علم در حکمت صدرا چیزی جز حضور چیزی نزد موجود درک کننده نیست. کامل ترین مصداق حضور ازنظر این مکتب، علم حضوری انسان به خود است که در آن، عالم و معلوم وحدت دارند. بنابراین ازنظر حکمت صدرا، معرفت به خود، در فلسفه جایگاه رفیعی دارد، اما آنچه در حکمت متعالیه، علم حضوری به نفس خوانده می شود، ازنظر کانت علم حضوری نیست، بلکه این علم گونه ای از علم تجربی ماست که با واسطه ی صورت ذهنی که کانت به آن پدیدار می گوید، حاصل آمده است، اما کانت غیر از این من تجربی، به من استعلایی ای قائل است که این من نمی تواند شیء فی نفسه ای محسوب شود که در کانون دید تجربی انسان قرار می گیرد؛ بنابراین وی شناخت از خود را نه حصولی می داند و نه حضوری. در این مقاله بررسی می شود که چرا ملاصدرا خود استعلایی را متعلق معرفت می داند و کانت نمی داند. این مسأله، ذیل این مسأله ی عام تر واقع است که آیا منِ درک کننده ، خود، متعلق معرفت است یا نه؟ در این نوشتار نشان خواهیم داد که علم به خود، برخلاف تلقی کانت، جز با نگرش وجودی تبیین پذیر نیست؛ چراکه ادراک حضوری، نحوه ای از حضور در وجود و برای وجود است.