جایگاه مردم در نظام حکومتى اسلام
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر با عنوان جایگاه مردم در نظام حکومتى اسلام، دو رکن اساسى حکومت، یعنى قدرت و مشروعیت را از منظر شرع و عقل مورد بررسى قرار داده است. از دیدگاه نویسنده محترم در اسلام بهرهگیرى از قدرتى مافوق اراده و اختیار مردم براى موجودیت و برپایى حکومت اسلامى ناپسند است. از دیدگاه عقل نیز، اقامه عدل اجتماعى بدون اراده جمعى ممکن نیست. بنابراین، نقش مردم در حکومت، تامین کننده رکن اول حکومتیعنى قدرت است. اما مقوم رکن دوم حکومتیعنى مشروعیت در نظام اسلامى، اراده خداوند است زیرا منبع مشروعیتباید خود مشروع و شایسته بالذات باشد و تنها اراده خداوند است که عادل بالذات و مشروع بالذات است و اراده انسان یا جامعه انسانى نمىتواند ملاک عدالت و مشروعیتحکومت قلمداد شود، و همین ویژگى است که حکومت اسلامى را از حکومتهاى دیکتاتورى و حکومتهاى مبتنى بر دموکراسى متمایز ساخته است زیرا در حکومتهاى دیکتاتورى، مردم مقوم قدرت حکومت نیستند و در حکومتهاى دموکراسى، خداوند مقوم مشروعیتحکومت نیست.متن
جایگاه مردم در اندیشه سیاسى اسلام از مباحثى است که در سالهاى اخیر توجه بسیارى از صاحبنظران را به خود جلب نموده است. این بحث را مىتوان طى چند مطلب مورد بررسى قرار داد:
1- ارکان عقلى حکومت
بنا بر آنچه عقل نظرى و عقل عملى حکم مىکند، حکومت در هر جامعه، در هر زمان و مکان باید بر دو پایه اصلى قدرت و مشروعیت استوار گردد; زیرا حکومتبدون قدرت، حکومت نیست و حکومتبدون مشروعیت، ظلم است. به عبارت دیگر، به مقتضاى حکم عقل نظرى، حکومتباید از قدرت برخوردار باشد تا بتواند نظم را در جامعه بر پا کند و به مقتضاى حکم عقل عملى، حکومتباید مشروعیت داشته باشد; یعنى عدل را در جامعه پیاده کند. عقل نظرى گواهى مىدهد که بدون قدرت، حکومتبر پا نمىشود و تداوم نمىیابد; یعنى هر حکومتى در حدوث و بقاى خود به قدرت، وابسته است و قدرت حکومت است که موجودیت آن را در پیدایش و در بقا، تضمین مىکند. عقل عملى; یعنى وجدان عقلى نیز به روشنى حکم مىکند که حکومتباید عادل باشد تا از مشروعیتبرخوردار شود. حکومتى که بر مبناى عدل بر پا نگردد، فاقد مشروعیت است و حکومت فاقد مشروعیت، ظلم است که در نظر عقل عملى، کاملا محکوم و مطرود مىباشد. (1)
2- منبع قدرت و حکومت
در برابر این پرسش که منبع قدرت در حکومت چه باید باشد، دو پاسخ وجود دارد:
2/1- جبر و اکراه یا قدرت مافوق اراده مردم. بدین ترتیب که حکومتى با تکیه بر قدرتى مافوق اراده مردم، بر جامعه حکمرانى کند. کسب قدرت به این شیوه و پیدایش حکومتبه این صورت از دیدگاه شرع اسلام پذیرفته نیست.
در آیات کریمه قرآن، به طور مکرر بر این مطلب تاکید شده است که رهبران الهى، مامور به فراخوانى مردم به منظور حمایت و پیروى از آنان در جهتبرپایى حکومت عدل و جامعه قانونمند هستند، نه آن که با اعمال زور و سلب اختیار از مردم، بر مردم حکومت کنند.
خداوند خطاب به رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«و لو شاء ربک لآمن من فى الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین» (2)
یعنى: اگر خدایت مىخواست، همه آنان که در زمین زندگى مىکنند ایمان مىآوردند. آیا تو مىخواهى مردم را با اکراه مؤمن کنى؟
و نیز مىفرماید:
«لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى» (3)
یعنى: در دین اکراهى نیست; (زیرا) هدایت از گمراهى آشکار شد.
«فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر» (4)
یعنى: تو فقط یاد آورندهاى، بر آنان چیره نیستى.
از این آیات و آیات دیگر استفاده مىشود که در اسلام، به کارگیرى روش اکراه بر مردم، یا به عبارتى بهرهگیرى از قدرتى مافوق اراده و اختیار مردم براى برپایى حکومت و تاسیس جامعه اسلامى، مردود و ناپسند است و خداى متعال، به انبیا و اولیا، اجازه بهرهجستن از قدرت مافوق اراده مردم را براى برپایى حکومت الهى و تاسیس جامعه مبتنى بر قانون خدا نداده است.
در قرآن کریم، قرائن فراوانى وجود دارد که مقصود از ایمان در این آیه و بسیارى از آیات دیگر، اطاعت و پیروى از رهبر الهى و گردن نهادن به حکومتخداست، نه صرف اقرار به اصول دین اسلام و اعلام پذیرش احکام و قوانین آن. از جمله قرائن، آیههاى زیر است:
«واذکروا نعمة الله علیکم و میثاقه الذى واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا» (5)
یعنى: به یاد آورید نعمتخدا را بر شما و پیمانى که از شما گرفت. آن گاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم.
و نیز:
«و یقولون امنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم یتولى فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین» (6)
یعنى: و مىگویند به خدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهى از آنان پشت کرده و از اطاعتسرباز مىزنند، اینان مؤمن نیستند.
البته این موضوع فقط در باره تاسیس جامعه الهى و برپایى حکومت قانون عدل است، اما پس از برپایى آن با اراده و حمایت مردم، وظیفه رهبران الهى است که با قدرتى که از راه حمایت مردم به دست آوردهاند - از طریق اجراى امر به معروف و نهى از منکر - به حفظ قانون عدل در درون جامعه اسلامى اقدام کنند. و نیز به دفاع از موجودیت جامعه و حکومت اسلامى و گسترش عدل و پاکى در سراسر جهان - از راه تبیین حق و فراخوانى جوامع بشرى به عدل و تقوى و در صورت لزوم با استفاده از قدرت و جهاد به منظور براندازى سلطه ظالمان بر سرنوشت انسانها و مستضعفان - بپردازند.
علاوه بر آنچه در شرع آمده است، از نظر عقلى نیز اقامه عدل اجتماعى، متوقف بر خواست و اراده مردم است; بدین معنى که در صورت فقدان اراده جمعى، برقرارى عدل اجتماعى مقدور نیست. بنابراین، چه از نظر شرع و چه از نظر عقل، برپایى حکومت عدل در جامعه، به خواست و اراده مردم بستگى دارد. امام خمینى رحمه الله در این باره مىفرماید:
«حکومت اسلام که از مردم جدا نیست، از همین مردم و از همین جمعیت است» . (7)
و نیز مىفرماید:
«از حقوق اولیه هر ملتى است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومتخود را در دست داشته باشد. طبیعى است که چون ملت ایران بیش از نود درصد مسلمانند باید این حکومتبر پایههاى موازین و قواعد اسلامى بپا شود» . (8)
به نظر مىرسد امام خمینى در این دو گفتار، به همان مطلبى اشاره دارند که توضیح آن گذشت. گفتار اول ایشان، ناظر به دیدگاه شرع اسلام در زمینه مردمى بودن حکومت است و گفتار دوم اشاره به حکم عقل در این زمینه است; زیرا طبق حکم عقل عملى، عادلانه بودن حکومت، حق مردم است و بر پایه حکم عقل نظرى، اقامه حکومت عدل در میان مردم، بدون اراده جمعى آنان امکانپذیر نیست.
2/2- از آنچه به اختصار گذشت، پاسخ دوم پرسش یاد شده در باره منبع قدرت در حکومت، روشن مىشود. پاسخ دوم این است که قدرت حکومت، چه از نظر عقل و چه از نظر شرع، باید از اراده مردم سرچشمه بگیرد و مقصود از اراده مردم، اراده جمعى آنان است که در شکلهاى مختلف، بر حسب شرایط و مقتضیات مکانى و زمانى، تبلور مىیابد.
امام خمینى در این زمینه مىفرماید:
«اگر مردم پشتیبان یک حکومتى باشند، این حکومتسقوط ندارد. اگر یک ملت، پشتیبان یک رژیمى باشند، این رژیم از بین نخواهد رفت» . (9)
البته حق تعیین سرنوشت، که حضرت امام بدان تصریح فرمودهاند به این معنا نیست که مردم در تعیین نوع این سرنوشت، هیچ مسؤولیتى ندارند و هر چه انتخاب کنند، همان حق و عدل و صواب است، بلکه چه از نظر عقل و چه از نظر شرع، مردم، مسؤولند که از این «حق» در جهت عدل و صواب استفاده کنند و آنچه را که با دلیل عقلى یا شرعى، صواب و عدل است، برگزینند و از گزینش آنچه ناصواب است و طبق دلایل عقلى و شرعى با عدل ناسازگار است، بپرهیزند.
3- منبع مشروعیت در حکومت
توضیح داده شد که هر حکومت، بر دو پایه استوار است: قدرت و مشروعیت. همچنین بیان داشتیم که هر یک از این دو پایه، به منبع و سرچشمهاى متکى است و در بند دو نیز به شرح سرچشمه قدرت پرداختیم و اکنون پیرامون سرچشمه «مشروعیت» بحث مىشود.
پاسخ به این پرسش ضرورى است که ملاک و منبع عادلانه، شایسته و مشروع بودن حکومت چیست؟
براى دستیابى به پاسخ، مقدمتا به سه موضوع اشاره مىشود:
مقدمه اول
به طور قطع ملاک و مشروعیت و شایستگى یک حکومت، نباید نیازمند ملاکى دیگر براى این خصوصیت (مشروعیت و شایستگى) باشد. از این رو باید این ویژگى ذاتى باشد. به عبارتى دیگر، آنچه ملاک مشروعیت و شایستگى حکومت است، باید خودش مشروع و شایسته بالذات باشد و براى مشروعیت و شایستگىاش، به دلیل و سبب دیگر نیاز نداشته باشد.
مقدمه دوم
آنچه مىتواند ویژگى عدل و ظلم و شایستگى و ناشایستگى و مشروعیت و نامشروعیت را پذیرا باشد، فعل ارادى و اختیارى است. افعال غیر ارادى، قابل توصیف به اوصاف مذکور نیستند; مثلا گردش خون یا عمل دستگاههاى بینایى و یا شنوایى انسان را که غیر ارادىاند، نمىتوان با عدل یا ظلم یا مشروعیت و شایستگى یا نامشروعیت و ناشایستگى، توصیف کرد، ولى گفتارها یا رفتارهاى ارادى انسان که از روى اختیار و با آگاهى و اراده صورت مىگیرند، قابل توصیف به اوصاف یاد شدهاند.
مقدمه سوم
از این موضوع که تنها فعل ارادى، قابل وصف به عدل و ظلم یا ناشایستگى و مشروعیت است، نتیجه مىگیریم که در حقیقت، آنچه ملاک اتصاف عمل ارادى به اوصاف مذکور است، اراده و اختیار مىباشد. اراده و اختیارى که منشا پیدایش عمل اختیارى است. ملاک و سبب اتصاف آن، به اوصاف یاد شده است.
از مقدمات یاد شده، مىتوان نتیجه گرفت که ملاک مشروعیت و عدل و شایستگى، باید اراده شایسته و مشروع بالذات یا اراده عادل بالذات باشد; یعنى ارادهاى باشد که از عدل و شایستگى و مشروعیت، تفکیکپذیر نباشد. چنین ارادهاى است که مىتواند میزان و ملاک سنجش عدل، در سایر افعال ارادى قرار گیرد. بنابراین، تنها چیزى که مىتواند ملاک عدل و شایستگى و شروعیتباشد، اراده خداوند است که ارادهاى عادل بالذات و شایسته و مشروع بالذات مىباشد. و هر اراده دیگرى، چه اراده انسان و چه غیر انسان، چه فرد انسان یا جامعه انسانى، نمىتواند ملاک مشروعیت و شایستگى و عدل قلمداد شود; زیرا بالذات از عدل و شایستگى برخوردار نیست و تنها در صورتى قابل اتصاف به این ویژگیها است که تابع اراده خداوند باشد و در صورت عدم تبعیت از اراده خداوند، نامشروع، ظلم و ناشایستخواهد بود.
در مجموع مىتوان ادعا کرد که ملاک مشروعیتحکومت در زمینه مسائل مربوط به قوه مقننه و یا مجریه و یا قضائیه، تنها اراده خداوند است و هیچ منبع دیگر، اگر چه اراده همه انسانها باشد، نمىتواند ملاک مشروعیتحکومتباشد.
امام خمینى در همین زمینه مىفرماید:
«حکومت اسلام، حکومت قانون است; در این طرز حکومت، حاکمیت، منحصر به قانون است، حاکمیت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خداست; قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد; همه افراد، از رسول اکرم صلى الله علیه و آله گرفته تا خلفاى آن حضرت، و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند; همان قانونى که از طرف خداى تبارک و تعالى، نازل شده و در لسان قرآن و نبى اکرم صلى الله علیه و آله بیان شده است. اگر رسول اکرم خلافت را عهده دار شد، به امر خدا بود; خداى تبارک و تعالى آن حضرت را خلیفه قرار داده است» . (10)
از نظر عقل، تنها اراده خداوند است که مىتواند ملاک مشروعیتباشد; زیرا علاوه بر توضیح یاد شده، آنچه ملاک مشروعیت رفتار یا گفتار ارادى استباید بر آن رفتار یا گفتار مقدم باشد (11) تا گفتار و رفتار، بر مبناى آن صورت پذیرد و تنها ارادهاى که بر همه ارادهها و همه رفتارها و گفتارهاى ارادى تقدم دارد، اراده خداوند است. به همین دلیل، هم اوست که مىتواند مبنا و ملاک مشروعیت افعال ارادى همه فاعلان صاحب اختیار و اراده باشد.
براى روشن شدن موضوع، مىتوان اظهار داشت که از نظر عقل، مشروعیت و شایستگى مىتواند دلیل و سبب پیدایش فعل ارادى باشد; بدین معنى که انگیزه فاعل ارادى، از اجراى فعل، شایستگى آن باشد، ولى وجود فعل در خارج، لزوما دلیل مشروعیت آن نخواهد بود. بر همین اساس، عمل مشروع و شایسته، همیشه مشروعیت و شایستگى خود را وامدار دلیلى است که در خارج وابسته به وجود آن عمل نیست; عمل شایسته، چه در خارج تحقق یابد و چه نیابد، شایسته است; شایستگى عمل، به دلیل مطابقت آن با ملاکهاى شایستگى و مشروعیت است، نه به دلیل وجود آن عمل در خارج. از این رو عملى که در خارج به وقوع مىپیوندد، مىتواند شایسته یا ناشایستباشد.
به زبان فلسفى مىتوان گفت که مشروعیت، در سلسله علل وجود عمل ارادى است، ولى وجود عمل ارادى در سلسله علل مشروعیت نیست; یعنى مشروعیت مىتواند دلیل پیدایش و وجود عمل ارادى در خارج باشد، (در جایى که فاعل، با انگیزه مشروعیت و شایستگى، به انجام عمل اقدام کند) ولى وجود عمل در خارج، نمىتواند دلیل مشروعیت آن عمل باشد زیرا چه بسا عملى که در خارج تحقق یافته، ناپسند و نامشروع باشد.
بنا بر آنچه گذشت، مشروعیت، بر وجود عمل ارادى در خارج تقدم دارد; زیرا در سلسله علل آن، قرار دارد; بنابراین، ملاک مشروعیت اعمال ارادى، باید بر وجود آنها تقدم داشته باشد و آنچه بر وجود همه اعمال ارادى مقدم است، اراده خداوند است. علاوه بر حکم عقل که ملاک مشروعیتحکومت را اراده خداوند مىداند، در شرع نیز تنها ملاک مشروعیتحکومت، اراده خداوند است.
متون شرعى در این باره فراوان است. به عنوان نمونه به چند آیه از قرآن اشاره مىشود:
3/1- «وربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة سبحان الله و تعالى عما یشرکون و ربک یعلم ما تکن صدورهم وما یعلنون و هو الله لا اله الا هو له الحمد فى الاولى والآخرة وله الحکم والیه ترجعون» (12)
یعنى: و خداى توست که مىآفریند، و بر مىگزیند. آنان را بایسته نیست که خود گزینش کنند. خدا منزه و برتر است از آن چه آنان، انباز خدا مىپندارند. و خدایت مىداند آن چه در سینه ایشان نهفته است و آن چه آشکار مىسازند، و اوستخداوندى که خدایى به جز او نیست; ستایش از آن اوست در زندگى دنیا و آخرت، و حکومت از آن اوست و به سوى او باز خواهید گشت.
در این آیات، به صراحت اعلام شده است که گزینش، منحصرا در اختیار خداى متعال مىباشد و روشن است که مقصود از گزینش در اولین آیه، شایستگى و عدل و مشروعیت است و روح حاکم بر آیه چنین است که شایستهتر و بهتر بودن، مخصوص خداست. با اراده اوست که چیزى بر چیزى برترى مىیابد و برگزیده مىشود.
3/2- «قل هل من شرکائکم من یهدى الى الحق قل الله یهدى للحق افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون» (13)
یعنى: به آنان بگو: آیا از آن چه براى خدا انباز قرار دادهاید، کسى هست که به سوى حق هدایت کند؟ بگو: خدا به سوى حق هدایت مىکند. آیا آن کس که به سوى حق هدایت مىکند، به پیروى شایستهتر استیا آن کس که به حق راه نمىیابد، مگر آن که راهنمایى شود؟ پس چه مىشود شما را؟ چگونه قضاوت مىکنید؟
3/3- «وان احکم بینهم بما انزل الله و لاتتبع اهوائهم..» . (14)
یعنى: و این که میان آنان حکم کن به آن چه خدا بر تو فرو فرستاده است، و از هواى نفس آنان پیروى مکن...آیا حکومت جاهلیت را مىطلبند؟ در حالى که چه حکمى شایستهتر از حکم خداستبراى آنان که یقین دارند؟
از این آیات، به خوبى استفاده مىشود که تنها حکومت مشروع، حکومتخداوند است و فقط حکم و فرمان اوست که میزان و ملاک برترى و شایستگى و حقانیت است. آیات فراوانى در قرآن مىتوان یافت که نشانگر این ادعا باشند و همه آیاتى که به نوعى بر اختصاص حق حکومتبه خداوند دلالت دارند; مانند «له الخلق و الامر» ، «له الحکم» ، «هو الولى» و «له الملک» همگى بر این حقیقت تاکید دارند که حکومتشایسته و عدل، مخصوص خداوند است.
با استناد به دلایل یاد شده، مىتوان نتیجه گرفت که آنچه مىتواند ملاک مشروعیت هر فعل ارادى و اختیارى باشد، اراده خداوند است; زیرا عدل براى او ذاتى است و اراده او، بر وجود سایر افعال ارادى تقدم دارد. بنابراین، وضعیت در همه افعال ارادى انسان چنین است که اراده انسان، منبع موجودیت فعل ارادى و اراده خداوند، منبع مشروعیت آن است. از این رو، در مساله حکومت نیز که یکى از افعال ارادى انسانهاست و به همین دلیل با اراده و اختیار آنان به وجود مىآید، میزان و ملاک مشروعیت، اراده خداوند است و هر حکومتى که با اراده خداوند مطابقت داشته باشد، به دلیل مطابقتبا ملاک مشروعیت، مشروع و شایسته خواهد بود. پس همانگونه که اراده مردم، سرچشمه قدرت حکومت است، اراده خداوند، سرچشمه مشروعیت و حقانیتحکومت مىباشد، ولى هر حکومتى که از اراده خداوند سرچشمه نگیرد، اگر چه با اراده مردم به وجود آمده باشد، از مشروعیت و حقانیتبرخوردار نیست.
امام خمینى در همین مورد خطاب به شوراى نگهبان که نقش تطبیق مقررات و قوانین را با احکام الهى و منابع دینى بر عهده دارند، مىفرماید:
«اصولا آن چه باید در نظر گرفته شود، خداست نه مردم. اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنان حرفى مىزنند که بر خلاف اصول قرآن است، بایستید و حرف خدا را بزنید; ولو این که تمام بر شما بشورند. انبیاء همین طور عمل مىکردند، مثلا موسى در مقابل فرعون مگر غیر از این کرد؟ مگر موافقى داشت؟» (15)
4- ماهیتحکومت اسلامى
با توجه به آنچه در گذشته بیان شد، ماهیتحکومت اسلامى و تفاوت آن با سایر انواع حکومت معلوم مىگردد و در عین حال، براى روشن شدن بیشتر موضوع توضیح زیر راهگشا خواهد بود.
تفاوت اصلى حکومت اسلامى با حکومت استبدادى، در این است که در حکومت اسلامى، اراده مردم، منبع قدرت و اراده خداوند، منبع مشروعیت است. از این رو حکومت اسلامى، از هر دو رکن عقلى حکومت، یعنى قدرت مردمى و مشروعیت الهى برخوردار مىباشد، در حالى که حکومت استبدادى، نه در قدرت به نیروى اراده مردم متکى است و نه در مشروعیتبه اراده خداوندى، استوار.
تفاوت حکومت اسلامى با حکومت دموکراسى این است که دموکراسى، دچار بحران مشروعیت است و از منبعى که بتواند مشروعیت آن را تامین کند، برخوردار نیست. اراده مردم که زیربناى حکومت دموکراسى است، اگر چه به حکومت دموکراسى موجودیت مىدهد و قدرت این حکومت را در صحنه اجرا تامین مىکند، ولى از عهده تامین مشروعیت آن بر نمىآید; زیرا همان گونه که توضیح داده شد، اراده مردم، خود نیازمند ملاکى است که مشروعیت آن را گواهى کند; چون عدل و شایستگى، لازمه تفکیکناپذیر اراده مردم نیست.
در نظام حکومتى اسلام، اراده مردم، منبع قدرت و اراده خداوند، منبع مشروعیت است. از این رو تنها در نظام حکومتى اسلام است که دو رکن عقلى حکومتیعنى قدرت و مشروعیت، هر یک جایگاه منطقى و عقلى خود را داراست.
امام خمینى در این باره مىفرماید:
«حکومت اسلامى، نه استبدادى و نه مطلقه، بلکه مشروطه است; البته نه مشروطه به معناى متعارف فعلى آن که تصویب قانون، تابع آراء اشخاص اکثریتباشد، مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان، در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است; مجموعه شرط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایتشود; از این جهت، حکومت اسلامى حکومت قانون الهى بر مردم است. فرق اساسى حکومت اسلامى با حکومتهاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همین است; در این که نمایندگان مردم یا شاه در این گونه رژیمها به قانونگذارى مىپردازند، در صورتى که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام، به خداوند متعال اختصاص یافته است; شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذارى ندارد و هیچ قانونى جز حکم شارع را نمىتوان به مورد اجرا گذاشت» . (16)
با توجه به موارد یادشده روشن مىشود که نظام حکومتى استبدادى و نظام حکومتى دموکراسى، دچار خلاء مشروعیتند و همانگونه که در نظامهاى حکومتى استبدادى، تضمینى براى عدل وجود ندارد، نظامهاى حکومتى دموکراسى نیز دچار همین مشکلند. و به فرض آن که دموکراسى بتواند در محیط اجتماعى جامه عمل بپوشد، در بهترین شرایط اجراى دموکراسى، هیچ تضمینى براى عادلانه بودن حکومت وجود ندارد. تنها نقطه قوت دموکراسى این است که بر محور اراده مردم مىچرخد، ولى همان گونه که در گذشته توضیح داده شد، نقش اراده مردم در حکومت، تنها نقش آفریننده و ایجاد کننده است، نه نقش ارزش دهنده و تعیین کننده عدل و شایستگى. براى تامین شایستگى و عدل در نظام حکومتى، به عنصرى مقدم بر اراده مردم نیاز است که اراده مردم را در جهت عدل و تقوى و پاکى قرار دهد.
امتیاز نظام حکومتى اسلام بر دموکراسى در این است که علاوه بر دارا بودن نقطه قوت نظام دموکراسى، یعنى محوریت اراده مردم، از نقطه ضعف آن، یعنى فقدان منبع مشروعیت نیز به دور است و با تکیه بر قوانین الهى و انضباط به ضوابط و دستورهاى خداوندى، از هدایت اراده خداوندى برخوردار مىباشد و از این طریق، عدالت و مشروعیت، با ماهیت نظام حکومتى اسلام درآمیخته است.
5- حکومت، رفتار اجتماعى
رفتارهاى ارادى انسانها بر دو گونه است: رفتارهاى فردى و رفتارهاى اجتماعى. موجودیت رفتارهاى فردى به اراده فرد فاعل بستگى دارد، و اراده دیگران در وجود آن به طور مستقیم دخالت ندارد. اما در رفتارهاى اجتماعى، وضعیت کاملا متفاوت است; اراده فرد نمىتواند به تنهایى، یک رفتار اجتماعى را به وجود آورد، بلکه رفتار اجتماعى به پیوستن ارادههاى فراوان با یکدیگر بستگى دارد. و ارادههاى افراد یک جمعیت هنگامى که به یکدیگر مىپیوندند، مىتوانند به یک رفتار اجتماعى منجر شوند.
اراده فردى نمىتواند به طور مستقیم در شکلگیرى رفتار اجتماعى دخالت داشته باشد، اما دخالت غیر مستقیم اراده فردى در شکلگیرى رفتار اجتماعى، نه تنها ممکن است، بلکه شرط عادى شکلگیرى رفتار اجتماعى است.
در رفتارهاى فردى، اراده فرد منشا پیدایش رفتار فردى است، ولى منشا و منبع ارزش گذارى و مشروعیت رفتار نیست. این حقیقت که ارزشمند و مشروع بودن یک رفتار فردى از خواست و اراده فاعل آن سرچشمه نمىگیرد، بلکه از معیارهاى اصیل ارزش و شایستگى سرچشمه مىگیرد، حقیقتى است روشن که ضمیر بیدار آدمى، گواه بر آن است و انکار این حقیقت، به معناى نفى مطلق اخلاق و ارزشهاى معنوى مىباشد. اگر عدالت، فضیلت، راستى و راستگویى، جوانمردى، خدمتبه مردم، ایثار و از خود گذشتگى، دستگیرى از بیچارگان و مستمندان، محبت و مهرورزى به دیگران و دیگر رفتارهاى اخلاقى، رفتارهاى شایسته و باارزش و نیک به شمار مىآیند، نه به این دلیل است که خواست و اراده انسانها به این گونه رفتارها تعلق گرفته است; زیرا واستبسیارى از انسانها بر ضد این رفتارها نیز تعلق گرفته است ولى هیچ گاه ضمیر انسانى، به شایستگى و ارزشمندى آنها گواهى نداده است، بلکه بر ناشایستگى و زشتى آنها گواهى داده است. از طرف دیگر، ضمیر انسانى، ظلم، خودخواهى، کینهتوزى، حسد، دروغ، تهمت و دیگر رفتارهاى غیر اخلاقى را محکوم و زشت مىشمارد; اگر چه بسیارى از انسانها رفتارهایى از این دست را برگزیده باشند.
بنابراین، شایستگى و ناشایستگى، عدل و ظلم، خوبى و بدى یا به تعبیرى مشروعیتیا نامشروعیت رفتار آدمى، بنابر آنچه ضمیر و وجدان همه انسانهاى زنده دل و با وجدان، گواهى مىدهد، برخاسته از سرچشمهاى فوق اراده انسانهاست که همان اراده خداوندى است و نمىتواند از خواست و اراده انسانها سرچشمه بگیرد.
حکومتیا به تعبیرى دیگر نظام سیاسى - اجتماعى حاکم بر جامعه، یک رفتار اجتماعى است که با اراده مردم تحقق مىپذیرد و نظیر سایر رفتارهاى اجتماعى است که از پیوستن ارادههاى اکثریت غالب اعضاى یک مجموعه به یکدیگر نشات مىگیرد. پس، حکومت، معلول اراده جمعى است و همان گونه که رفتارهاى فردى، موجودیت - و نه مشروعیت - خود را وامدار اراده فرد مىیابند رفتارهاى اجتماعى، از جمله نظام سیاسى و اجتماعى و پدیده حکومت که یک رفتار جمعى است نیز در موجودیت - و نه مشروعیت - خود، وامدار اراده جمعىاند. اما منبع مشروعیت، چه در رفتارهاى فردى و چه در رفتارهاى اجتماعى همچون حکومت، ارادهاى مافوق اراده انسان است که همان اراده خداوند مىباشد.
پىنوشتها:
1. شایان ذکر است که «مشروعیت» یعنى شایستگى; این شایستگى اگر از «عقل» برخیزد، به آن حکم عقلى گفته مىشود و عقلى که چنین احکامى را ادراک مىکند، عقل عملى نامیده مىشود. اگر این شایستگى از «شرع» برگرفته شود، حکم شرعى نامیده مىشود و منبع آن، کتاب و سنت است. اگر چه به دلیل این که «عقل» در نظر دانشمندان مذهب اثنى عشرى، کاشف از حکم شرع است، «عقل عملى» شارح مقاصد کتاب و سنتبه شمار مىرود و منبع تشخیص «حکم شرعى» در کنار کتاب و سنت است.
مشروعیت که به معناى شایستگى است، مساوى با «عدل» است; همان گونه که نامشروعیت، مساوى با ظلم است. عدل و ظلم، دو واژه کلامى و حقوقىاند که در مفهوم، با مشروعیت و نامشروعیت و نیز شایستگى و ناشایستگى، مساوى و برابرند. حکم عقل عملى، در باره ضرورت عادلانه بودن حکومت، حکم به ضرورت شایسته بودن و مشروع بودن آن حکومت است.
2. یونس/99.
3. بقره/256.
4. غاشیه/22- 21.
5. مائده/7.
6. نور/47.
7. صحیفه نور، (سخنرانى امام خمینى در دیدار با پاسداران)، ج7، ص253.
8. همان، (مصاحبه امام با روزنامه فایننشیال تایمز، 16/8/1357)، ج3، ص42.
9. همان، (سخنرانى امام خمینى در دیدار با پاسداران)، ج7، ص253.
10. امام خمینى، حکومت اسلامى، 1391 هجرى قمرى (1971 میلادى)، ص54.
11. مشروعیت است که مىتواند دلیل پیدایش یک فعل ارادى باشد نه عکس آن; یعنى چنین نیست که چون این عمل ارادى بوقوع پیوسته پس شایسته و پسندیده است، بلکه چون شایسته و پسندیده مىباشد، به وقوع مىپیوندد. بنابراین، لزوما شایستگى و بایستگى عمل - یعنى مشروعیت آن - است که دلیل پیدایش عمل مىباشد نه این که پیدایش عمل، دلیل شایستگى و مشروعیت آن باشد. از این رو در نوشتار بالا استدلال شد که ملاک مشروعیت، مقدم بر رفتار یا گفتار ارادى است.
12. قصص/70- 68.
13. یونس/35.
14. مائده/50- 49.
15. صحیفه نور، (بیانات امام خمینى در جمع اعضاى شوراى نگهبان)، ج12، ص258.
16. امام خمینى، حکومت اسلامى، پیشین، ص52.