آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

از راههایى که مى‏توان نسبت‏به تحولات سیاسى - اجتماعى گذشته شناخت‏بهترى به دست آورد مرور بر زندگى، فعالیت و اندیشه شخصیتهاى برجسته‏اى است که در آن تحولات نقش ایفا کرده‏اند، علاوه بر این که ضریب دقت مطالعات و تحقیق را افزایش خواهد داد . از این رو مطالعه یکى از بزرگترین تحولات سیاسى - اجتماعى ایران یعنى انقلاب مشروطه نیز از این قاعده مستثنا نیست . در بین شخصیتهاى برجسته‏اى که در این تحول نقش داشته و در مراحل مختلف آن آثارى از ایشان مشاهده مى‏شود، شهید شیخ فضل‏الله نورى است که در این نوشتار مختصر، مرورى بر زندگى و فعالیتها و اندیشه‏هاى ایشان صورت مى‏گیرد; زیرا ایشان در صحنه‏هاى اجتماعى یکى از رهبران مردمى - مذهبى محسوب شده و از سوى دیگر اندیشه خاصى (مشروطه مشروعه) را مطرح ساخته است .

متن

یکى از چهره‏هاى برجسته‏اى که در بین علماى روحانى در جریان شکل‏گیرى و تداوم انقلاب مشروطه از نزدیک نقشهاى فراوانى را در عمل ایفا کرده و در اقدامات معارضه جویانه با نظام سیاسى حاکم به هدایت مردم مى‏پرداخته است و همچنین با طرح تئورى مشروطه مشروعه اندیشه‏اى جدید را بیان کرده، شیخ فضل‏الله نورى است . به تعبیر پیتر آورى استاد تاریخ در دانشگاه کمبریج:
«شیخ فضل‏الله نورى مرد دانشمند و افتاده‏اى بود، او را بایستى نماینده آن مکتب فکرى دانست که حاکمیت را از خداوند مى‏دانند و نه از مردم و شاه .» (2)
حضرت امام رحمه الله نیز در این مورد مى‏فرمایند:
«مرحوم شیخ فضل‏الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد . باید قوانین موافق اسلام باشد . همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک چنین قدرتى را در روحانیت مى‏دیدند، کارى کردند در ایران که شیخ فضل‏الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانى نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت‏به دار کشیدند .» (3)
همچنین حضرت امام رحمه الله در یکى دیگر از سخنان خود مى‏فرمایند:
«جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامى باشد جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانى نیست، انسانى است، او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویى مى‏کنید .» (4)
حضرت امام در فرازهاى دیگرى از سخنان خود نیز مکررا از شیخ فضل الله به عنوان یک فرد متعهد به اسلام یاد نمودند . (5)
حیات علمى - اجتماعى
شیخ فضل‏الله کجورى مازندرانى معروف به نورى در دوم ذیحجه 1259 ق . در قریه «لاشک‏» از توابع کجور مازندران دیده به جهان و پیشوایان مورد اطمینان و اعتماد و وثوق مردم نور و مازندران (7) بوده است . کتابى نیز از وى به نام «الاخلاق‏» بر جاى مانده است . رشد و نمو اولیه ایشان در «بلده‏» ، بخش مرکزى شهرستان نور فعلى بوده است . وى در آغاز جوانى به تحصیل مقدمات علوم متداول عصر خویش پرداخت و پس از مدتى براى تکمیل تحصیلات خویش به همراه مرحوم حاج میرزا حسن نورى - محدث نورى - صاحب مستدرک الوسائل، دایى و پدر زن خود راهى نجف اشرف گردید . در آن‏جا به ترتیب در حوزه درس شیخ راضى آل خضر و میرزا حبیب‏الله رشتى - شاگرد شیخ مرتضى انصارى - و سید حسن میرزاى شیرازى شرکت جست . در این ایام میرزاى شیرازى در نجف اشرف اقامت داشت، اما پس از هجرت میرزا به سامرا ایشان نیز به همراه دایى خود - محدث نورى - و نیز استاد اخلاق و نمونه عالى فضیلت ملا فتحعلى سلطان آبادى عازم سامرا مى‏گردد و تا پایان اقامت‏خود در کشور عراق در این شهر به خوشه‏چینى از محضر میرزاى شیرازى مى‏پردازد . در همین ایام، با استعداد و سخت کوشى که از خود نشان داده بود از شاگردان برجسته میرزا درآمد و در همین زمان به مقام و درجه بلند فقاهت و اجتهاد نایل آمد . ایشان علاوه بر علوم متداول حوزه یعنى فقه و اصول، بر رجال، کلام، حکمت و عرفان نیز احاط‏ه کامل داشت و در فضل و کمال و دانش آن چنان شهرت داشت که دوستان و نیز مخالفان فکرى او به این مساله اذعان داشته‏اند .
سید محمدعلى شوشترى که در حوزه علمیه شیخ شرکت داشت و نیز چند دوره وکالت مجلس را عهده‏دار بود، پیرامون شیخ چنین اظهار نظر مى‏کند:
«نورى . . . از نظر دانش و فضل در رشته اصول، استاد درجه اول و در فقه، محقق تام که نظریاتش مورد استناد فقهاى دیگر قرار مى‏گرفت و یا در رشته کلام و حکمت کسى را یاراى مجادله و یا بحث‏با ایشان نبود و در سایر رشته‏هاى ادبى و ضرورى، جامع جمیع کمالات بوده است .» (8)
و به نقل برخى‏ها، ایشان «حتى در این اواخر از مرحوم میرزا جهانبخش منجم به فراگیرى علم نجم و اسطرلاب مى‏پرداخت .» (9)
بى‏گمان مقام علمى و اجتهاد ایشان - که بر کسى پوشیده نبوده است و دوست و دشمن بر آن صحه گذاردند و حتى با تمام تهمتها و افتراهایى که در جریان انقلاب مشروطه به ایشان وارد ساختند، نتوانستند در مقام و جایگاه علمى ایشان خدشه وارد کنند - شان و منزلت‏خاصى را در بین مردم نیز بدست آورده بود به‏گونه‏اى که دشمنترین دشمن و مجرى بدار آویختن ایشان او یعنى یپرم خان مى‏گوید:
«شیخ فضل الله نورى روحانى عالیقدرى بود و گفته او براى توده خلق وحى منزل محسوب مى‏شد .» (10)
شیخ فضل‏الله نورى پس از گذراندن مراحل مختلف علمى و نایل آمدن به مقام اجتهاد و تقریر چند رساله فقهى و اصولى، به اشاره میرزاى شیرازى براى ارشاد و هدایت مردم به تهران مى‏آیند . «چرا که ضرورت موقعیت و نفوذ بیگانگان و شیوع تفکر فرنگى مآبى در ایران ایجاب مى‏کرد که به تهران آید . میرزاى شیرازى براى کسب اطلاع دقیق از وضعیت نابسامان کشور او را به ایران فرستاد . » (11) در واقع مى‏توان گفت که او نماینده مورد اطمینان میرزا بوده که با اشاره ایشان در حدود سال 1290 ق . به ایران بر مى‏گردد و به مرور زمان به خاطر ویژگیهایى که در وى بود جایگاه خاصى را در بین روحانیت‏بدست آورد «و در جریان جنبش تحریم تنباکو با میرزا حسن آشتیانى همکارى داشت و پس از وى به ریاست مذهبى رسید و مجتهد طراز اول تهران شد .» (12)
از جمله ویژگیهایى که در شیخ فضل‏الله بود و موجب گردید که جایگاه ویژه و نفوذ کلمه‏اى در مردم پیدا کند، را مى‏توان در گزارشى که حسن على برهان نوشته است، یافت:
«شیخ مردى بود، اولا احتیاجى به گرفتن مال از دیگران، به سبب آن که در مازندران علاقه ملکى و درآمد منظم داشت، نداشت . ثانیا، خوب درس خوانده بود و تا زمانى که زن و فرزند هم داشت، در عتبات درس مى‏خواند و خیلى خوب مراتب اجتهاد را گذرانده بود . ثالثا، با هوش و حضور ذهن بود و اغلب در موقع ترسیم مهرش به اوراق قبل از آن که به ثبت‏هاى خود رجوع کند، از خاطره‏اش کمک مى‏گرفت و حاصل خاطراتش در این امور با آنچه ثبت‏شده بود، مطابقت داشت . رابعا، به سبب این که متعین زندگى مى‏کرد و با سواد و مجتهد جامع الشرایط شناخته شده بود، تمام رجال و اولیاى امور و پادشاهان و اقران و امثالش به او با نظر اعزاز و احترام نگاه مى‏کردند . این اوصاف او را فردى ممتاز و لازم الاحترام نموده بود . این صفت را هم باید اضافه نمایم که بسیار در ابراز عقایدش شجاع و بى‏باک بود . . . و ملاحظه قدرت روز را نمى‏نمود .» (13)
با موقعیتى که براى شیخ در ایران فراهم گشته بود، ایشان در امور مختلف محل رجوع و ملجا و ماواى مردم گردیده بود و آنان در مسائل گوناگون براى دریافت راه حل و ارشادهاى لازم به ایشان مراجعه مى‏کردند، به‏گونه‏اى که احتشام السلطنة در «خاطرات‏» خود مى‏نویسد:
«شیخ فضل‏الله نورى مجتهد، بعد از تکمیل تحصیلات خود در نجف اشرف و نیل به مقام اجتهاد در سال 1288 ق . به تهران بازگشت . قریب چهل سال در تهران ریاست و مرجعیت داشت و ترافع دعاوى عموم، به محضرش ارجاع مى‏شد و مجلس درسش ممتاز بود . قبل از نهضت مشروطه در برخوردهایى که میان مردم و دربار به وجود مى‏آمد، همواره او رهبر و پیشواى خلق بود . از جمله در مساله رژى و غائله تنباکو او به حمایت از مردم قیام کرد .» (14)
شیخ علاوه بر مرجعیت دینى که در تهران عهده‏دار ریاست آن بود مجلس درس نیز داشته، به تربیت طلاب مى‏پرداخته است و نیز با عهده‏دارى ارشاد مردم مشکلات قضایى آنها را هم حل مى‏کرد و مى‏توان گفت که به نوعى حاکم شرع نیز محسوب مى‏گردید; یعنى از چند بعد با مردم ارتباط نزدیک داشت . اول، تربیت طلاب و فرزندان این مرز و بوم . دوم، هدایت و ارشاد عموم مردم و سوم، حل اختلافات آنان، چه این که با دربار رخ مى‏داد و یا بین خودشان اتفاقى حادث مى‏شد که همگى کاملا از ابعاد گوناگون فعالیت‏شیخ، حکایت دارد; چرا که طبق گزارشى که سپهر در مرآة الوقایع مى‏دهد:
«آقا شیخ فضل الله، اعتماد الشریعه . . . وکیل مازندرانى . . . را که بسى خانه‏ها را به غصبیت‏برده، چوب مى‏زند .» (15)
همچنین طبق مدارکى که موجود است میرزاى شیرازى مراجعه کنندگان از ایران را به شیخ فضل‏الله ارجاع مى‏دادند و حتى گفته بودند:
«مگر حاج شیخ فضل‏الله در تهران نیست که به من مراجعه مى‏کنید، میان من و شیخ فضل‏الله ضدیتى نیست، ایشان خود من و نفس من است .» (16)
مجلس درس ایشان نیز داراى اعتبار و اهمیت فوق‏العاده بوده است . بنا به نقلى که نویسنده کتاب «شیخ فضل‏الله نورى و مشروطیت‏» از آیت‏الله مرعشى نجفى دارد:
«بسیارى از روحانیون به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیارى در حوزه درس او حاضر و اغلب علماى تهران از افادات علمى او بهره مى‏برده‏اند .» (17)
کسروى در «تاریخ مشروطه ایران‏» مى‏نویسد:
«در پایتخت، شیخ (فضل‏الله) بالاترین مقام روحانیت را حایز نموده گفته مى‏شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینى از همه همگامانش برترى داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته، هر روز در مساجد و مجالس درس و خانه‏اش، هزارها نفر اجتماع مى‏کردند .» (18)
تالیفات شیخ از مقام علمى ایشان حکایت دارد که در ذیل به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:
1- رساله «سؤال و پاسخ‏» شماره (1)، حاوى 236 پرسش از میرزاى شیرازى، طبع تهران، 1305 ه .
2- «رساله عملیه‏» توضیح المسائل شماره (2)، حاوى 60 پرسش و پاسخ از میرزاى شیرازى، طبع تهران، 1306 ه .
3- رساله اصولى «المشتق‏» تقریر و شرح درس میرزاى شیرازى که در تهران به تاریخ 1305 منتشر گردید .
4- رساله «تحریم سفر حاجیان به مکه از طریق جبل‏» با امضاى بلند پایه آن عصر، طبع تهران، شعبان 1320ه .
5- صحیفه «قائمیه‏» حاوى مجموعه ادعیه رسیده از امام دوازدهم (عج .) 6- «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل‏» در رد سیاست مشروطه که به فرمان شیخ توسط میرزا على اصفهانى تحریر گردیده است . این رساله در 1366 ه . در تهران چاپ گردید .
7- «شرح مقاصد» مجموعه مقاله‏ها و نامه‏ها و اعلامیه‏هاى شیخ و یارانش که در تحصن حضرت عبدالعظیم گردآورى شده و در 1325 ه . در تهران طبع گردید .
8- «تحریم مشروطیت‏» حاوى علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه شیخ نورى با مشروطیت و دلایل شرعى او به قلم خودش در 1326 ه . در تهران چاپ شد .
و بسیارى از رساله‏ها و آثار خطى دیگر که از ایشان بر جاى مانده است .
مطالب مطرح شده از نقش و جایگاه برجسته شیخ حکایت دارد که در طول بیش از 40 سال فعالیت و ارتباط تنگاتنگ با مردم، آنچه را شریعت مطهره اسلام در زمینه‏هاى مختلف مد نظر داشت‏به مردم انتقال داده و تا حدودى زمینه‏هاى نفوذ و سپس تحول را فراهم آورد; چرا که متون تاریخى به صراحت‏بر نقش جنبش مردم توسط شیخ کاملا گواهى مى‏دهند .
فعالیت‏هاى سیاسى - اجتماعى شیخ فضل‏الله شیخ پس از درخواست مردم و اشاره میرزاى شیرازى و ورود به تهران به خاطر دل‏نگرانیهایى که از اوضاع ایران داشت، تلاشهاى خود را در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى، سیاسى و اقتصادى آغاز کرد . وى در ابعاد مختلفى به مقابله با سلطه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى بیگانگان در ایران مى‏پردازد; چرا که به گفته دکتر فووریه: «لقمه چرب و نرمى پیدا شده بود و رسیدن به آن به رنج و خرج سفر مى‏ارزید .» (19) بیگانگان براى رسیدن به این منافع بزرگ راهى ایران گردیدند که با گسترش نفوذ انگلیسها، اهداف خود را از طریق اخذ امتیازات متنوع به نمایش گذاشتند . هدف آنان رسیدن به منافع اقتصادى بوده است که براى بیمه کردن آن مى‏بایست زمینه‏هاى فرهنگى و سیاسى فراهم مى‏آمد . از این رو:
«به مامورین سیاسى و دیپلماتها اختیار انعقاد معاهدات، تجزیه قسمتهاى مختلف کشور، تضعیف دولت مرکزى، مبارزه با پیشرفت فرهنگ و تمدن محلى که همه آنها در مسیر استقرار سیاسى انگلستان و پیشبرد سیاسى آن دولت‏بود، اعطاء مى‏گردد .» (20)
بدنبال این سیاست، «گروه زیادى از مبلغین مذهبى زن و مرد به ایران مى‏آیند و با مسافرت به شهرها ایرانیان را به مسیحیت دعوت مى‏کنند، کلیساهاى بسیارى ساخته مى‏شود، همچنین بیمارستانهایى بنا مى‏شود و پرستارى بیماران را به عهده دختران مسلمان ایرانى که اجبارا از حجاب برخوردار نبودند، گذاردند .» (21)
شیخ فضل‏الله پس از آگاهى از این سیاست‏بیگانگان خصوصا انگلیسها که با امتیاز تنباکو سرعت‏یافته بود - به خاطر حضور گسترده انگلیسها و مزدوران هندى آنان براى اجراى امتیاز رژى - در صدد رویارویى و مقابله با نفوذ فرهنگ غربى بر مى‏آید . رساله‏ها و نامه‏هایى که از شیخ به جاى مانده است، کاملا از این موضع‏گیرى او حکایت دارد . از جمله این رساله‏ها مى‏توان به رساله شصت پرسش و پاسخ اشاره کرد که از حساسیت‏شیخ و میرزا از مراودات اقتصادى و فرهنگى با بیگانه نشان دارد .
«در جواب سؤال از قند و غیره آنچه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران، صانها الله تعالى عن حوادث الزمان، صواب و همیشه ملتفت‏به آنها و اضعاف آن که مایه خرابى دین و دنیاى مسلمین است‏بوده‏ام و از اقدام شما در تهیه دفع آنها که باید از محض غیرت دین و خیرخواهى مسلمین باشد زیاده مسرور شدم و البته به هر وسیله که ممکن باشد، رفع این مفاسد باید بشود . . .» سؤال دیگرى که شیخ در آن رساله مطرح کرده همراه با جواب میرزا عبارت است از: تشبه به غیر مذهب، از بابت لباس و چقاره (سیگار) کشیدن و غیره تشبه است و بد است‏یا خیر؟ جواب میرزا: در حدیث است که «لا تلبسوا ملابس اعدائى و لا تطعموا مطاعم اعدائى و لاتسلکوا مسالک اعدائى، فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى‏» (22) که هرگونه تلبس و تقلید را از بیگانه نفى مى‏کنند .
شاید بتوان گفت که همین سؤال و جوابها و دیگر اقدامات بوده است که زمینه وقوع جنبش تنباکو را فراهم آورده است، هر چند اقدامات دیگر از جمله نامه سید جمال‏الدین اسدآبادى را نیز نباید نادیده گرفت .
در این قسمت، پیرامون نقش شیخ در جنبش تنباکو به دو نقل اشاره مى‏شود:
«در این نهضت ملى، شیخ فضل‏الله در کنار مجتهد بزرگ تهران، میرزا حسن آشتیانى، در محور مبارزات مردم تهران قرار داشتند . و بنا به نوشته شیخ حسن کربلایى، حکم تحریم تنباکو را شیخ فضل‏الله به دلیل ارتباط نزدیکى که با میرزاى شیرازى داشت از سامرا گرفت و به یکباره قرارداد رژى و عوامل آن را شکست داد .» (23)
«همه و همه از دربار و دولت و رجال و تجار که تلگرافهاى الغاء قرارداد تنباکوى رژى را به عتبات، خدمت مرحوم میرزاى شیرازى عرضه داشتند مرحوم میرزا قانع نشد و نشد تا موقعى که از مرحوم حاج شیخ فضل‏الله نورى استفسار و تایید آن را دریافت نمود .» (24)
پیرامون نقش شیخ در انقلاب مشروطه باید گفت که به اعتراف بسیارى از مورخین «شیخ در آغاز شکل‏گیرى نهضت، در ایجاد فکر و تاسیس عدالتخانه و جنبش روحانیت و سپس تدوین قانون اساسى نقش عمده‏اى داشت .» (25) موقعیتى که شیخ فضل‏الله داشت و با اتحادى که بین ایشان و دو عالم بزرگ [بهبهانى و طباطبایى] برقرار گردید، مشروطیت، تقویت‏شد و البته مقام علمى عالى او نیز در این امر مؤثر بوده و زمینه‏هاى تسریع در پیروزى و تسلیم شاه و دربار را فراهم آورده بود .
همراهى ایشان با آیت‏الله بهبهانى و طباطبایى در جریانهاى مختلف از جمله تحصن در مسجد جمعه تهران (مسجد شاه) و مهاجرت با آنها به قم را باید از اقدامات عملى ایشان در این مسیر دانست، البته ایشان:
«حوادث جنبش عدالت‏خواهى را نتیجه بحرانهاى سیاسى و اقتصادى و فقر عمومى و ستم درباریان و هرج و مرج، بى‏قانونى و بى‏لیاقتى زمامداران و نفوذ بیگانگان در تصمیم‏گیرى‏هاى همه جانبه مى‏دانست و از قیام براى اصلاح کمبودهاى کشور حمایت مى‏کرد .» (26)
باید به این مطلب اشاره کرد که ایشان در این مسیر رواج و گسترش شریعت را مى‏طلبید و با امید به این مساله مى‏خواست که احکام شرع را به رویه قانون آورده و روى هم رفته یک حکومت‏شرعى ایجاد کند . (27) و به سبب داشتن همین اندیشه با ورود افراد روشنفکر تازه از فرنگ برگشته در جریان نهضت، ناخرسندى خود را ابراز کرد و اعلام داشت که زمانى این مشروطیت، رسمیت مى‏یابد که مشروعه و تابع احکام اسلام باشد .
ایشان با استقلال و ذهنیتى اسلامى که داشت تحت تاثیر جاذبه‏هاى فرهنگ و ارزشهاى غربى قرار نمى‏گرفت و مى‏گفت که اسلام داراى آنچنان غنایى است که در همه عرصه‏ها پاسخگو است و نیازى به بهره‏گیرى از بیگانه نیست و در تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل دقیقا به این مطلب اشاره دارد:
«این اسلام که اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین، دنیا را به عدل و شورا خواند، آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شوراى ما از انگلیس بیاید .» (28)
و با همین دیدگاه است که با قانون اساسى که الهام گرفته از غرب است‏به مخالفت‏بر مى‏خیزد و آن را نوعى فراموشى از احکام شریعت تلقى مى‏کند و مى‏گوید:
«ما طایفه امامیه، بهترین و کامل‏ترین قوانین الهیه را در دست داریم این قانون وحى است و معلوم است که این قانون الهى ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفى داراست . لذا ما ابدا محتاج به جعل قانون نخواهیم بود . خصوص به ملاحظه آنکه ماها باید بر حسب اعتقادات اسلامى، نظم معاش خود را به قسمتى بخواهیم که امر معاد را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهد بود به قانون الهى .» (29)
همین خصوصیات شیخ و وجود عوامل دیگرى است که زمینه‏هاى بر دار شدن ایشان را نیز فراهم آورده بود; زیرا از یک طرف بیگانگان، خصوصا انگلستان، حضور چنین شخصیتى را مخل رسیدن به منافع خود در دراز مدت مى‏دانستند و احساس خطر مى‏کردند و از سوى دیگر، روشنفکران تازه از فرنگ برگشته که غالبا مغلوب و مقهور فرهنگ غرب واقع شده بودند، اندیشه‏هاى دین خواهى را مانع از ترقى کشور و مملکت مى‏دانسته‏اند . همچنین افراد فرصت طلب و جاه‏طلب که منافع خود را در نابسامانى کشور مى‏دیدند و نیز برداشتهاى مختلف و فهمهاى متفاوت میان علما از جریان سیاسى - اجتماعى آن روز را باید مزید بر علت دانست که همه این موارد، دست‏به دست هم داده و زمینه بر دار شدن شیخ را فراهم ساخت و بخصوص اصرار شیخ فضل‏الله بر اندیشه اسلام‏خواهى، آن هم اسلام ناب و اصیل و نفى هرگونه تقلید کورکورانه از بیگانه بوده است که به کشته شدن وى منتهى شده است .
این مطلب دقیقا در نوشته‏ها و رساله‏هاى شیخ نمایان است . یکى از رساله‏هایى که به ایشان منتسب است، رساله تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل مى‏باشد که در کتاب رسایل مشروطیت آقاى غلامحسین زرگرى نژاد، متن کامل آن آورده شده است . مطالعه این رسایل بسیارى از پرده‏هاى ابهام را نسبت‏به شیخ و اندیشه مشروعه خواهى وى کنار مى‏زند و نقشه‏هاى شوم دشمن خصوصا بیگانه در آن نمایان مى‏گردد; در این بخش به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏شود:
1- ضرورت حاکمیت قانون
ایشان ضمن بیان ضرورت حاکمیت قانون اشاره دارد که این قانون جز قانون اسلام نمى‏تواند باشد .
«حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتى که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند، امور آنان به استعداد قانون آنها منظم شده ولى بهترین قوانین قانون الهى است، . . . معلوم است که قانون الهى، مخصوص عبادت نیست‏بلکه جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل داراست‏حتى ارش الخدش‏» (30)
2- قانون‏گذارى یا برنامه‏ریزى
ایشان جعل قانون که همان تشریع باشد را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اختصاص مى‏دهند، ولى اجتهاد و نیز برنامه‏ریزى در امور شخصى و حکومتى را در چارچوب شریعت اسلام (کتاب، سنت، اجماع، عقل) براى دیگران نیز مجاز شمرده این مساله را مباح و حتى لازم مى‏دانند:
«جعل قانون کار پیغمبرى است . لذا هر رسولى که مبعوث شد از براى همین کار بود . تا آن که خاتم الانبیاء مبعوث شد و دین خدا را کاملا بیان فرمود، او خاتم الانبیاء است و قانون الهى که آورده دیگر نقص نخواهد داشت، نسبت‏به تمام ایام و تمام مردم . تماما بر حسب وحى بوده نه استحسانات شخصیه، . . . . بلى اگر کسى بخواهد به جهت امور شخصى خودش قانون و ضوابطى مقرر کند منع و قبولش ربطى به احدى ندارد مگر این که مشتمل بر منکرى باشد .» (31)
در جاى دیگر ایشان به ضرورت وجود مجلس قانون‏گذارى براى حفظ حقوق حقه مردم و جلوگیرى از حاکمیت مجدد استبداد، اشاره دارد:
«این روزها شنیده مى‏شود محض مساعدت با مقاصد اسلامیه حجج اسلامیه مهاجرین به زاویه مقدسه و سایر علماء اعلام و حجج اسلام ممالک محروسه - که تماما هم مقصد و همداستان با مهاجرین شدند - بعضى از اشخاص، مذاکره مى‏نمایند که ما نظامنامه نمى‏خواهیم . این چه کلمه‏اى است؟ ! آیا مى‏شنوید یا نه، مى‏دانید غرض را یا نه؟ ! این حرف، بر جمیع تقادیر، غلط و موجب تضییع حقوق سى کرور نفوس است، بلکه مودى به فساد اصل مجلس است .
گمان دارم که رندان، به این تدلیس، مى‏خواهند مجلس را از بین ببرند و زحمات یک ساله تمام طبقات به هدر و خسارات اهالى مملکت، همه را بر باد دهند و استبداد را به حال اول برگردانند .» (32)
با شایعاتى که علیه شیخ در مخالفت ایشان با مجلس شورا و سعى در تخریب چهره ایشان صورت مى‏گیرد مى‏گوید:
«ایها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شوراى ملى نیستم، بلکه مدخلیت‏خود را در تاسیس این اساس بیش از همه کس مى‏دانم . . . الان هم من همان هستم که بودم تغییرى در مقصد و تجددى در راى من به هم نرسیده است .» (33)
3- آزادى و برابرى
شیخ از تعابیر لیبرالى و غربى از «حریت و مساوات‏» انتقاد مى‏کند و آن را با ضروریات شریعت اسلام منافى مى‏داند و البته اگر آزادى و حریت‏به معنى تامین حقوق شرعى و قانونى مردم و در دایره مباحات باشد و اگر برابرى و مساوات به مفهوم عدم تبعیض و نفى بى‏عدالتى در اجراى قوانین باشد آن را قطعا مورد قبول فقها مى‏شمرد . او در این زمینه معقتد است که:
«مراد به حریت، حریت در حقوق مشروعه و آزادى در بیان مصالح عامه است، تا اهالى این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقى که از جانب خداوند براى آنها مقرر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریت ارباب ادیان باطله و آزادى در اشاعه منکرات شرعیه که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد .» (34)
پیرامون ملاک مساوات اشاره‏اى دارد که:
«اى برادر عزیز قوام اسلام به عبودیت است و بناى احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهى، هر که را با هر کس مساوى داشته ما هم مساویشان بدانیم . و هر صنفى را مختلف با صنفى فرمود ما هم همینگونه رفتار کنیم تا در مفاسد دینى و دنیوى واقع نشویم .» (35)
4- بیان حقیقت مشروطه
شیخ در پاسخ به کسانى که قائل بودند او از نظر اولیه خود مبنى بر مشروطه، عدول کرده و مخالف حرکت عمومى مردم قدم بر مى‏دارد، در نتیجه باید او را کنار گذاشت، به تعریف مشروطه پرداخته و خود را نیز مدافع آن مى‏داند:
«برادر عزیزم [بدان که] حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیات مقننه مملکت‏باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونى مستقلا مطابق اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضى عصر . . . اما این وضع قوانین باید مطابق شرع باشد .» (36)
و بسیارى از نوشته‏هاى دیگر که مى‏توان در آن نشان از اندیشه شیخ پیرامون نظام مشروطه و تطابق آن با قوانین شریعت مطهره اسلامى را یافت . در نهایت‏شیخ شهید در راه دفاع از مشروطه مشروعه، جان خود را فدا نمود و مخالفان پس از ترور شخصیت او، شخص وى را به دار آویختند . (37)
نتیجه
شیخ فضل الله نورى با موقعیت علمى و جایگاه اجتماعى که در بین روحانیت و مردم داشته، توانسته است‏یک فرهنگ سیاسى مستقلى را مطرح کند و بر اساس آن نیز به میدان عمل وارد گردد . ایشان «مشروطه مشروعه‏» را طراحى کرد که پیام خاصى را داشت . الگوى «مشروطه مشروعه‏» از طرف ایشان که حاکى از نگاه او به مسائل مختلف سیاسى، اجتماعى و . . . مى‏باشد، فرهنگ سیاسى نوینى را ارائه مى‏داد; یعنى این که مسائل گوناگون مردم مى‏بایست‏با احکام اسلام تطبیق داده شود و مشروعیت آنان مورد تایید قرار گیرد .
تلاشهاى شیخ در دوره اول مشروطه با گنجاندن اصل دوم متمم قانون اساسى مبنى بر نظارت فقها بر مصوبات مجلس شوراى ملى با موفقیت همراه بود، اما در دوره بعد - پس از استبداد صغیر - حوادثى واقع گردید که از ورود آن اندیشه به عرصه عمل و میدان سیاست و قانون‏گذارى جلوگیرى شد . در هر حال اندیشه مشروعه‏خواهى شیخ در تاریخ تحولات سیاسى - اجتماعى ایران ثبت و براى آیندگان الگوى مناسبى را مطرح ساخت.
پى‏نوشت‏ها:
1) استادیار دانشگاه، محقق و کارشناس ارشد علوم سیاسى .
2) پیتر آورى، تاریخ معاصر ایران (از تاسیس تا انقراض سلسله قاجاریه)، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى، مؤسسه انتشاراتى عطایى، تهران، چاپ چهارم، 1377، ص 251 .
3) صحیفه نور، 27/8/59، ج 13 ص 175 .
4) همان، ج 15، ص 21 .
5) ر . ک . : همان، ج 18، ص 135، 231 و 181 .
6) عبدالحسین امینى، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‏الدین فارسى، بى‏نا، تهران، ص 514 .
7) محمد محسن شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، بیروت، 1400 ق، ج 15، ص 23 .
8) محمدعلى شوشترى، چرا مرحوم شیخ فضل‏الله نورى به دار آویخته شد، روزنامه اطلاعات، 22 دى 1327، ص 6 .
9) محمدحسن ادیب هروى خراسانى، تاریخ پیدایش مشروطیت در ایران، شرکت چاپخانه‏اى خراسان، مشهد، چاپ دوم، 1361، ص 136 .
10) اسماعیل رائین، یپرم خان سردار، با مقدمه محمد حسین صدیق، مؤسسه تبلیغاتى رائین، تهران، 1355، صص 62- 61 .
11) على کاظمى، خاطرات مستر همفر با مقدمه حسین لنکرانى، بى جا، تهران، چاپ دوم، 1400 ف، ص 5 .
12) یحیى دولت آبادى، حیات یحیى، انتشارات عطار و فردوس، تهران، چاپ ششم، 1371، ج 1، صص 136- 135 .
13) مجله وحید، شماره 14، سال چهاردهم، اسفند 1355، (به سردبیرى محمدعلى نجاتى .)
14) خاطرات احتشام السلطنة، به کوشش سید محمد مهدى موسوى، تهران، 1367، ص 20 .
15) عبدالحسین خان سپهر، مرآة الوقایع مظفرى و یادداشتهاى ملک المورخین، تهران، 1368، ج 2، ص . 245
16) على کاظمى، پیشین، صص 18- 17 .
17) مهدى انصارى، شیخ فضل‏الله نورى و مشروطیت، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ دوم، 1376، صص 36- 35 .
18) مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمى، تهران، چاپ دوم، 1363، ج 6، صص 1114- 15
19) ابراهیم تیمورى، تحریم تنباکو، تهران، 1328، ص 42 .
20) اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونرى، مؤسسه تبلیغاتى رائین، تهران، ج 2، ص 128 .
21) ابراهیم تیمورى، پیشین، ص 42 .
22) محمد ترکمان، مجموعه‏اى از رسایل، اعلامیه‏ها، مکتوبات . . . و روزنامه شیخ شهید فضل‏الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، صص 384- 382 .
23) میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، به اهتمام على اکبر سعیدى سیرجانى، انتشارات آگاه، تهران، 1357، ج 1، ص 12 .
24) على کاظمى، پیشین، ص 23 .
25) میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ص 560 .
26) مهدى انصارى، پیشین، صص 48- 47 .
27) احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران با پیشگفتارى از رحیم رضا زاده ملک، انتشارات صداى معاصر، تهران، چاپ چهارم، 1380، ص 288 .
28) غلامحسین زرگرى نژاد، رسایل مشروطیت، (رساله تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل) انتشارات کویر، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 174 .
29) همان .
30) همان، صص 175- 174 .
31) همان، ص 176 .
32) محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات . . . ، و روزنامه شیخ شهید فضل‏الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1362، صص 285- 86 .
33) همان، صص 245، 246 .
34) همان، صص 366- 363 .
35) غلامحسین زرگرى‏نژاد، پیشین، ص 177 .
36) همان، 182 .
37) حضرت امام رحمه الله، صحیفه نور، ج 18، ص 181: «دوران مشروطه را که همه آقایان شنیده‏اند یک عده‏اى که نمى‏خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشد . . . آنها جو سازى کردند به طورى که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت‏یک آدم شاخصى در ایران بود و مورد قبول بود همچو جو سازى کردند که در میدان علنى ایشان را به دار زدند و پاى آن هم کف زدند و این نقشه‏اى بود براى این که اسلام را منعزل کنند و کردند . و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه‏اى باشد که علماى نجف مى‏خواستند . حتى قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدى منعکس کردند که آنجا هم صدایى از آن در نیامد .»

 

تبلیغات