اصلاحات سیاسى از دیدگاه امام حسین علیه السلام
آرشیو
چکیده
سال 81 سال" عزت و افتخار حسینى" است . حلول ماه محرم در ابتدا و انتهاى سال موجب شد یاد و نام سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین7 و بزرگ داشت قیام اصلاح طلبانه آن حضرت، همه ایام سال جارى را معطر و جانهاى تشنه به حقیقت و عزت را از دریاى پر فیض قیام حسینى سیراب سازد . از سوى دیگر مقوله اصلاحات فضاى سیاسى، فرهنگى و علمى کشور را به خود مشغول ساخته و از موضوعات مهم جامعه ما به شمار مىآید . بدین مناسبت، این مقاله در تلاش است اصلاحات را از منظر آن امام بزرگوار دنبال کند . تا همان گونه که در طول تاریخ، سیره و قیام آن حضرت الگو و اسوه همه مصلحان دین بوده، امروز نیز درسهاى تازهترى از آن در جهتحفظ و تداوم انقلاب اسلامى و اجراى دقیق اصلاحات اسلامى بر گیریم .متن
خدایا تو مىدانى آنچه ما انجام دادیم نه براى این بود که ملک و سلطنتى به دست آوریم و نه براى این که از متاع پست دنیا چیزى تهیه کنیم، بلکه مىخواستیم نشانههاى از بین رفته دینت را باز گردانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر سازیم تا بندگان ستم دیدهات در ایمنى قرار گیرند و واجبات و سنت و احکام تو در جامعه اجرا گردد . از سخنان امام حسین علیه السلام
ضرورت اصلاحات
در بینش اسلامى آفرینش انسان و جهان هدفمند است . آدمیان براى رسیدن به قرب الهى خلق شدهاند . در راستاى این هدف، خداوند متعال افزون بر حجتباطنى (عقل)، برگزیدگان خویش را به مدد انسان فرستاد تا راه وصول به حق را متذکر شوند و بندگان را در انجام فرائض و دورى از پلیدىها دستگیرى کنند .
پیامبر بزرگوار اسلام - مانند سایر پیامبران بزرگ الهى - تمام همت و توان خویش را صرف تحقق این هدف بزرگ نمود و نه تنها در عرصه تبلیغ پیام خداوند کامیاب بود، بلکه توانست در عرصه اجتماعى، حکومتى بر مبناى ارزشهاى دینى پایهریزى کند . هدف این حکومت هدایت انسانها به سوى سعادت واقعى بود . سعادتى که در پرتو آن هم دنیایى آباد و توام با آرامش مهیا مىشود و هم آخرتى برخوردار از فیض الهى و رستگارى ابدى .
اما متاسفانه بعد از رحلت پیامبر اکرم، دیرى نپایید که نظام ارزشى جامعه دگرگون شد و افراد فاقد صلاحیت مانند معاویه و یزید بر مسند خلافت تکیه زدند و شرایط به گونهاى شد که امام حسین علیه السلام تنها راه مبارزه با آن همه مفاسد را حرکت اصلاح طلبانه و امر به معروف و نهى از منکر دانستند: "ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر" . در قرآن کریم و روایات اسلامى در اهمیت این دو فریضه و نقش اصلاحى آنها و زیانها و مفاسد ترک آن دو، سخنان زیادى آمده است . امام باقر علیه السلام در باره اهمیت و جایگاه ویژه این دو فریضه مىفرماید: «ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر سبیل الانبیاء، و منهاج الصلحاء، فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب، و تحل المکاسب، و ترد المظالم، و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء، و یستقیم الامر; امر به معروف و نهى از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و (دو) فریضه بزرگ الهى است که سایر فرائض و واجبات به وسیله آن برپا مىشوند; و در پرتو آن، راهها امن مىگردد، و کسب و کار مردم حلال مىشود، و حقوق افراد تامین مىگردد، و زمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مىشود، و همه کارها روبهراه مىگردد» . (1)
به اعتقاد شیعه، امر به معروف و نهى از منکر داراى وجوب کفایى است; زیرا هدف شارع مقدس تحقق معروف و از میان برداشتن منکر است و این دو امر هر وقت و به توسط هر شخص حاصل شود وجوب این دو نیز از سایر افراد برداشته مىشود . (2)
با توجه به موارد استعمال امر به معروف و نهى از منکر در قرآن و روایات مىتوان دو معناى خاص و عام براى آنها ارائه داد:
معناى خاص امر به معروف و نهى از منکر همان معناى مصطلح است که در رسالههاى عملیه مطرح گردیده، و براى آن نیز شرایطى ذکر مىشود . از جمله شرایط عمل به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر این است که احتمال یا خوف ضرر نباشد . . . و به معناى عام آن یعنى هر گونه تلاشى که شخصى به منظور اثر گذاردن در دیگرى انجام مىدهد، به گونهاى که او را وادار به انجام کار واجب کند یا از کار حرام باز دارد . . . ممکن است "تعلیم" مهمترین مصداق . . . معناى عام باشد . از طرف دیگر کارى مانند حرکتسید الشهداء علیه السلام که منجر به شهادت آن حضرت شد نیز یکى از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر به معناى عام است . (3)
از مطالب پیش گفته نتیجه مىگیریم که در زمان امام حسین علیه السلام اوضاع به گونهاى بود که آن حضرت چارهاى جز قیام اصلاح طلبانه نداشتند و راهکار رسیدن به اصلاح مطلوب را امر به معروف و نهى از منکر دانستند از این رو در نامهاى به سران قبایل شهر بصره نوشتند:
. . . شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مىکنم، زیرا در شرایطى قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است . اگر سخن مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختى هدایتتان خواهم کرد . (4)
استاد مطهرى درباره ضرورت قیام حسینى مىفرماید:
اگر در زمان عثمان اموال و مناصب غصب شد و اگر در زمان معاویه لعن و سب على علیه السلام و جعل حدیث و دروغ بستن به پیغمبر و کشتن بى گناهان و مسموم کردن و خلافت را موروثى کردن و امتیاز نژادى به وجود آوردن معمول شد، عهد یزید عهد رسوائى اسلام و مسلمین بود . . . یزید مست غرور، مست جوانى، مستحکومت، مستشراب بود . در این صورت معناى کلام سیدالشهدا واضح مىشود که: على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید (5) : . . . یزید همه پردهها را دریده بود و قطعا در همچو موردى باید قیام کرد . (6)
حضرت ابى عبدالله علیه السلام در سخن دیگرى ضمن تاکید بر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر، مفاسد و منکرات رایج در زمان خویش را بر مىشمارد و قیام براى نابودى آنها را وظیفه خویش دانسته، مىفرماید:
همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اگر کسى با سلطان زورگویى مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهى را در هم مىشکند و با سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مخالفت مىکند و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و دشمنى در پیش مىگیرد ولى در مقابل چنین سلطانى با عمل و یا با گفتار خود مخالفت نکند بر خداوند است که این فرد ساکت را به محل همان طغیان گر در آتش جهنم داخل گرداند . و شما مردم دانستید که بنى امیه اطاعت از شیطان را بر خود فرض کردهاند و از اطاعتخداوند سر باز زدهاند، فساد را ترویج و حدود خدا را تعطیل کردهاند و بیت المال را به خود اختصاص دادهاند . حرام الهى را حلال کردهاند و حلال خدا را حرام نمودهاند و من سزاوارترین کسى هستم که باید اینها را تغییر دهد . (7)
بنابراین، براى جلوگیرى از ناراستىها، بدعتها و فسادها، اصلاحات یک ضرورت همیشگى است . جامعهاى که خواهان توسعه، پیشرفت، معنویت و عدالت است اگر به اصلاحات نپردازد با گذشت زمان دچار انحطاط خواهد شد و اندک اندک ارزشهاى اصیل دینى و فرهنگى خود را از دستخواهد داد .
گستره اصلاحات
به طور کلى مىتوان دو قلمرو جداگانه براى اصلاحات ترسیم کرد . الف - اصلاحات فردى . ب - اصلاحات اجتماعى .
الف - اصلاحات فردى
اصلاحات اجتماعى هیچ گاه به مرتبه مطلوب خود نمىرسد مگر آن که اصلاح گران در گام نخست مملکت وجود خویش را اصلاح کرده باشند . از منظر اسلام، خویشتن سازى و تزکیه درون بر دگر سازى تقدم دارد و مصلحان راستین پیش از دعوت به اصلاح و طرح شعار اصلاحات، به اصلاح واقعى خویش مىپردازند و خود به آنچه مىگویند عمل مىکنند . در قرآن کریم آیاتى به این حقیقت اشاره مىکنند:
ا تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب ا فلا تعقلون (بقره/44)
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون (صف/2)
در روایات اسلامى نیز به این امر مهم اشاره شده است . به عنوان نمونه، امام على علیه السلام مىفرماید:
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تصمیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آنکه خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایستهتر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . (8)
و نیز درباره توصیههاى اصلاح گرانه خویش مىفرماید: «اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى بر نمىانگیزم، جز که خود پیش از شما به گذاردن آن بر مىخیزم . و شما را باز نمىدارم، جز آنکه خود پیش از شما آن را فرو مىگذارم .» (9)
بنابراین اصلاحات فردى، پیش شرط اصلاحات اجتماعى است و مدعیان فاسد اصلاحطلبى ثمرى جز فساد و گمراهى به بار نخواهند آورد .
ب - اصلاحات اجتماعى (سیاسى)
اصلاحات در ساحت اجتماعى داراى ابعادى گوناگون است و این نوشتار تنها به بررسى یک بعد مهم و اساسى آن یعنى اصلاحات سیاسى مىپردازد .
اصل شایسته سالارى در اعطاى مناصب حکومتى مورد پذیرش همه عقلاى عالم است . زیرا قوانین حاکم بر جامعه هر چند از استحکام و انسجام بالایى برخوردار باشند اما به تنهایى سامان بخش نیستند و نمىتوانند جامعه را به رشد و صلاح هدایت کنند . قوانین خوب نیازمند مجریان خوب هستند و اگر افراد ناصالح اجراى آنها را بر عهده بگیرند وجود آن قوانین کارایى چندانى نخواهد داشت . از این رو مىتوان خاستگاه بسیارى از مفاسد اجتماعى، اقتصادى و سیاسى را در شخص حاکم و ساختار حکومتى یک جامعه دانست; به ویژه آن دسته از حکام و حکومتهایى که هیچ گونه نظارتى بر آنها صورت نمىپذیرد . نه داراى ملکه تقوا هستند که از درون احساس مسئولیت کنند و خداوند را ناظر خویش بدانند و نه کسى از بیرون جرات ارزیابى و نظارت بر آنها را دارد . بدین جهتخداوند درباره فرعون میفرماید: و اضل فرعون قومه و ما هدى (10) ; و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت ننمود . یعنى یک حاکم ناشایست و فاسد مانند فرعون مىتواند ملت و مملکتخویش را به ضلالت و تباهى بکشاند و به خاطر تبعیضهاى نارواى اجتماعى و گسترش ظلم و فحشاء و فقر و بى عدالتى زندگى را بر مردم تنگ گرداند .
سخنان امام حسین علیه السلام گواهى مىدهد که یزید داراى چنین شخصیتى بود: «و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمه معلن بالفسق . . . ; و یزید، مردى فاسق، شرابخوار و آدم کش است که آشکارا گناه مىکند» (11) در واقع تمام فسادهایى که مىتواند در یک حاکم جمع شود، در شخص یزید وجود داشت از این رو امام علیه السلام خطاب به برادر بزرگوارش محمد حنفیه مىفرماید: «یا اخى والله لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لاماوى لما با یعتیزید بن معاویه; برادرم، به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و ماوایى نیابم، بازهم با یزید بیعت نخواهم کرد» (12) ، زیرا از منظر دین اگر انسان با حاکمى که وجودش گناه و فساد را به همراه دارد بیعت کند، در گناه او شریک است و در قیامت در آتش جهنم با او همنشین خواهد بود: «و کان حقیقا على الله ان یدخله مدخله; سزاوار است که خداوند ا و را به جایى برد که آن ستمکار را برده است» .
بارى، حاکم ناصالح تبعات ناشایستى را به بار مىآورد . ولى حاکم شایسته و لایق مىتواند منشا خیر و صلاح امتخویش باشد . بدین معنى که با انتخاب کارگزاران شایسته و مورد اعتماد مشکلات جامعه را شناسایى کند و با پشتوانه مردم و توکل به خداوند آنها را برطرف نماید . به همین خاطر وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت رسید یکى از اقدامات اساسى خود را، اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایى قرار داد زیرا بر این باور بود که "اصلاح امتبدون اصلاح حکام، امرى ناممکن است" (13) امام صادق علیه السلام نقش مدیران جامعه را در هدایت و سعادت مردم و هم چنین در آبادانى و سامان یافتن امور مملکتبى بدیل شمرده، مىفرماید: لا یصلح الناس الا بامام و لاتصلح الارض الا بذاک . (14)
در این باره به شواهد تاریخى نیز مىتوان استناد کرد . رسول خدا صلى الله علیه و آله مصداق بارز و نمونه اعلاى یک حاکم اسلامى است . رهبرى امتى را بردوش گرفت که فرهنگ حاکم بر آن، تعصبات جاهلى، قساوت و شقاوت، جهل و خرافه گویى، جنگهاى ممتد قبیلهاى و . . . بود . اما در مدت کوتاهى بسیارى از آن آداب را دگرگون ساخت و افزون بر تربیت و پرورش انسانهاى کامل، جامعهاى را بر پایه توحید بنا نهاد که در آن عدالت و حق گرایى، عزت و کرامت انسانى، ایمان راستین به خدا، ایثار و فداکارى و . . . ارزش واقعى تلقى مىشد . (15)
به هر حال، امام حسین علیه السلام به منظور اصلاحات سیاسى در جامعه اسلامى آن روز چند برنامه محورى را در دستور کار خویش قرار داد:
1- تبیین جایگاه امامت و ویژگىهاى امام;
2- تبیین عدم صلاحیت دیگران براى تصدى این منصب;
3- بیان شایستگىهاى خود براى امامت .
در مقام بیان شرایط امام مىفرماید: «به جانم سوگند، امام جز کسى که به کتاب خدا حکومت و داورى کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کردهباشد، نیست» . (16)
و در بیان برنامه دوم مىفرماید: «ما از خداییم و بسوى او باز خواهیم گشت . چه مصیبتى از این بالاتر که مسلمانان به سرپرستى همچون یزید دچار شوند! پس باید با اسلام وداع نمود . از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود: خلافتبر فرزندان ابوسفیان حرام است .» (17)
امام علیه السلام درباره شایستگى خود براى حکومت، در مسیر راه کوفه خطاب به سپاه حر فرمود: اى مردم اگر تقواى خدا پیشه کنید و حق را براى صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضى خواهد بود . ما دودمان پیامبریم و به عهده دارى این امر (حکومت) و ولایتبر شما، از دیگرانى که به ناحق مدعى آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت مىکنند، سزاوارتریم .» (18)
در روایت دیگرى بعد از بیان جنایاتى که بنى امیه مرتکب شدند مىفرماید: «و انى احق بهذالامر لقرابتى من رسول الله . . . ; من به دلیل نزدیکتر بودنم به رسول خدا صلى الله علیه و آله براى حکومتبر مسلمین شایستهترم .» (19) و یا وقتى که حاکم مدینه، ولید بن عتبه، مىخواست از حضرت بیعتبگیرد حضرت فرمود: «اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم، خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است . ولى یزید، مردى تبهکار و شراب خوار و آدم کش است که فسق علنى مىکند . کسى مانند من باکسى همچو او بیعت نمىکند، ولى ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدام یک از ما به بیعت و خلافتسزاوارتریم؟ !» (20)
پىنوشتها:
1) شیخ حر عاملى، تفصیل وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، 1412 قج 16، ص 119، حدیث 6 .
2) جعفر سبحانى، الالهیات، مرکز جهانى علوم اسلامى، قم، 1411 ق، ج 4- 3، ص 879 .
3) محمدتقى مصباح یزدى، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، 1379، ص 189- 190 .
4) مرکز تحقیقات باقرالعلوم و سازمان تبلیغات اسلامى، موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، نشر معروف، قم، 1374، ص 315 .
5) آنگاه که والى مسلمین کسى چون یزید باشد، باید با اسلام خداحافظى کرد .
6) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، صدرا، تهران، 1377، ج 17، ص 439 .
7) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1403 ق، ج 44، ص 382 .
8) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 73 .
9) همان، خطبه 175 .
10) سوره طه، آیه 79 .
11) سیدبن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحیدریة، نجف، 1369، ص 10 .
12) موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 289 .
13) نهج البلاغه، خطبه 216 «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة» .
14) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 22 .
15) رک: نهج البلاغه، خطبه 97 .
16) شیخ مفید، الارشاد، مؤسسة آلالبیت، قم، 1413 ق، ج 2، ص 39 .
17) سیدبن طاووس، پیشین، ص 10 .
18) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 377 .
19) همان، ص 381 .
20) همان، ص 261 .