آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

آنچه در ذیل مى‏آید نگاهى به زوایاى مختلف احیاى تفکر دینى در مکتب امام خمینى رحمه الله است . سلوک و روش ایشان در احیاى اندیشه اسلامى برگرفته از سنت و روش پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در صدر اسلام یعنى انعکاس شیوه رفتارى او و نیز تاسى از رویه اهل بیت علیهم السلام بود . از مهمترین ویژگیهاى نهضت‏بزرگ احیاگرى امام خمینى رحمه الله تشخیص موانع و تحریفات عارض بر دین و جامعه دینى و ارائه راهکارهاى جدى و اهتمام در اجراى آنها بود . بازسازى تفکر دینى از ناحیه ایشان در دو حوزه نظرى و عملى صورت پذیرفت . بعضى از مؤلفه‏هاى این بازسازى در عرصه نظرى احیاى قلمرو دین از حیث جامعیت آن نسبت‏به تمامى شؤونات دنیوى و اخروى انسان و مبارزه با سکولاریزم است . تشکیل حکومت اسلامى، احیاى حج ابراهیمى و نماز جمعه نمونه‏هایى از این بازسازى در حوزه عملى است .

متن

بازسازى و احیاى تفکر دینى، یکى از مقوله‏هایى است که از گذشته‏هاى دور، مورد توجه احیاگران دینى بوده و هست . این مقوله از حیث غایتى که دنبال مى‏کند، امرى شریف و ستودنى است; چرا که در پى صیانت از دین و دیندارى در جوامع دینى است; یعنى از آن جا که احیاگرى دینى در پى کالبد شکافى دین از حیث‏شناخت و رفع چالش‏ها و موانعى است که رشد و بالندگى دین را به مخاطره مى‏اندازد و در واقع حفظ و بازسازى دین را در مقطعى که دچار آسیبها و تحریف‏هایى در عرصه نظرى و عملى مى‏گردد، به عهده دارد، از توجه خاص شرع مقدس برخوردار بوده و امرى ضرورى مى‏نماید .
با یک نگاه تاریخ گرایانه به گذشته درمى‏یابیم که تاریخ، معرف افراد بزرگى است که در برهه‏هاى مختلف به احیاى تفکر دینى پرداخته‏اند . و به گواهى تاریخ، بدون تردید موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بنیانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى رحمه الله است . نوشته حاضر به اصول و مبانى احیاى تفکر دینى از نظرگاه این بزرگ مرد الهى مى‏پردازد، اما قبل از پرداختن به این مهم، توجه به نکاتى ضرورى است .
1- فرق اصلاح و احیا: از آن جا که دو اصطلاح مذکور از حیث‏بار معنایى، در جهت‏یارى رساندن به دین و تفکر دینى مشترکند، توجه به وجه تمایز آنها به منظور عدم القاى در مغالطه، امرى بجا و تبیین ماهوى هر یک از آنها خالى از فایده نخواهد بود .
اصلاح: عموما اصلاح و اصلاح‏طلبى در عرف متداول سیاسى و اجتماعى را مى‏توان: «هوادارى از سیاست تغییر زندگى اجتماعى یا اقتصادى و یا سیاسى اما با روشهاى ملایم و بدون شتاب‏» (2) دانست . امروزه وقتى مى‏گویند اصلاح، یعنى سامان دادنهاى آرام و تدریجى غیربنیادى (3) و اصلاح در عرف سیاسى نیز ایجاد و تغییرات در بخش‏هایى از یک نظام است، البته با تحفظ بر ساختار اساسى و اصلى آن . نکته قابل توجه آن است که اصولا اصلاح در دین، معقول نیست‏بلکه آنچه متصور است اصلاح در اندیشه دینى است و اصلاح در اندیشه دینى «زمانى معنا خواهد داشت که جهت اصلى دین در اندیشه دینى محفوظ باشد . اندیشمند دینى، روح و جان دین و سمتگیرى دین را به خوبى دریافته باشد، اما در لابه‏لاى مجموعه عقاید و باورهاى دینى‏اش، مواردى بر خطا مى‏رود . و مصلح اندیشه دینى آن کسى است که مى‏کوشد تا این موارد خطا را به صلاح و صواب مبدل سازد . اگر ناراستیهایى در جاى جاى اعتقادات دینى یک دیندار مشاهده شد و در حالى که سمت و سوى اندیشه دینى بر صواب باشد، این جا، جاى اصلاح اندیشه دینى است .» (4)
احیا: احیا به معناى زنده کردن است . اماته نقطه مقابل آن است، پس احیا زنده کردن چیزى است که از بین رفته است . آیات و روایات عدیده‏اى، احیا را جان دادن به کالبد بى جان و روح بخشیدن به موجود بى روح دانسته‏اند «و الله انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها» (5) احیا براى کالبد بى جان ضرورت دارد و عدم تحقق آن مستلزم محقق نشدن آن موجود بى‏جان است و یا این که موجودى که رو به زوال است در صورت عدم احیا، از بین مى‏رود; یعنى همان طور که اگر روح در کالبد بى‏جان جارى نشود، آن کالبد ذى‏روح نمى‏گردد، عدم احیاى آن نیز با از بین رفتن آن، مساوق خواهد بود .
از طرفى احیا از امور اضافیه است; یعنى بدون تصور طرف و متعلق، تصور معقول ندارد . تعلق احیا به هر امرى نیز ممکن است; از جمله به دین و تفکر دینى، اما هرگاه متعلق آن، دین باشد نمى‏توان به ظاهر معناى احیا تمسک کرد; چرا که متعلق احیا از این خصوصیت جدا نیست که هم مى‏تواند بمیرد و هم زنده شود و هرگاه دین متعلق احیا قرار گیرد، لازمه آن تصور از بین رفتن دین است در حالى که دین از بین رفتنى نیست و مردن دین تصور معقول و مثبت ندارد .
پس مى‏توان گفت:
«منظور از احیا یا بیدارى به طور عموم، توجه کردن به جنبه‏هایى است که دچار غفلت‏یا فراموشى شده‏اند; براى مثال یک مکتب فکرى [را در نظر بگیرید که] در بعضى جنبه‏ها مورد توجه است در حالى که جنبه‏هاى دیگر آن به طور کلى به دست فراموشى سپرده شده که در نتیجه آن پوششى از غفلت و فراموشى، آن مکتب را در بر مى‏گیرد . شخصیت‏هایى که منجى جوامع انسانى هستند، جنبه‏هاى فراموش شده یک مکتب فکرى را احیا کرده و شکلى جدید به آن مى‏بخشند و به جامعه مرده خود، روح تازه‏اى اعطا مى‏کنند .» (6)
از این روى موضوع احیاى دینى، تلقى و برداشتهاى غلط از دین و آموزه‏هاى دینى است که در این صورت وظیفه احیاگر دینى، ازاله ابهام و تصحیح برداشتهاى ناصواب و نیز زدودن غبار انحراف از ساحت دین است .
احیاگرى در صلاحیت کیست؟
اصولا واگذارى امور تخصصى به عنصر غیر متخصص، امرى است غیر معقول که پیامدهاى جبران ناپذیرى را به دنبال دارد . نه تنها آن امر به سر منزل مقصود نمى‏رسد بلکه چنین گزینشى موجب انحراف و تباهى آن مى‏گردد . احیاگرى نیز از این مقوله مستثنى نیست . درک صحیح اصول و مبانى دین، آشنایى کامل به موقعیت زمانى و مکانى احکام، و نیز شبهات و بدعتهاى زمانه که بر ساحت دین وارد مى‏شود، قدرت تشخیص حقیقت از باطل، از شرایط احیاگرى دینى است . احیاگر دینى، زمانى مى‏تواند غبار تحریف را از چهره دین بزداید که به این اصول مسلم متصف باشد و در آن صورت نه تنها احیاگرى او امرى ممدوح بلکه واجب خواهد بود . حضرت نبى اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند:
«اذا ظهرت البدع فى امتى لیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله‏» (7)
اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالم لازم است که علم خود را آشکار سازد که اگر چنین نکند لعنت‏خدا بر او باد .
و در روایتى دیگر در خصوص عالمى که به احیاى دین نپردازد آمده است که متعفن‏ترین بو را در جهنم خواهد داشت و تمام جنبندگان او را لعنت مى‏کنند . (8)
آغاز احیاگرى دینى در اسلام
از آن جا که احیا در مقابل اماته است، پس از هر اماته‏اى باید در انتظار احیا و تحقق آن بود . بدیهى است ادیان الهى در طول دوره‏هاى خود، از کینه‏توزى دشمنان در امان نبوده‏اند . از این رو در تشعشع و نورافشانیشان دچار قبض و بسطهایى مى‏شدند و گاهى به سبب دسیسه‏هاى دین ستیزان، حقایق دینى بر خداپرستان مخفى مى‏گردید . و همین امر اعتقاد به احیاگرى تمام انبیا را تصحیح مى‏سازد . و در خصوص احیاگرى دینى در اسلام باید گفت:
«گذشته احیا، گذشته بسیار غم‏انگیز و دردناکى است; چرا که گمراهان از همان ابتداى بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله فعالیتهاى وسیع و گسترده‏اى را شروع کردند و در اولین فرصت‏بعد از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله دین را جداى از سیاست قلمداد کردند . آنها اسلام را در حد پرستش و عبادت محدود کرده بودند . این روند همچنان ادامه داشت تا این که در زمان بنى امیه و بنى عباس روشهاى دیگرى را برگزیدند . ممنوع کردن نقل احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و احادیث مربوط به فضائل خاندان رسالت، اشاعه احادیث جعلى و ساختگى، توهین و گستاخى به حضرت على علیه السلام، اذیت و آزار ائمه علیهم السلام، قتل عام مسلمانان، ترویج عقاید یهود و نصارا و به فراموشى سپردن سیرت نبوت از جمله عواملى بودند که حقایق دینى را محو و یا کمرنگ کردند [ . از این رو مى‏توان گفت] احیاى دین از زمان رسول اکرم صلى الله علیه و آله شروع شد و تا زمانهاى مختلف ادامه داشت .» (9)
در چنین موقعیتهاى غمبارى، احیاى دین و فرهنگ دینى، امرى لازم و واجب بود و این امر نه تنها از زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله انجام گرفت‏بلکه ائمه علیهم السلام و پس از آنها علما و فقهاى دینى نیز، امر احیاى دین را در راس امور قرار دادند .
در قرون اخیر، امر احیاگرى توسط افرادى از قبیل سید جمال الدین اسدآبادى، شهید آیت‏الله مدرس، سید قطب، شهید مطهرى و . . . و بالاخره حضرت امام خمینى رحمه الله به اوج خود رسید . «عماد بزى‏» که نویسنده‏اى از کشور استرالیاست، مى‏نویسد:
«عظیمترین و موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بى شک امام خمینى رحمه الله است که با اعلان دوره‏اى جدید، سیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نیروهاى جدید به میدان انقلاب، تغییرات عمیقى بوجود آورد که عمق آنها را نسلهاى آینده بهتر درک خواهند کرد» . (10)
امام خمینى و شیوه احیاى تفکر دینى
چنان که از سلوک و عملکرد امام خمینى رحمه الله مشهود است، شیوه ایشان در احیاى اندیشه اسلامى، شیوه حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است; یعنى انعکاس همان شیوه رفتارى پیامبر صلى الله علیه و آله در صدر اسلام و نیز ادامه طریق و روش اهل بیت علیهم السلام .
مهمترین ویژگى نهضت احیاگرى امام خمینى رحمه الله در تشخیص موانع و تحریفات و انحرافات عارض بر دین و جامعه دینى و سپس ارائه راهکارهاى جدى و اهتمام در اجراى آنها بود; چرا که احیاى حقایق دینى بر شناخت دقیق موانع و آسیبهاى موجود در راه احیاى فرهنگ دینى متوقف است که چنین امرى با توجه به جامعیت‏حضرت ایشان، به شکل بایسته و شایسته‏اى به وقوع پیوست . اکنون به بعضى از این موانع اشاره مى‏شود:
1- عدم احساس استقلال ملتها و خودباختگى آنها در برابر بیگانگان
از سویى سلطه فراگیر فرهنگ غرب و شرق بر جوامع اسلامى و باوراندن این مطلب که چنین جوامعى بدون اتکاى بر فرهنگ غربى و شرقى نمى‏توانند به حیات خود ادامه دهند و از طرفى، تاثیرپذیرى برخى از روشنفکران داخلى از فرهنگهاى بیگانه، این باور را در آنها بوجود آورد که با عدم اتکا بر قدرتهاى اجنبى، نمى‏توانند زنده باشند و یا حق حیات براى آنها ثابت نیست . و چنین تفکرى باعث جایگزینى فرهنگ بیگانه به جاى فرهنگ دینى و نقطه انحراف از اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله گردید . امام خمینى رحمه الله در این زمینه مى‏فرمایند:
«یکى از مصیبتهاى مهمى که براى ملت‏بار آوردند این که ملت را نسبت‏به خودشان هم بدبین کردند . به این معنا که ما اگر یک مریض پیدا کنیم در تهران، . . . مى‏گویند که این جا نمى‏شود، بروید به انگلستان، بروید به پاریس، این مطلبى است که از دست آنها براى ما پیدا شده است; یعنى ما خودمان را باختیم در مقابل آنها .» (11)
و بر این مساله گوشزد مى‏کنند که:
«آن خودباختگیهایى را که دولت‏سابق و دولتهاى سابق داشتند و چشم‏گو بودند . . . . آنها دیگر نباید باشد .» (12)
و در پیام خود به زائران بیت‏الله الحرام فرمودند:
«. . . به خود آیید و شخصیت اسلامى خود را بیابید; زیر بار ظلم نروید و هشیارانه نقشه‏هاى شوم جهانخواران بین‏المللى را که در راس آنها آمریکا است، افشا کنید .» (13)
2- ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین توسط قدرتهاى بیگانه
قدرت عظیم مسلمانان که حاصل گسترش فراگیر اسلام در جهان خصوصا مغرب زمین بود و نیز ناسازگارى این پدیده مبارک با مذاق قدرتهاى بیگانه و استعمارگر، آنان را بر آن داشت تا در راستاى تضعیف و انحلال این قدرت بزرگ و نیز به منظور جلوگیرى از توسعه روزافزون اسلام، به ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین بپردازند و با ترویج فرقه‏گرایى و ایجاد درگیریهاى مقطعى و قومى‏قبیله‏اى، مسلمانان را به خود مشغول کرده تا در سایه این ترفند استعمارى، هم قدرت عظیم و یکپارچه آنان را از بین ببرند و هم به مقاصد شوم خود و غصب سرزمینها و منابع مسلمین برسند; چرا که تنها راه انحلال قدرت و عزت جوامع مسلمان را بر هم ریختن وفاق و وحدت کلمه آنها مى‏دانستند . حضرت امام خمینى رحمه الله با تشخیص این توطئه در جاى جاى پیامها و سخنرانیهاى خود، نسبت‏به این امر هشدار داده است . به یک نمونه دقت کنید:
«آمریکا و شوروى براى تضعیف اسلام و دولتهاى اسلامى، مشغول فعالیت از قبیل تفرقه‏افکنى و ایجاد تشنجات داخلى به دست عمال مزدور یا فریب خورده و برافروختن جنگ بین کشورهاى اسلامى و مستضعف جهان هستند .» (14)
3- تحجرگرایى و مقدس‏مآبى و عدم درک مقتضیات زمان و مکان
یکى از معضلات عمده در باب احیاى دین و اندیشه اسلامى، وجود تحجرگرایان و مقدس نماهاى وابسته است . امام خمینى رحمه الله در گوشزد کردن خطر این افراد براى دین و نظام این چنین مى‏فرمایند:
«امروز عده‏اى با ژست مقدس مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‏زنند که گویى وظیفه‏اى غیر از این ندارند . خطر تحجرگرایان و مقدس‏نمایان احمق در حوزه‏هاى علمیه کم نیست . طلاب عزیز، لحظه‏اى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند . اینها مروج اسلام آمریکایى‏اند و دشمن رسول الله .» (15)
4- برداشتهاى انحرافى از بعضى روایات
یکى دیگر از موانع احیاى تفکر دینى، وجود برخى روایات و یا استنباطها و برداشتهاى نادرست از روایاتى است که در منابع اسلامى آمده است; از جمله، روایاتى که پرچمداران قیامها را، طاغوت معرفى کرده (16) و یا قیامهاى قبل از ظهور حجت را شکست‏خورده تلقى مى‏کند، (17) در حالى که تمسک به چنین اخبارى از جهاتى ممنوع است; چرا که برخى از آنها جعلى و برخى هم به موضوع و حادثه شخصى مربوط است . بعضى از روى تقیه صادر شده و قسمتى هم از برداشتهاى غلط ناشى بوده است . علاوه بر این، تمسک به چنین روایاتى با ادله قطعى عقلى و نقلى سازگارى ندارد; چرا که آیات و روایات زیادى مثلا درباره امر به معروف و نهى از منکر، مبارزه و جهاد با دشمن و عدم پذیرش ظلم و . . . وارد شده است، که با مفاد آن روایات در تعارض است .
در هر حال این هم یکى از چالشهاى موجود بوده است که حضرت امام خمینى رحمه الله بارها در مقابل آن موضع‏گیرى کرده‏اند . ایشان در این خصوص مى‏فرمایند:
«ممکن است فراوان، روایت را نشان بدهند که [بوسیله] عمال ظلمه و آخوندهاى دربارى در تعریف و تمجید سلاطین جعل شده است . به طورى که ملاحظه مى‏کنید با دو روایت ضعیف چه بساطى راه انداخته‏اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده‏اند . قرآنى که جدیت دارد [که] بر ضد سلاطین قیام کنید و موسى را به قیام علیه سلاطین وا مى‏دارد .» (18)
و در خصوص عدم لزوم تمهید و تحصیل مقدمات جهت ظهور حضرت حجت علیه السلام که عقیده بعضى افراد غافل است، مى‏فرمایند:
«نظر بعضى عامى‏هاى منحرف آن است که براى ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانا لله و انا الیه راجعون .» (19)
5- استظهار ناقص از حکومت‏حقه اسلامى
برخى عقیده دارند تشکیل حکومت اسلامى تنها وظیفه امام معصوم علیه السلام است و هر حکومتى جز حکومت معصوم علیه السلام ناحق است . یکى از طرفداران این نظریه مى‏گوید:
«شما آن مصداق حاکم اسلامى را نشان بدهید، آنى که معصوم از گناه باشد . آنى که از هوا و هوس و حب ریاست و . . . به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید، او بیاید میدان، جلو بیفتد، ملت مى‏افتد به پایش .» حضرت امام راحل رحمه الله در پاسخ به این نوع تفکر مى‏فرمایند:
«اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است . . . هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است .» (20)
6- جدایى دین از سیاست
یکى دیگر از عوامل انحراف و سقوط مسلمین از قدرت، تلقى جدا بودن دین از سیاست و نیز ترویج آن است . لازم به ذکر است که ریشه چنین تفکرى به پایان قرون وسطى در اروپا بر مى‏گردد و پیدایش این تفکر در اروپا به منظور تقلیل و یا از بین بردن قدرت کلیسا و نیز فلسفه «اسکولاستیک‏» حاکم بر آن بود . بدیهى است وارد کردن چنین تفکرى در فرهنگ اسلامى سزاوار نبوده و امرى نابخردانه است . قیاس اسلام با مسیحیت موجود از جهاتى مع الفارق است: الف) رویکرد کلیساى سنتى در تبیین جهان و شکوفایى علم، متحجرانه بود در حالى که چنین رویکردى مطرود اسلام است و با شکوفایى علم، مخالف نبوده است‏بلکه در تعالى آن کوشیده و در موقعیتهاى متعدد مشوق عالمان بوده است . ب) سیره و سنت عملى کلیسا، پرداختن به حوزه اخلاق و غفلت از حوزه‏هاى دیگر بود . تفکیک کار حکومت از کار خدا و دین و به عبارتى جدا انگارى نهاد دین از نهاد سیاست‏به صراحت در گفتار کشیشان مطرح بوده است . مارسل بوازار مى‏نویسد:
«در مسیحیت قرون وسطا، کشیشان به پیروان خود توصیه مى‏کردند که به تزکیه و زهد و عبادت مشغول باشند و برنامه و روشى براى فعالیتهاى اجتماعى و مشارکت مردم در کارها ارائه نمى‏کردند .» (21)
در حالى که اسلام چنین رویکردى را نپذیرفته و براى تمام شؤونات فردى و اجتماعى دنیوى و اخروى انسان برنامه ارائه کرده است . (22)
متاسفانه جوامع مسلمین از خطر این نوع تفکر در امان نماند و بعضى از عمال حکومتهاى مسلمین و نیز بعضى از روشنفکران وابسته، به ترویج و اشاعه این تفکر نامیمون در جوامع اسلامى پرداختند و اثرات نامطلوب آن هم بر این جوامع و جامعه اسلامى ایران، هویدا گردید و این خود، موجب وارد آمدن ضربه سنگینى بر پیکره قدرت سیاسى اسلام گردید . و این بود که امام خمینى رحمه الله به مبارزه با این تفکر برآمد و بارها و بارها بر عدم جدایى دین از سیاست و نیز منحرف بودن کسانى که به این قضیه دامن مى‏زنند، تصریح مى‏فرمودند که در بخش ویژگیهاى نهضت احیاگرى امام خمینى رحمه الله به آن مى‏پردازیم .
7- تجدد خواهى روشنفکران متاثر از فرهنگ غرب و شرق
تاثیرپذیرى شتابزده از فرهنگ بیگانه و باور این نکته که سعادت و رشد ما در گرو پذیرش بى چون‏وچراى فرهنگ و عملکرد بیگانه است، اثر هجوم افکار بیگانگان غربى و شرقى در کشورهاى اسلامى بود . این عامل نیز یکى از مشکلات مهم در استقرار فرهنگ و حکومت دینى و استقلال عزت اسلامى به شمار مى‏رفت . آنچه گذشت اشاره‏اى به بعضى از موانع و مشکلات موجود در راه احیاى تفکر دینى بود; اکنون به پاره‏اى از ویژگیها و مشخصه‏هاى نهضت احیاگرى امام خمینى رحمه الله مى‏پردازیم .
مشخصه‏هاى نهضت احیاگرى امام خمینى رحمه الله
بازسازى تفکر اسلامى از ناحیه حضرت امام خمینى رحمه الله در دو حوزه نظرى و عملى و با توجه به موانع فوق الذکر، صورت پذیرفت که اکنون به بعضى از مؤلفه‏هاى این بازسازى اشاره مى‏شود .
1- مبارزه با سکولاریسم و تلقى جدایى دین از سیاست
سکولاریسم در لغت‏به معناى عرف‏گرایى و اعتقاد به اصالت امور دنیوى، جدا شدن دین از دنیا، غیر دین‏گرایى و . . . آمده است . (23) و بعضى نیز آن را مخالفت‏با شرعیات، روح دنیادارى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى دانسته‏اند . (24) و معناى مصطلح و مشهور آن جدا شدن دین از دنیا است . سکولاریسم ابعاد و وجوهى دارد که در هر کدام از آنها اسقاط دین از دنیا و ارتباطزدایى بین آن دو، مشخصه مهم آنهاست .
الف) سکولاریسم در باب فلسفه علم: یعنى بدون توجه به این که در جامعه ما چه نظامى حاکم است و اخلاق و اقتصاد و مسائل قضایى و . . . ما چگونه بوده و چه ساختارى دارد، هر دانشمندى در حوزه علمى که دارد مى‏تواند سکولاریستى بیاندیشد . بدین معنا که ما براى فهم و تبیین پدیده‏هاى طبیعى و کیفیت رخ دادن آنها، به مطرح کردن یک اصل متافیزیکى و دینى و وحیانى محتاج نیستیم; چرا که این امور یک سرى مباحث طبیعت‏شناسانه مى‏باشند و بحث در آنها این است که علل و اسباب چنین امورى، مادى است .
ب) سکولاریسم در فلسفه اخلاق: در این بعد بر آنند که با اتکا به تحقیقات و پژوهشهاى علمى و عقلى مبناى دین، اخلاق را مستقلا بوسیله عقل عملى و بدون استناد و اعتماد به وحى و داده‏هاى دینى تعریف کنند .
ج) سکولاریسم در فلسفه سیاست: چنین دیدگاهى که از برجسته‏ترین مکاتب سکولاریسم بشمار مى‏آید در پى آن است که نظام سیاسى جامعه و سیاست و نهادهاى اصلى سیاسى را از دخالتهاى دین جدا کند و به طور کلى در همه حوزه‏هاى اجتماعى به صورت کلان و فراگیر، دین و آموزه‏هاى دینى و قوانین و احکام دین مطرح نباشد بلکه صرفا بر اساس دستاوردها و تجربیات علم و دانش، روابط افراد جامعه و اخلاق اجتماعى و سیاسى آنها را تنظیم کند . (25)
با توجه به تعریفى که از سکولاریسم شد، اسلام با هیچ یک از وجوه سه گانه مذکور سازگارى ندارد; چرا که مفهوم همه آنها بر کنارى دین به طور کلى از صحنه‏هاى علمى و مسائل مدیریتى و سیاسى جامعه است .
حضرت امام خمینى رحمه الله با دور اندیشى خاص خود با این تفکر به مبارزه برخاست و تشکیل حکومت اسلامى از طرف ایشان، طلیعه مبارزه با این تز بود . «شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین حادثه‏اى که به دست‏با کفایت امام فقید رحمه الله تحقق پیدا کرد، شکستن جو حاکم بر جوامع اسلامى بالاخص روحانیت و حوزه‏هاى علمیه، مبنى بر جدایى دین از سیاست‏بود . جوى که استعمارگران، مستکبران و عده‏اى منحرف و نادان، زمینه‏ساز تحقق آن بودند .» (26) آن مرجع والا مقام در این خصوص مى‏فرمایند:
«اولین و مهمترین حرکت [استعمار براى اخلال در کار روحانیت و حوزه‏هاى علمیه ] القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‏اى کارگر شده است، جایى که دخالت در سیاست، دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت و وابستگى به اجانب را همراه دارد .» (27)
ایشان از اول نهضت اسلامى تا پایان حیاتشان، با تکیه بر معارف اسلامى و سنت نبوى و ائمه علیهم السلام و تلاشهاى فراوان، توانستند مجددا دین را در عرصه اجتماع و سیاست وارد کرده و پس از مدتى که خمودى، آن را فرا گرفته بود، احیا کنند .
امام خمینى رحمه الله جدایى دین از سیاست را دسیسه استعمارگران براى تسلط بر مسلمین مى‏داند آن جا که مى‏فرماید:
«جدایى دین از سیاست را . . . استعمارگران درست کرده‏اند تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمنا علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى جدا کنند . در این صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاى ما را غارت کنند .» (28)
و در باره سنت نبوى صلى الله علیه و آله در زمینه تشکیل حکومت اسلامى مى‏فرمایند:
«رسول الله صلى الله علیه و آله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است; رسول الله صلى الله علیه و آله، تشکیل حکومت داده است تشکیل مراکز سیاست داده است .» (29)
و نیز فرمودند:
«بسیارى از احکام عبادى اسلام، منشا خدمات اجتماعى و سیاسى است، عبادتهاى اسلام، اصولا توام با سیاست و تدبیر جامعه است; مثلا نماز جماعت و حج و جمعه، در عین معنویت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حایز آثار سیاسى است .» (30)
و بدین ترتیب، پیوند دین و سیاست را پس از جدایى در چند قرن، حاکم بر جامعه کرد . تشکیل حکومت اسلامى را که طریق مبارزه با ظلم و اجراى عدالت‏بود، مى‏توان سواى از ایجاد پیوند بین دین و سیاست، یکى دیگر از احیاگرى‏هاى آن بزرگ مرد تاریخ معاصر دانست . ایشان در باب لزوم تشکیل حکومت اسلامى مى‏فرمایند:
«سنت و رویه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است; زیرا اولا خود تشکیل حکومت داد . . . و ثانیا براى پس از خود به فرمان خدا، تعیین حاکم کرده است .» (31)
2- سیاست اسلامى، مؤلفه اسلامى
تعریف و تبیین سیاست اسلامى یکى از روشهاى امام راحل رحمه الله در مبارزه با تفکر جدایى دین از سیاست و نیز تشکیل حکومت اسلامى بود; زیرا قدرت‏طلبانى که شعار جدایى دین از سیاست را سر مى‏دادند، براى دستیابى به اهداف خود، به یکى از شگردهاى فریبنده تمسک مى‏جستند و آن تعریف نادرست از سیاست و ترویج این تلقى در بین مردم بود . آنان حقیقت‏سیاست را در مکر و حیله و فریب براى تسلط بر دیگران، معرفى مى‏کردند و در پى آن با ترفند «دامن مردان خدا از آن منزه است .» به القاى تفکر خویش مى‏پرداختند . راستى اگر سیاست این باشد پس سر سلسله سیاستمداران به این معنا معاویة بن ابى سفیان است که گاهى مردم غافل او را از حضرت على علیه السلام باهوشتر مى‏دانستند .
امام على علیه السلام در این خصوص مى‏فرماید:
«و الله ما معاویة بادهى منى و لکنه یغدر و یفجر . و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهى الناس و لکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة .» «سوگند به خدا، معاویه زیرکتر از من نیست . و لیکن او بى‏وفا، حیله و خیانت کرده و معصیت و نافرمانى مى‏نماید . و اگر مکر و بى‏وفایى نکوهیده نبود، من زیرکترین مردم بودم، ولى هر مکر و بى‏وفایى گناهى است و هر گناهى نافرمانى است و روز قیامت‏براى هر عهد و پیمان‏شکنى، پرچمى و نشانه‏اى است که به آن شناخته مى‏شود .» (32)
به کاشف الغطاء که خود از مصلحان بزرگ دین بود، گفتند: شما که عالم دینى هستید چرا در سیاست دخالت مى‏کنید؟ ایشان در پاسخ فرمودند:
«اگر مقصود از سیاست، ارشاد مردم و نصیحت‏به حاکمان و هشدار دادن به آنها و همه مردم است تا گرفتار دام استعمار نگردند، این چیزى است که من با تمام وجود در آن غرق هستم; زیرا آن را بر خود واجب مى‏دانم و در این خصوص در برابر خدا، احساس مسؤولیت مى‏کنم .» (33)
و حضرت امام خمینى رحمه الله به این مساله اشاره مى‏فرماید که:
«به علماى دینى مى‏گفتند: مقام و شخصیت‏شما بالاتر از این است که وارد سیاست‏شوید که امرى دنیوى است .» (34)
یا مى‏گفتند: «قداست روحانیت‏باید محفوظ بماند .» (35)
و قداست هم این گونه پیش آنها معنا مى‏شد که:
«روحانى باید به مسجد و مدرسه برود تا قداستش محفوظ بماند . بگویند آدم خوب و مهذبى است . آدمى است که اگر نفتش را هم ببرند حرفى نمى‏زند و مى‏گوید: مال دنیا چه ارزشى دارد .» (36)
بدیهى است، سیاستى که مورد تاکید اسلام و از مؤلفه‏هاى دینى است، چیزى غیر از دروغگویى و خدعه و فریب و نیرنگى مى‏باشد که ویژگى قدرت‏طلبان و سلطه‏اندوزان و استعمارگران است‏بلکه سیاستى اسلامى در پى هدایت مردم به سوى سعادت و متنبه کردن آنها از توطئه دشمنان مى‏باشد . حضرت امام خمینى رحمه الله سیاست اسلامى را هدایت جامعه به سمت صلاح و سعادت، تعریف مى‏کنند (37) . و این است همان چیزى که در نظام سیاسى اسلام به عنوان یک مؤلفه دینى و اسلامى مورد توجه است . و این تلقى از سیاست نه تنها از دین جدا نیست‏بلکه با آن عینیت دارد .
3- ولایت فقیه
یکى دیگر از موارد احیاى اندیشه دینى که حضرت امام‏قدس سره آن را از قالب تئورى بیرون آورد و به مرحله فعلیت رساند، ولایت فقیه است . ایشان با مطرح کردن مساله ولایت فقیه، مصداق حکومت اسلامى در زمان غیبت را مشخص کرد . امام خمینى رحمه الله پس از استدلال به ادله عقلى و نقلى بر ضرورت وجود حکومت اسلامى که در راس آن، ولایت فقها به عنوان قانون شناسان و دین‏شناسان است، محوریت‏حکومت اسلامى را به دست علما و دانشمندان دینى قرار داد و بدینوسیله توطئه اسلام منهاى روحانیت را نقش بر آب کرد . چنان که فرمودند:
«اگر گفتند اسلام منهاى روحانیت، بدانید با اسلام موافق نیستند . این را براى گول زدن مى‏گویند . . . اسلامى که گوینده اسلامى ندارد، این اسلام نیست .» (38)
4- تاسیس جمهورى اسلامى
پس از تبیین حکومت اسلامى و مبانى آن، مطرح شدن شکل آن از سوى امام راحل‏قدس سره خط بطلانى بود که بر افکار متاثر از فرهنگ بیگانه، کشیده شد; یعنى کسانى که تلاششان در حذف کلمه «اسلامى‏» از جمهوریت‏بود تا بدینوسیله انقلاب اسلامى را به سمت دول شرقى و غربى بکشانند، امام راحل با قاطعیت تمام در مقابل این تفکرات انحرافى بر جمهورى اسلامى تاکید و اصرار فرمود که شکل حکومت، جمهورى اسلامى است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد . و باز فرمود:
«شکل حکومت ما جمهورى اسلامى است . جمهورى به معناى این که متکى بر آراى اکثریت است . و اسلامى براى این که متکى به قانون اسلام است . و دیگر حکومتها این طور نیستند که تکیه بر قانون اسلام داشته باشند .» (39)
و در جاى دیگر فرمودند: «حکومت اسلامى، حکومتى است‏بر پایه قوانین اسلامى . در حکومت اسلامى استقلال کامل حفظ مى‏شود ما خواستار جمهورى اسلامى مى‏باشیم . جمهورى، فرم و شکل حکومت را تشکیل مى‏دهد و اسلامى یعنى محتواى آن فرم که قوانین الهى است .» (40)
5- نقش زمان و مکان در اجتهاد
از آن جا که فقه، در واقع تئورى کامل اداره شؤونات انسان است، پس بایستى بتواند در حوادث و رویدادهاى جدید جهانى، صاحب راى و واکنش متناسب با آنها باشد . امام خمینى رحمه الله با توجه به این نکته و با اعتقاد به اجتهادى که بتواند در تمام شؤونات فردى و اجتماعى انسان و در عرصه‏هاى مختلف، متناسب با مقتضیات زمان و مکان، بپردازد، به احیاى این دو عنصر در اجتهاد پرداخت و همین امر در شکوفایى نهضت روشنگرى او نقش به سزایى داشت .
ایشان در خصوص توجه به این مساله مى‏فرمایند:
«یکى از مسائل بسیار مهم در دنیاى پر آشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم‏گیرى است .» (41)
و نیز در پیامى به اعضاى تشخیص مصلحت فرمودند:
«شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرع صورت نگیرد - و خدا آن روز را نیاورد - باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خداى ناکرده، اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى، متهم به عدم اداره جهان نگردد .» (42)
و باز فرمودند:
«این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم، ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند . مساله‏اى که در قدیم داراى حکمى بوده است، به ظاهر، همان مساله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است‏حکم جدیدى پیدا کند بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعا موضوع جدیدى شده است که قهرا حکم جدیدى مى‏طلبد . مجتهد باید با [بر] مسائل زمان خود احاطه داشته باشد .» (43)
البته بدیهى است که منظور از پویا بودن، تجدید نظرطلبى در اصول و مبانى فقه نیست چنان که بعضى چنین برداشتى را از زنده و جارى بودن فقه در همه اعصار، القا مى‏کنند غافل از این که تجدید نظرطلبى را به ساحت ثابتات فقه، راهى نیست . و رهبر معظم انقلاب نیز در سخنان خویش به این نکته تصریح کردند . (44)
6- احیاى حج ابراهیمى و برائت از مشرکان
این مساله نیز از اندیشه‏هایى بود که با زمان و مکان پیش نرفته بود و امام رحمه الله آن را احیا کرد .
در پایان، شایان ذکر است اندیشه‏هایى که در قالب تئورى مانده و به مرحله فعلیت نرسیده بود، از قبیل امر به معروف و نهى از منکر، جهاد در راه خدا، فرهنگ شهادت، نماز جمعه و وحدت مسلمین در برابر ظلم و ستم جهانى، نیز از نگاه ریزبین ایشان دور نماند و مشمول نهضت احیاى تفکر دینى او گردید .
در خصوص احیاى وحدت اسلامى و فراخوان اتحاد اسلامى، نویسنده‏اى از استرالیا چنین مى‏نویسد:
«وحدت اسلامى آرزوى تمام احیاگران مسلمان مخلص است . . . مى‏توان ادعا کرد که در دوره‏هاى اخیر، هیچ یک از احیاگران مسلمان به اندازه امام خمینى رحمه الله به ایجاد وحدت اسلامى، اشتیاق و اعتقاد نداشته است . روشهایى که امام به منظور دست‏یابى به وحدت اتخاذ کرد عبارت است از: آگاهى دادن به مسلمانان درباره این که اختلافات آنها سطحى و جزیى است . ایراد سخنرانى درباره اهمیت رسیدن به وحدت و در واقع باز یافتن شرافت از دست رفته و شکست دادن استعمارگران و کسب استقلال واقعى . . . ایجاد جوى برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر میان علماى شیعى و سنى . . . آشنا ساختن مسلمانان به معناى حقیقى و اولیه اشکال مختلف عبادتهاى اسلامى بویژه نماز جمعه و حج و . . .» (45)
دفاع از محرومان و مستضعفان نیز یکى از ویژگیهاى نهضت احیاگرى امام خمینى رحمه الله است که ایشان به پیروى از مکتب انبیا به مبارزه با استضعاف پرداخت و بارها و بارها، به مسؤولان در خصوص اهمیت و توجه به این امر، هشدار مى‏دادند . ایشان در پاره‏اى از سخنانشان مى‏فرمایند:
«ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است‏خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم .» (46)
بررسى ابعاد وسیع نهضت احیاى تفکر دینى امام خمینى رحمه الله در حوزه‏هاى مختلف نظرى و عملى، مجال دیگرى را مى‏طلبد . امید است‏با توجه به مسؤولیت‏خطیر حفظ دین و صیانت از آموزه‏هاى دینى بتوانیم در سایه کتاب و سنت و رهنمودهاى عالمان دین، خصوصا احیاگر بزرگ معاصر، حضرت امام، روح‏الله الخمینى، پاسدار و نگهبان شایسته‏اى براى دین و نظام اسلامى‏باشیم .
پى‏نوشت‏ها:
1) محقق و نویسنده .
2) داریوش عاشورى، دانشنامه سیاسى (فرهنگ اصطلاحات و مکتب‏هاى سیاسى)، انتشارات مروارید، تهران، چاپ ششم 1380، ص 72 .
3) مرتضى مطهرى، نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، مهر 1378، ص 6 .
4) همان، ص 324 .
5) نحل/65 .
6) سید محمد ثقفى، احیاى هویت اسلام در انقلاب امام خمینى، مجموعه «بازسازى تفکر دینى در اندیشه امام خمینى‏» به کوشش على داستانى بیرکى، چاپ و نشر عروج، ص 153 .
7) شیخ کلینى، اصول کافى، ج 1، باب البدع و الراى و المقاییس، ج 2، ص 70 .
8) علامه مجلسى، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق، 1983 م . ج 2، ص 72 .
9) سید حسن حسینى بلخى، امام خمینى و احیاى اندیشه فراگیر دین، مجموعه «بازسازى تفکر دینى در اندیشه امام خمینى‏» به کوشش على داستانى بیرکى، چاپ و نشر عروج، چاپ اول 1380، ص 94 .
10) عماد بزى، مبادى و اصول احیاى دین بر مبناى اندیشه امام خمینى، مجموعه مقالات، ج 2، ص 439 .
11) امام خمینى رحمه الله، صحیفه نور، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، بهمن 1361، ج 5، ص 215 .
12) همان، ج 7، ص 85 .
13) همان، ج 9، ص 226 .
14) امام خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 18، ص 120 .
15) همان، ج 21، ص 91 .
16) شیخ حر عاملى، وسایل الشیعه، باب 13 از ابواب جهاد العدو و مایناسبه، حدیث 6، تحقیق مؤسسه آل البیت، انتشارات مهر، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ج 15، ص 52 .
17) همان، ص 51 .
18) امام خمینى، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، نشر عروج، چاپ هفتم، 1377، ص 135 .
19) اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى (تبیین آثار موضوعى، دفتر پنجم)، موسسه نشر آثار امام خمینى، چاپ پنجم، تابستان 79، ص 53 .
20) مجله حوزه، شماره 70- 71، ص 218- 217 .
21) مارسل بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1358، ص 104 .
22) جهت مطالعه بیشتر به مقاله قدسیت و عرفى بودن دین از نگارنده، منتشر شده در روزنامه ایران مورخ 15/8/80 مراجعه شود .
23) پرویز بابایى، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، ص 361; عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه‏ها، چاپ و نشر باقرى، چاپ اول، 1381، ص 326 .
24) فرهنگ آکسفورد، ص 1062 .
25) ر . ک: على ربانى گلپایگانى، دین وسکولاریسم، کانون گفتمان دینى مرکز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علمیه، ص 10- 9 .
26) سید جواد ورعى، امام خمینى و احیاى تفکر اسلامى، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، مهر 1378ص 226 .
27) امام خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 21، ص 91 .
28) امام خمینى، ولایت فقیه، پیشین، ص 19 .
29) امام خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 17، ص 138 .
30) امام خمینى، ولایت فقیه، پیشین، ص 156 .
31) همان، ص 25 .
32) نهج‏البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 191، ص 648 .
33) محمدحسین کاشف الغطاء، السیاسة و الحکمة، ص 105، به نقل از امام خمینى و احیاى تفکر اسلامى، پیشین .
34) امام خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 8، ص 182 .
35) همان، ج 9، ص 135 .
36) همان، ص 182 .
37) ر . ک: همان، ج 13، ص 217 .
38) امام خمینى رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 6، ص 260 .
39) همان، ج 4، ص 37 .
40) همان، ص 157 .
41) امام خمینى رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 21، ص 61 .
42) همان .
43) همان، ص 98 .
44) ر . ک: سخنرانى رهبر معظم انقلاب حضرت آیة‏الله العظمى خامنه‏اى در حرم مطهر امام خمینى رحمه الله به ناسبت‏سیزدهمین سالگشت ارتحال امام .
45) عماد بزى، پیشین، ص 442 .
46) امام خمینى رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 20، ص 235 .

 

تبلیغات