این مقاله به بررسی واکنش های فقرای روستایی، هم روستاییان و هم عشایرِ کوچ نشین، به تحولات ایجاد شده در اطراف و اکناف ایران توسط رضا شاه با اتخاذ یک برنامه حکومتی استبدادی و نوسازی سریع می پردازد. این مقاله نشان می دهد که چگونه برخلاف فرضیات متعارف انفعال روستایی که هم از سوی غرب و هم از سوی ناسیونالیسم ایرانی مطرح شده است، جوامع رعیت نشین و عشایر چادرنشین در واقع پاسخ های فعال گوناگونی به ابتکار عمل رژیم، هم به حساب خودشان و هم در ترکیب با سایر نیروهای اجتماعی، با هدف دفاع از خود و مقاومت در برابر تغییراتِ نامطلوب در روابط خود با مالکان و مقامات دولتی ایجاد کرده اند.