«من وحی القرآن» تفسیری اجتماعی و واقع گرایانه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قرآن کریم کتابی است که گذشت زمان از تازگی آن نمیکاهد و انسان در هر جا و هر زمان میتواند از این کتاب، راه هدایت بجوید. از این روست که با وجود تعدد تفاسیر قرآن کریم به ویژه در زمان ما باز هم نمیتوان به کفایت آنچه هست قانع شد و باز هم باید در جستجوی آفاق نو در شناخت قرآن کریم و انس با کلام الهی بود و البته این امر میسر نمیشود، مگر آن که ببینیم دیگران چه کردهاند و تلاش و جستجوی آنان چه حاصلی داشته است. از این روست که نقد و بررسی تفاسیر، بهویژه تفاسیری که در روزگار ما نگاشته شدهاند، امری ضروری مینماید. در میان تفاسیر معاصر شیعی، تفسیر «من وحی القرآن» اثر سید محمد حسین فضل الله به دلایلی که خواهیم گفت جایگاهی خاص دارد. در این نوشتار ما در صدد آنیم تا با این تفسیر بیشتر آشنا شویم و با استناد به دیدگاههای مفسر دربارة قرآن و تفسیر و با اشاره به آراء او در موضوعات گوناگون این کتاب، مهمترین ویژگی آن یعنی گرایش اجتماعی مفسر را در این تفسیر بررسی کنیم.
1- دربارة مفسر
سید محمد حسین فضل الله، عالم نستوه و مجاهد لبنانی، در سال 1354 هجری قمری در نجف به دنیا آمد. او دروس مقدمات و سطح را در نجف نزد پدر خود، سید عبدالرئوف، فراگرفت و پس از آن در دورة درس خارج از محضر استادان بزرگی چون حضرات آیات خویی، حکیم و شاهرودی بهره برد و همزمان با تحصیل، به تدریس لمعه، رسائل و کفایه نیز پرداخت. ضمناً در کنار دروس خارج اصول فقه و فقه، به توصیة استادش آیت الله خویی بخشی از کتاب «الاسفار الاربعه» ملاصدرا را نیز نزد ملاصدرا بادکوبهای فرا گرفت. فضل الله از همان دوران به فعالیتهای سیاسی نیز روی آورد و در تشکیل حرکت سیاسی در عراق در کنار مرحوم شهید صدر قرار گرفت. او در سال 1966 میلادی به لبنان هجرت کرد و در آنجا حوزة علمیهای به نام «المعهد الشرعی الاسلامی» و سپس مدرسهای به نام «مدرسه القرآن الکریم» تأسیس نمود. وی از آن پس سالهاست که در کنار جهاد علیه رژیم اشغالگر قدس و رهبری معنوی شیعیان لبنان و اقامة نماز جمعه، به تدریس دروس خارج فقه و اصول نیز اشتغال دارد. وسایل ارتباط جمعی جهان همیشه از ایشان به عنوان «رهبر معنوی حزبالله» یاد می کنند. اما خود وی انتساب تشکیلاتی و سازمانی خود را به هر گروه سیاسی رد می کند و میگوید: «این نامگذاری ناشی از این است که اغلب این برادران مبارز و مؤمن در نمازهای جمعه و جماعت که به امامت من تشکیل میشود و یا در درسها و سخنرانیهای من حاضر میشوند که این را تداعی میکند که من سمت رهبری آنان را به عهده دارم.» (پایگاه فضل الله در اینترنت) از سید محمد حسین فضل الله تا کنون بیش از هفتاد عنوان کتاب ـ که در مجموع به بیش از یکصد جلد می رسد منتشر شده است. برخی از کتابهای ایشان مجموعة سخنرانیها و برخی دیگر تقریرات درسهای خارج اصول و فقه است که به وسیلة شاگردان ایشان تنظیم شده است. از میان این آثار، پژوهش های قرآنی فضل الله غیر از تفسیر «من وحی القرآن» به قرار زیر است: 1- الحوار فی القرآن (این کتاب با نام گفتگو و تفاهم در قرآن به فارسی ترجمه و از سوی مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها منتشر گردیده است). 2- اسلوب الدعوه فی القرآن (که با نام شیوه دعوت در قرآن به فارسی ترجمه شده است). 3- من عرفان القرآن 4- حرکه النبوه فی مواجهه الانحراف 5- دراسات و بحوث قرآنیه.1
2- اهمیت تفسیر «من وحی القرآن»
به نظر میرسد مهمترین وجه اهمیت تفسیر «من وحی القرآن» شیوة تحلیلی و اجتهادی مؤلف دانشمند آن در تفسیر است. گرچه مفسّر در مقدمة تفسیر به درستی میگوید که سخنانش بیشتر حاصل افادات محققان و مفسران دیگر است، (فضل الله،1/27) اما حق آن است که تفسیر «من وحی القرآن» مانند برخی از تفاسیر دیگر روزگار ما تنها مشتمل بر جمع اقوال مفسران نیست و مؤلف بارها در تفسیر یک آیه پس از نقل برداشت و نظر مفسران دیگر، دیدگاه خود را بیان میکند. با پشت سر داشتن بیش از هزار سال میراث غنی تفسیری در فرهنگ اسلامی و شیعی، تألیف یک تفسیر تازه برای یک مفسر و کوشش در به دست دادن برداشتها و دریافتهایی جدید، شجاعت و جسارت بسیاری لازم داشته است. اگر به این نکته توجه کنیم که این تفسیر در زمانی نوشته شده که مدت زیادی از تألیف تفسیر ارزشمند المیزان با آن همه آراء ابتکاری علامه طباطبایی در این تفسیر نمیگذشته است، اهمیت آن و ارزش کار مؤلف آن را بیشتر درخواهیم یافت. مؤلف تا حد زیادی توانسته است خود را از چیرگی سایة سنگین تفسیر المیزان بیرون بکشد و حتی در موارد بسیاری هم با نویسندة ذوفنون آن شجاعانه رو در رو شود. شیوة اجتهادی سید محمد حسین فضل الله در این تفسیر و شجاعت او- که ما این ویژگی او را در صحنة جهاد با دشمنان اسلام خوب میشناسیم- به ویژه در مواضعی آشکار میشود که ایشان در برابر بسیاری از دیدگاههای پذیرفته شده نزد مفسران میایستد و نظر خود را ابراز میکند. مثلاً مسألة «تجسم اعمال» از دیدگاههای مقبول نزد بسیاری از متکلمان و مفسران است، اما علامه در چند جا از تفسیر خود اشاره میکند که این دیدگاه پذیرفته نیست.(فضل الله ،3/200؛ 7 /106 و10/29) چنانکه مثلاً در تفسیر آیة180 سورة آلعمران که میفرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ...» «و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده، بخل مىورزند، هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است، بلکه برایشان بد است. به زودى آنچه که به آن بخل ورزیدهاند، روز قیامت طوق گردنشان مىشود...» فضل الله میگوید کسانی که خواستهاند از این آیه چنین برداشت کنند که اعمال انسان در آخرت صورتی مانند این دنیا پیدا میکند، دچار این اشتباه شدهاند که به اسلوب بلاغی قرآن توجه نکردهاند و این قبیل آیات را به معنای لفظی و ظاهریش حمل نمودهاند.(فضل الله، 7/107- 106) نمونة دیگر، دیدگاه مفسر در مورد سبب نزول آیات نخست سورة عبس است. چنانکه خواهیم دید ایشان بر خلاف بسیاری از مفسران معتقد است میتوان این روایات را بهگونهای توجیه کرد که با مقام عصمت و خلق عظیم رسول خدا(ص) نیز ناسازگار نباشد. (فضل الله، 2/65-60) در هر صورت نمونة چنین اجتهاداتی در این تفسیر کم نیست و همین ویژگی به این تفسیر اهمیتی خاص میبخشد. جز آنچه گفتیم، بعضی از محققان، تفسیر «من وحی القرآن» را از جهات زیر نیز تفسیر قابل توجهی دانستهاند: 1- اولین جهت اهمیت این تفسیر شخصیت خاص مؤلف آن است. که از مراجع تقلید شیعه و از فارغ التحصیلان حوزة درسی آیت الله خویی است. 2- این تفسیر در کشور لبنان نوشته شده است که میتوان آن را دروازة فرهنگی شرق و غرب و پل ارتباطی فرهنگهای گوناگون دانست. لبنان بدون شک از کانونهای مهم فرهنگ و علوم اسلامی در جهان اسلام است. هرروز هزاران جلد کتاب در زمینههای مختلف علوم اسلامی و انسانی در این کشور منتشر میشود. به علاوه، وجود ادیان و فرقههای گوناگون در این کشور و بحث و جدال و تعاطی میان آن ها نیز به این منطقه از عالم اسلام اهمیتی ویژه میبخشد. (عقیقی بخشایشی،5/82-83) میتوان این نکته را نیز افزود که اهمیت دیگر این منطقه، سابقة طولانی آن در تشیع و پرورش عالمان بزرگی است که حتی در گرایش ایرانیان به تشیع در عهد صفوی نیز نقش عمدهای داشتهاند و خلف صالح آنان در روزگار ما عالمان بیدار و آگاهی مانند سید عبدالحسین شرف الدین، سید محسن جبل عاملی، محمد جواد مغنیه، امام موسی صدر و... بودهاند. سید محمد حسین فضل الله نیز اکنون بر جای چنین بزرگانی تکیه زده است. همچنین رهبری ایشان در جهاد مردم و به ویژه شیعیان لبنان علیه آمریکا و صهیونیسم و پشتیبانی معنوی ایشان از حزب الله لبنان بر اهمیت توجه به شخصیت و آثار این عالم بزرگ شیعه میافزاید. 3- اهمیت دیگر این تفسیر آن است که همان گونه که گفتیم پس از تفسیر المیزان به نگارش درآمده و مفسّر در تفسیر خود کاملاً به المیزان نظر داشته و بارها به آن اشاره کرده است. البته ایشان در مبانی اصلی تفسیری بر علامه طباطبایی خرده نمیگیرد، بلکه از این تفسیر ستایش میکند و آن را از بهترین تفاسیر جدید میداند و حتی میگوید که بخشی از آن را برای عدهای از علاقهمندان درس داده است، (فضل الله،1/20) اما در بسیاری از مواضع تفسیر خود در برداشتهای آن مفسر بزرگ چون و چرا میکند. از آنجا که تفسیر المیزان یکی از مهمترین تفاسیر شیعه و بلکه از مهمترین تفاسیر عالم اسلام است میتوان تفسیر «من وحی القرآن» و دیدگاههای فضل الله را یکی از مهمترین منابع برای بحث و بررسی دربارة تفسیر ارزشمند المیزان به شمار آورد.
3- ویژگیهای کتابشناختی تفسیر «من وحی القرآن»
سید محمد حسین فضل الله ابتدا مطالب این کتاب را در میان گروهی از جوانان مطرح کرده که پس از بازبینی ایشان به صورت کتاب درآمده است. ایشان خود در این باره میگوید: «تفسیر «من وحی القرآن»... یک تفسیر مکتوب است که موفق شدم آن را استدلالی و دقیق تألیف کنم. بعد از تألیف، بعضی از مضامین آن را به صورت سخنرانی برای مردم ایراد کردم که نوارهای آن هم ضبط شده و موجود است که این سخنرانیها با آنچه تألیف شده بسیار فرق میکند...» (فضل الله، مصاحبه با آیینه پژوهش،/79) چاپ نخست این تفسیر را انتشارات دارالزهراء بیروت در 25 جزء و 11 مجلد منتشر کرد و پس از آن همین چاپ چند بار افست شده است. اما اخیراً این تفسیر را انتشارات دارالملاک بیروت همراه با فهرست موضوعی، تکمیل، مباحث و توجه بیشتر مولف به تفسیر المیزان (تا اوایل سورة اعراف در جلد دهم) در 25 جلد در قطع وزیری به چاپ رسانده است (ایازی، سیر تطور تفاسیر شیعه،/207) اما مفسر بزرگوار هنوز این افزودهها را در بقیة مجلدات اعمال نکرده است. از میان مجلدات این تفسیر، دکتر عقیقی بخشایشی چهار جلد از آن را ترجمه و «دار التوحید تهران» آن را منتشر نموده است. (عقیقی بخشایشی، 5/82-83) بعضی از صاحب نظران نیز به درستی از ترجمه نشدن کل این تفسیر اظهار تأسف کردهاند. (ایازی، شناختنامة تفاسیر، /264) فضل الله در مصاحبه با روزنامة ترکیهای الحیات در تیرماه سال گذشته از ترجمة بعضی از مجلدات این تفسیر به زبان ترکی نیز خبر دادهاند.2
4- ساختار تفسیر «من وحی القرآن»
ساختار تفسیر«من وحی القرآن» اینگونه است که مفسر ابتدا به نام سوره و گاه وجه تسمیه و مکی یا مدنی بودن آن اشاره میکند و سپس اگر برای سوره سبب نزولی نقل شده باشد آن را نیز ذکر مینماید. گاه نیز تحت عناوینی چون «اغراض سوره»، «اجواء سوره»، «موضوع سوره» «آفاق سوره» یا «مدخل عام» به خطوط کلی سوره میپردازد. پس از آن دستهای از آیات تفسیر میشود. مفسر در تفسیر آیات ابتدا به توضیح مفردات سوره میپردازد و سپس اگر سبب نزول خاصی برای آیات وجود داشته باشد به آن اشاره میکند. آنگاه بخش اصلی تفسیر آیات آغاز میشود. روش فضل الله در این قسمت که بخش اصلی تفسیر نیز هست، اینگونه است که تحت عناوین خاصی که به موضوع آیات مربوط است به تفسیر آنها میپردازد. مثلاً در تفسیر آیات30 تا 33 سورة بقره که به داستان آدم(ع) اختصاص دارد، مفسر پس از توضیح مفردات آیه در ذیل این عناوین به تفسیر آیات میپردازد: گفتگوی خدا و فرشتگان، اعطای همة مستلزمات خلافت الهی به انسان از سوی خدا، تسبیح خدا از راه اطاعت، شناخت، عمل و ابداع، ویژگیها و حقیقت مسمیات با نظری به دیدگاه علامه طباطبایی، معنای گفتگویی که خدا با فرشتگان انجام داد، معنای خلافتی که خدا برای انسان قرار داد، ماهیت خلافت از طرف خدا را چگونه بفهمیم، خلیفة خدا آدم است یا نوع انسان، معنای نامهایی که خدا به انسان آموخت، عرضة نام ها از سوی آدم به فرشتگان، شهادت فرشتگان به ناتوانی خود، عبرت ها و درس هایی برای عمل کنندگان. گاه نیز در انتهای آیات یا در پایان سوره در ذیل عناوینی چون «دروس سوره»، «ایحائات»، «استیحاء» و عناوین مشابه نتایجی کلی که از سوره گرفته میشود، ذکر میگردد.
5- گرایش اجتماعی در تفسیر
یکی از مهمترین مسائلی که در بررسی هر تفسیر باید به آن پرداخت، توجه به گرایش ها و رویکردهای تفسیری هر مفسر و چگونگی فهم او از آیات قرآن کریم بر اساس آن ها است. در این باره به ویژه در دورة جدید و با طرح مباحث دانش هرمنوتیک از یک سو و روانشناسی و جامعهشناسی معرفت از سوی دیگر این نکته که چگونه دانش شخص و فرضها و انتظارات او در چگونگی فهم او از یک متن اثر میگذارد، بیش از پیش برای ما روشن شده است. بنابراین ما امروزه بهتر این نکته را درک میکنیم که چگونه شناختهای پیشین مفسری با گرایشهای فلسفی، عرفانی، فقهی، علمی و... در فهم او از قرآن اثر میگذارد و نظریات تفسیری او را جهت میدهد. براین اساس مسلم است که آراء مفسری که در فضایی ساکن و راکد و بیتحرک به تفسیر میپردازد با اندیشههای مفسر دیگری که در جوی آکنده از حرکت و پویایی زیست میکند، از اساس متفاوت خواهد بود. آنچه ما از آن به رویکرد واقعگرایانه و اجتماعی یاد میکنیم، از شایع ترین گرایشهای تفسیری در زمان ماست که عمدتاً در دو سدة اخیر و در أثر رویارویی عالم اسلام با غرب متجدد و مسائل آن در تفسیر ظهور یافته است. بعضی از محققان به درستی به تأثیر دیدگاهها و فعالیتهای سید جمالالدین اسدآبادی و شاگردش محمد عبده در این رویکرد اشاره کردهاند. (رضایی اصفهانی،/۲۸۱) در این رویکرد، مفسر بیش از هر روشی از عقل در تفسیر قرآن استفاده میکند و از همین رو استناد به روایات تفسیری و مباحث گوناگون ادبی، لغوی و بلاغی در اینگونه تفاسیر کمتر به چشم میخورد. از همین رو کسانی معتقدند این گرایش در مورد جایگاه عقل در تفسیر به افراط میگراید و لذا گاه آیات را در جایی که نباید بر تمثیل و مجاز حمل میکند و به همین جهت به شیوة معتزله نزدیک میشود. اما کسانی دیگر معتقدند از امتیازات این رویکرد آزادی فکری و ایستادن در برابر روایات ضعیف و مجعول در تفسیر است. همچنین در تفسیر اجتماعی مفسر سخت بر این نکته تأکید دارد که قرآن ویژة مردمان یک عصر نیست و برای انسانها در هر زمان راه هدایت را روشن میکند. براین اساس مفسر سعی میکند که آیات قرآن را بر متن واقعیت عرضه و پاسخ قرآن را در مورد چالش ها و پرسشهای زمان استخراج کند. (رضایی اصفهانی،/۲۸۱-۲۸۳) برای این رویکرد ویژگیهای متعددی را برشمردهاند که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: توجه به تعالیم تربیتی قرآن، توجه به عقل و علوم تجربی، بیان روشن و واضح، پاسخ به شبهات علیه اسلام، عدم توجه به رویکردهای فلسفی، فقهی، ادبی و ...، توجه به جهاد اسلامی و رویارویی با استعمار غربی و اسرائیل، رویارویی با روایات مجعول و اسرائیلیات، توجه به وحدت مسلمین و ... (رضایی اصفهانی،/۲۸۱-۲۸۳) مفسرانی چون سید قطب، رشید رضا، وهبه زحیلی، قاسمی (صاحب تفسیر محاسن التأویل) و تا حدی طنطاوی در اهل تسنن و کسانی مانند علامه طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی، مرحوم طالقانی، شادروان محمد تقی شریعتی، مرحوم محمد جواد مغنیه و فضل الله در میان مفسران شیعه چنین رویکرد و گرایشی را پیگرفتهاند. این گرایش تفسیری البته پیوند تنگاتنگی با تفسیر موسوم به عصری و نیز تفسیراجتهادی دارد؛ چنان که تفکیک این گرایش ها به صورت دقیق شاید ناممکن باشد. از این رو برخی از محققان این گرایش را «المدرسه الحدیثه فی التفسیر» نامیدهاند و معتقدند که این رویکرد، به جز در مورد سید قطب، در اصول و روشها امتداد همان سنت تفسیری در عالم اسلام است و از همان شیوة قدیم پیروی میکند. (مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محی، /۲۵۷) مفسر با چنین گرایشی در تفسیر خود به آنچه در پیرامونش میگذرد، توجه دارد؛ چنانکه در تفسیر و تطبیق آیات از مثالهایی مربوط به زمانة خویش بهره میبرد. مثلاً سید قطب در مواضع متعددی از تفسیر خود به خطر صهیونیسم اشاره میکند. همچنین مرحوم مغنیه نیز بارها از صهیونیسم و آمریکا سخن میگوید؛ چنانکه مثلاً در تفسیر آیة۱۷۹ سورة اعراف که میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» «و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دل هایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آن ها نمىبینند، و گوش هایى دارند که با آن ها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آن ها همان غافلماندگانند.» با نقل جریانی دربارة تفریح ستمگرانة سربازان آمریکایی در کشتن سیاهپوستان، آن را نمونهای از این آیه معرفی میکند. (مغنیه، 3/424) تفسیر «من وحی القرآن» نیز از بهترین نمونههای تفسیر اجتماعی است و در ادامه خواهیم دید که دغدغههای اجتماعی و سیاسی مفسر چگونه در مبانی تفسیری و فهم او از آیات اثر گذاشته و این گرایش در چه مواضعی از این تفسیر ظهور یافته است.
۶- مبانی تفسیری و گرایش اجتماعی
سید محمد حسین فضل الله بخش مهمی از عمر خود را در جهاد سپری نموده است و اکنون نیز در سرزمینی زندگی میکند که همواره نامش با التهابها و بحرانهای مهم اجتماعی سیاسی قرین بوده است. از این رو گرایش اجتماعی و خارج کردن معنا و تفسیر آیات از محدودة ذهن و انتزاع و توجه به تطبیق آیات قرآن با متن واقعیت در تفسیر ایشان نکتهای است که به آسانی و بدون آنکه محقق را در اثبات آن به تکلف بیندازد، به چشم میخورد. همانگونه که از عنوان این نوشته پیداست، میتوان گفت بارزترین ویژگی روش تفسیری فضل الله رویکرد واقعگرایانه (در برابر نگاه باطننگرانه و رمزگرایانه) و به تبع آن گرایش اجتماعی و سیاسی ایشان در تفسیر است. چون این ویژگی از جهات گوناگونی در مبانی تفسیری و اندیشهها و دیدگاههای فضل الله در مواضع مختلف تفسیرش اثر نهاده است از ابعاد گوناگونی هم قابل بررسی است:
الف) قرآن، کتابی دربارة واقعیت و زندگی
به نظر فضل الله قرآن کتابی دربارة واقعیت و ناظر به متن زندگی انسان است. ایشان در مقدمة چاپ نخست از تفسیر خود در این باره میگوید: « قرآن کلماتی لغوی نیست تا در همان معنای لغوی خود منجمد باشد؛ بلکه کلماتی است که در فضاهای روحی و فکری در حرکت است. از همین رو برخورد ما با آیات آن مانند برخورد با متون ادبی مجردی نیست که دور از فضای واقعیت و تنها در اندیشه محض حرکت میکند. ما چنین احساس میکنیم که قرآن حیاتی پویا، بخشنده، الهامبخش و هدایت کننده به راه راست است». (فضل الله، 1/25) همچنین در تفسیر آیة76 سورة نمل که میفرماید: « إِنَّ هذَا الْقُرآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُون» « بىگمان، این قرآن بر بنی اسرائیل بیشترِ آنچه را که آنان در بارهاش اختلاف دارند حکایت مىکند» قرآن را چنین وصف میکند که کتابی تجریدی نیست، بلکه ناظر به واقعیت در هر زمان است و هر جامعهای میتواند خود را در این کتاب پیدا کند و احساس کند که این کتاب تصویر حقیقی او را ترسیم کرده است. (فضل الله، 17/241) بر همین اساس بر این نکته سخت تأکید دارد که قرآن کتابی فهمیدنی است و با هر دیدگاهی که قرآن را کتابی اسرارآمیز و معماگونه تلقی کند شدیداً مخالفت میکند. ایشان مقدمة چاپ دوم از تفسیر خود را با پرسشهایی در همین باره آغاز میکند3 و میپرسد که آیا قرآن کتابی پیچیده است که فهم آن به عدة خاصی منحصر است یا چنین نیست، بلکه قرآن کتابی است برای همه تا راه سعادت خود را در آن بیابند. فضل الله دیدگاه دوم را میپذیرد و بر همین اساس از دیدگاه اخباریان که فهم کلام خدا را به عدة خاصی محدود میکنند، سخت انتقاد میکند. فضل الله میگوید: قرآن نه یک کتاب رمز، بلکه کتابی روشن و آشکار است و چنان نیست که خوانندة خود را در ورطة حیرت و سرگردانی رها کند و او نگران باشد که مراد از آیات، چیزی غیر از ظاهر کلام است. حجیت ظواهر نیز که در اصول فقه از آن بحث میشود از همین روست. (فضل الله، 1/8-6) به نظر ایشان عربی بودن قرآن تنها مسألهای زبانی نیست؛ بلکه این ویژگی شامل شیوههای بیان قرآن و فهم آن و اشارات آن و در یک کلام هر آنچه فراتر از مدلول زبانی الفاظ باشد نیز میشود و این همان است که فهم یا ذوق عرفی نام دارد. بنابراین تعقیدات لفظی یا معنوی در قرآن کریم راه ندارد و چنان نیست که برای فهم کلام خدا تلاش ذهنی برای فهم رابطه میان أشیاء لازم باشد؛ زیرا چنین چیزی دور از آن شیوة بیانی است که تفاهم در زبان مبتنی بر آن است. (فضل الله، 1/7) به نظر فضل الله وجود متشابهات نیز هرگز نباید به معنای اسرارآمیز بودن و فهم ناپذیری قرآن گرفته شود، بلکه آیات متشابه آیاتی هستند که بیش از یک مدلول دارند و نقش راسخان در علم هم چیزی جز این نیست که از میان این مدلولها، یک مدلول را که از ظاهر کلام نیز قابل فهم است معلوم کنند.(فضل الله، 1/10-9) همچنین معتقد است که بطن داشتن آیات نیز چیزی فراتر از مدلول لفظی آیات نیست. به نظر ایشان مراد از بطن آیات، معنای کلی و فراتر از زمان عصر نزول است و این معنا چیزی نیست که خارج از مدلول لفظی آیات باشد. (فضل الله،1/14-12) وانگهی، تأویل آیات (مثلاً تأویل «طعام» در آیة 24 سورة عبس به «علم») نیز گرچه از حدود مدلول لفظی خارج است، ولی با تأمل و به تعبیر ایشان «استیحاء» از آیه امری قابل فهم است. (فضل الله،1/16-15)
ب) نقش تلاش و پویایی انسان در فهم قرآن
فضل الله فهم قرآن و ارتباط و انس با آن را امری پویا میداند و معتقد است که قرآن را جز افراد فعال و تلاشگر نمیفهمند؛ یعنی آنان که با تمام وجود و در همة ابعاد اسلامی در صحنهاند. از دیدگاه ایشان قرآن کتابی برای راهنمایی تلاشگران و پویندگان راه خداست و اینان بهرة بیشتری از این کتاب مقدس میگیرند تا دیگران. ایشان در یک مصاحبه دراین باره چنین میگوید: « در مورد تفسیر قرآن من سعی کردم قرآن را در جریان حرکت فکری، سیاسی، اجتماعی و جهادی به صورت تدریجی درک کنم؛ زیرا قرآن از سوی خداوند متعال نیز یک مرتبه و دفعتاً نازل نشده بلکه به صورت تدریجی و به مناسبتهای مختلف نازل شده است؛ به گونهای که این حالت تدریجی خط سیر حرکت اسلامی و فرهنگ قرآنی را ثابت و استوار میکرد... آیات قرآن تنها بیان مجرد نیست؛ بلکه بیانی ناظر به وقایع خارجی و حل مسائل موجود است». (فضل الله، مصاحبه با آیینه پژوهش، /79) فضل الله وجه تسمیه تفسیر خود را نیز با همین دیدگاه خود مرتبط میداند و میگوید این تفسیر را «من وحی القرآن» نامیدهام تا به الهام گیری از قرآن کریم در همة زمینههای حرکت اسلامی در جهت بازگرداندن اسلام به صحنة زندگی اشاره داشته باشم. (فضل الله، مصاحبه با آیینة پژوهش،/80)
ج) رویکرد اعتدالی در برخورد با روایات تفسیری
سید محمد حسین فضل الله با توجه به رویکرد خاص خود، دربارة روایات تفسیری نیز دیدگاه معتدلی دارد. به نظر ایشان روایات تفسیری با اخبار فقهی که دربارة عمل مکلّف است، فرق دارد و بر خلاف آن گونه روایات، باید به حد یقین یا حالتی نزدیک به آن برسد که در غیر این صورت دچار بینظمی و هرج و مرج در عقاید خواهیم شد. بنابراین گاه لازم است که در روایات تفسیری توقف کنیم. فضل الله با نگرشی هوشمندانه، دلیل این امر را این میداند که تفسیر نقش مهمی در شکلگیری ذهنیت مسلمانان دارد و اگر روایات تفسیری بدون بحث و بررسی رها شود، چه بسا معنای نادرستی از آیات را در ذهن مسلمین به وجود آورد که موجب گمراهی شود یا در رویارویی اسلام و کفر سبب شکست مسلمانان گردد. (فضل الله، 1/12-11) فضل الله همچنین دربارة رابطة قرآن و سنت معتقد است که قرآن حجتی یقینی است و لذا باید در بررسیهای فقهی قرآن اساس قرار گیرد و سنت بهعنوان تفصیل دهندة سخن قرآن مورد توجه باشد. زیرا سنت حکم قرآن را تغییر نمیدهد؛ بلکه اگر در قرآن اجمال و غموضی باشد آن را مرتفع میکند. (فضل الله،1/19) از دیدگاه ایشان این سخن نباید به معنای بیارزش تلقی کردن سنت تلقی شود؛ بلکه مراد از تقدم قرآن بر سنت این است که سند قرآن قطعی است، اما سند روایات به نقد و بررسی نیاز دارد. به علاوه، اهتمام به قرآن موجب میشود که ذهن انسان چنان با قرآن انس بگیرد که بتواند از طریق آن، نادرستی احادیث ساختگی را کشف کند. (فضل الله، 1/24) ایشان همچنین معتقد است که عالمان علم اصول باید بحث «حجیت خبر واحد» را به صورت دقیقتری مطرح کنند، زیرا بسیاری از کسان به روایاتی که با مسألة تشریع ارتباطی ندارد، ولی شرایط حجیت آنگونه روایات را دارد اعتماد میکنند و بدتر از آن این است که گاه حتی روایات ضعیف نیز در چنین مواردی پذیرفته میشود، در حالی که این شیوه به هیچ روی درست نیست. (فضل الله،14/13) بر همین اساس فضل الله هرگز روایات ضعیف را بر آنچه به روشنی از آیات فهمیده میشود، تحمیل نمیکند. مثلاً در تفسیر آیة 174 سورة اعراف ممکن است با توجه به بعضی از روایات در ذیل این آیه وجود عالمی به نام «عالم ذر» پذیرفته شود، اما مفسرانی مانند شیخ طوسی، (طوسی، 5/30-28) امین الاسلام طبرسی(طبرسی، 4/767-765) و علامه طباطبایی (طباطبایی، 8/306 به بعد) بر این برداشت خرده گرفته و روایات مربوط به عالم ذر را ضعیف دانستهاند. نیز با اشاره به همین اختلاف، دیدگاه اخیر را میپذیرد و به روایات مربوط به عالم ذر اعتماد نمیکند. (فضل الله،10/284) این رویکرد علامه فضل الله نسبت به روایات تفسیری رویکردی تفریطی نیست؛ یعنی چنان نیست که ایشان خود را ملزم به رد کردن روایات تفسیری بداند و هر روایت را به صرف آنکه در نگاه نخست ناپذیرفتنی بنماید، رد کند. در این زمینه، چنانکه پیش از این نیز اشاره کردیم، نظر فضل الله دربارة آیات نخست سورة عبس نمونة قابل توجهی است. مفسران بزرگ شیعه ضمن نقل روایات نقل شده در سبب نزول این آیات، آنها را نمیپذیرند و نسبت سوء خلق به رسول خدا(ص) را در این روایات نسبتی نادرست میدانند.4 در مقابل، فضل الله گرچه به صحت قطعی این روایات حکم نمیکند، اما در ضمن شش نکته، ابعاد گوناگون این داستان را بررسی میکند و نهایتاً نتیجه میگیرد که میتوان سبب نزول این آیات را به گونهای توجیه کرد که با عصمت و اخلاق کریمانة رسول خدا(ص) نیز ناسازگار نباشد.(فضل الله،24/65-60) این نمونه و نمونههای مشابه دیگر دیدگاه معتدل فضل الله را در زمینة روایات تفسیری نشان میدهد.
د) عدم اهتمام به توضیح مجملات
یکی دیگر از پیامدهای این رویکرد آن است که مفسر از آن جهت که به ابعاد سیاسی، اجتماعی و تربیتی اسلام و توجه به این ابعاد در تفسیر قرآن اهمیت میدهد، چندان به توضیح و تفسیر برخی از آیات مجمل نمیپردازد و به تفصیلاتی که با توجه به ویژگی تربیتی قرآن برای آن فایدهای نمیبیند، علاقه نشان نمیدهد. بر همین اساس ایشان در بسیاری از مواردی که مفسران دیگر از آنچه قرآن کریم به اجمال به آن اشاره کرده است، به تفصیل بحث کردهاند، تنها به اشارة اجمالی بسنده میکند و بحث بیشتر را لازم نمیداند. مثلاً ایشان در تفسیر آیات 83 به بعد سورة کهف، میگوید روش قرآن در ذکر داستانهایی مانند داستان ذیالقرنین آن نیست که به تفصیل بپردازد و شیوة کتب تاریخی را در پیش بگیرد و بنابراین بحث از هویت او را لازم نمیشمارد. (فضل الله، 14/383-382) همچنین در تفسیر آیات4 تا7 از سورة اسراء، به دیدگاهی که در صدد تطبیق این آیات با مسائل عصر حاضر در رویارویی جهان اسلام با صهیونیسم برآمده است اشاره میکند5 و با وجود رهبری شیعیان لبنان در مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و دغدغههای جدی سیاسی، دلیلی برای این تطبیق نمیبیند و ترجیح میدهد که درسهای کلی این آیات را بررسی کند. آنگاه در این باره میگوید: « در این تفسیر به این نکته اشاره کردهایم که به تفصیل آنچه در قرآن مجمل است نمیپردازیم، زیرا این امر مشکل بزرگی نیست و مهم آن است که قرآن اندیشهای را که از آن نمونهای بدست میدهد و درسی میآموزد معرفی کند و ویژگیهای داستان و تفصیلات آن در متن واقع اهمیتی ندارد. بنابراین ما تنها به اشارهای بسنده میکنیم و وارد بحث در تفصیل آیات نمیشویم.» (فضل الله،14/38-37)
هـ) عدم اهتمام به مباحث ادبی در تفسیر
نتیجة دیگری که از این نگاه خاص ناشی میشود آن است که مفسر به رغم آنکه عرب زبان است وحتی سه دیوان شعر با نامهای «یا ظلال الاسلام»، «قصائد من اجل الاسلام و الحیاه» و «علی شاطئ الوجدان» به این زبان دارد، تسلط بر زبان عربی خود را به رخ نمیکشد و در واقع باز هم دغدغههای اجتماعی و تربیتی ایشان باعث میشود که چندان با نکات بلاغی و ادبی آیات در نپیچد و بیشتر مضمون و محتوای آیات را مدنظر قرار دهد. مثلاً در مورد آیات ابتدای سورة اسراء بسیاری از مفسران دربارة واژة «سبحان»، تنوین «لیل»، وجه «أن» در «ألا تتخذوا»، وجه نصب «ذریه» و... مباحث مفصلی مطرح کردهاند،6 اما علامه تنها به اشارات کوتاهی بسنده کرده است. (فضل الله،14/17) همچنین در مورد وجوه اعراب آیة«بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ » در سورة مبارکة قلم نیز اقوال گوناگونی وجود دارد،(درویش،10/165) اما چون در هر صورت معنای آیه روشن است، مفسر هیچ اشارهای به اعراب آیه نکرده است. (فضل الله،23/41) این مبانی پنجگانه چنانکه گفته شد پیوندی تنگاتنگ با گرایش اجتماعی فضل الله در تفسیر دارد. این گرایش در موضع متعددی از این تفسیر خود را نشان میدهد و در آراء و اظهار نظرها و مواضع گوناگون مفسر آشکار میشود. ما برای اینکه این گرایش را به نحوی ملموستر نشان دهیم به چند نمونه توجه میکنیم:
1) توجه به پرسشها و چالشهای زمان
علامه بر اساس همین رویکرد، در تفسیر بسیاری از آیات به مسائل، پرسشها و چالشهای زمان توجه میکند و با عرضة آنها بر قرآن کریم در صدد جستجوی پاسخ برمیآید. مثلاً آیات 6 و7 سورة بقره میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» «در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند- چه بیمشان دهى، چه بیمشان ندهى- برایشان یکسان است [آن ها] نخواهند گروید. خداوند بر دل هاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است». مفسر در تفسیر این آیات در ذیل عنوان « الآیتان فی حرکه الواقع المعاصر» به این پرسش پاسخ میدهد که این آیات در روزگار ما در چه زمینههایی میتوانند درسآموز باشند و مسلمین چگونه با الهام از این آیات باید با کافران روبرو شوند. فضل الله در پاسخ به این پرسش میگوید که شیوة کافران دیروز با کفار روزگار ما تفاوتی نکرده است و مسلمانان تنها در صورت شناختن «موقف قرآنی» در این زمینه، خواهند توانست بهدرستی با دشمنان اسلام مقابله کنند. (فضل الله،1/129-128) نمونة دیگر، آیة183 سورة مبارکة آلعمران است که در سرزنش یهود میفرماید: « الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». «همانان که گفتند: «خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا براى ما قربانیى بیاورد که آتش [آسمانى] آن را [به نشانه قبول] بسوزاند.» بگو: «قطعاً پیش از من، پیامبرانى بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید، براى شما آوردند. اگر راست مىگویید، پس چرا آنان را کشتید؟» فضل الله در تفسیر این آیه در ذیل عنوان «الیهود یثیرون الشبهات و الشکوک فی کل عصر» به مسائل معاصر جهان اسلام در مواجهه با صهیونیسم اشاره و راه حل رویارویی مسلمین با تشکیکها و شبههافکنیهای آنان را ذکر میکند. (فضل الله، 6/427-426) با این حال وقتی تفسیر «من وحی القرآن» را با برخی دیگر از تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی مقایسه میکنیم، میبینیم که اشاره به رویدادهای زمان و آوردن مثال از حوادث روزگار ما به نسبت آن ها کمتر است. مثلاً سید قطب در تفسیر «فی ظلال القرآن»، مرحوم مغنیه در تفسیر «الکاشف» و محمد صادقی تهرانی در تفسیر «الفرقان» بارها به حوادث سیاسی زمان خود و فتنههای دشمنان اسلام اشاره و از این مثالها به منزلة شواهدی برای آیات استفاده میکنند، اما این نکته در تفسیر «من وحی القرآن» در مقایسه با آن تفاسیر کمتر به چشم میآید.
2) نگاه به مسأله غلو
یکی دیگر از از نتایج این رویکرد علامه در تفسیر، نگاه او به مسألة غلو است. فضل الله بر اساس نگاه واقعگرایانه و اجتماعی خود، چندان با نگاه تأویلگرایانه و باطننگرانة شیعی میانهای ندارد؛ هرچند البته در این رویه هم افراط نمیورزد و میکوشد از کنار مسائلی که حساسیت برانگیز است به آرامی بگذرد. ایشان مثلاً در تفسیر آیة 79 و80 سورة آلعمران با اشاره به این مسأله میگوید بحث و بررسی دربارة اسرار پنهان مربوط به شخصیت انبیاء و اولیاء و فرو رفتن در مسائلی که برای ما فهمیدنی نیست، ممکن است به غلو منجر شود و البته در این موارد سخن بر سر نفی و اثبات یک مقام و بررسی صحت و سقم روایات نیست؛ بلکه سخن در این است که چنین مباحثی به امور ضروری اعتقادی و عملی مربوط نمیشود که بحث از آن لازم باشد. بنابراین دلیلی ندارد که ما خود را در این مباحث به زحمت بیندازیم تا نتیجهاش در مواردی دچار شدن به غلو در حق اشخاص باشد. (فضل الله، 6/132-131) در جای دیگری نیز به این نکته اشاره میکند که باید معیارهای مشخصی برای داوری دربارة اشخاص وجود داشته باشد تا از غلو دربارة آنان پیشگیری شود. (فضل الله،14/269)
3) بسامد واژة «حرکت» در این تفسیر
یکی از بهترین راههای بررسی توجه فضل الله به ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام در این تفسیر در مقایسه با سایر تفاسیر روزگار ما توجه به بسامد کاربرد بعضی از واژهها در این تفسیر در مقایسه با تفاسیر دیگر است. ما به این منظور واژة «حرکت» (به دو صورت معرفه و نکره و بدون پسوندها و پیشوندهای دیگر) را در تفسیر «من وحی القرآن» در نظر گرفتهایم. بر اساس یک جستجوی رایانهای، مقایسة این کاربرد با دو تفسیر معاصر شیعی و دو تفسیر معاصر از اهل سنت که هم از نظر اعتبار علمی و هم از حیث حجم با تفسیر «من وحی القرآن» تقریباً برابرند، نتیجة فوقالعاده جالب و قابل توجهی را نشان میدهد. کاربرد این واژه در ترجمة عربی تفسیر نمونه 519 بار و در تفسیر المیزان 122 بار است. همچنین این واژه در تفسیر «التحریر و التنویر» ابن عاشور 108 بار و در «التفسیر المنیر» وهبه الزحیلی 101 بار کاربرد داشته است. این در حالی است که بسامد استعمال این واژه در کل تفسیر من وحی القرآن 2517 بار بوده است! همین نمونة کوچک کافی است تا رویکرد کاملاً اجتماعی و سیاسی مفسر و توجه او به واقعیات زمان را در این تفسیر نشان دهد.
7- تفسیر «من وحی القرآن» در بوتة نقد
تفسیر «من وحی القرآن» از همان ابتدای انتشار، مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته و چنانکه از سخن مؤلف در مقدمه بر میآید، گاه نیز نقدهای تندی درمورد آن ابراز شده است. در این مقدمه، مفسر از کسانی که خود را در جایگاه منتقد قرار داده و به جای نقد به جرح پرداختهاند و سخن او را بر خلاف ظاهرش حمل کردهاند گله میکند و از خوانندگانش میخواهد که دیدگاههایش را با رعایت «ادب علمی و تقوای فکری» نقد کنند. (فضل الله،1/21-20) بر همین اساس و به امید آنکه به توصیة شایستة مفسر گرانقدر عمل کرده باشیم، به چند نکته در نقد این تفسیر اشاره میکنیم:
الف) نداشتن ساختار منسجم
یکی از مهمترین نقدهایی که بر این تفسیر وارد است آن است، که ساختار آن نسبت به تفاسیر دیگر منسجم و منظم نیست و مفسر از الگوی واحدی در تألیف کتاب خود پیروی نکرده است. مثلاً مفسر از ابتدای قرآن تا سورة حج (غیر از سورة هود) در ابتدای تفسیر هر سوره به مقاصد و اهداف کلی آن سوره اشاره میکند، اما از سورة مؤمنون به بعد دیگر به این شیوه وفادار نمیماند. همچنین در پایان بعضی از سورهها (مانند سورههای مطففین، کوثر و ناس) نتایج کلی که از آن سوره گرفته میشود ذکر شده، اما مفسر در پایان بسیاری از سورهها به این روش پایبند نمانده است. وانگهیگرچه مفسر این کتاب را بازبینی کرده و مطالبی را به کتاب افزوده و از جمله به تفسیر المیزان توجه بیشتری نشان داده است، ولی این تغییرات چنانکه گفتیم تنها تا اوایل سورة اعراف در جلد دهم صورت گرفته و در بقیة مجلدات اعمال نشده است و همین امر سبب شده است که این تفسیر ساختار منسجم و یک دستی نداشته باشد. این نکته وقتی بیشتر روشن میشود که میبینیم یازده جزء نخست قرآن در نیمی از این تفسیر و نوزده جزء دیگر در نیمة دوم تفسیر شده است. البته این نکته امری طبیعی است که حجم مباحث مفسر هرچه به پایان نزدیکتر شویم کمتر باشد، به ویژه از آن حیث که مفسر در ابتدا انگیزه و شادابی بیشتری دارد یا آنکه اغلب مباحث مجلدات متأخر را به مباحث پیشین خود ارجاع میدهد، ولی به نظر میرسد، تفاوتی که در تفسیر «من وحی القرآن» به چشم میخورد- و متأسفانه در برخی دیگر از تفاسیر قدیم و جدید نیز به چشم میآید- بیشتر ناشی از عدم انسجام و یکدست نبودن مباحث در این تفسیر است.
ب) کمتوجهی به روایات تفسیری
ایراد دیگر این تفسیر کم توجهی مفسر به روایات تفسیری است. مفسر گرچه چنانکه گفتیم دربارة این روایات دیدگاه معتدلی دارد و گاه به نقل و بررسی آنها نیز میپردازد، اما در موارد بسیاری نیز نه به روایات مجعول یا ضعیفی که دربارة آیات وجود دارد توجه میکند و نه حتی به روایات معتبری که در کتب روایی و تفسیری شیعه نقل شده است، اشارهای دارد. در مواردی هم که به روایات تفسیری اشاره شده است، این روایات اغلب از منابع اصلی نقل نمیشود و به آنچه در تفاسیر از منبع روایی نقل شده اکتفا میگردد. به چند نمونه توجه میکنیم: 1- در تفسیر آیه 102 سورة بقره در اغلب تفاسیر به روایاتی که در کتب فریقین دربارة هاروت و ماروت وجود دارد اشاره شده است. اغلب این روایات، اخبار مجعولی هستند که به هیچ روی نمیتوان آنها را پذیرفت. در این اخبار، هاروت و ماروت دو فرشتهاند که در اثر گناه، تبدیل به انسان میشوند و در زمین به فسق و فجور میپردازند. زنی از بنی اسرائیل آنها را میفریبد و در اثر این گناه به صورت سیارة زهره مسخ میشود. مفسر به این روایات و نقد آن ها هیچ اشارهای نمیکند. (فضل الله،2/141) 2- در تفسیر آیه آخر سورة مبارکة رعد در منابع شیعی روایات متعددی نقل شده که « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » را به امیرالمؤمنین(ع) تفسیر کردهاند و علامه طباطبایی این روایات را در بحث روایی ذیل این آیه از منابعی چون کافی، بصائرالدرجات، معانیالاخبار، تفسیر عیاشی و تفسیر برهان نقل کرده است. (طباطبایی،11/389-388) برخی از مفسران اهلسنت مانند ثعلبی نیز به این روایات اشاره نمودهاند. (ثعلبی،5/303) اما شگفت آن است که فضل الله هیچ اشارهای به این روایات نکرده است. (فضل الله،13/71) 3- نمونة دیگر، تفسیر آیات21 به بعد سورة ص در مورد داستان حضرت داوود(ع) و آزمایش آن حضرت است. مفسر گرچه در اینجا به روایات مجعول در نسبت دادن گناهان بزرگ به آن حضرت اشاره کرده، ولی این روایات را از منابع اصلی نقل نکرده است؛ بلکه خلاصة آن ها را به نقل از تفسیر المیزان آورده است. (فضل الله،19/245) 4- در ذیل آیات 19 تا 23 سورة مبارکه الرحمن روایاتی وارد شده که «دو دریا» را در این آیات به امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س) و «لؤلؤ و مرجان» را به حسنین(ع) تفسیر کرده است و حتی طبرسی هم با وجود اعتدالی که در نقل چنین روایاتی دارد7 اینگونه به آنها اشاره میکند: « از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری نقل شده است که «بحرین» علی و فاطمه(ع) هستند که از آنان لؤلؤ و مرجان یعنی حسن و حسین(ع) بیرون آمدهاند و باکی نیست که آنان دریا باشند، زیرا این امر به دلیل گستردگی فضل و کثرت خیر آنان است؛ زیرا دریا از حیث گستردگیاش چنین نام گرفته است.» (طبرسی،9/305) و مهمتر از او سیوطی نیز این روایات را اینگونه نقل میکند: « ابن مردویه از ابن عباس در مورد این آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» چنین نقل کرده است که مراد علی و فاطمه(ع) است و مراد از آیه «بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ» رسول خدا(ص) است و منظور از آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» حسن و حسین(ع) است و ابن مردویه از أنس بن مالک در این آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» نقل کرده که گفته است مراد از آن على و فاطمه(ع) است که «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» نیز اشاره به حسن و حسین(ع) دارد». (سیوطی، 6/143-142) اما فضل الله در تفسیر این آیات هیچ اشارهای به این روایات نمیکند و این در حالی است که شرح علمی نسبتاً مفصلی به نقل از تفسیر «فی ظلال القرآن» دربارة ویژگیهای زیستی لؤلؤ و مرجان میدهد. (فضل الله،21/312-311) این کاستی در تفسیر «من وحی القرآن» در مقایسه با تفسیری مانند المیزان بیشتر روشن میشود. علامه طباطبایی با آنکه شیوة تفسیر قرآن به قرآن را در پیش گرفته است و دیدگاهش در مورد روایات تفسیری نیز با دیدگاه فضل الله تفاوتی ندارد، در پایان تفسیر هر بخش از آیات بهطور مفصل و با اتکا به منابع متعدد حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنت روایات تفسیری را ذکر میکند؛ چنانکه حتی روایاتی را هم که بهنحو غیرمستقیم به مضمون آیه یا آیات مورد بحث مربوط میشود، از یاد نمیبرد و به نقل یا نقد آن ها نیز میپردازد.
ج) عدم اهتمام به توضیح آیات مجمل در موارد لزوم
نکتة دیگر در نقد این تفسیر آن است که همان گونه که گفتیم یکی از مبانی تفسیری فضل الله در این تفسیر نپرداختن به برخی از آیات مجمل قرآن و اکتفا به برداشت نکات کلی تربیتی از این آیات است. گرچه در اینکه بسیاری از مباحث طولانی مفسران در تفسیر مجملات قرآنی بیهوده است و به اغراض هدایتی و تربیتی قرآن ربطی ندارد، حق با فضل الله است، اما گاه هم نپرداختن مفسر به بحث از این مجملات و تفسیر نکردن آنها نوعی شانه خالی کردن و طفره رفتن مفسر از وظیفهاش به نظر میآید و موجب میشود که همان غرض هدایتی و تربیتی قرآن نیز که بهدرستی مورد اهتمام ایشان است، حاصل نشود. به دو نمونه توجه میکنیم: ۱- نمونة نخست، آیة 96 سورة مبارکة انبیاء است. در این آیه، از «یأجوج و مأجوج» سخن به میان آمده و به ارتباط آن ها با حوادث آستانة قیامت اشاره شده است. اما فضل الله به هویت «یأجوج و مأجوج» هیچ اشارهای نمیکند و دربارة ارتباط آن ها با حوادث قیامت هیچ توضیحی نمیدهد، (فضل الله،15/268) چنانکه در تفسیر آیة94سورة کهف نیز که در آن به «یأجوج و مأجوج» و سدسازی ذیالقرنین برای جلوگیری از هجوم آن ها اشاره شده، هیچگونه توضیحی از جانب ایشان دراین باره داده نمیشود. (فضل الله،14/390) ۲- نمونة دیگر تفسیر «دابه الارض» در آیة82 سورة نمل است. مفسر در تفسیر این آیه پس از نقل سخن علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و نقد نظر ایشان چنین میگوید: « مفسران مباحث مفصلی درباره « دابه» و ماهیت انسانی و حیوانی و صفات عجیب و کیفیت خروج و معنای سخن او مطرح کردهاند که حجت قاطعی درباره این سخنان وجود ندارد و چنانکه دیدیم قرآن آن را بهصورت مبهم ذکر کرده و تفصیل هیچیک از این امور را بیان نفرموده است، پس ما نیز باید فرورفتن در این امور را وانهیم، زیرا فایدهای در آن نیست...» (فضل الله،17/247) در حالیکه بر خلاف نظر فضل الله به نظر میرسد اگر قرار باشد این آیه را با همین اجمال رها کنیم و بحث از حقیقت «دابه الارض» را در آن بیهوده بدانیم. از آیهای با چنین ابهام و اجمال چندان اثری تربیتی نیز بهدست نخواهد آمد. د) کمتوجهی به مباحث ادبی در موارد بایسته نکتة گفتنی دیگر در نقد این تفسیر آن است که همانگونه که اشاره کردیم فضل الله با وجود تبحّر و تسلّطی که در ادبیات عرب دارد، چندان به نکات ادبی و بلاغی قرآن نمیپردازد و بحثهای تربیتی را فدای چنین مباحثی نمیکند. اما این شیوه گاه نیز به تفریط میانجامد و گاه که خواننده از مفسر انتظار دارد نکتهای را توضیح دهد و ابهام آیهای را از حیث ادبی روشن کند، از جانب ایشان پاسخی نمیگیرد. به دو نمونه توجه میکنیم: ۱- در تفسیرآیه دوم سورة مبارکة کهف در وجه نصب «قیماً» میان مفسران اختلاف است8 و این اختلاف چنان است که روشن شدن نتیجة آن به فهم معنای آیه کمک میکند، اما فضل الله اشارهای به دلیل منصوب بودن این واژه نمیکند. (فضل الله،14/266) ۲- نمونة دیگر، اعراب این بخش از آیة27 سورة مبارکة حدید است: «... وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةوَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها...» «و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرّر نکردیم مگر براى آنکه کسب خشنودى خدا کنند، با این حال آن را چنان که حقّ رعایت آن بود منظور نداشتند...» در تفسیر این آیه هیچ اشارهای به وجه نصب «رهبانیه» نمیکند. (فضل الله،22/50-49) این در حالی است که اعراب «رهبانیه» مهم است و به یک مسألة اساسی کلامی ربط پیدا میکند. مسأله آن است که اگر ناصب این واژه فعل «جَعَلْنا» باشد قرار دادن رهبانیت فعل خداست و این تفسیر با دیدگاه اشاعره و معتقدان به جبر مطابق میشود، اما اگر فعل «ابْتَدَعُوا» را قبل از آن در تقدیر بگیریم رهبانیت، به عبد نسبت پیدا میکند و این نحو ترکیب با دیدگاه عدلیه مطابق میشود. (درویش،9/479-477) از همین رو زمخشری که مفسری معتزلی است با پیروی از ابوعلی فارسی همین اعراب اخیر را برمیگزیند. (زمخشری،4/482-481) این نمونه نشان میدهد که بحثهای ادبی در مورد آیات همیشه هم بیهوده نیست و تفریط در کنار گذاشتن این مباحث و بیتوجهی به آنها گاه نیز ممکن است نتایج ناگواری داشته باشد.
نتیجه گیری
از آنچه گفتیم روشن شد که فضل الله چگونه گرایش اجتماعی را به همراه تفسیر اجتهادی و عصری در این تفسیر پیگرفته است و دیدیم که این گرایش چگونه در دیدگاهها و داوریهای گوناگون مفسر در مواضع مختلف تفسیرش اثر گذاشته است. چنانکه گفتیم این تفسیر نسبت به برخی از تفاسیر دیگر معاصر کمتر از انسجام و سامان مناسبی بهرهمند است و شاید همین نکته و نکات دیگری که در نقد این تفسیر به آن اشاره شد موجب شده باشد که این تفسیر با توجه به جایگاه مؤلف آن در عالم اسلام و تشیع کمتر مورد اقبال قرار گیرد. با این حال این امر به هیچ روی از ارزش و اهمیت تفسیر «من وحی القرآن» - که پیش از این به تفصیل دربارة آن سخن گفتیم- نمیکاهد و سعی مفسر عالم و مجاهد آن در تألیف این تفسیر مشکور است و امید است که جهان اسلام و به ویژه تشیع همچنان از برکات وجود این عالم بزرگ و بیدار و روشناندیش و آثار ارزشمند علمی و اجتماعی ایشان بهرهمند باشد.
منابع و مآخذ
1- ایازی، سید محمد علی؛ سیر تطور تفاسیر شیعه، چاپ سوم، کتاب مبین، 1381ش. ۲---------------- ؛ شناختنامه تفاسیر، کتاب مبین، 1378ش. 3- ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق. ۴- خرمشاهی، بهاءالدین و همکاران؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، دوستان و ناهید، تهران، 1377ش. ۵- درویش، محیى الدین؛ اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، سوریه، 1415 ق. ۶- الذهبی، محمد حسین؛ التفسیر و المفسرون، الطبعة الثانیة، دار إحیاء التراث العربی، بیروت،1396ق. ۷- رازى، فخرالدین؛ مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربى، بیروت،1420 ق. ۸- الرضایی الاصفهانی، محمد علی؛ دروس فی المناهج و الاتجاهات التفسیریة للقرآن، تعریب: قاسم البیضائی، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، ۱۳۸۳ش. ۹- الزمخشرى، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ق. 10- سیوطى، جلال الدین؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404ق. 11- شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت- قاهره، 1412 ق. ۱۲- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ، 1417ق. 13- طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش. ۱۴- عظیمی، محمد جواد؛ «گفتگو با استاد محمد حسین فضل الله»، آیینه پژوهش، سال دوم، شمارهی اول، تیرماه و خردادماه 1370ش. ۱۵- عقیقی بخشایشی؛ طبقات مفسران شیعه، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1376 ش. ۱۶- فضل الله، محمد حسین؛ تفسیر من وحی القرآن، سید دار الملاک، بیروت، 1419 ق. ۱۷---------------- ؛ پایگاه اینترنتی به آدرس : http://www.bayynat.ir ۱۸- مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محی؛ مناهج المفسرین، دار المعرفة، بیروت، ۱۹۸۰م. ۱۹- مغنیه، محمد جواد؛ تفسیر الکاشف، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1424 ق.
پی نوشت ها
________________________________________
۱- برای تفصیل بیشتر دربارة زندگی فضل الله نک: خرمشاهی، بهاءالدین (وهمکاران)، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، 2/ 1589، و پایگاه رسمی محمد حسین فضل الله در اینترنت به این نشانی: http://www.bayynat.ir ۲- نک: پایگاه رسمی فضل الله در اینترنت (مطالب تیرماه 1386) ۳- این مقدمه ترجمه شده و در شمارهی 47-46 مجلة پژوهشهای قرآنی به چاپ رسیده است. ۴- نک: مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، 10/664-663؛ التبیان فی تفسیر القرآن،10/ 269-268؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، 20/204-203 و... ۵- این دیدگاه از سید قطب است که فضل الله بدون آنکه نامی از او بیاورد به دیدگاه او اشاره میکند. نک: فی ظلال القرآن، 4 /2214 ۶- نک:إعراب القرآن و بیانه، 5/391-390؛ همچنین: التبیان فی تفسیر القرآن، 6 / 446-443؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 2 / 648-646 و... ۷- این نکتهای است که اهل سنت نیز به آن توجه کرده و او را یک مفسر شیعی معتدل خواندهاند. نک: الذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، 2 / 144-142 ۸- محییالدین درویش این اختلاف را چنین وصف میکند: «اضطربت أقوال النحاة و المفسرین فی اعراب قیما اضطرابا شدیدا»، نک: إعراب القرآن و بیانه، 5/530 ، همچنین نک: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 2/702، مفاتیح الغیب، 21/423 و...
1- دربارة مفسر
سید محمد حسین فضل الله، عالم نستوه و مجاهد لبنانی، در سال 1354 هجری قمری در نجف به دنیا آمد. او دروس مقدمات و سطح را در نجف نزد پدر خود، سید عبدالرئوف، فراگرفت و پس از آن در دورة درس خارج از محضر استادان بزرگی چون حضرات آیات خویی، حکیم و شاهرودی بهره برد و همزمان با تحصیل، به تدریس لمعه، رسائل و کفایه نیز پرداخت. ضمناً در کنار دروس خارج اصول فقه و فقه، به توصیة استادش آیت الله خویی بخشی از کتاب «الاسفار الاربعه» ملاصدرا را نیز نزد ملاصدرا بادکوبهای فرا گرفت. فضل الله از همان دوران به فعالیتهای سیاسی نیز روی آورد و در تشکیل حرکت سیاسی در عراق در کنار مرحوم شهید صدر قرار گرفت. او در سال 1966 میلادی به لبنان هجرت کرد و در آنجا حوزة علمیهای به نام «المعهد الشرعی الاسلامی» و سپس مدرسهای به نام «مدرسه القرآن الکریم» تأسیس نمود. وی از آن پس سالهاست که در کنار جهاد علیه رژیم اشغالگر قدس و رهبری معنوی شیعیان لبنان و اقامة نماز جمعه، به تدریس دروس خارج فقه و اصول نیز اشتغال دارد. وسایل ارتباط جمعی جهان همیشه از ایشان به عنوان «رهبر معنوی حزبالله» یاد می کنند. اما خود وی انتساب تشکیلاتی و سازمانی خود را به هر گروه سیاسی رد می کند و میگوید: «این نامگذاری ناشی از این است که اغلب این برادران مبارز و مؤمن در نمازهای جمعه و جماعت که به امامت من تشکیل میشود و یا در درسها و سخنرانیهای من حاضر میشوند که این را تداعی میکند که من سمت رهبری آنان را به عهده دارم.» (پایگاه فضل الله در اینترنت) از سید محمد حسین فضل الله تا کنون بیش از هفتاد عنوان کتاب ـ که در مجموع به بیش از یکصد جلد می رسد منتشر شده است. برخی از کتابهای ایشان مجموعة سخنرانیها و برخی دیگر تقریرات درسهای خارج اصول و فقه است که به وسیلة شاگردان ایشان تنظیم شده است. از میان این آثار، پژوهش های قرآنی فضل الله غیر از تفسیر «من وحی القرآن» به قرار زیر است: 1- الحوار فی القرآن (این کتاب با نام گفتگو و تفاهم در قرآن به فارسی ترجمه و از سوی مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها منتشر گردیده است). 2- اسلوب الدعوه فی القرآن (که با نام شیوه دعوت در قرآن به فارسی ترجمه شده است). 3- من عرفان القرآن 4- حرکه النبوه فی مواجهه الانحراف 5- دراسات و بحوث قرآنیه.1
2- اهمیت تفسیر «من وحی القرآن»
به نظر میرسد مهمترین وجه اهمیت تفسیر «من وحی القرآن» شیوة تحلیلی و اجتهادی مؤلف دانشمند آن در تفسیر است. گرچه مفسّر در مقدمة تفسیر به درستی میگوید که سخنانش بیشتر حاصل افادات محققان و مفسران دیگر است، (فضل الله،1/27) اما حق آن است که تفسیر «من وحی القرآن» مانند برخی از تفاسیر دیگر روزگار ما تنها مشتمل بر جمع اقوال مفسران نیست و مؤلف بارها در تفسیر یک آیه پس از نقل برداشت و نظر مفسران دیگر، دیدگاه خود را بیان میکند. با پشت سر داشتن بیش از هزار سال میراث غنی تفسیری در فرهنگ اسلامی و شیعی، تألیف یک تفسیر تازه برای یک مفسر و کوشش در به دست دادن برداشتها و دریافتهایی جدید، شجاعت و جسارت بسیاری لازم داشته است. اگر به این نکته توجه کنیم که این تفسیر در زمانی نوشته شده که مدت زیادی از تألیف تفسیر ارزشمند المیزان با آن همه آراء ابتکاری علامه طباطبایی در این تفسیر نمیگذشته است، اهمیت آن و ارزش کار مؤلف آن را بیشتر درخواهیم یافت. مؤلف تا حد زیادی توانسته است خود را از چیرگی سایة سنگین تفسیر المیزان بیرون بکشد و حتی در موارد بسیاری هم با نویسندة ذوفنون آن شجاعانه رو در رو شود. شیوة اجتهادی سید محمد حسین فضل الله در این تفسیر و شجاعت او- که ما این ویژگی او را در صحنة جهاد با دشمنان اسلام خوب میشناسیم- به ویژه در مواضعی آشکار میشود که ایشان در برابر بسیاری از دیدگاههای پذیرفته شده نزد مفسران میایستد و نظر خود را ابراز میکند. مثلاً مسألة «تجسم اعمال» از دیدگاههای مقبول نزد بسیاری از متکلمان و مفسران است، اما علامه در چند جا از تفسیر خود اشاره میکند که این دیدگاه پذیرفته نیست.(فضل الله ،3/200؛ 7 /106 و10/29) چنانکه مثلاً در تفسیر آیة180 سورة آلعمران که میفرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ...» «و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده، بخل مىورزند، هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است، بلکه برایشان بد است. به زودى آنچه که به آن بخل ورزیدهاند، روز قیامت طوق گردنشان مىشود...» فضل الله میگوید کسانی که خواستهاند از این آیه چنین برداشت کنند که اعمال انسان در آخرت صورتی مانند این دنیا پیدا میکند، دچار این اشتباه شدهاند که به اسلوب بلاغی قرآن توجه نکردهاند و این قبیل آیات را به معنای لفظی و ظاهریش حمل نمودهاند.(فضل الله، 7/107- 106) نمونة دیگر، دیدگاه مفسر در مورد سبب نزول آیات نخست سورة عبس است. چنانکه خواهیم دید ایشان بر خلاف بسیاری از مفسران معتقد است میتوان این روایات را بهگونهای توجیه کرد که با مقام عصمت و خلق عظیم رسول خدا(ص) نیز ناسازگار نباشد. (فضل الله، 2/65-60) در هر صورت نمونة چنین اجتهاداتی در این تفسیر کم نیست و همین ویژگی به این تفسیر اهمیتی خاص میبخشد. جز آنچه گفتیم، بعضی از محققان، تفسیر «من وحی القرآن» را از جهات زیر نیز تفسیر قابل توجهی دانستهاند: 1- اولین جهت اهمیت این تفسیر شخصیت خاص مؤلف آن است. که از مراجع تقلید شیعه و از فارغ التحصیلان حوزة درسی آیت الله خویی است. 2- این تفسیر در کشور لبنان نوشته شده است که میتوان آن را دروازة فرهنگی شرق و غرب و پل ارتباطی فرهنگهای گوناگون دانست. لبنان بدون شک از کانونهای مهم فرهنگ و علوم اسلامی در جهان اسلام است. هرروز هزاران جلد کتاب در زمینههای مختلف علوم اسلامی و انسانی در این کشور منتشر میشود. به علاوه، وجود ادیان و فرقههای گوناگون در این کشور و بحث و جدال و تعاطی میان آن ها نیز به این منطقه از عالم اسلام اهمیتی ویژه میبخشد. (عقیقی بخشایشی،5/82-83) میتوان این نکته را نیز افزود که اهمیت دیگر این منطقه، سابقة طولانی آن در تشیع و پرورش عالمان بزرگی است که حتی در گرایش ایرانیان به تشیع در عهد صفوی نیز نقش عمدهای داشتهاند و خلف صالح آنان در روزگار ما عالمان بیدار و آگاهی مانند سید عبدالحسین شرف الدین، سید محسن جبل عاملی، محمد جواد مغنیه، امام موسی صدر و... بودهاند. سید محمد حسین فضل الله نیز اکنون بر جای چنین بزرگانی تکیه زده است. همچنین رهبری ایشان در جهاد مردم و به ویژه شیعیان لبنان علیه آمریکا و صهیونیسم و پشتیبانی معنوی ایشان از حزب الله لبنان بر اهمیت توجه به شخصیت و آثار این عالم بزرگ شیعه میافزاید. 3- اهمیت دیگر این تفسیر آن است که همان گونه که گفتیم پس از تفسیر المیزان به نگارش درآمده و مفسّر در تفسیر خود کاملاً به المیزان نظر داشته و بارها به آن اشاره کرده است. البته ایشان در مبانی اصلی تفسیری بر علامه طباطبایی خرده نمیگیرد، بلکه از این تفسیر ستایش میکند و آن را از بهترین تفاسیر جدید میداند و حتی میگوید که بخشی از آن را برای عدهای از علاقهمندان درس داده است، (فضل الله،1/20) اما در بسیاری از مواضع تفسیر خود در برداشتهای آن مفسر بزرگ چون و چرا میکند. از آنجا که تفسیر المیزان یکی از مهمترین تفاسیر شیعه و بلکه از مهمترین تفاسیر عالم اسلام است میتوان تفسیر «من وحی القرآن» و دیدگاههای فضل الله را یکی از مهمترین منابع برای بحث و بررسی دربارة تفسیر ارزشمند المیزان به شمار آورد.
3- ویژگیهای کتابشناختی تفسیر «من وحی القرآن»
سید محمد حسین فضل الله ابتدا مطالب این کتاب را در میان گروهی از جوانان مطرح کرده که پس از بازبینی ایشان به صورت کتاب درآمده است. ایشان خود در این باره میگوید: «تفسیر «من وحی القرآن»... یک تفسیر مکتوب است که موفق شدم آن را استدلالی و دقیق تألیف کنم. بعد از تألیف، بعضی از مضامین آن را به صورت سخنرانی برای مردم ایراد کردم که نوارهای آن هم ضبط شده و موجود است که این سخنرانیها با آنچه تألیف شده بسیار فرق میکند...» (فضل الله، مصاحبه با آیینه پژوهش،/79) چاپ نخست این تفسیر را انتشارات دارالزهراء بیروت در 25 جزء و 11 مجلد منتشر کرد و پس از آن همین چاپ چند بار افست شده است. اما اخیراً این تفسیر را انتشارات دارالملاک بیروت همراه با فهرست موضوعی، تکمیل، مباحث و توجه بیشتر مولف به تفسیر المیزان (تا اوایل سورة اعراف در جلد دهم) در 25 جلد در قطع وزیری به چاپ رسانده است (ایازی، سیر تطور تفاسیر شیعه،/207) اما مفسر بزرگوار هنوز این افزودهها را در بقیة مجلدات اعمال نکرده است. از میان مجلدات این تفسیر، دکتر عقیقی بخشایشی چهار جلد از آن را ترجمه و «دار التوحید تهران» آن را منتشر نموده است. (عقیقی بخشایشی، 5/82-83) بعضی از صاحب نظران نیز به درستی از ترجمه نشدن کل این تفسیر اظهار تأسف کردهاند. (ایازی، شناختنامة تفاسیر، /264) فضل الله در مصاحبه با روزنامة ترکیهای الحیات در تیرماه سال گذشته از ترجمة بعضی از مجلدات این تفسیر به زبان ترکی نیز خبر دادهاند.2
4- ساختار تفسیر «من وحی القرآن»
ساختار تفسیر«من وحی القرآن» اینگونه است که مفسر ابتدا به نام سوره و گاه وجه تسمیه و مکی یا مدنی بودن آن اشاره میکند و سپس اگر برای سوره سبب نزولی نقل شده باشد آن را نیز ذکر مینماید. گاه نیز تحت عناوینی چون «اغراض سوره»، «اجواء سوره»، «موضوع سوره» «آفاق سوره» یا «مدخل عام» به خطوط کلی سوره میپردازد. پس از آن دستهای از آیات تفسیر میشود. مفسر در تفسیر آیات ابتدا به توضیح مفردات سوره میپردازد و سپس اگر سبب نزول خاصی برای آیات وجود داشته باشد به آن اشاره میکند. آنگاه بخش اصلی تفسیر آیات آغاز میشود. روش فضل الله در این قسمت که بخش اصلی تفسیر نیز هست، اینگونه است که تحت عناوین خاصی که به موضوع آیات مربوط است به تفسیر آنها میپردازد. مثلاً در تفسیر آیات30 تا 33 سورة بقره که به داستان آدم(ع) اختصاص دارد، مفسر پس از توضیح مفردات آیه در ذیل این عناوین به تفسیر آیات میپردازد: گفتگوی خدا و فرشتگان، اعطای همة مستلزمات خلافت الهی به انسان از سوی خدا، تسبیح خدا از راه اطاعت، شناخت، عمل و ابداع، ویژگیها و حقیقت مسمیات با نظری به دیدگاه علامه طباطبایی، معنای گفتگویی که خدا با فرشتگان انجام داد، معنای خلافتی که خدا برای انسان قرار داد، ماهیت خلافت از طرف خدا را چگونه بفهمیم، خلیفة خدا آدم است یا نوع انسان، معنای نامهایی که خدا به انسان آموخت، عرضة نام ها از سوی آدم به فرشتگان، شهادت فرشتگان به ناتوانی خود، عبرت ها و درس هایی برای عمل کنندگان. گاه نیز در انتهای آیات یا در پایان سوره در ذیل عناوینی چون «دروس سوره»، «ایحائات»، «استیحاء» و عناوین مشابه نتایجی کلی که از سوره گرفته میشود، ذکر میگردد.
5- گرایش اجتماعی در تفسیر
یکی از مهمترین مسائلی که در بررسی هر تفسیر باید به آن پرداخت، توجه به گرایش ها و رویکردهای تفسیری هر مفسر و چگونگی فهم او از آیات قرآن کریم بر اساس آن ها است. در این باره به ویژه در دورة جدید و با طرح مباحث دانش هرمنوتیک از یک سو و روانشناسی و جامعهشناسی معرفت از سوی دیگر این نکته که چگونه دانش شخص و فرضها و انتظارات او در چگونگی فهم او از یک متن اثر میگذارد، بیش از پیش برای ما روشن شده است. بنابراین ما امروزه بهتر این نکته را درک میکنیم که چگونه شناختهای پیشین مفسری با گرایشهای فلسفی، عرفانی، فقهی، علمی و... در فهم او از قرآن اثر میگذارد و نظریات تفسیری او را جهت میدهد. براین اساس مسلم است که آراء مفسری که در فضایی ساکن و راکد و بیتحرک به تفسیر میپردازد با اندیشههای مفسر دیگری که در جوی آکنده از حرکت و پویایی زیست میکند، از اساس متفاوت خواهد بود. آنچه ما از آن به رویکرد واقعگرایانه و اجتماعی یاد میکنیم، از شایع ترین گرایشهای تفسیری در زمان ماست که عمدتاً در دو سدة اخیر و در أثر رویارویی عالم اسلام با غرب متجدد و مسائل آن در تفسیر ظهور یافته است. بعضی از محققان به درستی به تأثیر دیدگاهها و فعالیتهای سید جمالالدین اسدآبادی و شاگردش محمد عبده در این رویکرد اشاره کردهاند. (رضایی اصفهانی،/۲۸۱) در این رویکرد، مفسر بیش از هر روشی از عقل در تفسیر قرآن استفاده میکند و از همین رو استناد به روایات تفسیری و مباحث گوناگون ادبی، لغوی و بلاغی در اینگونه تفاسیر کمتر به چشم میخورد. از همین رو کسانی معتقدند این گرایش در مورد جایگاه عقل در تفسیر به افراط میگراید و لذا گاه آیات را در جایی که نباید بر تمثیل و مجاز حمل میکند و به همین جهت به شیوة معتزله نزدیک میشود. اما کسانی دیگر معتقدند از امتیازات این رویکرد آزادی فکری و ایستادن در برابر روایات ضعیف و مجعول در تفسیر است. همچنین در تفسیر اجتماعی مفسر سخت بر این نکته تأکید دارد که قرآن ویژة مردمان یک عصر نیست و برای انسانها در هر زمان راه هدایت را روشن میکند. براین اساس مفسر سعی میکند که آیات قرآن را بر متن واقعیت عرضه و پاسخ قرآن را در مورد چالش ها و پرسشهای زمان استخراج کند. (رضایی اصفهانی،/۲۸۱-۲۸۳) برای این رویکرد ویژگیهای متعددی را برشمردهاند که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: توجه به تعالیم تربیتی قرآن، توجه به عقل و علوم تجربی، بیان روشن و واضح، پاسخ به شبهات علیه اسلام، عدم توجه به رویکردهای فلسفی، فقهی، ادبی و ...، توجه به جهاد اسلامی و رویارویی با استعمار غربی و اسرائیل، رویارویی با روایات مجعول و اسرائیلیات، توجه به وحدت مسلمین و ... (رضایی اصفهانی،/۲۸۱-۲۸۳) مفسرانی چون سید قطب، رشید رضا، وهبه زحیلی، قاسمی (صاحب تفسیر محاسن التأویل) و تا حدی طنطاوی در اهل تسنن و کسانی مانند علامه طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی، مرحوم طالقانی، شادروان محمد تقی شریعتی، مرحوم محمد جواد مغنیه و فضل الله در میان مفسران شیعه چنین رویکرد و گرایشی را پیگرفتهاند. این گرایش تفسیری البته پیوند تنگاتنگی با تفسیر موسوم به عصری و نیز تفسیراجتهادی دارد؛ چنان که تفکیک این گرایش ها به صورت دقیق شاید ناممکن باشد. از این رو برخی از محققان این گرایش را «المدرسه الحدیثه فی التفسیر» نامیدهاند و معتقدند که این رویکرد، به جز در مورد سید قطب، در اصول و روشها امتداد همان سنت تفسیری در عالم اسلام است و از همان شیوة قدیم پیروی میکند. (مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محی، /۲۵۷) مفسر با چنین گرایشی در تفسیر خود به آنچه در پیرامونش میگذرد، توجه دارد؛ چنانکه در تفسیر و تطبیق آیات از مثالهایی مربوط به زمانة خویش بهره میبرد. مثلاً سید قطب در مواضع متعددی از تفسیر خود به خطر صهیونیسم اشاره میکند. همچنین مرحوم مغنیه نیز بارها از صهیونیسم و آمریکا سخن میگوید؛ چنانکه مثلاً در تفسیر آیة۱۷۹ سورة اعراف که میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» «و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دل هایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آن ها نمىبینند، و گوش هایى دارند که با آن ها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آن ها همان غافلماندگانند.» با نقل جریانی دربارة تفریح ستمگرانة سربازان آمریکایی در کشتن سیاهپوستان، آن را نمونهای از این آیه معرفی میکند. (مغنیه، 3/424) تفسیر «من وحی القرآن» نیز از بهترین نمونههای تفسیر اجتماعی است و در ادامه خواهیم دید که دغدغههای اجتماعی و سیاسی مفسر چگونه در مبانی تفسیری و فهم او از آیات اثر گذاشته و این گرایش در چه مواضعی از این تفسیر ظهور یافته است.
۶- مبانی تفسیری و گرایش اجتماعی
سید محمد حسین فضل الله بخش مهمی از عمر خود را در جهاد سپری نموده است و اکنون نیز در سرزمینی زندگی میکند که همواره نامش با التهابها و بحرانهای مهم اجتماعی سیاسی قرین بوده است. از این رو گرایش اجتماعی و خارج کردن معنا و تفسیر آیات از محدودة ذهن و انتزاع و توجه به تطبیق آیات قرآن با متن واقعیت در تفسیر ایشان نکتهای است که به آسانی و بدون آنکه محقق را در اثبات آن به تکلف بیندازد، به چشم میخورد. همانگونه که از عنوان این نوشته پیداست، میتوان گفت بارزترین ویژگی روش تفسیری فضل الله رویکرد واقعگرایانه (در برابر نگاه باطننگرانه و رمزگرایانه) و به تبع آن گرایش اجتماعی و سیاسی ایشان در تفسیر است. چون این ویژگی از جهات گوناگونی در مبانی تفسیری و اندیشهها و دیدگاههای فضل الله در مواضع مختلف تفسیرش اثر نهاده است از ابعاد گوناگونی هم قابل بررسی است:
الف) قرآن، کتابی دربارة واقعیت و زندگی
به نظر فضل الله قرآن کتابی دربارة واقعیت و ناظر به متن زندگی انسان است. ایشان در مقدمة چاپ نخست از تفسیر خود در این باره میگوید: « قرآن کلماتی لغوی نیست تا در همان معنای لغوی خود منجمد باشد؛ بلکه کلماتی است که در فضاهای روحی و فکری در حرکت است. از همین رو برخورد ما با آیات آن مانند برخورد با متون ادبی مجردی نیست که دور از فضای واقعیت و تنها در اندیشه محض حرکت میکند. ما چنین احساس میکنیم که قرآن حیاتی پویا، بخشنده، الهامبخش و هدایت کننده به راه راست است». (فضل الله، 1/25) همچنین در تفسیر آیة76 سورة نمل که میفرماید: « إِنَّ هذَا الْقُرآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُون» « بىگمان، این قرآن بر بنی اسرائیل بیشترِ آنچه را که آنان در بارهاش اختلاف دارند حکایت مىکند» قرآن را چنین وصف میکند که کتابی تجریدی نیست، بلکه ناظر به واقعیت در هر زمان است و هر جامعهای میتواند خود را در این کتاب پیدا کند و احساس کند که این کتاب تصویر حقیقی او را ترسیم کرده است. (فضل الله، 17/241) بر همین اساس بر این نکته سخت تأکید دارد که قرآن کتابی فهمیدنی است و با هر دیدگاهی که قرآن را کتابی اسرارآمیز و معماگونه تلقی کند شدیداً مخالفت میکند. ایشان مقدمة چاپ دوم از تفسیر خود را با پرسشهایی در همین باره آغاز میکند3 و میپرسد که آیا قرآن کتابی پیچیده است که فهم آن به عدة خاصی منحصر است یا چنین نیست، بلکه قرآن کتابی است برای همه تا راه سعادت خود را در آن بیابند. فضل الله دیدگاه دوم را میپذیرد و بر همین اساس از دیدگاه اخباریان که فهم کلام خدا را به عدة خاصی محدود میکنند، سخت انتقاد میکند. فضل الله میگوید: قرآن نه یک کتاب رمز، بلکه کتابی روشن و آشکار است و چنان نیست که خوانندة خود را در ورطة حیرت و سرگردانی رها کند و او نگران باشد که مراد از آیات، چیزی غیر از ظاهر کلام است. حجیت ظواهر نیز که در اصول فقه از آن بحث میشود از همین روست. (فضل الله، 1/8-6) به نظر ایشان عربی بودن قرآن تنها مسألهای زبانی نیست؛ بلکه این ویژگی شامل شیوههای بیان قرآن و فهم آن و اشارات آن و در یک کلام هر آنچه فراتر از مدلول زبانی الفاظ باشد نیز میشود و این همان است که فهم یا ذوق عرفی نام دارد. بنابراین تعقیدات لفظی یا معنوی در قرآن کریم راه ندارد و چنان نیست که برای فهم کلام خدا تلاش ذهنی برای فهم رابطه میان أشیاء لازم باشد؛ زیرا چنین چیزی دور از آن شیوة بیانی است که تفاهم در زبان مبتنی بر آن است. (فضل الله، 1/7) به نظر فضل الله وجود متشابهات نیز هرگز نباید به معنای اسرارآمیز بودن و فهم ناپذیری قرآن گرفته شود، بلکه آیات متشابه آیاتی هستند که بیش از یک مدلول دارند و نقش راسخان در علم هم چیزی جز این نیست که از میان این مدلولها، یک مدلول را که از ظاهر کلام نیز قابل فهم است معلوم کنند.(فضل الله، 1/10-9) همچنین معتقد است که بطن داشتن آیات نیز چیزی فراتر از مدلول لفظی آیات نیست. به نظر ایشان مراد از بطن آیات، معنای کلی و فراتر از زمان عصر نزول است و این معنا چیزی نیست که خارج از مدلول لفظی آیات باشد. (فضل الله،1/14-12) وانگهی، تأویل آیات (مثلاً تأویل «طعام» در آیة 24 سورة عبس به «علم») نیز گرچه از حدود مدلول لفظی خارج است، ولی با تأمل و به تعبیر ایشان «استیحاء» از آیه امری قابل فهم است. (فضل الله،1/16-15)
ب) نقش تلاش و پویایی انسان در فهم قرآن
فضل الله فهم قرآن و ارتباط و انس با آن را امری پویا میداند و معتقد است که قرآن را جز افراد فعال و تلاشگر نمیفهمند؛ یعنی آنان که با تمام وجود و در همة ابعاد اسلامی در صحنهاند. از دیدگاه ایشان قرآن کتابی برای راهنمایی تلاشگران و پویندگان راه خداست و اینان بهرة بیشتری از این کتاب مقدس میگیرند تا دیگران. ایشان در یک مصاحبه دراین باره چنین میگوید: « در مورد تفسیر قرآن من سعی کردم قرآن را در جریان حرکت فکری، سیاسی، اجتماعی و جهادی به صورت تدریجی درک کنم؛ زیرا قرآن از سوی خداوند متعال نیز یک مرتبه و دفعتاً نازل نشده بلکه به صورت تدریجی و به مناسبتهای مختلف نازل شده است؛ به گونهای که این حالت تدریجی خط سیر حرکت اسلامی و فرهنگ قرآنی را ثابت و استوار میکرد... آیات قرآن تنها بیان مجرد نیست؛ بلکه بیانی ناظر به وقایع خارجی و حل مسائل موجود است». (فضل الله، مصاحبه با آیینه پژوهش، /79) فضل الله وجه تسمیه تفسیر خود را نیز با همین دیدگاه خود مرتبط میداند و میگوید این تفسیر را «من وحی القرآن» نامیدهام تا به الهام گیری از قرآن کریم در همة زمینههای حرکت اسلامی در جهت بازگرداندن اسلام به صحنة زندگی اشاره داشته باشم. (فضل الله، مصاحبه با آیینة پژوهش،/80)
ج) رویکرد اعتدالی در برخورد با روایات تفسیری
سید محمد حسین فضل الله با توجه به رویکرد خاص خود، دربارة روایات تفسیری نیز دیدگاه معتدلی دارد. به نظر ایشان روایات تفسیری با اخبار فقهی که دربارة عمل مکلّف است، فرق دارد و بر خلاف آن گونه روایات، باید به حد یقین یا حالتی نزدیک به آن برسد که در غیر این صورت دچار بینظمی و هرج و مرج در عقاید خواهیم شد. بنابراین گاه لازم است که در روایات تفسیری توقف کنیم. فضل الله با نگرشی هوشمندانه، دلیل این امر را این میداند که تفسیر نقش مهمی در شکلگیری ذهنیت مسلمانان دارد و اگر روایات تفسیری بدون بحث و بررسی رها شود، چه بسا معنای نادرستی از آیات را در ذهن مسلمین به وجود آورد که موجب گمراهی شود یا در رویارویی اسلام و کفر سبب شکست مسلمانان گردد. (فضل الله، 1/12-11) فضل الله همچنین دربارة رابطة قرآن و سنت معتقد است که قرآن حجتی یقینی است و لذا باید در بررسیهای فقهی قرآن اساس قرار گیرد و سنت بهعنوان تفصیل دهندة سخن قرآن مورد توجه باشد. زیرا سنت حکم قرآن را تغییر نمیدهد؛ بلکه اگر در قرآن اجمال و غموضی باشد آن را مرتفع میکند. (فضل الله،1/19) از دیدگاه ایشان این سخن نباید به معنای بیارزش تلقی کردن سنت تلقی شود؛ بلکه مراد از تقدم قرآن بر سنت این است که سند قرآن قطعی است، اما سند روایات به نقد و بررسی نیاز دارد. به علاوه، اهتمام به قرآن موجب میشود که ذهن انسان چنان با قرآن انس بگیرد که بتواند از طریق آن، نادرستی احادیث ساختگی را کشف کند. (فضل الله، 1/24) ایشان همچنین معتقد است که عالمان علم اصول باید بحث «حجیت خبر واحد» را به صورت دقیقتری مطرح کنند، زیرا بسیاری از کسان به روایاتی که با مسألة تشریع ارتباطی ندارد، ولی شرایط حجیت آنگونه روایات را دارد اعتماد میکنند و بدتر از آن این است که گاه حتی روایات ضعیف نیز در چنین مواردی پذیرفته میشود، در حالی که این شیوه به هیچ روی درست نیست. (فضل الله،14/13) بر همین اساس فضل الله هرگز روایات ضعیف را بر آنچه به روشنی از آیات فهمیده میشود، تحمیل نمیکند. مثلاً در تفسیر آیة 174 سورة اعراف ممکن است با توجه به بعضی از روایات در ذیل این آیه وجود عالمی به نام «عالم ذر» پذیرفته شود، اما مفسرانی مانند شیخ طوسی، (طوسی، 5/30-28) امین الاسلام طبرسی(طبرسی، 4/767-765) و علامه طباطبایی (طباطبایی، 8/306 به بعد) بر این برداشت خرده گرفته و روایات مربوط به عالم ذر را ضعیف دانستهاند. نیز با اشاره به همین اختلاف، دیدگاه اخیر را میپذیرد و به روایات مربوط به عالم ذر اعتماد نمیکند. (فضل الله،10/284) این رویکرد علامه فضل الله نسبت به روایات تفسیری رویکردی تفریطی نیست؛ یعنی چنان نیست که ایشان خود را ملزم به رد کردن روایات تفسیری بداند و هر روایت را به صرف آنکه در نگاه نخست ناپذیرفتنی بنماید، رد کند. در این زمینه، چنانکه پیش از این نیز اشاره کردیم، نظر فضل الله دربارة آیات نخست سورة عبس نمونة قابل توجهی است. مفسران بزرگ شیعه ضمن نقل روایات نقل شده در سبب نزول این آیات، آنها را نمیپذیرند و نسبت سوء خلق به رسول خدا(ص) را در این روایات نسبتی نادرست میدانند.4 در مقابل، فضل الله گرچه به صحت قطعی این روایات حکم نمیکند، اما در ضمن شش نکته، ابعاد گوناگون این داستان را بررسی میکند و نهایتاً نتیجه میگیرد که میتوان سبب نزول این آیات را به گونهای توجیه کرد که با عصمت و اخلاق کریمانة رسول خدا(ص) نیز ناسازگار نباشد.(فضل الله،24/65-60) این نمونه و نمونههای مشابه دیگر دیدگاه معتدل فضل الله را در زمینة روایات تفسیری نشان میدهد.
د) عدم اهتمام به توضیح مجملات
یکی دیگر از پیامدهای این رویکرد آن است که مفسر از آن جهت که به ابعاد سیاسی، اجتماعی و تربیتی اسلام و توجه به این ابعاد در تفسیر قرآن اهمیت میدهد، چندان به توضیح و تفسیر برخی از آیات مجمل نمیپردازد و به تفصیلاتی که با توجه به ویژگی تربیتی قرآن برای آن فایدهای نمیبیند، علاقه نشان نمیدهد. بر همین اساس ایشان در بسیاری از مواردی که مفسران دیگر از آنچه قرآن کریم به اجمال به آن اشاره کرده است، به تفصیل بحث کردهاند، تنها به اشارة اجمالی بسنده میکند و بحث بیشتر را لازم نمیداند. مثلاً ایشان در تفسیر آیات 83 به بعد سورة کهف، میگوید روش قرآن در ذکر داستانهایی مانند داستان ذیالقرنین آن نیست که به تفصیل بپردازد و شیوة کتب تاریخی را در پیش بگیرد و بنابراین بحث از هویت او را لازم نمیشمارد. (فضل الله، 14/383-382) همچنین در تفسیر آیات4 تا7 از سورة اسراء، به دیدگاهی که در صدد تطبیق این آیات با مسائل عصر حاضر در رویارویی جهان اسلام با صهیونیسم برآمده است اشاره میکند5 و با وجود رهبری شیعیان لبنان در مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و دغدغههای جدی سیاسی، دلیلی برای این تطبیق نمیبیند و ترجیح میدهد که درسهای کلی این آیات را بررسی کند. آنگاه در این باره میگوید: « در این تفسیر به این نکته اشاره کردهایم که به تفصیل آنچه در قرآن مجمل است نمیپردازیم، زیرا این امر مشکل بزرگی نیست و مهم آن است که قرآن اندیشهای را که از آن نمونهای بدست میدهد و درسی میآموزد معرفی کند و ویژگیهای داستان و تفصیلات آن در متن واقع اهمیتی ندارد. بنابراین ما تنها به اشارهای بسنده میکنیم و وارد بحث در تفصیل آیات نمیشویم.» (فضل الله،14/38-37)
هـ) عدم اهتمام به مباحث ادبی در تفسیر
نتیجة دیگری که از این نگاه خاص ناشی میشود آن است که مفسر به رغم آنکه عرب زبان است وحتی سه دیوان شعر با نامهای «یا ظلال الاسلام»، «قصائد من اجل الاسلام و الحیاه» و «علی شاطئ الوجدان» به این زبان دارد، تسلط بر زبان عربی خود را به رخ نمیکشد و در واقع باز هم دغدغههای اجتماعی و تربیتی ایشان باعث میشود که چندان با نکات بلاغی و ادبی آیات در نپیچد و بیشتر مضمون و محتوای آیات را مدنظر قرار دهد. مثلاً در مورد آیات ابتدای سورة اسراء بسیاری از مفسران دربارة واژة «سبحان»، تنوین «لیل»، وجه «أن» در «ألا تتخذوا»، وجه نصب «ذریه» و... مباحث مفصلی مطرح کردهاند،6 اما علامه تنها به اشارات کوتاهی بسنده کرده است. (فضل الله،14/17) همچنین در مورد وجوه اعراب آیة«بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ » در سورة مبارکة قلم نیز اقوال گوناگونی وجود دارد،(درویش،10/165) اما چون در هر صورت معنای آیه روشن است، مفسر هیچ اشارهای به اعراب آیه نکرده است. (فضل الله،23/41) این مبانی پنجگانه چنانکه گفته شد پیوندی تنگاتنگ با گرایش اجتماعی فضل الله در تفسیر دارد. این گرایش در موضع متعددی از این تفسیر خود را نشان میدهد و در آراء و اظهار نظرها و مواضع گوناگون مفسر آشکار میشود. ما برای اینکه این گرایش را به نحوی ملموستر نشان دهیم به چند نمونه توجه میکنیم:
1) توجه به پرسشها و چالشهای زمان
علامه بر اساس همین رویکرد، در تفسیر بسیاری از آیات به مسائل، پرسشها و چالشهای زمان توجه میکند و با عرضة آنها بر قرآن کریم در صدد جستجوی پاسخ برمیآید. مثلاً آیات 6 و7 سورة بقره میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» «در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند- چه بیمشان دهى، چه بیمشان ندهى- برایشان یکسان است [آن ها] نخواهند گروید. خداوند بر دل هاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است». مفسر در تفسیر این آیات در ذیل عنوان « الآیتان فی حرکه الواقع المعاصر» به این پرسش پاسخ میدهد که این آیات در روزگار ما در چه زمینههایی میتوانند درسآموز باشند و مسلمین چگونه با الهام از این آیات باید با کافران روبرو شوند. فضل الله در پاسخ به این پرسش میگوید که شیوة کافران دیروز با کفار روزگار ما تفاوتی نکرده است و مسلمانان تنها در صورت شناختن «موقف قرآنی» در این زمینه، خواهند توانست بهدرستی با دشمنان اسلام مقابله کنند. (فضل الله،1/129-128) نمونة دیگر، آیة183 سورة مبارکة آلعمران است که در سرزنش یهود میفرماید: « الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». «همانان که گفتند: «خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا براى ما قربانیى بیاورد که آتش [آسمانى] آن را [به نشانه قبول] بسوزاند.» بگو: «قطعاً پیش از من، پیامبرانى بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید، براى شما آوردند. اگر راست مىگویید، پس چرا آنان را کشتید؟» فضل الله در تفسیر این آیه در ذیل عنوان «الیهود یثیرون الشبهات و الشکوک فی کل عصر» به مسائل معاصر جهان اسلام در مواجهه با صهیونیسم اشاره و راه حل رویارویی مسلمین با تشکیکها و شبههافکنیهای آنان را ذکر میکند. (فضل الله، 6/427-426) با این حال وقتی تفسیر «من وحی القرآن» را با برخی دیگر از تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی مقایسه میکنیم، میبینیم که اشاره به رویدادهای زمان و آوردن مثال از حوادث روزگار ما به نسبت آن ها کمتر است. مثلاً سید قطب در تفسیر «فی ظلال القرآن»، مرحوم مغنیه در تفسیر «الکاشف» و محمد صادقی تهرانی در تفسیر «الفرقان» بارها به حوادث سیاسی زمان خود و فتنههای دشمنان اسلام اشاره و از این مثالها به منزلة شواهدی برای آیات استفاده میکنند، اما این نکته در تفسیر «من وحی القرآن» در مقایسه با آن تفاسیر کمتر به چشم میآید.
2) نگاه به مسأله غلو
یکی دیگر از از نتایج این رویکرد علامه در تفسیر، نگاه او به مسألة غلو است. فضل الله بر اساس نگاه واقعگرایانه و اجتماعی خود، چندان با نگاه تأویلگرایانه و باطننگرانة شیعی میانهای ندارد؛ هرچند البته در این رویه هم افراط نمیورزد و میکوشد از کنار مسائلی که حساسیت برانگیز است به آرامی بگذرد. ایشان مثلاً در تفسیر آیة 79 و80 سورة آلعمران با اشاره به این مسأله میگوید بحث و بررسی دربارة اسرار پنهان مربوط به شخصیت انبیاء و اولیاء و فرو رفتن در مسائلی که برای ما فهمیدنی نیست، ممکن است به غلو منجر شود و البته در این موارد سخن بر سر نفی و اثبات یک مقام و بررسی صحت و سقم روایات نیست؛ بلکه سخن در این است که چنین مباحثی به امور ضروری اعتقادی و عملی مربوط نمیشود که بحث از آن لازم باشد. بنابراین دلیلی ندارد که ما خود را در این مباحث به زحمت بیندازیم تا نتیجهاش در مواردی دچار شدن به غلو در حق اشخاص باشد. (فضل الله، 6/132-131) در جای دیگری نیز به این نکته اشاره میکند که باید معیارهای مشخصی برای داوری دربارة اشخاص وجود داشته باشد تا از غلو دربارة آنان پیشگیری شود. (فضل الله،14/269)
3) بسامد واژة «حرکت» در این تفسیر
یکی از بهترین راههای بررسی توجه فضل الله به ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام در این تفسیر در مقایسه با سایر تفاسیر روزگار ما توجه به بسامد کاربرد بعضی از واژهها در این تفسیر در مقایسه با تفاسیر دیگر است. ما به این منظور واژة «حرکت» (به دو صورت معرفه و نکره و بدون پسوندها و پیشوندهای دیگر) را در تفسیر «من وحی القرآن» در نظر گرفتهایم. بر اساس یک جستجوی رایانهای، مقایسة این کاربرد با دو تفسیر معاصر شیعی و دو تفسیر معاصر از اهل سنت که هم از نظر اعتبار علمی و هم از حیث حجم با تفسیر «من وحی القرآن» تقریباً برابرند، نتیجة فوقالعاده جالب و قابل توجهی را نشان میدهد. کاربرد این واژه در ترجمة عربی تفسیر نمونه 519 بار و در تفسیر المیزان 122 بار است. همچنین این واژه در تفسیر «التحریر و التنویر» ابن عاشور 108 بار و در «التفسیر المنیر» وهبه الزحیلی 101 بار کاربرد داشته است. این در حالی است که بسامد استعمال این واژه در کل تفسیر من وحی القرآن 2517 بار بوده است! همین نمونة کوچک کافی است تا رویکرد کاملاً اجتماعی و سیاسی مفسر و توجه او به واقعیات زمان را در این تفسیر نشان دهد.
7- تفسیر «من وحی القرآن» در بوتة نقد
تفسیر «من وحی القرآن» از همان ابتدای انتشار، مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته و چنانکه از سخن مؤلف در مقدمه بر میآید، گاه نیز نقدهای تندی درمورد آن ابراز شده است. در این مقدمه، مفسر از کسانی که خود را در جایگاه منتقد قرار داده و به جای نقد به جرح پرداختهاند و سخن او را بر خلاف ظاهرش حمل کردهاند گله میکند و از خوانندگانش میخواهد که دیدگاههایش را با رعایت «ادب علمی و تقوای فکری» نقد کنند. (فضل الله،1/21-20) بر همین اساس و به امید آنکه به توصیة شایستة مفسر گرانقدر عمل کرده باشیم، به چند نکته در نقد این تفسیر اشاره میکنیم:
الف) نداشتن ساختار منسجم
یکی از مهمترین نقدهایی که بر این تفسیر وارد است آن است، که ساختار آن نسبت به تفاسیر دیگر منسجم و منظم نیست و مفسر از الگوی واحدی در تألیف کتاب خود پیروی نکرده است. مثلاً مفسر از ابتدای قرآن تا سورة حج (غیر از سورة هود) در ابتدای تفسیر هر سوره به مقاصد و اهداف کلی آن سوره اشاره میکند، اما از سورة مؤمنون به بعد دیگر به این شیوه وفادار نمیماند. همچنین در پایان بعضی از سورهها (مانند سورههای مطففین، کوثر و ناس) نتایج کلی که از آن سوره گرفته میشود ذکر شده، اما مفسر در پایان بسیاری از سورهها به این روش پایبند نمانده است. وانگهیگرچه مفسر این کتاب را بازبینی کرده و مطالبی را به کتاب افزوده و از جمله به تفسیر المیزان توجه بیشتری نشان داده است، ولی این تغییرات چنانکه گفتیم تنها تا اوایل سورة اعراف در جلد دهم صورت گرفته و در بقیة مجلدات اعمال نشده است و همین امر سبب شده است که این تفسیر ساختار منسجم و یک دستی نداشته باشد. این نکته وقتی بیشتر روشن میشود که میبینیم یازده جزء نخست قرآن در نیمی از این تفسیر و نوزده جزء دیگر در نیمة دوم تفسیر شده است. البته این نکته امری طبیعی است که حجم مباحث مفسر هرچه به پایان نزدیکتر شویم کمتر باشد، به ویژه از آن حیث که مفسر در ابتدا انگیزه و شادابی بیشتری دارد یا آنکه اغلب مباحث مجلدات متأخر را به مباحث پیشین خود ارجاع میدهد، ولی به نظر میرسد، تفاوتی که در تفسیر «من وحی القرآن» به چشم میخورد- و متأسفانه در برخی دیگر از تفاسیر قدیم و جدید نیز به چشم میآید- بیشتر ناشی از عدم انسجام و یکدست نبودن مباحث در این تفسیر است.
ب) کمتوجهی به روایات تفسیری
ایراد دیگر این تفسیر کم توجهی مفسر به روایات تفسیری است. مفسر گرچه چنانکه گفتیم دربارة این روایات دیدگاه معتدلی دارد و گاه به نقل و بررسی آنها نیز میپردازد، اما در موارد بسیاری نیز نه به روایات مجعول یا ضعیفی که دربارة آیات وجود دارد توجه میکند و نه حتی به روایات معتبری که در کتب روایی و تفسیری شیعه نقل شده است، اشارهای دارد. در مواردی هم که به روایات تفسیری اشاره شده است، این روایات اغلب از منابع اصلی نقل نمیشود و به آنچه در تفاسیر از منبع روایی نقل شده اکتفا میگردد. به چند نمونه توجه میکنیم: 1- در تفسیر آیه 102 سورة بقره در اغلب تفاسیر به روایاتی که در کتب فریقین دربارة هاروت و ماروت وجود دارد اشاره شده است. اغلب این روایات، اخبار مجعولی هستند که به هیچ روی نمیتوان آنها را پذیرفت. در این اخبار، هاروت و ماروت دو فرشتهاند که در اثر گناه، تبدیل به انسان میشوند و در زمین به فسق و فجور میپردازند. زنی از بنی اسرائیل آنها را میفریبد و در اثر این گناه به صورت سیارة زهره مسخ میشود. مفسر به این روایات و نقد آن ها هیچ اشارهای نمیکند. (فضل الله،2/141) 2- در تفسیر آیه آخر سورة مبارکة رعد در منابع شیعی روایات متعددی نقل شده که « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » را به امیرالمؤمنین(ع) تفسیر کردهاند و علامه طباطبایی این روایات را در بحث روایی ذیل این آیه از منابعی چون کافی، بصائرالدرجات، معانیالاخبار، تفسیر عیاشی و تفسیر برهان نقل کرده است. (طباطبایی،11/389-388) برخی از مفسران اهلسنت مانند ثعلبی نیز به این روایات اشاره نمودهاند. (ثعلبی،5/303) اما شگفت آن است که فضل الله هیچ اشارهای به این روایات نکرده است. (فضل الله،13/71) 3- نمونة دیگر، تفسیر آیات21 به بعد سورة ص در مورد داستان حضرت داوود(ع) و آزمایش آن حضرت است. مفسر گرچه در اینجا به روایات مجعول در نسبت دادن گناهان بزرگ به آن حضرت اشاره کرده، ولی این روایات را از منابع اصلی نقل نکرده است؛ بلکه خلاصة آن ها را به نقل از تفسیر المیزان آورده است. (فضل الله،19/245) 4- در ذیل آیات 19 تا 23 سورة مبارکه الرحمن روایاتی وارد شده که «دو دریا» را در این آیات به امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س) و «لؤلؤ و مرجان» را به حسنین(ع) تفسیر کرده است و حتی طبرسی هم با وجود اعتدالی که در نقل چنین روایاتی دارد7 اینگونه به آنها اشاره میکند: « از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری نقل شده است که «بحرین» علی و فاطمه(ع) هستند که از آنان لؤلؤ و مرجان یعنی حسن و حسین(ع) بیرون آمدهاند و باکی نیست که آنان دریا باشند، زیرا این امر به دلیل گستردگی فضل و کثرت خیر آنان است؛ زیرا دریا از حیث گستردگیاش چنین نام گرفته است.» (طبرسی،9/305) و مهمتر از او سیوطی نیز این روایات را اینگونه نقل میکند: « ابن مردویه از ابن عباس در مورد این آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» چنین نقل کرده است که مراد علی و فاطمه(ع) است و مراد از آیه «بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ» رسول خدا(ص) است و منظور از آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» حسن و حسین(ع) است و ابن مردویه از أنس بن مالک در این آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» نقل کرده که گفته است مراد از آن على و فاطمه(ع) است که «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» نیز اشاره به حسن و حسین(ع) دارد». (سیوطی، 6/143-142) اما فضل الله در تفسیر این آیات هیچ اشارهای به این روایات نمیکند و این در حالی است که شرح علمی نسبتاً مفصلی به نقل از تفسیر «فی ظلال القرآن» دربارة ویژگیهای زیستی لؤلؤ و مرجان میدهد. (فضل الله،21/312-311) این کاستی در تفسیر «من وحی القرآن» در مقایسه با تفسیری مانند المیزان بیشتر روشن میشود. علامه طباطبایی با آنکه شیوة تفسیر قرآن به قرآن را در پیش گرفته است و دیدگاهش در مورد روایات تفسیری نیز با دیدگاه فضل الله تفاوتی ندارد، در پایان تفسیر هر بخش از آیات بهطور مفصل و با اتکا به منابع متعدد حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنت روایات تفسیری را ذکر میکند؛ چنانکه حتی روایاتی را هم که بهنحو غیرمستقیم به مضمون آیه یا آیات مورد بحث مربوط میشود، از یاد نمیبرد و به نقل یا نقد آن ها نیز میپردازد.
ج) عدم اهتمام به توضیح آیات مجمل در موارد لزوم
نکتة دیگر در نقد این تفسیر آن است که همان گونه که گفتیم یکی از مبانی تفسیری فضل الله در این تفسیر نپرداختن به برخی از آیات مجمل قرآن و اکتفا به برداشت نکات کلی تربیتی از این آیات است. گرچه در اینکه بسیاری از مباحث طولانی مفسران در تفسیر مجملات قرآنی بیهوده است و به اغراض هدایتی و تربیتی قرآن ربطی ندارد، حق با فضل الله است، اما گاه هم نپرداختن مفسر به بحث از این مجملات و تفسیر نکردن آنها نوعی شانه خالی کردن و طفره رفتن مفسر از وظیفهاش به نظر میآید و موجب میشود که همان غرض هدایتی و تربیتی قرآن نیز که بهدرستی مورد اهتمام ایشان است، حاصل نشود. به دو نمونه توجه میکنیم: ۱- نمونة نخست، آیة 96 سورة مبارکة انبیاء است. در این آیه، از «یأجوج و مأجوج» سخن به میان آمده و به ارتباط آن ها با حوادث آستانة قیامت اشاره شده است. اما فضل الله به هویت «یأجوج و مأجوج» هیچ اشارهای نمیکند و دربارة ارتباط آن ها با حوادث قیامت هیچ توضیحی نمیدهد، (فضل الله،15/268) چنانکه در تفسیر آیة94سورة کهف نیز که در آن به «یأجوج و مأجوج» و سدسازی ذیالقرنین برای جلوگیری از هجوم آن ها اشاره شده، هیچگونه توضیحی از جانب ایشان دراین باره داده نمیشود. (فضل الله،14/390) ۲- نمونة دیگر تفسیر «دابه الارض» در آیة82 سورة نمل است. مفسر در تفسیر این آیه پس از نقل سخن علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و نقد نظر ایشان چنین میگوید: « مفسران مباحث مفصلی درباره « دابه» و ماهیت انسانی و حیوانی و صفات عجیب و کیفیت خروج و معنای سخن او مطرح کردهاند که حجت قاطعی درباره این سخنان وجود ندارد و چنانکه دیدیم قرآن آن را بهصورت مبهم ذکر کرده و تفصیل هیچیک از این امور را بیان نفرموده است، پس ما نیز باید فرورفتن در این امور را وانهیم، زیرا فایدهای در آن نیست...» (فضل الله،17/247) در حالیکه بر خلاف نظر فضل الله به نظر میرسد اگر قرار باشد این آیه را با همین اجمال رها کنیم و بحث از حقیقت «دابه الارض» را در آن بیهوده بدانیم. از آیهای با چنین ابهام و اجمال چندان اثری تربیتی نیز بهدست نخواهد آمد. د) کمتوجهی به مباحث ادبی در موارد بایسته نکتة گفتنی دیگر در نقد این تفسیر آن است که همانگونه که اشاره کردیم فضل الله با وجود تبحّر و تسلّطی که در ادبیات عرب دارد، چندان به نکات ادبی و بلاغی قرآن نمیپردازد و بحثهای تربیتی را فدای چنین مباحثی نمیکند. اما این شیوه گاه نیز به تفریط میانجامد و گاه که خواننده از مفسر انتظار دارد نکتهای را توضیح دهد و ابهام آیهای را از حیث ادبی روشن کند، از جانب ایشان پاسخی نمیگیرد. به دو نمونه توجه میکنیم: ۱- در تفسیرآیه دوم سورة مبارکة کهف در وجه نصب «قیماً» میان مفسران اختلاف است8 و این اختلاف چنان است که روشن شدن نتیجة آن به فهم معنای آیه کمک میکند، اما فضل الله اشارهای به دلیل منصوب بودن این واژه نمیکند. (فضل الله،14/266) ۲- نمونة دیگر، اعراب این بخش از آیة27 سورة مبارکة حدید است: «... وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةوَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها...» «و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرّر نکردیم مگر براى آنکه کسب خشنودى خدا کنند، با این حال آن را چنان که حقّ رعایت آن بود منظور نداشتند...» در تفسیر این آیه هیچ اشارهای به وجه نصب «رهبانیه» نمیکند. (فضل الله،22/50-49) این در حالی است که اعراب «رهبانیه» مهم است و به یک مسألة اساسی کلامی ربط پیدا میکند. مسأله آن است که اگر ناصب این واژه فعل «جَعَلْنا» باشد قرار دادن رهبانیت فعل خداست و این تفسیر با دیدگاه اشاعره و معتقدان به جبر مطابق میشود، اما اگر فعل «ابْتَدَعُوا» را قبل از آن در تقدیر بگیریم رهبانیت، به عبد نسبت پیدا میکند و این نحو ترکیب با دیدگاه عدلیه مطابق میشود. (درویش،9/479-477) از همین رو زمخشری که مفسری معتزلی است با پیروی از ابوعلی فارسی همین اعراب اخیر را برمیگزیند. (زمخشری،4/482-481) این نمونه نشان میدهد که بحثهای ادبی در مورد آیات همیشه هم بیهوده نیست و تفریط در کنار گذاشتن این مباحث و بیتوجهی به آنها گاه نیز ممکن است نتایج ناگواری داشته باشد.
نتیجه گیری
از آنچه گفتیم روشن شد که فضل الله چگونه گرایش اجتماعی را به همراه تفسیر اجتهادی و عصری در این تفسیر پیگرفته است و دیدیم که این گرایش چگونه در دیدگاهها و داوریهای گوناگون مفسر در مواضع مختلف تفسیرش اثر گذاشته است. چنانکه گفتیم این تفسیر نسبت به برخی از تفاسیر دیگر معاصر کمتر از انسجام و سامان مناسبی بهرهمند است و شاید همین نکته و نکات دیگری که در نقد این تفسیر به آن اشاره شد موجب شده باشد که این تفسیر با توجه به جایگاه مؤلف آن در عالم اسلام و تشیع کمتر مورد اقبال قرار گیرد. با این حال این امر به هیچ روی از ارزش و اهمیت تفسیر «من وحی القرآن» - که پیش از این به تفصیل دربارة آن سخن گفتیم- نمیکاهد و سعی مفسر عالم و مجاهد آن در تألیف این تفسیر مشکور است و امید است که جهان اسلام و به ویژه تشیع همچنان از برکات وجود این عالم بزرگ و بیدار و روشناندیش و آثار ارزشمند علمی و اجتماعی ایشان بهرهمند باشد.
منابع و مآخذ
1- ایازی، سید محمد علی؛ سیر تطور تفاسیر شیعه، چاپ سوم، کتاب مبین، 1381ش. ۲---------------- ؛ شناختنامه تفاسیر، کتاب مبین، 1378ش. 3- ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق. ۴- خرمشاهی، بهاءالدین و همکاران؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، دوستان و ناهید، تهران، 1377ش. ۵- درویش، محیى الدین؛ اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، سوریه، 1415 ق. ۶- الذهبی، محمد حسین؛ التفسیر و المفسرون، الطبعة الثانیة، دار إحیاء التراث العربی، بیروت،1396ق. ۷- رازى، فخرالدین؛ مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربى، بیروت،1420 ق. ۸- الرضایی الاصفهانی، محمد علی؛ دروس فی المناهج و الاتجاهات التفسیریة للقرآن، تعریب: قاسم البیضائی، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، ۱۳۸۳ش. ۹- الزمخشرى، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ق. 10- سیوطى، جلال الدین؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404ق. 11- شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت- قاهره، 1412 ق. ۱۲- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ، 1417ق. 13- طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش. ۱۴- عظیمی، محمد جواد؛ «گفتگو با استاد محمد حسین فضل الله»، آیینه پژوهش، سال دوم، شمارهی اول، تیرماه و خردادماه 1370ش. ۱۵- عقیقی بخشایشی؛ طبقات مفسران شیعه، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1376 ش. ۱۶- فضل الله، محمد حسین؛ تفسیر من وحی القرآن، سید دار الملاک، بیروت، 1419 ق. ۱۷---------------- ؛ پایگاه اینترنتی به آدرس : http://www.bayynat.ir ۱۸- مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محی؛ مناهج المفسرین، دار المعرفة، بیروت، ۱۹۸۰م. ۱۹- مغنیه، محمد جواد؛ تفسیر الکاشف، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1424 ق.
پی نوشت ها
________________________________________
۱- برای تفصیل بیشتر دربارة زندگی فضل الله نک: خرمشاهی، بهاءالدین (وهمکاران)، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، 2/ 1589، و پایگاه رسمی محمد حسین فضل الله در اینترنت به این نشانی: http://www.bayynat.ir ۲- نک: پایگاه رسمی فضل الله در اینترنت (مطالب تیرماه 1386) ۳- این مقدمه ترجمه شده و در شمارهی 47-46 مجلة پژوهشهای قرآنی به چاپ رسیده است. ۴- نک: مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، 10/664-663؛ التبیان فی تفسیر القرآن،10/ 269-268؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، 20/204-203 و... ۵- این دیدگاه از سید قطب است که فضل الله بدون آنکه نامی از او بیاورد به دیدگاه او اشاره میکند. نک: فی ظلال القرآن، 4 /2214 ۶- نک:إعراب القرآن و بیانه، 5/391-390؛ همچنین: التبیان فی تفسیر القرآن، 6 / 446-443؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 2 / 648-646 و... ۷- این نکتهای است که اهل سنت نیز به آن توجه کرده و او را یک مفسر شیعی معتدل خواندهاند. نک: الذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، 2 / 144-142 ۸- محییالدین درویش این اختلاف را چنین وصف میکند: «اضطربت أقوال النحاة و المفسرین فی اعراب قیما اضطرابا شدیدا»، نک: إعراب القرآن و بیانه، 5/530 ، همچنین نک: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 2/702، مفاتیح الغیب، 21/423 و...