شوراى ملى تعدادى از شخصیتها و همچنین اعضاى دولت در مجلس ترحیم شرکت داشتند . ساعت 45/3 بعداز ظهر حسین علا (نخست وزیر) در حالى که به قصد شرکت در این مجلس وارد مسجد مى‏شد و انبوه جمعیت پلیس او را محافظت مى‏نمود، از سوى جوانى به نام ذوالقدر مورد اصابت گلوله قرار گرفت .
ذوالقدر مسلح به یک قبضه هفت تیر و یک خنجر بود، وى پس از شلیک یک تیر به سمت نخست وزیر متوجه شد که تیرش به هدف خورد ولى کارساز نبود، از این رو، اقدام به شلیک تیر دوم کرد اما فشنگ آن در لوله گیر کرد و ماموریت نافرجام ماند . وى در حالى که قصد داشت‏با خنجر به علا حمله کند و کارش را تمام کند، توسط محافظین نخست وزیر دستگیر شد و نخست وزیر که در صحن مسجد از ناحیه سر مجروح شده بود، توسط محافظین از صحنه خارج شد . (29)
شرح حال محاکمه و اعدام ذوالقدر به همراهى فداییان اسلام و خلیل طهماسبى و محمد واحدى پیش از این به اطلاع رسید، پیکر ذوالقدر در قبرستان وادى السلام، واقع در میدان الهادى شهرستان قم در کنار قبر سیدمحمد واحدى و در فاصله 50 مترى قبر نواب صفوى مدفون است .
مبحث دوم: اندیشه‏هاى سیاسى فداییان اسلام
حجة‏الاسلام نواب صفوى در ادامه مبارزات پى گیر خود علیه دشمنان اسلام و ایران که کسروى نیز آلت دست آنها قرار گرفته بود، در سال 1324 دست‏به سازماندهى نیروها زد و تشکیلاتى منسجم به وجود آورد . و نام هسته این سازمان را «جمعیت فداییان اسلام‏» معرفى نموده و طى اعلامیه‏اى موجودیت آن را اعلام کرد و شهادت، انتقام و قصاص را راه نهضت، و برادرى، استقامت و اتحاد را به عنوان خطوط کلى، و هدف را رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن معرفى نمود . (30)
در کتاب «فداییان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه‏» درباره علت نام گذارى «فداییان اسلام‏» آمده است:
«نواب صفوى پس از پیش آمد واقعه کسروى موقعیت را براى پى‏ریزى بنیاد مقصود خویش مناسب دید و جلساتى را که قبلا از افراد متدین و پرشور تشکیل داده بود، توسعه داد و پایه یک جمعیت دینى فداکار را نهاد و چون یقین داشت که در راه مقصود بزرگى که در پیش دارد، همه گونه فداکارى لازم است و ممکن است که به فدا شدن عده‏اى از افراد منجر شود، لذا جمعیت را به نام «فداییان اسلام‏» نامید .» (31)
بخشهایى از اولین اعلامیه فداییان اسلام که توسط آن موجودیت‏خود را اعلام نمودند چنین بود:
هو العزیز
دین و انتقام
ما زنده‏ایم و خداى منتقم، بیدار . خونهاى بیچارگان از سر انگشت‏خودخواهان شهوت‏ران که هر یک به نام و رنگى پشت پرده‏هاى سیاه و سنگرهاى ظلم و خیانت و دزدى و جنایت‏خزیده‏اند، سالیان درازى است فرو مى‏ریزد و گاه دست انتقام الهى هر یک از اینان را به جاى خویش مى‏سپارد و دگر یارانش عبرت نمى‏گیرند . «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون‏» - و اگر گفته شود برایشان دست از فساد و جنایت‏بردارید، مى‏گویند ما مصلحیم، آگاه باشید که هم ایشان مفسدین هستند . . . - . تیشه‏ها بر پیکر دین و معارف قرآن به نام دین زدند، دزدیها، پاک و حرامها، حلال گردید، به حال پریشان فقرا رحم نگردید، بر خون مقدس حسین علیه السلام خاکها پاشیدید و هدف عالى و مقدسش را پوشیدید که خاک عالم سر و رویتان بپوشاند . . . . فساد اخلاقى جوانان امروزه و تنفرشان از دین را هنگام کاشتن از این تخم مى‏دانستید .(. . فتربصوا حتى یاتى الله بامره) - منتظر باشید تا امر الهى فرا رسد .
در اندیشه‏هاى فداییان اسلام حکومتهاى پادشاهى و سلطنتى غاصبان حکومت محسوب مى‏شدند و منشا حکومت را خداوند مى‏دانستند و از آن جایى که خداوند صلاح و فساد بشر را به طور کامل توجه دارد، بهترین قانونگذار در جهت مصالح بشریت نیز اوست . رهبر فداییان اسلام در این باره مى‏گوید:
«این حکومتها همگى غاصب هستند و هیچ پادشاهى حق سلطنت‏بر مردم مسلمان را ندارد و یا این که باید حقیقتا مطیع و فرمانبردار قوانین اسلام و بزرگان اسلامى گردد و چون پادشاهان حاضر به اطاعت از بزرگان دین و حتى حاضر به اطاعت از خدا هم نیستند پس باید آنها را کنار زد و حکومت را به دست‏خود مسلمین سپرد تا آنها نیز از طریق فقها و بزرگان و اندیشمندان غیرتمند و آگاه دین، خود مسیر اصلى سعادت خود را یافته و در راه عزت و شرافت اسلامى خود قدم بردارند .» (32)
مصاحبه یک خبرنگار پاکستانى با نواب صفوى
در سال 1333 یک خبرنگار پاکستانى با نواب صفوى مصاحبه‏اى نمود و پس از آن چنین نوشت:
نواب صفوى مخالف سرسخت هیات حاکمه در ایران بود و آن را بازیچه‏اى در دست استعمارگران مى‏دانست . او به من گفت: نهضت اسلامى امروز احتیاج مبرمى به قطرات خون و اجساد این فداییان دارد و بدون آن نهضتى بر پا نخواهد گشت .
نواب صفوى برایم مبادى و زیربناى تفکر جنبش فداییان را در چهار اصل زیر خلاصه کرد:
1- اسلام، نظامى کامل براى زندگى است .
2- قومیت گرایى در میان مسلمانان نباید وجود داشته باشد و بایست همبستگى و اتحاد بین شیعه و سنى حفظ شود .
3- تضاد بین اسلام و وطن‏خواهى نیست .
4- یگانگى جهان اسلام فقط در سایه پیروى از اسلام مى‏تواند تحقق یافته و مشکلات مسلمانان حل شود .
اندیشه‏هاى نواب صفوى
آقاى سید حسین خوش‏نیت تحت عنوان «اندیشه‏هاى نواب صفوى‏» مى‏گوید:
«اندیشه او این بود که حقیقت‏حق به قدرى روشن و آشکار است و پیروى از دستورات خدا و دین به اندازه‏اى منطقى و مستدل مى‏باشد که اگر چنانچه تمام خلق روى زمین هم در طرف مقابل قرار گرفته و به طور علنى مخالفت ورزند باز هم بایستى یک تنه ایستادگى کرد و از ملامت هیچ ملامت‏کننده‏اى هم بیمى نداشت .» (33)
فداییان اسلام و نواب صفوى از نظریات و راهنماییهاى علما و مراجع وقت، سود مى‏بردند . پس از قتل کسروى توسط فداییان اسلام، نواب صفوى به طور مخفیانه به مشهد عزیمت نمود و جهت مذاکرات سیاسى - اجتماعى به ملاقات آیت‏ا . . شیخ غلامحسین مجتهد تبریزى (پدر محمدمهدى عبدخدایى)، که از مبارزین زمان رضاشاه بود و مورد خشم رضاخان قرار گرفت و از تبریز به مشهد تبعید شد، شتافت .
نواب صفوى پس از ایراد چند سخنرانى در باره مفاسد سیاسى و اجتماعى در سارى - مرکز استان مازندران - که با دستگیرى و 11 روز زندان خاتمه یافت; به دیدار آیت‏ا . . کوهستانى، که از علماى بزرگ ایران بود و در کوهستان شهرستان بهشهر حوزه علمیه تاسیس نمود، نایل شد .
«نواب صفوى نسبت‏به آیات عظامى چون آیت ا . . سید صدرالدین صدر [پدر امام موسى صدر]، آیت ا . . سیدمحمدتقى خوانسارى، آیت ا . . فیض، آیت‏ا . . سیدهادى میلانى، آیت‏ا . . سیدمحمد حجت و آیت‏ا . . شیخ عبدالحسین امینى که به او سخت اظهار علاقه نموده و اندیشه و عمل او را در قبال دشمنان اسلام و ملت مسلمان مورد تایید قرار مى‏دادند بى‏نهایت اخلاص مى‏ورزید و در هر فرصتى که دست مى‏داد به محضرشان شتافته، کسب فیض مى‏نمود و با روحى سرشارتر و عزمى راسخ‏تر راه خود را در مبارزه با کفر و نفاق و الحاد ادامه مى‏داد و براى برخى اقدامات نیز از آن مراجع بزرگوار فتوا مى‏گرفت .» (34)
سوم: عملکرد فداییان اسلام
«استراتژى مشخص فداییان اسلام، براندازى رژیم شاهنشاهى و برقرارى حاکمیت اسلام و شعار آنان «الاسلام یعلو و لایعلى علیه‏» بود و با همین ویژگى در داخل و خارج شناخته مى‏شدند» . (35)
اتخاذ استراتژى مسلحانه، توسط فداییان اسلام، دلایل متعددى داشت که وجود حکومت دیکتاتورى، جو خفقان و سرکوب مخالفین توسط رژیم از جمله آنها بود . مهمترین نقش سیاسى فداییان اسلام در اوج نهضت ملى شدن صنعت نفت و موفقیت آیت‏الله کاشانى و دکتر مصدق، ظاهر گردید . آیت‏الله کاشانى از بازوى نیرومند فداییان اسلام به عنوان یک عامل فشار در پیشبرد مقاصد خود سود برد .
«ولى همکارى فداییان اسلام با آیت‏الله کاشانى به معنى همسویى و موافقت در خط ومشى نبود; زیرا فعالیت مرحوم کاشانى بیشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسى بود، ولى نواب صفوى شکستن این قالبها را هدف عملیات سیاسى - نظامى‏خود قرار داده و راه نظامى را برگزیده بود . فداییان اسلام معتقد بودند به جاى شعارهاى ملى، باید شعارهاى اسلامى مطرح شود و حکومت قرآن و حاکمیت قوانین الهى جایگزین قوانین مخالف شرع گردد . در حالى که آیت‏الله کاشانى اندیشه‏هاى نواب صفوى را تند، و هدفهاى فداییان اسلام را حداقل در آن شرایط غیر قابل تحقق مى‏دانست . نواب صفوى بر خلاف آیت‏الله کاشانى لحظه‏اى به شخصیتهاى سیاسى - ملى چون مصدق دل نبست . هدف مشترک مبارزه با استعمار را براى همکارى کافى نمى‏دانست، معتقد بود، جبهه ملى پس از بهره‏گیرى از نیروهاى مسلمان و رهبرى اسلامى، به آنها وفادار نخواهد ماند . فداییان اسلام اصولا این گروه را غرب‏گرا و پیرو فرهنگ و آرمانهاى غربى، و طالب برقرارى یک سیستم حکومت غربى در ایران مى‏دانستند و آنها را به فرصت‏طلبى و سوء استفاده از قیام ملت مسلمان متهم مى‏نمودند .
با وجود این، نواب صفوى در جریان نهضتى که آیت‏الله کاشانى رهبرى آن را به عهده گرفته بود، نقش مؤثرى ایفا نمود . بارها در میتینگهایى که توسط مرحوم کاشانى تشکیل گردید سخنرانیهاى آتشینى ایراد نمود . حمایت از فلسطینیها یکى از محورهاى مشترک همکارى فداییان اسلام با مرحوم کاشانى محسوب مى‏شد، به طورى که در سال 1327 به دنبال سخنرانى نواب صفوى در مسجد شاه سابق، 5000 جوان پرشور، داوطلب اعزام به فلسطین شدند . (36) »
آیت‏الله هاشمى رفسنجانى در کتاب «دوران مبارزه‏» ، خود را از هواداران فداییان اسلام معرفى نمودند و از خاطرات دوران جوانى خود چنین نقل مى‏کنند:
«برداشت ما این بود که فداییان اسلام بازوى آقاى کاشانى هستند گرچه آنها نفوذ بیشترى در ما داشتند، با خصوصیاتى که در کارهایشان بود، با آن شجاعت و صراحت و درآمیختن صفیر گلوله‏ها با طنین تکبیر! و . . .
فداییان اسلام هم با آقاى کاشانى هم آهنگ نبودند . آقاى کاشانى در عرصه حاکمیت‏حضور داشت و تا حدودى با محذورها آشنا بود . اما شعار فداییان اسلام، اجراى مو به موى اسلام بود . در این میان آقاى کاشانى از هر دو طرف در فشار بود، نه مى‏توانست پاسخگوى همه توقعات فداییان اسلام باشد و نه تسلیم بى چون و چراى جبهه ملى بودن، براى او امکان‏پذیر بود . من در یکى از سخنرانیهاى ایشان در مشهد حضور داشتم . مى‏گفت: «من به این آقا مصدق گفتم: «این همه مسلمانان براى شما کار کردند، شما را آوردند سر کار . شما این مشروبات الکلى را ممنوع کنید .» پاسخ او این بود که در شرایط فعلى که درآمد نفت دچار مسائلى شده است، بخشى از درآمدهاى ما از همین طریق است این ممر عایدى را قطع نکنیم . به او گفتم: «شما پیشنهاد مرا قبول کنید، من مردم را آماده مى‏کنم که شما کیلویى یک قران نرخ شکر را افزایش دهید .» (37)
فداییان اسلام خواهان اصلاح جامعه از طریق اجراى احکام اسلامى بودند و جهت دستیابى به این اهداف راه بسیار پر فراز و نشیبى را پیش رو داشتند; چون حکومت وقت نه تنها به اسلام و آیین شریعت دلبستگى خاصى نداشت، بلکه از سرکوب آن نیز، تا جایى که منافع حکومت را به چالش نمى‏کشید، ابایى نداشت . در تضاد بین منافع دین و سلطنت، ترجیح با مصالح و منافع سلطنت‏بود .
فداییان اسلام جهت ایجاد حکومت اسلامى از هیچ تلاشى، دریغ نداشتند و هر کجا منافع اسلام و ایران را در خطر مى‏دیدند موضع‏گیرى نمودند و با جدیت و سرسختى خاصى از مواضع خود دفاع مى‏کردند . حتى قبل از سازماندهى و اعلام موجودیت فداییان اسلام نیز نواب صفوى به اتفاق بعضى از اندیشمندان در مقابل مفاسد اجتماعى و بى‏دینى موضع‏گیرى نمودند و جهت رفع این معضل، جمعیت مبارزه با بى‏دینى را تاسیس کردند که هدف نخستین آن جواب‏گویى به گفته‏هاى کسروى بود و نشریات متعددى هم در این زمینه به قلم آیت‏الله حاج سراج انصارى و دیگران منتشر شد .
طرح اتحاد ملل اسلامى
اواخر زمستان 1326 و یا اوایل بهار 1327 بود که این طرح توسط نواب صفوى پیشنهاد شد . حجة‏الاسلام والمسلمین محتشمى‏پور در این باره مى‏گوید:
«نواب صفوى . . . داراى روحیه‏اى بسیار قوى، اهدافى بلند و عالى و جرات و شهامتى در خور ستایش و تحسین بود . افکار او در قفس مرزهاى ایران محصور و زندانى نمى‏شد . او ایران را نقطه حرکت و سکوى پرش به سوى جهان اسلام مى‏دانست، لذا یکى از مسائلى که ذهن ناآرام او را شدیدا به خود مشغول کرده بود، اتحاد ملل اسلامى به عنوان یک قدرت برتر در مقابل کفار و بیگانگان بود . بر این اساس نواب صفوى به فکر افتاد که ضابطه و مواد و اصولى براى اتحاد ملل اسلامى تهیه و آن را به سفراى ممالک اسلامى پیشنهاد کند . پس از تهیه برنامه مزبور با آقاى فرید خانى - سفیر سوریه - ملاقاتهایى نمود . وى طرح را بسیار پسندید و براى اتخاذ تصمیم به سوریه فرستاد و نواب صفوى براى نزدیک شدن به مقصود، با سفراى دیگر ممالک اسلامى هم تماسهایى گرفت، ولى محدودیتهاى بعدى که از طرف رژیم پیش آمد، مانع اجراى این نقشه گردید . از سفراى ممالک اسلامى «رحیم الله خان‏» - سفیر افغان - اظهار علاقه بسیارى مى‏کرد و با ایشان رفت و آمد داشت .» (38)
فداییان اسلام و مساله فلسطین
در سال 1327 (1948 م) . رژیم اشغالگر فلسطین به عنوان دولت اسرائیل رسما اعلام موجودیت کرد . شوروى و آمریکا اولین کشورهایى بودند که دولت غاصب اسرائیل را به رسمیت‏شناختند و کشورهاى وابسته نیز یکى پس از دیگرى به اقدام مشابهى دست زدند و سپس موضوع عضویت اسرائیل در سازمان ملل مطرح شد و على رغم مخالفت کشورهاى عربى و اسلامى به تصویب رسید . این واقعه ضربه بسیار سنگینى بر مسلمین و اعراب بود و جهان اسلام را به لرزه درآورد . نگرانى براى این حادثه، در بین کشورهاى اسلامى به اوج خود رسید . رژیمهاى وابسته و مزدور در کشورهاى اسلامى تلاش مى‏کردند که موضوع را بى اهمیت جلوه دهند . رژیم شاه نیز که تاج و تخت‏خود را مدیون غرب و آمریکا مى‏دانست، با آنها همفکر بود .
اما ملت ایران بشدت بر آشفته بود و روحانیون کشور در منبرها راجع به آن صحبت مى‏کردند . در تهران چندین برنامه راهپیمایى و تظاهرات و میتینگ براى دفاع از فلسطین به رهبرى آیت الله کاشانى و کارگردانى نواب صفوى و حضور یکپارچه فداییان اسلام، برگزار شد و در پایان، قطعنامه هایى صادر گردید و طى آن از دولت‏خواسته شد که مقدمات لازم را براى داوطلبین جهاد مقدس براى آزادى فلسطین فراهم نمایند . محل‏هایى نیز براى ثبت‏نام داوطلبین جنگ با یهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و پنج هزار نفر براى اعزام ثبت نام کردند و اعلامیه زیر از طرف فداییان اسلام صادر شد:
هوالعزیز
«نصرمن الله و فتح قریب‏»
«خونهاى پاک فداییان رشید اسلام در حمایت از برادران مسلمان فلسطین مى‏جوشد . پنج‏هزار نفر از فداییان رشیداسلام عازم کمک به برادران فلسطین هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت‏سریع به سوى فلسطین را مى‏خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت مى‏باشند .»
از طرف فداییان اسلام سید مجتبى نواب صفوى
با هماهنگى فلسطینیها مقدمات اعزام فراهم شد تا جوانان ایران در داخل سرزمین فلسطین آموزش نظامى دیده و وارد عملیات شوند . اما دولت‏با حرکت آنها موافقت نکرد و اجازه خروج از کشور را به آنان نداد . (39)
نواب صفوى در عرصه جهان اسلام
همزمان با کودتاى 28 مرداد سال 1332 نواب صفوى در ایران نبود . رهبر فداییان اسلام براى شرکت در اجلاس مؤتمر اسلامى به فلسطین رفت و در کنفرانس بین الملل اسلامى حضور یافت . رهبر فداییان اسلام با نطقهاى آتشین خود به زبان عربى فریاد بیدار باش مسلمین جهان را سر داد و خطاب به سران و رجال کشورهاى اسلامى گفت:
««وقت‏خوردن و خوابیدن به سر رسیده و باید براى اخراج بیگانگان از سرزمینهاى اسلامى و براى نجات روح و فکر جوانان مسلمان و نسلهاى آینده مسلمین از فرهنگ بیگانه، فداکارى و جانبازى کرد، باید قیام کرد و باید جنگید تا، کیان و عظمت از دست رفته را مجددا باز یافت .» (40)
نواب صفوى پس از پایان کنفرانس بین الملل اسلامى به کشورهاى عربى مسافرت کرد . وى با دعوت قبلى «اخوان المسلمین‏» ، به مصر رفت و در رفع اختلاف بین دولت انقلابى «افسران جوان‏» و اخوان المسلمین با رئیس جمهور (ژنرال نجیب)، و معاون رئیس جمهور (جمال عبدالناصر) مذاکره کرد و به آنان یاد آور شد که دولت مصر براى مبارزه با نفوذ بیگانه در آن سرزمین باید اخوان المسلمین را تقویت کند، نه سرکوب .
حجة‏الاسلام نواب از اردن، بیت المقدس، سوریه و لبنان هم بازدید نمود و با رجال سیاسى و مذهبى، علما و سران این کشورها در باره مسائل جهان اسلام و فلسطین به گفتگو پراخت . رجال سیاسى و مذهبى کشورهاى اسلامى که با رهبر فداییان اسلام ملاقات کرده‏اند، بشدت شیفته و مجذوب شخصیت والا و روحیات متعالى و کمالات نفسانى بخصوص جرات، جسارت و شجاعت کم‏نظیر او هستند و هنوز هم از نواب و فداییان اسلام با عظمت و احترام، یاد مى‏کنند . (41)
پى‏نوشت‏ها:
1) دانشجوى کارشناسى ارشد علوم سیاسى .
2) سید حسین خوش نیت، سید مجتبى نواب صفوى اندیشه‏ها، مبارزات و شهادت او، (بى جا)، منشور برادرى، 1360، ص 14 .
3) على ربانى خلخالى، شهداى روحانیت‏شیعه، ج 1، ص 207 به نقل از سید على رضا سید کبارى، نواب صفوى سفیر سحر، (بى جا) ، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1372، ص‏31 .
4) مهدى عراقى، ناگفته‏ها، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1370، ص 18 .
5) همان، ص 18; سید على رضا سید کبارى، پیشین، ص 32 .
6) مهدى عراقى، پیشین، ص‏21 .
7) همان، ص 21; سید على رضا سید کبارى، پیشین، ص 33 .
8) على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ج 2، ص 196 به نقل از: سید على رضا سید کبارى، پیشین، ص 45 .
9) سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، فداییان اسلام تاریخ، عملکرد، اندیشه، انتشارات اطلاعات، تهران، 1375، صص 36- 35 .
10) سید على رضاسید کبارى، پیشین، ص 52; مهدى عراقى، پیشین، ص 22 .
11) سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، پیشین، ص 37 .
12) سید على‏رضا سید کبارى، پیشین، صص 54- 53 .
13) سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، پیشین، ص 42; رضا مرادى، زندگینامه پیشوایان انقلاب، (بى‏جا)، (بى نا)، 1361، ص 13 .
14) سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، پیشین، صص 43- 42 .
15) على عقیقى بخشایشى، یکصدسال مبارزه روحانیت مترقى، دفتر نشر نوید اسلام، (بى تا)، قم، ج‏3، ص 152 .
16) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، صص 421- 420 .
17) همان، ص 156; مهدى عراقى، پیشین، صص 131- 130 .
18) مهدى عراقى، پیشین، ص 131 .
19) سید حسین خوش نیت، پیشین، صص 103- 101 .
20) سید هادى خسرو شاهى، پیشین، صص 120- 118 .
21) همان، ص 119 .
22) على عقیقى بخشایشى، پیشین، ص 155 .
23) همان، ص 156 .
24) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 427; عقیقى بخشایشى، پیشین، ص 157 .
25) عمادالدین باقى، بررسى انقلاب ایران، نشر تفکر، (بى جا)، 1370، ج‏1، صص 146- 145 .
26) سید حسین خوش نیت، پیشین، ص 43; سید مجتبى نواب صفوى به کوشش سیدهادى خسروشاهى، پیشین، ص 86 .
27) سیدهادى خسرو شاهى، پیشین، صص 53- 52; سید حسین خوش نیت، پیشین، صص 44- 43 .
28) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 427; سید حسین خوش نیت، پیشین، صص 160- 159 .
29) سید حسین خوش نیت، پیشین، صص 162- 161 .
30) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 417 .
31) سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سیدهادى خسروشاهى، پیشین، ص 46 .
32) سیدحسین خوش نیت، پیشین، ص 207 .
33) همان، صص 211- 210 .
34) همان، صص 218- 35 .
35) سیدعلى‏اکبر محتشمى‏پور، خاطرات سیدعلى‏اکبر محتشمى‏پور، مؤسسه‏انتشارات سوره، تهران، 1376، ص 37 .
36) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، صص 419- 418 .
37) اکبر هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، دفتر نشر معارف انقلاب، تهران، 1376، ج‏1، صص 112- 110 .
38) سید على اکبر محتشمى پور، پیشین، ص 40 .
39) همان، ص 39; سید مجتبى نواب صفوى، به کوشش سید هادى خسروشاهى، پیشین، صص 71- 69 .
40) همان، ص 136 .
41) سید على اکبر محتشمى پور، پیشین، صص 47- 46 .

 

تبلیغات