واکنش روشنفکران ایرانى در مواجهه با فرهنگ غربى
آرشیو
چکیده
روشنفکران سده اخیر ایران پس از آشنایى با فرهنگ غربى و ورود آن به ایران، واکنشهاى متفاوتى را از خود نشان دادهاند . عدهاى بر این باور شدند که حرکتبه سمت الگوهاى صنعتى و فرهنگى غرب مىتواند جامعه ایرانى را به رشد و تعالى رسانده و به عظمت گذشته برگرداند . بنابراین، در علوم و فنون و در ابعاد ادارى و آموزشى با نگاه به غرب، اصلاحاتى را صورت دادند (غربگرایى .) دستهاى دیگر، راه پیشرفت و سعادت جامعه ایران را تقلید از غرب پنداشتند . با این نگاه، کوشیدند تا ایران را هم در شکل و هم در محتوا به سمت الگوهاى غرب سوق دهند (غربزدگى .) دسته سوم، ضمن تاکید بر نظام ارزشها، فرهنگ، تاریخ، دین، عقیده و ایدئولوژى خویش، راه حل اصولى براى رسیدن به سعادت و بهروزى را در نهضت «بازگشتبه خویشتن» معرفى کردهاند . جریان فکرى سوم خود به دو گروه تقسیم مىشود: اول آنان که به اخذ جنبههاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبههاى منفى و استعمارى آن معتقد مىباشند . و دوم کسانى که به رد مطلق غرب و نفى یکسره غرب و تجدد معتقد هستند، البته گروه اول از جریان سوم، داراى طرفداران بیشتر بوده و موفق به تشکیل حکومت و جمهورى اسلامى شدند . در این گزارش سعى شده است تا به برخى از مفاهیم، تاریخچه آشنایى روشنفکران ایرانى با غرب و تاثیرات آن بر ایران و واکنش سه جریان فکرى مذکور نسبتبه فرهنگ غربى به طور مختصر اشاره شود .متن
1- مقدمه
نوگرایى در غرب موجب تاثیراتى بر جهان و ایران شده است . ایران در ابعاد فرهنگى، سیاسى و اقتصادى از فرهنگ غربى متاثر شده است . غرب به طرق گوناگون از جمله اعزام کشیش، تاسیس لژهاى فراماسونرى، تجار و بازرگانان و اعزام دانشجو به خارج توانستبر فرهنگ ایران اثر بگذارد، به طورى که بسیارى از تحصیل کردههاى ایران در غرب از مروجان فرهنگ و مدلهاى غربى درآمدند . تاثیر فرهنگ و اندیشه غربى در بعد سیاسى بر ایران را مىتوان در انقلاب مشروطیت مشاهده کرد .
گزارش حاضر در پى آن است تا انواع واکنش روشنفکران ایرانى را در سده اخیر در برخورد با فرهنگ غربى بیان دارد . در واقع، سؤال اصلى پژوهش آن است که روشنفکران ایرانى سده اخیر چه واکنشهایى را در برخورد با فرهنگ غربى و چه راهحلهایى را نسبتبه عقبماندگى و انحطاط ایران ارائه دادند؟
گروهى از روشنفکران و زمامداران ایرانى از زمان جنگهاى ایران و روس و عهدنامههاى گلستان و ترکمانچاى و پس از آن و بعد از آشنایى با غرب و پیشرفتهاى آنان و ملاحظه و عقبماندگى خود، به فکر چاره افتادند و در پاسخ به این پرسش که علل برترى و موفقیت اروپاییان چیست؟ و علل عقبماندگى و شکست ما کدام است؟ راهحلهاى متفاوتى را ارائه کردند .
واکنشهاى ارائه شده توسط روشنفکران ایرانى در برابر فرهنگ و تمدن غربى را مىتوان به سه دسته مهم غربگرایى، غربزدگى و بازگشتبه خویشتن تقسیم کرد، البته در این دستهبندى، واکنش روشنفکران ایرانى در برابر فرهنگ غربى از دوره فتحعلى شاه قاجار و جنگهاى ایران و روس تاکنون مورد توجه بوده است .
از آن جا که موضوع بحثبسیار گسترده است، بنابراین، سعى خواهد شد تا دورنمایى از واکنش روشنفکران ایرانى در سه قالب کلى مذکور به همراه زیرمجموعههاى آن ارائه گردد . پیش از بیان واکنش روشنفکران ایرانى نسبتبه فرهنگ غربى، به طور مختصر به برخى از مفاهیم مهم بحث، تاریخچه آشنایى روشنفکران ایرانى با غرب و به تاثیرات این آشنایى در ایران اشاره مىشود .
2- مفاهیم
2- 1) روشنفکر (2)
در اوایل دهه 1320/1940 فرهنگستان ایران اصطلاح فارسى روشنفکر را به جاى اصطلاح منورالفکر که صبغه عربى داشت، وضع کرد . (3)
از دیدگاه جلال آل احمد «روشنفکر» کسى است که فعالیت روزانهاش مستلزم نوعى کار فکرى آمیخته با ابتکار باشد و این که حاصل کارش را نه براى نفع شخصى بلکه براى حل مشکلات اجتماعى در اختیار جامعه بگذارد، طرفدار توسعه علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزشهاى برتر مثل حقیقت، نیکى و عدالت پاسدارى کند و نادرستىها و مفاسد اجتماعى را مورد انتقاد قرار دهد . (4)
یکى دیگر از نویسندگان، «روشنفکر» را چنین تعریف مىکند: به طور کلى روشنفکران کسانى هستند که از چهارچوبههاى سنتى در هر زمینهاى فراتر مىروند، ارزشهاى جدید ایجاد مىکنند و یا به ارزشهاى قدیم جامهاى نو مىپوشانند، دستگاههاى فکرى جدید براى تبیین وجوه مختلف زندگى عرضه مىکنند، با بکارگیرى اندیشه و قدرت انتقادى به حل مسائل و مشکلات علمى مىپردازند، از وضع موجود اجتماعى و سیاسى انتقاد مىکنند، در امور جامعه و سیاست و فرهنگ به تعقل و تفکر مىپردازند و خالق و انتقال دهنده فرهنگ هستند . (5)
با توجه به تعاریف بالا و دیگر تعاریف، «روشنفکر» داراى ویژگیهاى عالم، سنتشکن، منتقد و مبتکر است و دغدغه اصلى او فهم علل انحطاط و مشکلات جامعه و ارائه راهحلهاى مناسب براى معضلات موجود مىباشد .
2- 2) روشنفکرى (6)
«روشنفکرى» جریان معنوى و فرهنگى خاصى است که در قرون 17 و 18 م . در سراسر اروپا به وسیله بورژوازى نمایندگى مىشد - این جریان به عقل تکیه داشتند و به مسائل دینى و اجتماعى، سیاسى و اقتصادى از جنبه علمى و عقلى نگاه مىکردند - افرادى که در ترویج این افکار در میان مردم کوشیدند . (7) این جریان معنوى و فرهنگى در ایران توسط دانشآموختگان داخل و خارج از کشور رهبرى شده و مىشود .
2- 3) فرهنگ (8)
«فرهنگ» مجموعه عناصر معنوى و مادى است که در سازمانهاى اجتماعى جریان مىیابند و از نسلى به نسلى دیگر منتقل مىشوند . «فرهنگ معنوى» عبارت است از مجموع دستاوردهاى جامعه در تمام زمینههاى علم، هنر، اخلاق و فلسفه، اما «فرهنگ مادى» به مجموعه وسایل تولیدى و دیگر ارزشهاى مادى گفته مىشود که شامل ساختار اقتصادى یا زیر ساخت جامعه است . (9) در یک نگاه کلى شاید بتوان «فرهنگ» را ساختار کامل سازمان یافته تمامى الگوهاى رفتارى یک ملت معرفى کرد . (10) به عبارت دیگر، «فرهنگ» شامل آداب و رسوم (راه و روش زندگى)، نهادها، قواعد، شیوههاى تفکر، باورها و ارزشهاى مشترک یک جامعه است که با ویژگیهاى خود، مردم و جامعه را با تاکید بر نگرشها، باورها و سنتهاى مشترک به وحدت و یکپارچگى سوق مىدهد و این توافق جمعى موجب هویت اجتماعى، تداوم جامعه، تسهیل در کنش متقابل و قاعدهمند ساختن رفتار افراد در جامعه مىشود . (11)
2- 4) غربگرایى (12)
«غربگرایى» از نظر جامعهشناسى از انواع تحول فرهنگى است . تحول فرهنگى جریانى است که در نتیجه برخورد با فرهنگ دیگرى، در نهادها، ارزشها، گرایشها و روشهاى یک فرهنگ و جامعه تحول ایجاد مىشود . «غربگرایى» نوعى از دگرگونى فرهنگى و اجتماعى در فرهنگ جوامع است که در جهت غربى شدن صورت مىگیرد . (13) در واقع، «غربگرایى» در ایران نوعى از فرهنگ سیاسى مردم بخصوص نخبگان مردم در عصر قاجار و پهلوى بوده است که جامعه را به سمت الگوهاى فرهنگى غرب سوق مىداد .
2- 5) غربزدگى (14)
«غربزدگى» نوعى از غربگرایى است، اما به شکل حاد و مفرط . در این گرایش، اقتباس از غرب، کورکورانه و لجام گسیخته مىباشد نه از روى تشخیص . (15)
2- 6) بازگشتبه خویشتن
«بازگشتبه خویشتن» جریان تعدیل غربگرایى مفرط است و تاکید مجدد بر نظام ارزشها، فرهنگ، تاریخ، دین، عقیده و ایدئولوژى خویش دارد . در این رویکرد، اقتباس از تکنولوژى و دانش غربیان از روى تشخیص صورت مىگیرد و برداشتهایى که با اسلام اصیل منافات دارد، طرد مىشود . از مهمترین ویژگى این گرایش، تلاش در پیراستن اسلام از خرافات است . (16)
3- تاریخچه آشنایى روشنفکران ایرانى با غرب
عباس میرزا پس از شکستهاى نظامى از روس به فکر چاره اساسى افتاد و با آشنایى از آنچه در روسیه و عثمانى گذشته بود و مىگذشت، دستبه اصلاحات زد . در این زمان به شخصیت «پطر کبیر» که ملت روسیه را از پستى به بزرگى رساند، بسیار توجه شد .
مهمترین اقدام عباس میرزا فرستادن دانشجو به فرنگ بود . بازگشت دانشجویان، برخى از افکار جدید را دست کم در میان گروهى از سردمداران رایج کرد و جوانان درس خوانده به اقدامات عباس میرزا دل بستند، البته نقش امیر کبیر نیز در این دوران اساسى بود .
رفت و آمد دانشجویان و دیگران در این دوره موجب شد تا در بازگشت، از عجایب فرنگ سخن بگویند و گاه سیاحت نامه بنویسند . این سیاحت نامهها شامل اطلاعات زیادى درباره راه و رسم زندگى اروپاییان بود . اولین آثار این دوره دو کتاب از دو ایرانى مقیم هند بود; یکى «سیر طالب فى بلاد افرنجى» (1799/1214 ق) . تالیف ابوطالب اصفهانى و دیگرى «تحفة العالم» (1803/1218ق) . از عبداللطیف شوشترى . هر دو از سفرشان به انگلستان مىگویند و از انقلاب فرانسه خبر مىدهند . (17)
میرزا صالح خان شیرازى در شرح سفر و تحصیل خود در انگلستان (1815/1230 ق) . از حکومت قانون و دستگاه قضاوت و مطالب تازه دیگر سخن مىگوید و از پارلمان انگلیس به عنوان «مشورت خانه» و از مجلس عوام به عنوان «خانه وکیل رعایا» نام مىبرد . (18)
برخى از زمامداران از راه همین کتابها با اروپا آشنا مىشدند و در راه تجدد مىکوشیدند . در زمان محمد شاه پاى پزشکان فرانسوى به دربار باز مىشود . وى در سال (1840/1256 ق) . با فرمانى، مسیحیان را از مزایاى حقوقى دیگر رعایاى ایران بهرهور ساخت، البته صدور چنین فرمانى، اجازه ایجاد مدارس مذهبى و سرانجام تاسیس دارالفنون، نشانههایى از کاهش قدرت روحانیون در سلطنت محمد شاه و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است . (19)
تاسیس دارالفنون در سال (1852/1268 ق) . همزمان با پایان کار امیر کبیر بود . آخرین کار امیر کبیر آغاز دوره آشنایى واقعى ایرانیان با علم و فن غربى و اندیشه تجدد بود . دارالفنون نخستین مدرسه بزرگ غیر دینى بود که در آن، طب و تشریح، مهندسى و زبان خارجه تدریس مىشد و اکثر استادانش خارجى بودند . امیر کبیر مىخواست پیشگامان تجدد در ایران در آن تربیتشوند، ولى با مرگ امیر کبیر، دارالفنون از هدف اساسى خود دور شد . (20)
به دنبال تاسیس دارالفنون، مدارس دیگرى نیز بر پا گشت و استادان براى نیازهاى درسى، کتابهایى را تالیف یا ترجمه کردند که در همان مدرسهها به چاپ رسیدند و این براى اولین بار بود که علوم جدید به اطلاع جوانان ایرانى مىرسید . (21)
پس از آشنایى با افکار جدید و عکسالعملهاى آن، همزمان با زمامدارى میرزا حسین خان سپهسالار دورهاى تازه شروع شد که اهمیت آن، آماده کردن زمینه براى نهضت مشروطیتبود .
سالهاى 80- 1870/95- 1285 ق . به دوره اصلاحات معروف شد و در آن سالها براى نخستین بار مسائلى چون جدایى دولت از مذهب طرح گردید . (22)
برخى از روشنفکران بویژه ملکم خان از سالها پیش مساله تجدد را مطرح کرده بودند و آشکارا از اخذ تمدن فرنگى بدون تصرف ایرانى سخن مىگفتند . در این دوران، گروهى از نویسندگان ایرانى که بیشترشان در خارج از مملکت مىزیستند، آثارى به چاپ رساندند که در ایران دستبه دست مىگشت . اینها که به عقب ماندگى ایران، اوضاع اروپا و اندیشه غربى آشنا بودند، در زمینههاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و حتى فلسفى، کتاب و رساله و مقاله نوشتند و یا آثار خارجیان را ترجمه کردند; افرادى همانند آخوندزاده، طالبوف، مراغهاى، ملکم خان، سید جمال الدین، مستشار الدوله و . . . (23)
4- تاثیرات آشنایى با فرهنگ غربى در ایران
ما در اواخر قرن 19 شاهد تحولاتى در ایران هستیم; از یک سو، آغاز حرکت مشروطهخواهى و تجدد فکر دینى و از سوى دیگر، جنبش و تجددطلبى به صورت پیدایش یک حرکت فرهنگى در جهتبسط ترجمه آثار خارجى و نگارش رسالات فلسفى، حقوقى و اجتماعى، نشر روزنامهها در داخل و خارج از کشور و نیز تاسیس مدارس جدید . (24)
نهضت ترجمه که از زمان عباس میرزا آغاز شده بود در این دوره اهمیتبیشترى پیدا کرد . تاسیس چاپخانه و دارالترجمه رسمى از وقایع مهم براى پیشرفتبود . بعد از آن به مطبوعات توجه شد . نخستین روزنامه به وسیله میرزا صالح شیرازى به نام «کاغذ اخبار» در سال 1837/1253 ق . منتشر شد . ده سال بعد، «روزنامه رسمى ایران» و بعد «وقایع اتفاقیه» منتشر گردید . (25)
تاسیس مدارس جدید جنبه دیگر حرکت فرهنگى آخر قرن 19 است . پس از تاسیس دارالفنون نوبتبه برپایى مدرسه نظامى اصفهان و تهران، مدرسه سیاسى، مدرسه فلاحت و . . . رسید، البته مدارس ابتدایى و متوسطه جدید نسبتبه مدارس عالى دیرتر احداث شدند .
میسیونرهاى (26) آمریکایى در 1834 مدارس خود را در منطقه مسیحىنشین ارومیه دائر کردند . فرانسویها در 1837 در سلماس و روستاهاى ارومیه شروع به فعالیت کردند . پس از آن، میسیونهاى روسى، آلمانى و انگلیسى آمدند، البته به غیر از ارومیه در تبریز، اصفهان و تهران نیز به کارهاى آموزشى پرداختند . (27)
از 1305 ش . یک نوع نوسازى آمرانه در ایران شروع شد و نقش اساسى را در این زمینه، دولتبر عهده گرفت . دستگاه ادارى و ارتش، بر اساس الگوهاى غربى سازمان یافت . با کارهاى بزرگ ساختمانى، معمارى جدید، جادهسازى، راه آهن و . . . با کمک خارجیها چهره شهرها شکل تازه به خود گرفت . (28)
مهمترین کار دولت در راه تجدد، جدا کردن امر آموزش و دادگسترى از دین بود; یعنى ایجاد مدرسه غیر دینى و دادگاههاى عرفى .
فرستادن دانشجو به اروپا قدم دیگرى در نزدیکى با غرب بود . تکنولوژى، اسطوره برترى غرب (پرستیژ)، استعمار، کاپیتالیسم و استبداد داخلى از عوامل مهم غربگرایى به حساب مىآید . از راههاى نفوذ و گسترش فرهنگ غرب در ایران را مىتوان میسیونرها، اقلیتهاى مذهبى، اعیان و اشراف، روشنفکران وابسته، مستشاران خارجى، روزنامه و مجلات، رادیو و تلویزیون، سینما و تئاتر و فرآوردههاى صنعتى برشمرد .
5- انواع واکنش روشنفکران ایرانى سده اخیر نسبتبه فرهنگ غرب
روشنفکران ایرانى پس از روبرو شدن با انحطاط و عقبماندگى کشور و آشنایى با غرب و پیشرفت مغرب زمین، در چارهجویى از عقب ماندگى ایران، راهحلهاى مختلفى را به منظور رشد و توسعه و پیشرفت کشور ارائه دادند . در ذیل به مهمترین برداشتهاى روشنفکران از علل عقب ماندگى ایران و موفقیت اروپا و به تناسب، راهکارهاى عرضه شده براى نجات ایران و حرکتبه سوى بهروزى، به طور مختصر اشاره مىشود:
5- 1) غربگرایى
این گرایش در نتیجه پى بردن ایرانیان به ضعف خویش در برابر غرب و ناشى از تمایل شدید آنها به تجدید عظمت و شکوه گذشته و شکست دادن غرب بوده است . این گرایش مىخواستبا استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهد، ولى کمکم خود قربانى سلاح غرب گردید .
نکته دیگر این که زمامداران کشور، شروعکننده جریان غربگرایى بودند، ولى بعدها استعمار، رهبرى این جریان را به دست گرفت . (29) زمامداران با اقتباس شیوههاى نظامى از غرب، غربگرایى را آغاز کردند و به دنبال آن، اصلاحات ادارى و آموزشى صورت گرفت و صنعت و فرآوردههاى صنعتى وارد شد .
دوره منظم غربگرایى در ایران از شکستهاى پى در پى ایران از روسیه در زمان فتحعلى شاه شروع شده است و تا مشروطهخواهى ادامه یافت و از مشروطه به بعد، دوران غربزدگى را داریم که در دوره رضا شاه و محمدرضا شاه به اوج خود رسید .
عباس میرزا نقش برجستهاى در جریان غربگرایى داشت . او با کمک مستشاران خارجى به اصلاح نظام لشکرى پرداخت و در ترجمه کتب خارجى و تعلیم زبانهاى اروپایى کوشید .
امیرکبیر پس از عباس میرزا و قائم مقام فراهانى، نقش مهمى در پیشبرد غربگرایى ایفا کرد . او با تاسیس دارالفنون، مدرسه نظامى، اعزام محصلان به اروپا، ترجمه کتب خارجى و . . . در این راه گام مؤثرى برداشت . با این تلاشها، بانک، تجهیزات و تکنیکهاى مخابراتى و . . . از غرب وارد شد، البته از زمینههاى اصلى رشد اندیشه غربى در ایران را مىتوان شکستن حریم قداستها و بىاعتبار ساختن باورهاى مردم، تحریف اندیشه دینى و شخصیتهاى فرهنگى (تحریف آیات و تفسیر مادى از آن) و تاسیس مدارس جدید بدون توجه به نیازها نام برد . (30)
این جریان به خاطر تقویت و تجدید عظمت گذشته با کمک گرفتن از علوم و فنون غرب آغاز شد سپس در ابعاد ادارى و آموزشى اصلاحاتى صورت گرفت . به مرور، طبقه جدید تحصیل کرده ایجاد شد . این طبقه به غرب دلبستگى پیدا کرد; برخلاف غربگرایان اولیه، طبقه جدید، دنبال غربخواهى و اسلام ستیزى بود . شاید سالهاى 1910- 1906/1328- 1324 را پایان غربگرایى (غربباورى) و آغاز غربزدگى (غربمدارى) نام نهاد که در جنگ اول و دوم جهانى به اوج خود رسید و از این پس جریان بازگشتبه خویشتن رو به رشد گذاشت .
5- 2) غربزدگى
در این دوره، نسل جدید تحصیل کرده و پرورش یافته فرهنگ و آموزش غربى با کمک استعمارگران زمام امور را به دست گرفتند . طبقه تحصیل کرده جدید که در خارج درس خواندند، از فرهنگ خویش بریده و از احساسات عمیق مردم خود ناآشنا بودند . اینها در مقابل فرهنگ و تمدن غرب کاملا خیره و مبهوت و از خود بى خود شده بودند . اینان بیشتر به ظواهر غرب توجه کردند تا به روح تمدن غرب و رمز موفقیت مغرب زمین . به نظر اینها فقط یک نوع تمدن و فرهنگ در جهان وجود داشت و آن نیز تمدن و فرهنگ غربى بود . بر این باور بودند که در برابر غرب نمىتوان دستبه انتخاب زد و بعضى چیزها را پذیرفت و بعضىها را نپذیرفت . از برجستگان این جریان در ایران ملکم خان و تقىزاده مىباشند . (31) به گفته جلال آل احمد، در این نگرش، احساس رقابتبا غرب فراموش گشت و به جاى آن، احساس درماندگى، بىلیاقتى، عبودیت و تقلید نسبتبه غرب و الگوهاى آن جایگزین شد که عامل بدبختىها به حساب مىآید . (32) در واقع، این جریان فکرى بر دو پایه تحقیر فرهنگ خودى و تعظیم فرهنگ بیگانه استوار است .
ملکمخان تئوریسین و بارزترین چهره رویکرد غربزدگى، معتقد بود که نه تنها بایستى تکنولوژى و صنعت را از غرب گرفتبلکه پذیرش مطلق و اقتباس نظام ارزشى، سیاسى و اقتصادى - اجتماعى و طرز تفکر و سیستم اندیشه و باورهاى غربىها نیز لازم است . وى راه نجات را در پیروى بى قید و شرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگى آنان مىداند . (33)
میرزا آقا خان کرمانى و میرزا فتحعلى آخوندزاده از چهرههاى دیگر این جریان هستند .
این دسته نظرشان این بود که اگر از غرب تقلید شود، کارها سر و سامان خواهد یافت، البته این گروه در ارائه راهحل، داراى سلایق مختلف بودند; عدهاى مثل ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار قانون را چاره همه دردها مىدانستند; قانون را مهمترین وسیله ترقى و رسیدن به آزادى و برابرى یافته و معتقد بودند که اروپا پیشرفتخود را مدیون قانون است . برخى دیگر مانند طالبوت و آخوندزاده توجه به تعلیم و تربیت جوانان را توصیه مىکردند; اشاعه علم و رواج آموزش را از لوازم آمادگى ملت مىدانستند; چون معتقد بودند که تحول فکرى منحصرا از راه تربیت و نشر دانش در میان همه طبقات اجتماعى میسر است . اگر چنین شود، خود ملتبپا خواهد خواست و آیینهاى کهنه را از میان برخواهد داشت . اینها معتقد بودند که اساس بدبختى ایرانیان روى نیاوردن به علم و آگاهى نداشتن از پیشرفت آن است . از این رو، مدرسه و سوادآموزى لازم است . تغییر خط فارسى به لاتین نیز در این گرایش مطرح مىشود; چون فکر مىکردند که منشا عقبماندگى، در الفباى فارسى و عربى نهفته است، در نتیجه، تغییر خط و الفبا را گامى مهم براى خروج از انحطاط و عقبماندگى و دستیابى به پیشرفت مىدانستند، اگر چه موفق به تغییر خط نشدند . این ایده به معناى غفلت و سطحىنگرى مىباشد . بعضى نیز جدایى دین از سیاست را مطرح مىکردند، ولى همه در لزوم مبارزه با وابستگى اقتصادى، هم زبان بودند . (34)
به عقیده ملکم خان اخذ تمدن فرنگ بدون تصرف ایرانى ضرورى است; چون معتقد بود که تمدن غرب عالمگیر خواهد شد، پس هر چه زودتر باید آن را پذیرا بود .
بعدها تجددخواهى با ادبیات در آمیخت و نام تجدد ادبى به خود گرفت . روشنفکران از طریق شعر، پیام خود را به مردم مىرساندند . عده قابل توجهى دنبال این شعار بودند که ایران در ظاهر و باطن و در جسم و روح، باید فرنگى مآب شود و بس; در واقع از اصول این گروه، اخذ اصول و آداب و رسوم و تمدن اروپایى و قبول بلا شرط آن بود . (35)
زمان انقلاب مشروطیت، آغاز مرحله غربزدگى در ایران است که منجر به عقیمگذاردن انقلاب شد . اگر چه انقلاب مشروطیت، غربزدگى را بیشتر در قلمرو اندیشه و فکر و قانون رواج داد، ولى اقدامات عملى تا روى کار آمدن رضا شاه صورت نگرفت . با روى کار آمدن رضا شاه، روند غربزدگى شتاب تازهاى گرفت . او مردم را مجبور کرد تا شیوه زندگى اصلى خویش را رها سازند و از شیوه اروپایى در همه زمینهها، اعم از لباس، خوراک، پوشاک، مسکن، رفتار و معاشرت و . . . تقلید کنند . این جریان عموما با سطحىنگرى، خود باختگى، تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب، از تبیین و تحلیل مسائل اساسى و ساختارى، نابسامانىهاى داخلى و مساله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا این که جز در پیوند با استعمار غرب و اتکاى به آن و بورژوازى در حال رشد و وابسته به استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتى دستیابند و یا در راس هرم سیاسى باقى بمانند .
متعاقب غربگرایى مفرط (غربزدگى) جنبش بازگشتبه خویشتن بوجود آمد .
5- 3) جریان احیا و بازسازى تفکر دینى - جنبش بازگشتبه خویشتن
در برابر موج غربزدگى، جنبش «بازگشتبه اسلام» بوجود آمد و با ظهور عدم موفقیت رویکرد غربزدگى، رویکرد «بازگشتبه خویشتن» رشد فزایندهاى یافت، البته مهمترین عامل توجیهکننده این رویکرد، پویایى اسلام (ماهیتسیاسى - انقلابى بودن اسلام) بود . این جریان در درون خود به دو گرایش عمده تقسیم مىشود:
الف) جریان معتقد به اخذ جنبههاى مثبت تمدن غربى و رد جنبههاى منفى
متفکران این جریان اصرار داشتند، اقتباس، فقط در تکنولوژى و دانش و دستاوردهاى مثبت تمدن غرب آن هم آگاهانه و با تشخیص و نه به صورت کورکورانه صورت گیرد، ولى نظام ارزشى، مکتب و ایدئولوژى غربىها باید قاطعانه کنار زده شود . اینها معتقدند که اسلام با افکار جدید سازگارى دارد، اما ناآگاهى از اسلام راستین و جلوگیرى استعمار از ترقى کشورها، باعث عقبماندگى مسلمانان و کشورها شده است . اینان غرب را به صورت صحیح شناختند و به علت عقبماندگى ایران پى بردند و راهحل مشکلات را در بازگشتبه اسلام راستین معرفى کردند .
هدف اصلى این جریان، واکنش در برابر خطر فرهنگى و سیاسى اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار غربى و باز گرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسى مسلمانان بود . این جریان هیچ یک از دو دیدگاه «پذیرش مطلق غرب» و «رد مطلق غرب» را نپذیرفتند و با شناخت عمیقتر و غنىتر قائل به تفکیک جنبههاى مثبت و منفى آن شدند و خواستار اخذ جنبههاى مثبت فرهنگ و تمدن غرب و مبارزه با چهره استعمار در همه ابعاد آن گردیدند . (36)
سید جمال الدین اسد آبادى (1897- 1819 م/1315- 1254 ق) . پایهگذار این جریان به حساب مىآید . او با شعار زدودن اسلام از خرافات، لزوم آشنایى مسلمانان را با پیشرفت علمى و فنى جدید و وحدت آنان مطرح ساخت . به نظر وى، استبداد مهمترین سد راه تحول در کشورهاى اسلامى به شمار مىرفت . اصول مورد تاکید او عبارت بودند از: بازگشتبه سنت صدر اسلام و زدودن اسلام از خرافات، محکومیتسنتپرستى کورکورانه و تقلید صرف، وحدت مسلمانان، پذیرش علم و فن جدید و مبارزه با استبداد و استعمار .
روحانیت و علماى اسلامى ایران بیشترین سهم را در مبارزه با غربزدگى و ایجاد نهضتبازگشتبه خویشتن بر عهده داشتند . شیخ فضل الله نورى نخستین فردى است که در مقابل جریان غربزدگى ایستاد .
میرزا کوچک خان، مدرس، جلال آل احمد، امام خمینى، مطهرى و شریعتى از مهمترین عناصر این رویکرد محسوب مىشوند . در قیام پانزده خرداد سال 42 که رهبرى سیاسى جنبش مردمى از دست ملىگرایان خارج و به دست اسلامگرایان افتاد، رویکرد بازگشتبه خویشتن تقویتشد . انقلاب اسلامى نیز اوج این جریان به حساب مىآید .
تمامى پرچمداران نهضتبازگشتبه خویشتن، اسلام را به عنوان ایدئولوژى و عقیده و مکتب خود برگزیدند، اما اسلامى که از پیرایهها و خرافات دوران انحطاط پیراسته شده باشد . اسلامى که همه ابعاد وجودى انسان، فرد، اجتماع و زندگى مادى و معنوى را در بر مىگیرد .
جلال آل احمد (1348- 1302) تجدید حیات اسلام شیعى را مؤثرترین واکسن در برابر بیمارى واگیر غربزدگى تشخیص مىداد و روحانیون را صلاحیتدارترین پزشکانى تلقى مىکرد که مىتوانند واکسن نجاتدهنده هویت را فراهم سازند . در نگاه آل احمد، مذهب شیعه یک ایدئولوژى مناسب براى بسیجسیاسى تلقى مىشد . (37)
مرتضى مطهرى (1358- 1298) با نقد و بررسى پایههاى فکرى غربزدگان، بررسى استدلالى و منطقى مکاتب فلسفى، فکرى و اجتماعى غرب و تبیین و تشریح اصول اعتقادى مکتب اسلام در قالبهاى منطقى و به روز، نقش مهمى در شکست طلسم غربزدگى بر عهده گرفت; چون او معتقد بود که مبارزه با مظاهر غربزدگى بدون مبارزه با زیربناى فکرى و فلسفى فرهنگ غرب، ناقص و نادرست است . مطهرى در ایجاد و رشد جریان بازگشتبه خویشتن، داراى نقش ارزندهاى بود .
شریعتى (1356- 1312) بار دیگر با زبان امروزى مساله تجدید حیات اسلام و زدودن آن را از خرافات مطرح کرد; در واقع، راه حل او دنباله گفتمان غربزدگى جلال آل احمد بود . به نظر او، حفظ اسلام مىتواند به جوامع درمانده پایان قرن بیستم کمک کند، ولى نه اسلام منحط، ضعیف و همدستبا دولت مستبد بلکه باید به اسلام واقعى پیامبر صلى الله علیه و آله بازگشت، به اسلام خواهان عدالت، به اسلام مترقى و انقلابى . چنین اسلامى خواهد توانست جوامع را دگرگون سازد . از نظر شریعتى، غرب، داراى دو بعد فرهنگى و سیاسى (امپریالیسم) است . او نه به غرب ایمان داشت و نه به شرق کمونیستبلکه او به اسلام اصیل ایمان داشت . (38)
ب) جریان معتقد به رد مطلق غرب و تجدد
در این دیدگاه دو گرایش وجود دارد: یکى رویکرد سنتى و دیگرى متجددین .
سنتگراها معتقدند که راهحل معضلات ایران تنها با تکیه بر رهیافتهاى سنتى ممکن است و هر گونه الگوگیرى از راه و رسم زندگى فرنگیان نه تنها مشکلى را حل نمىکند بلکه بر مشکلات مىافزاید . مهمترین و بهترین شارح این رویکرد، رساله شیخ و شوخ است . در این رساله، راهحل غربگرایان شدیدا مورد انتقاد قرار گرفته و از غربگرایان با نامهایى چون شوخ، تمسخر پیشه، بىسواد و مقلد یاد شده است . (39)
رساله شیخ و شوخ، گفت و گویى استبین شیخ سنتگرا و شوخ متجدد و فرنگى مآب که مؤلف نخواسته نامش را فاش نماید . وى از مخالفان تاسیس دارالفنون، ملکم خان، سید جمال الدین اسدآبادى، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، عبدالغفار نجم الملک، جلال قاجار، صاحب نامه فروزان و دهها روشنفکر عصر ناصرى است .
شیخ، مظهر و نماد سنت است . وى در رساله خود براى شوخ به اثبات مىرساند که تمامى این فنون و علوم در ساحت تمدن اسلام رشد و نمو یافتهاند و بدون هیچ مراجعهاى به آنها مىتوان در کتابهاى قدما به این معارف دستیافت . او غرب را آمیزهاى از فساد و تباهى اخلاقى و ظواهرى از علوم و فنون مىبیند که از جاده کمال بر کنار است و بدتر از غرب، غرب باوران هستند که مدینه فاضله و کعبه مقصودشان مدنیت جدید فرنگى است . وى الگوى نوسازى غرب مدار را سم مهلکى براى جامعه ایران مىداند . (40)
گرایش دیگر این جریان (رد مطلق غرب) روشنفکران تحصیل کرده در غرب و غیرروحانى مىباشند . آنان خواستار نفى مطلق غرب هستند به دلیل این که معتقدند غرب مجموعهاى یکپارچه است و نمىتوان چیزهایى را به دلخواه خود از آن برگزینیم . به نظر آنها، تکنولوژى مجموعهاى از اشیاء و ابزار نیستبلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است . (41)
احمد فردید (1373- 1291) معتقد است، انسانها داراى سه بعد علمى، فلسفى و معنوى هستند، گرچه اولى و دومى در سنت فکرى غرب جایى برجسته داشته، ولى سومى به گونهاى آشکار غایب و خاموش شده است . بدین سان او به این نتیجه مىرسد که غرب را هم به عنوان یک هستىشناسى وهم به عنوان یک شیوه زندگى باید ترک گفت . وى معتقد استبراى رویارویى با غرب باید به کنه فلسفه و هستىشناسى آن دستیافت; چون شناخت دیگرى شرط لازم شناختخویش است . (42)
سید حسین نصر - . . . (1312) منتقد تجدد است و ادعا مىکند که عصر نو - که ویژگى آن طغیان انسان علیه خداوند، جدایى عقل از نور راهنماى خرد و کمبود فضیلت است - به منجلاب آشفتگى، انحطاط و نادرستى انجامیده است . (43) او در مورد وضع خاص ایران، طغیان فکرى خود را در برابر غرب تهدید کننده و وسوسهگر، در قالب چهار استراتژى زیر بیان مىکند: اول، احیاى سنتهاى اصیل فکرى ایران از راه جانبخشى دوباره به فلسفه و عرفان اسلامى . دوم، هشدار به ایرانیان در مورد سرشت علوم، فلسفه و تکنولوژى غربى و خطراتى که اخذ آنها براى فرهنگ ایران به بار مىآورد . سوم، آگاه ساختن ایرانیان از فرهنگها و تمدنهاى آسیا به عنوان وزنهاى متعادلسازنده در برابر نفوذ تمدن غرب . و چهارم، کوشش در ایجاد راهى که از طریق آن حفظ اصالت فرهنگى ایران در برابر فرهنگ، تکنولوژى و علوم غربى امکانپذیر گردد . (44) وى معتقد است که نه تنها اثرها بلکه شالودههاى تمدن مدرن را باید بى اعتبار دانست و به نقد جامع از تجدد و سکولاریسم پرداخت . (45)
رضا داورى - . . . (1312) غرب را یک کلیت و مجموعهاى واحد مىداند . به اعتقاد او، انتقاد باید با هدف گرفتن انسان باورى و تجدد به عنوان معروفترین میراث آن، تفکر غربى را بى اعتبار سازد . غرب یک نحوه تفکر و عمل تاریخى است . به نظر وى، علم و تکنولوژى توام با باور و ارزش است . تکنولوژى مجموعهاى از اشیا و ابزار نیستبلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است . (46) در نتیجه، در پى نفى مطلق غرب مىباشد . به نظر داورى، تکنولوژى نه تنها مردم را ارباب خود نساخته بلکه آنان را فرمانبردار خود کرده است; یعنى وسیله آزادى به ابزار اسارت تبدیل شده است . او مىگوید: غرب مجموعهاى یکپارچه است و نمىتوان چیزهایى را به دلخواه از آن برگزینیم . در نتیجه باید به سرنوشتخود غرب بیندیشیم نه به سرنوشت فرد فرد غربیان . (47)
6- نتیجهگیرى
در بررسى موضوع انواع واکنش روشنفکران ایرانى سده اخیر در مواجهه با فرهنگ غربى، پس از ذکر مفاهیم و تاریخچه آشنایى روشنفکران ایرانى با غرب، به سه واکنش مهم روشنفکران ایران نسبتبه فرهنگ غرب اشاره شد .
عدهاى از روشنفکران در تقویت و تجدید عظمت گذشته ایران، ابتدا از علوم و فنون غرب کمک گرفتند و سپس در ابعاد ادارى و آموزشى به اصلاحات دست زدند . این رویکرد به فنآورى غرب اعتقاد داشت; مثل عباس میرزا، قائم مقام فراهانى و امیرکبیر .
دستهاى دیگر خواهان تقلید از غرب در همه زمینهها شدند . تنها راه پیشرفت کشور را فرنگى شدن و تقلید از غرب آن هم به صورت لجام گسیخته مىدانستند; مثل ملکمخان، آخوندزاده و تقىزاده . اما در یک دید کلان دو دسته اول خواهان پیروى از تمدن غرب بودند .
تعداد دیگرى از روشنفکران، بحثبازسازى تفکر دینى و بازگشتبه خویشتن را مطرح کردند . این رویکرد به دو گرایش عمده تقسیم مىشود: گرایشى که راه چاره را بازگشتبه خویشتن و اخذ جنبههاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبههاى منفى و استعمارى غرب مىداند; مثل سید جمال الدین، جلال آل احمد، امام خمینى، مطهرى و شریعتى . گرایش دوم راه چاره را احیاى تفکر دینى و بازگشتبه خویشتن و رد مطلق غرب معرفى مىکند، البته اینها، دستهاى، سنتى مىاندیشند مثل صاحب رساله شیخ و شوخ . و دستهاى دیگر در زمره متجددین به حساب مىآیند; مثل فردید، نصر و داورى .
به نظر مىرسد که در میان واکنشهاى موجود، واکنش سوم (جریان احیا و بازسازى تفکر دینى، بازگشتبه خویشتن) آن هم دستهاى که به اخذ جنبههاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبههاى منفى و استعمارى غرب معتقد مىباشد، از صحت و درستى بیشترى برخوردار است; چون به روز، مطابق با واقع و منطقى است و عمل به آن موجب عمران و آبادى و پیشرفت مادى و معنوى جامعه مىگردد .
روشنفکران واکنش سوم کوشیدند تا به وسیله امروزى کردن سنتها، راه میانهاى را برگزینند; یعنى نه از روى تعصب، با فرهنگ و تمدن غرب مخالفت مىکنند و نه بى تفکر به طور مطلق آن را مىپذیرند .
این رویکرد تاکنون آثار مثبتى در پیشرفت و ترقى ایران داشته است . تقویت این نگرش موجب توسعه و شکوفایى بیشتر و رفع عقبماندگى خواهد شد . این رویکرد داراى بیشترین نفوذ و طرفدار مىباشد.
پىنوشتها:
1) مدرس دانشگاه، محقق، نویسنده و کارشناس ارشد علوم سیاسى .
2) Intellectual
3) مهرزاد بروجردى، روشنفکران ایرانى و غرب، ترجمه جمشید شیرازى، فرزان، تهران، 1377، ص 43 .
4) على آقابخشى، فرهنگ علوم سیاسى، مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، تهران، 1374، ص 159; جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، انتشارات رواق، تهران، چاپ دوم، بىتا، ص 58 .
5) حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، نشر نى، تهران، 1374، ص 247 .
6) Enlightement
7) على آقابخشى، پیشین، ص 809 .
8) Culture
9) على آقابخشى، پیشین، ص 82 .
10) عبدالحسین نیک گهر، مبانى جامعهشناسى، رایزن، تهران، چاپ پنجم، 1375، ص 171 .
11) رونالد چیلکوت، نظریههاى سیاست مقایسهاى، ترجمه وحید بزرگى و علیرضا طیب، موسسه خدماتى فرهنگى رسا، تهران، چاپ اول، 1377، ص 277 .
12) Westernism
13) على محمد تقوى، جامعهشناسى غربگرایى، امیر کبیر، تهران، 1361، ج 1، ص 15 .
14) Westernization
15) على محمد تقوى، پیشین، ص 20 .
16) همان .
17) جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، نشر فرزان، تهران، 1375، ص 21 .
18) همان، ص 26 .
19) همان، ص 27 .
20) همان، ص 31 .
21) همان، ص 32 .
22) همان، ص 35 .
23) همان، ص 43 .
24) همان .
25) همان، ص 47 .
26) Missionaries
27) جمشید بهنام، پیشین، ص 49 .
28) همان، ص 58 .
29) على محمد تقوى، پیشین، ص 26 .
30) کتاب سروش، مجموعه مقالات (1)، رویارویى فرهنگى ایران و غرب در دوره معاصر، انتشارات سروش، تهران، 1375، ص 263 .
31) سید احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر، سمت، تهران، 1374، ص 100 .
32) جلال آل احمد، غربزدگى، انتشارات رواق، تهران، چاپ دوم، 1344، ص 53 .
33) على محمد تقوى، پیشین، ص 80 .
34) جمشید بهنام، پیشین، ص 77 .
35) همان، ص 110 .
36) سید احمد موثقى، پیشین، ص 113 .
37) مهرزاد بروجردى، پیشین، ص 118 و جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، انتشارات فردوسى، تهران، 1372، ص 255 و صص 296- 275 .
38) جمشید بهنام، پیشین، ص 126 .
39) محمد پور اکبر، فرهنگ و مدنیت غرب در چشم و دل متفکران ایرانى از آغاز تا پایان دوره ناصرالدین شاه، کیان، سال ششم، اسفند 75، ص 38 .
40) همان .
41) مهرزاد بروجردى، پیشین، ص 248 .
42) همان، ص 108 .
43) همان، ص 192 .
44) همان، ص 193 .
45) همان، ص 198 .
46) رضا داورى اردکانى، فلسفه در بحران، امیرکبیر، تهران، 1373، ص 73 و 137 .
47) مهرزاد بروجردى، پیشین، ص 249 .