ذاتی گرایی(Essentialism) نظریه ای متافیزیکی است که ریشه در سنت پربار ارسطو دارد. در این نظریه برخی ویژگی ها، هویت یک شی ء را تعیین می کنند. قائلان به چنین دیدگاهی، هر شی ء را دارای ذات مختص به خود می دانند. نفی امکان شناخت ذات اشیاء، نقدی است که بر نظریه ی ذاتی گرایی ارسطو وارد شده است. این انکار به ویژه در آموزه های پوزیتیویسم منطقی با رد مابعدالطبیعه به اوج خود رسید. علاوه بر متن دست آوردهای دکارت، لایب نیتس، نیوتن، لاک، هیوم، و بحث های معناشناختی کریپکی و پاتنم، رویکرد نوینی از ذاتی گرایی در چهر ه ی علمی آن مطرح گردید. اِلیس با ارائه ی متافیریکی نوین به این ذاتی گرایی کمک کرد. این ذاتی گرایی با طرح نوع طبیعی در چارچوب مابعدالطبیعه علم، غنای درخور توجهی یافت و انواع طبیعی و ویژگی های ذاتی آن ها از جایگاه خاصی در ذاتی گرایی علمی برخوردار شدند. بر هر دو جریان در پیوند با مسئله ی ارجاع، ارتباط میان ویژگی های میکروسکوپیک و ماکروسکوپیک و این همانی نوع طبیعی و ساختار شیمیایی نقدهایی وارد شده است. هدف این مقاله، این است که ضمن طرح ذاتی گرایی و نوع طبیعی از منظر فیلسوفان علم نام برده، نشان داده شود که کدام یک از دیدگاه های فیلسوفان فوق، توان پاسخ گویی به نقدهای موجود را دارد. پاسخ به نقدهای موجود، اهمیت توجه به واقعیت به جای زبان را نشان می دهد. دست آورد چنین دیدگاهی در مباحث مربوط به جهان های ممکن، تمایز میان تحلیل و معناشناسی ویژگی های گرایشی، ارجاع به آن ها و چرایی عدم تحویل کلی ساختاری به غیرساختاری بازتاب می یابد.