مقالات
حوزه های تخصصی:
برخی از اشکال هایی که اندیشمندان غربی به وجود ذهنی وارد کرده اند نزد فیلسوفان مسلمان هنوز ناشناخته است. مثلاً یک نقد هوسرل اشکال تسلسل در ابژه و مطابَق خارجی است: ابژه ← ← «ایده ی ابژه» ← ← «ابژه ی «ایده ی ابژه»» ← ← «ایده ی «ابژه ی «ایده ی ابژه»»» ← ← «ابژه ی «ایده ی «ابژه ی «ایده ی ابژه»»»» ← ⁞ ما می کوشیم به روش عقلی و برپایه ی برخی از مبادی فلسفه ی اسلامی راه حلّی برای این اشکال - که وجود ذهنی را رد می کند - بیابیم. اندیشمندان مسلمان گرچه درست با همین تسلسل روبه رو نبوده اند، با مواردی مانند آن بسیار درگیربوده اند و گفته اند: چنین تسلسل هایی در ذهن اعتبارکننده ی ما پدید می آید و بنابراین با انقطاع اعتبار ذهنی منقطع می شود و از بین می رود. بدین سان، در این جا نیز بر پایه ی آن مبانی خلاصه ی پاسخ این است که: به جز ابژه و مطابَق نخست، بقیه هنگامی پدید می آید که با اعتبار ذهن ما آن امور زنجیروار در ذهن ما پدید آید. پس هرگاه ما اعتبار خود را متوقف سازیم، آن ها نیز متوقف می شوند و تسلسلی پدید نمی آید. در پایان به مناسبت به تسلسل مطابَق در رد نفس الامر بودن عقل فعّال نزد برخی از اندیشمندان مسلمان نیز اشاره ای می کنیم. نشان می دهیم این تسلسل مطابَق نیز نقدی ناکارآمد است.
بررسی تطبیقی مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی از دیدگاه علامه طباطبایی و فیض کاشانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اخلاق عرفانی که بازتاب داستان سالکانه ی انسان کامل است، راه را برای رسیدن به مرتبه ی وصول هموار می سازد و ملکات اخلاقی حاصله از این باریابی به بارگاه قدس ربوبی نیازمند به شناخت دقیق مبانی آن و تأثیر آن مبانی بر خُلقیات توحیدی انسان دارد. در این میان علامه فیض کاشانی و علامه طباطبایی بر اساس اندیشه های توحیدی خود، شکل اخلاقی زیستن و ضمانت زیست کرد اخلاقی را توحید و عشق به ذات حق بیان نموده اند و در این نوشتار با روش توصیفی و تحلیلی، مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی از دیدگاه علامه طباطبایی و فیض کاشانی به روش تطبیقی تبیین نموده و نتیجه اینکه: اصلی ترین مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی، ذو مراتب بودن وجودی آدمی است که تجلی«الظاهر و الباطن» خداوند است. انسان با نفی خودیت و گذر از عوالم وجودی خود، مقیم عوالم توحیدی گردیده و مظهر تام اسمای الهی می شود و در هر موطن وجودی، متصف به صفات همان موطن شده و ملکات اخلاقی را در خود مستقر می نمایاند و منظومه اخلاقی خود را بر همین گذر و استقرارها ترسیم می کند.
ناسازگاری های درونی و پیامدهای الحاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از مهم ترین موضوعات الاهیات و بلکه فلسفه، سخن در باب وجود، اوصاف و عمل کرد خداوند یا امر متعال است. یکی از مباحث مهم مرتبط با این موضوع، که سابقه اش به قدمت تاریخ انسان است، خداناباوری است. در بحث خداناباوری، مهم ترین موضوع این است که، با توجه به دلایل گوناگون و پیامدهای ناگوار بی خدایی، آیا امکان حذف خداوند از عالم وجود دارد یا خیر؟ این نوشتار با بررسی ناسازگاری های درونی و پیامدهای گسترده و غیرقابل انکار حذف خداوند از عالم و نیز شواهد بیرونی، با روش تحلیل عقلی به بررسی چرایی ناممکن بودن الحاد پرداخته است و دیدگاه مقابل، یعنی امکان الحاد آسان و بی دغدغه را با رویکرد تحلیلی _ انتقادی به چالش کشیده است. دستاوردهای مهم این نوشتار عبارت اند از: الف) با توجه به ناسازگاری ها و پیامدهای گسترده کنار نهادن خداوند از عالم، امکان الحاد حقیقی وجود ندارد. ب) اندکی از ملحدان به لوازم الحاد حقیقی آگاه هستند. ج) بسیاری از بی خدایان به ادعای الحاد خویش پای بند نیستند و از نیمه راه الحاد مسیر خود را تغییر می دهند. د) بی خدایان به زبان و بیانی دیگر، باورها و آموزه های دین داران را تکرار می کنند.
پیشگامی قطب الدین رازی در طرح نظریه اصالت وجود و اعتباریت ماهیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در باره پیشینه نظریه اصالت وجود، از اشخاص متعدد و مکتب های فکری متنوعی سخن به میان آمده ولی هیچ سخنی از قطب الدین رازی به میان نیامده است، در حالیکه وی پیش از صدر المتألهین این نظریه را مطرح کرده است. وی در کتاب «لوامع الأسرار فی شرح مطالع الأنوار» بدون اینکه از اصطلاحات خاص این نظریه استفاده کرده باشد تقریری خاص از آن ارائه می دهد و در کتاب «المحاکمات بین شرحی الاشارات» تعابیری در تقریر و تبیین اصالت وجود دارد که صدرالمتألهین بعینه از آن تعبیرات برای تقریر و تبیین اصالت وجود استفاده کرده است. بر اساس تقریر قطب الدین رازی از اصالت وجود، ماهیت حقیقتاً و بالذات بر واقعیت خارجی صدق می-کند ولی به هیچ وجه ماهیت در خارج موجود نیست. تقریر خاص قطب الدین رازی از اصالت وجود، پس از حدود دو قرن در آثار صدرالمتألهین با اصطلاحاتی جدید و به نحوی جدّی تر به وجود آمد و باز پس از گذشت حدود سه قرن همین تقریر با برهانی جدید که تصویر گر مدعاست و با بیانی تحلیلی تر در آثار مولی علی نوری و آقا علی مدرس تحقّق یافت. این تقریر از نظریه اصالت وجود، در مقابل سایر تقریرهائی است که در دوره معاصر از این نظریه شکل گرفته است
نقش تعلیل فلسفی در توصیف علمی از منظر حکمت سینوی: با تأکید بر آموزه های طبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نسبت میان علم و فلسفه از وجوه گوناگونی قابل بررسی است؛ یکی از این وجوه، پرسش از نسبت میان توصیف علمی و تعلیل فلسفی است. پیروان دیدگاه تجربه گرا بر این باور اند که میان پرسش از چرایی پدیده ها در مقام تعلیل، و چگونگی آن ها، در مقام توصیف، نسبتی وجود ندارد و مرزهای علم طبیعی، مستقل از فلسفه است. در این میان بازخوانی اندیشه حکیمانی چون ابن سینا، که توأمان از دانش حکمت و علوم طبیعی بهره مند بودند، می تواند برای رهیافت های جدید در نسبت میان علم و فلسفه راهگشا باشد. در نظام حکمت سینوی، مقام تعلیل از مقام توصیف تمایزاتی دارد، اما از آن مستقل نیست. شیوه تعلیل فلسفی، چه در فلسفه الهی و چه در فلسفه طبیعی، در شیوه توصیف علمی اثرگذار است و از حیث روش شناختی، توصیف در برابر تجویز قرار می گیرد و نه تعلیل. بر این اساس بدون داشتن الگوی مشخص از روابط علّی – معلولی، نمی توان توصیف روشمندی از پدیده های طبیعی و علمی ارائه داد. ویژگی های اساسی در این الگوی علّی شامل: تمایز علیّت بالذّات از بالعرض، علیّت قریب از بعید، علیّت مرکب از بسیط، علیّت بالقوه از بالفعل و همچنین اثرگذاری نسبت میان علل، در اسناددهی و استدلال آوری علمی است.
بررسی و نقد دوگانه انگاری جوهری غیردکارتی ادوارد جاناتان لو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دوگانه انگاری جوهری، یکی از نظریات مهم پیرامون نفس و بدن است که با اظهارات دکارت مشهور گردید. دکارت با طرح این مسئله، بین نفس و بدن تمایز قائل می شود و یکی را از عالم روحانی و دیگری را متعلق به عالم جسمانی می داند. از آنجا که دکارت نفس و بدن را دو جوهر از دو عالم متفاوت می داند، در حل مشکل ارتباط بین این دو بعد ناموفق می شود، به گونه ای که بعد از مدتی دیدگاه وی به عنوان دیدگاهی غیرعلمی از سوی برخی اندیشمندان طرد می شود. ادوارد جاناتان لو به دنبال بررسی دیدگاه دکارت، درصدد برمی آید که با ایجاد برخی تغییرات در نظر دکارت، بار دیگر دوگانه انگاری جوهری را احیا بخشد. وی از یک طرف، مانند دکارت، نفس را از بدن متمایز می داند و قائل است که نفس همان بدن یا بخشی از بدن مانند مغز نیست و از طرف دیگر بر این عقیده است که نفس مالک برخی از خصوصیات جسمانی مانند داشتن مکان و سرعت است. بنابراین لو با نسبت دادن برخی خصوصیات فیزیکی به نفس، از عهده ی مشکل ارتباط نفس و بدن برمی آید، اگرچه که وی با چالش های دیگری برای اثبات نظر خود روبه رو است.