نظریه توسعه معنایی الفاظ قرآن که به دیدگاه «روح معنا» معروف شده، بهواسطه تجرید امور مادی و حسی، چنان معنای وسیعی به لفظ میبخشد که بسیاری از استعمالات معقول و غیرمحسوس آن را نیز حقیقت میشمارد. غفلت از بررسی ادله این نظریه، موجب سوء فهمهای متعددی از سوی پژوهشگران گردیده است. در این مقاله ادله دو تن از بزرگترین مطرحکنندگان نظریه، یعنی فیض و علامه طباطبایی بررسی گردیده است. هیچکدام از این دو اندیشمند این نظریه را به ممنوعیت استعمال مجاز در قرآن و یا تطابق عوالم مستند ننمودهاند. هردو اندیشمند باوجود تفاوت در بیان نظریه و دلایل مطروحه، در استناد این نظریه به ادله عقلی و ظواهر برخی متون آیات و روایات اشتراک دارند. از استدلال بیانشده توسط ایشان معلوم میگردد این نظریه تنها در برخی الفاظ بهکاررفته در آیات و روایات جاری است و اشکالاتی که برخی بهزعم اجرای این نظریه در تمامی الفاظ مطرح نمودهاند، موجه نخواهد بود.