نگاهی به «پیش انگاری» از دو چشم انداز (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
نوشته حاضر به معرفى پدیده «از پیشانگارى» و طبقه بندى گونههاى آن اختصاص یافته است. این ویژگى زبانى همواره توجه زبان شناسان را به خود معطوف داشته، ولى صرفا در محدوده پژوهشهاى زبان شناسان باقى نمانده و با بسط منطق محمولات مرتبه اول و معرفى منطق محمولات مرتبه دوم از سوى منطقدانان، به یکى از مسائلى مبدل شده که علاوه بر زبان شناسان، منطقدانان را نیز مشغول خود ساخته است. در این مختصر کوشش خواهد شد، پس از معرفى «از پیشانگارى» به بحث و بررسى این پدیده از دو منظر زبان شناختى و منطقى پرداخته شود و ماهیت آن مورد بازبینى قرار گیرد.متن
1- مقدمه
«از پیشانگارى» [presupposition] یکى از انواع روابط معنایى در سطح جملات زبان است. این امکان وجود دارد که بر حسب اطلاعات موجود درون یک جمله بتوان به اطلاعات دیگرى دست یافت. در چنین شرایطى، یک جمله مىتواند پیش زمینه اطلاعاتى باشد که در جملهاى دیگر آمده است. به نمونههاى (1) و (2) توجه کنید:
(1) الف - خواهر مهرداد ازدواج کرد.
ب - مهرداد خواهر دارد.
(2) الف - منوچهر از زندان برایم نامهاى فرستاده است.
ب - منوچهر در زندان است.
پدیده «از پیش انگارى» که براى نخستین بار از سوى استر اوسن (î16) مطرح شد، در اصل به رابطه میان جملههاى الف و ب در نمونههایى نظیر (1) و (2) باز مىگردد. در این شرایط، جملههاى (1) ب و (2) ب براى (1) الف و (2) الف، «از پیش انگاشته» [presupposed]تلقى مىشوند.
بحث درباره «از پیش انگارى» در زبانشناسى به حوزه مطالعات معناشناسى کشیده شده و در این حوزه، به طبقه بندى آن در میان انواع روابط معنایى در سطح جمله بسنده شده است. از سوى دیگر در منطق نیز بویژه پس از طرح دیدگاه راسل (î13) درباره منطق جملهها [sentential logic]، بررسى «از پیش انگارى» به تعیین ارزش صدق جملاتى کشیده شد که مىتوانستند به «از پیش انگارى» بیانجامند.
براى بررسى آنچه تاکنون در این زمینه صورت پذیرفته، ابتدا باید میان «از پیش انگارى» و یکى دیگر از روابط معنایى در سطح جملات زبان، یعنى «استلزام معنایى» [entailment]، تمایزى قانع کننده قائل شویم، سپس گونههاى «از پیش انگارى» را به آن گونهاى که تاکنون مطرح بوده معرفى کنیم و از این طریق به مطالعات منطقدانان در این زمینه راه یابیم و به نتیجهگیرى نهایى بپردازیم. این همان کارى است که به ترتیب در بخشهاى بعدى نوشته حاضر انجام خواهیم داد.
2- «از پیش انگارى» و استلزام معنایى
معمولاً «استلزام معنایى» را رابطه معنایى میان جملاتى معرفى مىکنند که مفهوم یکى مستلزم مفهوم دیگرى است. به بیان سادهتر، جمله الف مستلزم تایید جمله ب است. در این مورد به نمونههاى (3) و (4) توجه کنید:
(3) الف - گربه بهرام زاییده است.
ب - گربه بهرام ماده است.
(4) الف- نهنگ به نوزادش شیر مىدهد.
ب - نهنگ پستاندار است.
با توجه به نمونههاى (3) و (4) مىتوان استلزام معنایى را، رابطه میان مفهوم جملاتى دانست که برحسب شرایط لازم و کافى واژهها به یکدیگر مربوط مىشوند. در نمونه (3)، شرط لازم براى «زاییدن»، «ماده بودن» است و در جمله (4) نیز «شیردادن» مشروط به «پستاندار بودن» است.
با آنچه درباره استلزام معنایى گفته شد، مىتوان میان این رابطه معنایى و از پیش انگارى تمایزى قائل شد. از پیش انگارى از طریق شرایط لازم و کافى مفهوم واژهها صورت نمىپذیرد؛ در حالى که استلزام معنایى به همین ویژگى وابسته است. در نمونه (3)، «ماده بودن» شرط لازم براى «زاییدن» است، در حالى که در نمونه (1)، «خواهر داشتن» شرط لازم براى «مهرداد» نیست.
براساس آنچه گفته شد، در معناشناسى با قاطعیت میان «از پیش انگارى» و «استلزام معنایى» تمایز قائل شدهاند. ولى مسأله به این سادگى نیست، زیرا وجوه اشتراک این دو رابطه معنایى سبب شده تا منطقدانان برخلاف زبان شناسان، «استلزام معنایى» را گونهاى «از پیش انگارى» تلقى کنند و دلایل قانع کنندهاى در این باره برشمارند. در جاى خود به این نکته خواهیم پرداخت.
3- گونههاى از پیشانگارى
معمولاً در مطالعات معناشناسان به انواع از پیش انگارى اشاره نمىشود، ولى منطقدانان میان سه گونه از پیش انگارى تمایز قائل مىشوند و این انواع را «از پیش انگارى وجودى» [existential presupposition]، «از پیش انگارى وقوعى» [factive presupposition] و «از پیش انگارى مقولهاى» [categorial presupposition] مىنامند (î1 ص 152). براى تشخیص این انواع به نمونههاى (5) تا (7) توجه کنید. در این نمونهها «از پیش انگارى» را با علامت î نشان دادهایم.
(5) از پیش انگارى وجودى
الف - دوچرخه نادر دندهاى است î نادر دوچرخه دارد.
ب- شوهر ثریا مریض است î ثریا شوهر دارد.
پ - گربه فرهاد گل باقالى است îفرهاد گربه دارد.
همان گونه که در نمونههاى (5) مشاهده مىشود، ویژگى «دندهاى بودن»، «مریض بودن»، یا «گل باقالى بودن» به چیزى مانند: «دوچرخه»، «شوهر»، یا «گربه» نسبت داده شده است و سبب مىشود تا وجود آن چیز از پیش انگاشته شود.
(6) از پیش انگارى وقوعى
الف - خیلى عجیب است که نادر رانندگى مىکند î نادر رانندگى مىکند.
ب- ثریا از مردود شدنش در امتحان متأسف است î ثریا در امتحان مردود شده است.
پ- مشکل ما این است که فرهاد ماجرا را نمىداند î فرهاد ماجرا را نمىداند.
براساس نمونههاى (6)، مىتوان، دریافت که در از پیش انگارى وقوعى، وقوع مطلبى مانند «رانندگى کردن نادر»، «مردود شدن ثریا در امتحان»، یا «عدم آگاهى فرهاد از ماجرا» مورد اشاره قرار مىگیرد و به همین دلیل، چنین مطلبى از پیش انگاشته مىشود.
(7) از پیش انگارى مقولهاى
الف - برادر کوچک نادر کتاب مىخواند î برادر کوچک نادر سواد دارد.
ب- گربه ثریا به بچه هایش شیر مىدهد î گربه ثریا ماده است.
پ- رئیس فرهاد در تصادف اتومبیل کشته شد î رئیس فرهاد مرده است.
با توجه به نمونههاى (7) مىتوان دریافت که «از پیش انگارى» مقولهاى، همانى است که در معناشناسى «استلزام معنایى» نامیده مىشود، زیرا «کتاب خواندن» مستلزم «سواد داشتن»، «شیردادن» مستلزم «ماده بودن» و «کشته شدن» مستلزم «مردن» است. حال به نمونه (8) توجه کنید:
(8) الف - نادر به بچهاش شیر مىدهد î بچه نادر شیرخشک مىخورد.
ب- ثریا در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا مىکند î ثریا نابغه است.
پ - فرهاد روزى صدبار دستهایش را مىشوید î فرهاد وسواس دارد.
نمونههایى نظیر (8) را معمولاً در قالب از پیش انگارى مقولهاى طبقه بندى مىکنند. براى ارائه تعریفى در مورد این گونه از پیش انگارى باید با دو اصطلاح منطقى «محمول» [predicate] و «دامنه» [domain] آشنا بود. محمول در منطق محمولها ویژگیى است که به چیزى حمل مىگردد. براى نمونه، در مثال (8) الف، «شیردادن» به «نادر» نسبت داده شده است و در (8) ب، «اجرا کردن پیانو کنسرتو» به «ثریا». «دامنه» نیز در اصل مجموعه واحدهایى به حساب مىآیند که محمولى خاص به آنها نسبت داده مىشود. در چنین شرایطى، از پیش انگارى مقولهاى، زمانى مطرح است که بتوان بر حسب نوع محمول، ویژگیى را براى واحد درون دامنه آن محمول از پیش انگاشت. ولى توجیه استلزام معنایى براى نمونههاى (8) برحسب شرایط لازم و کافى مفهوم واژهها ممکن نیست. گفتیم که در استلزام معنایى، یکى از شرایط لازم و کافى واژهاى درون جمله به چنین استلزامى منتهى مىشود. مثلاً «شوهر کردن» مستلزم «مونث بودن» است و جز آن؛ ولى براى نمونههاى (8) چه استلزامى را مىتوان در نظر گرفت؟ به این نکته در جاى خود اشاره خواهیم کرد.
4- ارزش صدق و استلزام معنایى
براى دستیابى به نتیجهاى قطعى در مورد «از پیش انگارى» و انواع آن، ابتدا باید به شکلى مقبول به تعیین هویت استلزام معنایى از یک سو و «از پیش انگارى» از سوى دیگر بپردازیم. به نمونه (9) توجه کنید:
(9) الف - مهرداد در سانحه سقوط هواپیما کشته شد.
ب- مهرداد مرد.
براساس آنچه تاکنون گفته شد، وقوع جمله (9) الف، مستلزم وقوع جمله (9) ب است. به بیان سادهتر، اگر ما جمله (9) الف را بشنویم و آن را بپذیریم. جمله (9) ب را نیز پذیرفتهایم بدون این که نیازى به گفتنش بوده باشد؛ و اگر (9) الف را باور نکنیم، استلزام معنایى (9) ب منتفى خواهد بود.
حال امکانات مختلف تعیین ارزش صدق دو جمله (9) الف و ب را بررسى مىکنیم. اگر جمله (9) الف، صدق باشد، جمله (9) ب، صدق است. اگر جمله (9) الف، کذب باشد، جمله (9) ب، مىتواند صدق یا کذب باشد، زیرا ممکن است مهرداد مرده باشد، ولى الزاما در سقوط هواپیما کشته نشده باشد و یا زنده باشد. اگر جمله (9) ب، کذب باشد، پس مهرداد نمرده و مسلما نمىتواند در سانحه سقوط هواپیما کشته شده باشد. بنابراین کذب جمله (9) ب، به کذب جمله (9) الف، مىانجامد. حال اگر (9) ب، صدق باشد، جمله (9) الف، مىتواند صدق یا کذب باشد؛ یعنى مهرداد مىتواند در سانحه سقوط هواپیما کشته شده باشد و یا به دلیل دیگرى مرده باشد. به این ترتیب، ارزش صدق دو جمله داراى استلزام معنایى را مىتوان، در جدول (10) به دست داد. علامت پیکان مسیر رابطه میان جملههاى الف و ب را نشان مىدهد (î15 ص 91) «صدق» و «کذب» به صورت اختصارى با ص و ک مشخص شدهاند.
(10) جدول تعیین ارزش صدق جملههاى داراى رابطه استلزام معنایى
الف ب
___________________________
ص -------> ص
ک -------> ص/ک
ک <------- ک
ص/ک <------- ص
حال با توجه به جدول (10) به سراغ تعیین ارزش صدق، مثلاً جمله (8) ب، مىرویم تا ببینیم آیا جدول تعیین ارزش صدق جملههاى داراى رابطه استلزام معنایى درباره این نمونه و دیگر نمونههاى (8) عمل مىکند یا نه. در نمونه (8) ب، مسأله بر سر این بود که با آگاهى از استعداد ثریا، در نواختن پیانو مىتوان به این «از پیش انگارى» رسید که ثریا نابغه است. در چنین شرایطى، اگر جمله اول را با «الف» و جمله دوم، یعنى جمله از پیش انگاشته را با «ب» مشخص کنیم، صدق الف، به صدق ب مىانجامد. این مورد با ردیف اول جدول (10) تطبیق دارد. اگر ثریا در سه سالگى، نتوانسته باشد، قطعه مذکور را، با پیانو اجرا کند، یعنى الف کذب باشد، نابغه بودن ثریا مىتواند صدق یا کذب باشد. در این مورد نیز ردیف دوم جدول (10) با این شرایط تطبیق مىکند. در شرایطى که ثریا نابغه نباشد، یعنى جمله ب، کذب در نظر گرفته شود، برخلاف ردیف سوم جدول (10)، الزامى براى کذب جمله الف وجود ندارد؛ هر چند، هر کسى، این قطعه موسیقى را شنیده باشد، مدعى خواهد بود که براى اجراى این قطعه در سه سالگى الزاما باید نابغه بود.
در مورد ردیف چهارم جدول (10) نیز تطبیق صورت مىگیرد، زیرا ثریا مىتواند نابغه باشد و بتواند این قطعه را اجرا بکند یا نکند. بنابراین ما به هنگام بررسى نمونههایى مانند (8) با مشکل عمدهاى مواجه مىشویم و آن این که برحسب تعریفى که از رابطه «استلزام معنایى» به دست مىدهیم، جملههایى مانند (8) در این قالب نمىگنجد؛ ولى جدول تعیین ارزش صدق استلزام معنایى در موردشان صادق است.
5- ارزش صدق و «از پیش انگارى»
حال به سراغ تعیین ارزش صدق جملههاى داراى از پیشانگارى، نسبت به جملههاى از پیش انگاشته مىرویم. به نمونه (11) توجه کنید:
(11) الف - شوهر مریم دبیر است.
ب- مریم شوهر دارد.
مثال (11) نمونه بارز یک «از پیش انگارى» وجودى است. براساس این نمونه، اگر جمله الف، صدق باشد، جمله ب، صدق است. اگر جمله الف، کذب باشد، یعنى شوهر مریم دبیر نباشد، جمله ب، باز هم صدق است، زیرا شوهر مریم چه دبیر باشد و چه نباشد، به هر حال مریم شوهر دارد. اگر جمله ب، صدق باشد، یعنى مریم شوهر داشته باشد، شوهر او مىتواند دبیر باشد یا نباشد. بنابراین در این حالت جمله الف، مىتواند صدق یا کذب باشد. اگر جمله ب، کذب باشد، یعنى مریم شوهر نداشته باشد، جمله الف، کذب است، زیرا کسى که شوهر ندارد نمىتواند شوهرش دبیر باشد. بر این اساس مىتوان، جدول (12) را به دست داد (î15 ص 94):
(12) جدول تعیین ارزش صدق جملههاى داراى رابطه «از پیش انگارى»
الف ب
___________________________
ص -------> ص
ک -------> ص
ص/ک <------- ص
ک <------- ک
حال با توجه به جدول (12)، همان جمله (8) ب را مورد بررسى مجدد قرار مىدهیم. جالب این جاست که درست برعکس مورد تطبیق جمله (8) ب با جدول (10)، در این جا جمله مذکور به لحاظ ارزش صدق با ردیف دوم جدول (12) تطبیق نمىکند؛ یعنى وقتى ثریا نمىتواند در سه سالگى آن قطعه موسیقى را اجرا کند و جمله الف کذب است، هیچ دلیلى وجود ندارد که نابغه بودن او را صدق بدانیم. به بیان دقیقتر، در چنین شرایطى جمله ب مىتواند صدق یا کذب باشد. مسأله این است که نمونههایى نظیر (8) در قالب تعریف از پیش انگارى مقولهاى مىگنجند، ولى با جدول تعیین ارزش صدق جملههاى داراى رابطه «از پیش انگارى» تطبیق نمىکنند و از سوى دیگر، همین جملهها با تعریف رابطه استلزام معنایى سازگار نیستند، ولى با جدول تعیین ارزش صدق جملههاى داراى رابطه استلزام معنایى مغایرتى را نمىنمایند. آیا این جملهها و جملههایى مانند (13) در قالب رابطه «از پیش انگارى» قابل طبقه بندىاند؟ آیا این جملهها را باید در محدوده رابطه استلزام معنایى قرار داد؟ آیا باید پیوستارى میان از پیش انگارى مطلق و استلزام معنایى مطلق در نظر گرفت و این دسته از جملهها را در سایه روشنهاى میان این دو قطب جا داد؟ پاسخ به این پرسشها زمانى مطرح خواهد بود که جدا از دو رابطه استلزام معنایى و «از پیش انگارى» شرایط دیگرى براى طبقه بندى نمونههاى (8) با نمونههاى (13)، قائل نباشیم. به نمونههاى (13)، توجه کنید:
(13) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید î مهرداد ثروتمند است.
ب - خواستگارها در خانه فریبا را، از جا درآوردند î فریبا زیباست.
پ - هوشنگ صبح تا شب نشسته پاى اینترنت î هوشنگ با کار کامپیوتر آشناست.
ت - داوود فقط براى مغازههاى بالاى شهر گوشت شقه مىکند î داوود قصاب است.
آیا به واقع نمونههاى (8) یا (13) را مىتوان در قالب رابطه «از پیش انگارى» مورد بحث و بررسى قرار داد؟ در بخش آینده به این پرسش خواهیم پرداخت.
ولى بحث درباره تعیین ارزش صدق «از پیش انگارى» جنبه دیگرى نیز دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. به نمونه (14) توجه کنید:
(14) سیگار را کنار گذاشتهاى؟
پاسخ به پرسش (14) به دو صورت (15) و (16) مطرح خواهد بود.
(15) بله، سیگار را کنار گذاشتهام.
(16) نه، سیگار را کنار نگذاشتهام.
جمله (16) نفى جمله (15) به حساب مىآید. بنابراین، اگر (15) صدق باشد، (16) کذب است و برعکس. اما کسى که تاکنون سیگار نکشیده، نه مىتواند از پاسخ (15) استفاده کند و نه (16) را به کار ببرد، زیرا هر دو این پاسخها این «از پیش انگارى» را در بردارد که وى سیگار مىکشیده است. در چنین شرایطى، جملههاى (15) و (16) نه صدقند و نه کذب، یعنى اساسا از ارزش صدق برخوردار نیستند و زمانى مىتوان از ارزش صدق آنها سخنى به میان آورد که گوینده، سیگار کشیده باشد. منطقدانان این شرط را «از پیش انگارى منطقى» [logical presupposition] مىنامند (î1 ص 149). این شرط براى نخستین بار از سوى فرگه (î6) معرفى شده است و به طرح منطقى منتهى شد که بتوان جمله را بدون ارزش صدق یا با بیش از یک ارزش صدق مورد تحلیل قرار داد. در چنین شرایطى، جملههایى مانند (15) و (16) از ارزش صدق «صفر» [zero] برخوردار خواهند بود.
براساس نمونههایى مانند (15) و (16)، مىتوان از منظر منطق به تعریف دقیقى براى «از پیش انگارى» دست یافت: «اگر صدق یک جمله و صدق نفى آن جمله، هر دو به صدق دیگرى بیانجامد، این جمله اخیر براى هر دو آن جملهها از پیش انگاشته است.» در این مورد به نمونه (17) توجه کنید:
(17) الف - ماشین هوشنگ قرمز است.
ب - ماشین هوشنگ قرمز نیست.
پ- هوشنگ ماشین دارد.
براساس تعریفى که به لحاظ منطقى به دست دادیم، جمله (17) پ، براى (17) الف، از پیش انگاشته است، زیرا اگر (17) الف، کذب هم باشد، نفى آن یعنى جمله (17) ب، صدق است و از طریق این جمله نیز مىتوان به «از پیش انگارى» (17) پ، دست یافت. جدول (12) نیز این ادعا را تایید مىکند.
حال به جمله (8) الف، بازگردیم و خود آن جمله و نفى آن را به ترتیب در (18) و (19) در نظر بگیریم:
(18) نادر به بچهاش شیر مىدهد.
(19) نادر به بچهاش شیر نمىدهد.
چگونه مىتوان ارزش صدق جملهاى مانند (19) را تعیین کرد؟ شاید بتوان مدعى شد که جمله (19) نه صدق است و نه کذب؛ زیرا، مگر اصلاً قرار است نادر بتواند به بچهاش شیر بدهد؟ این نکته در منطق محمولهاى مرتبه دوم و با بسط مفهوم «دامنه» به «محمول» ها امکان توضیح مىیابد. در چنین شرایطى، دامنه یک محمول، مجموعه تمامى واحدهایى را تشکیل مىدهد که بتوان آن محمول را به آن واحدها نسبت داد. بنابراین، دامنه محمول «شیردادن»، تمامى واحدهایى است که بتوانند شیر بدهند، یعنى «پستاندار مؤنث» باشند. دامنه یک محمول را نباید با مصداق آن محمول اشتباه کرد. مصداق محمولى مانند «شیردادن» در معناشناسى منطق محمولها [predicate logic] مجموعه تمامى واحدهایى است که در جهان خارج واقعا شیر مىدهند، نه این که بتوان عمل «شیر دادن» را به آنها نسبت داد.
حال اگر a را، واحدى در نظر بگیریم که در دامنه محمول Fاست، مىتوان «نادر شیر مىدهد» را به کمک برگردان F(a) نشان داد که در آن، a را براى «نادر» و F را براى محمول «شیر دادن» در نظر گرفتهایم. براى تحلیل شرایطى که عدم امکان تحقق «از پیش انگارى» به عدم دستیابى به ارزش صدق یک جمله مىانجامد، مىتوان از نمودار (20) بهره گرفت (1 ص 151)
با توجه به نمودار (20)، اگر «نادر» در خارج از دامنه محمول «شیردادن» قرار گرفته باشد، یعنى نتوان «شیر دادن» را به او نسبت داد، جمله «نادر به بچهاش شیر مىدهد» از ارزش صدق برخوردار نیست. اگر «نادر» در دامنه محمول «شیردادن» قرار بگیرد، یعنى بتوان «شیردادن» را به او نسبت داد، جمله «نادر به بچهاش شیر مىدهد» کذب است زیرا در محدوده مصداق محمول «شیر دادن» قرار ندارد. به عبارت سادهتر، «نادر» مىتواند شیر بدهد ولى این کار را واقعا در جهان خارج انجام نداده است. اگر «نادر» در محدوده مصداق محمول «شیردادن» قرار بگیرد، یعنى واقعا در جهان خارج به بچهاش شیر بدهد، آن وقت جمله «نادر به بچهاش شیر مىدهد» صدق است.
بر اساس آنچه گفته شد، جمله (18) یا همان جمله (8) الف، از ارزش صدق برخوردار نیست و چون نمىتوان براى نفى آن، یعنى جمله (19) نیز ارزش صدق در نظر گرفت، «از پیش انگارى» از آن ناممکن است. حال پرسش این است که پس چطور مىتوان از جمله «نادر به بچهاش شیر مىدهد» به جمله «بچه نادر شیرخشک مىخورد» رسید؟ براى ارائه پاسخى قانع کننده به این پرسش، باید به چگونگى استنتاج منطقى توجه کنیم.
6- استنتاج
اجازه دهید بحث خود را درباره «استنتاج» [inference] با نمونهاى آغاز کنیم:
(21) الف - شهرام یا زبانشناسى خوانده یا منطق
ب - شهرام زبانشناسى نخوانده
پ - شهرام منطق خوانده.
در منطق، چه در سطح منطق جملهها و چه در سطح منطق محمولها، نتیجه گرفتن جملهاى مانند (21) پ را، از (21) الف و ب «استنتاج» مىنامند. در چنین شرایطى، هر یک از جملههاى (21) الف و ب، یک «مقدمه» [premise] و جمله (21) پ، «نتیجه» [conclusion] نامیده مىشود. براى نمایش استنتاج، مقدمهها را زیر هم مىنویسند و زیر آنها خطى افقى مىکشند و نتیجه را زیر آن خط افقى مىنویسند. استنتاجى که از مقدمهها به نتیجه برسد، استنتاج درست نامیده مىشود. به نمونه (22) توجه کنید:
(22) الف - هوشنگ و مهرداد همکارند.
ب - هوشنگ معلم است.
_______________
پ - مهرداد معلم است.
نمونه (22) نیز، همانند (21) استنتاج درست یا «استنتاج منطقا درست» [logically valid inference] تلقى مىشود. حال به نمونه (23) توجه کنید:
(23) الف - هوشنگ و مهرداد ورزشکارند.
ب - هوشنگ کشتى گیر است.
___________________
پ - مهرداد وزنه بردار است.
استنتاج (23) نادرست است، زیرا به کمک دو مقدمه (23) الف و ب نمىتوان به نتیجه (23) پ رسید، حتى اگر از قبل، این «مهرداد» را بشناسیم و بدانیم که واقعا وزنه بردار است. استنتاج زمانى درست است که صرفا بتوان از مقدمه یا مقدمهها به نتیجه رسید و از اطلاعاتى خارج از آن استفاده نکرد.
با توجه به آنچه درباره استنتاج گفته شد، به سراغ همان جمله (8) الف برویم که در (18) تکرار شد. در این مورد استنتاج (24) را بدست مىدهیم:
(24) الف - نادر به بچهاش شیر مىدهد.
ب - انسان مذکر فقط مىتواند به بچهاش شیر خشک بدهد.
پ - نادر انسان مذکر است.
_________________
ت - بچه نادر شیرخشک مىخورد.
حال مىتوان دریافت که جمله بچه «نادر شیرخشک مىخورد» نسبت به جمله «نادر به بچهاش شیر مىدهد»، نه در رابطه «از پیش انگارى» و نه استلزام معنایى، بلکه حاصل نوعى استنتاج است. به استنتاجهاى (25) تا (27) براى جملههاى (8) ب و پ و مثلاً (13) الف توجه کنید:
(25) الف - ثریا در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا مىکند.
ب - کسى که در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا کند نابغه است.
______________________________________________________________
پ - ثریا نابغه است.
(26) الف - فرهاد روزى صدبار دستهایش را مىشوید.
ب- کسى که روزى صدبار دستهایش را بشوید وسواس دارد.
______________________________________
پ - فرهاد وسواس دارد.
(27) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید.
ب - کسى که رولزرویس سفیدش را به نوکرش ببخشد، ثروتمند است.
____________________________________________
پ- مهرداد ثروتمند است.
باید به این نکته توجه داشت که در استنتاجهاى (24) تا (27) براى سهولت در درک مطلب، از مقدمههایى استفاده کردهایم که منطقدانان مقبول نمىدانند، زیرا هر مقدمه باید از یک واحد اطلاعاتى تشکیل شده باشد. براى نمونه به استنتاج (28) توجه کنید و آن را با (27) مقایسه کنید:
(28) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید.
ب - انسانى که رولز رویس دارد ثروتمند است.
پ - انسانى که نوکر دارد ثروتمند است.
ت - رولزرویس گرانترین اتومبیل دنیاست.
ث - یکى از رنگهاى رولزرویس سفید است.
ج - انسانى که گرانترین اتومبیل دنیا را ببخشد ثروتمند است.
چ- مهرداد انسان است.
______________
ح - مهرداد ثروتمند است.
جدا از مقدمه (28) الف که در اختیار مخاطب قرار مىگیرد، مقدمههاى ب تا چ بخشى از دانش دایرة المعارفى [encyclopaedic knowledge] او را تشکیل مىدهند و به نتیجه ح منتهى مىشوند.
حال براى دستیابى به نتیجهگیرى اولیه از آنچه تاکنون گفته شد به نمونههاى (29) توجه کنید:
(29) الف - برادر فرشته ازدواج کرد î فرشته برادر دارد.
ب - وقتى فهمیدم اردشیر به آلمان رفته، خیلى تعجب کردم î اردشیر به آلمان رفته.
پ - گربه منصور زاییده است î گربه منصور ماده است.
ت - هاسمیک براى عید پاک، کلى تخم مرغ رنگ کرده î هاسمیک مسیحى است.
تا به این جا مشخص شد که جمله (29) الف، داراى «از پیش انگارى» وجودى است و جمله (29) ب را مىتوان از نوعى «از پیش انگارى» وقوعى برخوردار دانست. آنچه منطقدانان «از پیش انگارى» مقولهاى مىنامند، چیزى جز استلزام معنایى نیست. نمونه (29) پ مثال خوبى براى نمایش همان رابطهاى است که میان معنا شناسنان با برچسب استلزام معنایى و میان منطقدانان تحت عنوان «از پیش انگارى» مقولهاى طبقه بندى مىشود. جمله (29) ت، نه در قالب استلزام معنایى قابل طبقه بندى است و نه «از پیشانگارى»، بلکه استنتاجى است که نخستین مقدمه آن در اختیار مخاطب قرار مىگیرد و وى با استفاده از دیگر مقدمههایى که در دانش دایرة المعارفى خود انباشته است، به استنتاج مىپردازد.
اما جالب این جاست که نمونه (29) پ، یعنى همان موردى که محل اختلاف نظر، میان معناشناسان و منطقدانان است، بى شباهت به نمونه (29) ت، نیست. به استنتاج (30) توجه کنید:
(30) الف - گربه منصور زاییده است.
ب - حیوانى که مىزاید پستاندار است.
پ- پستاندارى که مىزاید ماده است.
_______________________
ت - گربه منصور ماده است.
تنها تفاوتى که مىتوان، میان استنتاج (30) و مثلاً استنتاج (28) یافت، این است که در استنتاج (30)، مقدمههاى (30) ب و پ، به شرایط لازم و کافى مفهوم «زاییدن» مربوطند؛ در حالى که در نمونهاى مانند (28) چنین نیست. به بیان سادهتر، ما در استنتاج (30)، دو مولفه معنایى [+ پستاندار] و [+ ماده] را براى «زاییدن»، به صورت دو مقدمه ذکر کردهایم. بنابراین مقدمههاى مذکور درون زبانى اند، در حالى که مقدمههاى (28) ب تا چ، برون زبانى، به حساب مىآیند. این نکته مىتواند بهانهاى براى ما شود تا آنچه در نمونههایى مانند (29) پ، مطرح است، رابطه استنتاجى درون زبانى بنامیم و آن را در تقابل با رابطه استنتاجى برون زبانى قرار دهیم که مثلاً در نمونههایى مانند (29) ت، هویداست.
7- بررسى کاربرد شناختى «از پیش انگارى»
براى تعیین ماهیت رابطه معنایى «از پیش انگارى» و شناخت آنچه از عدم دستیابى به ارزش صدق جملههایى برخوردار از این ویژگى حاصل مىآید، رهیافت دیگرى نیز مطرح است که نوعى تحلیل کاربرد شناختى «از پیش انگارى» است. در این تحلیل مىتوان علاوه بر ارزش صدق، از «بجایى» [felicity] یا «نابجایى» نیز بهره گرفت. مىدانیم که براى تعیین ارزش صدق یک جمله، وقوع آن را با شرایط یا موقعیتى محک مىزنیم که این جمله در آن موقعیت صدق یا کذب است. «بجایى» نیز به همین ترتیب، محک یک جمله با بافت یا موقعیتى خواهد بود که آن جمله در آن موقعیت کار آمد یا «بجا»[felicitous] باشد.
معمولاً اصطلاح «بجایى» یا «نابجایى»، آراى آستین (î2) را به هنگام طرح «کار گفتها» [speech acts] تداعى مىکند. براى نمونه به مثال (31) توجه کنید:
(31) من شما را به پنج سال زندان محکوم مىکنم.
به هنگام مطالعه «کار گفتها» زمانى مىتوان جمله (31) را، بجا دانست که گوینده قادر باشد، مخاطب خود را روانه زندان کند. در این جا سعى بر آن است تا از ملاک «بجایى» یا «نابجایى» براى بررسى دقیقتر رابطه «از پیش انگارى» بهره بگیریم. به نمونه (32) توجه کنید:
(32) چه عجب! نشستهاى و درس مىخوانى.
شخص سومى که شاهد گفتگوى گوینده جمله (32) و مخاطب اوست، بر اساس جمله (32) به این «از پیش انگارى» مىرسد که مخاطب جمله مذکور کمتر مىنشیند و درس مىخواند. این «از پیش انگارى» زمانى ممکن است که گوینده جمله (32) دقیقا با همین منظور، چنین جملهاى را تولید کرده باشد و نه مثلاً در موقعیتى که مخاطب وى همیشه نشسته و درس مىخواند و او صرفا براى شوخى چنین جملهاى را بگوید، یا مخاطب وى مثلاً نشسته و مجله ورق مىزند و اصلاً قرار نیست درس بخواند و گوینده تصور کرده که وى درس مىخواند. به این ترتیب، جمله (32) براى دستیابى به «از پیش انگارى» باید بجا باشد.
براى شکل بخشیدن به رابطه میان صدق و کذب از یک سو و بجایى و نابجایى جملههاى برخوردار از رابطه «از پیش انگارى» از سویى دیگر، مىتوان به دو روش متوسل شد.
نخست این که «صدق» را گونهاى از «بجایى» بدانیم و مدعى شویم که اگر جملهاى صدق باشد، بجاست و اگر کذب باشد، نابجاست.
روش دوم این که صدق و کذب را مستقل از بجایى و نابجایى در نظر بگیریم. در چنین شرایطى باید بتوان چهارگونه جمله داراى «از پیش انگارى» را از یکدیگر متمایز ساخت.
(الف) جمله صدق و بجا؛ (ب) جمله صدق و نابجا؛ (پ) جمله کذب و بجا؛ و (ت) جمله کذب و نابجا. به نمونههاى (33) تا (36) توجه کنید:
(33) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، یک بطرى آب خورد.
(34) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، با پدر فرشته دعوایش شد.
(35) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، به فرشته لگد محکمى زد.
(36) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، بشقابش را به زمین انداخت.
فرض کنید جملههاى (33) تا (36) به ترتیب از ارزش صدق «صدق»، «صدق»، «کذب» و «کذب» برخوردار باشند. براى جمله (33) مىتوان این «از پیش انگارى» را در نظر گرفت که مادر بزرگ فرشته سرانجام پس از خوردن یک بطرى آب، غذایش را تمام کرد. بنابراین در (33) ما با جملهاى سرو کار داریم که صدق و بجاست، یعنى به ما اجازه مىدهد که در مورد «تمام کردن غذا» به از پیش انگارى بپردازیم. اما جمله (34) اگر چه صدق است، ولى در مورد از پیش انگارى «تمام کردن غذا» نابجاست، زیرا به ما اجازه نمىدهد، به از پیش انگارى مذکور برسیم. این مساله به دعوا کردن مادر بزرگ فرشته و پدر فرشته باز مىگردد که معلوم نیست از چه شرایطى برخوردار بوده است. آیا این دعوا در حدى بوده که به ادامه خوردن غذا لطمهاى بزند؟
براى دو جمله (35) و (36) ارزش صدق «کذب» در نظر گرفتیم؛ یعنى مادر بزرگ فرشته واقعا به فرشته لگد نزده و بشقابش را به زمین نیانداخته است. با این حال، این امکان براى ما وجود دارد که از جمله (35) به همان «از پیش انگارى» گذشته برسیم و فرض کنیم که مادر بزرگ فرشته بعد از این که لگد محکمى به نوهاش زده، غذایش را تمام کرده است. اما این امکان در مورد جمله (36) از میان مىرود. آیا بشقاب دیگرى مىآورند و دوباره برایش غذا مىکشند تا آن را تمام کند، یا او تنهاست و اشتهایش کور مىشود؟
به این ترتیب «بجایى» را مىتوان، عامل مناسبترى نسبت به عدم دستیابى به ارزش صدق دانست، زیرا آن گونه که پیشتر گفتیم، تنها زمانى مىتوان مدعى شد، جملهاى از ارزش صدق برخوردار نیست که واحد منسوب به محمول در چنین جملهاى، در دامنه آن محمول قرار نگیرد، در حالى که در جملههاى (34) و (36)، «با پدر فرشته دعوا کردن» و «بشقاب را به زمین انداختن» را مىتوان به مادر بزرگ فرشته نسبت داد.
8- محدوده «از پیش انگارى»
اجازه دهید بحث خود را در زمینه حد و مرز «از پیش انگارى» با ذکر چند نمونه آغاز کنیم. به نمونههاى (37) توجه کنید:
(37) الف - هوشنگ سرش را خاراند î کسى به نام هوشنگ وجود دارد.
ب - هوشنگ سرش را خاراند î هوشنگ سر دارد.
پ - هوشنگ سرش را خاراند î سر هوشنگ مىخاریده است.
ت - هوشنگ سرش را خاراند î هوشنگ دماغش را نخاراند.
آیا مىتوان به وجود از پیش انگارىهایى مانند آنچه در (37) الف تا ت آمده است براى جملهاى مانند «هوشنگ سرش را خاراند» قایل شد؟
براى پاسخ دادن به این پرسش دو راه بیشتر به نظر نمىرسد:
نخست، این که تمامى از پیش انگاشتههاى نمونه (37) را معتبر بدانیم و بر حسب تعریفى که در آغاز این نوشته براى چنین رابطهاى مطرح ساختیم، مدعى شویم که چون بر حسب اطلاعات موجود درون جمله «هوشنگ سرش را خاراند» به اطلاعات دیگرى دست یافتهایم، اطلاعاتى مانند «هوشنگ سر دارد» و غیره، از پیش انگاشتهاند.
راه دوم، این که مدعى شویم آنچه مثلاً در نمونه (37) آمده است، «از پیش انگارى» به حساب نمىآید، زیرا منظور ما از «اطلاعات»، چنین مطالبى نیست.
با انتخاب راه اول، بحث درباره رابطهاى معنایى به نام «از پیش انگارى» منتفى خواهد بود، زیرا تمامى جملههاى زبان مىتوانند از مجموعه نامحدودى «از پیش انگارى» برخوردار باشند و در چنین شرایطى، بحث درباره آنچه از پیش قابل تعیین است، به لحاظ صرفه علمى مردود است. به این ترتیب، دیگر صحبت از بجایى و نابجایى نیز بیهوده است، زیرا هیچ جملهاى در زبان وجود نخواهد داشت که بتوان آن را از نظر دستیابى به «از پیش انگارى» نابجا دانست. به نمونه (38) توجه کنید:
(38) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک نکرده، زیرا تا به حال لب به سیگار نزده است.
مثال (38) نمونه بارز جملهاى است که نسبت به «از پیش انگارى» سیگار کشیدن هوشنگ نابجاست. این جمله را با دو جمله (39) و (40) مقایسه کنید.
(39) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک کرده î هوشنگ سیگار مىکشیده.
(40) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک نکرده î هوشنگ سیگار مىکشد.
ولى جمله (38) براى دستیابى به صدها «از پیش انگارى» دیگر بجاست؛ مثلاً این که «کسى به نام هوشنگ وجود دارد»، «گوینده مدتهاست هوشنگ را مىشناسد»، «هوشنگ زنده است»، «هوشنگ لب دارد» و غیره. در چنین شرایطى اگر بخواهیم صحبت از بجایى یا نابجایى از پیش انگارى به میان آوریم، باید جمله از پیش انگاشتهاى را در نظر بگیریم و صرفا درباره همان «از پیش انگارى»، بجایى یا نابجایى یک جمله را، محک بزنیم.
راه دوم، ما را با مشکل عمدهترى مواجه خواهد کرد، زیرا باید به تعیین ملاکهایى بپردازیم که مثلاً به ما بگوید، «از پیش انگارى» (41) قابل قبول است و آنچه در (42) آمده، «از پیش انگارى» نیست.
(41) خواهر هوشنگ لاى میلهها گیر کرد î هوشنگ خواهر دارد.
(42) سر هوشنگ لاى میلهها گیر کرد î هوشنگ سر دارد.
اجازه دهید ملاکهایى را که تاکنون مطرح ساختیم بار دیگر مرور کنیم و ببینیم آیا معناشناسان و منطقدانان شرایطى را معرفى کردهاند که بتوانیم مثلاً «هوشنگ خواهر دارد» را براى جمله (41)، نوعى از پیش انگارى، در نظر بگیریم و «هوشنگ سر دارد» را براى (42) چیز دیگرى تلقى کنیم یا نه.
یکى از این ملاکها به ما مىگفت که اگر جملهاى از ارزش صدق برخوردار نباشد نمىتوان از آن جمله به از پیش انگارى رسید و زمانى یک جمله از ارزش صدق برخوردار نیست که در یک جمله محمولى را به واحدى نسبت دهیم که آن واحد در دامنه آن محمول قرار نگیرد، یعنى نتوان آن محمول را به آن واحد نسبت داد. این ملاک براى جملههاى عجیبى مانند (43) مطلوب است:
(43) خواهر هوشنگ درخت است.
در جمله (43)، محمول «درخت بودن» را به خواهر هوشنگ نسبت دادهایم، در صورتى که واحدى مثل «خواهر هوشنگ» نمىتواند در دامنه «درخت بودن» قرار گیرد. بنابراین از جمله (43) نمىتوان به از پیش انگارى «هوشنگ خواهر دارد» رسید. ولى «گیر کردن» در نمونه (42) محمولى است که «سر هوشنگ» در دامنهاش قرار مىگیرد و اجازه مىدهد که «از پیش انگارى» (42) امکانپذیر باشد.
یکى دیگر از این ملاکها به ما مىگفت که اگر صدق یک جمله و صدق نفى آن جمله هر دو مشروط به صدق جمله دیگرى باشند، از جمله نخست یا نفى آن مىتوان به از پیش انگارى جمله دوم رسید. الگوى نمونه ما در این مورد مثالهایى نظیر (44) بود:
(44) الف - اتومبیل نادر قرمز است.
ب - اتومبیل نادر قرمز نیست.
پ - نادر اتومبیل دارد.
این ملاک نیز در مورد «از پیش انگارى» (42) در مقایسه با (41)، تفاوتى را میان آنها معلوم نمىکند. در این مورد به مثالهاى (45) و (46) توجه کنید:
(45) الف - خواهر هوشنگ لاى میلهها گیر کرد.
ب - خواهر هوشنگ لاى میلهها گیر نکرد.
پ - هوشنگ خواهر دارد.
(46) الف - سر هوشنگ لاى میلهها گیر کرد.
ب - سر هوشنگ لاى میلهها گیر نکرد.
پ- هوشنگ سر دارد.
در این جا نیز اگر صدق جملههاى (45) الف و (46) الف و صدق نفى آنها، یعنى (45) ب و (46) ب، مشروط به صدق جمله دیگرى مانند (45) پ، یا (46) پ، باشد، از (45) الف مىتوان، به «از پیش انگارى» (45) پ رسید و هیچ مانعى نیز وجود ندارد که نگذارد از (46) الف به «از پیش انگارى» (46) پ برسیم.
ملاک دیگرى که معنا شناسان در اختیارمان قرار داده بودند، همان تعریف رابطه معنایى از پیش انگارى بود. برحسب این تعریف اگر برحسب اطلاعات موجود درون یک جمله مىتوانستیم به اطلاعات دیگرى دست یابیم، این اطلاعات اخیر درون آن جمله از پیش انگاشته شده بودند. بر این اساس شاید بتوان گفت، از پیش انگارى «هوشنگ خواهر دارد» اطلاعاتى است که مثلاً تازه است و لابد به درد مىخورد یا چیزى شبیه به اینها، در حالى که «هوشنگ سر دارد» تازه و به درد بخور نیست و به دلایلى از این قبیل، «هوشنگ سر دارد»، از پیش انگارى به حساب نمىآید.
این طرز تلقى غیر علمى است، زیرا اولاً، باید صفاتى مانند «تازه»، «به درد بخور» و غیره تعریف شوند و ثانیا مشخص گردد، یک جمله از پیش انگاشته واحد بر حسب چه شرایطى مىتواند براى جملهاى مقبول و براى جملهاى دیگر نامقبول به حساب آید، به نمونه (47) توجه کنید:
(47) الف - خواهر هوشنگ ازدواج کرد.
ب - خواهر هوشنگ زنده است.
جمله از پیش انگاشته (47) ب، براى جمله (47) الف، به همان اندازه نامعقول است که از جمله (46) الف، به «از پیش انگارى» (46) پ، برسیم. به نظر مىرسد از پیش انگاریهایى مانند «هوشنگ خواهر دارد» یا «خواهر هوشنگ بزرگ است» یا حتى «از این پس هوشنگ شوهر خواهر دارد» به مراتب مطلوبتر از این باشند که با شنیدن جمله «خواهر هوشنگ ازدواج کرد» به این از پیش انگارى برسیم که «خواهر هوشنگ زنده است». حال جمله (47) را با (48) مقایسه کنید:
(48) الف - آن خواهر هوشنگ که مىگفتند مرده، ازدواج کرد.
ب - خواهر هوشنگ زنده است.
در نمونه (48)، برخلاف نمونه (47)، به نظر مىرسد، از پیش انگاشته «هوشنگ خواهر دارد» معتبر نباشد و اتفاقا همان از پیش انگاریى اعتبار یابد که در نمونه (47) معتبر نبود.
تا به این جا مشخص شد که نمىتوان، هیچ حد و مرزى براى «از پیش انگارى» قائل شد، هر چند به نظر مىرسد، برخى از پیش انگاریها برحسب مورد معتبرترند. ولى این اعتبار را چگونه مىتوان تعیین کرد؟ براى یافتن پاسخى مطلوب به این پرسش، ابتدا باید با آنچه «جهانهاى ممکن» [possible worlds] نامیده مىشود، آشنا شویم.
9- جهانهاى ممکن و اعتبار «از پیش انگارى»
اصطلاح «جهانهاى ممکن» براى نخستین بار از سوى لایبنیتس (î11) معرفى شد و به مطالعات منطقى راه یافت و در معناشناسى شناختى، بویژه در آراى لانگاکر (î9؛10) لیکاف (î7؛8) و فوکونیه (î4؛5) مبناى مطالعه شناختى معنا قرار گرفت. منظور از «جهان ممکن» در منطق، موقعیتى است که برحسب آن، ارزش صدق یک جمله تعیین مىشود؛ بنابراین مىتوان آن را یک موقعیت زمانى و مکانى خاص دانست. براى درک بهتر مطلب مىتوان از نمونههاى (49) و (50) بهره گرفت.
(49) همسرم به شکار رفته است.
(50) مجذور وتر مثلث قائم الزاویه، مساوى است با مجموع مجذور دو ضلع دیگر آن مثلث.
تعیین صدق یا کذب جمله (49) مشروط به این است که بدانیم، گوینده این جمله کیست و همسر وى در چه زمانى به شکار رفته است. بنابراین ارزش صدق این جمله بدون در نظر گرفتن موقعیت یا بهتر بگوییم، جهانى خاص، قابل تعیین نیست. اما جمله (50) در تمامى جهانهاى ممکن، صدق است. براى هر جمله مىتوان جهانهاى ممکنى را در نظر گرفت که این جمله در آن جهانها صدق باشد.
(51) پدرم امسال برنده جایزه نوبل در فیزیک شد.
جمله (51) مىتواند، در مجموعهاى از جهانهاى ممکن، صدق باشد؛ مثلاً اگر فرزند ویلهلم رونتگن، این جمله را در سال 1901 میلادى گفته باشد؛ یا فرزند هانرى بکرل در سال 1903، یا فرزند آلبرت اینشتین در سال 1921 و غیره. این مجموعه جهانهاى ممکن را در منطق «مجموعه صدق» [truth-set] یک جمله مىنامند. فرض کنید مأمورى را موظف کرده باشیم تا محصولات یک کارخانه را بازرسى کند و بر روى هر محصول مهر تأیید یا عدم تأیید بزند. در منطق، هر یک از این محصولات را مىتوان، یک جهان ممکن، در نظر گرفت و آن دو مهر تأیید یا عدم تأیید را مهرهاى «صدق» یا «کذب» تلقى کرد. به این ترتیب، جمله (51)، اگر از سوى فرزند آلبرت اینشتین، در سال 1921 تولید شده باشد، این جمله در چنین جهان ممکنى، مهر «صدق» خواهد خورد، در حالى که در جهان ممکن دیگرى که همین فرزند اینشتین، همین جمله را مثلاً در سال 1918 تولید مىکرد، مهر «کذب» مىخورد.
اجازه دهید، از همین طرح جهانهاى ممکن، براى تعیین اعتبار یا عدم اعتبار از پیش انگارى، بهره بگیریم. گویندهاى در یک جهان ممکن، جملهاى را تولید مىکند و انتظار دارد که مخاطب وى، جمله او را، در همان جهان ممکن دریابد. این انتظار زمانى برآورده مىشود که مخاطب او به همان جهان ممکن راه یابد. حال شخص سومى را نیز، در نظر بگیرید که شاهد گفتگوى گوینده و مخاطب اوست و از این جهان ممکن، اطلاع چندانى ندارد، در چنین شرایطى جمله (52) را در نظر بگیرید.
(52) برادر مهرداد از فرانسه برایم نامه فرستاده.
فرض کنید، گوینده و مخاطب وى، مهرداد را به خوبى مىشناسند و مىدانند که او برادرى دارد که مدتهاست در فرانسه زندگى مىکند. در کنار آنها شخص سومى ایستاده که شاهد گفتگوست و مهرداد را نمىشناسد. او با شنیدن جمله (52) به مجموعهاى «از پیش انگارى» مىرسد که معتبرند؛ مثلاً این که «گوینده و مخاطبش کسى را به نام مهرداد مىشناسند»، «مهرداد برادر دارد» و «برادر مهرداد در فرانسه است».
این از پیش انگاریها براى مخاطب گوینده معتبر نیست، زیرا وى، با جهان ممکن جمله (52) آشناست. به این ترتیب مىتوان مدعى شد که تعداد از پیش انگاریهاى یک جمله با شناخت نسبت به جهان ممکن تولید یک جمله نسبت معکوس دارد و این که مىگوییم مثلاً از جمله «خواهر مهرداد ازدواج کرد» مىتوان به این از پیش انگارى رسید که «مهرداد خواهر دارد» براى کسى که مهرداد و خانوادهاش را مىشناسد، مطرح نخواهد بود و براى کسى که اصلاً مهرداد را نمىشناسد نیز، نخستین از پیش انگارى به حساب نمىآید، زیرا پیش از آن، براى وى، این از پیش انگارى معتبر است که «گوینده، کسى را به نام مهرداد مىشناسد».
حال مىتوان دریافت که چرا از پیش انگارى (42) عجیب به نظر مىرسد؛ یعنى وقتى جملهاى مانند «سر هوشنگ لاى میلهها گیر کرد» را مىشنویم، معمولاً به این «از پیش انگارى» نمىرسیم که «هوشنگ سر دارد». این از پیش انگارى از آن جهت نامعتبر است که در تمامى جهانهاى ممکن، هوشنگ سر دارد. مگر این که جهانى را در نظر بگیریم که در آن جهان ممکن، سر هوشنگ را بریده باشند. نمونه (42) را، با نمونه (53) مقایسه کنید:
(53) سر اشتالانقوس لاى میلهها گیرد کردî اشتالانقوس سر دارد.
از پیش انگارى (53) برخلاف (42) معتبر است، زیرا در هیچ یک از جهانهاى ممکن نمىتوانیم، چیزى به نام «اشتالانقوس» را بیابیم و بدانیم که چنین چیزى سر دارد یا نه، در حالى که اگر به جاى «اشتالانقوس» مثلاً واژه «اژدها» را به کار مىبردیم، این از پیش انگارى معتبر نمىنمود؛ زیرا اگر چه «اژدها» در جهان واقعى اطرافمان مصداقى ندارد، ولى مىتوان مصداق آن را در جهان ممکن دیگرى، مثلاً جهان ممکن یک فیلم تخیلى یا یک کارتون، مجسم کرد.
10- بازبینى گونههاى «از پیش انگارى»
در بخش سوم، به سه گونه عمده از پیش انگارى، یعنى «از پیش انگارى وجودى»، «از پیش انگارى وقوعى» و «از پیش انگارى مقولهاى» اشاره کردیم و در بخش ششم به این نتیجه رسیدیم که از پیش انگارى مقولهاى، چیزى مستقل از «استلزام معنایى» نیست و استلزام معنایى را نیز مىتوان، نوعى استنتاج درون زبانى دانست، زیرا این رابطه در اصل میان دو جملهاى برقرار است که یکى، نخستین مقدمه و دیگرى، نتیجه استنتاج از آن مقدمه و مقدمههاى دیگرى است که از شرایط لازم و کافى مفهوم واژه یا واژههاى درون مقدمه اول ساخته شدهاند. حال براى تعیین گونههاى «از پیش انگارى» به نمونههاى (54) تا (59) توجه کنید. در این نمونهها، جمله ب، براى جمله الف، از پیش انگاشته، تلقى شده است.
(54) الف - کیف فرشته چرمى است.
ب - فرشته کیف دارد.
(55) الف - فرهاد از استرالیا برایم نامه فرستاد.
ب - فرهاد در استرالیا است.
(56) الف - چرا اردشیر خانهاش را اجاره نمىدهد؟
ب - اردشیر خانه دارد.
(57) الف - خیلى وقت است نمىبینم، مهرداد ساعت طلایش را ببندد.
ب - مهرداد ساعت طلا دارد.
(58) الف - عجیب است که فرشته امروز سرحال نیست.
ب - فرشته معمولاً سرحال است.
(59) الف - محمود از مرگ عمویش به شدت ناراحت است.
ب - عموى محمود مرده.
حال به نمونههاى (60) و (61) توجه کنید:
(60) الف - به على گفتم که هوشنگ درس مىخواند.
ب - هوشنگ درس مىخواند.
(61) الف - بدبختى ما این است که فرهاد ورشکست شده.
ب - فرهاد ورشکست شده.
معمولاً در کتابهاى منطقدانان (î1؛3؛12) نمونههایى نظیر (54) تا (57) به عنوان مثالهایى از گونه از پیش انگارى وجودى ذکر مىشوند و براى معرفى از پیش انگارى وقوعى، نمونههایى چون (58) تا (61) به کار مىرود. در تمامى نمونههاى (54) تا (59) و حتى دو نمونه (60) و (61) که با نمونههاى قبلى به لحاظ صورى تفاوتى بارز دارند، گوینده جملههاى الف، اطلاعاتى را در اختیار شنونده قرار مىدهد که حاوى اطلاعات قدیمىتر نیز هست. این دسته از اطلاعات که براى گوینده، کهنه به حساب مىآیند، براى شنونده تازهاند و از پیش انگاشته مىشوند. براى نمونه، در مثال (54)، «چرمى بودن» کیف فرشته خبر تازهاى است که در اختیار شنونده قرار مىگیرد، در حالى که خبر دیگرى نیز که همانا «داشتن کیف» است، براى شنونده تازه به حساب مىآید. بنابراین، در «از پیش انگارى»، ما به اطلاعات دیگرى دست نمىیابیم، بلکه به اطلاعات تازهاى مىرسیم که در جمله الف، به صورت اطلاعات کهنه آورده شدهاند. وقتى گویندهاى جمله (55) الف را، تولید مىکند، «بودن فرهاد در استرالیا» را به صورت اطلاعات کهنه به کار مىبرد، در حالى که این خبر براى شنونده تازه است و از پیش انگاشته مىشود. بنابراین جمله از پیش انگاشته، چیزى جز، خبر تازهاى که در جمله اصلى به صورت خبر کهنه آورده شده است، نیست.
اگر جمله اصلى، یعنى جملههاى الف، در نمونههاى (54) تا (61) را به p نشان دهیم و جمله از پیش انگاشته، یعنى جملههاى ب، همین نمونهها را q در نظر بگیریم، برگردان qûpدر تمامى این موارد صادق است، یعنى q زیرمجموعه p به حساب مىآید. حال پرسش این است کهq چگونه از p استخراج مىشود؟
در جمله p، اطلاعاتى در مورد واحدى مانند a نهفته است. اگر این اطلاعات را محمول F در نظر بگیریم، F همان ویژگى یا اطلاعاتى است که به a نسبت داده شده است. بنابراین ساخت q چیزى شبیه به F(a) خواهد بود. فرض کنید به صورت ساده انگاشته و بدون توجه به یک، دو، یا چند موضعى بودن محمولها، به سراغ تک تک نمونههاى (54) تا (61) برویم و ساخت q را در آنها تحلیل کنیم. در جمله (54) ب، یعنى آنچه در این نمونه q به حساب مىآید، «فرشته a است و F «کیف داشتن» خواهد بود. در جلمه (55) ب، «فرهاد» a است و «در استرالیا بودن» F محسوب مىشود. در جمله (56) ب، «اردشیر» a است و «خانه داشتن» Fخواهد بود. در جمله (57) ب، «مهرداد» a است و F را مىتوان «ساعت طلا داشتن» در نظر گرفت. در جمله (58) ب، «فرشته» a است و F را مىتوان معمولاً «سرحال بودن» تلقى کرد. در جمله (59)ب، «عموى محمود» a است و «مردن» F به حساب مىآید. در جمله (60) ب، «هوشنگ» a است و F «درس خواندن» است، و بالاخره در جمله (61) ب نیز «فرهاد» a به حساب مىآید «ورشکست شدن» F خواهد بود. به این ترتیب، براى تمامى جملههاى ب، نمونههاى (54) تا (61) مىتوان به صورت ساده انگاشته و به گونهاى که در حوصله این مختصر بگنجد، برگردان F(a) را در نظر بگیریم.
در منطق جدید، قائل شدن تمایز میان از پیش انگارى وجودى و از پیش انگارى وقوعى بر حسب نوع این F، یعنى نوع محمولى صورت مىگیرد که به a نسبت داده شده است. اگر این F «وجودى» باشد، F(a) حاصل از پیش انگارى وجودى است و اگر F «وقوعى» باشد، F(a) نتیجه از پیش انگارى وقوعى تلقى مىشود.
در بخش سوم به این نکته اشاره کردیم که اگر وجود یک چیز از پیش انگاشته شود، این از پیش انگارى را وجودى به حساب مىآوریم و اگر وقوع چیزى از پیش انگاشته شود، آنچه ما را به چنین جملهاى مىرساند، از پیش انگارى وقوعى نامیده مىشود. به این ترتیب نمونههاى (54) تا (57) نشانگر از پیش انگارى وجودى اند و نمونههاى (58) و (59) را مىتوان مثالهایى از گونه وقوعى از پیش انگارى دانست.
اما منطقدانان نمونههاى (60) و (61) را نیز در قالب از پیش انگارى وقوعى طبقه بندى مىکنند، آن هم به این دلیل که در نمونه (60) وقوع چیزى مثل «درس خواندن هوشنگ» و در نمونه (61) وقوع چیزى مثل «ورشکست شدن فرهاد» از پیش انگاشته مىشود و این درست مانند همان شرایطى است که در نمونهاى مانند (59) نیز مشهود است و وقوع چیزى مانند «مردن عموى محمود» از پیش انگاشته شده است. به این استدلال ایرادى وارد نیست، اما هر فارسى زبانى، به لحاظ صورى، میان دو نمونه (59) و (60) تفاوتى مىبیند و آن این که در نمونههایى مانند (60) و (61)، جمله از پیش انگاشته، بدون تغییر در ساخت صوریش، از جمله اصلى استخراج شده است، در حالى که در نمونه هایى مانند (58) یا (59) چنین نیست. به بیانى سادهتر، انگار نمونههاى (60) و (61) «وقوعىتر» از نمونههاى (58) و (59) هستند. به عبارتى با مقایسه نمونههاى (54)، (56) و (57) از یک سو و نمونهاى مانند (55) از سوى دیگر، از پیش انگارى نمونههاى (54)، (56) و (57) نسبت به از پیش انگارى (55) «وجودىتر» مىنمایند. بحث در این باره که آیا مىتوان بطور قطعى میان «از پیش انگارى» وجودى و وقوعى تمایز قائل شد، از حوصله این مختصر خارج است، ولى به اعتقاد نگارنده به نظر مىرسد که انتخاب پیوستارى میان دو قطب مطلق «از پیش انگارى وجودى» و «از پیش انگارى وقوعى» و تعیین نوع از پیش انگارى هر جمله بر روى چنین پیوستارى، به نتیجه مناسبترى بیانجامد. تعیین صحت و سقم این فرض نیازمند پژوهش جداگانهاى است.
10- نتیجهگیرى
بر اساس آنچه در این مختصر مطرح شد مىتوان درباره ماهیت «از پیش انگارى» به جمع بندى زیر دست یافت:
الف - «از پیش انگارى» نوعى رابطه معنایى در سطح جملههاى زبان است و در شرایطى امکان طرح مىیابد که از اطلاعات موجود در جملهاى مانند p، بتوان به اطلاعات تازهاى در قالب جملهاى مانند q، دست یافت. در این شرایط، q براى p از پیش انگاشته تلقى مىشود.
ب - جملهاى مانند q، زمانى از پیش انگاشته به حساب مىآید که از p و نقیض آن یعنى p، بتوان به q دست یافت.
پ - وقتى مىتوان از جمله p به جمله از پیش انگاشته q رسید که در جمله p، محمولى به واحدى نسبت داده شود و این واحد در دامنه آن محمول قرار گیرد؛ یعنى p از ارزش صدق برخوردار باشد.
ت - جمله p به لحاظ از پیش انگارى، زمانى بجاست که بتوان از پیش انگارى مشخصى را از آن استنباط کرد. به این ترتیب از هر جملهاى مىتوان به از پیش انگارى رسید و بجا یا نابجایى جملهاى مانند p، تنها در مورد از پیش انگارى خاصى مطرح است.
ث - صدق یا کذب جملهاى مانندp ، در دستیابى به جمله از پیش انگاشته q، دخیل نیست، هر چند ارزش صدق q، وابسته به ارزش صدق p است.
ج - از پیش انگارى را نباید با استنتاج اشتباه کرد. دستیابى به یک نتیجه از طریق جملهاى به عنوان مقدمه، و استفاده از دانش دایرة المعارفى به مثابه مقدمههاى بعدى، از پیش انگارى به حساب نمىآید.
چ - آنچه منطقدانان با عنوان از پیش انگارى مقولهاى مطرح مىسازند، چیزى جز «استلزام معنایى» نزد معنا شناسان نیست و مىتواند نوعى استنتاج درون زبانى تلقى شود.
ح - براى انواع از پیش انگاریها مىتوان، به وجود دو گونه اصلى «از پیش انگارى وجودى» و «از پیش انگارى وقوعى» قائل شد؛ هر چند به نظر مىرسد نمونههاى مختلف از پیش انگارى را نتوان بطور قطعى در قالب یکى از این دو گونه طبقه بندى کرد.
خ - هیچ محدودیتى براى از پیش انگارى وجود ندارد و جملهاى مانند p، مىتواند به لحاظ نظرى از مجموعه نامحدودى از پیش انگارى برخوردار باشد، ولى همواره تعداد محدودى از این از پیش انگاریها معتبرند.
د - جملهاى مانند p در جهانى ممکن تولید مىشود. هر اندازه شناخت شنونده از این جهان ممکن بیشتر باشد، تعداد از پیش انگاریهاى معتبر کمتر خواهد شد. به بیان دیگر، تعداد جملههاى از پیش انگاشته جملهاى مانند p با مقدار شناخت شنونده از جهان ممکن p نسبت عکس دارد.
منابع
1. Allwood; J. etal. 1977. logic in linguistics. Cambridge: Camb. Univ. Press.
2. Austin; J.L. 1962. How to Do things with words. Oxford: Oxford Univ. Press.
3. Cooper; D. 1974. Presupposition. The Hague: Mouton.
4. Fauconnier; G. 1985. Mental Spaces. Cambridge, MA: MIT Press.
5. ______. 1994. Mental Spaces: Aspects of Meaning Construction in Natural Language. Cambridge: Camb. Univ. Press.
6. Frege; G. 1952.» uber sinn und bedeutung«. In P. Geach and M. Black (trs. and eds.) translations from the philosophical writings of Gottlob Frege.Oxford: Blackwell.
7. Lakoff; G. 1971.» Presupposition and relative grammaticality« IN D.D. steinberg and L.A. Jakobovits (eds.). semantics.
London & N.Y.: Cambridge Univ. Press.
8. ______. 1988. »Cognitive semantics«. In U. Eco, et al (eds.) Meaning and mental representations. Bloomington & Indianapolis: indiana Univ. Press.
9. Langacker; R.W. 1987. Foundations of Cognitive Grammar. Vol. 1. Stanford, CA. Stanford Univ Press.
10. _____. 1990. Concept, Image and symbol; the COgnitive Basis of Grammar. Berlin: Mouton de Gruyter.
11. Leibniz; G.W. 1952. Discourse on Metaphysics. P. lucas and L. Grint (trs.). Manchester: Manchester Univ. Press.
12. Petofi J.S. and Fanck; D. (eds.). 1973. Presuppositions in philosophy and linguistics. Frankfurt: Athenäum.
13. Russel; B. 1905. »On denoting«. Mind. 14.479-493.
14. _____. 1967. the problems of philosophy. London: Oxford paperbacks.
15. Saeed; J.I. 1997. Semantics. Oxford: Blackwell.
16. Strawson; P.F. 1950. »On referring«. Mind. 59. 320-344.
17. _____. 1967. Introduction to Logical Theory. London: Methuen.
1 ـ دانشیار گروه زبانشناسى دانشگاه علامه طباطبائى.