ابعاد اخلاقی پژوهش علمی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
علم و اخلاق همیشه در نزد بشر منزلت ویژهاى داشته است. غالبا چنین انگاشته مىشود که نقش آفرینان حوزه علم، یعنى دانشمندان، همواره در محدوده کار خود فقط به آنچه هست نظر دارند و نسبت به آنچه باید باشد دغدغهاى ندارند. این دیدگاه قهرا به تز بى طرفى علم نسبت به ارزشها مىانجامد. نویسنده مقاله حاضر تز دیگرى را پیش مىکشد که بر اساس آن مسائل ارزشى، بویژه مسائل اخلاقى با پژوهش علمى گره خورده است. کسانى که براى آراستن علم، سخن را به پیرایش آن از ارزشها مىکسانند، درباره ماهیت پژوهش علمى به خطا رفتهاند. نمىتوان پژوهش علمى را بدون مواجهه با مسائل ارزشى و اخلاقى به انجام رساند. از این رو باید در فکر چارهاى براى این مسائل بود، نه این که آنها را نادیده گرفت یا به پنهان کردن آنها اقدام کرد. نمونه هایى از این مواجهه در مقاله حاضر گردآورده شده است.متن
«به نظر من براى انسانها بهتر است که خانه بسازند، کشتزارها را شخم بزنند یا دست کم تخم درختان را بکارند، به جاى این که صرفا به جمع چند گل یا میوه بپردازند. باید از چنین سرگرمیهایى [مشغولیهایى] تمجید کرد نه منع، اما نباید از امور مهمتر غفلت کنیم. ما بخاطر استعدادهاى خود در مقابل خداوند و جامعه مسؤولیم.»
لایب نیتس، قواعدى براى پیشرفت علوم و فنون.
غالبا گفته مىشود، عینى گرایى و بى طرفى یک دانشمند خلاق، او را از دیگران متمایز مىکند. از این رو مىگویند: دانشمند به شیوهاى سخت غیر احساسى و غیر شخصى به کار خود مشغول است و هیچ انگیزهاى جز عشق به دانش و شوق به کشف اسرار طبیعت او را تحت تأثیر قرار نمىدهد.
این تصور عموما مقبول که پژوهش علمى را امرى بى روح، خشک و غیر انسانى معرفى مىکند، به هیچ وجه به افراد بى اطلاع و بیگانه از علم محدود نشده، بلکه بسیارى از فصیحترین سخنگویان خود را در خود جامعه علمى یافته است؛ بویژه عالمان علم الاجتماع، مایلند حامیان بى پرده و صریح این دیدگاه باشند که دانشمند خود را درگیر صدور احکام ارزشى نمىکند و علم، یعنى علم واقعى، فقط به آنچه هست مىپردازد و اصلاً به آنچه باید باشد دلمشغولى ندارد. هر گزارشى از نمونههاى عینى که در آن طرز تلقىها، ارزشها و ویژگیهاى شخصى دانشمندان کار ایشان را تحت تأثیر قرار داده یا بر یافتههاى ایشان اثر گذاشته است با این تقسیم دو گانه (dichotomy) تحقیر کننده کنار گذاشته مىشود که چنین مسائلى شاید بر روانشناسى یا جامعهشناسى پژوهش علمى تأثیرى داشته باشد، اما هیچ ربطى به منطق علم ندارد.
این دیدگاه که علم «از ارزش آزاد» است، بقدرى مقبولیت گسترده یافته که این عنوان شاخص و متمایز کننده، هر چند تا حدى مخوف، را براى خود کسب کرده است: تز بى طرفى علم نسبت به ارزشها.
تز اصلى پیشنهادى من این است که شکاف و جدایى فرض شده میان رشتههاى ارزشى از یک سو و علوم غیر ارزشى از سوى دیگر بر دیدگاههاى اشتباهى درباره ماهیت پژوهش علمى مبتنى است. در مقام توجه بسیار زیاد به منطق انتزاعى پژوهش علمى، افراد فراوانى که درباره روش علمى تحقیق مىکنند بصیرت خود را نسبت به این واقعیت از دست دادهاند که علم یک امر بشرى است که انسان ساخته شده از گوشت و خون آن را انجام مىدهد و بنابراین پژوهش علمى باید به نحو غیر قابل اجتنابى یک چهره هنجارى را نمایش دهد. هدف من بررسى کردن این قضیه است که مسائل ارزشى، بویژه مسائل اخلاقى، در مواضع متعددى در چارچوب پژوهش علمى غفلتا ظاهر مىشوند. من براى مستدل کردن این امر تلاش خواهم کرد که دانشمند، وقتى لباس خود را در آزمایشگاه مىپوشد، انسانیت مشترک و تواناییهاى ارزشى خویش را کنار نمىگذارد و نمىتواند کنار بگذارد.
مباحث اخلاقى و جمعى شدن پژوهش علمى
پیش از پرداختن به مسأله ابعاد اخلاقى پژوهش علمى ذکر چند نکته مقدماتى بىمناسبت نیست.
در مقام بررسى مباحث اخلاقیى که در علوم پیش مىآید، قصد من این نیست که به همه مشکلات اخلاقى مختلفى توجه کنم که در ارتباط با کارى پیش مىآید که هنگام بدست آوردن کشفیات علمى با آنها انجام مىشود. من مىخواهم خود را به کار علمى فى حد نفسه مشغول کنم و تا آن جا که ممکن است، کاربردهاى تکنولوژیک و اقتصادى علم را نادیده بگیریم. ما با مباحث بسیار واضح اخلاقى که باید در رابطه با بکارگیرى یافتههاى علمى در جهت تولید ابزارهاى خیر یا شر انجام شود، دل مشغول نخواهیم شد.
پرسشهاى گوناگونى که درباره اخلاقى بودن بکارگیرى کشفیات علمى از طرف اشخاصى غیر از خود دانشمندان مطرح مىشود - پرسشهایى از آن قبیل که سازمانهایى همچون انجمن مسؤولیت اجتماعى در علم بسیار بدانها مى پردازند - غالبا اهمیتى ندارند. ما همه مىدانیم که مىتوان یافتههاى علم را در جهت تولید داروهاى شگفت آور بکار گرفت که سلامتى انسان را ببار مىآورند یا در جهتِ تولید اسلحههاى میکروبى بکار بست که نابودى او را رقم مىزنند. پرسشهایى از قبیل: با ثمرات درخت علم، که هم تلخ است و هم شیرین، چه باید کرد؟ مشکلاتى نیستند که در داخل علم مطرح باشند و همچنین انتخابهاى اخلاقیى نیستند که در پیش روى خود دانشمند قرار بگیرد. همین واقعیت پرسشهاى یاد شده را بیرون از منطقه محدود توجه من قرار مىدهد. این پرسشها به بهره بردارى از پژوهش علمى مربوط مىشوند، نه به فعالیت علمى و بنابراین در داخل علم بگونهاى که در این جا به ما مربوط شود، به وجود نمىآیند.
پیش از پرداختن به توصیف پارهاى از مباحث اخلاقى که بر رفتار پژوهش در علوم تأثیر مىگذارد، مایلم درباره دلیل وجود این مباحث سخنى بگویم. پرسشهاى اخلاقى - یعنى مباحث ناظر به رفتار درست یا نادرست - از معاشرت مردم با یکدیگر به وجود مىآیند و ضرورتا به وظایف، حقوق و الزاماتى مربوطند که در هر نوع از روابط میان اشخاص وجود دارد. براى رابینسون کروزو [که تنها و به دور از جامعه بسر مىبرد]، اگر اصلاً مشکل اخلاقى پیش آید، بسیار اندک است. یکى از چشمگیرترین جنبههاى علم زمان ما میل دو جهتى آن به جمعى شدن تلاش و تمرکز زدایى کار اجتماعى است.
دانشمند منزوى که در تحقیق و آزمایشگاه خود به تنهایى تلاش و کوشش مىکند، تقدم را به آزمایشگاه نهادى شده مىدهد، همانطور که مقاله علمى تقریبا به نحو اجتناب ناپذیرى کار چند مؤلف شده و محاسبه علمى از پشت یک پاکت به کامپیوتر الکترونیکى منتقل شده است. دیدگاه فرانسیس بیکن که پژوهش علمى را یک تلاش جمعى مىداند به رسمیت شناخته شده است. امروز دانشمند معمولاً به عنوان بخشى از یک گروه و به عنوان «عضوى از یک تیم» عمل مىکند نه به عنوان یک جزء منفرد و جدا.
پدیده جمعى شدن پژوهش علمى به نحو فزایندهاى به تاکید برجستهترى بر ملاحظات اخلاقى در داخل خود علم مىانجامد. اگر بخواهم تشبیهى را بکار بگیرم، هر چه این اتاق شلوغتر مىشود، دقت بیشترى در آداب و رسوم لازم مىشود؛ هر چه افراد در بخش خاصى از پژوهش بیشتر مىشوند، موقعیت احتمالا بیشترى براى مباحث اخلاقى پیش مىآید. به نظر مىرسد پدیدههاى جمعى شدن و افزایش نفوذ اجتماعى علم جدید نیروهاى عمدهاى هستند که فضاى خوبى را براى ملاحظات اخلاقى در چارچوب عملیاتى علم جدید به بار مىآورد.
مسائل اخلاقى ناظر به اهداف پژوهش
شاید اساسىترین و فراگیرترین وجهى که در آن مشکلات اخلاقى مربوط به پیگیرى پژوهش علمى به وجود مىآید، در رابطه با انتخاب مسائل پژوهشى، تعیین کردن اهداف پژوهشى و توزیع منابع (انسانى و مادى) براى دنبال کردن کارهاى پژوهشى است. مشکل اخلاقى در رابطه با انتخابهاى ناظر به اهداف پژوهش در هر سطحى از اجتماع - سطح ملى، سطح نهادى و سطح فردى - به وجود مىآید. اکنون مىخواهم به ترتیب هر یک از این سطوح را به اختصار بیان کنم.
سطح ملى: در رابطه با سطح ملى، مسألهاى عادى است که دولت ایالات متحده بشدت درگیر حمایت از پژوهش شده است. سطح کنونى هزینه دولتى در رابطه با پژوهش و توسعه 4/8 بیلیون دلار است، که در حدود 10 درصد بودجه مرکزى و 6/1 درصد تولید ناخالص ملى است. اگر این رقم، رقم کمى به نظر مىرسد، باید چشم انداز تاریخى را بررسى کرد.
نرخ افزایش این قلم بودجهاى در ده سال گذشته 10 درصد در هر سال بوده است که نشان مىدهد، که هر هفت سال دو برابر مىشود.
از آنجا که زمان دو برابر شدن تولید ناخالص ملى ما حدود 20 سال است، دولت ما با نرخهاى کنونى باید همه پول ما را حدود شصت و پنج سال صرف علم و تکنولوژى کند. اما حتى امروز، خیلى پیش از این که به این وضع نامناسب برسیم، دولت ما، یعنى خود جمعى ما، بشدت درگیر سرمایه گذارى در کار علمى شده است. و چون کسى که پول مىدهد تا نىزده شود، مىتواند بگوید که چه آهنگى نواخته شود. [یعنى کسى که پول تحقیقات را فراهم مىکند، مىتواند جهت آن را هم تعیین کند] جامعه ما با انتخابهاى مشکلى در رابطه با یک سرشت منصفانه اخلاقى، درباره جهت تلاشهاى پژوهش مواجه است. اجازه بدهید نمونه اندکى را ذکر کنم.
در اتحاد جماهیر شوروى، 35 در صد از کل پژوهش و پرسنلى تعلیم دیده دانشگاهى در رشتههاى مهندسى مشغولند؛ در حالى که 10 در صد در علم طب و داروسازى مىباشند. آیا این نسبت 5/3 به 1 تکنولوژى به طب، الگویى را تعیین مىکند که ایالات متحده، باید آن را برگزیند؟ دقیقا ما چگونه باید در مقام توزیع بودجههاى حمایتى دولتى میان حوزههاى مختلف کار علمى «تقسیم پول کنیم»؟
در کشور ما مسؤولیت چنین انتخابهایى البته محلى شده است. کمیته مشورتى ریاست جمهورى درباره علوم و شوراى مرکزى علم و تکنولوژى مکانیسمى را براى تعیین یک بودجه فراگیر علمى و بدین وسیله براى اخذ تصمیمهاى مشکل جهت توزیع منابع ارائه مىدهد. این تصمیمها، که سنجش میان انجام تحقیقات فضایى و انجام آزمونهاى زیست شناختى یا سنجش میان کارى در رابطه با انرژى اتمى و اقیانوسشناسى را اقتضا مىکند، از جمله دشوارترین انتخابهایى است که باید جامعه علمى انجام دهد، یا به نیابت از ایشان انجام شود. ورود ملاحظات سیاسى مىتواند مباحث اخلاقیى را که در چنین انتخابهایى وجود دارند، پیچیده کند؛ اما نمىتواند آنها را کنار بگذارد.
آنچه امروز بطور غیر قابل مناقشه بزرگترین مشکل اخلاقى درباره خط مشى عمومى علمى مىباشد، دقیقا مسالهاى از این نوع است. من به انتخابهاى دشوارى اشاره کردم که هزینههاى شگفت آور ابزارهاى تحقیق فضایى پیش مىکشند. این هزینهها را که یک برنامه نظاممند درباره سفرهاى فضایى انسان ایجاب مىکند، بگونهاى هستند که به قربانى کردن منابعى ضرورت مىبخشد که جامعه ما مىتواند هم آنها را به پیشرفت دانشى فى حد نفسه در حوزههاى دیگرى جز فضا، مثل طب و کشاورزى، اختصاص دهد و هم مىتواند به حوزههاى دیگر تکنولوژى اختصاص دهد که مستقیما بر رفاه انسان تأثیر دارد.
اکنون به عنوان مسألهاى ناظر به دانش مشترک، با توجه به این واقعیت که علم نوین ابزارهایى را در پیشرفت تقریبا نامحدود شرایط مادى زندگى براى دست کم، نیمى از جمعیت سیاره ما، فراهم مىآورد. آیا ما با از دست دادن این فرصت، بخاطر این که لازم مىدانیم که براى جنگ سرد چیزهاى بزرگى را تولید کنیم، اخلاقا موجهایم؟ هیچ پرسش دیگرى نمىتواند بیشتر از این ویژگى اخلاقى مربوط به مشکل اهداف پژوهشى در سطح ملى را واضح بیان کند.
سطح نهادى: اکنون اجازه بدهید به سطح نهادى بپردازیم - یعنى سطح ناظر به نهاد آزمایشگاهى یا ادارى یا پژوهشى. در این جا بار دیگر مباحث اخلاقى مربوط به اهداف پژوهش بگونههاى متفاوتى مطرح مىشوند که باسرمایه گذارى در کار و تلاش یا به بیان دیگر، با انتخاب برنامههاى پژوهشى ارتباط دارد.
یک مشکل بسیار فراگیر در سطح نهادى، بحث کلاسیک پژوهش محض یا پایهاى در مقابل پژوهش کاربردى یا عملى است. این مشکل همیشه با ماست و همیشه دشوار و سرکش است، زیرا هر چه سهم پژوهش «کاربردى» بیشتر باشد، بیشتر مىتواند، منافع مستقیمى را براى بشر ببار آورد؛ و هر چه سهم پژوهش «بنیادى» بیشتر باشد، اهمیت علمى آن زیادتر است و بیشتر مىتواند در توسعه خود علم سهیم باشد. شکى نیست که متأسفانه غالبا وضع از این قرار است که به این بحث در مرتبهاى نسبتا با اهمیت پرداخته نمىشود، بلکه به نفع پایان این طیف در طرف کاربردى، بحث را از راه این واقعیت روزمره، اما غیر قابل گریز، حل مىکنند که تأمین مالى آن آسانتر است.
تقریبا لازم نیست اضافه کنم که مىتوان، این بحث اخلاقى را در سطح نهادى هم به شکلهاى به مراتب دقیقتر مطرح کرد. مثلاً مدیریت یک آزمایشگاه ویروسشناسى چه بسا لازم باشد، انتخاب کند که آیا منابع محدودش را به تولید واکسنى بر ضد نوعى ویروس اختصاص دهد که معمولاً بىضرر است و فقط براى عده کمى کشنده است یا در مقابل به تولید واکسنى بر ضد نوع دیگرى از ویروس اختصاص دهد که هر چند کسى را نمىکشد براى عده زیادى بسیار آزارنده است.
سطح فردى: مشکلاتى که دردناکتر و عمیقتر احساس مىشوند، غالبا در واقع بزرگترین مشکلات نیستند، بلکه مشکلاتى هستند که بیشتر با ما در ارتباطند. در سطح فردى هم ممکن است، مسأله اخلاقى اهداف پژوهش و توزیع تلاشها ـ یعنى مسأله اخلاقى ناظر به خود فرد ـ پیش بیاید و دردناکترین مشکلات را حاضر کند. براى مثال، دانشمند جوانى ممکن است عمیقا در فکر این پرسش باشد که آیا خودش را وقف کارهاى محض کند یا کاربردى. هر انتخابى مشکلات خودش را در مقابل او حاضر مىکند و این مشکلات هر چند لازم نیست، ضرورتا ماهیت اخلاقى داشته باشد، مىتواند داراى چنین ماهیتى باشد.
اکنون که فقط درباره علم کاربردى سخنى مىگوییم، کاملاً روشن است که مشکلات خصلتا اخلاقى ممکن است، براى دانشمند کاربردى در رابطه با ماهیت کاربرد محل بحث مطرح شود. روشنترین مورد این مشکل وقتى پیش مىآید که بخواهیم میان امرى نظامى و غیر نظامى انتخابى انجام دهیم - مثلاً بمبهاى اتمى بسازیم یا اشعههاى ×؛ گازهاى سمى بسازیم یا مسکّنهاى درد. درباره مسأله فشار ملاحظات اخلاقى بر وجدان فرد، من نمىتوانم از نقل سخن مختصر، اما بلیغ س. پ. اسنو،(C.P.Snow) که در زندگینامه خویش آورده است، چشم پوشى کنم:
«من بیست سال افسر بودم. در آغاز جنگ به زندگى افسرى وارد شدم، به همان دلیلى که دوستان علمى مرا، وادار کرده بود تا اقدام به ساختن اسلحه کنند. تا یک سال پیش من در این شغل ماندم، به همان دلیلى که دوستان علمى مرا، سربازان غیر نظامى کرده بود. زندگى افسرى در انگلستان، کاملاً مانند زندگى یک سرباز مقرراتى نیست؛ اما به آن بسیار نزدیک است. من فکر مىکنم مزایاى بسیار بزرگ مردانى را که این زندگى مقرراتى را دارند مىدانم. همچنین مىدانم که در تله اخلاقى افتاده بودم. من سوار پله برقى شده بودم [یعنى ارتقاء شغلى پیدا مىکردم و مىفهمیدم که اوضاع و احوال از چه قرار است]. من مىتوانم نتیجه را در یک جمله بیان کنم: من مىرفتم که در پشت نهادى پنهان شوم؛ من قدرت نه گفتن را از دست مىدادم.»
چه تعدادى از دانشمندان روزگار ما مسافرانى هستند که بر پله برقى اسنو سوارند و حساسیتهاى اخلاقى خود را نسبت به پرسش اهداف شخصى، کُند مىکنند؟ خود من با بیش از یک دانشمند آشنا شدهام که به جاى این که کارى کنند که نفع عمومى دارد، کارى کردند که توانستند به پست دولتى برسند.
مشکلات اخلاقى در رابطه با استخدام در فعالیتهاى پژوهشى
استخدام و تخصیص پرسنل پژوهشى براى طرحها و فعالیتهاى خاص، طیف کاملى از مشکلات را پیش مىکشد که ماهیت اخلاقى دارند. من فقط دو نمونه روشنگر را بیان مىکنم.
شکى در صدق این مطلب نیست که دانشمندان دانشمند مىشوند، بخاطر علاقهاى که به علم دارند. خود را وقف یک حرفه علمى کردن به معناى درگیر شدن با کار علمى است: انجام دادن علم، نه نگاه کردن به علم حاصل شد. جمعى شدن علم یک نوع جدید، یعنى مدیر، را مىآفریند - مدیر علم که وجودش هم مشکلات عملى و هم اخلاقى را پیش مىآورد. آلوین وینبرگ،(Alvin Weinberg) مدیر لابراتور ملى اُک رِج،(Oak Ridge National laboratory) مطلب را به شیوه ذیل بیان مىکند:
«جایى که مبالغ هنگفتى از پول عمومى صرف مىشود، باید مدیران زیادى باشند تا بنگرند آن پول بشکل معقولى مصرف شود. همانطور که مصرف پول آسانتر از مصرف فکر است، این که به دانشمندان دیگر گفته شود که چه کنند و چطور عمل کنند راحتتر از این است که خود انسان وارد عمل شود. جامعه بزرگ علمى به گرفتن هر چه بیشتر رؤسا [یعنى مدیران] تمایل دارد. مشکل است کارگرانى را تشخیص دهیم که شکمهایشان کنار میز کار است، چون بر سر راه آنقدر رئیس قرار گرفته که شکمهایشان پشت میز گرانبهاى ریاست است. متاسفانه علمِ زیر نفوذ مدیران، علمى است که فقط مدیران آن را مىفهمند و چنین علمى اگر بى معنا و پوچ نشود، به سرعت نحیف و کم مایه مىگردد.»
واقعیتهایى که وینبرگ بیان کرد، چند وجه اخلاقى دارد:
اوّلاً، دلمشغولى وینبرگ به این مطلب است که مدیران چه کارى را مىتوانند نسبت به علم انجام دهند. و این مطمئنا مشکلى است، مربوط به لوازم اخلاقى برخاسته از این واقعیت که دانشمندان وظیفه خاصى را در جهت ترفیع خود علم به عنوان یک امر بشرى در حال پیشرفت دارند. از سوى دیگر، مشکل اخلاقى در رابطه با خود دانشمند وجود دارد، زیرا دانشمندى که مدیر شده، غالبا دانشمندى است که عشق و علاقه اول خود را از دست داده است.
نمونه دوم من استفاده از دانشجویان بالاتر از دوره لیسانس در پژوهش دانشگاهى است. به نظر من یک مشکل بسیار واقعى در بکار گرفتن دانشجویان در مجموعه عمل کننده به طرحهاى پژوهشى وجود دارد. ما شعارهاى خوب بسیار زیادى را درباره ارزش چنین کارى جهت تربیت دانشجویان مىشنویم. واقعیت واضحى است که نوع کارى که براى انجام طرحها لازم است، همیشه فقط آن نوع کارى نیست که براى تربیت اساسى یک دانشمند پژوهشى در یک حوزه مفروض بهترین ارزش را دارد. گاهى در عوض لطف به دانشجو از راه اعطاى یک بورس پژوهشى هنگفت، شاید به او ضرر مىرسانیم تا نفع. در پارهاى از موارد که من مىشناسم، کار تحقیقاتى که به فرض زمینه تربیتى یک دانشجوى بالاتر از لیسانس بوده، در واقع رشد یک دانشمند پژوهشى را از مسیر خارج یا آن را متوقف کرده است.
مشکلات اخلاقى مربوط به روشهاى پژوهش
اکنون بگذارید سومین مجموعه از مشکلات اخلاقى را که در پژوهش علمى بوجود مىآید آغاز کنم - مشکلاتى مربوط به روشهاى پژوهش. شاید این نوع مشکلات در آزمونهاى زیست شناختى، طبى و روانشناختى که بکارگیرى حیوانات آزمایشگاهى را در بر دارد، بسیار بیشتر بوجود مىآید. این مشکلات مربوط به اقداماتى براى جلوگیرى از وارد کردن درد و ناراحتى غیر لازم به حیوانات آزمایشگاهى است. در این باره اجازه دهید سخنى را از مارگارت مید (Margaret Mead) نقل کنم:
«رشد اهمیت مطالعه درباره رفتار انسانى، تعداد زیادى از مشکلات جدید اخلاقى را بوجود مىآورد که در راس آن، من نیاز به موافقت مشاهده گر و موضوع با پژوهش را قرار مىدهم. پژوهشهاى ناظر به رفتار حیواناتى غیر از انسان، مجموعه مضاعفى از مشکلات را پیش مىآورد: چگونه میل انسان مشاهده گر را به انسانوار دیدن کنترل کنیم و بنابراین مشاهدات او را غیر عادى جلوه دهیم و چگونه هم حیوان و هم آزمایشگر را از تأثیرات خشونت حفظ کنیم. در گفتگوهاى راجع به بحث خشونت، معمولا به رسمیت شناخته مىشود که بیرحمى در برابر یک موجود زنده ممکن است در موضوع آزمون رنج ایجاد کند، اما کمتر به رسمیت شناخته شده که این کار ممکن است، در آزمایشگر زیان و وخامت اخلاقى ببار آورد.»
نیازى به گفتن نیست که این نوع از مشکلات با شکلهاى بسیار زیادى که دارد در آزمونهایى بوجود مىآید که زندگى، اعضا، سلامتى یا آسایش انسانى را به خطر مىاندازد.
مشکلاتى با یک ویژگى تا حدى مشابه در آزمونهاى علم الاجتماع یا روانشناسى پیش مىآید که در آن یک مصالحه و توافق درباره حرمت و کرامت یا صداقت انسانى امکان دارد، بطورى که اقدامات درستى لازم است تا رفتار مبتنى بر عدالت و انصاف را تضمین کند.
مشکلات اخلاقى مربوط به استانداردهاى اثبات
اکنون به مجموعه دیگرى از مشکلات اخلاقى در رابطه با پژوهش علمى مىپردازم - مشکلاتى که با آنچه، مىتوان استاندارهاى اثبات نامید، گره خورده است. این امور مربوط به مقدار شواهدى است که یک دانشمند، پیش از این که آنها را براى اعلام یافتهها و پیش کشیدن این ادعا که فلان امر را مىتوان یک واقعیت ثابت شده در نظر گرفت، جمع کرده است. در چه موقعیتى باید شواهد علمى به نحو معقولى آنقدر کافى در نظر گرفته شود، تا دلیل موجهى براى یک نتیجهگیرى باشد و چگونه باید بى ثباتى و تردیدهاى مربوط به این نتیجهگیرى را نشان داد؟
مشکل استانداردهاى اثبات ماهیتا اخلاقى است و نه صرفا نظرى یا روش شناختى، زیرا شکاف میان فهم و عمل علمى، یعنى میان فکر و کار انجام دادن، را پر مىکند. دانشمند نمىتواند به راحتى کل تأثیر اخلاقى چنین پرسشهایى را با این گفته به افراد عادى کنار گذارد که «من به شما واقعیات علمى را خواهم گفت و آنگاه شما در مورد شیوه مناسب عمل تصمیم بگیرید». این مباحث معمولاً چنان از درون با هم ارتباط نزدیک دارند که تنها متخصص علمى است که مىتواند درباره تأثیر ملاحظات عام علمى بر یک مورد خاص به شایستگى حکم صادر کند.
هر دانشمند آموزش دیده البته مىداند که «معرفت علمى» مجموعهاى از گزارهها با درجات مختلفى از یقین است. این مجموعه شامل مقدار زیادى گزاره است که کاملاً نامتیقن است و گزارههاى بسیارى دارد که به نحو معقولى یقینى است. اما یک پژوهشگر و محقق در مقام ارائه نتایج علمى خاص، و بویژه در ارائه دستاوردهاى خویش شاید شدیدا وسوسه شود که به انصاف و عدل درباره درجه یقین و عدم اطمینان پیش آمده رفتار نکند.
از یک سو ممکن است، جایى براى نقشى که به میل طبیعى انسان به اغراق و مبالغه کردن در اطمینان به یافتههایش داده شده، وجود داشته باشد. افزون براین، وقتى که پول و تلاش بسیار زیادى صرف شده است، ممکن است، تضعیف اهمیت دستاوردها با انگشت گذاشتن روى نا امنىهاى مبانى آن - بویژه در هنگام سخن گفتن با حامیان غیر علمى که پول پرداختهاند - ناراحت کننده باشد. پژوهشهاى مجدّد و متعددى که در ده سال گذشته، براى تخمین زدن آثار ژنتیکى و آسیب شناختى غبار رادیواکتیو به عمل آمده فرصتى مىدهد، تا حد معرفت و جهل خود را در این حوزه دقیقا معین کنیم.
از سوى دیگر، ممکن است، در مواردى یک محقق بخواهد، یقین درباره یافتههایش را با انتخاب استانداردى از اثبات که بنحو نامعقولى سطح بالا است کم اهمیتتر جلوه دهد. بویژه در پژوهش طبى این کار ممکن است، یعنى در جایى که اعمال خطر آفرین براى زندگى مىتواند مبتنى بر یک نتیجه پژوهشى باشد. در این منطقه، پژوهشگر چه بسا بخواهد با مشروط کردن یافتهاش، بسیار بیش از آنچه واقعیات ایجاب مىکنند، دست به احتیاط بزند. بویژه وقتى با مردم کوچه و بازار ارتباط برقرار مىکنیم، بیان کردن درجه دقیق اطمینانى که به یک رأى علمى داریم، آن هم به شکل قانع کننده، شاید کار بسیار پیچیده و سختى باشد. بگذارید این مطلب را با نقل قولى از و.اُ بیکر(W.O.Baker)، معاون پژوهش آزمایشگاههاى بِل(Bell Laboratories)، توضیح دهم:
«من عضو گروهى بودم که با حمایت وزارت امور خارجه در آغاز 1946، در ارتش رسما گرد آمده بودند تا یک حدس و تخمین علمى را... در این باره ارائه دهند که دوره احتمالى منحصر بودن آمریکا در داشتن بمب اتمى چقدر است. البته ما این حقیقت مهندسى را دریافتیم که یک کشور دیگر، مخصوصا اتحاد جماهیر شوروى مىتواند چند سال بعد همین سلاحها را داشته باشد و ما هم این فاصله زمانى را بدقت تخمین زدیم. تخمین ما که ضبط شد درست نبود و در آن بیش از یک سال اشتباه کردیم و دلیلش این بود که زیاد محافظه کارى کردیم. اما از مردم کسى به ما اعتماد نکرد و ما هم در باورمند کردن آنها مهارتى نداشتیم.»
مشکلات اخلاقى مربوط به انتشار یافتههاى علمى
نوعى دور از انتظار از مشکلات اخلاقى، برگرد عنوان کلى انتشار یافتههاى پژوهشى، دور مىزند. صدق این مطلب به اندازه تقریبا یک اصل موضوع واضح است که به استثناى یک مشت موارد نامعمول ممکن در حوزه طبقه بندى امنیت ملى، یک دانشمند نه فقط حق دارد بلکه وظیفه دارد، جامعه دانشمندان همگن را از یافتههاى خویش آگاه کند، تا شاید دستاوردهاى او در بازار آزاد آراء اثبات یا ابطال شود. علم جدید از این جهت با علم دوران رنسانس بسیار تفاوت دارد؛ یعنى دورانى که یک دانشمند فقط کشفیات خود را با دوستان و مریدان مطمئن در میان مىگذاشت و یافتههاى خود را اگر اصلاً بطور عمومى اعلام مىکرد فقط به شکلى رمزى بود.
بار دیگر در روزگار ما مشکل اخلاقى ترجیح دادن [کسى یا گروهى] براى در میان گذاردن اطلاعات علمى برجسته شده است. هر چند دانشمندان عموما یافتههاى خود را چاپ مىکنند، فرایند چاپ کردن، زمان مىبرد، بطورى که ممکن است، بین یک کشف علمى و چاپ آن در نشریات فنى، چیزى میان شش ماه تا سه سال فاصله شود. آگهى دادن پیش از طبع و نشر یافتهها یا حتى پیشتر از این مرحله، کار شایع و مرسومى شده است. مشکل اخلاقى را حد و جهت این قبیل مبادلات پیش مىکشد، زیرا شکى نیست که در بسیارى از موارد ترجیح دادن به صحنه مىآید و شکى نیست که بعضى کار کنان و آزمایشگاهها، یافتهها را به شکلى ترجیح داده شده، مبادله مىکنند و نقشه آنها، این است که خود را در آن فن جلوتر از قسمت عمده جهان نگاه دارند. البته چیز قابل سرزنش در میل طبیعى به غلبه بر کندیهاى چاپ یا در میل معمول به مبادله آراء با کارکنان همگن وجود ندارد. اما وقتى چنین کارهایى به سمت نظاممند شدن در شکلى زیان آور جهت مىگیرد یک مشکل اخلاقى روشن به میان مىآید.
با این حال بیایید مشکل اخلاقى دیگرى را در رابطه با انتشار یافتههاى پژوهش بررسى کنیم. پیشتر به اختصار وابستگى شدید علم به آراء مردمان مطلع در رابطه با حمایتى که هم از طرف دولت و هم از طرف سازمانها بدست مىآورد، ذکر شد. این فاکتور معمولاً گزارش از یافتههاى علمى و بحث از مسائل ناظر به پژوهش علمى را، به نوعى روزنامه نگارى تبدیل مىکند. محرک و مشوّق نیرومندى در کار است تا نگرش عمومى مساعدى را براى بعضى از طرحها یا مفاهیم ترجیح داده شده ایجاد کند. بنابراین پرسشهاى مربوط به مزایا و ثمرات علمى یا فنى، معمولاً، نه فقط در صحنه مناسب نشریات علمى، مورد توجه است، بلکه در مطبوعات عمومى و اطاقهاى مجلس یا سازمانها نیز بدانها پرداخته مىشود.
این کار نه فقط خطر گروههاى فشار علمى را بوجود مىآورد که وقف آراء از پیش تصور شده گشتهاند و قدرت کند کردن رشتههاى دیگر تفکر را دارند، بلکه نتیجه آن هم یک تاکید ناسالم بر چیزهاى بیشتر تازه و قابل توجهتر است، که این خود از دیدگاه رشد علم، ناسالم است. زیرا چنین عواملى یک نوع کنترل را نسبت به جهت پژوهش علمى به بار مىآورد که بنحو زیان آورى با مسأله مزایا و ثمرات دقیقا علمى بى ربط است.
واقعیت این است که خود علم، از جهت حساسیت فزایندهاش به امور عمومى، قابل انتقاد شده است. بگذارید یک نمونه روشنگر را بیان کنم - مسأله ریختن فلوراید در آب شهرى. (اگر بخواهم تمثیلى سیاسى را بکار بگیریم) ظاهرا بعضى از دانشمندان این مسأله را سنگرى قرار دادند، تا براى رسیدن به آنچه مىتوان «عظمت» (grandeur) علم نامید. «مبارزه کنند.»
در گذشتهاى نه چندان دور، رفراندوم محلى در ایالت ماساچوست شکستهاى سختى را بر طرفداران ریختن فلوراید وارد کرد. نه فقط پیشنهادهاى مربوط به شروع این عمل در ولزلى (Wellesley) و بروکلاین (Brookline) شکست خوردند، بلکه اندوور(Andover)، جایى که ریختن فلوراید براى پنج سال وجود داشت، به قطع این کار راى دادند.
این شکستها در شهرهایى که از نظر تربیتى و اجتماعى - اقتصادى در سطح بالایى هستند، باعث ناراحتى قابل توجهى در جامعه علمى شد، و ناله نگرانى و درد، حتى به مجله علم، مجله رسمى انجمن آمریکایى براى رشد علوم، راه یافت. این ناراحتى، که بر سر چیزى است که بوضوح یک عقب گرد و شکست علمى نیست، بلکه صرفا شکستى در روابط عمومى یا تاثیر سیاسى است، دقیقا حساسیتى را نشان مىدهد که دانشمندان در این حوزه بسط دادهاند.
مشکلات اخلاقى مربوط به کنترل «اطلاعات نادرست» علمى
مشکل بسیار مرتبط با مشکلات اخلاقى ناظر به انتشار اطلاعات علمى، مشکلى است که مىتوان آن را روى دیگر سکه، تصور کرد. - کنترل، سانسور و توقیف اطلاعات نادرست علمى. واضح است که دانشمندان وظیفه دارند که هم از همقطاران خود در رشتههاى تخصصى دیگر محافظت کنند و هم از عوام مردم در مقابل خطرات یافتههاى بر فرض پژوهشى که بنحو چشمگیرى مغلوطند، بویژه در رابطه با حوزه هایى مانند: طب و تغذیه که به سلامتى و رفاه عمومى مربوط مىشود. البته بطور کاملاً کلى، یک دانشمند وظیفه دارد تا از نوشتجات فنى حوزه خویش، در سطحى بالا از محتوا و کیفیت دفاع کند.
سر دبیران و ناظران مجلات که وسائل نشر علمى در دست آنهاست به وضوح وظیفه دارند که خوانندگان خود را از خطاهاى مربوط به واقع و چیزهاى بى اهمیت حفظ کنند. اما این کارهاى بازدارنده، باید همیشه با احترام به نقش آزاد آراء و با حساسیتى واقعى به ارزش ممکن امور ناآشنا تعدیل و موازنه شود.
براى روشن شدن اهمیت چنین ملاحظاتى، من نمونهاى از یک شیمیدان انگلیسى قرن نوزدهم، یعنى جى. جى. واترسون (J.J. Waterson) نقل مىکنم. مقالات تکان دهنده و متکبرانه وى درباره شیمىِ فیزیکى، در حالى که توسعه ترمودینامیک را بیش از یک نسل پیش بینى مىکرد، از طرف داوران انجمن سلطنتى (Royal Society) براى نشر در مجله پروسید ینگز (Proceedings) رد شد، با این توضیح (در میان توضیحات دیگر) که «این مقاله چیزى جز مهملات نیست.» در نتیجه کار واترسون در آرشیو انجمن سلطنتى به فراموشى سپرده شد، تا این که حدود چهل و پنج سال بعد، ریل (Rayleigh) آن را از فراموشى در آورد. بگذارید سخن جى. اس. هالدین (J.S. Haldane) را نقل کنم که ویرایش او از آثار واترسون در 1928، از این پژوهشگر با اهمیت قاطعانه اعاده اعتبار کرد:
«احتمال دارد که در تاریخ طولانى و آبرومند انجمن سلطنتى، هیچ اشتباهى در نتایج واقعى اش بر پیشرفت علم و اعتبار علم بریتانیا، مصیبتآمیزتر از، رد مقالات واتر سون نبوده باشد. این مقالات سنگ بناى رشته جدیدى از معرفت علمى بودند، یعنى فیزیک مولکولى آن طور که واترسون آن را نام نهاد یا شیمى فیزیکى وترمودینامیک آنطور که امروزه نامیده مىشود. براى این باور توجیه داریم که اگر این مقالات چاپ مىشد، شیمىفیزیکى و ترمودینامیک عمدتا در این کشور (یعنى انگلستان) رشد مىکرد و در مسیرهایى بسیار سادهتر، صحیحتر و معمولتر از مسیرهایى که در واقع توسعه یافت، توسعه پیدا مىکرد.»
مىتوان نمونههاى دیگر زیادى را نقل کرد، تا نشان دهد، اهمیت حیاتى دارد که نگهبانان نشریات علمى ما به ارزش ممکن، اما نامعلوم تصورات نا آشنا و به ظاهر عجیب حساس باشند.
شایسته است تاکید کنیم که مسأله کنترل انتشار آراء علمى مشکلات خاصى از پیش مىکشد که ناشى از یک پدیده مهم، اما بسیار کم بها داده شده است: مقاومت خود جامعه علمى در مقابل ابتکار و نوآورى. هیچ جنبهاى از سیر تاریخى توسعه علوم براى تصور ایده آلى که نظریه پردازان علم، از آن به عنوان امرى کاملاً عینى بافتهاند، پر خسارتتر نیست. کار عقول تقریبا نامتجسد که فقط ملاحظات کاملا عقلانى به آنها حکم مىراند و تنها عشق کامل به حقیقت آنها را برانگیخته است. اصرار بر این ادعا که دانشمندان مىتوانند، در برابر پذیرش کشفیات علمى مقاومت کنند، و در واقع غالبا مقاومت کردهاند، به تندى با این تصور کلیشهاى از دانشمند، به عنوان انسانى کاملاً عینى، کاملاً معقول و کاملاً داراى فکر باز، ناسازگار است. هر چند محققان مختلفى مسأله مخالفت با یافتههاى علمى از طرف گروههاى اجتماعى غیر از گروه دانشمندان را بررسى کردهاند، مقاومت خود دانشمندان در مقابل کشفیات علمى نخستین قسمتى است که توجه جامعه شناسان را جلب مىکند.
در واقع نمونه هایى از این پدیده در تاریخ علم ریخته شده است. آقاى لیستر (Lister) در مراسم فارغ التحصیلى دانشجویان پزشکى، خطاب به آنها، به صراحت بر ضد کور بودن نسبت به آراء جدید هشدار مىدهد. همانطور که وى در مساعدت با نظریه خویش درباب نگاه دارندهها [در برابر فاسد کنندهها] با این وضع مواجه بوده است. کشف پاستور درباره خصوصیت زیست شناختى تخمیر، مدتها مورد مخالفت شیمیدانان از جمله لیبیگ (Leibig) بزرگ بود و نظریه میکروبى وى، با مقاومت شدید جمعیت پزشکى روزگار وى، مواجه شد. پدیده خواب مصنوعى یا مزمریزم [خواب مغناطیسى [تا حدى به این جهت که خود مزمر (Mesmer) شخصیتى بسیار عجیب داشت، از طرف راست اندیشان علمى زمان وى، به عنوان شعبده و حقه بازى انکار شد. در اوج عصر خرد، آکادمى فرانسوى، گزارشهاى متعدد و تصدیق شده درباره سقوط سنگهاى آسمانى (یعنى شهاب سنگها) را، به عنوان داستانهاى صرفا عوامانه معرفى کرد. مىتوان بر این فهرست آنقدر افزود تا خسته شد.
لرد ریلى، معرفى کننده مجدّد جى. جى. واتسون، کسى که خودش هم در مخالفت علمى با پژوهشهایش سوخت، درباره مشکلاتى که مفاهیم جدید پیش از اثبات شدن، در علم با آنها رو به رو مىشوند بقدرى بدبین شد که نوشت:
«شاید کسى... بگوید که یک نویسنده جوانى که به توانایى خود درباره کارهاى بزرگ باور دارد، معمولاً به نفع اوست که پیش از مبادرت به کارهاى بزرگتر، از راه کارکردن در حوزهاى که محدود است و به ارزش آن به سهولت حکم مىشود، تصدیق مساعدى را از جهان علمى تامین کند.»
البته ارزش توصیه ریلى با در نظر گرفتن این واقعیت بسیار قابل مناقشه است که به احتمال زیاد، هر دانشمند جوان خوش آتیه که سالیان بسیار خلاق و با طراوات و حرارت، جوانى را به انجام کارهاى غیر جالب صرف مىکند، تقریبا به نحو غیر قابل اجتنابى لبه تیز تواناییهاى خلاق خود را کند مىکند، تا جایى که «امور بزرگ» دیگر در فهم او نمىگنجد.
دانشمندانى که خود قربانى مقاومت همگنان خود در برابر آراء جدید شدهاند همواره با زیرکى این مطلب را احساس کردهاند و به وجود این پدیده گواهى بلیغى دادهاند. گزارش شده که اولیور هیویساید (Oliver Heaviside) که سهم ارشمندش در فیزیک ریاضى بالغ بر بیست و پنج سال ناچیز گرفته شد، به تلخى فریاد زده است: «حتى مردانى که ریاضى دانان کمبریجى نیستند سزاوار و شایسته عدالت اند.» و ماکس پلانک (Max Planck) پس از مواجهه با مشکلات مشابهى، نوشت:
«تجربه به من نیز فرصت داد تا واقعیت جدیدى را بیاموزم - واقعیتى که به نظر من چشمگیر است: یک حقیقت علمى جدید از راه متقاعد کردن مخالفان و بصیرت بخشیدن به آنها پیروز نمىشود، بلکه از آن جهت پیروز مىشود که مخالفان آن سرانجام مىمیرند و نسل جدیدى رو مىآید که با آن آشنایى دارند.»
خلاصه این که، میل روانشناختى انسان براى مقاومت در مقابل آراء جدید، حتى در کار علمى، باید چشم انداز و دید هر دانشمند را، در وقتى که آنچه را وظیفه خود مىداند به اجرا در مىآورد، متعادل و ملایم کند، تا دیگران را در مقابل خطاها و اطلاعات نادرست حفظ کند.
اما در هیچ جا مشکل اخلاقى کنترل اطلاعات در علم، سختتر و آزار دهندهتر از موارد بینابینى میان علم حقیقى، از یک سو و شبه علم، از طرف دیگر سر در نمىآورد. واقعیت روشنى است که حقیقت در جاهاى عجیبى یافت مىشود و امورى که از نظر علمى ارزشمند هستند در نقاط غیر منتظره رخ مىدهند.
البته هیچ کس براى لحظهاى این تز انتزاعى را انکار نمىکند که چیزى همچون شبه علم وجود دارد و باید مورد اعتراض قرار گیرد و کنترل شود. دردسر با این پرسش شروع مىشود که دقیقا چه چیزى شبه علم است و چه چیزى نیست. ما همگى به آسانى مىتوانیم درباره پارهاى از موارد گزاف و نامعقول آن گونه که بشکل جذابى در کتاب جالب مارتین گاردنر (Martin Gardner) مدها و مغالطهها به نام علم (New York; Dover publicatians. Inc, 1957) توصیف شده، اتفاق نظر داشته باشیم. اما این مسأله که دقیقا علم در کجا پایان مىپذیرد و شبه علم شروع مىشود، هم اهمیت دارد و هم از سادگى بدور است. در واقع مشکل کمى با مثال اول کتاب گاردنر، یعنى ویلبر گِلن وُلیوا (Wilber Glenn Voliva)، وجود دارد که در سه دهه اول این قرن با صداى بلند از زمین الینویز (Illinois) فریاد مىزد:
«زمین مانند یک کیک صاف و مسطح است». اما مثلاً فراروانشناسى پژوهشى دلگیر و به مراتب پیچیدهتر است. تنى چند از ژنتیک دانان آمریکایى که عمدتا با مخمرها کار مىکنند، احساس مىکنند که براى رسیدن به نتایج لامارکى دلیل تجربى دارند و این مسأله براى اکثریت بزرگ همکاران حرفهاى آنان ناراحت کننده است. این مورد بسیار خوب نشان مىدهد که داشتن تعریف دقیقى براى تفکیک علم از شبه علم چقدر دشوار است. اما مشکل این جاست که آنچه براى شخصى ممکن و جالب است، شاید براى دیگرى شبه علم باشد.
از یک سو دانشمندان معتبر و نیک نام غالبا با یافتههاى حقیقتا علمى به عنوان امورى شبه علمى مقابله و مخالفت کردهاند. لرد بیکن(Lord Bacon)، کشیش بزرگ آغاز علم نوین، رساله گیلبرت درباره مغناطیس را به عنوان «نوشتارى بى نتیجه» محکوم کرد و بنحو اهانتآمیزى درباره «انرژى الکتریکى که درباره آن گیلبرت بسیار افسانه بافته است» سخن گفت. یک نمونه اخیرتر، هر چند با روشنى کمتر، مخالفت شدیدى است که روانکاوى، بویژه در سالیان اولیهاش، با آن رو به رو شد.
اما از سوى دیگر، ما با این واقعیت به همان اندازه مشوش کننده مواجهیم که دانشمندان معتبر و نیک نام، یافتههایى را که اکیدا فریب آمیزند پیش بردهاند و دانشمندان تابع ایشان هم آنها را پذیرفتهاند. یک مورد آموزنده مورد فیزیکدانى فرانسوى رنه بلاندلو (Rene Blondlot) است که در کتاب درک پرایس بنام علم از زمان بابل، به نحو جالبى توصیف شده است )New York, Yale University press, 1961(. ادعا شده که بلاندلو «اشعه N» را کشف کرد که چیزى مثل اشعه × فرض مىشد. یافتههاى محورى او توجه زیادى را جلب کرد و براى خود بلاندلو جایزهاى را از طرف دولت فرانسه حاصل کرد. اما فیزیکدانى آمریکایى روبرت دبلیو وود (robert-W.Wood) قادر بود تا با کار تجربى دقیق نشان دهد که بلاندلو و همه کسانى که با یافتههاى او موافقند اغفال شدهاند. بنابراین باید به رسمیت شناخته شود که نه فقط شبه علم وجود دارد که حتى گاهى بطرف حوزه محترم علم بسیار راست اندیشى حرکت مىکند. البته این مطلب کمکى نمىکند تا وظیفه تشخیص علم واقعى از شبه علم آسانتر شود.
اما بگذارید به مباحث اخلاقى مربوط به این بخش باز گردیم. این مباحث کارى با این تز مقبول و بى چون و چرا ندارد که شبه علم باید کنترل شود، بلکه با مسأله مربوط به روش سروکار دارد که براى دست یافتن به این هدف ارزشمند، چه ابزارى باید بکار گرفته شود. در رابطه با مشکل ابزار کنترل شبه علم است که مشکلات واقعى اخلاقى را براى جامعه علمى پیش مىآورد.
در دسترسترین ابزارها براى رسیدن به این هدف و سادهترین آنها براى بکار گرفتن، امورى هستند که هر وقت کنترل افکار لازم باشد حاضرند: سانسور و توقیف. اما مطمئنا اینها چارچوبهاى بسیار بد و خطرناکى هستند. شکى نیست که براى یک دانشمند بسیار ناخوشایند است که شاهد دیدگاههایى باشد که انتشار آنها و حتى اقبال عمومى قابل توجه بطرف آنها را «نامعقول» و عجیب مىداند. اما مطمئنا هرگز نباید حساسیت به ارزش اخلاقى روشهاى رسیدن به اهداف را از دست بدهیم یا فراموش کنیم که اهداف خوب ابزارهاى قابل مناقشه را توجیه نمىکنند.
واقعیتى غیر قابل انکار است که دانشمندان وظیفه دارند تا از انتشار امور غلط و نادرست جلوگیرى کنند.اما باید به این وظیفه با احتیاطى از سر تفکر عمل کرد. نمىتوان آن را به صورتى تفسیر کرد که با مناسبتهاى مقطعى مطابقت کند و مطمئنا نمىتوان این وظیفه را بسط داد تا مجوز براى توقیف آرایى صادر کند که شاید براى «تصور» عمومى از علم زیان دارند و یا حمایت از یک مکتب فکرى بر ضدّ ناقدانش را توجیه کند.
آن دانشمندانى که ناشر کتاب تخیلى ایمانوئل ویلیکوفسکى (Immanuel Velikovsky) بنام برخورد جهانها را از راه تهدید به تحریم کتب درسى آن شرکت، تحت فشار قرار دادند، تا این که این اثر از فهرست آن حذف شود، در این کار به اقداماتى توسل جستند که اصلاً قابل دفاع نیست، بلکه بى شک این مورد یک مورد افراطى است. هر چند کنترلى که از طرف سردبیران و اولیاء ناظر به هزینه بنیادها اعمال مىشود، لطیفتر است، اما به همان اندازه موثر است و اشکال دارد.
نکته اصلى در این باره نکتهاى است که براى حمایت از آن دفاع یا استدلال کمى لازم است. مطمئنا دانشمندان باید از همه مردم به پیروزى حقیقت بر خطا در بازار اندیشههایى که بطور آزاد تبادل مىشوند اعتماد کافى داشته باشند و نباید حاضر شوند که بجاى روشهاى قانع کننده، عقلانى از ابزارهاى نفرت آور، فشار، سانسور و توقیف استفاده شود.
مشکلات اخلاقى اختصاص اعتبار به دستاوردهاى پژوهش علمى
آخرین مجموعه از مشکلات اخلاقى که مىخواهم در رابطه با پژوهش علمى تذکر دهم، به اختصاص اعتبار به دستاوردهاى کار پژوهش مربوط است. هم فیلسوفان اخلاق و هم دانشجویان حقوق، مدتهاست که از مشکلاتى که در نسبت دادن مسؤولیت کارهاى جمعى به افراد وجود دارد و بنابراین در اختصاص دادن سرزنش گروههاى بدکردار به اشخاصى که کار نادرست مىکنند آگاهاند. این مشکل اکنون به شکل معکوسش در مقابل جامعه علمى است- چگونه اعتبار بدست آمده از دستاوردهاى پژوهشى را که حاصل تلاش جمعى یا گروهى است، میان افراد تقسیم کنیم. مخصوصا دراین روزگار که پژوهش گروهى و جمعى شده است، این مشکل غالبا و به شکلهاى جدى مىتواند مطرح شود.
هیچ کس نباید از این مساله صرف نظر کند، از آن جهت که گفته مىشود دانشمندان از این نوع مسائل دورند و علاقهاى به نفع خود ندارند. براى دانشمندان مسأله اعتبار یافتههاى علمى شان بیشترین اهمیت را داشته است. شکهایى که در این باره وجود دارد با برجسته کردن نزاعهاى گذشته در تاریخ علم از میان مىرود. اهمیت آنها با حوادث ضمنى انگشت نمایى همچون نزاع طولانى و تلخ میان نیوتن و لایب نیتس و پیروان ایشان در رابطه با تقدم در اختراع حساب جامعه و فاضله روشن مىشود؛ نزاعى که به دورى میان ریاضیات انگلیسى و اروپایى انجامید که در خلال قسمت عمده قرن هجدهم تداوم داشت و بطور قابل ملاحظهاى به زیان کیفیت ریاضیات بریتانیایى در طول این دوره بود.
اما باز گردیم به مشکل اختصاص اعتبار که امروزه بقدرى به شکلهاى بسیار پیچیده و بغرنج پیش مىآید که براى کسى که در حقوق کار نکرده تصور کردنى نیست. مثلاً Y، زیر نظر W در آزمایشگاه Z با دنبال کردن لوازم اندیشهاى که حدس عاطل × پیش آورده، به یک نتیجه مهم مىرسد. چگونه باید کل این اعتبار را تقسیم کرد؟ خیلى مشکل نیست که مثالهایى را تخیل کنیم تا نشان دهد، امروزه که تحقیقات جمعى و گروهى است، چقدر دشوار است که بگوییم به چه کسى باید براى چه کارى اعتبار داد. این کار مخاطرهآمیز بدرد استادى چون سى. پى. اسنو مىخورد تا ماهرانه از آن در ادبیات بهره بردارى کند.
تاملى بر جنبههاى اخلاقى ذکر شده
اکنون بگذراید لحظهاى درنگ کرده، مسیرى را که تاکنون در آن حرکت کردهایم بدقت بررسى کنیم. تا این قسمت بحث حرکت هدایت شدهاى به انجام رسید که بخش عمده جنبههاى اخلاقى پژوهش علمى است. مخصوصا دیدیم که پرسشهاى ناظر به طبیعت کاملاً اخلاقى پژوهش علمى در موقعیتهاى محورى ذیل مطرح مىشوند:
1- انتخاب اهداف پژوهشى
2- استخدام افراد در فعالیتهاى پژوهشى
3- گزینش روشهاى پژوهشى
4- تعیین کردن استانداردهاى اثبات
5- انتشار یافتههاى پژوهشى
6- کنترل اطلاعات نادرست علمى
7- تخصیص اعتبار به دستاوردهاى پژوهشى
خلاصه این که، ظاهرا جایز است ادعا کنیم که در هر موقعیت از کار پژوهش علمى، از آغاز کار تا گزارش نهایى از یافتههاى کاملش، مباحثى با یک خصلت مشخص اخلاقى خودشان را براى حل شدن و چاره جویى حاضر مىکنند.
واقعیتى تاسف بار است که بسیارى از افراد، هم دانشمندان و هم دانشجویان روش علمى، توجه خود را بقدرى بر «منطق» انتزاعى یک «روش علمى» ایده آل عمیقا معطوف کردهاند که جنبه اخلاقى علم، کاملاً از ایشان پنهان مانده است. به نظر من این اوضاع و احوال بویژه از آن جهت تاسف بار است که معمولاً به افسانه مضر و زیان آورى دامن مىزند که هم از تیمهاى مربوط به علوم طبیعى و هم انسانى حمایت قوى مىگیرد، یعنى این دیدگاه، که علم از هر گونه ارتباط با ارزشهاى انسانى پیرایش شده است. اگر این گونه به مسأله نظر کنیم، علم بقدرى عینى و ناظر به واقع است که مىتواند کاملاً نسبت به ارزشهاى عاطفى، هنرى و اخلاقىِ زندگى انسانى فاقد احساس باشد و در واقع باید چنین باشد.
امیدوارم تحلیل من از نقش ملاحظات اخلاقى موجود در چارچوب علم آنقدر متقاعد کننده بوده باشد که نشان دهد این تقسیم دو گانه، جدایى پیش آمده میان علوم طبیعى و علوم انسانى، بر تصورى کاملاً غیر قابل دفاع از تقسیم واقعى کار، میان این دو حوزه از تلاش عقلانى، مبتنى است. اعتقاد راسخ من این است که هر دو بخش این جدایى ناخواسته، باید ساختگى بودن دلایل على الادعا وجودیش را به رسمیت بشناسد، اگر قرار باشد به منافع وحدت سالم فهم انسانى به شایستگى خدمت شود.
انسان گرا به سهم خودش نباید اجازه دهد فراموش شود که در کل سیر تاریخ عقلانى غرب ـ از ارسطو و اخلاقش تا دکارت، نیوتن، کانت، جیمز واینشتاین ـ علم بخشى از سنت فرهنگى، به معناى وسیعتر آن مىباشد. در سراسر سیر توسعه تمدن ما، علم همیشه لایق و سزاوار لقب تاریخى «فلسفه طبیعى» بوده است. صرف نظر از این که شیوه ما در توصیف واقعیات چقدر ممکن تغییر کند، تقریبا شکى وجود ندارد که این وضعیت اساسى براى نقش موثر علم در ساختن جهان بینیى (Weltanschauung) که براى کل حوزه اندیشه ما اساسى است، بدون تغییر باقى خواهد ماند.
از یک طرف دانشمند به سهم خودش باید به رسمیت بشناسد که علم آنقدر فى حد نفسه شان و منزلت دارد که هواداران آن لازم نیست، ادعا کنند، على رغم این که علم کار انسانهاى ناقص است، ولى بصورتى رمز آلود قدرتهاى فوق انسانى دارد، مثل این ادعا که گفته مىشود، ما به دستاوردهاى واقعى رسیدهایم و حال آن که در حقیقت ایدهآلهایى هستند بسیار دور و در بعضى موارد ایده آلهایى که اصلاً علمى و شدنى نیستند؛ آنچنان که کسى کاملاً فکر باز داشته باشد، کاملاً عینى نظر کند و کاملاً عاقلانه بنگرد.
از نقطه نظر درک واقع گرایانه از ماهیت علم به عنوان یک خلاقیت و فعالیت بشرى به نظر مىرسد یک آگاهى تعالى یافته از جنبه انسانى علم - که تلاش کردم تا آن را از نظر اخلاقى شرح دهم - مىتواند به منافع این دو حوزه مهم تعقل بشرى خدمت کند. این حوزهها بجاى این که تقریبا قابل تفکیک باشند، متداخل و وابسته به یکدیگرند. علوم طبیعى و علوم انسانى بجاى این که جفتى بیگانه باشند، یارانى باستانى و متقابلاً براى یک امر برجسته انسانى سودمندند: رسیدن انسان به درکى بهتر از خود و از جهانى که در آن زندگى مىکند.
1 - Nicholas Resher, "The Ethical DImension of Scientific Research" in Robert G.Colody, Beyond the Edge of Certainty, Lanham, University Press, Americann, 1983, 261-276.
2 ـ دانشجوى دکترى فلسفه تطبیقى دانشگاه قم