در جمله ای از موازین اسلامی
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه:
تصور فرمائید در دریای پرتلاطم و پرگردابی گرفتار شده اید، کشتی محکم و مطمئنی شما را به ساحل نجات میرساند.
مرحوم میرفند رسکی در قصیده ی معروفش که در طلیعه ی آن به «مُثُل افلاطون» اشاره میکند:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
این کشتی رهائی بخش را «عقل» میداند آنجا که میگوید:
عقل کشتی، آرزو گرداب و دانش بادبان حق تعالی ساحل و عالم هم دریاستی
بلی، یازدهمین میزان: «دعوت به عقل» است عقلی که اولین مخلوق از روحانیین است:
قال الصّادق علیه السّلام: اِنّ اللهَ خَلَقَ العقل وَ هُوَ اوّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُوحانیین (1) عقلیکه حجّت باطنی است:
قال موسی بن جعفر علیهما السّلام:
یا هشام ! اِنَّ لِّلهِ عَلی النّاس حجّتین: حجةٌ ظاهرةٌ و حجةٌ باطنهٌ، فامّا الظاهره فالرسّل و الانبیاء وَ الائمه (علیهم السلام) وَ امّا الباطنة فالعقول.(2)
عقلی که بی اعتنائی به ندای آن و اندک شمردن بهای آن، در روز قیامت موجب حسرت است که فرمود:
«وَ قالُوا لَوْ کُناّ نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلْ ما کُنّا فی اَصْحابِ السَّعیر»(3)
از این آیه ( که مدلول حسرت دوزخیان را حکایت می کند) استفاده میشود که برای انسان دو راه نجات تعبیه شده است از یکی به «نَسْمَعُ» تعبیر شده و از دیگری به «نَعْقِلُ» «نَعْقِلُ» یعنی: اگر اهل تعقل بودیم جهنّمی نمی شدیم. ملاحظه میفرمائید عقل در نشئات مختلف مطرح است:
قبل از ورود انسان به دنیا، همراه او در دنیا، و حتی بعد از خروج او از دنیا درحالی که بی عقلی انسان را به جهنم می کشاند، پاداش انسان هم به اندازه ی عقل اوست. اگر شخصی هم عابد باشد هم عاقل. پاداش او به اندازه ی عقل اوست به این حدیث عنایت فرمائید:
قالَ رَسُول الله صلّی اللهُ علیه و آله و سلّم:
«اِذا بَلَغَکُم عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حالٍ فَاْنْظُروُا فی حسنِ عَقْلِهِ، فَاِنّما یُجازی بِعَقْلِهِ» (4)
از جمله ادله ئی که صریحاً مبیّن دعوت به عقل است و جایگاه و منزلت رفیع عقل در آن بوجهی ذکر گردیده که هیچ نیکی و خیری با آن برابر نیست و سالک در این طریق در تقرب به باریتعالی بر تمام ابرار سبقت و پیشی می گیرد حدیث ذیل است:
قال النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم:
«یا علّی اِذا تَقَرَّبَ النّاس اِلی خالِقِهم فی اَبْوابِ البِّر فَتَقَّرَب اِلَیهِ بانواع العقل، تَسبلِقْهُم وَ الّزلَفی عِنْدَ النّاس فی الدّنیا وعند الله فی الاخرة»
«یا علی، هنگامی که مردم در صدد هستند تا از رهگذر نیکی های متفاوت به سوی خدا تقرّب جویند، تو از طریق انواع عقل تقرّب جوی، سبقت با توست، هم نزد مردم در دنیا و هم در پیشگاه خدا در آخرت» اگر بهره ی مردم از معارف اسلامی جز این حدیث نبود، برای اصلاح امور دنیا و آخرتشان کافی بود.
اگر بخواهیم ابواب بِّر وانواع بسیار مختلف نیکی ها را که انسان ممکن است از طریق آنها به خدای سبحان تقرّب جوید، احصاء کنیم اگر غیر ممکن نباشد، بسیار مشکل است، آنگاه در این مسابقه ی عظیم، فاتح نخستین، عقل گرایان و خرد ورزان هستند.
مولوی در دفتر اول مثنوی این حدیث را شرح داده است میگوید:
گفت پـیـغمبر علی را، کــای عـلـی شـیـر حـــّقـی پـهـلـوانـی پـُردلـی
لیک بر شیری مکـن هــم اعـتـمـید انــدرآ در سـایـة نــخـلِ امـــــیــد
هر کسی گر طـاعـتی پـیـــش آورند بهر قـرب حـضرت بــیچـون و چـنـد
تــو تقرّب جو به عـقل و سـرّ خویش نــی چـو ایشان بر کمال و برّ خویش
انــــدرآ در سـایـة آن عــاقـــلـی کـش نـتـانـد بـرد از ره نـاقــلــی
پـس تـقــرّب جـو بـدو ســوی الـه سر مپـیـچ از طـاعـت او هــیچ گـاه
زان کـه او هر خار را گــلـشـن کـنـد دیـدة هـر کــور را روشــن کـــنـد
ظّل او انــدر زمـــیـن چون کـوه قاف روح او سیـمرغ بـــس عـالی طـواف
دســتــگــیــر و بــنـدة خـاص اله طـالـبـان را مـیـبـرد تــا پـــیشگـاه
گر بـگــویـم تـا قـیـامـت نـعــت او هـیـچ آن را غـایـت و مـقـطـع مـجـو
............................................................... .......................................................................
از هـمـه طاعات اینست لـایـق اسـت سبـق یابی بر هـر آن کـو سـابق است(5)
در این مبحث ابتدا به تعریف عقل پرداخته و اشاره ئی به خواص آن می نمائیم سپس تحقیقی کوتاه را در تقسیم عقل به نظری و عملی ارائه می کنیم.
سخنی در حجّیت عقل، موضوع بعدی است.
و در پایان، در مکتب شیخ الرئیس تلمّذ کرده و با این فیلسوف عظیم الشأن اسلامی همراه میشویم.
تعریف لغوی عقل
«عقل» در لغت، به معنی بستن و نگه داشتن است و زانو بند شتر را از این جهت «عقال» گویند که شتر را از حرکت بی جا باز داشته و نگه میدارد.
تعریف عقل انسان و ذکر بعضی از خواّص آن.
«عقل» نیروئی است فطری که به یاری آن انسان در مدار علوم نظری حق و باطل و در محور عمل، خیر و شر و نفع و ضرر را تشخیص میدهد. «عقل» اندیشه ی انسان را از لغزش و سقوط در وادی جهل نگه میدارد و رفتار آدمی را از فرو غلطیدن در پرتگاه طغیان و سرکشی حفظ می کند نبّی اکرم (ص) فرمود:
«اَلْعَقْلُ عِقالٌ مِنَ الجهل، وَ الَّنفْسُ مِثْلَ اَخْبَثِ الدّوابِ، فَإن لَمْ تُعْقَلْ حارَتْ» (6)
یعنی: خرد بازدارنده ی از نادانی است و نفس به سانِ پلیدترین چهارپاست که اگر مهار نگردد، سرگردان شود. پس «عقل» هم ادراک را صحیحاً می سازد و هم رفتار را پاک و مطّهر مینماید و به این جهت حکماء عقل را به «عقل نظری» و «عقل عملی» تقسیم کرده اند.
فقیه و محّدث عالی مقام، شیخ حرّ عاملی (رض) در معانی عقل میفرماید:
«عقل» در سخن اندیشمندان و حکیمان، معانی بسیار دارد و با جستجو در احادیث سه معنا برایش به دست می آید :
1- نیروئی که بدان خوبی ها و بدیها و تفاوتها و زمینه های آن، شناخته گردد، و این معیار تکلیف شرعی است
2- ملکه ئی که به انتخاب خوبی ها و پرهیز از بدی ها فرا میخواند.
3- تعقّل و دانستن، و از این روست که در برابر جهل و نادانی قرار می گیرد، نه در برابر دیوانگی، بیشترین استعمال عقل در احادیث در معانی دوم و سوم است (7)
علامه مجلسی (قدس سره) در بحارالانوار، کتاب العقل و الجهل، اطلاق کلمهی «عقل» را دراصطلاح، بر شش امر منطبق میدانند که سه معنا تقریباً با قول مرحوم شیخ حرّ عاملی یکسان و چهارمی مراتب عقل طبق تنویع بوعلی سیناست که شرحش خواهد آمد.
تقسیم عقل به نظری و عملی
در روایات اسلامی، گرچه به طور رسمی «عقل» به نظری و عملی تقسیم نشده است لکن مفاهیم توصیفی «عقل» گاهی متّوجه «عقل نظری» است و گاهی مبین «عقل عملی»
مثلاً: عقل به نوری توصیف شده است که خدای سبحان آن را برای انسان آفرید و وسیله ی روشنی بخش دل قرار داد تا بدان تفاوت دیدنی ها را از نادیدنیها باز شناسد:
قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم:
«اَلْعَقْلُ نُورٌ خَلَقُه الُُّّله لِلِانسان وَ جَعَلَهُ یُضیءُ عَلیَ الْقلْب لِیَعْرِفَ بِهِ الْفَرْقَ بَیْن الْمُشاهَداتِ مِنَ المُغَیِبَّات» (8)
یا عقل به «جوهری درّاک» تعریف شده است حضرت علی علیه الّسلام در جواب سائلی که پرسید: یا مولایَ وَ ما العَقْل؟ فرمود:
«اَلعَقْلُ جوهرٌ دراکّ مُحیطٌ بالاشیاء مِنْ جمیع جهاتها عارفٌ بالشَّی قَبْلَ کَوْنِهِ فَهُوَ عِلّهٌ المُوُجودات وَنِهایهُ المَطالب» (9)
این دو توصیف ناظر به عقل نظری است. امّا آنجا که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
«ما عُبِدَ بِهِ الرحمن وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجنان» (10) «عقل آن چیزی است که خدای رحمان با آن عبادت میشود و بهشت به دست می آید». مقصود عقل عملی است. (11)
سخنی در حجّیت عقل
آیا عقل حجّتی است در عرض کتاب و سنّت و اجماع ؟ یا در طول آنها؟ آیا عقل صرفاً راهنماست و موقعیت و مقامی غیر از رساندن ما به حکم شرعی ندارد یا خیر؟
تـا قـبل از مـرحـوم شـیخ مفید (رض) به «عقل» اشاره ئی نشده است و حضرت شیخ عقل را راهنما میدانسته اند:
« و هو سبیل الی معرفهِ حجّیه القرآن و دلایل الاخبار»
اولین تصریح به این که عقل دلیلی است مستقل از ابن ادریس است:
«فاذا فقدت الثلاثه فالمعتمد فی المسأله الشرعیه عند المحققین التمسک بدلیل العقل»
یعنی: «اگر در یک مسأله شرعی ادله سه گانه (کتاب، سنت،اجماع) وجود نداشت، اهل تحقیق به دلیل «عقل» تمسکّ خواهند جُست»
تحقیق مطلب این که:
اگر حکم قضیه ئی در کتاب و سنّت نبود و اجماعی هم بر آن متّرتب نشد ولی دلیل عقلی اقامه شد مبنی بر این که در قضیه ی مزبور مصلحت الزام آوری موجود است حکم به وجوب یا عمل مطابق با آن میشود و چنانچه دلیل عقلی اقامه گردید که در قضیه ی دیگر مفسده ئی هست که اجتناب از آن الزام آور است حکم به حرمت شی یا ترک آن میشود.
کُلَّ ما حکم به العقل حکم به الشرع - بین عقل و شرع ملازمه وجود دارد زیرا شارع مقدّس رئیس عقلاست. عقل مخاطب نیست، مبداء الهام است.
به عبارت دیگر: احکام تابع مصالح و مفاسدند. اگر در متعلق یک شیء مصلحت مُلْزِمِه بود شارع جعل وجوب می کند و همینطور ...
آنجا که شارع مقدس حکم به وجوب شیء میفرماید، ما کشف می کنیم که در متعلق شیء مصلحت ملزمه هست (کشف اِنّی، از معلول پی به علت بردن) و اگر (بعکس) ما بوسیله ی عقل به این معنی رسیدیم که در متعلق یک شی مصلحت ملزمه هست از این امر حکم می کنیم که شارع مقدّس آنرا واجب کرده است (کشف لِمّی، از علّت پی به معلول بردن)
اگر انسان تصوّر شود در حالی که از همه ی عقاید و سنن و آداب مذهبی جداست و به خیر و شرّ و صدق و کذب و عدل و ظلم بیندیشد و «عقل» را به داوری فراخواند قضاوت عقل این است که خیر و صدق و عدل زیبا و «جمیل» و شرّ و کذب و ظلم، زشت و قبیح است.
مصلحت الزام آور (به تشخیص عقل) و مفسده ئی که اجتناب از آن را عقل واجب میداند مفاهیمی هستند بسیار وسیع و گسترده و در تمام امور از جمله درکار کشور داری. شاید صورت مسأله ئی که حل آن در کتاب و سنّت نیامده باشد و اجماعی هم در حل آن منعقد نشده باشد، نداشته باشیم که به «عقل» عرضه کنیم و بی جواب بمانیم.
مثلاً: اگر مصلحت الزام آوری بر انجام یک عمل جراحی روی بیماری خاصّ وجود داشته باشد. انجام آن عمل در آن مورد، واجب است یا اگر مصلحت الزام آوری بر ساختن یک سد یا یک نیروگاه یا یک دانشگاه و یا ... و یا ... وجود داشته باشد اقدام به این امور واجب است و این وجوب ها مبتنی بر حجّیت مستقل عقل و مورد امضاء عقلاست.
قال علّیٌ علیه السلام:
«اَلْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ داخلٍ، وَ الشّرع عَقْلٌ مِن خارجٍ»
بلی، قفلی نداریم که نتوان با مفتاح عقل آن را گشود
عقل ستون هستی انسان است، عقل نوری است که هر تاریکی را روشن و هـر عــارضـه ئـی را هــمـوار می کند.
این نیروی مرموز و شگرف که به کُنه آن نمیتوان دست یافت مظاهری دارد که شاید بعضاً معارض بنمایاند امّا دقّت بیشتر نشان میدهد که تمام این آثار هدف واحدی را تعقیب می کنند:
عن النّبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: رأس العقل بعد الایمان بالله التّحبُبُ الی الناس (12)
سُئِل الحسن بن عَلی (علیهما السّلام) فقیل له: ماَ العقل؟ قال التّجرع للغّصه حتّی تَنالُ الفرصه (13)
این نور عظیم در جائی میدرخشد و اثر مبارک آن دوست داشتن مردم و ابراز مهر و خدمت به بندگان خداست و در جائی دیگر متناسب با وضعیت زمان و احوال همین مردم، بنحوی تجلی می کند که اثر آن جرعه جرعه نوشیدن شدائد و تحمل سختی هاست تا فرصت مناسب برسد.
شدت نور طوری است که گاهی چشم بیننده تاب تحمل آن را ندارد، بسته میشود و محمل عقلائی تدبیری خاصّ در محلی خاصّ را نمیفهمد.
بعضی از دیدگان بعد از عبور از مرحله ی انفجار نور باز میشود و با تأخیر، درک میکند و بعضی همچنان بسته میماند.
حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه ی اول نهج البلاغه یکی از مقاصد رهبران الهی را برانگیختن و شوراندن دفینه های عقل بشر معرفی می کنند. آنجا که میفرمایند:
«وَ یُثیر و الَهُمْ دَفائِنَ العقول» (14)
«ثوره به معنای شوراندن، شیار زدن و انقلاب است. گاو «نر» را «ثور» می نامند زیرا کار او شیار زدن و زیر و رو کردن زمین است.
برای استخراج دفینه، خاکبرداری مختصر کفایت نمی کند، باید در زمین شیار عمیق ایجاد کرد، خاکها را زیر و رو کرد تا به دفینه رسید،
عقل بشر هم در زیر لایه هائی مدفون است بعضی از این لایه ها بیرونی است (حواس ظاهری: سامعه، باصره، لامسه، ذائقه و شاّمه) و بعضی درونی است (حواس باطنی: حس مشترک، خیال، قوای متخیّله و واهمه) باید گنجینه را استخراج کرد و مراقب آفتهای آن هم بود.
توضیح این که:
پروردگار متعال، انسان را طوری آفریده که در آغاز پیدائی خود را بشناسد و او را با حواس ظاهری و باطنی مجهز ساخته تا ظواهر اشیاء و همچنین حالت های روحی را که بوسیله ی آنها با اشیاء خارجی ارتباط برقرار می کند مانند: اراده و کراهت، حبّ وبغض، خوف و رجاء را درک نماید و با مرتب کردن، جداساختن، تخصیص و تعمیم و غیره، تصرفاتی در آنها انجام دهد. در امور نظری قضاوتهای نظری و در امور عملی داوریهای عملی نماید ارزیابی همهی این امور بامیزان عقل است ولی گاهی بعضی از قوای انسانی بر بعضی دیگر غلبه کرده احکام سایر قوا را تضعیف یا باطل میسازد مانند موارد غلبهی شهوت و غضب. اگر چنین شد انسان از شاهراه اعتدال خارج شده در پرتگاههای افراط و تفریط سقوط می کند در اینجا باید گفت عامل عقلی، عمل خود را باسلامت انجام نداده است و مَثَل او مَثَل داوری است که مستند به مدارک مجعول و شهادتهای کذب برخلاف حق حکم کرده باشد.
قرآن کریم، عقل را نیروئی میداند که انسان در امور مربوط به خود از آن منتفع میشود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری میکند و چنانچه از این مجری منحرف گردد دیگر «عقل» نامیده نمی شود.
در آیه ی دهم از سوره ی «ملک» می فرماید:
«وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِل ما کَنّا فی اَصْحابِ السَّعیر» یعنی :
و گفتند (دوزخیان) اگر می شنیدیم یا تعقّل می کردیم جهنمی نبودیم
و در آیه ی چهل و ششم از سوره ی حج فرمود:
«اَفَلَمْ یَسیروا فِی اِلْاَرْضْ فَتُکون لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها اَوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها فَاِنّها لا تَعْمَی الاَبْصارَ وَ لکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ التّی فی الصّدُور»
یعنی:
آیا در زمین سیر و گردش نکردند تا صاحب دلهائی باشند که با آنها تعقل کنند یا گوشهائی که با آنها بشنوند؟ چشم ها کور نـمـیـشـود ولی دلهائی که در سینه هاست کور می گردد. هـمـانـطـور کـه ملاحظه میشود لفظ «عقل» در این آیات به معنای نیروئی است که انسان مستقلاً از آن استفاده میکند و لفظ «سمع» ادراکی است که به یاری غیر، از آن بهره مند میشود البته به شرط آن که هر دو با فطرت سلیم همراه باشد.
اگر عقل در بستر فطرت سلیم درست عمل کند حکم عقل، حکم شرع است و هر معقولی، مشروع
آنچه که موجب تأسف بسیار است و جا دارد در این مقام مطرح شود این است که:
عقل بعنوان یک منبع مستقل مورد تأیید کتاب و سنّت، در جوامع اسلامی خیلی میدان دار سرو سامان بخشیدن به امور مسلمین نیست و این در حالی است که رسول اکرم (ص) پیوندی ناگسستنی میان دین و عقل برقرارساخت و فرمود:
«لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ» یعنی: دین دار نیست کسی که عقل نداشته باشد و فرمود: «مَثَلُ الْعَقلِ فِی القَلْب کَمَثَل السِراجُ فی وَسَطِ البیت » (15)
جایگاه عقل در وجود آدمی همانند چراغ است در وسط خانه
از امور بسیار مهم در امر حکومت این است که هر چیزی در محل خود قرار گیرد. این موضوع هم در انتصابات مقامات و کارگزاران دولت حائز اهمیت است و هم در تصویب و اجرای برنامه های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی.
خارج کردن این امور از مقام خود و جای آنها را به چیزهای دیگر دادن، زیانبار و موجب حسرت است.
جالب است که حضرت علی علیه السلام در توصیف عاقل فرمود:
« اَلْعاقِلُ مَنْ وَضَع الاشیاءَ مَواضِعَهَا وَ الْجاهِلُ ضِّد ذلک» (16)
یعنی: عاقل هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد و جاهل ضدّ این عمل میکند. و فرمود: «اَلْعَقْلُ مُصْلِحُ کُلّ امرٍ» (17)
یعنی: عقل اصلاح کننده ی تمام امور است.
از جمله ی کلمات گهر بار حضرت که در آن رابطه ی عقل را با تمام افعال انسان بیان میکند این است که فرمود:
«کیفّیة الفِعْل تَدُّلُ عَلی کمّیة الْعَقْل» (18)
کار در نظام کشور داری از جهت چگونگی و کیفیت ممکن است غیر قابل قبول باشد مثلاً :
احداث یک سد یا یک نیروگاه با استانداردهای علمی و فنی منطبق نباشد و ممکن است قابل قبول باشد، ممکن است خیلی خوب باشد، ممکن است عالی باشد و ممکن است کم نظیر شناخته شود.
هر طور که صورت بگیرد کیفیت انجام آن بر اندازه ی «عقل» فاعل آن دلالت دارد.
انسانی که عقل متوسطی دارد کار ممتاز از او صادر نمیشود و همین طور ...
ملاحظه میفرمائید این جمله به قدری شامل و فراگیر است که تمام افعال در پرتو آن دیده شده است و چیزی از قلم نیفتاده است.
پس عقل منبعی است مستقل که نه تنها نفع و ضرر و خیر و شر و حق و باطل از برکت آن تمییز داده میشود بلکه نیروئی است که پذیرای علم است. تمام علوم در همه ی زمینهها
قال علی علیه السلام: اَلْعَقْلُ مَرْکَبُ العِلْمُ، اَلْعَلِمُ مَرْکَبُ الْحِلْمْ. (19)
در مکتب شیخ الرئیس بوعلی سینا (رحمه الله)
شیخ الرئیس در کتاب اشارات، فصل دهم، نمط سوم به تقسیم عقل به نظری و عملی اشاره میکند و برای عقل نظری انواعی قایل است. (20)
نازل ترین نوع عقل به نیروئی توصیف میشود که برای پذیرفتن هر معقولی مستعد است (عقل بالقوه یا عقل هیولائی).
با خروج از قابلیت و استعداد محض، معقولات نخستین را دریافت کرده و آماده میشود تا از طریق «فکر» و «حدس» معقولات دوم را تحصیل نماید. این نوع از عقل از نوع هیولائی آن برتر است و «عقل بالملکه» نامیده شده است. در مرتبه ی بالاتر: معقولات دوم را دریافته و در خود ذخیره می کند و با علم به این دریافت، هر وقت اراده کند میتواند آنها را در ذهن خود حاضر نماید (عقل بالفعل) در مرتبه ی بعد، که مرتبه کمال و حصول معقولات دوم است بوسیله ی نفس آنها را مشاهده می کند (عقل بالمستفاد)
نیروئی که عقل را از این مراحل چهار گانه عبور میدهد و از نقص به کمال میرساند «عقل فعال» است
ابن سینا در کتاب اشارات مراتب چهارگانهی عقل نظری را به آیه ی مبارکه ی «نور» تشبیه نموده است:
«اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرْضْ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکوةٍ فیها مِصْباح الْمِصباحُ، فی زُجاجةٍ الزجّاجَةُ کَانّها کَوکَبٌ دُرّیّ یُوَقَدُ مِنْ شجرةٍ مبارَکةٍ زَیْتونَةٍ لا شرقیه و لا غربیهِ یَکادُ زَیْتُها یُضی وَ لَوْ لَمْ تَمَسْسَتهُ نارٌ نورٌ علی نُور یَهْدِیِِ الله لِنورِهِ مَن یشاء وَ یَضرِبُ الله الْاَمثالَ لِلنّاسِ و اللهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلیم (نور/35)
مراتب عقل و خصوصیات آن را ضمن بیان مطلب با آیه ی فوق تطبیق نموده است. خلاصه ی بیانش در این باب این است:
نخستین قوّه عقل هیولائی و استعداد محض است که نفس را برای دریافت معقولات اول آماده می کند و این قوّه در آیه ی نور بمنزلهی «مشکات» (چراغدان) است که خود هیچ روشنائی ندارد.
و بالاتر از آن قوه دیگری است که دارای استعداد دریافت معقولات دوم است و به اندیشه یا حدس میتواند آنها را دریابد.
چون راه اندیشه برای رسیدن به مجهولات گاهی بی نتیجه است و طریق حدس قوی تر از فکر میباشد به این جهت فکر را در آیه ی نور به «درخت زیتون» و حدس را به روغن زیتون تشبیه نموده است و نفس آدمی را که تا حدودی معقولات دوم را مالک شده است و از مرتبه ی عقل هیولائی که صرف استعداد بود کاملتر میباشد، در آیه ی نور به «زجاجه» (بلور) مانند کرده است.
اما نفس بزرگواری که از طریق حدس به مقام قوه ی قدسی نایل گشته در آیه ی نور «یَکادُ زیتها یُضی» (نزدیک است روغن آن برافروخته و روشن گردد) درباره ی آن صدق می کند.
وقتی نفس از این مرتبه بگذرد دارای قوتی است که معقولات دوم نزد وی حاضرند و هر گاه بخواهد بدون آن که به اندوختن تازه نیاز باشد، میتواند آنها را مشاهده کند و این قوه را «عقل بالفعل» خوانند و چون این قوه به خودی خود روشن است در آیهی نور به «مصباح» (چراغ) تشبیه نموده است و چون مراتب عقول از عالم حس نیستند به این جهت در آیه ی نورآمده است«لا شرقیه و لا غربیه» (19)
وقتی نفس از این مرتبه بگذرد دارای کمال بالفعل است و معقولات دوم مانند نوری بر نور دیگر در صفحه ی ذهن نقش می بندد «نورٌ علی نور» واین کمال عقل مستفاد است و آن قوه ئی که نفس را از این مراحل چهارگانه عبور میدهد و از مرتبه ی نقص به کمال میرساند «عقل فعال» است که در آیهی نور به «نار» (آتش) مانند شده که همه از وی درخشندگی می یابند.
فارابی، نسبت عقل فعال را به نفس آدمی مثل نسبت خورشید به قوه ی باصره میداند.
ملاحظه میفرمائید که حق تعالی چه نیروی شگرف و عظیمی را به انسان عطا فرموده است که اگر به درستی از آن صیانت شود چه معرکه ئی در جهان هستی برپا می کند. توقعات ما از عقل اندک است و در پی ساماندهی اموری که به آن مبتلائیم هستیم و الّا ما کجا و ظرفیت بهره وری کامل از تشعشعات عقل کجا!
عقــل جزوی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتـــاج نیست
قــابل تعلیم و فهم است این خرد لیک صاحب وحی تعلیمش دهد (20)
استعمال کلمه ی «عقل» در معنی دیگر
گروهی از فلاسفه از جمله شیخ الرئیس میگویند:
«واجب الوجود عقل محض است»
مقصود شان از عقل در اینجا، موجود مجّرد آگاه به ذات است.
مجرّد یعنی بدون تعلق به ماده.
توضیح بیشتر را میتوان در مجموعة آثار استاد شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه شماره 8 از صفحه 260 ببعد، یافت.
زمـین و آسـمانها را مــدد از عــالـم عـقـلـست کـه عقل اقلیم نــورانـی و پـاک درّفــشـا نسـتـی
جهان عقل روشــن را مـددهـا از صـفـات آیــد صفـات ذات خـلـاقـی کــه شــاه کـن فـکـانـستی
که این تیر عوارض را که می پـرد بـهر ســوئی کمان پـنـهان کند صانع ولـی تیر از کـمـانـسـتـی
اگر چه عقل بـیدارست آن از حــی قـیّـومـسـت اگـر چـه سـگ نـگــهــبـانـسـت تـأثیر شبـانستی
چو سگ آن از شبان بیند زیانش جمله سودستی چو سگ خود را شبان بیند همه سودش زیانسـتـی
چو خود را ملک او بینی جهان اندر جـهان باشی و گـر خــود را مـلـک بـینی جهان از تو جهانـستی
قسمتی از یکی از قصاید دیوان شمس تبریزی با این مطلع:
غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی بجستی و به شبخیزی چو ماه و اختر انستی (21)
از امور بسیار مهم در امر حکومت این است که هر چیزی در محل خود قرار گیرد. این موضوع هم در انتصابات مقامات و کارگزاران دولت حائز اهمیت است و هم در تصویب و اجرای برنامه های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی.
خارج کردن این امور از مقام خود و جای آنها را به چیزهای دیگر دادن، زیانبار و موجب حسرت است.
پاورقیها :
1- اصول کافی ، کتاب العقل و الجهل حدیث شماره 14
2- اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث شماره 12
3- سورة ملک آیه 10
4- حدیث شماره 10 کتاب العقل و الجهل اصول کافی
5- اتّحاد عاقل و معقول اثر حضرت آیت اله حسن زاده آملی، صفحه 9
6- مثنوی کلاله خاور، صفحه 59
7- تحف العقول ، متن و ترجمه، جلد اول ، بهزاد جعفری ، صفحه 26
8- خردگرائی در قرآن و حدیث تألیف آقای ری شهری ، ترجمه آقای مهدی مهریزی صفحه 19
9- خردگرائی در قرآن و حدیث تألیف آقای ری شهری ، ترجمه آقای مهدی مهریزی صفحه 29
10- بحار الانوار جلد اول صفحه 99 و صفحه 101
11- بحار الانوار جلد اول صفحه 131 شماره 18
12- بحار الانوار جلد اول صفحه 116 شماره 9
13- نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام صفحه 33
14- میزان الحکمه: شماره 13334
15- میزان الحکمه: شماره 13445
16- میزان الحکمه: شماره 13310
17- اشارات، ترجمه و شرح دکتر حسن ملکشاهی صفحه 187
18- آفـتـابـی کو مجّرد آمد از برج حمل آفـتـابی بی نـظـیـر بی قــریـن خـوش قـرآن
انّک (لا شرقیه) بودست و (لا غربیه) زانک شرق و غرب باشد در زمین و در زمان
دیوان شمس شماره 1940
19- مثنوی مولوی ، دفتر چهارم
20- دیوان شمس تبریزی شماره 2529