استفاده از فلسفه مزیتی رقابتی برای فیلم سازان به شمار می رود. ماتریکس از این مزیت بهره برده است. این فیلم مرزهای واقعیت و خیال را درنوردیده است، اما فیلمی صرفاً حادثه ای یا علمی تخیلی نیست؛ ماتریکس فیلمی فلسفی است. این تحقیق به دنبال پاسخ به این سوال است که چرا فیلم ماتریکس یک فیلم فلسفی است و همچنین به دنبال بررسی چگونگی ارایه مفاهیم فلسفه شک گرایی در صورت زیبایی شناختی فیلم است. این پژوهش بر شفاف ساختن نحوه استفاده از محتوای فلسفی در این فیلم به منظور استفاده فیلم سازان متمرکز است. روش تحقیق در این مقاله، ترکیبی از تحلیل محتوای کیفی، تحلیل تصویر و مطالعه موردی، با رویکرد روایی و رویکرد فرمی است. یافته های تحقیق در سه محور پیرنگ، شخصیت پردازی و میزانسن بیان شده است. این یافته ها نشان می دهد که در بخش پیرنگ، هشت مفهومِ فلسفی غار افلاطون، مغزهای درون خمره، اتوپیا، سیمولاکرا، جهان رؤیا و اصالت ادراک، قرص قرمز یا آبی در جهان خیالی یا واقعی، دیالوگ به مثابه عمل فلسفی، و ماتریکس به مثابه شک فلسفی وجود دارد. در شخصیت پردازی، نئو به مثابه سقراط و دکارت در فیلم دیده می شود و در فرم، با میزانسن «شک فلسفی» روبه رو هستیم. نتایج این بررسی نشان می دهد که «ماتریکس» به اعتبار نظریات و ادبیات فلسفی و همچنین بنابر تحلیل های برخی فیلسوفان معاصر، فیلمی فلسفی است و بر اساس «مکتب شک گرایی» قابل تحلیل و تفسیر است که مجموع این موارد سبب شکل گیری مدل شک گرایی در فیلم ماتریکس شده است.