اجراى علنى مجازاتها از دیدگاه حقوق اسلام
آرشیو
چکیده
موضوع اجراى علنى مجازات، یکى از مباحثبحثانگیز در محافل علمى و فرهنگى کشور است. در این مقاله تلاش شده است تا این موضوع با نگاهى علمى و نه سیاسى، مورد تحقیق قرار گیرد و برخى از پیچیدگیهاى آن بازگشایى شود. از این رو ابتدا به نگاه تربیتى اسلام و دیدگاه تساهلآمیز آن در اثبات جرم اشاره شده و سپس پارهاى از مباحث ضرورى آن از قبیل مشروعیت مجازات علنى، موارد اجراى حکم در ملاء عام، مفهوم علنى بودن مجازات و مفهوم کلمه «طائفه» در سوره نور مورد بررسى قرار گرفته است و در پایان نیز به یکى از مهمترین مباحث مساله یعنى تاسیس اصل و قاعده در سه بخش حدود، قصاص و تعزیر پرداخته شده است.متن
مقدمه:
بدون شک دستورهاى اسلام هیچ گاه خالى از مصلحت نبوده و رعایت مصلحت نیز صرفا به خاطر سعادت و کمال انسان است; تا در این راستا، بشر از ارزش و کرامتخود برخوردار شده و از آن غافل نگردد، و گوهر عقل نیز که در وجود او نهاده شده براى تامین همین هدف بوده است. بنابراین، اگر انسان نسبتبه این گوهر گرانبها غافل گردد و خشم و غضب خود را عاقلانه به کار نبندد و مرتکب جنایاتى شود، در واقع کرامت انسانى و ارزش بشرى خود را از دست داده و به موازات این اعمال، کرامت همنوعان خود را نیز نادیده گرفته است.
از این رو اسلام براى بازگرداندن و حفظ کرامت انسان مجرم، راههاى زیادى را تدارک دیده تا او در پرتو آن، سعادت و کرامتخود را بازیابد.
با بررسى در متون اسلامى بدست مىآید که دیدگاه اسلام دست کم در برخى از جرایم مربوط به حق الله، قبل از ثبوت قطعى، نسبتبه فرد مجرم و گناهکار، دیدگاهى تساهلآمیز و همراه با نادیده انگاشتن جرم مىباشد (1) در این قسمتشواهد فراوانى وجود دارد که ذکر آنها از حوصله این مقدمه خارج است و تنها به ذکر این مطلب بسنده مىشود که هدف اسلام از مجازات، تربیت و سازندگى انسان مجرم مىباشد. به همین جهت راه توبه را براى او باز کرده و آن را موجب سقوط مجازات قرار داده است. (2) چنان که در جرمهاى سنگین مانند زنا، لواط و...محملهایى را براى ثابت نشدن گناه مقرر کرده که موارد آن بر اهل دانش پوشیده نیست، و این همه، براى آن است که انسان مجرم اگر چه مرتکب جنایتشده ولى زمینه تربیت در او از بین نرفته و مىتوان وى را به سرشت اولیهاش بازگرداند.
اکنون با توجه به این مقدمه کوتاه براى روشن شدن موضوع مقاله که از ظرافت و حساسیتبالایى برخوردار بوده و در منابع فقهى و حقوقى کمتر از آن بحثشده، مباحث زیر را پىگیرى مىکنیم:
1- مشروعیت اجراى علنى مجازات.
2- موارد اجراى علنى مجازات.
3- مفهوم علنى بودن مجازات.
4- مفهوم طائفه در آیه نور.
5- اصل و قاعده اولى در کیفیت اجراى مجازات.
1- مشروعیت اجراى علنى مجازات
سؤال این است که آیا اجراى علنى مجازات، «مشروعیت» دارد، یا این که «تشریع» و بدعت در دین به حساب مىآید؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که در اصل مشروعیت اجراى آشکار حدود، هیچ گونه تردیدى نیست و در میان فقها نیز نسبتبه مشروعیت این مساله هیچ گونه اختلاف نظرى وجود ندارد; زیرا هم نص صریح قرآن در این رابطه وجود دارد و هم در سیره معصومین علیهم السلام این عمل تحقق یافته است.
در قرآن نسبتبه مجازات فرد زنا کار آمده است: «ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین» (3) یعنى: باید طایفهاى از مؤمنین در مجازات فرد زانى و زانیه، حاضر و ناظر باشند و این حضور چیزى جز علنى بودن مجازات نیست. حتى برخى از فقها به دلالت جمله «ولیشهد» که صیغه امر و دستور است، حضور طایفهاى از مؤمنین را واجب مىدانند (4) ; زیرا صیغه امر، طبق قاعده در وجوب ظهور دارد و اصل در آن، وجوب است.
اما در سیره معصومین علیهم السلام نیز در روایتى آمده است که على علیه السلام نه تنها مردم را از اجراى حد آگاه مىساخت، بلکه به آنها دستور مىداد تا در مراسم اجراى حد شرکت نمایند. طبق برخى از روایات، وقتى آن حضرت تصمیم گرفتحد را بر مردى که به زنا اقرار کرده بود، اجرا کند، با فریاد بلند اعلام فرمود:
«یا معشر المسلمین اخرجوا لیقام على هذا، الحد و لایعرفن احدکم صاحبه فاخرجه الى الجبان...»
یعنى: اى جمعیت مسلمین، بیرون بیایید تا بر این مرد زنا کار، حد جارى شود و به گونهاى بیرون بیایید که کسى شما را نشناسد (تا اگر حد مشابهى بر گردن شما بود و به خاطر آن از شرکت در اجراى حد ممنوع بودید، نزد دیگران آبروى شما محفوظ بماند) سپس على علیه السلام آن مرد را به سوى میدان وسیعى کشاند تا حد را در ملا عام اجرا نماید. (5)
و همچنین وقتى تصمیم داشتبر زنى که به گناه اقرار کرده بود، حد اجرا کند، غلام خود قنبر را امر کرد تا مردم را براى نماز جماعت گرد هم آورد و سپس خود آن حضرت بالاى منبر رفت و فرمود: «اى مردم، همانا امام شما این زن را در این وقت ظهر، به این جا آورد تا به خاطر خدا (و براى تربیت مجرم) بر او حد جارى نماید و..» . (6) علاوه بر این اگر اجراى حدود در ملا عام، باعث عبرت و پند بینندگان شود، این کار به مصلحت نزدیکتر و سزاوارتر خواهد بود و شاید به همین دلیل، گاه على علیه السلام اجراى حد را به روز جمعه تاخیر مىانداخت، تا حکم الهى در میان اجتماع انبوه مردم به اجرا گذاشته شود. (7)
نتیجه این که اجراى آشکار مجازات را نمىتوان کارى غیر مشروع و بدعت در دین دانست، بلکه این عمل، مورد تصریح قرآن بوده و در سیره معصومین علیهم السلام نیز وجود داشته است.
2- موارد اجراى علنى مجازات
تتبع در منابع فقهى اگر چه نشان دهنده این است که موارد اجراى علنى مجازات، محدود است اما با این حال، نمىتوان مدعى شد که اجراى علنى مجازات، به همین موارد منحصر است و یا طبق عقیده برخى از علما (8) مورد آن را در خصوص زنا آن هم در صورت اقرار و اعتراف زنا کار، محدود دانست; زیرا با تنقیح مناط از متون قرآن و روایات مىتوان این نکته را استنباط کرد که از یک سو، هر گاه جرم مذکور باعث جریحهدار شدن افکار عمومى گردد و مردم از اجراى آشکار مجازات، خوشنود باشند، در آن صورت مىتوان حکم مزبور را در ملا عام اجرا کرد. از این رو مىبینیم که موارد مجازات علنى از این نقطه نظر، غالبا در جرمهاى سنگین نظیر زنا و ناسزاگویى به پیامبر صلى الله علیه و آله و غیره که افکار عمومى را جریحهدار مىکند در ملا عام صورت مىگیرد. چنان که از سوى دیگر هرگاه حاکم اسلامى تشخیص دهد که مردم نسبتبه حدود الهى و عواقب آن بىاطلاع و ناآشنا هستند و یا تشخیص دهد که مردم نسبتبه اجراى حدود، اهمیت چندانى قائل نیستند به اقتضاى مصلحت، مىتواند مجازات را در ملا عام اجرا نماید.
اکنون با توجه به این مطلب، موارد مجازات علنى را مورد بررسى قرار مىدهیم:
الف) یکى از موارد مجازات علنى، «زنا» است. (9) همان طور که پیش از این یادآور شدهایم به اعتقاد بعضى از فقهاى نامدار مانند مرحوم ابن ادریس حلى در «سرائر» و محقق حلى در «مختصرالنافع» (10) و شهید ثانى در «شرح لمعه» (11) و «مسالک الافهام» (12) ، واجب است مجازات زنا باید در حضور جمعیت مؤمنین انجام گیرد. و یکى از دلایل آن، آیه دوم از سوره نور است که به طور صریح بر این مطلب دلالت دارد. دلیل دیگر، ماجراى مشهور مجازات ماعز بن مالک است که حکم رجم، در حق او به صورت علنى انجام گرفته است. (13) و دلیل سوم، ظهور روایاتى است که در باره اجراى مجازات زنا، با صیغه جمع به مردم خطاب شده است نظیر: «من وقع على ذات محرم فاقتلوه» . (14) یعنى: هر کس با محرم خویش، زنا کرد، او را بکشید.
ب) مورد دوم، مجازات «ساب النبى صلى الله علیه و آله» است; زیرا از سیاق برخى روایات و بلکه از تصریح پارهاى از احادیث استفاده مىشود که مجازات ساب النبى صلى الله علیه و آله به صورت علنى اجرا مىشده است، چنان که در روایتى از على بن جعفر (برادر امام کاظم علیه السلام) وارد شده که گفت:
من بر بالین پدرم امام صادق علیه السلام بودم که دیدم فرستاده فرماندار مدینه آمد و به پدرم گفت: برخیز که فرماندار تو را طلب کرد، پدرم چون مریض بود از آمدن نزد فرماندار عذرخواهى کرد، بار دیگر نماینده فرماندار آمد و پیام فرماندار را به امام ابلاغ کرد، در این هنگام پدرم به کمک من از جا برخاست و نزد فرماندار آمد، در حالى که فرماندار پیش از آمدن امام علیه السلام همه فقهاى مدینه را گرد هم آورده بود و در دستش نامهاى بود که در آن گواهى علیه مردى بود که به پیامبر صلى الله علیه و آله ناسزا گفته است، فرماندار به امام علیه السلام گفت: شما به این نامه نگاهى بینداز تا من نظر فقهاى مدینه را جویا شوم، آنان گفتند: این مرد را ادب کن و به زندانش بیافکن! در این لحظه امام علیه السلام رو به آنان کرد و فرمود: اگر فردى به یکى از صحابه پیامبر این ناسزا را بگوید در باره او چه حکم مىکنید؟ فقهاى مدینه گفتند: همین حکم را خواهیم کرد، فرمود: نه این چنین نیست و حدیثى را از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرد که فرمود: هر کس مرا دشنام بگوید واجب است او را به قتل برسانید، سپس فرماندار مدینه رو به امام علیه السلام نمود و عرض کرد: یا ابا عبد الله، سخن اینها را رها کن، من اگر به فتواى اینها ترتیب اثر مىدادم به دنبال تو نمىفرستادم، آن گاه به مردم مدینه اعلام کرد آن مرد را بیاورید و به حکم جعفر بن محمد او را به قتل برسانید. (15)
این ماجرا به خوبى نمایانگر یکى دیگر از موارد اجراى حکم در ملا عام مىباشد.
ج) مورد سوم، مجازات شخص «محارب» است; زیرا کسى که مفسد فى الارض شناخته شد یکى از انواع مجازاتهایش این است که امام علیه السلام یا نایب او در مجازاتش مخیرند که او را ابتدا به قتل برسانند و بعد، جسد وى را به مدت سه روز به صلیب بکشند و یا این که زنده وى را به صلیب کشیده و پس از کشتن، سه روز بالاى دار نگه دارند. و پر واضح است که مساله صلیب کشیدن او، صرفا به خاطر اعلان و عبرتگیرى مردم است و گرنه براى به صلیب کشیدن یک جسد وجهى وجود ندارد; زیرا اگر چه به صلیب آویختن انسان زنده، مرگ تدریجى و حاکى از شدت مجازات است، اما این عمل، آن هم در باره جسدى تا سه روز، علتى جز اعلان و عبرت ندارد. از این رو اگر شخص محارب پیش از اجراى حکم بمیرد لازم نیست جسد او را سه روز به دار بیاویزند. چون طبق عقیده برخى از فقها، محاربى که از پیش بمیرد، جنازهاش براى مردم درس عبرت نخواهد بود. (16)
و همچنین یکى دیگر از مجازاتهاى شخص محارب، تبعید کردن است و تبعید نیز به صورت علنى باید انجام گیرد، چنان که در روایت مدائنى از امام رضا علیه السلام آمده که وى از امام در باره کیفیت تبعید فرد محارب پرسید و امام در پاسخ او فرمود:
تبعید یعنى از شهرى که در آن جنایت کرد به شهر دیگرى برده مىشود و طى نامهاى به اهل آن شهر اعلام مىشود که این شخص، محارب و تبعیدى است. پس با او مجالست و بیع و شراء نداشته باشید و با او ازدواج نکنید و با وى هم سفره نشوید و در کارها با او مشاوره نکنید، و مدت تبعید تا یکسال است. (17)
د) مورد چهارم، مجازات «ارتداد» است. در اسلام، مجازات ارتداد در موارد گوناگونى به صورت علنى اجرا شده است، چنان که در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده که على علیه السلام دو نفر مسلمان را که در کوفه بتپرستشده بودند حاضر کرد و از آنها خواست توبه کنند، ولى آنها حاضر به توبه نشدند. به همین سبب آن حضرت در ملا عام آتش افروخت و آندو را در آتش افکند. (18) در روایتى دیگر از امام صادق علیه السلام وارد شده است که در زمان على علیه السلام مرد مسلمانى که نصرانى شده بود را نزد على علیه السلام آوردند، آن حضرت وى را توبه داد ولى او امتناع ورزید; امام علیه السلام موهاى سر آن مرد را در مشتخویش گرفت و به جمعیتحاضر فرمود: «طؤوا یا عباد الله، فوطؤوه حتى مات» یعنى: اى بندگان خدا، این مرد را لگدمال کنید، مردم نیز او را آنقدر لگدمال کردند تا از دنیا رفت. (19)
ه) مورد پنجم، مجازات «لواط» است. از نظر اسلام کسى که مرتکب عمل شنیع لواط شود، به پنج صورت مىتوان او را مجازات کرد که این مجازاتها یا با قطع گردن به وسیله شمشیر و یا سوزاندن در آتش و یا سنگسار نمودن و یا با خراب کردن دیوارى بلند بر اوست و یا این که او را از مکانى مرتفع پرتاب کنند و حتى مىتوان دو نوع از این مجازاتها را با هم در حق او اجرا کرد. (20)
روایتى از امام صادق علیه السلام نقل شده که:
على علیه السلام در حالى که در میان جمعیتى از اصحاب خود بود، مردى نزد او آمد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین من مرتکب عمل زشت لواط شدم پس مرا پاک کن (و حد لواط را در بارهام اجرا فرما)، حضرت اعتنایى نکرد و به او فرمود که به منزلش برگردد. فرداى آن روز دوباره آمد، اما حضرت همین جواب را به او داد، بار سوم نیز حضرت همان جواب را داد، اما وقتى براى مرتبه چهارم آن مرد اعتراف نمود، حضرت او را نگه داشت و تصمیم گرفتحد لواط را در باره او اجرا کند. از این رو گودالى کند و به جمعیتحاضر دستور داد تا آتشى در گودال افروختند، سپس آن مرد در حالى که گریه مىکرد وارد گودال شد به طورى که اطراف او شعلههاى آتش موج مىزد، در این لحظه على علیه السلام و همه اصحابش به گریه افتادند، سپس حضرت فرمود: اى مرد، برخیز و بیرون آى، به درستى که تو فرشتگان آسمان و زمین را به گریه انداختى، اکنون خداوند توبه تو را پذیرفته است، اما هرگز این عمل زشت را تکرار نکن. (21)
از این روایت که البته به طور خلاصه نقل شد، استفاده مىشود که حد لواط در زمان آن حضرت در ملا عام اجرا مىشده است.
و) مورد ششم، مجازات «نباش» مىباشد; یعنى کسى که کارش نبش قبر و دزدى کفن است. حکم نبش قبر، تعزیر و مجازات دزدى کفن، قطع انگشتان است و اگر این عمل، بیش از سه مرتبه تکرار شود، آن فرد، مفسد فى الارض شناخته شده و کشته خواهد شد.
بنابر احادیث متعددى که در این باب وارد شده، حکم نباش در ملا عام اجرا مىشده است; یکى از آنها، روایت ابن ابى عمیر است که از برخى از اصحاب نقل مىکند:
روزى مرد نباشى را نزد على علیه السلام آوردند، آن حضرت گیسوانش را گرفت و او را به زمین انداخت، سپس به مردم حاضر امر کرد او را زیر پایشان لگدکوب کنند. مردم نیز او را لگدمال کردند تا این که آن مرد از دنیا رفت. (22)
نظیر همین روایت، در قضاوت دیگرى از على علیه السلام وارد شده که از آن حضرت سؤال کردند: آیا در دزدى نسبتبه مردگان نیز انگشتان را قطع مىکنید؟ فرمود: ما همانطور که براى زندهها انگشتان را قطع مىکنیم براى مردهها نیز این حکم را اجرا مىنماییم. سپس مرد نباش را که بارها این عمل از او تکرار شده بود، حاضر کردند، آن حضرت موى سرش را گرفت و او را به زمین انداخت و به جمعیتحاضر فرمود: «طؤوا عباد الله فوطىء حتى مات» . (23)
چنان که در ماجراى دیگرى نقل شده که على علیه السلام مجازات مرد نباش را تا روز جمعه به تاخیر انداخت و وقتى روز جمعه فرا رسید و مردم به خوبى جمع شدند، آن مرد را زیر پاهاى مردم انداخت و مردم نیز او را زیر پاهایشان لگدمال کردند تا این که او از دنیا رفت. (24)
ز) مورد هفتم، مجازات «قوادى» است; یعنى واسطه شدن بین دو طرف براى عمل فحشاء که این کار از گناهان کبیره مىباشد. و اگر کسى قوادى کند جرم او هفتاد و پنج ضربه تازیانه است و طبق نظر برخى از بزرگان شیعه مانند شیخ مفید و شیخ طوسى (25) و یحیى بن سعید حلى در «جامع» (27) ، علاوه بر تازیانه باید موهاى سرش را بتراشند و در محل زندگىاش وى را در ملا عام معرفى نموده و انگشتنماى خلق کنند و سپس او را از شهرش تبعید نمایند.
فتواى این عده از فقها چنین مىنمایاند که اگر آنها در زمان ما حیات داشتند، حتما فتوى مىدانند که تصویر این شخص را نیز در روزنامهها و تلویزیون به نمایش گذاشته و خبر آن را در مطبوعات به طور وسیع منتشر نمایند.
ح) مورد هشتم، مجازات «شراب خوارى» است; مجازات آن هشتاد ضربه تازیانه مىباشد و در صورت تکرار این عمل، در مرتبه سوم یا چهارم، کشته خواهد شد و از برخى از روایات استفاده مىشود که اجراى آن در ملا عام انجام مىشده است. (28)
در روایت زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: در زمان خلافت عثمان وقتى که مردم در حضور خلیفه شهادت دادند ولید بن عقبه شراب نوشید، عثمان به حضرت على علیه السلام گفت: بین ولید و این جمعیتحاضر قضاوت کن; در این جا على علیه السلام او را با تازیانهاى که داراى دو شاخ بود، چهل ضربه شلاق زد. (29) و این واقعه نشان مىدهد که آن حضرت، مجازات را بدون هیچ ملاحظهاى در ملاعام نیز اجرا مىکرد و اساسا سیاق این روایت و روایات پیشین، بیانگر این است که در صدر اسلام هیچ گونه ابایى از اجراى مجازات در ملا عام وجود نداشت. بدیهى است که اگر اجراى مجازات در میان مردم، منع قانونى و شرعى مىداشت، هرگز پیشوایان دین، این عمل را در حضور آنان انجام نمىدادند و قابل توجه است که این بزرگواران در برخى از موارد، به اقتضاى مصلحتبر علنى بودن یا پنهانى بودن مجازات تصریح مىنمودهاند (30) و این، کاشف از آن است که آنان مجازات علنى را با توجه به اقتضاى مصلحت، اجرا مىکردند.
3- مفهوم علنى بودن مجازات
علنى بودن مجازات به مفهوم منتشر کردن و آشکار نمودن آن است. و آشکار نمودن مجازات، دو معنا دارد: یکى این که فقط خبر آن در بین مردم منتشر گردد. و دوم این که علاوه بر اطلاع مردم، حضور آنان نیز در زمان اجراى حکم لازم است. پس اعلان مجازات از نظر لغت در دو مصداق: «اطلاع مردم» و «حضور مردم» عینیت پیدا مىکند، ولى سخن ما این است که اعلان مجازات در اصطلاح فقها صرفا با حضور مردم، عینیت پیدا مىکند; زیرا شواهد محکم و متقنى وجود دارد که نشان مىدهد اعلان مجازات تنها با حضور مردم محقق مىشود و صرف اطلاع، کافى نیست، چنان که در آیه «ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین» (31) ، کلمه «ولیشهد» بیانگر وجوب یا استحباب حضور طائفهاى از مؤمنین است. همچنین دسته زیادى از روایات بر حضور مردم در مقام اجراى حکم (اعم از زنا و غیره) دلالت دارند که نمونههایى از آنها را در مباحثبعدى نقل خواهیم کرد.
4- مفهوم «طائفه» در آیه نور
یکى از اشکالات در باره مجازات علنى، این است که کلمه «طائفه» در بعضى از روایات، تفسیر به واحد شده است. بنابراین، حضور جمع کثیرى از مؤمنین لازم نیست. این قول که از شیخ طوسى در «نهایه» ، محقق حلى در «شرایع» و یحیى بن سعید حلى در «الجامع الاصول» نقل شده، به یکى از این دو دلیل مستند است:
دلیل اول: اصالة البراءة.
دلیل دوم: حدیثى از امیر المؤمنین (32) و امام باقر علیهما السلام (33)
اما در پاسخ به این اشکال مىتوان نفس استدلال فوق را شاهد بر عدم استحکام دلیل مذکور دانست; زیرا تمسک به اصالة البراءة، زمانى معتبر است که انسان در تکلیف شک داشته باشد و بدیهى است که بررسى مفهوم طائفه با تکلیف انسان ارتباطى ندارد، بلکه اصل تکلیف در آیه شریفه که عبارت از وجوب یا استحباب حضور طائفه مىباشد، بیان شده، ولى تردید در این است که مفهوم طائفه با چند نفر تحقق مىیابد. پس با این بیان روشن مىشود که محل بحث در اصل حضور نیست، بلکه در تعداد و میتحاضرین است. و به عبارت دیگر شبههاى که در مفهوم طائفه وجود دارد یک شبهه موضوعى مىباشد نه حکمى و در چنین مواردى اگر خود شارع براى تحدید و تعیین موضوع، بیانى نداشته باشد، باید به عرف مراجعه کرد.
حال ممکن است کسى بگوید: دو حدیثى که در دلیل دوم به آنها اشاره شده، بیان شارع در تحدید موضوع به حساب مىآیند. از این رو طبق این دو روایت، مىتوان حضور یک فرد از مؤمنین را در اجراى مجازات کافى دانست. در پاسخ مىتوان گفت که سخن ما در اعتبار صحت این دو روایت است; زیرا حدیث اول که به امیر المؤمنین علیه السلام نسبت داده شده، حدیثى مرسل و غیر قابل اعتماد مىباشد، و حدیث دوم نیز که از امام باقر علیه السلام نقل شده در هیچ یک از کتب معتبر روایى شیعه دیده نشده است و براى اولین بار، مرحوم امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان آن را نقل فرموده، در حالى که سند آن را نیز نقل نکرده است. شاهد بر عدم اعتبار این دو حدیث، اختلاف شدید فقها در مفهوم طائفه مىباشد; زیرا اگر این دو روایت، صحیح و قابل اعتماد مىبودند، پس اختلاف مذکور، چگونه توجیه مىشود؟ و قابل ذکر است مرحوم شیخ طوسى که نام او را در ردیف مدافعان قول به واحد، ذکر کردهایم، در کتاب خلاف (34) از این نظریه عدول کرده و قول به عشره را برمىگزیند. بنابراین، چنین به نظر مىرسد که این دو روایت نمىتوانند بیان شارع در تفسیر مفهوم طائفه به شمار آیند. از این رو لازم است در تحقیق کمیت این کلمه، به عرف یا اهل لغت مراجعه کرد. (35)
5- اصل و قاعده اولى در اجراى مجازات آشکار
یکى از بحثهاى کارساز و راهگشا پیرامون مجازات آشکار، روشن شدن قاعده اولیه در اجراى مجازات مىباشد، سؤال این است که آیا اصل اولى در اجراى حکم، علنى بودن استیا باید مجازات را به صورت مخفیانه و پنهانى اجرا کرد؟ و به عبارت دیگر آیا ظهور اولیه در اجراى احکام، به علنى بودن آن انصراف دارد یا به پنهانى بودن آن؟
هرگاه بتوانیم ظهور و انصراف اولیه را در مسالهاى تعیین نماییم در واقع اصل اولى را در آن مساله ثابت نمودهایم; مثلا اگر در صیغه امر ثابت کنیم که ظهور ابتدایى این صیغه در وجوب است، در آن صورت قاعده اولى در این صیغه، وجوب خواهد بود مگر این که قرینهاى بر استحباب داشته باشیم. بنابراین، ماهیتبحث ما در این جا به کیفیت ظهور ابتدایى مجازات برگشت مىکند; یعنى صرف نظر از هر گونه شواهد و قرائن، اجراى حکم به حالت آشکار انصراف دارد یا به حالت پنهان؟
ممکن استبرخى به این صورت عقیده خود را ابراز کنند که ظهور اولیه در حکم، اجراى پنهانى مىباشد; زیرا اجراى علنى مجازات، مؤونه زائدى را به دنبال داشته و به اثبات نیاز دارد به ویژه در حدود که در این دسته از جرایم همانگونه که از نظر «کمى» نمىتوان از حد مقرر و معین شده عدول نمود، همچنین از نظر «کیفى» نمىتوان بدون تصریح شارع، عدول کرد. و از آن جا که دلیل خاصى مبنى بر علنى بودن مجازات نداریم، از این رو چنین به نظر مىرسد که قاعده اولى در آن، اجراى مخفیانه باشد، هرچند در شرع مقدس اسلام مواردى وجود دارد که مجازات مجرم به صورت آشکار و در ملاعام اجرا مىشده است، چنان که در بحثسابق به موارد آن اشاره شده است، اما موارد یاد شده نمىتواند حاکى از تاسیس اصل و قاعده در مساله باشد و حتى در مورد جرم زنا که آیه شریفه «ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین» (36) به طور خاص بر اجراى آشکار آن دلالت دارد، باز هم نمىتواند قاعده اولیه را به اجراى آشکار حد زنا انصراف دهد، بلکه آیه مذکور مىتواند بر اصالت پنهانى بودن مجازات، شاهد باشد; زیرا اگر مجازات آشکار، بر طبق قاعده و اصل اولى مىبود لزومى نداشت که دستور آن در این آیه داده شود. چون احکامى که بر طبق قاعده هستند به بیان احتیاجى ندارند از اینرو بیان آن در این آیه چنین مىنمایاند که اجراى آشکار حدود در ابتدا مورد فهم مخاطبین نمىباشد از این جهت چنین مقرر شده است که در اجراى حد زنا، باید طایفهاى از مؤمنین حاضر و ناظر باشند.
اما ممکن است اصل مزبور چنین مورد مناقشه قرار گیرد که در بیان مذکور، فرقى بین حقوق الله و حقوق الناس داده نشده و به موازات آن تفکیکى بین انواع مجازاتها (حدود، قصاص و تعزیر) به عمل نیامده است، در حالى که روشن شدن تفاوت حق الله و حق الناس مىتواند ما را در تاسیس اصل یارى کند. در یک بیان کوتاه مىتوان گفت: حقوق الله با جرائمى ارتباط دارد که صاحب حق، خداوند و در بیشتر موارد، جامعه است; مانند ارتداد، زنا و شراب خوارى، ولى حقوق الناس به جرائمى مربوط است که طالب آن شخص خاصى مىباشد; مانند قتل، جرح و غیره. از نظر قضایى در حقوق الناس پس از ثبوت جرم، قاضى بدون اجازه صاحب حق نمىتواند حکم مذکور را به اجرا در آورد، اما در حقوق الله پس از این که جرم گناهکار ثابتشد، قاضى موظف به اجراى آن خواهد بود. و آنچه در حقوق الناس با اهمیت است جلب نظر صاحب حق مىباشد. از این رو مثلا در حق قصاص، ولى دم مخیر استبین این که مجرم را قصاص نماید و یا از او دیه بگیرد و یا این که او را عفو نماید، ولى در حق الله کسى جز حاکم اسلامى آن هم در شرایط خاص داراى اختیاراتى نیست و حکم الهى حتما باید اجرا شود. با این توضیح، مىتوان چنین اظهار نمود که در حقوق الناس به همین دلیل که همیشه رضایت مدعى و اجازه او در اجراى حکم شرط است ضرورتى ندارد مجازات مجرم حتما در ملا عام انجام شود، هرچند در این خصوص نیز مجازات علنى مىتواند فوایدى را به همراه داشته باشد، (37) اما در حقوق الله از آن جا که مدعى، فرد خاصى نیست، و غالبا این جامعه است که از این قبیل جرایم زیان مىبیند، جرم مذکور حقى است که براى خدا ایجاد شده و همه مردم در آن، مدعى العموم محسوب مىشوند. پس این اصل، چنین دلالت دارد که حکم مذکور باید به صورت آشکار به اجرا گذاشته شود.
بنابراین، مىتوان ادعا کرد که قاعده اولى در حقوق الله اجراى علنى است و در این راستا روایات فراوانى وجود دارد که پیش از این، به نمونههایى از آن اشاره کردهایم، اما صرف نظر از روایات گذشته، احادیث دیگرى وجود دارد که کاشف از سیره امامان معصوم علیهم السلام در مورد اجراى علنى مجازات در بخش حقوق الله هستند و گویا مجازات علنى در این بخش، یک امر مسلم و مفروغ عنه بوده است. این دسته از روایات اگر چه مانند نمونههاى سابق، در مجازات علنى صراحت ندارند، اما سیاق آنها بیانگر عادى بودن مجازات علنى است، مانند روایاتى که بر مرور امیرالمؤمنین علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام از محل اجراى حکم دلالت دارند (38) ; زیرا مرور و عبور از محل واقعه، نشان دهنده این است که حکم مذکور در فضایى آزاد مانند خیابان به اجرا گذاشته مىشد و یا مانند روایت هشام از امام کاظم علیه السلام که مىگوید: من به همراه امام براى نماز صبح در مسجد نشسته بودم که ناگهان صداى مردى در آن صبح خیلى سرد، به گوش امام رسید و امام فرمود: صداى چیست؟ گفتند: صداى مردى است که مجازات مىشود! امام با تعجب پرسید: در این صبح سرد؟ گفتند آرى... (39)
آن بزرگواران وقتى با این صحنه مواجه مىگردیدند متذکر هر گونه اشتباه مىشدند ولى هیچ گاه از علنى بودن مجازات، انتقاد و اشکالى به عمل نمىآوردند.
با بررسى فوق، مىتوانیم در سه مورد حدود، قصاص و تعزیرات، چنین گفت: از آن جا که حدود (مانند حد زنا، حد شرب خمر، حد ارتداد و غیره) بیشتر در موارد حق الله مصداق دارد، قاعده این است که مجازات آن باید در ملا عام به اجرا گذاشته شود. از این رو همه موارد هشتگانهاى که در بحث «موارد مجازات علنى» ذکر شد به حد اختصاص دارد، (البته در آن دسته از حدود مانند قذف که به حق الناس مربوط است این اصل جارى نیست) . در قصاص نیز از آن جا که موارد آن در حق الناس مصداق دارد، اصل اولى آن است که حکم آن باید به صورت غیر علنى به اجرا گذاشته شود مگر این که مصلحت مسلمین، علنى بودن آن را اقتضا داشته باشد.
و اما در تعزیرات چون به جرائم کوچک و سبک مربوط مىباشد و موارد آن هم در هر یک از حقوق الله و حقوق الناس مىتواند مصداق داشته باشد و از طرفى کیفیت اجراى آن نیز مانند کمیت آن به نظر قاضى بستگى دارد، از این رو نمىتوان اصلى مبنى بر علنى یا غیر علنى بودن در آن تاسیس نمود، بلکه آنچه را که حاکم اسلامى صلاح بداند مىتواند به مقدار گناهى که مجرم مرتکب شده و با توجه به شرایط جسمى و روحى او، وى را مجازات نماید، چنان که در پارهاى از روایات به این مطلب اشاره شده است. (40)
در پایان توجه به این نکته ضرورى است که در خصوص اجراى علنى یا اجراى مخفیانه مجازاتها، هرگاه مصلحت اسلام و مسلمین در شرایط خاصى اقتضاى دیگرى داشته باشد، بر پایه مصلحت عمل مىشود مثلا هرگاه اجراى علنى مجازات موجب وهن اسلام و نظام اسلامى باشد، با صلاحدید حاکم اسلامى، از اجراى آشکار مجازات جلوگیرى خواهد شد.
اثبات چنین اختیارى براى حاکم اسلامى، مربوط به بحثحدود اختیارات ولى فقیه است که بررسى آن مقاله مستقلى را مىطلبد.
پىنوشتها:
1. زیرا «الحدود تدرء بالشبهات» یعنى: مجازات با اندک شبههاى دفع مىشود; و در این راستا روایات خاصهاى نیز وجود دارد که بر این مساله دلالت دارد. ر.ک: شهید ثانى، مسالک الافهام، مکتبة بصیرتى، قم، چاپ سنگى، ج2، ص427.
2. در بعضى از آیات قرآن، به تاثیر توبه در تربیت انسان و در سقوط مجازات، تصریح شده است (مائده/34; نساء/15و16) و در روایات متعددى نیز این واقعیت مورد تصریح قرار گرفته است. حر عاملى، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ مکرر، بى تا، ج18، ص528.
3. نور/2.
4. ر.ک: ابن ادریس حلى در سرائر; على اصغر مروارید، سلسلة الینابیع الفقهیة، بیروت، ج23، ص231: «الذى اذهب الیه ان الحضور واجب لقوله تعالى: «ولیشهد عذابهما» و لاخلاف انه امر والامر عندنا یقتضى الوجوب» ; محقق حلى، المختصر النافع، دار الکتاب العربى، مصر، ص217: «و یجب ان یحضره طائفة و قیل یستحب» ; شهید ثانى، مسالک الافهام، چاپ سنگى، ج2، ص430; شهید ثانى، شرح الروضة البهیة، ج9، ص95; یحیى بن سعید حلى، الجامع للشرایع، مؤسسة سید الشهداء العلمیة، بى تا، ص549.
5. حر عاملى، پیشین، ص342، حدیث 3.
6. محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، ج41، ص353.
7. حر عاملى، پیشین، ص514، حدیث 17.
8. سید محسن موسوى تبریزى، روزنامه نوروز، مورخ: 25/5/1380.
9. سلسلة الینابیع الفقهیة، بیروت، ج23، ص231.
10. المختصر النافع، دار الکتاب العربى، مصر، ص217.
11. شهید ثانى، شرح الروضة البهیة، ج9، ص95: «و قیل...یجب حضور طائفة عملا بظاهر الامر و هو الاقوى» .
12. شهید ثانى، مسالک الافهام، چاپ سنگى، ج2، ص430.
13. حر عاملى، پیشین، ص376، حدیث 1; سنن بیهقى، ج8، ص227، به نقل از جواهر الکلام، ج41، ص260، و 280 و صحیح ابن حیان، ج10، مؤسسة الرسالة، بیروت، ص287، حدیث 4439.
14. محمد حسن نجفى، پیشین، ج41، ص311.
15. حر عاملى، پیشین، ص459، حدیث2.
16. محمد حسن نجفى، پیشین، ص592.
17. حر عاملى، پیشین، ص539، حدیث2: «عن ابى الحسن الرضا (ع) فى حدیث المحارب قال: قلت: کیف ینفى؟ و ما حد نفیه؟ قال: ینفى من المصر انه منفى فلا تجالسوه و لاتبایعوه و لاتناکحوه و لاتؤاکلوه و لاتشاربوه، فیفعل ذلک به سنة فان خرج من ذلک المصر الى غیره کتب الیهم بمثل ذلک حتى تتم السنة» .
18. همان، ص556، حدیث 1.
19. همان، ص545، حدیث 4.
20. شهید ثانى، شرح الروضة البهیة، ج9، ص145: «و یجوز الجمع بین اثنین منها، اى من هذه الخمسة بحیثیکون احدهما الحریق و الآخر احد الاربعة...زیادة فى الردع» .
21. حر عاملى، پیشین، ص423.
22. همان، ص511، حدیث 3.
23. همان، ص512، حدیث 8.
24. محمد حسن نجفى، پیشین، ص520.
25. شهید ثانى، پیشین، ج9، ص164: «و قیل: والقائل الشیخ: یضاف الى جلده ان یحلق راسه و یشه فى البلد و ینفى عنه الى غیره من الامصار من غیر تحدید لمدة نفیه باول مرة لروایة عبد الله بن سنان عن ابى عبد الله (ع) و وافقه المفید على ذلک الا انه جعل النفى الثانیة» .
26. محمد حسن نجفى، پیشین، ص401.
27. همان.
28. در منابع اهل سنت نیز روایات زیادى وجود دارد که نشان مىدهد مجازات شارب الخمر در ملا عام اجرا مىشده است; مانند مواردى که خلفاء ثلاثه از جمله عمر در اجراى مجازات شارب الخمر از جمعیتحاضر استشاره مىکردند. ر.ک: صحیح ابن حیان، پیشین، ص295تا300، احادیث 4445تا4450.
29. محمد بن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج7، ص215، حدیث6.
30. حر عاملى، پیشین، ص409، باب 38.
31. نور/2.
32. محمد حسن نجفى، پیشین، ص354.
33. امین الاسلام طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، منشورات مکتبة آیت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، ج4. ص124.
34. به نقل از: محمد حسن نجفى، پیشین، ج41، ص354.
35. رجوع به اهل لغت زمانى است که اختلافى بین عرف متشرع و لغت در معناى طائفه، وجود نداشته باشد، و گرنه حق تقدم با عرف است. ابن فارس در معجم مقاییس اللغة ذیل کلمه ط.و.ف. در این باره مىگوید: طاء و واو و فاء دلالتبر دوران شىء دارد و اما طائفه به جماعتى از مردم اطلاق مىشود که دور یک شىء طواف کنند» و در ادامه مىگوید: «عربها کلمه طائفه را محدود به حد معینى نمىدانند، اما فقها و مفسرین گاهى آن را چهار نفر و بیشتر معنا مىکنند و گاهى نیز به سه نفر و بیشتر اطلاق مىکنند و بین آنها در اینباره اختلاف است، اما آنچه که من مىتوانم به شما بگویم این است که در زبان عرب هر جماعتى اگر بتوانند حلقهاى دور یک چیز ایجاد کنند آن را طائفه گویند.
36. نور/2.
37. ر.ک: تفسیر نمونه، بحث «فلسفه مجازات علنى» ، ج14، ص364.
38. حر عاملى، پیشین، ص316، حدیث2، و ص315، حدیث2.
39. همان، حدیث1.
40. همان، ص584، حدیث3.