آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

نوشته حاضر به معرفى پدیده «از پیش‏انگارى» و طبقه بندى گونه‏هاى آن اختصاص یافته است. این ویژگى زبانى همواره توجه زبان شناسان را به خود معطوف داشته، ولى صرفا در محدوده پژوهشهاى زبان شناسان باقى نمانده و با بسط منطق محمولات مرتبه اول و معرفى منطق محمولات مرتبه دوم از سوى منطقدانان، به یکى از مسائلى مبدل شده که علاوه بر زبان شناسان، منطقدانان را نیز مشغول خود ساخته است. در این مختصر کوشش خواهد شد، پس از معرفى «از پیش‏انگارى» به بحث و بررسى این پدیده از دو منظر زبان شناختى و منطقى پرداخته شود و ماهیت آن مورد بازبینى قرار گیرد.

متن

1- مقدمه

«از پیش‏انگارى» [presupposition] یکى از انواع روابط معنایى در سطح جملات زبان است. این امکان وجود دارد که بر حسب اطلاعات موجود درون یک جمله بتوان به اطلاعات دیگرى دست یافت. در چنین شرایطى، یک جمله مى‏تواند پیش زمینه اطلاعاتى باشد که در جمله‏اى دیگر آمده است. به نمونه‏هاى (1) و (2) توجه کنید:

(1) الف - خواهر مهرداد ازدواج کرد.

ب - مهرداد خواهر دارد.

(2) الف - منوچهر از زندان برایم نامه‏اى فرستاده است.

ب - منوچهر در زندان است.

پدیده «از پیش انگارى» که براى نخستین بار از سوى استر اوسن (î16) مطرح شد، در اصل به رابطه میان جمله‏هاى الف و ب در نمونه‏هایى نظیر (1) و (2) باز مى‏گردد. در این شرایط، جمله‏هاى (1) ب و (2) ب براى (1) الف و (2) الف، «از پیش انگاشته» [presupposed]تلقى مى‏شوند.

بحث درباره «از پیش انگارى» در زبان‏شناسى به حوزه مطالعات معناشناسى کشیده شده و در این حوزه، به طبقه بندى آن در میان انواع روابط معنایى در سطح جمله بسنده شده است. از سوى دیگر در منطق نیز بویژه پس از طرح دیدگاه راسل (î13) درباره منطق جمله‏ها [sentential logic]، بررسى «از پیش انگارى» به تعیین ارزش صدق جملاتى کشیده شد که مى‏توانستند به «از پیش انگارى» بیانجامند.

براى بررسى آنچه تاکنون در این زمینه صورت پذیرفته، ابتدا باید میان «از پیش انگارى» و یکى دیگر از روابط معنایى در سطح جملات زبان، یعنى «استلزام معنایى» [entailment]، تمایزى قانع کننده قائل شویم، سپس گونه‏هاى «از پیش انگارى» را به آن گونه‏اى که تاکنون مطرح بوده معرفى کنیم و از این طریق به مطالعات منطقدانان در این زمینه راه یابیم و به نتیجه‏گیرى نهایى بپردازیم. این همان کارى است که به ترتیب در بخشهاى بعدى نوشته حاضر انجام خواهیم داد.

2- «از پیش انگارى» و استلزام معنایى

معمولاً «استلزام معنایى» را رابطه معنایى میان جملاتى معرفى مى‏کنند که مفهوم یکى مستلزم مفهوم دیگرى است. به بیان ساده‏تر، جمله الف مستلزم تایید جمله ب است. در این مورد به نمونه‏هاى (3) و (4) توجه کنید:

(3) الف - گربه بهرام زاییده است.

ب - گربه بهرام ماده است.

(4) الف- نهنگ به نوزادش شیر مى‏دهد.

ب - نهنگ پستاندار است.

با توجه به نمونه‏هاى (3) و (4) مى‏توان استلزام معنایى را، رابطه میان مفهوم جملاتى دانست که برحسب شرایط لازم و کافى واژه‏ها به یکدیگر مربوط مى‏شوند. در نمونه (3)، شرط لازم براى «زاییدن»، «ماده بودن» است و در جمله (4) نیز «شیردادن» مشروط به «پستاندار بودن» است.

با آنچه درباره استلزام معنایى گفته شد، مى‏توان میان این رابطه معنایى و از پیش انگارى تمایزى قائل شد. از پیش انگارى از طریق شرایط لازم و کافى مفهوم واژه‏ها صورت نمى‏پذیرد؛ در حالى که استلزام معنایى به همین ویژگى وابسته است. در نمونه (3)، «ماده بودن» شرط لازم براى «زاییدن» است، در حالى که در نمونه (1)، «خواهر داشتن» شرط لازم براى «مهرداد» نیست.

براساس آنچه گفته شد، در معناشناسى با قاطعیت میان «از پیش انگارى» و «استلزام معنایى» تمایز قائل شده‏اند. ولى مسأله به این سادگى نیست، زیرا وجوه اشتراک این دو رابطه معنایى سبب شده تا منطقدانان برخلاف زبان شناسان، «استلزام معنایى» را گونه‏اى «از پیش انگارى» تلقى کنند و دلایل قانع کننده‏اى در این باره برشمارند. در جاى خود به این نکته خواهیم پرداخت.

3- گونه‏هاى از پیش‏انگارى

معمولاً در مطالعات معناشناسان به انواع از پیش انگارى اشاره نمى‏شود، ولى منطقدانان میان سه گونه از پیش انگارى تمایز قائل مى‏شوند و این انواع را «از پیش انگارى وجودى» [existential presupposition]، «از پیش انگارى وقوعى» [factive presupposition] و «از پیش انگارى مقوله‏اى» [categorial presupposition] مى‏نامند (î1 ص 152). براى تشخیص این انواع به نمونه‏هاى (5) تا (7) توجه کنید. در این نمونه‏ها «از پیش انگارى» را با علامت î نشان داده‏ایم.

(5) از پیش انگارى وجودى

الف - دوچرخه نادر دنده‏اى است î نادر دوچرخه دارد.

ب- شوهر ثریا مریض است î ثریا شوهر دارد.

پ - گربه فرهاد گل باقالى است îفرهاد گربه دارد.

همان گونه که در نمونه‏هاى (5) مشاهده مى‏شود، ویژگى «دنده‏اى بودن»، «مریض بودن»، یا «گل باقالى بودن» به چیزى مانند: «دوچرخه»، «شوهر»، یا «گربه» نسبت داده شده است و سبب مى‏شود تا وجود آن چیز از پیش انگاشته شود.

(6) از پیش انگارى وقوعى

الف - خیلى عجیب است که نادر رانندگى مى‏کند î نادر رانندگى مى‏کند.

ب- ثریا از مردود شدنش در امتحان متأسف است î ثریا در امتحان مردود شده است.

پ- مشکل ما این است که فرهاد ماجرا را نمى‏داند î فرهاد ماجرا را نمى‏داند.

براساس نمونه‏هاى (6)، مى‏توان، دریافت که در از پیش انگارى وقوعى، وقوع مطلبى مانند «رانندگى کردن نادر»، «مردود شدن ثریا در امتحان»، یا «عدم آگاهى فرهاد از ماجرا» مورد اشاره قرار مى‏گیرد و به همین دلیل، چنین مطلبى از پیش انگاشته مى‏شود.

(7) از پیش انگارى مقوله‏اى

الف - برادر کوچک نادر کتاب مى‏خواند î برادر کوچک نادر سواد دارد.

ب- گربه ثریا به بچه هایش شیر مى‏دهد î گربه ثریا ماده است.

پ- رئیس فرهاد در تصادف اتومبیل کشته شد î رئیس فرهاد مرده است.

با توجه به نمونه‏هاى (7) مى‏توان دریافت که «از پیش انگارى» مقوله‏اى، همانى است که در معناشناسى «استلزام معنایى» نامیده مى‏شود، زیرا «کتاب خواندن» مستلزم «سواد داشتن»، «شیردادن» مستلزم «ماده بودن» و «کشته شدن» مستلزم «مردن» است. حال به نمونه (8) توجه کنید:

(8) الف - نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد î بچه نادر شیرخشک مى‏خورد.

ب- ثریا در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا مى‏کند î ثریا نابغه است.

پ - فرهاد روزى صدبار دستهایش را مى‏شوید î فرهاد وسواس دارد.

نمونه‏هایى نظیر (8) را معمولاً در قالب از پیش انگارى مقوله‏اى طبقه بندى مى‏کنند. براى ارائه تعریفى در مورد این گونه از پیش انگارى باید با دو اصطلاح منطقى «محمول» [predicate] و «دامنه» [domain] آشنا بود. محمول در منطق محمولها ویژگیى است که به چیزى حمل مى‏گردد. براى نمونه، در مثال (8) الف، «شیردادن» به «نادر» نسبت داده شده است و در (8) ب، «اجرا کردن پیانو کنسرتو» به «ثریا». «دامنه» نیز در اصل مجموعه واحدهایى به حساب مى‏آیند که محمولى خاص به آنها نسبت داده مى‏شود. در چنین شرایطى، از پیش انگارى مقوله‏اى، زمانى مطرح است که بتوان بر حسب نوع محمول، ویژگیى را براى واحد درون دامنه آن محمول از پیش انگاشت. ولى توجیه استلزام معنایى براى نمونه‏هاى (8) برحسب شرایط لازم و کافى مفهوم واژه‏ها ممکن نیست. گفتیم که در استلزام معنایى، یکى از شرایط لازم و کافى واژه‏اى درون جمله به چنین استلزامى منتهى مى‏شود. مثلاً «شوهر کردن» مستلزم «مونث بودن» است و جز آن؛ ولى براى نمونه‏هاى (8) چه استلزامى را مى‏توان در نظر گرفت؟ به این نکته در جاى خود اشاره خواهیم کرد.

4- ارزش صدق و استلزام معنایى

براى دستیابى به نتیجه‏اى قطعى در مورد «از پیش انگارى» و انواع آن، ابتدا باید به شکلى مقبول به تعیین هویت استلزام معنایى از یک سو و «از پیش انگارى» از سوى دیگر بپردازیم. به نمونه (9) توجه کنید:

(9) الف - مهرداد در سانحه سقوط هواپیما کشته شد.

ب- مهرداد مرد.

براساس آنچه تاکنون گفته شد، وقوع جمله (9) الف، مستلزم وقوع جمله (9) ب است. به بیان ساده‏تر، اگر ما جمله (9) الف را بشنویم و آن را بپذیریم. جمله (9) ب را نیز پذیرفته‏ایم بدون این که نیازى به گفتنش بوده باشد؛ و اگر (9) الف را باور نکنیم، استلزام معنایى (9) ب منتفى خواهد بود.

حال امکانات مختلف تعیین ارزش صدق دو جمله (9) الف و ب را بررسى مى‏کنیم. اگر جمله (9) الف، صدق باشد، جمله (9) ب، صدق است. اگر جمله (9) الف، کذب باشد، جمله (9) ب، مى‏تواند صدق یا کذب باشد، زیرا ممکن است مهرداد مرده باشد، ولى الزاما در سقوط هواپیما کشته نشده باشد و یا زنده باشد. اگر جمله (9) ب، کذب باشد، پس مهرداد نمرده و مسلما نمى‏تواند در سانحه سقوط هواپیما کشته شده باشد. بنابراین کذب جمله (9) ب، به کذب جمله (9) الف، مى‏انجامد. حال اگر (9) ب، صدق باشد، جمله (9) الف، مى‏تواند صدق یا کذب باشد؛ یعنى مهرداد مى‏تواند در سانحه سقوط هواپیما کشته شده باشد و یا به دلیل دیگرى مرده باشد. به این ترتیب، ارزش صدق دو جمله داراى استلزام معنایى را مى‏توان، در جدول (10) به دست داد. علامت پیکان مسیر رابطه میان جمله‏هاى الف و ب را نشان مى‏دهد (î15 ص 91) «صدق» و «کذب» به صورت اختصارى با ص و ک مشخص شده‏اند.

(10) جدول تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى رابطه استلزام معنایى

الف                                               ب
___________________________

ص                 ------->                  ص

ک                  ------->                  ص/ک

ک                  <-------                    ک

ص/ک             <-------                   ص

حال با توجه به جدول (10) به سراغ تعیین ارزش صدق، مثلاً جمله (8) ب، مى‏رویم تا ببینیم آیا جدول تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى رابطه استلزام معنایى درباره این نمونه و دیگر نمونه‏هاى (8) عمل مى‏کند یا نه. در نمونه (8) ب، مسأله بر سر این بود که با آگاهى از استعداد ثریا، در نواختن پیانو مى‏توان به این «از پیش انگارى» رسید که ثریا نابغه است. در چنین شرایطى، اگر جمله اول را با «الف» و جمله دوم، یعنى جمله از پیش انگاشته را با «ب» مشخص کنیم، صدق الف، به صدق ب مى‏انجامد. این مورد با ردیف اول جدول (10) تطبیق دارد. اگر ثریا در سه سالگى، نتوانسته باشد، قطعه مذکور را، با پیانو اجرا کند، یعنى الف کذب باشد، نابغه بودن ثریا مى‏تواند صدق یا کذب باشد. در این مورد نیز ردیف دوم جدول (10) با این شرایط تطبیق مى‏کند. در شرایطى که ثریا نابغه نباشد، یعنى جمله ب، کذب در نظر گرفته شود، برخلاف ردیف سوم جدول (10)، الزامى براى کذب جمله الف وجود ندارد؛ هر چند، هر کسى، این قطعه موسیقى را شنیده باشد، مدعى خواهد بود که براى اجراى این قطعه در سه سالگى الزاما باید نابغه بود.

در مورد ردیف چهارم جدول (10) نیز تطبیق صورت مى‏گیرد، زیرا ثریا مى‏تواند نابغه باشد و بتواند این قطعه را اجرا بکند یا نکند. بنابراین ما به هنگام بررسى نمونه‏هایى مانند (8) با مشکل عمده‏اى مواجه مى‏شویم و آن این که برحسب تعریفى که از رابطه «استلزام معنایى» به دست مى‏دهیم، جمله‏هایى مانند (8) در این قالب نمى‏گنجد؛ ولى جدول تعیین ارزش صدق استلزام معنایى در موردشان صادق است.

5- ارزش صدق و «از پیش انگارى»

حال به سراغ تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى از پیش‏انگارى، نسبت به جمله‏هاى از پیش انگاشته مى‏رویم. به نمونه (11) توجه کنید:

(11) الف - شوهر مریم دبیر است.

ب- مریم شوهر دارد.

مثال (11) نمونه بارز یک «از پیش انگارى» وجودى است. براساس این نمونه، اگر جمله الف، صدق باشد، جمله ب، صدق است. اگر جمله الف، کذب باشد، یعنى شوهر مریم دبیر نباشد، جمله ب، باز هم صدق است، زیرا شوهر مریم چه دبیر باشد و چه نباشد، به هر حال مریم شوهر دارد. اگر جمله ب، صدق باشد، یعنى مریم شوهر داشته باشد، شوهر او مى‏تواند دبیر باشد یا نباشد. بنابراین در این حالت جمله الف، مى‏تواند صدق یا کذب باشد. اگر جمله ب، کذب باشد، یعنى مریم شوهر نداشته باشد، جمله الف، کذب است، زیرا کسى که شوهر ندارد نمى‏تواند شوهرش دبیر باشد. بر این اساس مى‏توان، جدول (12) را به دست داد (î15 ص 94):

(12) جدول تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى رابطه «از پیش انگارى»

الف                                               ب
___________________________

ص                 ------->                ص

ک                  ------->                ص

ص/ک            <-------                 ص

ک                 <-------                 ک

حال با توجه به جدول (12)، همان جمله (8) ب را مورد بررسى مجدد قرار مى‏دهیم. جالب این جاست که درست برعکس مورد تطبیق جمله (8) ب با جدول (10)، در این جا جمله مذکور به لحاظ ارزش صدق با ردیف دوم جدول (12) تطبیق نمى‏کند؛ یعنى وقتى ثریا نمى‏تواند در سه سالگى آن قطعه موسیقى را اجرا کند و جمله الف کذب است، هیچ دلیلى وجود ندارد که نابغه بودن او را صدق بدانیم. به بیان دقیق‏تر، در چنین شرایطى جمله ب مى‏تواند صدق یا کذب باشد. مسأله این است که نمونه‏هایى نظیر (8) در قالب تعریف از پیش انگارى مقوله‏اى مى‏گنجند، ولى با جدول تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى رابطه «از پیش انگارى» تطبیق نمى‏کنند و از سوى دیگر، همین جمله‏ها با تعریف رابطه استلزام معنایى سازگار نیستند، ولى با جدول تعیین ارزش صدق جمله‏هاى داراى رابطه استلزام معنایى مغایرتى را نمى‏نمایند. آیا این جمله‏ها و جمله‏هایى مانند (13) در قالب رابطه «از پیش انگارى» قابل طبقه بندى‏اند؟ آیا این جمله‏ها را باید در محدوده رابطه استلزام معنایى قرار داد؟ آیا باید پیوستارى میان از پیش انگارى مطلق و استلزام معنایى مطلق در نظر گرفت و این دسته از جمله‏ها را در سایه روشنهاى میان این دو قطب جا داد؟ پاسخ به این پرسشها زمانى مطرح خواهد بود که جدا از دو رابطه استلزام معنایى و «از پیش انگارى» شرایط دیگرى براى طبقه بندى نمونه‏هاى (8) با نمونه‏هاى (13)، قائل نباشیم. به نمونه‏هاى (13)، توجه کنید:

(13) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید î مهرداد ثروتمند است.

ب - خواستگارها در خانه فریبا را، از جا درآوردند î فریبا زیباست.

پ - هوشنگ صبح تا شب نشسته پاى اینترنت î هوشنگ با کار کامپیوتر آشناست.

ت - داوود فقط براى مغازه‏هاى بالاى شهر گوشت شقه مى‏کند î داوود قصاب است.

آیا به واقع نمونه‏هاى (8) یا (13) را مى‏توان در قالب رابطه «از پیش انگارى» مورد بحث و بررسى قرار داد؟ در بخش آینده به این پرسش خواهیم پرداخت.

ولى بحث درباره تعیین ارزش صدق «از پیش انگارى» جنبه دیگرى نیز دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. به نمونه (14) توجه کنید:

(14) سیگار را کنار گذاشته‏اى؟

پاسخ به پرسش (14) به دو صورت (15) و (16) مطرح خواهد بود.

(15) بله، سیگار را کنار گذاشته‏ام.

(16) نه، سیگار را کنار نگذاشته‏ام.

جمله (16) نفى جمله (15) به حساب مى‏آید. بنابراین، اگر (15) صدق باشد، (16) کذب است و برعکس. اما کسى که تاکنون سیگار نکشیده، نه مى‏تواند از پاسخ (15) استفاده کند و نه (16) را به کار ببرد، زیرا هر دو این پاسخها این «از پیش انگارى» را در بردارد که وى سیگار مى‏کشیده است. در چنین شرایطى، جمله‏هاى (15) و (16) نه صدقند و نه کذب، یعنى اساسا از ارزش صدق برخوردار نیستند و زمانى مى‏توان از ارزش صدق آنها سخنى به میان آورد که گوینده، سیگار کشیده باشد. منطقدانان این شرط را «از پیش انگارى منطقى» [logical presupposition] مى‏نامند (î1 ص 149). این شرط براى نخستین بار از سوى فرگه (î6) معرفى شده است و به طرح منطقى منتهى شد که بتوان جمله را بدون ارزش صدق یا با بیش از یک ارزش صدق مورد تحلیل قرار داد. در چنین شرایطى، جمله‏هایى مانند (15) و (16) از ارزش صدق «صفر» [zero] برخوردار خواهند بود.

براساس نمونه‏هایى مانند (15) و (16)، مى‏توان از منظر منطق به تعریف دقیقى براى «از پیش انگارى» دست یافت: «اگر صدق یک جمله و صدق نفى آن جمله، هر دو به صدق دیگرى بیانجامد، این جمله اخیر براى هر دو آن جمله‏ها از پیش انگاشته است.» در این مورد به نمونه (17) توجه کنید:

(17) الف - ماشین هوشنگ قرمز است.

ب - ماشین هوشنگ قرمز نیست.

پ- هوشنگ ماشین دارد.

براساس تعریفى که به لحاظ منطقى به دست دادیم، جمله (17) پ، براى (17) الف، از پیش انگاشته است، زیرا اگر (17) الف، کذب هم باشد، نفى آن یعنى جمله (17) ب، صدق است و از طریق این جمله نیز مى‏توان به «از پیش انگارى» (17) پ، دست یافت. جدول (12) نیز این ادعا را تایید مى‏کند.

حال به جمله (8) الف، بازگردیم و خود آن جمله و نفى آن را به ترتیب در (18) و (19) در نظر بگیریم:

(18) نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد.

(19) نادر به بچه‏اش شیر نمى‏دهد.

چگونه مى‏توان ارزش صدق جمله‏اى مانند (19) را تعیین کرد؟ شاید بتوان مدعى شد که جمله (19) نه صدق است و نه کذب؛ زیرا، مگر اصلاً قرار است نادر بتواند به بچه‏اش شیر بدهد؟ این نکته در منطق محمولهاى مرتبه دوم و با بسط مفهوم «دامنه» به «محمول» ها امکان توضیح مى‏یابد. در چنین شرایطى، دامنه یک محمول، مجموعه تمامى واحدهایى را تشکیل مى‏دهد که بتوان آن محمول را به آن واحدها نسبت داد. بنابراین، دامنه محمول «شیردادن»، تمامى واحدهایى است که بتوانند شیر بدهند، یعنى «پستاندار مؤنث» باشند. دامنه یک محمول را نباید با مصداق آن محمول اشتباه کرد. مصداق محمولى مانند «شیردادن» در معناشناسى منطق محمول‏ها [predicate logic] مجموعه تمامى واحدهایى است که در جهان خارج واقعا شیر مى‏دهند، نه این که بتوان عمل «شیر دادن» را به آنها نسبت داد.

حال اگر a را، واحدى در نظر بگیریم که در دامنه محمول Fاست، مى‏توان «نادر شیر مى‏دهد» را به کمک برگردان F(a) نشان داد که در آن، a را براى «نادر» و F را براى محمول «شیر دادن» در نظر گرفته‏ایم. براى تحلیل شرایطى که عدم امکان تحقق «از پیش انگارى» به عدم دستیابى به ارزش صدق یک جمله مى‏انجامد، مى‏توان از نمودار (20) بهره گرفت (1 ص 151)

با توجه به نمودار (20)، اگر «نادر» در خارج از دامنه محمول «شیردادن» قرار گرفته باشد، یعنى نتوان «شیر دادن» را به او نسبت داد، جمله «نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد» از ارزش صدق برخوردار نیست. اگر «نادر» در دامنه محمول «شیردادن» قرار بگیرد، یعنى بتوان «شیردادن» را به او نسبت داد، جمله «نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد» کذب است زیرا در محدوده مصداق محمول «شیر دادن» قرار ندارد. به عبارت ساده‏تر، «نادر» مى‏تواند شیر بدهد ولى این کار را واقعا در جهان خارج انجام نداده است. اگر «نادر» در محدوده مصداق محمول «شیردادن» قرار بگیرد، یعنى واقعا در جهان خارج به بچه‏اش شیر بدهد، آن وقت جمله «نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد» صدق است.

بر اساس آنچه گفته شد، جمله (18) یا همان جمله (8) الف، از ارزش صدق برخوردار نیست و چون نمى‏توان براى نفى آن، یعنى جمله (19) نیز ارزش صدق در نظر گرفت، «از پیش انگارى» از آن ناممکن است. حال پرسش این است که پس چطور مى‏توان از جمله «نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد» به جمله «بچه نادر شیرخشک مى‏خورد» رسید؟ براى ارائه پاسخى قانع کننده به این پرسش، باید به چگونگى استنتاج منطقى توجه کنیم.

6- استنتاج

اجازه دهید بحث خود را درباره «استنتاج» [inference] با نمونه‏اى آغاز کنیم:

(21) الف - شهرام یا زبان‏شناسى خوانده یا منطق

ب - شهرام زبان‏شناسى نخوانده

پ - شهرام منطق خوانده.

در منطق، چه در سطح منطق جمله‏ها و چه در سطح منطق محمولها، نتیجه گرفتن جمله‏اى مانند (21) پ را، از (21) الف و ب «استنتاج» مى‏نامند. در چنین شرایطى، هر یک از جمله‏هاى (21) الف و ب، یک «مقدمه» [premise] و جمله (21) پ، «نتیجه» [conclusion] نامیده مى‏شود. براى نمایش استنتاج، مقدمه‏ها را زیر هم مى‏نویسند و زیر آنها خطى افقى مى‏کشند و نتیجه را زیر آن خط افقى مى‏نویسند. استنتاجى که از مقدمه‏ها به نتیجه برسد، استنتاج درست نامیده مى‏شود. به نمونه (22) توجه کنید:

(22) الف - هوشنگ و مهرداد همکارند.

ب - هوشنگ معلم است.
_______________

پ - مهرداد معلم است.

نمونه (22) نیز، همانند (21) استنتاج درست یا «استنتاج منطقا درست» [logically valid inference] تلقى مى‏شود. حال به نمونه (23) توجه کنید:

(23) الف - هوشنگ و مهرداد ورزشکارند.

ب - هوشنگ کشتى گیر است.
___________________

پ - مهرداد وزنه بردار است.

استنتاج (23) نادرست است، زیرا به کمک دو مقدمه (23) الف و ب نمى‏توان به نتیجه (23) پ رسید، حتى اگر از قبل، این «مهرداد» را بشناسیم و بدانیم که واقعا وزنه بردار است. استنتاج زمانى درست است که صرفا بتوان از مقدمه یا مقدمه‏ها به نتیجه رسید و از اطلاعاتى خارج از آن استفاده نکرد.

با توجه به آنچه درباره استنتاج گفته شد، به سراغ همان جمله (8) الف برویم که در (18) تکرار شد. در این مورد استنتاج (24) را بدست مى‏دهیم:

(24) الف - نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد.

ب - انسان مذکر فقط مى‏تواند به بچه‏اش شیر خشک بدهد.

پ - نادر انسان مذکر است.
_________________

ت - بچه نادر شیرخشک مى‏خورد.

حال مى‏توان دریافت که جمله بچه «نادر شیرخشک مى‏خورد» نسبت به جمله «نادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد»، نه در رابطه «از پیش انگارى» و نه استلزام معنایى، بلکه حاصل نوعى استنتاج است. به استنتاجهاى (25) تا (27) براى جمله‏هاى (8) ب و پ و مثلاً (13) الف توجه کنید:

(25) الف - ثریا در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا مى‏کند.

ب - کسى که در سه سالگى کنسرتو پیانوى شماره یک چایکوفسکى را به راحتى اجرا کند نابغه است.
______________________________________________________________

پ - ثریا نابغه است.

(26) الف - فرهاد روزى صدبار دستهایش را مى‏شوید.

ب- کسى که روزى صدبار دستهایش را بشوید وسواس دارد.
______________________________________

پ - فرهاد وسواس دارد.

(27) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید.

ب - کسى که رولزرویس سفیدش را به نوکرش ببخشد، ثروتمند است.
____________________________________________

پ- مهرداد ثروتمند است.

باید به این نکته توجه داشت که در استنتاجهاى (24) تا (27) براى سهولت در درک مطلب، از مقدمه‏هایى استفاده کرده‏ایم که منطقدانان مقبول نمى‏دانند، زیرا هر مقدمه باید از یک واحد اطلاعاتى تشکیل شده باشد. براى نمونه به استنتاج (28) توجه کنید و آن را با (27) مقایسه کنید:

(28) الف - مهرداد رولزرویس سفیدش را به نوکرش بخشید.

ب - انسانى که رولز رویس دارد ثروتمند است.

پ - انسانى که نوکر دارد ثروتمند است.

ت - رولزرویس گران‏ترین اتومبیل دنیاست.

ث - یکى از رنگهاى رولزرویس سفید است.

ج - انسانى که گران‏ترین اتومبیل دنیا را ببخشد ثروتمند است.

چ- مهرداد انسان است.
______________

ح - مهرداد ثروتمند است.

جدا از مقدمه (28) الف که در اختیار مخاطب قرار مى‏گیرد، مقدمه‏هاى ب تا چ بخشى از دانش دایرة المعارفى [encyclopaedic knowledge] او را تشکیل مى‏دهند و به نتیجه ح منتهى مى‏شوند.

حال براى دستیابى به نتیجه‏گیرى اولیه از آنچه تاکنون گفته شد به نمونه‏هاى (29) توجه کنید:

(29) الف - برادر فرشته ازدواج کرد î فرشته برادر دارد.

ب - وقتى فهمیدم اردشیر به آلمان رفته، خیلى تعجب کردم î اردشیر به آلمان رفته.

پ - گربه منصور زاییده است î گربه منصور ماده است.

ت - هاسمیک براى عید پاک، کلى تخم مرغ رنگ کرده î هاسمیک مسیحى است.

تا به این جا مشخص شد که جمله (29) الف، داراى «از پیش انگارى» وجودى است و جمله (29) ب را مى‏توان از نوعى «از پیش انگارى» وقوعى برخوردار دانست. آنچه منطقدانان «از پیش انگارى» مقوله‏اى مى‏نامند، چیزى جز استلزام معنایى نیست. نمونه (29) پ مثال خوبى براى نمایش همان رابطه‏اى است که میان معنا شناسنان با برچسب استلزام معنایى و میان منطقدانان تحت عنوان «از پیش انگارى» مقوله‏اى طبقه بندى مى‏شود. جمله (29) ت، نه در قالب استلزام معنایى قابل طبقه بندى است و نه «از پیش‏انگارى»، بلکه استنتاجى است که نخستین مقدمه آن در اختیار مخاطب قرار مى‏گیرد و وى با استفاده از دیگر مقدمه‏هایى که در دانش دایرة المعارفى خود انباشته است، به استنتاج مى‏پردازد.

اما جالب این جاست که نمونه (29) پ، یعنى همان موردى که محل اختلاف نظر، میان معناشناسان و منطقدانان است، بى شباهت به نمونه (29) ت، نیست. به استنتاج (30) توجه کنید:

(30) الف - گربه منصور زاییده است.

ب - حیوانى که مى‏زاید پستاندار است.

پ- پستاندارى که مى‏زاید ماده است.
_______________________

ت - گربه منصور ماده است.

تنها تفاوتى که مى‏توان، میان استنتاج (30) و مثلاً استنتاج (28) یافت، این است که در استنتاج (30)، مقدمه‏هاى (30) ب و پ، به شرایط لازم و کافى مفهوم «زاییدن» مربوطند؛ در حالى که در نمونه‏اى مانند (28) چنین نیست. به بیان ساده‏تر، ما در استنتاج (30)، دو مولفه معنایى [+ پستاندار] و [+ ماده] را براى «زاییدن»، به صورت دو مقدمه ذکر کرده‏ایم. بنابراین مقدمه‏هاى مذکور درون زبانى اند، در حالى که مقدمه‏هاى (28) ب تا چ، برون زبانى، به حساب مى‏آیند. این نکته مى‏تواند بهانه‏اى براى ما شود تا آنچه در نمونه‏هایى مانند (29) پ، مطرح است، رابطه استنتاجى درون زبانى بنامیم و آن را در تقابل با رابطه استنتاجى برون زبانى قرار دهیم که مثلاً در نمونه‏هایى مانند (29) ت، هویداست.

7- بررسى کاربرد شناختى «از پیش انگارى»

براى تعیین ماهیت رابطه معنایى «از پیش انگارى» و شناخت آنچه از عدم دستیابى به ارزش صدق جمله‏هایى برخوردار از این ویژگى حاصل مى‏آید، رهیافت دیگرى نیز مطرح است که نوعى تحلیل کاربرد شناختى «از پیش انگارى» است. در این تحلیل مى‏توان علاوه بر ارزش صدق، از «بجایى» [felicity] یا «نابجایى» نیز بهره گرفت. مى‏دانیم که براى تعیین ارزش صدق یک جمله، وقوع آن را با شرایط یا موقعیتى محک مى‏زنیم که این جمله در آن موقعیت صدق یا کذب است. «بجایى» نیز به همین ترتیب، محک یک جمله با بافت یا موقعیتى خواهد بود که آن جمله در آن موقعیت کار آمد یا «بجا»[felicitous] باشد.

معمولاً اصطلاح «بجایى» یا «نابجایى»، آراى آستین (î2) را به هنگام طرح «کار گفت‏ها» [speech acts] تداعى مى‏کند. براى نمونه به مثال (31) توجه کنید:

(31) من شما را به پنج سال زندان محکوم مى‏کنم.

به هنگام مطالعه «کار گفت‏ها» زمانى مى‏توان جمله (31) را، بجا دانست که گوینده قادر باشد، مخاطب خود را روانه زندان کند. در این جا سعى بر آن است تا از ملاک «بجایى» یا «نابجایى» براى بررسى دقیق‏تر رابطه «از پیش انگارى» بهره بگیریم. به نمونه (32) توجه کنید:

(32) چه عجب! نشسته‏اى و درس مى‏خوانى.

شخص سومى که شاهد گفتگوى گوینده جمله (32) و مخاطب اوست، بر اساس جمله (32) به این «از پیش انگارى» مى‏رسد که مخاطب جمله مذکور کمتر مى‏نشیند و درس مى‏خواند. این «از پیش انگارى» زمانى ممکن است که گوینده جمله (32) دقیقا با همین منظور، چنین جمله‏اى را تولید کرده باشد و نه مثلاً در موقعیتى که مخاطب وى همیشه نشسته و درس مى‏خواند و او صرفا براى شوخى چنین جمله‏اى را بگوید، یا مخاطب وى مثلاً نشسته و مجله ورق مى‏زند و اصلاً قرار نیست درس بخواند و گوینده تصور کرده که وى درس مى‏خواند. به این ترتیب، جمله (32) براى دستیابى به «از پیش انگارى» باید بجا باشد.

براى شکل بخشیدن به رابطه میان صدق و کذب از یک سو و بجایى و نابجایى جمله‏هاى برخوردار از رابطه «از پیش انگارى» از سویى دیگر، مى‏توان به دو روش متوسل شد.

نخست این که «صدق» را گونه‏اى از «بجایى» بدانیم و مدعى شویم که اگر جمله‏اى صدق باشد، بجاست و اگر کذب باشد، نابجاست.

روش دوم این که صدق و کذب را مستقل از بجایى و نابجایى در نظر بگیریم. در چنین شرایطى باید بتوان چهارگونه جمله داراى «از پیش انگارى» را از یکدیگر متمایز ساخت.

(الف) جمله صدق و بجا؛ (ب) جمله صدق و نابجا؛ (پ) جمله کذب و بجا؛ و (ت) جمله کذب و نابجا. به نمونه‏هاى (33) تا (36) توجه کنید:

(33) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، یک بطرى آب خورد.

(34) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، با پدر فرشته دعوایش شد.

(35) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، به فرشته لگد محکمى زد.

(36) مادر بزرگ فرشته پیش از تمام کردن غذایش، بشقابش را به زمین انداخت.

فرض کنید جمله‏هاى (33) تا (36) به ترتیب از ارزش صدق «صدق»، «صدق»، «کذب» و «کذب» برخوردار باشند. براى جمله (33) مى‏توان این «از پیش انگارى» را در نظر گرفت که مادر بزرگ فرشته سرانجام پس از خوردن یک بطرى آب، غذایش را تمام کرد. بنابراین در (33) ما با جمله‏اى سرو کار داریم که صدق و بجاست، یعنى به ما اجازه مى‏دهد که در مورد «تمام کردن غذا» به از پیش انگارى بپردازیم. اما جمله (34) اگر چه صدق است، ولى در مورد از پیش انگارى «تمام کردن غذا» نابجاست، زیرا به ما اجازه نمى‏دهد، به از پیش انگارى مذکور برسیم. این مساله به دعوا کردن مادر بزرگ فرشته و پدر فرشته باز مى‏گردد که معلوم نیست از چه شرایطى برخوردار بوده است. آیا این دعوا در حدى بوده که به ادامه خوردن غذا لطمه‏اى بزند؟

براى دو جمله (35) و (36) ارزش صدق «کذب» در نظر گرفتیم؛ یعنى مادر بزرگ فرشته واقعا به فرشته لگد نزده و بشقابش را به زمین نیانداخته است. با این حال، این امکان براى ما وجود دارد که از جمله (35) به همان «از پیش انگارى» گذشته برسیم و فرض کنیم که مادر بزرگ فرشته بعد از این که لگد محکمى به نوه‏اش زده، غذایش را تمام کرده است. اما این امکان در مورد جمله (36) از میان مى‏رود. آیا بشقاب دیگرى مى‏آورند و دوباره برایش غذا مى‏کشند تا آن را تمام کند، یا او تنهاست و اشتهایش کور مى‏شود؟

به این ترتیب «بجایى» را مى‏توان، عامل مناسب‏ترى نسبت به عدم دستیابى به ارزش صدق دانست، زیرا آن گونه که پیشتر گفتیم، تنها زمانى مى‏توان مدعى شد، جمله‏اى از ارزش صدق برخوردار نیست که واحد منسوب به محمول در چنین جمله‏اى، در دامنه آن محمول قرار نگیرد، در حالى که در جمله‏هاى (34) و (36)، «با پدر فرشته دعوا کردن» و «بشقاب را به زمین انداختن» را مى‏توان به مادر بزرگ فرشته نسبت داد.

8- محدوده «از پیش انگارى»

اجازه دهید بحث خود را در زمینه حد و مرز «از پیش انگارى» با ذکر چند نمونه آغاز کنیم. به نمونه‏هاى (37) توجه کنید:

(37) الف - هوشنگ سرش را خاراند î کسى به نام هوشنگ وجود دارد.

ب - هوشنگ سرش را خاراند î هوشنگ سر دارد.

پ - هوشنگ سرش را خاراند î سر هوشنگ مى‏خاریده است.

ت - هوشنگ سرش را خاراند î هوشنگ دماغش را نخاراند.

آیا مى‏توان به وجود از پیش انگارى‏هایى مانند آنچه در (37) الف تا ت آمده است براى جمله‏اى مانند «هوشنگ سرش را خاراند» قایل شد؟

براى پاسخ دادن به این پرسش دو راه بیشتر به نظر نمى‏رسد:

نخست، این که تمامى از پیش انگاشته‏هاى نمونه (37) را معتبر بدانیم و بر حسب تعریفى که در آغاز این نوشته براى چنین رابطه‏اى مطرح ساختیم، مدعى شویم که چون بر حسب اطلاعات موجود درون جمله «هوشنگ سرش را خاراند» به اطلاعات دیگرى دست یافته‏ایم، اطلاعاتى مانند «هوشنگ سر دارد» و غیره، از پیش انگاشته‏اند.

راه دوم، این که مدعى شویم آنچه مثلاً در نمونه (37) آمده است، «از پیش انگارى» به حساب نمى‏آید، زیرا منظور ما از «اطلاعات»، چنین مطالبى نیست.

با انتخاب راه اول، بحث درباره رابطه‏اى معنایى به نام «از پیش انگارى» منتفى خواهد بود، زیرا تمامى جمله‏هاى زبان مى‏توانند از مجموعه نامحدودى «از پیش انگارى» برخوردار باشند و در چنین شرایطى، بحث درباره آنچه از پیش قابل تعیین است، به لحاظ صرفه علمى مردود است. به این ترتیب، دیگر صحبت از بجایى و نابجایى نیز بیهوده است، زیرا هیچ جمله‏اى در زبان وجود نخواهد داشت که بتوان آن را از نظر دستیابى به «از پیش انگارى» نابجا دانست. به نمونه (38) توجه کنید:

(38) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک نکرده، زیرا تا به حال لب به سیگار نزده است.

مثال (38) نمونه بارز جمله‏اى است که نسبت به «از پیش انگارى» سیگار کشیدن هوشنگ نابجاست. این جمله را با دو جمله (39) و (40) مقایسه کنید.

(39) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک کرده î هوشنگ سیگار مى‏کشیده.

(40) هوشنگ سیگار کشیدن را ترک نکرده î هوشنگ سیگار مى‏کشد.

ولى جمله (38) براى دستیابى به صدها «از پیش انگارى» دیگر بجاست؛ مثلاً این که «کسى به نام هوشنگ وجود دارد»، «گوینده مدتهاست هوشنگ را مى‏شناسد»، «هوشنگ زنده است»، «هوشنگ لب دارد» و غیره. در چنین شرایطى اگر بخواهیم صحبت از بجایى یا نابجایى از پیش انگارى به میان آوریم، باید جمله از پیش انگاشته‏اى را در نظر بگیریم و صرفا درباره همان «از پیش انگارى»، بجایى یا نابجایى یک جمله را، محک بزنیم.

راه دوم، ما را با مشکل عمده‏ترى مواجه خواهد کرد، زیرا باید به تعیین ملاکهایى بپردازیم که مثلاً به ما بگوید، «از پیش انگارى» (41) قابل قبول است و آنچه در (42) آمده، «از پیش انگارى» نیست.

(41) خواهر هوشنگ لاى میله‏ها گیر کرد î هوشنگ خواهر دارد.

(42) سر هوشنگ لاى میله‏ها گیر کرد î هوشنگ سر دارد.

اجازه دهید ملاکهایى را که تاکنون مطرح ساختیم بار دیگر مرور کنیم و ببینیم آیا معناشناسان و منطقدانان شرایطى را معرفى کرده‏اند که بتوانیم مثلاً «هوشنگ خواهر دارد» را براى جمله (41)، نوعى از پیش انگارى، در نظر بگیریم و «هوشنگ سر دارد» را براى (42) چیز دیگرى تلقى کنیم یا نه.

یکى از این ملاکها به ما مى‏گفت که اگر جمله‏اى از ارزش صدق برخوردار نباشد نمى‏توان از آن جمله به از پیش انگارى رسید و زمانى یک جمله از ارزش صدق برخوردار نیست که در یک جمله محمولى را به واحدى نسبت دهیم که آن واحد در دامنه آن محمول قرار نگیرد، یعنى نتوان آن محمول را به آن واحد نسبت داد. این ملاک براى جمله‏هاى عجیبى مانند (43) مطلوب است:

(43) خواهر هوشنگ درخت است.

در جمله (43)، محمول «درخت بودن» را به خواهر هوشنگ نسبت داده‏ایم، در صورتى که واحدى مثل «خواهر هوشنگ» نمى‏تواند در دامنه «درخت بودن» قرار گیرد. بنابراین از جمله (43) نمى‏توان به از پیش انگارى «هوشنگ خواهر دارد» رسید. ولى «گیر کردن» در نمونه (42) محمولى است که «سر هوشنگ» در دامنه‏اش قرار مى‏گیرد و اجازه مى‏دهد که «از پیش انگارى» (42) امکان‏پذیر باشد.

یکى دیگر از این ملاکها به ما مى‏گفت که اگر صدق یک جمله و صدق نفى آن جمله هر دو مشروط به صدق جمله دیگرى باشند، از جمله نخست یا نفى آن مى‏توان به از پیش انگارى جمله دوم رسید. الگوى نمونه ما در این مورد مثالهایى نظیر (44) بود:

(44) الف - اتومبیل نادر قرمز است.

ب - اتومبیل نادر قرمز نیست.

پ - نادر اتومبیل دارد.

این ملاک نیز در مورد «از پیش انگارى» (42) در مقایسه با (41)، تفاوتى را میان آنها معلوم نمى‏کند. در این مورد به مثالهاى (45) و (46) توجه کنید:

(45) الف - خواهر هوشنگ لاى میله‏ها گیر کرد.

ب - خواهر هوشنگ لاى میله‏ها گیر نکرد.

پ - هوشنگ خواهر دارد.

(46) الف - سر هوشنگ لاى میله‏ها گیر کرد.

ب - سر هوشنگ لاى میله‏ها گیر نکرد.

پ- هوشنگ سر دارد.

در این جا نیز اگر صدق جمله‏هاى (45) الف و (46) الف و صدق نفى آنها، یعنى (45) ب و (46) ب، مشروط به صدق جمله دیگرى مانند (45) پ، یا (46) پ، باشد، از (45) الف مى‏توان، به «از پیش انگارى» (45) پ رسید و هیچ مانعى نیز وجود ندارد که نگذارد از (46) الف به «از پیش انگارى» (46) پ برسیم.

ملاک دیگرى که معنا شناسان در اختیارمان قرار داده بودند، همان تعریف رابطه معنایى از پیش انگارى بود. برحسب این تعریف اگر برحسب اطلاعات موجود درون یک جمله مى‏توانستیم به اطلاعات دیگرى دست یابیم، این اطلاعات اخیر درون آن جمله از پیش انگاشته شده بودند. بر این اساس شاید بتوان گفت، از پیش انگارى «هوشنگ خواهر دارد» اطلاعاتى است که مثلاً تازه است و لابد به درد مى‏خورد یا چیزى شبیه به اینها، در حالى که «هوشنگ سر دارد» تازه و به درد بخور نیست و به دلایلى از این قبیل، «هوشنگ سر دارد»، از پیش انگارى به حساب نمى‏آید.

این طرز تلقى غیر علمى است، زیرا اولاً، باید صفاتى مانند «تازه»، «به درد بخور» و غیره تعریف شوند و ثانیا مشخص گردد، یک جمله از پیش انگاشته واحد بر حسب چه شرایطى مى‏تواند براى جمله‏اى مقبول و براى جمله‏اى دیگر نامقبول به حساب آید، به نمونه (47) توجه کنید:

(47) الف - خواهر هوشنگ ازدواج کرد.

ب - خواهر هوشنگ زنده است.

جمله از پیش انگاشته (47) ب، براى جمله (47) الف، به همان اندازه نامعقول است که از جمله (46) الف، به «از پیش انگارى» (46) پ، برسیم. به نظر مى‏رسد از پیش انگاریهایى مانند «هوشنگ خواهر دارد» یا «خواهر هوشنگ بزرگ است» یا حتى «از این پس هوشنگ شوهر خواهر دارد» به مراتب مطلوب‏تر از این باشند که با شنیدن جمله «خواهر هوشنگ ازدواج کرد» به این از پیش انگارى برسیم که «خواهر هوشنگ زنده است». حال جمله (47) را با (48) مقایسه کنید:

(48) الف - آن خواهر هوشنگ که مى‏گفتند مرده، ازدواج کرد.

ب - خواهر هوشنگ زنده است.

در نمونه (48)، برخلاف نمونه (47)، به نظر مى‏رسد، از پیش انگاشته «هوشنگ خواهر دارد» معتبر نباشد و اتفاقا همان از پیش انگاریى اعتبار یابد که در نمونه (47) معتبر نبود.

تا به این جا مشخص شد که نمى‏توان، هیچ حد و مرزى براى «از پیش انگارى» قائل شد، هر چند به نظر مى‏رسد، برخى از پیش انگاریها برحسب مورد معتبرترند. ولى این اعتبار را چگونه مى‏توان تعیین کرد؟ براى یافتن پاسخى مطلوب به این پرسش، ابتدا باید با آنچه «جهانهاى ممکن» [possible worlds] نامیده مى‏شود، آشنا شویم.

9- جهان‏هاى ممکن و اعتبار «از پیش انگارى»

اصطلاح «جهانهاى ممکن» براى نخستین بار از سوى لایبنیتس (î11) معرفى شد و به مطالعات منطقى راه یافت و در معناشناسى شناختى، بویژه در آراى لانگاکر (î9؛10) لیکاف (î7؛8) و فوکونیه (î4؛5) مبناى مطالعه شناختى معنا قرار گرفت. منظور از «جهان ممکن» در منطق، موقعیتى است که برحسب آن، ارزش صدق یک جمله تعیین مى‏شود؛ بنابراین مى‏توان آن را یک موقعیت زمانى و مکانى خاص دانست. براى درک بهتر مطلب مى‏توان از نمونه‏هاى (49) و (50) بهره گرفت.

(49) همسرم به شکار رفته است.

(50) مجذور وتر مثلث قائم الزاویه، مساوى است با مجموع مجذور دو ضلع دیگر آن مثلث.

تعیین صدق یا کذب جمله (49) مشروط به این است که بدانیم، گوینده این جمله کیست و همسر وى در چه زمانى به شکار رفته است. بنابراین ارزش صدق این جمله بدون در نظر گرفتن موقعیت یا بهتر بگوییم، جهانى خاص، قابل تعیین نیست. اما جمله (50) در تمامى جهانهاى ممکن، صدق است. براى هر جمله مى‏توان جهانهاى ممکنى را در نظر گرفت که این جمله در آن جهانها صدق باشد.

(51) پدرم امسال برنده جایزه نوبل در فیزیک شد.

جمله (51) مى‏تواند، در مجموعه‏اى از جهانهاى ممکن، صدق باشد؛ مثلاً اگر فرزند ویلهلم رونتگن، این جمله را در سال 1901 میلادى گفته باشد؛ یا فرزند هانرى بکرل در سال 1903، یا فرزند آلبرت اینشتین در سال 1921 و غیره. این مجموعه جهانهاى ممکن را در منطق «مجموعه صدق» [truth-set] یک جمله مى‏نامند. فرض کنید مأمورى را موظف کرده باشیم تا محصولات یک کارخانه را بازرسى کند و بر روى هر محصول مهر تأیید یا عدم تأیید بزند. در منطق، هر یک از این محصولات را مى‏توان، یک جهان ممکن، در نظر گرفت و آن دو مهر تأیید یا عدم تأیید را مهرهاى «صدق» یا «کذب» تلقى کرد. به این ترتیب، جمله (51)، اگر از سوى فرزند آلبرت اینشتین، در سال 1921 تولید شده باشد، این جمله در چنین جهان ممکنى، مهر «صدق» خواهد خورد، در حالى که در جهان ممکن دیگرى که همین فرزند اینشتین، همین جمله را مثلاً در سال 1918 تولید مى‏کرد، مهر «کذب» مى‏خورد.

اجازه دهید، از همین طرح جهانهاى ممکن، براى تعیین اعتبار یا عدم اعتبار از پیش انگارى، بهره بگیریم. گوینده‏اى در یک جهان ممکن، جمله‏اى را تولید مى‏کند و انتظار دارد که مخاطب وى، جمله او را، در همان جهان ممکن دریابد. این انتظار زمانى برآورده مى‏شود که مخاطب او به همان جهان ممکن راه یابد. حال شخص سومى را نیز، در نظر بگیرید که شاهد گفتگوى گوینده و مخاطب اوست و از این جهان ممکن، اطلاع چندانى ندارد، در چنین شرایطى جمله (52) را در نظر بگیرید.

(52) برادر مهرداد از فرانسه برایم نامه فرستاده.

فرض کنید، گوینده و مخاطب وى، مهرداد را به خوبى مى‏شناسند و مى‏دانند که او برادرى دارد که مدتهاست در فرانسه زندگى مى‏کند. در کنار آنها شخص سومى ایستاده که شاهد گفتگوست و مهرداد را نمى‏شناسد. او با شنیدن جمله (52) به مجموعه‏اى «از پیش انگارى» مى‏رسد که معتبرند؛ مثلاً این که «گوینده و مخاطبش کسى را به نام مهرداد مى‏شناسند»، «مهرداد برادر دارد» و «برادر مهرداد در فرانسه است».

این از پیش انگاریها براى مخاطب گوینده معتبر نیست، زیرا وى، با جهان ممکن جمله (52) آشناست. به این ترتیب مى‏توان مدعى شد که تعداد از پیش انگاریهاى یک جمله با شناخت نسبت به جهان ممکن تولید یک جمله نسبت معکوس دارد و این که مى‏گوییم مثلاً از جمله «خواهر مهرداد ازدواج کرد» مى‏توان به این از پیش انگارى رسید که «مهرداد خواهر دارد» براى کسى که مهرداد و خانواده‏اش را مى‏شناسد، مطرح نخواهد بود و براى کسى که اصلاً مهرداد را نمى‏شناسد نیز، نخستین از پیش انگارى به حساب نمى‏آید، زیرا پیش از آن، براى وى، این از پیش انگارى معتبر است که «گوینده، کسى را به نام مهرداد مى‏شناسد».

حال مى‏توان دریافت که چرا از پیش انگارى (42) عجیب به نظر مى‏رسد؛ یعنى وقتى جمله‏اى مانند «سر هوشنگ لاى میله‏ها گیر کرد» را مى‏شنویم، معمولاً به این «از پیش انگارى» نمى‏رسیم که «هوشنگ سر دارد». این از پیش انگارى از آن جهت نامعتبر است که در تمامى جهانهاى ممکن، هوشنگ سر دارد. مگر این که جهانى را در نظر بگیریم که در آن جهان ممکن، سر هوشنگ را بریده باشند. نمونه (42) را، با نمونه (53) مقایسه کنید:

(53) سر اشتالانقوس لاى میله‏ها گیرد کردî اشتالانقوس سر دارد.

از پیش انگارى (53) برخلاف (42) معتبر است، زیرا در هیچ یک از جهانهاى ممکن نمى‏توانیم، چیزى به نام «اشتالانقوس» را بیابیم و بدانیم که چنین چیزى سر دارد یا نه، در حالى که اگر به جاى «اشتالانقوس» مثلاً واژه «اژدها» را به کار مى‏بردیم، این از پیش انگارى معتبر نمى‏نمود؛ زیرا اگر چه «اژدها» در جهان واقعى اطرافمان مصداقى ندارد، ولى مى‏توان مصداق آن را در جهان ممکن دیگرى، مثلاً جهان ممکن یک فیلم تخیلى یا یک کارتون، مجسم کرد.

10- بازبینى گونه‏هاى «از پیش انگارى»

در بخش سوم، به سه گونه عمده از پیش انگارى، یعنى «از پیش انگارى وجودى»، «از پیش انگارى وقوعى» و «از پیش انگارى مقوله‏اى» اشاره کردیم و در بخش ششم به این نتیجه رسیدیم که از پیش انگارى مقوله‏اى، چیزى مستقل از «استلزام معنایى» نیست و استلزام معنایى را نیز مى‏توان، نوعى استنتاج درون زبانى دانست، زیرا این رابطه در اصل میان دو جمله‏اى برقرار است که یکى، نخستین مقدمه و دیگرى، نتیجه استنتاج از آن مقدمه و مقدمه‏هاى دیگرى است که از شرایط لازم و کافى مفهوم واژه یا واژه‏هاى درون مقدمه اول ساخته شده‏اند. حال براى تعیین گونه‏هاى «از پیش انگارى» به نمونه‏هاى (54) تا (59) توجه کنید. در این نمونه‏ها، جمله ب، براى جمله الف، از پیش انگاشته، تلقى شده است.

(54) الف - کیف فرشته چرمى است.

ب - فرشته کیف دارد.

(55) الف - فرهاد از استرالیا برایم نامه فرستاد.

ب - فرهاد در استرالیا است.

(56) الف - چرا اردشیر خانه‏اش را اجاره نمى‏دهد؟

ب - اردشیر خانه دارد.

(57) الف - خیلى وقت است نمى‏بینم، مهرداد ساعت طلایش را ببندد.

ب - مهرداد ساعت طلا دارد.

(58) الف - عجیب است که فرشته امروز سرحال نیست.

ب - فرشته معمولاً سرحال است.

(59) الف - محمود از مرگ عمویش به شدت ناراحت است.

ب - عموى محمود مرده.

حال به نمونه‏هاى (60) و (61) توجه کنید:

(60) الف - به على گفتم که هوشنگ درس مى‏خواند.

ب - هوشنگ درس مى‏خواند.

(61) الف - بدبختى ما این است که فرهاد ورشکست شده.

ب - فرهاد ورشکست شده.

معمولاً در کتابهاى منطقدانان (î1؛3؛12) نمونه‏هایى نظیر (54) تا (57) به عنوان مثالهایى از گونه از پیش انگارى وجودى ذکر مى‏شوند و براى معرفى از پیش انگارى وقوعى، نمونه‏هایى چون (58) تا (61) به کار مى‏رود. در تمامى نمونه‏هاى (54) تا (59) و حتى دو نمونه (60) و (61) که با نمونه‏هاى قبلى به لحاظ صورى تفاوتى بارز دارند، گوینده جمله‏هاى الف، اطلاعاتى را در اختیار شنونده قرار مى‏دهد که حاوى اطلاعات قدیمى‏تر نیز هست. این دسته از اطلاعات که براى گوینده، کهنه به حساب مى‏آیند، براى شنونده تازه‏اند و از پیش انگاشته مى‏شوند. براى نمونه، در مثال (54)، «چرمى بودن» کیف فرشته خبر تازه‏اى است که در اختیار شنونده قرار مى‏گیرد، در حالى که خبر دیگرى نیز که همانا «داشتن کیف» است، براى شنونده تازه به حساب مى‏آید. بنابراین، در «از پیش انگارى»، ما به اطلاعات دیگرى دست نمى‏یابیم، بلکه به اطلاعات تازه‏اى مى‏رسیم که در جمله الف، به صورت اطلاعات کهنه آورده شده‏اند. وقتى گوینده‏اى جمله (55) الف را، تولید مى‏کند، «بودن فرهاد در استرالیا» را به صورت اطلاعات کهنه به کار مى‏برد، در حالى که این خبر براى شنونده تازه است و از پیش انگاشته مى‏شود. بنابراین جمله از پیش انگاشته، چیزى جز، خبر تازه‏اى که در جمله اصلى به صورت خبر کهنه آورده شده است، نیست.

اگر جمله اصلى، یعنى جمله‏هاى الف، در نمونه‏هاى (54) تا (61) را به p نشان دهیم و جمله از پیش انگاشته، یعنى جمله‏هاى ب، همین نمونه‏ها را q در نظر بگیریم، برگردان qûpدر تمامى این موارد صادق است، یعنى q زیرمجموعه p به حساب مى‏آید. حال پرسش این است کهq چگونه از p استخراج مى‏شود؟

در جمله p، اطلاعاتى در مورد واحدى مانند a نهفته است. اگر این اطلاعات را محمول F در نظر بگیریم، F همان ویژگى یا اطلاعاتى است که به a نسبت داده شده است. بنابراین ساخت q چیزى شبیه به F(a) خواهد بود. فرض کنید به صورت ساده انگاشته و بدون توجه به یک، دو، یا چند موضعى بودن محمولها، به سراغ تک تک نمونه‏هاى (54) تا (61) برویم و ساخت q را در آنها تحلیل کنیم. در جمله (54) ب، یعنى آنچه در این نمونه q به حساب مى‏آید، «فرشته a است و F «کیف داشتن» خواهد بود. در جلمه (55) ب، «فرهاد» a است و «در استرالیا بودن» F محسوب مى‏شود. در جمله (56) ب، «اردشیر» a است و «خانه داشتن» Fخواهد بود. در جمله (57) ب، «مهرداد» a است و F را مى‏توان «ساعت طلا داشتن» در نظر گرفت. در جمله (58) ب، «فرشته» a است و F را مى‏توان معمولاً «سرحال بودن» تلقى کرد. در جمله (59)ب، «عموى محمود» a است و «مردن» F به حساب مى‏آید. در جمله (60) ب، «هوشنگ» a است و F «درس خواندن» است، و بالاخره در جمله (61) ب نیز «فرهاد» a به حساب مى‏آید «ورشکست شدن» F خواهد بود. به این ترتیب، براى تمامى جمله‏هاى ب، نمونه‏هاى (54) تا (61) مى‏توان به صورت ساده انگاشته و به گونه‏اى که در حوصله این مختصر بگنجد، برگردان F(a) را در نظر بگیریم.

در منطق جدید، قائل شدن تمایز میان از پیش انگارى وجودى و از پیش انگارى وقوعى بر حسب نوع این F، یعنى نوع محمولى صورت مى‏گیرد که به a نسبت داده شده است. اگر این F «وجودى» باشد، F(a) حاصل از پیش انگارى وجودى است و اگر F «وقوعى» باشد، F(a) نتیجه از پیش انگارى وقوعى تلقى مى‏شود.

در بخش سوم به این نکته اشاره کردیم که اگر وجود یک چیز از پیش انگاشته شود، این از پیش انگارى را وجودى به حساب مى‏آوریم و اگر وقوع چیزى از پیش انگاشته شود، آنچه ما را به چنین جمله‏اى مى‏رساند، از پیش انگارى وقوعى نامیده مى‏شود. به این ترتیب نمونه‏هاى (54) تا (57) نشانگر از پیش انگارى وجودى اند و نمونه‏هاى (58) و (59) را مى‏توان مثالهایى از گونه وقوعى از پیش انگارى دانست.

اما منطقدانان نمونه‏هاى (60) و (61) را نیز در قالب از پیش انگارى وقوعى طبقه بندى مى‏کنند، آن هم به این دلیل که در نمونه (60) وقوع چیزى مثل «درس خواندن هوشنگ» و در نمونه (61) وقوع چیزى مثل «ورشکست شدن فرهاد» از پیش انگاشته مى‏شود و این درست مانند همان شرایطى است که در نمونه‏اى مانند (59) نیز مشهود است و وقوع چیزى مانند «مردن عموى محمود» از پیش انگاشته شده است. به این استدلال ایرادى وارد نیست، اما هر فارسى زبانى، به لحاظ صورى، میان دو نمونه (59) و (60) تفاوتى مى‏بیند و آن این که در نمونه‏هایى مانند (60) و (61)، جمله از پیش انگاشته، بدون تغییر در ساخت صوریش، از جمله اصلى استخراج شده است، در حالى که در نمونه هایى مانند (58) یا (59) چنین نیست. به بیانى ساده‏تر، انگار نمونه‏هاى (60) و (61) «وقوعى‏تر» از نمونه‏هاى (58) و (59) هستند. به عبارتى با مقایسه نمونه‏هاى (54)، (56) و (57) از یک سو و نمونه‏اى مانند (55) از سوى دیگر، از پیش انگارى نمونه‏هاى (54)، (56) و (57) نسبت به از پیش انگارى (55) «وجودى‏تر» مى‏نمایند. بحث در این باره که آیا مى‏توان بطور قطعى میان «از پیش انگارى» وجودى و وقوعى تمایز قائل شد، از حوصله این مختصر خارج است، ولى به اعتقاد نگارنده به نظر مى‏رسد که انتخاب پیوستارى میان دو قطب مطلق «از پیش انگارى وجودى» و «از پیش انگارى وقوعى» و تعیین نوع از پیش انگارى هر جمله بر روى چنین پیوستارى، به نتیجه مناسب‏ترى بیانجامد. تعیین صحت و سقم این فرض نیازمند پژوهش جداگانه‏اى است.

10- نتیجه‏گیرى

بر اساس آنچه در این مختصر مطرح شد مى‏توان درباره ماهیت «از پیش انگارى» به جمع بندى زیر دست یافت:

الف - «از پیش انگارى» نوعى رابطه معنایى در سطح جمله‏هاى زبان است و در شرایطى امکان طرح مى‏یابد که از اطلاعات موجود در جمله‏اى مانند p، بتوان به اطلاعات تازه‏اى در قالب جمله‏اى مانند q، دست یافت. در این شرایط، q براى p از پیش انگاشته تلقى مى‏شود.

ب - جمله‏اى مانند q، زمانى از پیش انگاشته به حساب مى‏آید که از p و نقیض آن یعنى p، بتوان به q دست یافت.

پ - وقتى مى‏توان از جمله p به جمله از پیش انگاشته q رسید که در جمله p، محمولى به واحدى نسبت داده شود و این واحد در دامنه آن محمول قرار گیرد؛ یعنى p از ارزش صدق برخوردار باشد.

ت - جمله p به لحاظ از پیش انگارى، زمانى بجاست که بتوان از پیش انگارى مشخصى را از آن استنباط کرد. به این ترتیب از هر جمله‏اى مى‏توان به از پیش انگارى رسید و بجا یا نابجایى جمله‏اى مانند p، تنها در مورد از پیش انگارى خاصى مطرح است.

ث - صدق یا کذب جمله‏اى مانندp ، در دستیابى به جمله از پیش انگاشته q، دخیل نیست، هر چند ارزش صدق q، وابسته به ارزش صدق p است.

ج - از پیش انگارى را نباید با استنتاج اشتباه کرد. دستیابى به یک نتیجه از طریق جمله‏اى به عنوان مقدمه، و استفاده از دانش دایرة المعارفى به مثابه مقدمه‏هاى بعدى، از پیش انگارى به حساب نمى‏آید.

چ - آنچه منطقدانان با عنوان از پیش انگارى مقوله‏اى مطرح مى‏سازند، چیزى جز «استلزام معنایى» نزد معنا شناسان نیست و مى‏تواند نوعى استنتاج درون زبانى تلقى شود.

ح - براى انواع از پیش انگاریها مى‏توان، به وجود دو گونه اصلى «از پیش انگارى وجودى» و «از پیش انگارى وقوعى» قائل شد؛ هر چند به نظر مى‏رسد نمونه‏هاى مختلف از پیش انگارى را نتوان بطور قطعى در قالب یکى از این دو گونه طبقه بندى کرد.

خ - هیچ محدودیتى براى از پیش انگارى وجود ندارد و جمله‏اى مانند p، مى‏تواند به لحاظ نظرى از مجموعه نامحدودى از پیش انگارى برخوردار باشد، ولى همواره تعداد محدودى از این از پیش انگاریها معتبرند.

د - جمله‏اى مانند p در جهانى ممکن تولید مى‏شود. هر اندازه شناخت شنونده از این جهان ممکن بیشتر باشد، تعداد از پیش انگاریهاى معتبر کمتر خواهد شد. به بیان دیگر، تعداد جمله‏هاى از پیش انگاشته جمله‏اى مانند p با مقدار شناخت شنونده از جهان ممکن p نسبت عکس دارد.

منابع

1. Allwood; J. etal. 1977. logic in linguistics. Cambridge: Camb. Univ. Press.

2. Austin; J.L. 1962. How to Do things with words. Oxford: Oxford Univ. Press.

3. Cooper; D. 1974. Presupposition. The Hague: Mouton.

4. Fauconnier; G. 1985. Mental Spaces. Cambridge, MA: MIT Press.

5. ______. 1994. Mental Spaces: Aspects of Meaning Construction in Natural Language. Cambridge: Camb. Univ. Press.

6. Frege; G. 1952.» uber sinn und bedeutung«. In P. Geach and M. Black (trs. and eds.) translations from the philosophical writings of Gottlob Frege.Oxford: Blackwell.

7. Lakoff; G. 1971.» Presupposition and relative grammaticality« IN D.D. steinberg and L.A. Jakobovits (eds.). semantics.

London & N.Y.: Cambridge Univ. Press.

8. ______. 1988. »Cognitive semantics«. In U. Eco, et al (eds.) Meaning and mental representations. Bloomington & Indianapolis: indiana Univ. Press.

9. Langacker; R.W. 1987. Foundations of Cognitive Grammar. Vol. 1. Stanford, CA. Stanford Univ Press.

10. _____. 1990. Concept, Image and symbol; the COgnitive Basis of Grammar. Berlin: Mouton de Gruyter.

11. Leibniz; G.W. 1952. Discourse on Metaphysics. P. lucas and L. Grint (trs.). Manchester: Manchester Univ. Press.

12. Petofi J.S. and Fanck; D. (eds.). 1973. Presuppositions in philosophy and linguistics. Frankfurt: Athenäum.

13. Russel; B. 1905. »On denoting«. Mind. 14.479-493.

14. _____. 1967. the problems of philosophy. London: Oxford paperbacks.

15. Saeed; J.I. 1997. Semantics. Oxford: Blackwell.

16. Strawson; P.F. 1950. »On referring«. Mind. 59. 320-344.

17. _____. 1967. Introduction to Logical Theory. London: Methuen.

 

1 ـ دانشیار گروه زبانشناسى دانشگاه علامه طباطبائى.

 

تبلیغات