طبق دیدگاه صدرالمتألهین، نفسیت نفس به تعلق ذاتیِ آن به بدن است و بههمیندلیل، نفس بدون بدن، نفس نیست . اکنون این سؤال مطرح میشود که در صیرورت جبلّی وجود واحد انسان از عالم الهی به عالم عقل، مثال و ماده، در قوس نزول، و رجوع به غایت نهایی خود در قوس صعود، آیا بدن نیز در تمامی این عوالم وجودی، انسان را همراهی میکند، یا میتوان مرحلهای را یافت که در آن، انسان فاقد بدن میشود؟ بهعبارتدیگر، آیا با ورود نفس به عالم عقل و بلکه برتر از آن، نفس فاقد بدن میشود؟ این مقاله براساس مبانی وجودشناختی صدرایی، به بررسی حقیقت بدن پرداخته و در موضوع بدنِ عقلی، به دو نظریه اشاره کرده است. در نظریهی اول، حقیقت بدن به قوهی خیال برمیگردد و بهدلیل حضور بارز یا کامنِ قوهی خیال در تمام مراتب وجودی، انسان همواره بدن دارد و با بدن عقلی و اسمایی، بهشکل صوَر تقدیریِ متناسب با آن نشئهها همراه است. بنابر نظریهی دوم، در ترفّع وجودی به عالم عقل، صوَر تبدیل به معنا میشود، اما بدن عقلی همچنان به معنای تعیّنی از تعیّنات نفس، در عالم عقل، پذیرفتنی است.