مسیله نفس و بحث از آغاز و انجام آن، از مسایل مهم در حوزه فلسفه است. اگرچه در آرای فلاسفه باستان، بحث از نفس به صورت مبهم بیان شده است، این موضوع از جمله مباحث برجسته در آرای ارسطو و ابن سینا به شمار می آید. نگاه کلی به فلسفه ارسطو نشان می دهد او برای همه موجودات قایل به نفس است. وی بر مبنای نظریه ماده صورت، نفس و بدن را جدایی ناپذیر می داند و معتقد است نفس، حادث با حدوث بدن است و در نهایت با نابودی بدن نابود می شود و بقایی برای آن در نظر نمی گیرد؛ اما با دقیق شدن در آرای او و بررسی آثار مختلف وی، به مباحثی می رسیم که با این نگاه کلی کاملاً متفاوت است و نشان دهنده اعتقاد او به جاودانگی دست کم بخشی از نفس است. ابن سینا نیز در مسیله پیدایی نفس ظاهراً نظری مشابه نظر ارسطو دارد و حتی شاید این گونه به نظر آید که مقلد صرف ارسطوست و به تبع ارسطو به حدوث نفس معتقد است؛ اما با دقیق شدن در آرا و آثار وی، مشخص می شود در بسیاری از جزییات و اصول مهم از ارسطو فاصله می گیرد؛ به گونه ای که اگرچه قایل به حدوث نفس است، بر خلاف نگاه ارسطویی در باب سرنوشت نفس، وی در نهایت نفس را امری جاودانه می داند