آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

اهتمام نوشتار حاضر بررسى نشانه‏شناسى (Semiotics) از دیدگاه پرس است. نشانه‏شناسى پرس نظریه‏اى چند بعدى است که در زمینه مسائل معرفت‏شناسى، فلسفه ذهن، فلسفه زبان و متافیزیک کارآمد است. در نظر پرس اندیشه، خود، نشانه محسوب مى‏شود و با تفسیرى که از اندیشه و یا تصور دیگر به دست مى‏آید، معنادار مى‏شود. از نظر پرس هر نشانه داراى نسبتى سه گانه است که شامل خود نشانه (sign) مدلولش (opject) و تفسیر کننده (interprtant) است. بر همین اساس، پرس، سه تقسیم بندى از نشانه ارائه داد که نظام پایه‏اى سه مقوله‏اى هستى شناختى او را نشان مى‏دهد. او به ترتیب این سه مقوله را اولیت (firstness)، ثانویت (Secondness) و ثالثیت (Thirdness) نامید.

متن

زندگى‏نامه پرس

چارلز سندرز پرس (1839-1914) در خانواده‏اى بافرهنگ و تحصیل کرده و در دامن پدر و مادرى فهیم که زندگى خود را وقف تعلیم و تربیت فرزندشان کرده بودند، پرورش یافت. پدرش بنیامین پرس (1809-1880) استاد ریاضى و نجوم دانشگاه هاروارد بود و آثار فراوانى در زمینه مثلثات، جبر، هندسه و اخترشناسى داشت. یکى از کارهاى منسوب به او محاسبه انحراف مدار بین اورانوس و نپتون و دیگر سیاره‏هاست.(2)

چارلز پرس در سال 1859 از دانشگاه هاروارد، فارغ التحصیل شد و پس از آن که یکسالى را با گروهى به مساحى و نقشه بردارى پرداخت، به مدرسه علمى لارنس دانشگاه هاروارد وارد شد، و بعدها نیز از سال 1869 تا 1872 به عنوان دستیار پدر در رصدخانه دانشگاه هاروارد مشغول به کار شد. نتیجه همراهى پدر در این شغل، زمینه انتشار کتابى را با عنوان (photometric research 1878) براى او فراهم کرد که در واقع تنها کتابى بود که پرس توانست آن را در زمان حیاتش به طبع برساند.(3)

پرس در مقایسه با سایر اندیشمندان قرن نوزدهم بسیار زود ازدواج کرد. او در سن 23 سالگى با زینافاى که دختر کشیشى از کلیساى اسقفى پروتستان بود، ازدواج کرد. زندگى مشترک آنها دیرى نپایید که منجر به طلاق شد. ازدواج دوم پرس با زنى فرانسوى بود، ولى پیش از آن که این ازدواج را به ثبت برساند، مدتى را با او در یک خانه بسر برد. این مسأله به اندازه‏اى قبیح محسوب مى‏شد که موجب اخراج او از دانشگاه شد و از همین رو شانس خود را براى کاریابى مجدد در دانشگاه از دست داد. اشتباهات دیگر او در امور اقتصادى از جمله صرف دارایى‏اش در امورى نابجا از آن میان خرید خانه‏اى بزرگ در پنسیلوانیا موجب فقر و تنگدستى او شد. او مجبور بود مخارج خود را از راه فرهنگ نویسى و سخنرانیهاى گاه به گاهش تأمین کند. اواخر عمر او نیز با خویشاوندان و در پناه دوستانى همچون ویلیام جیمز بسر آمد. (Hoops, 1991: 1-2)

آثار و آراى پرس

از پرس، آثار و نوشته‏هاى بسیارى در دست است. او مقالات متعددى در زمینه ریاضى، کیهان‏شناسى، روان‏شناسى تجربى، زمین‏سنجى، اخترشناسى و... در مجلات تخصصى و پیایندها نوشت؛ ولى عمده‏ترین آثار او در زمینه فلسفه، منطق و متافیزیک است. فلسفه او، 75 سال پس از مرگش، مورد استقبال قرار گرفت و اینک نیز موج علاقه به آراى او مرزهاى آمریکا را در نوردیده و اندیشه او در سنتهاى مختلف فکرى جاى خود را باز کرده است.

مهمترین کار پرس در منطق بود. او همزمان با فرگه (1848-1925) منطق محمولات (Prediczte Logic) را ابداع کرد؛ ولى چون در آن زمان کسى او را نمى‏شناخت، به کار او اعتنایى نشد، اما اندکى پس از آن که فرگه توسط راسل مشهور شد، به کار پرس نیز توجه شد.(4)

پرس به عنوان بنیانگذار نهضت فلسفى پراگماتیسم نیز مشهور است. وى نظریه صادق را نظریه‏اى مى‏دانست که مورد توافق دانشمندانى باشد که به مدت بى نهایت درباره مسأله خاصى تحقیق مى‏کنند. به بیان دیگر از نظر او، صدق فقط آرمانى است که سعى در رسیدن به آن وجود دارد.

نکته قابل تأمل در تعریف صدق این است که مطابقت با واقعیت در تعریف صدق نقشى ندارد. در تعریف ویلیام جیمز، نظریه صادق نظریه‏اى است که مفیدتر باشد؛ یعنى هر چیزى که در عمل کارآیى بیشترى داشته باشد. پرس این دیدگاه را نمى‏پسندید. حتى مى‏گفت اگر پراگماتیسم آن چیزى است که ویلیام جیمز مى‏گوید، من پراگماتیست نیستم. او براى مکتب، خود عنوان دیگرى بنام پراگماتیسیسم (Pragmaticism) وضع کرد. از نظر او این اصطلاح به قدرى زشت بود که هیچ کس مایل نبود بدان منسوب شود. (Moore, 1972: 266)

هر چند که صدق در نظر پرس این گونه معنا داشت، ولى رئالیسم نیز براى او بسیار مهم بود. او برخلاف آمپریسیست‏ها - که معتقد بودند در علوم تجربى باید با معرفتى خام که از راه حواس پنج گانه قابل حصول است، آغاز کرد- بر این باور بود که باید گفته‏هاى پیشینیان را حمل بر صحت کرد و بعد از آنها براى ساخت یک نظام سازگار بهره برد. این فرض که در معرفت‏شناسى باید از صفر شروع کرد، فرض مشترک آمپریسیست‏ها و عقل گراها بود. مخالفت پرس با دکارت کمتر از مخالفت او با آمپریسیست‏ها نبود. دکارت نیز معتقد بود که باید از صفر شروع کرد و بعد، وجود خود، خدا و جهان خارج را اثبات نمود. روش مورد استفاده دکارت که معروف به روش شک است، مورد استهزاى پرس بود، به نحوى که پرس آن را شک کاغذى(paper doubt) نامید.

پرس هم در علم و هم در فلسفه، خود را وامدار پدر مى‏دانست. او در خاطراتش نقل مى‏کند که در نوجوانى بسیار متأثر از کتاب سنجش خرد ناب کانت بود، و اگر پدرش به خلأهایى که در استدلال کانت وجود داشت، اشاره نمى‏کرد، او به تنهایى نمى‏توانست آنها را دریابد. و نیز تحت تأثیر پدرش بود که در سال 1867 مقولات کانت را اصلاح کرد و به عنوان فهرست جدید مقولات ارائه نمود و با این کار، چنانچه فیشه (Fisch)متذکر گردیده «دریچه‏اى بسوى ساختن نظریه عام نشانه‏ها به مثابه بنیانى در منطق، معرفت‏شناسى و متافیزیک گشوده شد.»(Hoops, P.1)

نشانه‏شناسى

نشانه‏شناسى علمى است که به مطالعه نشانه‏ها و کاربرد آنها با توجه به الگوها و مکانیزم ارتباطات مى‏پردازد.(5) فردینان دو سوسور (1857-1913) نشانه‏شناسى را مطالعه حیات و زندگى نشانه‏ها در بطن اجتماع مى‏دانست.(6)

هر چند که نشانه‏شناسى با همین مفهوم در قرن هفدهم نیز به وسیله فیلسوف انگلیسى جان لاک مورد استفاده قرار گرفته بود، با این همه مفهوم این واژه به مثابه وجهى بین رشته‏اى براى بررسى پدیده‏هایى که در زمینه‏هاى مختلف وجود دارد، صرفا در اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم بود که مستقل و بدون ارتباط با کار سوسور به وسیله چارلز سندرز پرس فیلسوف آمریکایى تکوین یافت.(Britannice, 1998, vol.10 , P.626)

نشانه‏شناسى پرس

نشانه‏شناسى پرس نظریه‏اى چند بعدى براى حل مسائلى در زمینه معرفت‏شناسى، فلسفه ذهن، فلسفه زبان و متافیزیک است. گونه‏اى از مسأله معرفت‏شناسى که در آثار لاک و دکارت مورد دفاع واقع شده است با این نظریه رد مى‏شود. (Hoops, P.45)

دکارت و لاک هر دو بر این نکته تأکید مى‏کردند که علم ما، به محتواى ذهن ما، بدون واسطه است. به بیان دیگر، علم به نفس را یقین آور مى‏دانستند. از نظر آنها براى شناخت آنچه که مطلوب انسان است، کافى است به ذهن خود مراجعه کنیم. پرس از آن دسته فلاسفه‏اى است که علم به نفس یا درون نگرى را به شدت مردود اعلام کرد.

پرس مى‏گوید: این کافى نیست که بگوییم، تنها دلیل ما، براى این ادعا که بعضى معرفتها را بدون واسطه شهود مى‏کنیم، این است که ما احساس مى‏کنیم که چنین هستند. او شواهد فراوانى ارائه داده که در آن موارد تصور مى‏شده که چیزى از طریق شهود ناشناخته شده، در حالى که بعدها معلوم شده که آن چیز محصول استنتاج بوده است. مثلاً پیش از انتشار کتاب بارکلى درباره ادراک بینایى، تصور مى‏شد که بعد سوم فضا با شهود بدون واسطه درک مى‏شود، در حالى که بارکلى نشان داد که بعد سوم نتیجه استنتاج ما از علایم دقیق میدان دید است (پروادفوت، 1377:93).

در حالى که از نظر دکارت معناى برخى از اندیشه‏ها با درون نگرى بدون واسطه معلوم مى‏شود، براى پرس همه اندیشه‏هاى انسان به واسطه نشانه‏ها معلوم مى‏شوند. او معناى نشانه‏ها را بدیهى نمى‏دانست، بلکه از نظر او نشانه‏ها از تفسیرى که با اندیشه و یا تصور دیگر بدست مى‏آید، معنادار مى‏شوند. براى پرس معناى هر اندیشه به وسیله ارتباط سه گانى شى‏ء (object)، نشانه (Sign) و تفسیرکننده (Interpretant) تعیین مى‏شود.(7)

نشانه یا باز نمود (Representamen) چیزى است که به شخص یا چیزى دلالت مى‏کند. شى‏ء یا مدلول (object) همان چیزى است که نشانه و یا باز نمود ما به ازاى آن است. و تفسیر کننده که غالبا آن را نشانه ذهنى مى‏دانند، همان چیزى است که وقتى انسان با یک نشانه برخورد مى‏کند، در ذهن او ایجاد مى‏شود. به سخن دیگر، تفسیرکننده شخص نیست؛ بلکه فکرى است که در ذهن کسى ایجاد مى‏شود؛ یعنى تفسیرکننده نوعى نتیجه است که مى‏تواند به نوبه خود نشانه واقع شود و بدین گونه نشانه‏هاى دیگر به وجود آید.(8)

نکته قابل تأمل در نشانه‏شناسى پرس این است که براى او اندیشه‏ها هم نشانه هستند؛ بنابراین اگر بخواهیم اندیشه‏ها را بفهمیم باید آنها را تفسیر کنیم. نشانه زمانى به عنوان اندیشه داراى نقش است که تفسیر شود (Gallie, 1952: 118).

از نظر پرس آنچه که از تجربه حاصل مى‏شود - برخلاف نظر آمپریسیست‏ها که آن را معرفت آماده مى‏دانستند ـ نشانه‏هاى ناآگاهانه‏اى هستند که بتدریج به آگاهى مى‏رسند و زمانى که با نشانه‏هاى دیگر ارتباط پیدا مى‏کنند، قابل درک مى‏شوند.

بنابراین، نشانه‏شناسى پرس درباره این است که چگونه این نشانه‏ها به مرحله‏اى مى‏رسند که به انسان چیزى را نشان مى‏دهند. پاسخ پرس به این پرسش در یک اصطلاح ابداکسیون (9)(abduction) است. این اصطلاح به معناى وابسته بودن نشانه‏ها به همدیگر است. این وابستگى نوعى وابستگى منطقى است که بعدا در بحث تمام‏ترى به آن خواهیم پرداخت.

گفتیم که پرس همه نشانه‏ها را وابسته به نشانه‏هاى دیگر مى‏داند. به بیان دیگر چون در نظر او افکار و اندیشه‏ها نیز نشانه هستند؛ بنابراین، براى این که بتوانیم از فکر و اندیشه‏اى استفاده کنیم، باید اندیشه‏اى داشته باشیم که آن اندیشه را تفسیر کند. از این پرس در پاسخ مى‏گوید: که تسلسل او باطل نیست و همان گونه که مى‏توان پارادوکس زنون را حل کرد، این پارادوکس نیز قابل حل است. او این تسلسل را از نوع سلسله‏اى که به یک نقطه منتهى مى‏شود (convergent series) مى‏داند. از نظر او سلسله بى‏نهایت وقتى باطل است که به یک نقطه منتهى نشود. او با ارائه تمثیلى از یک مثلث داخل آب نهاده شده نشان مى‏دهد که تسلسل او باطل نیست:

پرس مى‏گوید: فرض کنید بدنه مثلثى را از طرف یک گوشه آن داخل آب بگذاریم ،در این صورت در اثر تماس آب با بدنه مثلث خط هایى در سطح آن ایجاد مى‏شود. هر چه مثلث بیشتر در آب فرو رود، خطهاى بیشترى روى بدنه آن، ایجاد مى‏شود. و آن خطى که حد فاصل بین سطح آب و بدنه مثلث است بزرگ‏تر از خطوط زیرینى خود که داخل آب هستند، مى‏باشد.

در این تمثیل طول خطها نشانه مقدار آگاهى اندیشه‏هاست. حال فرض کنیم که خط ایجاد شده بر روى سطح مثلث اندیشه‏اى را نشان مى‏دهد، بنابراین هر قدر طول این خط بیشتر باشد، نشان دهنده این نکته است که اندیشه بیشترى به آگاهى ما وارد شده و اگر طول خط کوچکتر باشد اندیشه از آگاهى کمترى برخوردار است. همان گونه که هر خطى در این مثلث وابسته به خطهاى زیرینش مى‏باشد. اندیشه‏ها نیز به اندیشه‏هاى پیشینى وابسته هستند و تا بى‏نهایت. حال اگر بخواهیم مثلث را از آب بیرون بیاوریم، باید بى‏نهایت خط از آب بیرون بیایید، خطهایى که به خطهاى زیرین‏شان وابسته هستند؛ ولى سرانجام به نقطه پایان که گوشه مثلث است خواهیم رسید.

پرس در این تمثیل مى‏گوید خطهایى که یکى پس از دیگرى روى بدنه مثلث ایجاد مى‏شود، یا به بیان دیگر، اندیشه هایى که یکى پس از دیگرى به وجود مى‏آیند، مبناى اندیشه هایى هستند که بعدا مورد پرسش هستند. یعنى انسان اندیشه‏هاى قبلى را بکار مى‏گیرد، آنها را تبیین مى‏کند و بهترین تبیین و تفسیر را انتخاب مى‏کند و براى این کار از ابداکسیون استفاده مى‏کند.

پرس اصطلاح ابداکسیون را در مقابل قیاس (deduction) و استقرا (induction) وضع کرده و بهترین راه فهم آن مقایسه قیاس و استقرا مى‏باشد.

فرض کنید مثال مشهور قیاس را که مى‏گوید:

کبرى:همه انسانها فانى هستند.

صغرى:سقراط انسان است.

نتیجه: سقراط فانى است.

اگر فرض کنیم که جاى نتیجه و کبرى عوض شود، بدین صورت:

کبرى:سقراط فانى است.

صغرى:سقراط انسان است.

نتیجه:همه انسانها فانى هستند.

این جا مغالطه پیش مى‏آید و اگر به موارد مکررى بر بخوریم، یعنى بسیارى از انسانها را پیدا کنیم که فانى مى‏شوند، و هیچ مورد خلاف مشاهده نشود، مى‏توانیم به این نتیجه برسیم که همه انسانها فانى هستند. ولى احتمالاً، همه انسانها فانى هستند؛ زیرا این نتیجه از آن مقدمات بدست نمى‏آید. این نوع استدلال استقراء نام دارد.

در مورد ابداکسیون این بار جاى صغرى و نتیجه را عوض مى‏کنیم:

کبرى:همه انسانها فانى هستند.

صغرى: سقراط فانى است.

نتیجه:سقراط انسان است.

این جا هم مغالطه پیش مى‏آید. ولى در برخى شرایط مى‏توانیم این نتیجه را قبول کنیم؛ یعنى در شرایطى که بهترین تبیین و توضیح براى این که «چرا سقراط فانى است؟» این باشد که همه انسانها فانى هستند و سقراط انسان است. این جا نتیجه قطعى نیست. ولى استنتاج بهترین تبیین (inference to the best explanation) در دسترس را صادق مى‏دانیم.

از نظر پرس این گونه استدلال از بنیانى‏ترین استدلالهایى است که انسانها بدان متوسل مى‏شوند و با استفاده از آن، چه آگاهانه و چه، ناآگاهانه، نشانه‏ها معنادار مى‏شوند.

از نظر پرس نه فقط استدلال معمولى ما وابسته به ابداکسیون است، بلکه وقتى چیزى را تفسیر مى‏کنیم نیز، از همین نوع استدلال استفاده مى‏کنیم. مثلاً وقتى کسى چیزى را مطرح مى‏کند، مى‏توان از زوایاى مختلف آن را تفسیر کرد. ولى چگونه مى‏توان منظور او را فهمید؟ با قیاس و استقرا نمى‏شود، بلکه با استفاده از ابداکسیون و مراجعه به بهترین تبیین منظور او را مى‏فهمیم.

از نظر پرس آگاهى اندک اندک از زمینه ناآگاهى رشد مى‏یابد. مثلاً کودکى را در نظر بگیرید که در حافظه‏اش چند ماجرا رخ داده است. او از مجموعه آن ماجراها و ارتباط آنها (ماجرایى که پیش‏تر رخ داده) یعنى در ارتباطى ابداکسیونى به مسأله‏اى علم پیدا مى‏کند. مثلاً بوى مادرش را مى‏شنود، بعد صورت او را مى‏بیند و بعد شیر مى‏خورد. کودک در ذهن خود کم کم تبیینى مى‏سازد که چرا این چیزها به هم وابسته‏اند. بهترین تبیینى که او مى‏سازد این است که چیزى به عنوان مادر وجود دارد. پس مفهوم مادر ساخته مى‏شود، بعد مفهوم شیر مادر و...

پرس مى‏گوید، ما هم همچون کودک براى ساختن اندیشه‏هایمان بطور ناآگاهانه از ابداکسیون استفاده مى‏کنیم، مفهوم سازى مى‏کنیم و همه مفاهیم بر اساس ابداکسیون که ارتباطى است، بین اندیشه هایى که بدان آگاهیم و اندیشه‏ها یا نشانه‏هاى دیگرى که در ذهنمان هست، ولى بدانها آگاهى نداریم، ساخته مى‏شود و از ارتباط بین این اندیشه‏ها و یا نشانه‏ها، اندیشه جدید، معناى خود را پیدا مى‏کند.

نکته قابل تأمل در این دیدگاه این است که طبق دیدگاه پرس، روش علوم طبیعى و روش علوم انسانى یکسان است. هر دو بدنبال بهترین تبیین و تفسیر هستند. هر دو بر اساس ابداکسیون کار مى‏کنند. این تفکر کاملاً بادیدگاه رایج در روش هرمنوتیک که تفسیر متون را متفاوت از ارزیابى فرضیه‏هاى علمى مى‏داند، مغایرت دارد.(10)

نشانه

نشانه را مى‏توان با تعمیم و بسط معنایى بدین گونه تعریف کرد: هر هویت حامل اطلاعى را نشانه گویند. از همین رو نقشه‏ها، علائم جاده‏ها، نمودارها، تصاویر، کلمه‏ها و جمله‏ها همه مى‏توانند نشانه باشند. امّا آنچه را که پرس نشانه مى‏نامد عبارت است از: هر چیزى که چیز دیگرى را، یعنى تفسیر کننده‏اش را (Interpretant) تعیین کند تا به شى‏ءاى دلالت کند که خود به همان گونه به آن، یعنى به مدلولش (Object) دلالت کند، تفسیر کننده به نوبه خود یک نشانه مى‏شود و این سلسله تا بى‏نهایت ادامه مى‏یابد. (Sheriff, 1994, P.33-34). مثلاً واژه «سیب» نشانه‏اى است که به مدلولش، یعنى خود سیب دلالت مى‏کند. چگونه؟ با ایجاد مفهوم در ذهن ما. مفهومى که در ذهن ساخته مى‏شود تفسیر کننده‏اى است که به سیب دلالت مى‏کند؛ به همان گونه که واژه سیب به سیب دلالت مى‏کند. درباره مفهوم سیب هم باید بگوییم که این مفهوم به وسیله یک اندیشه دیگر به سیبى که در خارج وجود دارد، دلالت مى‏کند که نسبت به اولین مفهوم، تفسیر کننده مى‏شود و این سلسله بى‏نهایت ادامه مى‏یابد.

چنانکه ملاحظه مى‏شود در تعریفى که پرس از نشانه ارائه مى‏دهد، یک ارتباط سه گانى نشانه، شى‏ء و تفسیر کننده، ملحوظ است که اولاً ارتباطى تکوینى است نه قراردادى و ثانیا حالت زایایى (generative) دارد.

جان شِرِف در نمودار زیر نشان داده که چگونه تفسیرکننده یک نشانه، در ارتباط سه‏گانى - نشانه، شى‏ء، تفسیر کننده - در ارتباط سه‏گانى جدیدى که بوجود مى‏آید، خود نشانه مى‏شود و این سلسله ادامه مى‏یابد (1994:36-35).

ویژگى نشانه

در نظر پرس نشانه باید سه ویژگى داشته باشد:

1- کیفیت مادى داشته باشد؛ پرس کیفیت مادى را محدود به طول و عرض و... نمى‏داند؛ بلکه منظور او هر کیفیتى است که شى‏ء من حیث هو و صرف نظر از ارتباطش با اشیاى دیگر دارد.

2- کاربرد نشان دهنده داشته باشد؛ منظور پرس از کاربرد نشان دهنده این است که دال و مدلول نوعى رابطه علّى داشته باشند. یعنى مدلول باید بطور مستقیم و یا غیر مستقیم براى دال خود علت باشد. یا ارتباط علّى آنها به گونه‏اى باشد که هم دال و هم مدلول یک علت مشترک داشته باشند.

3- به کسى چیزى نشان دهد؛ یعنى دال باید در ذهن کسى اندیشه ایجاد کند. به بیان دیگر اندیشه خود باید ایجاد اندیشه کند؛ یعنى اندیشه در ذهن ما تولید مثل کند. .(Hoops, 1991, 141-142)

پیش‏تر گفتیم، پرس خود اندیشه را، نشانه مى‏داند. این نکته، دیدگاه مشترک پرس و فلسفه اسلامى است. زیرا در فلسفه اسلامى نیز تصورات نشانه هستند. و همچنین دو ویژگى کیفیت مادى و کاربرد نشان دهنده نیز که به نظر پرس از ویژگیهاى نشانه است با مبحث «خاصیت مرآتیت» در بحث تصورات قابل مقایسه است. (ر.ک: مصباح یزدى، 1: 174).

حال باید دید که آیا خود اندیشه، داراى این سه شرط هست که بتواند نشانه شود. آیا اندیشه کیفیت مادى دارد؟ ظاهرا اندیشه کیفیت مادى ندارد، مگر در دیدگاه کسانى که قائل به مادیگرایى هستند. پرس نیز مادى گرا نیست. از نظر او همان کیفیت ذهنى، صرف نظر از ارتباطش با هر چیز دیگر، مى‏تواند نقش کیفیت مادى را داشته باشد تا بتوان گفت که اندیشه کیفیت مادى دارد.

کیفیتى که اندیشه دارد یا همان چیزى که پرس مى‏گوید، یعنى چیزى که حس مى‏کنیم، یا به بیان دیگر احساس ما نسبت به اندیشه در فلسفه اسلامى، علم حضورى نامیده مى‏شود. پرس همین احساس ما را نسبت به اندیشه، کیفیت مادى مى‏نامد.

در نظر پرس همه اندیشه‏ها به واسطه نشانه هایى که به وسیله امور واقعى خارجى معلوم مى‏شوند معنا مى‏یابند. در این مورد پرس کودکى را مثال مى‏زند که از مفهوم خود (self) هیچ اطلاعى ندارد. و چیزى درباره فاصله بدن خود و مثلاً بدنه بخارى نمى‏داند. با دست زدن به بخارى (object) و احساس دردى (sign) که از آن بوجود مى‏آید، کودک به این نتیجه (interpretant) مى‏رسد که چیزى غیر از خود او وجود دارد و آن چیز همان بخارى (object) است.(Hoops, P.8)

به سخن دیگر، مفهوم خود و غیر خود، هر دو در اثر تماس کودک با بخارى داغ حاصل مى‏شود. احساس درد به خودى خود چیزى را نشان نمى‏دهد، مگر آن که اندیشه دیگرى همراه آن بوجود بیاید؛ یعنى کودک در ذهن خود تفسیر کند که از آن بخارى جداست و آن بخارى مثلاً چیز بد و دردآورى است.

انواع نشانه

درباره نشانه به انواع گوناگونى اشاره شده است. استاد نجفى در یک تقسیم بندى کلى نشانه‏هاى زبانى را به سه دسته تقسیم کرده است:

الف) نشانه تصویرى، که در آن، میان صورت و مفهوم آن شباهتى عینى و تقلیدى وجود دارد. مثلاً نقاشى از مار بر خود مار دلالت دارد.

ب) نشانه طبیعى، یا همان نشانه عقلى و طبیعى، نشانه‏اى است که میان صورت و مفهوم آن رابطه همجوارى یا تماس هست. مثلاً رابطه دود و آتش و میان جاى پا و رونده. این رابطه از نوع علیت است و فرق اساسى آن، با نشانه وضعى آن است که عمدا به قصد ایجاد ارتباط به وجود نیامده است.

ج) نشانه وضعى، یعنى نشانه‏اى که میان صورت و مفهوم آن، همچنان رابطه همجوارى و پیوستگى هست؛ امّا این رابطه قراردادى است نه ذاتى و خودبخودى، مانند دلالت نور قرمز در چهار راه به معناى عبور ممنوع.

در میان نشانه هایى که ذکر شد، فقط دلالت نشانه‏هاى وضعى مسبوق بر آموزش و فراگیرى است؛ زیرا نزد هر جماعتى به صورتى متفاوت با صورت رایج جماعت دیگر است. به همین سبب است که مثلاً به آن جانورى که در فارسى اسب نامیده مى‏شود، در عربى فرس، در فرانسه cheval، در انگلیسى horse، در آلمانى pferd و در ایتالیایى cavalloگفته مى‏شود.

نکته قابل ذکر دیگر این که ممکن است، نشانه‏ها از گروهى به گروه دیگر بروند؛ مثلاً دود آن جا که دلیل آتش است از نشانه‏هاى طبیعى، ولى آن جا که نزد قبایل سرخ پوست نشانه اعلام جنگ یا خطر است، نشانه وضعى قلمداد مى‏شود؛ زیرا مسبوق به قرارداد و آموزش و نیز به قصد ایجاد ارتباط است (نجفى 1358: 7-5، با تلخیص).

اولیت، ثانویت و ثالثیت

پیش‏تر گفتیم که از نظر پرس هر نشانه نسبتى سه گانى دارد که شامل خود نشانه، شى‏ء و تفسیر کننده‏اش (interpretant) است. تفسیر کننده، مى‏تواند به عنوان معناى نشانه تلقى شود. تفسیر کننده هر نشانه، نشانه‏اى دیگر است که به نوبه خود، تفسیر کننده یا تفسیر کننده هایى براى خود دارد.

بر اساس ویژگى سه گانى ارتباط نشانه‏اى، پرس سه تقسیم‏بندى از نشانه ارائه داد که مبتنى بود بر: 1) ویژگى خودِ نشانه، 2) رابطه نشانه و مدلولش و 3) نحوه‏اى که در آن تفسیر کننده، نشانه را به عنوان نشانه‏اى دیگر نشان مى‏دهد. این تقسیم بندى نظام پایه‏اى سه مقوله‏اى هستى شناختى پرس را نشان مى‏دهد. او به ترتیب این سه مقوله را کیفیت (Quality) یا اولیت (Firstness)، نسبت (Relation) یا ثانویت (Secondness) و بازنمود (Representamen) یا ثالثیت (Thirdness)مى‏نامد (دایرة‏المعارف فلسفه، 1995: 567).

پرس اولیت، ثانویت و ثالثیت را سه وجه وجود مى‏داند و گاه آنها را معادل امکان یا کیفیت، حقیقت و قانون مى‏شمارد. به نظر پرس تجربه ما از این سه وجه وجود، احساسات؛ عکس العمل‏هاى حسى؛ و مفاهیم کلى یا عناصر ذهنى است. مقوله محورى براى پرس ثالثیت است که قلمرو قوانین عمومى است. در این ارتباط سه گانى تفسیرکننده یا ثالثیت ارتباط بین اولیت یا نشانه (بازنمود) را با ثانویت یا شى‏ء برقرار مى‏کند.(Cobley & Jansz, 1998, 28-31).

پرس تعریف خود از نشانه - به منزله ارتباط سه گانى نشانه، شى‏ء و تفسیرکننده - را نسبت به سه مقوله فوق تحلیل کرد و به این نتیجه رسید که نشانه باید نسبت به ویژگى خود نشانه، یا کیف نشانه (Qualisign)، یا حقیقت نشانه (Sinisign) و یا قانون نشانه (Legisign) باشد؛ و در ارتباط با شى‏ء، باید یا شمایل (lcon) یا نمایه (lndex) و یا نماد (Symbol) باشد و در ارتباط با تفسیرکننده مى‏تواند یا ریم (Rheme)، یا دایسنت ساین (Dicentsign) و یا استدلال (Arbument)باشد. بنابراین، از نظر او نُه وجه نشانه قابل بررسى مى‏باشد. (ر.ک: شرف، 44-40؛ دایرة‏المعارف فلسفه، 567؛ کابلى 37-32) کابلى )Cobley, P.31( در جدول زیر ارتباط این وجه را نشان مى‏دهد.

Law Thirdness

Brute facts Secondness

Quality Firstness

Legisign

Sinsign

Qualisign

Repressentamen Firstness

Symbol

Index

Icon

Object Secondness

Argument

Dicent

Rheme

Interpretant Thirdness

نشانه براساس ویژگى خودنشانه

در این زمینه نشانه مى‏تواند یکى از این سه نوع باشد:

الف) کیف نشانه (Qualisign): پرس نشانه را از لحاظ پدیدارشناسى و هستى‏شناسى نسبت به مقوله اولیت صرفا یک کیفیت ذهنى مى‏داند و آن را کیف نشانه مى‏نامد. کیف نشانه نمى‏تواند یک نشانه واقعى باشد، مگر آن که در ارتباط با مدلول (شى‏ء) و تفسیر کننده باشد؛ مانند رنگ سبز که صرفا یک کیفیت است.

ب) حقیقت نشانه (Sinsign) یا مورد(11) (token): نشانه نسبت به مقوله ثانویت است که از واقعیت فیزیکى هستى‏دار برخوردار است. مانند علامت جاده در یک خیابان.

ج) قانون نشانه (Legisign) یا نوع کلى2 (general type): نشانه نسبت به مقوله ثالثیت، قانون نشانه نامیده مى‏شود. قانون نشانه قانونى است که نشانه است و معمولاً توسط انسانها وضع مى‏شود. مثل صداى سوت داور در مسابقه فوتبال. 1994:40-44) (Sheriff,

نشانه براساس ارتباط نشانه با مدلول

پرس نشانه را از لحاظ ارتباطى که با مدلولش دارد به سه قسمت تقسیم مى‏کند:

الف) شمایل (icon): در شمایل بین نشانه و مدلولش شباهت وجود دارد. مانند: عکس. در این نوع نشانه، نیازى به تفسیر کننده نداریم.

ب) نمایه (Index): نمایه نشانه‏اى است که به مصداق وابسته باشد، اگر مصداق یا مدلول وجود نداشته باشد، نمایه نشانه محسوب نمى‏شود. به بیان دیگر رابطه دال و مدلول ضرورى است و باید بین آنها یک رابطه علّى و طبیعى پیدا کنیم. مثلاً دلالت دود بر آتش. در این گونه نشانه تفسیر کننده لازم نیست و رابطه دال و مدلول قراردادى نیست. مثالى که پرس براى نمایه ارائه داده است، دیوارى است که با گلوله سوراخ شده، ولى از خود گلوله در آن اثرى نیست. پرس مى‏گوید: اثر گلوله حاکى از شلیک آن است.

ج) نماد (Symbol): نشانه‏اى است که به تفسیر کننده نیاز داشته باشد. در نماد، رابطه دال و مدلول قراردادى و اختیارى است. مثلاً «رمز» چیزى است که براساس قرارداد است و براى فهمیدن آن باید براساس توافق قبلى آن را تفسیر کرد. (Galli, 110-117)

نشانه براساس ارتباط نشانه و تفسیر کننده

پرس در تقسیم بندى سوم خود، نشانه را در ارتباط با تفسیر کننده، به سه دسته تقسیم مى‏کند. در این تقسیم بندى، نشانه، تفسیر کننده‏اى دارد که نشانه را به عنوان ریم (Rheme)؛ یا امکان (Possibility)، Dicent s.ignیا حقیقت (Fact) و استدلال (Argument) یا قانون (law) تفسیر مى‏کند.

در جدول زیر که شِرِف آن را ارائه داده، مى‏بینیم براساس این که Qualisign، اولیت و Sinsign ثانویت است گروه‏هاى 1 تا 4 نمى‏توانند نشانه زبانى باشند؛ یعنى نمى‏توانند واژه‏هاى معنادار باشند. زیرا تفسیر کننده Qualisign نمى‏تواند بیش از یک احساس یا ادراک حسى باشد. Sinsign، ترکیبى از نشانه‏هاست، از این جهت که همیشه چیزى است که تجربه‏اش مى‏کنیم و به چیزى اشاره مى‏کند که از آن تجربه داریم. گروه‏هاى 5 تا 10 همگى Legisign دارند، ولى گروه 5، 6 و 7 عددها، قراردادها و قوانینى هستند که طبق آنها شمایل‏ها و نمایه‏ها به چیزهایى غیر از خودشان اشاره مى‏کنند. گروه‏هاى 8 و 9 و 10 نماد هستند. شعر در گروه 8، تفسیر در گروه 9 و نظریه در گروه 10 قرار دارد به نقل از (شِرِف 1994: 47ـ40).

1

Rheme

Icon

Qualisign

2

Rheme

Icon

Sinsign

3

Rheme

insign

Index

4

Dicentsign

Index

Legisign

5

 Rheme

Icon

Legisign

6

Rheme

Index

Legisign

7

Dicentsign

Index

Legisign

8

Rheme

Symbol

Legisign

9

Dicentsign

Symbol

Legisign

10

Argument

Symbol

Legisign

کلام آخر آن که اگر بخواهیم نشانه‏شناسى پرس را در مقایسه با آراى دیگر نشانه‏شناسها در چند نکته خلاصه کنیم، باید بگوییم که نشانه‏شناسى پرس اولاً، در فکر و اندیشه و ثانیا در زبان مطرح مى‏شود. ارتباط دال و مدلول در آن صرفا قراردادى و دلبخواهى نیست و نکته مهمتر این که پرس بر وجود تفسیر کننده تأکید فراوان دارد. این دیدگاه با دیدگاه سوسور و نشانه شناسهاى پیرو او که ارتباط نشانه‏اى را صرفا در زبان بررسى کرده و بر ارتباط دال و مدلول متمرکز شده و این ارتباط را قراردادى مى‏دانند و نیز با دیدگاه فلاسفه اسلامى که نشانه‏ها را از ویژگى تصورات ما مى‏دانند و زبان را از این حیث که با تصورات ارتباط دارد، نشانه مى‏دانند؛ قابل مقایسه است. از لحاظ فلسفه پرس، سوسور به مقوله ثانویت متمرکز شده و اولیت و ثالثیت از دید او مغفول مانده است.

بدین وسیله از آقاى دکتر لگنهاوسن که در تهیه این مقاله نگارنده را رهین کرامت علمى خود نمودند، تشکر مى‏نماید.

منابع

الف) فارسى

1- بانکى، فرزین؛ رته فریدریش کارل (1371)، روشهاى تحقیق در تعلیم و تربیت، ترجمه: احمدعلى حیدرى و سید حسین میرلوحى، دبیر خانه شوراى تحقیقات.

2- پرواد فوت، وین (1377)، تجربه دینى، ترجمه و توضیح: عباس یزدانى، انتشارات طه.

3- صفوى، کوروش (1373)، از زبان‏شناسى به ادبیات (جلد اول: نظم)، انتشارات نشر ترجمه.

4- مصباح یزدى، محمدتقى (1373)، آموزش فلسفه، ج 1، چ پنجم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى.

ب) انگلیسى

11- Audi, Robert(ed.) 1996, The cambridge Dictionaty of Philosophy, Cambridge University press.

12- Cobley, Paul&Litza Jansz (1998), Introducing Semiotics, Mcpherson's Printing Group, Victoria.

13- Cristal, Daivid (1992), An Encyclopedic Dictionary of Languages, Blackwell.

14- Gallie, W.B. (1952), Peirce and Pragmatism, Penguin Books.

15- Hoopes, James (ed.) 1991, Peirce on signs: Writing on semiotic by charles sandres peirce. The University of North Carolina press.

16- Moore, Edward (ed.) 1972, Charles S. Peirce: The Essential Writing. Harper and Row Publishers.

17- Sheriff, John. K. (1994). charles peirce's Guess at the Riddle: Ground for Human Significance. Indiana University Press.

18- The New Encyclopaedia Britannica, 1998, Vol. 9&10, 15th Edition, Ency Britannica Inc.

 

1 ـ عضو هیأت علمى دانشگاه قم.

2 ـ براى اطلاع بیشتر ر.ک به: .(Britanica, 1998, vol.9, P.241)

3 ـ براى اطلاع بیشتر ر.ک به: .(Britanica, 1998, vol.9, P.241)

4 ـ گتلب فرگه (Gotlob Frege) فیلسوف و ریاضیدان آلمانى، موسس منطق ریاضى و یکى از طرفداران منطقى و مرجع اصلى فلسفه تحلیلى قرن بیستم است .تمایزى را که او بین مفهوم (sense) و مصداق (referencs) عبارتهاى زبانى قائل شده، هنوز محل مناظره است. (به نقل از:

Robert Audi(ed.) The Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge University Press, P.282.)

5 ـ در متون مربوط به نشانه‏شناسى به اصطلاحاتى نظیر semiology یا semiotics semiotic semasiology semeiology و significs بر مى‏خوریم که در زبان فارسى جملگى به نشانه‏شناسى ترجمه شده‏اند. ولى بطور کلى واژه‏هاى semasiologyو semioticsمشهورتر از بقیه هستند که اولى منسوب به فردینان دو سوسور و دومى منسوب به پرس مى‏باشد؛ هر چند ترجیح مى‏داد آن را با املاى (semiotic) بنویسد.

6 ـ سوسور زبان را به مثابه نظامى نشانه‏اى مى‏پنداشت؛ کار او در زبان‏شناسى، مفاهیم و روشهایى را که نشانه شناسان براى نظام نشانه‏اى متفاوت با زبان بکار مى‏گرفتند، تکمیل کرد. یکى از مفاهیم نشانه‏اى او تمایز بین دو جزء لاینفک نشانه یعنى دال و مدلول است. وى ارتباط این دو جزء را دلالت نامید.

7 ـ معناشناسى پرس نیاز به بحث مستقلى دارد که در این مختصر نمى‏گنجد.

8 ـ مثلاً همه ما مى‏دانیم که چگونه در ذهنمان یک فکر منتهى به فکر دیگر مى‏شود و تا بى نهایت. مثلاً ممکن است کسى از دیدن آب به یاد دریا و از دریا به یاد ماهى و از ماهى به یاد سبزى پلو با ماهى و... بیفتد.

9 ـ این واژه را نخستین بار، پرس بکار برده و نگارنده در هیچ فرهنگى معادل فارسى آن را نیافته است. در فرهنگ اصطلاحات فلسفى عاشورى واژه قیاس مشکوک، معادل ابداکسیون قرار گرفته که بى شک با مفهومى که پرس از آن اراده کرده، مطابقت ندارد.

10 ـ هرمنوتیک از واژه هرمنوتیک تخنه به معناى هنر تفسیر، هنر ترجمه و هنر توضیح آمده است. هرمنوتیک به معناى امروزى عبارت است از نظریه‏اى در خصوص فهمیدن، دریافت علمى روابط افکار انسانى، نحوه عمل مبتنى بر هرمنوتیک بدوا به معناى تقریبى چیزى چون تفسیر کردن، فهمیدن، خود را در چیزى احساس کردن، خود را به جاى چیزى گذاشتن، بطور درونى درک کردن و در آن مشارکت داشتن و رابطه معنا را دریافتن است... دیلتاى (1833-1911) این روش را به عنوان فرآیندى تعریف مى‏کند که به وسیله آن حیات نفسانى از روى علائم محسوسى که مظهر آن است شناخته مى‏شود. وظیفه هرمنوتیک تفسیر گفتارها، نوشتارها، حرکات و سکنات و خلاصه هر فعل و اثر است، منتهى با حفظ جنبه فردى و شخصى آنها در مجموعه‏اى که این امور جزء آن هستند. این نظریه بر الفت و احساس انسى مبتنى است که بر اثر حشر و نشر طولانى و مطالعه مداوم محقق افزایش مى‏یابد. روش هرمنوتیک در حیطه‏هاى مختلفى به کار برده شده است. چنانکه شلایر ماخر (1768-1834) آن را در قلمرو تفسیر کتاب مقدس، اگوست بوکه (1785-1867) آن را در حیطه فقه‏اللغة و یوهان گوستاو درویزن (1808-1889) آن را در حوزه تفسیر تاریخ به کار برده است (بانکى، 1371، تلخیص بخش دوم با عنوان «هرمنوتیک.»

11و2 ـ در زبانشناسى تمایز بین نوع و مورد، (type-token) را تمایز بین یک مقوله و عضوى از آن مقوله مى‏دانند. مثلاً از یک واژه دو نحوه استفاده وجود دارد. گاهى آن را به کار مى‏بریم تا به یک مورد خاص از موارد مختلف نوعش اشاره کنیم. به عبارت دیگر نوع، صورتى ذهنى و انتزاعى و مورد، صورت عینى است. آنچه در زبان‏شناسى مطرح است، رسیدن به معناى نوعى کلمه است. یادگیرى نوعى مانند شکل‏بندى مفاهیم در ذهن است. (از تقریرات استاد حق‏شناس در کلاس معناشناسى).

 

 

تبلیغات