فرهنگ راهبردی در اکثر موارد در رابطه با مولفه هایی است که ارتباط گسترده ای را با روش جنگی مختص به یک کشور داشته باشد اما فرهنگ راهبردی، گستره ای وسیع تر را پوشش خواهد داد. در زمانه ای که بسیاری از تحلیلگران از ایجاد گسست در تاثیرگذاری مولفه های فرهنگ راهبردی ایران در دوره جمهوری اسلامی سخن می گویند می توان پیوست هایی نه چندان کم را نیز مشاهده نمود. سوال این است که پیوست های فرهنگ راهبردی ایران چگونه بر ساخت سیاست منطقه ای در دوره جمهوری اسلامی تاثیر گذاشته است؟ نتیجه کلی مقاله که با اتخاذ روش گفتمانی و تاریخی-تطبیقی و به کارگیری نظریه تحلیل گفتمان و سازه انگاری بدست آمده، نشان می دهدکه گفتمان جمهوری اسلامی منجر به تغییر دال مرکزی گفتمان حاکم بر ایران شد اما در عین حال، تاثیر بازتولید مولفه های فرهنگ راهبردی، در کنار سه متغیر کلان تاثیرگذار دیگر، منجر به بازتولید بنیان و سیاست هایی مشابه در قبال کشورها و نظم و نظام منطقه ای شده است. از این منظر هدف پژوهش آن است که نشان دهد برخی از سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی، بیش از آنکه با نوع حکومت مسلط در ایران مرتبط باشند، تحت تاثیر بازتولید مولفه های فرهنگ راهبردی ایران، مانند «تجربه ابرقدرت و امپراتوری بودن ایران»، «تنهایی تاریخی»، «محصور بودن میان دشمنان»، «نبرد دائمی خیر وشر»، «حضور در نظم ناعادلانه جهانی و قربانی بودن» و مواردی از این دست قرار دارند. بدین معنا که بستر و بنیان آنها را بازتولید فرهنگ راهبردی ایران تشکیل داده اما جهت و صورت ظاهری و به طور خلاصه نحوه کاربرد آنها، ارتباطی عمیق با دال مرکزی گفتمان حاکم بر ایران دارد