آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۰

چکیده

مولوی (604-672 ق) عارف و شاعر بی نظیر ادبیات عرفانی فارسی که معرفت، تجربه و آفرینندگی را یک جا جمع کرده است و در عصر خود و پس از مرگش جدی گرفته شده آثاری به یادگار گذاشت که گرد کهنگی به خود ندیده اند و همچنان محل رجوع و بحث و تامل اند. این دفتر حیات بخش مشحون از تعالیم و نظریات است. مولوی عارف و شاعر انسان است از این رو درد و رنج بشری را خوب می فهمد و البته راه حل های مفید و رهایی بخشی ارائه می کند. تنهایی که از بحران های انسان معاصر است در مثنوی او بازتاب قابل توجهی یافته است. این که آدمی تصور کند که در دنیا نه کسی در اندیشه اوست، نه در دلی جایی دارد و نه کسی می خواهد به او کمکی کند و یا از مشکلاتش بکاهد در یک کلام تنهایی را فراهم می آورد. اما مولوی ذاتاً انسان را تنها نمی داند در عین این که بر نیاز ذاتی انسان به همراه (درونی ـ بیرونی) صحه می گذارد. از این جهت درصدد بر می آید تا رنج تنهایی را مورد توجه قرار دهد و برای درمان آن نسخه ای بپیچد. نویسنده در این مقاله کوشیده است تنهایی در مثنوی را با عنایت به مفاهیمی چون معنا، مبانی، علل، انواع و راه های رهایی بکاود و طبقه بندی و تحلیل کند.

تبلیغات