فلسفه» أولی یا مابعدالطبیعه یکی از دانشهای کهن در عرصه» تفکّر و اندیشه بشری است که از هنگام نظم و نسق گرفتن خاصّ آن در کتابهایی مشخّص و ممتاز تا به امروز، نظریّات آن همواره در معرض بررسی و نقد دانشمندان این حوزه بوده است؛ بگونهیی که بررسی و تحقیق درباره» چیستی موضوع این دانش نیز از نگاه نقّاد و موشکافیهای فیلسوفانه مصون نمانده است. پس از ارسطو، بسبب برخی از عبارات بظاهر متعارض وی، نزاعی درباره» چیستی موضوع مابعدالطبیعه درگرفت که در یکسو، برخی امور مفارق الهی را بعنوان موضو ع تأملات مابعدالطبیعی معرفی میکردند و در طرف دیگر، عدهیی نیز بررسی موجود بصورت مطلق را موضوع این دانش تلقّی میکردند. اما در این میان، برخی از متفکّران بسوی نظریهیی وحدتبخش سوق یافتند که بر مبنای آن میتوان گفت هیچگونه تعارض و تفاوتی در میان عبارات گوناگون ارسطو یافت نمیشود. یک تقریر و تحریر بینظیر از این نظریه» وحدتبخش، بصورتی منسجم در آثار ابن سینا مشاهده میشود. ابن سینا از یکسو بر این باور است که موضوع و محور تأملات مابعدالطبیعی، موجود من حیث انّه موجود است و از سوی دیگر، موجود چونان موجود را همان امور الهی و مفارق معرفی میکند و بر این باور است که حدّ و تعریف علم کلّی همان تعریف علم الهی است. در نظر ابن سینا، فلسفه» أولی علم یگانهیی است که تنها یک موضوع دارد و آن موجود مطلق است اما حیطه» شمول و گستره» این موضوع، به امور مفارق از مادّه اختصاص دارد. دقّت در عبارات ابن سینا مبیّن آنست که اختصاص خود و ذات «موجود» به مفارقات در تغایر با مادی دانستن برخی از موجودات نیست و این، تنها هنگامی میسر است که به مسئله مهم و کلیدی تخصّص «موجود» در اندیشه» ابن سینا دقت شود. تخصص موجود بمعنای تنزّل آن از مقام اطلاق خود و ظهور خصوصیّات طبیعی یا تعلیمی است که آن نیز تنها با همراهی عدم میسّر میگردد. امر مادی، موجودی است که از مقام ذات «موجود» بشدّت تنزّل یافته و به مرزهای عدم نزدیک شده است. در نظر ابن سینا، موضوع فلسفه امری ذهنی نیست، بلکه امری خارجی است که در عین تحقّق خارجی، برخوردار از سعه و شمول است؛ نظریهیی که بروشنی، مبیّن دیدگاه اصالت وجودی ابن سیناست.