ایران در دوره فرمانروایی «نادرشاه افشار»، جنگ های داخلی و خارجی را سپری می کند که اوضاع هنر، به ویژه نقاشی را متأثّر می سازد. حدود نیم سده پس از این جریان، فرانسه درگیر انقلاب بزرگی می شود که تمام اروپا را تحت الشعاع قرار می دهد و به فرمانروایی کوتاه مدت «ناپلئون» می انجامد که با کشورگشایی های گسترده وی همراه می شود. نظر به تشابه سیاسی مذکور در بازه تاریخی تقریباً یکسان و با تأیید آن که محتوای هنرها، آینه جریان های فکری موجود در جامعه عصر خویش هستند، می بایست به رغم تفاوت های سبکی، شباهت هایی در هنر این دو سرزمین وجود داشته باشد. با این حساب، این پژوهش درپی آن است که دریابد: نظامی گری و سیاست های تقریباً مشابه نادرشاه و ناپلئون، باعث بروز چه شباهت هایی در ساختار صوری پیکره نگاری آنان شده است؟ آنچه به دنبال می آید، با نظر به رویکرد بازتاب در جامعه شناسی به تحلیل تفسیری مؤلفه های ساختار صوری هشت مورد از پیکره نگاری های نادر و ناپلئون می پردازد. هدف اصلی نگارندگان این مقاله، تأکید بر وجوه تشابه این آثار است. یکی از ضرورت های این پژوهش، مغفول واقع شدن ابعاد هنری دوره افشاریه است. درحالی که، سنت تطبیقی می تواند از قرابت فرهنگی حکایت کند که در تأیید ارزش های احتمالی آن، راهگشاست. این پژوهش به روش تحلیلی نشان می دهد در دوره افشار، نقاشان دربار ایران، با تمسک به اصول هنر سنتی چون نورپردازی پراکنده، پیکربندی رسمی و زینت نگاری به خلق فضاهای میان دوبعدی و سه بعدی اقدام کردند. در غرب هم ناپلئون، هنر نئوکلاسیک را به رسمیت شناخت و بر ارجاع به ارزش های رم باستان تأکید ورزید؛ اما قدرت و ثروت بستری فراهم آورد تا در هر دو سرزمین، پیکره نگاری های پادشاه با تجسم آرایه های مرصع، تمکّن وی را به مخاطب القا نماید. نتیجه آن که، ایران و فرانسه رویکردهای متفاوت را به لحاظ طبیعت نگاری از سر گذراندند؛ اما در این برهه تاریخی خاص، به دلیل اهمیت فوق العاده تجسم ابهّت ملوکانه در ارجاع به سابقه هنری خود و التفات به زینت گرایی هم سو هستند.