«نفثه المصدور» تألیف زیدری نسوی، اغلب به مثابه متنی نگریسته شده است که بخشی از واقعیتِ تاریخی حمله مغول را به بیانی عاطفی روایت کرده است. اما در مقاله حاضر می کوشیم تا نشان دهیم که نویسنده این کتاب در فرصت مناسبی، که البته آن را مرهونِ سِمَتِ درباری اش است، به «تاریخ نمایی» دست زده است و وقتی مطمئن شده که کار مخدومان سابقش پایان یافته است، با استفاده از سابقه تحریرِ سیره جلال الدین و بهره گیری از سِمتِ دیوانی، نفثه المصدور را به مثابه گواه برائتِ خود از اتهامِ فرار از حمله مغول نگاشته است. با استفاده از شواهد متنی و قرائت تنگاتنگ متن درمی یابیم که زیدری با بهره گیری از ژانری که برای روایت اثرش برگزیده است، یعنی روایت تاریخی، واقعیت را در جهت مقصود خویش تغییر داده و به این ترتیب ذهن خواننده امروزی اش را نیز تسخیر کرده است. این راه کارها از گردآوردنِ عناصر چهارگانه طبیعت و بهره گیری از ساختار قصیده در نثر آغاز می شود و تا درازگویی و ممانعت از شکل گیری گفت وگو پیش می رود.