موضوع مقاله ی حاضر بررسی «سخن» در شاهنامه ی فردوسی است. به کارگیری واژه ی سخن در مفاهیم مختلف و با بسامدی بالا، یادآور اهمیّت «گفتن» به مثابه یکی از اضلاع مثلث «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» در شاهنامه است. زیرا فردوسی کاخ بلند نظم خویش را بر شالوده ی این مثلث بنیاد نهاد تا تصویری روشن از زندگی شایسته و بایسته ی آدمی، در سایه این سه مقوله ی بنیادین زندگی،تصویر نماید. فردوسی بیش از دو هزار بار از واژه ی سخن به صورت های بسیط، مشتق و مرکب، در معانی حقیقی و مجازی و همراه با ملایمات و ملازمات آن، در جای جای شاهنامه، استفاده کرده است. نگارنده کوشیده است، پس از بررسی تمامی موارد استعمال آن، نگاه فردوسی را به این «دال» که فصل ممیّز انسان از حیوان است، با تحلیل و توصیف مدلول هایش، نشان دهد تا تبیین جایگاه آن، در اندیشه ی پر دامنه ی و جهان بینی حکیم توس، امکان پذیر گردد. اگر چه پژوهش هایی مشابه می تواند نقش و جایگاه هر واژه را در ساختار اثر سترگ این حکیم فرزانه نشان دهد، بی گمان واژه ی سخن برای بررسی هایی از این دست اهمیت بیش تری دارد.زیرا سخن نه تنها یگانه ابزار بیان اواست؛ بلکه با تمام شئون و مراتب آگاهی و خرد و دانش و بینش او پیوندی ناگسستنی دارد.گذشته از این بررسی «سخن» در کلام فردوسی نحوه ی کاربرد این واژه ی کلیدی را آشکار می سازد و بدین ترتیب اولاً افق فکری فردوسی را به نمایش می گذارد و ثانیاً نشان می دهد که چه گونه شخصیت های شاهنامه، با سخن گفتن، پرده از رازهای درون خویش برمی گیرند و در نزد مخاطب محبوب یا مطرود می شوند.