نسخ از دیدگاه شیخ طوسى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
یکى از مباحث جدى و اساسى علوم قرآنى بحث نسخ در قرآن است اهمیت این بحث را از روایات ائمه(ع) که در این باره رسیده مىتوان فهمید. این مقاله، نسخ در قرآن را از دیدگاه شیخ طوسى (ره) با استفاده از دو کتاب »التبیان فى تفسیر القرآن« و »العده فى اصول الفقه« ایشان مورد بررسى قرار داده است. نسخ در قرآن بر سه قسم قابل تصور است: نسخ حکم بدون لفظ. نسخ لفظ بدون حکم، نسخ حکم و لفظ با هم. نسخ حکم بدون لفظ بدین معناست که آیهاى در قرآن ثابت است ولى مفهوم و مفاد تشریعى آن منسوخ گردیده و عمل به آن جایز نیست. از دیدگاه علماى شیعه تنها همین نوخ نسخ است که در قرآن جایز است و دو قسم دیگر به تحریف قرآن مىانجامد و باطل است. شیخ طوسى براى هر کدام از ناسخ، منسوخ و نسخ شرایطى ذکر کرده است. از جمله شرایط ناسخ اینکه باید منفصل و متأخر از منسوخ بوده و امرى قطعى و علمى باشد نه ظنى. و از شرایط کلى نسخ نیز اینکه در احکام شرعى و تکلیفى جارى مىشود و نه در احکام عقلى و تکوینى. مرحوم شیخ وقوع نسخ را در امر و نهى و یا در خبرى که متضمن امر یا نهى است صحیح مىشمارد. همچنین ایشان نسخ کتاب به کتاب و سنت به سنت را در صورتى که از نظر دلالت مساوى باشند جایز مىشمارد. همین طور نسخ کتاب به سنت و سنت به کتاب را در صورتى که سنت خبر مقطوع و متواتر باشد جایز مىداند. شیخ طوسى براى شناسایى ناسخ و منسوخ دو راه بر شمرده است: 1- ناسخ با دلالت لفظى دلالت بر نسخ کند. 2- ناسخ از جهت معنا اقتضاى نسخ داشته باشد.متن
یکى از مباحث جدى و اساسى و داراى منزلت خاص در علوم قرآن، تفسیر و اصول فقه، بحث نسخ است. علم ناسخ و منسوخ از دیر زمان مورد توجه عالمان معارف اسلامى، بویژه مفسران و فقهاء بوده است. با این وجود بحث یاد شده یک بحث اختلافى است و سخن نیز در آن به درازا کشیده شده است. گروهى دامن آن را بسیار گستردهاند؛ مانند «ابوبکر نحاس» در کتاب «الناسخ و المنسوخ» که تعداد آیات منسوخ را به 138 رسانیده است.1 و گروهى نیز درست بر عکس عرصه را تنگ گرفته و آن را تنها در آیات معدودى وارد دانستهاند همچون آیت اللَّه خویى که تنها به نسخ یک آیه2 از قرآن معتقد است. و گروهى نیز نسخ را نقص و کاستى شمرده و آن را زیبنده قامت رساى قرآن نشناختهاند، چون ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى معتزلى که نقص و کاستى را به معناى باطل گرفته و پر واضح است که باطل هرگز عارض قرآن نمىشود. به هر حال نسخ از مباحثى است که دانشمندان اسلامى کتابهاى بسیارى در رابطه با آن تألیف کرده و اکثر مفسران نیز در لابلاى تفسیر خود از آن سخن گفتهاند. از آنجا که نسخ تنها در آیات احکام روى داده است دانشهاى فقه و اصول نیز در این معرکه میداندار و داراى نقشى اساسى هستند. بحث نسخ نزد شیخ طوسى نیز جایگاه ارجمندى داشته به گونهاى که هم در کتاب اصولى خود «العدة فى اصول الفقه» و هم در کتاب «التبیان فى تفسیر القرآن» از آن سخن گفته و ابعاد آن را کاویده است.
اهمیت بحث نسخ
براى نشان دادن اهمیت این بحث کافى است به روایاتى که از ائمه اطهارعلیهم السلام رسیده است نظرى بیافکنیم. ابوعبدالرحمن السلمى، روایت کرده است که علىعلیه السلام به یکى از قضات برخورد کرد و از وى پرسید: «آیا ناسخ را از منسوخ مىشناسى؟ وى گفت: خیر:؛ علىعلیه السلام به وى فرمود: خود و دیگران را به هلاکت انداختهاى، هر حرفى از قرآن دارى وجوهى است.»3 امام صادقعلیه السلام به ابوحنیفه فرمود: «آیا تو، فقیه مردم عراق هستى؟ وى گفت: آرى، امام پرسید: به چه استنادى فتوا مىدهى؟ گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبرش آنگاه امام به او فرمود: «یا اباحنیفه آیا کتاب خدا را آن گونه که باید مىشناسى؟ و آیا ناسخ را از منسوخ تشخیص مىدهى؟ گفت: آرى؛ امام به او فرمود: مدعى دانشى هستى که خداوند آن را جز به اهلش که کتاب رابر آنان نازل کرد نسپرده است.»4 امام صادقعلیه السلام در حدیث احتجاج با صوفیه فرمود: «آیا شما ناسخ و منسوخ قرآن را مىدانید؟ تا آنجا که فرمود: در پى شناخت ناسخ قرآن از منسوخ آن و محکم آن از متشابه آن باشید، خداوند چیزى را که حرام است، حلال نکرده است، این امر موجب نزدیکى شما به خدا و باعث دورى شما از جهل است. جهل و نادانى را براى اهلش بگذارید که اهل جهل بسیارند و اهل علم کم؛ و خداوند فرمود که «فوق کل ذى علم علیم»5 این احادیث و احادیث فراوان دیگر نشان از، اهمیت شناخت و معرفت ناسخ و منسوخ دارد، امرى که موجب اهتمام دانشمندان اسلامى نسبت به آن شده است که شناخت ناسخ و منسوخ، در زمره مقدمات اولیه شناخت تشریع اسلامى است و تا هنگامى که ناسخ از منسوخ شناخته نشود و احکام ثابت و باقى، از احکام زائل و متروک، تشخیص داده نشود استنباط احکام شرعى ممکن نخواهد بود.
نسخ در لغت
در لغت عرب براى نسخ دو معناى اصلى مىتوان یافت که عبارتند از: 1- نقل دادن 2- زایل ساختن. براى این دو معنا در کتابهاى لغت مثالهاى فراوانى موجود است.
1- نقل
استنساخ و انتقال مطالب کتاب؛ «النسخ: نسخ الکتاب» و «نسختُ الکتاب»6 (کتاب را از روى کتاب دیگر نوشتم، مطالب آن را انتقال دادم) و از همین معنا است تناسخ مواریث ؛ «و تناسخ الورثة: ان یموت ورثة بعد ورثة و اصل الارث قائم لم یقسم»7 و «تناسخ الورثة: و هو موت ورثة بعد ورثة و المیراث لم یقسم»8 یعنى انتقال و تحویل ارث بدون این که از نسلى به نسل دیگر تقسیم شود. از همین معنا است تحویل و تغییر دادن؛ «و قال آخرون: قیاسه تحویل شىء الى شىء»9.
2- زایل ساختن
از بین بردن و باطل کردن چیزى؛ «نسخت الشمس الظلّ و انتسخه: ازالته» و «نسخت الریح آثار الدار: غیرتها» و «نسخه الآیة بالآیة: ازالة مثل حکمها، فالثانیة ناسخة و الاولى منسوخة»10 «و النسخ: ازالتک امراً کان یعمل به، ثمّ تنسخه بحادث غیره. کالآیة تنزل فى امر، ثم یخفّف فتنسخ بأخرى، فالاولى منسوخة و الثانیة الناسخة»11 آنچه در معناى لغوى نسخ باید مورد توجه قرار گیرد این است که در انتقال و جابجایى یا ازاله و ابطال چیزى همیشه جانشینى باید موجود باشد و اگر کتابى از روى کتاب دیگر استنساخ مىشود کتاب دوم جانشین کتاب اول مىشود. اگر آفتاب سایه را نابود و زایل مىکند روشنى آفتاب جانشین تاریکى سایه مىشود. همچنین اگر پیرى جاى جوانى را مىگیرد پس جانشینى در معناى نسخ اهمیت زیاد دارد. و این مطلب در بعضى کتابهاى لغت آمده است از جمله «معجم مقاییس اللغة» ابن فارس: «قال قوم: النسخ، رفع شىء و اثبات غیره مکانه. و کل شىء خلف شیئاً فقد انتسخه»12 همین مطلب در معناى اصطلاحى نسخ نیز چنانکه خواهیم دید لحاظ شده است. برخى علاوه بر این دو معنا که گفته شده معانى دیگرى نیز اضافه کردهاند، مانند: استنساخ، تحویل، ابطال و تبدیل که ما همه آنها را تحت دو معناى اصلى (نقل و ازاله) آوردهایم.
معناى لغوى نسخ در دیدگاه شیخ
شیخ طوسى نیز در معناى لغوى به دو معنایى که یاد شد معتقد است. ایشان در کتاب «العدة فى اصول الفقه» مىنویسد، نسخ در لغت دو معنا دارد: 1- ازاله؛ چنان که گفته مىشود: «نسخت الشمس الظل» و «نسخت الریح آثارهم» 2- نقل؛ گفته مىشود: «نسخت الکتاب» در اینکه واژه نسخ در کدام یک از دو معنا حقیقت و مجاز است شیخ در آغاز عقیده ابوهاشم را مىآورد که نسخ را در اولى حقیقت و در دومى مجاز مىداند، سپس خود مىگوید که حق آن است که نسخ در هر دو معنا حقیقت است؛ چرا که اهل لغت این گونه آن را استعمال مىکنند.13 شیخ در «تبیان» نسخ را با بدل و خلف شبیه یکدیگر دانسته و از قول ابن درید آورده است که: «کل شىءٍ خلف شیئاً فقد انتسخه، و نسخت الشمس الظل، و انتسخ الشیب الشباب» و در آخر نیز گفته است: «اصل الباب: الابدال من الشىء غیره»14 تبدیل شدن چیزى به چیز دیگر.
نسخ در اصطلاح
وقتى کلمه نسخ را در کاربرد قرآنپژوهان و مفسران نگاه مىکنیم، مىبینیم که این کلمه از مراحل مختلف و متعددى گذر کرده است. این مراحل از روزگاران نخستین این علم آغاز مىشود که برخى از صحابه کلمه نسخ را تنها بر مخالفت ظهور لفظى آیهاى با آیه دیگر اطلاق مىکردند؛ حتى اگر این مخالفت به نحو عموم و خصوص من وجه یا عموم و خصوص مطلق و یا یکى از دو آیه مطلق و دیگرى مقید بوده باشد. شاید این فراخى در استعمال، ناشى از گسترش دریافت خود ایده نسخ باشد، چنانکه مىتواند برآیند دریافت ابتدایى از برخى آیات قرآنى باشد و از اینجاست که میان قرآنپژوهان در تعیین آیات منسوخ و آیات ناسخ اختلاف افتاده برخى تعداد آنها را افزوده و برخى دیگر به تعدادى اندک محدود ساختهاند. ولى با گذشت زمان، بر آن شدند که میان نسخ، تقیید، تخصیص و بیان فرق بگذارند و نسخ را تنها در ایدهاى مخصوص منحصر کنند و گفته شده است که اولین کوشش در این راه از سوى شافعى بوده است.15 ما در اینجا در آغاز دیدگاه شیخ را در تعریف نسخ از «العدة فى اصول الفقه» و سپس از «تبیان» مىآوریم و آنگاه به تعاریف بعضى از علما اشاره خواهیم کرد. شیخ در «العدة فى اصول الفقه» پس از آوردن معناى لغوى نسخ مىنویسد: «استعمال این لفظ (نسخ) در شریعت بر خلاف لغت است اگر چه بین آن شباهت وجود دارد» و وجه شباهت را اینگونه بیان مىنماید: «إنّ النص اذا دلّ على انّ مثل الحکم الثابت بالنص المتقدم زائل على وجه لولاه لکان ثابتاً صار بمنزلة المزیل لذلک الحکم، لانّه لولاه لکان ثابتاً، فاجرى استعمال لفظ النسخ فیه مجرى الریح المزیلة الآثار.» و افزوده شده است که این گفته ابوهاشم است.16 شیخ در تبیان نیز ابتدا تعریف رمانى از نسخ را مىآورد سپس به رد آن مىپردازد. تعریف رمانى از نسخ چنین است: «النسخ الرفع لشىء قد کان یلزمه العمل به الى بدل، و ذلک کنسخ الشمس بالظلّ، لانّه یصیر بدَلا منها - فى مکانها» شیخ این تعریف را این گونه رد مىکنند که: «و هذا لیس بصحیح لانّه ینقض بمن تلزمه الصلاة قائماً ثم یعجز عن القیام، فانّه یسقط عنه القیام لعجزه، و لا یسمّى العجز ناسخاً و لاالقیام منسوخاً، و ینقض بمن یستبیح بحکم العقل عند من قال بالاباحة، فاذا ورد الشرع یحظره، لایقال الشرع نسخ حکم العقل، و لاحکم العقل یوصف بانه منسوخ» و سپس تعریف خود را از نسخ چنین ارائه مىنماید: «و هو ان حقیقة کل دلیل شرعى دلّ على انّ مثل الحکم الثابت بالنص الاوّل غیر ثابت فیما بعد على وجه لولاه لکان ثابتاً بالنص الاوّل مع تراخیه عنه»17 «نسخ در حقیقت دلیل شرعى است که دلالت مىکند بر اینکه مثل حکمى که با نص اول ثابت بود دیگر ثابت نیست بطورى که اگر این دلیل شرعى نبود آن (مثل حکم) ثابت بود. البته باید این دلیل شرعى بعد از نص اول باشد.» شیخ در مقدمه تفسیر همین تعریف را براى «ناسخ» دارد: «و اما الناسخ فهو کل دلیل شرعى یدل على زوال مثل الحکم الثابت بالنصّ الاوّل فى المستقبل على وجهٍ لولاه ثابتاً بالنصّ الاوّل مع تراخیه عنه»18 سپس شیخ به توضیح تعریف خود مىپردازد و مىگوید: از آن جهت گفتیم «دلیل شرعى» زیرا که دلیل عقلى هر گاه بر زوال مثل حکمى که با نص اول ثابت شده دلالت کند نسخ نامیده نمىشود. به همین منظور هر گاه مکلف به عبادات، دچار عجز یا زوال عقل شود، به حکم عقل، عبادات از او ساقط مىگردد ولى این دلیل ناسخ نامیده نمىشود. و بدین خاطر «مثل حکم» را اعتبار کردیم و خود حکم را معتبر نشمردیم چون جایز نیست خود آنچه به آن امر شده نسخ شود، زیرا به بداء مىانجامد، و گفتیم که حکم با نص شرعى ثابت باشد، زیرا که آنچه با عقل ثابت شده اگر به وسیله شرع زوال یابد نمىتوان گفت که حکم عقل نسخ شده است. به همین دلیل اگر حکم شرع نبود، اعمال نماز و طواف از نظر عقل قبیح مىنمود و اکنون که شرع به آنها حکم کرده نمىتوان گفت که شرع حکم عقل را منسوخ گردانیده است. و بدین جهت قید «با تراخى» را اعتبار کردیم که ادله مقارن با هم ناسخ یکدیگر نیستند و چه بسا اگر لفظ عام باشد ادله مخصص باشند و اگر لفظ خاص باشد، ادله مقیّد باشند. بنابراین اگر خداوند فرمود: «اقتلوا المشرکین الا الیهود» «مشرکان را بکشید مگر یهود را» این قسمت «الا الیهود» قسمت قبلى «اقتلوا المشرکین» را نسخ نمىکند. و همچنین اگر خداوند فرمود: «فسیحوا فى الارض اربعة اشهر» (توبه/ 2) «مدت چهار ماه در زمین به سیاحت بپردازید» سیاحت را در زمین به چهارماه مقید کرد و این قید، بیش از چهارماه سیاحت را نسخ نمىکند. و در آیه زنا که خداوند مىفرماید: «فاجلدوا کل واحدٍ منهما مائة جلدة» (نور/ 2) «به هر یک از آن دو ]زن و مرد[ صد تازیانه بزنید» تعداد ضربات را در لفظ آیه مقید فرمود، این قید، بیش از صد تازیانه زدن را نسخ نمىکند. در میان دانشمندان، شهاب الدین احمد البحرانى معروف به «ابن المتوّج» از علماى معروف قرن هشتم هجرى قمرى، تعریفى مشابه تعریف شیخ از نسخ ارائه کرده است. ایشان چنین مىگوید: «نسخ برطرف شدن مثل حکمى است که به نص نخستین ثابت است در آینده به وسیله دلیل شرعى متأخر»19 شارح کتاب، عبدالجلیل حسینى قارى، از علماى قرن دهم در شرح این جمله آورده است: «نسخ، هر دلیل شرعى است که دلالت دارد بر اینکه حکمى که به نص پیشین ثابت بوده در آینده ثابت نیست به طورى که اگر این دلیل نبود آن حکم، به نص پیشین ثابت بود در حالتى که این حکم دوم که ناسخ حکم پیشین است متأخر از آن حکم است.»20 مرحوم میرزاى قمى در «قوانین الاصول» تعریف دیگرى از نسخ مطرح کرده است: «رفع الحکم الشرعى بدلیل شرعى متأخّر على وجهٍ اذا لم یکن الدلیل الشرعى متأخّر موجوداً کان الحکم الشرعى السابق ثابتاً و مستمراً، إنّ النسخ لیس بابطال بل بیان لأنتها مدة الحکم»21 بهترین تعریف در رابطه با نسخ از آیة اللَّه خویى است که مىفرماید: «هو رفع امر ثابت فى الشریعة المقدسة بارتفاع أمده و زمانه سواء أکان ذلک الامر المرتفع من الاحکام التکلیفیة ام الوضعیة...»22 علامه طباطبایى نیز نسخ را این گونه تعریف مىنماید: «نسخ به معناى کشف از تمام شدن عمر حکمى از احکام است.»23 و تعریف ایشان از نسخ در کتاب «قرآن در اسلام» چنین است: «نسخ در قرآن مجید بیان انتهاء زمان اعتبار حکم منسوخ است به این معنى که مصلحت جعل و وضع حکم اولى مصلحتى محدود و موقت باشد و طبعاً اثرش نیز که حکم است محدود و موقت در مىآید و پس از چندى حکم دومى پیدا شده و خاتمه یافتن مدت اعتبار حکم اولى را اعلام مىکند...»24 و آیت اللَّه معرفت نیز در «التمهید» این گونه نسخ را تعریف نموده است: «نسخ، برطرف شدن تشریع قبلى است که به حسب ظاهر، اقتضاء دوام و همیشگى دارد بوسیله تشریع بعدى؛ به نحوى که جمع بین آن دو ممکن نباشد.»25
نسخ حکم یا نسخ تلاوت
شیخ در ذیل آیه: «ما ننسخ من آیةٍ او ننسها نأت بخیرٍ منها او مثلها...» (بقره/ 106) «هر آیه را که نسخ کنیم یا فرو گذاریم، بهتر از آن یا همانندش در میان آوریم» آورده است که: در چگونگى نسخ بر چهار وجه اختلاف شده است: 1- گروهى گفتهاند: نسخ حکم و تلاوت هر دو با هم جایز است نه هر یک بدون دیگرى. 2- برخى گفتهاند: نسخ حکم بدون نسخ تلاوت جایز است. 3- بعضى نیز گفتهاند: نسخ قرآن از لوح محفوظ جایز است. همان گونه که کتابى از روى کتاب دیگر نسخ مىشود. (گویا در اینجا نسخ به معناى نقل و استنساخ آمده است) 4- گروه چهارمى هم گفتهاند: نسخ تلاوت تنها بدون حکم و نسخ حکم تنها بدون تلاوت، و نسخ تلاوت و حکم با هم جایز است. و همین مورد نیز صحیح است.»26 حال به اقسام نسخ در وجه چهارم خواهیم پرداخت.
اقسام از نسخ در قرآن
مفهوم نسخ در قرآن سه احتمال را بر مىتابد: 1- نسخ حکم بدون لفظ 2- نسخ لفظ بدون حکم 3- نسخ حکم و لفظ با هم27
1- نسخ حکم بدون لفظ
نسخ حکم بدون نسخ لفظ به این معنا است که آیهاى در قرآن مضبوط و ثابت باشد ولى مفهوم و مفاد تشریعى آن منسوخ گردیده و عمل به آن جایز نباشد اکثر دانشمندان و مفسران این نوع نسخ را پذیرفتهاند.28 شیخ براى این نوع نیز مثالهایى آورده است: مانند آیه عده زنى که شوهرش مرده است و باید یک سال عده نگه دارد،29 حکم آن منسوخ است ولى تلاوت آن باقى است. و مانند آیه نجوى30 و آیه وجوب ثبات و پایدارى یک نفر در مقابل ده نفر31، و آیه حبس زنى که فاحشهاى مرتکب شده است32، که این گونه آیات حکم آنها نسخ شده است ولى تلاوت آنها همچنان باقى است. و این نوع نسخ باور کسانى را که معتقد به عدم جواز نسخ در قرآن است باطل مىکند چرا که این نوع در قرآن موجود است.33
2- نسخ لفظ بدون حکم
مراد از این نوع نسخ آن است که آیهاى بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده و قرائت نیز مىشده و داراى حکم تشریعى بوده است، سپس تلاوت و نص لفظ آن نسخ شده، ولى مفاد حکمى که در برداشته حفظ و براى همیشه باقى باشد. این نوع نسخ از نظر شیعه مردود است و اعتقاد به آن اعتقاد به تحریف قرآن است. مدرک و دلیل این نوع تنها روایات آحاد است که در نسخ قرآن نمىتواند اثرى داشته باشد.34 شیخ براى این نوع، تنها آیه رجم را مثال مىآورد که گفته شده این آیه نازل شد، پس لفظ و قرائت آن رفع گردید ولى حکم آن باقى است: «و الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة، فانهما قضیا الشهوة جزاء بما کسبا نکالا من اللَّه عزیز حکیم» البته شیخ در مورد این به اصطلاح آیه دو جمله داردکه بر هر دو ادعاى اجماع مىکند یکى اینکه رجم بر محصنه واجب است. و دیگر اینکه آیهاى که متضمن این حکم بوده است منسوخ گردیده.35 این دو جمله از سوى شیخ از دیدگاه شیعه بسیار عجیب است. شیخ در کتاب «العدة» خود نیز این نوع نسخ را جایز مىداند و مىنویسد: «و اما نسخ التلاوة مع بقاء الحکم، فلا شبهة فیه لما قلناه من جواز تعلق المصلحة بالحکم دون التلاوة»36
3- نسخ لفظ و حکم با یکدیگر
این بدان معنا است که آیهاى که مشتمل بر حکم تشریعى بوده و مسلمانان آنرا قرائت مىکرده و به حکم آن عمل مىنمودهاند،نسخ شده و حکم آن باطل گردیده و تلاوت آن نیز بطور کلى فراموش شده است. این نوع نسخ نیز از نظر شیعه باطل است و داراى همان اشکالات نوع دوم است.37 شیخ براى این نوع دو مثال آورده است: اول آنکه مخالفان یعنى عامّه از عایشه نقل کردهاند که ابتدا خداوند ده بار شیر دادن را موجب محرمیت قرار داده بود و «ان عشر رضعات یحرمن» را نازل کرده سپس با پانزده بار نسخ شد. یعنى هم تلاوت و هم حکم، هر دو نسخ شد. دوم آنچه از ابوبکر روایت شده که قرائت مىکرد «لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر»38 و آنچه بعید و عجیب است اینکه شیخ در مورد این نوع نیز گفته است: «هو مجوز و ان لم یقطع بانه کان» «این نوع - نسخ حکم و لفظ با هم - جایز است اگر چه به وقوع آن قطع و یقین حاصل نشده است.»39 این در حالى است که علماى شیعه این نوع را نیز مردود مىشمارند.40 شیخ جواز این نوع از نسخ را در کتاب «العدة» نیز متذکر شده است. «و اما جواز النسخ فیهما، فلا شبهة ایضاً فیه لجواز تغیر المصلحة فیهما»41 شیخ بار دیگر ذیل آیه 106 سوره بقره مىنویسد: «و قد جاءت اخبار متظافرة بانّه کانت اشیاء فى القرآن نسخت تلاوتها، فمنها ما روى عن ابى موسى: انهم کانوا یقرؤون (لو ان لابن آدم وادیین من مال لابتغى الیهما ثالث، لا یملا جوف ابن آدم الا التراب و یتوب اللَّه على من تاب) ثم رفع و روى عن قتادة قال: حدثنا انس بن مالک أن السبعین من الانصار الذین قتلوا ببئر معونة، قرأنا فیهم کتاباً (بلغوا عنّا قومنا انّا لقینا ربّنا، فرضى عنا و ارضانا) ثم ان ذلک رفع. و منها الشیخ و الشیخه و هى مشهورة. و منها ما روى عن ابى بکر انه قال: کنا نقرأ (لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر). و منها ما حکى: ان سورة الاحزاب کانت تعادل سورة البقرة - فى الطول - و غیر ذلک من الاخبار المشهورة بین اهل النقل»42 شیخ پس از نقل این مطالب، هیچ گونه نقد و ردى بر آنها نیاورده است و با توجه به آنچه در اقسام نسخ آمد، مىتوان نتیجه گرفت که شیخ هر سه نوع نسخ را پذیرفته است. و این مسئله با توجه به اینکه علماء شیعه اخبار نسخ تلاوت بدون حکم و تلاوت و حکم با هم را اخبار آحاد مىدانند و شیخ نیز در مورد قرآن به هیچ وجه خبر واحد را نمىپذیرد بسیار عجیب است. خود ایشان در مقدمه این مطلب که در مورد قرآن خبر واحد مورد قبول نیست صریحاً اشاره دارد و مىنویسد: «امّا طریقة الاحاد من الروایات الشاردة، و الالفاظ النادرة فانّه لایقطع بذلک و لا یجعل شاهداً على کتاب اللَّه...»43 در مورد نسخ قرآن با خبر واحد نیز در «العدة فى اصول الفقه» مىگویند که به اجماع علماء نسخ قرآن به خبر واحد جایز نیست. ولى در مورد این دو نوع نسخ هیچ گونه نقد و ردى ندارند و آنرا پذیرفتهاند.
شرایط ناسخ44
شیخ براى ناسخ چند شرط ذکر کرده است: 1- شرط اول این است که مراد از حکم ناسخ غیر از مراد از حکم منسوخ باشد، زیرا که اگر مراد ناسخ همان مراد منسوخ باشد دلالت بر بداء خواهد داشت و اقتضاى این امر، قبح امر و نهى است. و به همین خاطر واجب مىشود که آنچه را که ناسخ به آن دلالت کند غیر از آن چیزى باشد که منسوخ آن را در بر مىگیرد. شیخ در این مورد مىگوید: با این شرط (که مراد از ناسخ غیر منسوخ باشد) سخن کسى که نسخ را به زوال حکم بعد از استقرار آن تعریف کرده است باطل خواهد شد؛ زیرا حکم، زمانى که مستقر و ثابت گردید آن حکم مراد و مقصود است و رفع آن صحیح نیست چرا که به فسادى که گفتیم مىانجامد. و هم چنین با این شرط گفته کسى که نسخ را به «رفع المأمور به بالنهى عنه» تعریف کرده است باطل مىشود. زیرا اگر این گونه باشد مستلزم اجتماع امر و نهى خواهد بود و این نیز به فساد مىانجامد. 2- شرط دوم ناسخ این است که منفصل از منسوخ باشد و اگر متصل باشد ناسخ نامیده نمىشود. مانند: «فاعتزلوا النّساء فى المحیض و لا تقربوهنّ حتّى یطهُرن فاذا تطهّرن فأتوهنّ من حیث امرکم اللَّه» (بقره/ 222) «پس در مدت حیض از زنان کناره بگیرید و با آنان نزدیکى نکنید تا پاک شوند و چون پاکیزه شدند آن گونه که خدا فرموده است با آنان بیامیزید.» که اینجا «حتى یطهرن...» ناسخ نیست براى اینکه متصل به حکم قبل از خود است. 3- شرط سوم آن که ناسخ باید امر قطعى و علمى باشد نه ظنى. بنابراین خبر واحد که مظنون است نمىتواند قرآن را نسخ نماید. 4- از دیگر شرایط حتمى ناسخ این که باید متأخّر از منسوخ باشد.45
شرایط منسوخ
شیخ براى منسوخ نیز چند شرط بیان کرده است: 1- اولین شرط این است که حکم منسوخ موقت نباشد. مانند افطار به شب «ثمّ اتّموا الصّیام الى الّیل» (بقره/ 187( در اینجا حکم روزه موقت است و در شب باید افطار نمود. حکم به افطار ناسخ حکم روزه نیست. 2- از شرایط دیگر منسوخ این که قیاس و یا مشابه از ادله دیگر استنباط نزد اهل سنت، نباشد. 3- حکم منسوخ باید مورد علم و قطع و از احکام شرعى باشد نه از افعال عرفى. 4- براى حکم منسوخ، بدل و جانشین در احکام شرع نباشد؛ مانند کفاره روزه.46
شرایط نسخ
شیخ علاوه بر شرایطى که براى ناسخ و منسوخ برشمرده چند شرط کلى براى نسخ نیز بیان کرده است: 1- شرط حتمى نسخ این است که در احکام شرعى جارى مىشود. یعنى هم ناسخ و هم منسوخ باید شرعى باشند و اگر یک طرف عقلى باشند نسخ واقع نشده است. 2- شرط نسخ این نیست که به جاى منسوخ حکم سبکتر یا شدیدتر نازل شود بلکه تابع مصلحت حق است.47 3- نسخ باید در احکام تکلیفى باشد نه در افعال تکوینى. افعالى که حسن و قبح ذاتى دارند. توضیح آنکه شیخ در فصل مخصوص افعال مکلف گفته است افعال بر دو نوع است: اول آنکه نسخ در آن صحیح است و دوم آنکه نسخ در آن صحیح نیست. و بعد مىگوید افعالى، که در آنها نسخ جایز نیست دو قسم است: اول - افعالى است که سلب صفت ذاتى از آنها ممکن نیست مانند: وجوب انصاف و شکر منعم و قبح کذب و نادانى و سایر امور عقلیهاى که سلب صفت از آنها نتوان نمود. سپس شیخ به این عبارت تعلیل مىنماید: «لان من المحال ان یکون الانصاف مع کونه انصافاً و شکر النعمه مع کونه شکراً للنعمه یخرجان من کونهما واجبین و کذلک لایصحّ ان یخرج الجهل و الکذب عن القبح الى الحسن، فعلم بذلک أن معنى النسخ لایصحّ فى جمیع ذلک» دوم - در افعالى که «لطف» اند نسخ جایز نیست. مانند وجوب معرفت خدا و صفات او و وجوب معرفت ولى خدا، زیرا که خارج شدن آنها از باب «لطف» ممکن نیست و به همین خاطر نسخ آنها صحیح نمىباشد.»48 سپس شیخ قسم دوم از افعال مکلف یعنى قسمى که وقوع نسخ در آنها جایز است را توضیح مىدهد: «اما آنچه نسخ در آن صحیح است عبارت است از هر فعلى که تغییر آن از حسن به قبح جایز باشد: و به وجهى حسن باشد و به وجه دیگر قبیح؛ و در زمانى حسن باشد و در زمان دیگر قبیح؛ و براى شخصى حسن باشد و براى شخص دیگر قبیح؛ و آن مانند منفعتها و ضررها است، و در آن به جنس فعل اعتبارى نیست، بلکه اعتبار در آن به وجوهى است که فعل بر آن واقع مىشود. و براى آن تمام شرعیات را مىتوان مثال آورد چرا که در زمانى غیر از زمان دیگر و براى شخصى غیر از شخص دیگر و به وجهى غیر از وجه دیگر واجب مىشوند. مثلاً بر حائض ترک نماز و روزه واجب مىشود ولى بر دیگران آن واجب نیست بلکه قبیح نیز هست.49
نسخ در اخبار
شیخ در آغاز اخبار را به دو نوع تقسیم مىکند: اول: خبرى که متضمن معناى امر یا نهى است. دوم: خبرى که متضمن معناى امر یا نهى نیست، بلکه تنها از صفت چیزى حکایت مىکند. اما آن خبرى که معناى امر و نهى دارد، نسخ در آن جایز است. و دلیل آن امکان تغییر آن از لحاظ حسن و قبح است. اما خبرى که معناى امر یا نهى ندارد آن نیز بر دو نوع است: اول آنکه تغییر آن صفت جایز نمىباشد. در این نوع، نسخ نیز جایز نیست، حتى انتقال آن صفت به ضدش نیز جایز نمىباشد مانند اخبار از صفات خداى تعالى و وحدانیت او. نوع دیگر آنکه انتقال از آن صفت جایز باشد. در این نوع، نسخ به خاطر تغییر و انتقال صفت از موصوف علیه جایز است.50 در توضیح همین مطلب آنچه را شیخ در مقدمه و در تفسیر آیه 106 سوره بقره آورده نیز باید افزود و آن از این قرار است که: «نسخ در امر و نهى بالاتفاق جایز است و هم چنین در خبرى که تغییر صفت در آن صحیح است، چرا که آن خبر متضمن معناى امر است، مانند این آیات: «و للَّه على النّاس حجّ البیت» (آل عمران/ 97) و «المطلّقات یتربّصن بانفسهنّ» (بقره/ 228) که هر سه آنها به رغم اینکه خبر هستند امّا نسخ در آنها صحیح است. اما خبرى که تغییر در آن جایز نیست، نسخ نیز در آن صحیح نیست. مانند اخبار از صفات خداى تعالى و صفات اجناس که تغییر در آنها صحیح نیست مانند: قادر، عالم، سمیع و بصیر.»51 و در تفسیر آیه 106 سوره بقره نیز مىنویسد: خبر بر دو قسم است: اول: آنکه متضمن معناى امر به معروف است، در این نوع خبر نسخ جایز است. دوم: آنکه متضمن خبر دادن از صفات امر است که تغییرى در نفس آن و همچنین تغییر آن از حسن به قبح و از قبح به حسن جائز نیست. در این نوع، نسخ نیز امکان ندارد. افعال نیز بر سه قسم هستند: اول: حسن هستند. مانند اراده افعال واجب یا مستحبى که تغییرش جایز نیست. مانند شکر منعم، و رد ودیعه و امانت، احسان خالص و غیر آنها. دوم: قبیح هستند. مانند اراده قبیح و فعل جهل. سوم: هر دو احتمال حسن و قبح مىرود. مانند سایر افعالى که به وجهى حسن هستند و به وجهى دیگر قبیح مىشوند. مثال این سه قسم به ترتیب زیر است: در نوع اول و دوم نسخ جایز نیست امّا در وجه سوم نسخ جایز است.52
زمینههاى نسخ
همانطور که در بحث شرایط نسخ گذشت شیخ نسخ را در امر و نهى و خبرى که متضمن معنى امر یا نهى است صحیح مىشمارد.53 وى در «العدة فى اصول الفقه» مىنویسد: «نسخ در شرعیات جایز است. و این جواز بر خلاف عقیده یهود مىباشد. پیروان اسلام (جز ابومسلم اصفهانى) نسخ را در احکام شرعى جایز شمردهاند54 و جواز آنان مستند به حکم قبله، نسخ وجوب مقابله یک تن مسلمان برابر ده تن کافر، نسخ حکم عده وفات و تقلیل آن از یک سال به چهار ماه و ده روز مىباشد.»55 توضیح آنکه نسخ در احکام عرفى به علت جهل و عدم احاطه قانون گذار به مصالح و مفاسد صورت مىگیرد، در حالى که نسخ در شرعیات به معناى واقعى خود (از جهت عدم احاطه خداوند متعال) نیست، بلکه در ظاهر، حکم شرعى ثبات داشته ولى در واقع، محدود به زمان مورد مصلحت بوده است.
نسخ حکم قبل از وقت عمل
علماء در مورد اینکه آیا نسخ چیزى قبل از وقت عملش جایز هست یا نه، اختلاف کردهاند. گروهى از اصحاب شافعى نسخ قبل از وقت عمل جایز دانستهاند، شیخ مفید نیز همین عقیده را داشته است. متکلمان معتزله و بیشتر اصحاب ابوحنیفه و بعضى از اصحاب شافعى بر این عقیدهاند که جایز نیست. و همین عقیده را سید مرتضى نیز اختیار کرده است. شیخ پس از بیان این مطلب مىافزاید که این عقیده نزد من قوىتر است و دلیل آن دو چیز است: اول آنکه اجتماع امر و نهى لازم مىآید. دوم اینکه به بداء مىانجامد.56 و در تفسیر آیات «فلمّا اسلما و تلّه للجبین. و نادیناه أن یا ابراهیم. قد صدّقت الرؤیا إنّا کذلک نجزى المحسنین» (صافات/ 105-103) «آنگاه چون هر دو گردن نهادند و او را بر گونهاش به خاک افکند ندایش کردیم که اى ابراهیم، رؤیایت را به حقیقت باور داشتى، ما بدین سان نیکوکاران را جزا مىدهیم.» نیز به این موضوع اشاره کرده است و چنین مىگوید: «کسانى از مردم به این آیه بر جواز نسخ، قبل از وقت عمل استدلال کردهاند، چرا که خداوند تعالى ابراهیم را به ذبح فرزندش اسماعیل امر کرده سپس آن را قبل از اینکه انجام بدهد نسخ کرده است. امکان ندارد که بگوییم وقت آن (ذبح) گذشته بوده است، زیرا اگر او کار را از وقتى که به او امر شده تأخیر مىانداخت عاصى و گنهکار بود. و هیچ اختلافى در این نیست که ابراهیمعلیه السلام هیچ عصیانى در این کار نکرده است. پس دلالت مىکند بر اینکه حکم قبل از وقت عملش نسخ شده است. کسانى که نسخ را قبل از وقت عمل جایز نشمردهاند در مورد این آیه نیز جواب هایى دادهاند.»57
نسخ کتاب به کتاب و نسخ سنت به سنت و نسخ اجماع و قیاس
شیخ در رابطه با عنوان فوق این گونه سخن گفته است که: اول - نسخ کتاب به کتاب بالاتفاق جایز است به دلیل اینکه آن دو در وجوب علم و عمل مساوى هستند، پس همان گونه که تخصیص آیهاى از قرآن به آیه دیگر و بیان آیهاى با آیه دیگر جایز است، همچنین نسخ آیه به آیه دیگر نیز جایز است. دوم - نسخ سنت به سنت در صورتى که در دلالت مساوى باشند جایز است. اگر اولى خبر واحد باشد نسخ ساقط است، زیرا که ما به آن عمل نمىکنیم. ولى بر طبق مذهب فقهاء اهل سنت نسخ خبر واحد به خبر واحد جایز است. مثال این مورد نیز آن است که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در آغاز از زیارت قبور و ذخیره کردن گوشت قربانى نهى کرد، سپس نهى را برداشت و آن را مباح نمود. سوم - نسخ اجماع جایز نیست؛ زیرا اجماع دلیلى است که تغییر نمىکند بلکه در همه اوقات ثابت است، همچنین عقل دلالت بر صحت اجماع دارد و موضوعات عقلى قابل نسخ نیست. همچنین نسخ توسط اجماع نیز صحیح نیست. چرا که از شرایط ناسخ این است که متأخر از منسوخ باشد و حکم هر گاه ثابت شد، اجتماع امت بعد از آن بر خلافش جایز نیست. چهارم - اما قیاس، از نظر شیعه در شرع حجیت ندارد، پس نسخش و نسخ به آن صحیح نیست. و اما بنابر مذهب کسانى که به آن عمل مىکنند نیز نسخش و نسخ به آن صحیح نیست.58
نسخ قرآن به سنت و سنت به قرآن
تمام متکلمین معتزله و اصحاب ابوحنیفه و مالک بر این باورند که نسخ قرآن به خبر مقطوع (خبر متواتر) جایز است. سید مرتضى نیز بر این عقیده مىباشد. ولى شافعى و جمعى از فقها این معنا را جایز نمىدانند و شیخ مفید نیز بر این عقیده است. خود شیخ نیز در مورد سنت قطعى و متواتر بر این عقیده است که نسخ قرآن با آن جایز است و در مورد خبر واحد نظرش را اینگونه بیان مىکند: «اذا اوجبت السنة المقطوع بها العلم و العمل ساوت الکتاب فى ذلک، فیجب جواز حصول نسخه بها کما یجوز ان یبیّن بها و یخصّ بها و انّما لایجوز نسخه خبر الواحد للاجماع الّذى ذکرناه و الاّ کان ذلک جایزاً. و قالوا ایضاً: النسخ اذا کان واقعاً فى الاحکام الّتى تابعة للمصالح، و کانت السنة فى الدلالة على الاحکام کالقرآن لایختلفان فیجب جواز نسخه بها...»59 به طور خلاصه شیخ چنین مىفرماید: وقتى عمل به سنت مقطوع واجب باشد و علم و عمل به آن با کتاب برابر باشد در این صورت نسخ کتاب به خبر مقطوع، جائز است همان طورى که به خبر مقطوع مىتوان قرآن را تفسیر نمود و تخصیص زد، نسخ آن هم جایز است و اما نسخ قرآن به خبر واحد جایز نیست به دلیل اجماع و عقل. شیخ نزدیک به همین بحث را ذیل آیه 106 سوره بقره نیز دارد: «و انّما اخّرنا ذلک، لانّ تلاوة القرآن و العمل بما فیه تابع للمصلحة، و لا یمتنع ان تتغیّر المصلحة، تارة فى التلاوة فتنسخ، و تارة فى الحکم فینسخ، و تارة فیهما فینسخان. و کذلک لا یمتنع ان تکون المصلحة فى ان تنسخ، تارة بقرآن و تارة بالسنة المقطوع بها. فذلک موقوف على الادلة»60 و باز در تفسیر آیه 15 سوره یونس 61 به این مسئله اشاره کرده و گفته است کسانى که به این آیه براى عدم جواز نسخ قرآن با سنت استدلال کردهاند حرف بسیار نادرستى زدهاند. چرا که سنت را پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم جز به وحى الهى نگفته است پس نسخ به خدا بر مىگردد و مانند قرآن مىباشد. چرا که خداوند به پیامبرش هم آنچه را که قرآن است و هم آنچه را که قرآن نیست وحى کرده است و تمام آنچه را پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم از شریعت بیان کرده است از وحى الهى است از اینرو خداوند فرموده: «و ما ینطق عن الهوى، إن هو إلاّ وحى یوحى» (نجم/ 3 و 4) و اگر چه تفصیل این مطلب در قرآن موجود نیست ولى استدلال به آیه براى آنچه گفتهاند نادرست است.62 برخى اشکال کردهاند که نسخ قرآن، به وسیله سنت جایز نیست، زیرا که قرآن قطعى و سنت ظنى است. پاسخ این است که فرض بر این است که اگر سنت متواتر و صدور آن قطعى باشد و اجماع امت در تمام ادوار، آن را تأیید کرده باشد، مانند قرآن قطعى خواهد بود.63 و اما نسخ سنت با کتاب؛ ظاهراً بر اساس عقیده شافعى جایز نیست امّا دیگر فقهاء و متکلمان به جواز آن رأى دادهاند.
راههاى شناسایى ناسخ و منسوخ
شیخ طوسى براى شناسایى ناسخ و منسوخ دو راه پیشنهاد کرده است: 1- ناسخ لفظاً خبر از نسخ منسوخ بدهد. 2- از جهت معنا اقتضاى نسخ داشته باشد. ناسخ به چند گونه ممکن است از منسوخ لفظاً خبر بدهد: الف: خطاب دلالت بر این دارد که دومى، اولى را نسخ کرده است؛ مانند روایاتى که مىگوید روزه رمضان، روزه عاشورا را نسخ کرده است، یا اینکه زکات، حقوق واجب در اموال را نسخ کرده است. ب: لفظ تخفیف وارد شده باشد؛ مانند سخن خداوند: «الان خفّف اللَّه عنکم» (انفال/ 66) در رابطه با نسخ پایدارى یک نفر در مقابل ده نفر به یک نفر در مقابل دو نفر: و مانند کلام خداوند: «أأشفقتم أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه علیکم» (مجادله/ 13) که از عدم وجوب صدقه خبر مىدهد. ج: مانند آنچه از رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است که فرمودند: «کنت نهیتکم عن زیارة القبور ألا فزروها، و عن ادّخار لحوم الأضاحى فادّخروها» همه این دلیلها اقتضاى زوال حکم ثابت با نص قبلى را دارند، به گونهاى که اگر دومى نبود اولى ثابت بود. و اما آنچه از جهت معنا شناخته مىشود مانند آنکه چیزى واجب شود سپس آنچه با آن تضاد دارد نیز واجب شود، به گونهاى که جمع بین آندو به هیچ وجهى ممکن نباشد، در اینجا دومى ناسخ اولى است.64
خلاصه بحث
خلاصه آنچه گفتیم اینکه نسخ حکم بدون نسخ تلاوت در آیات قرآن به سه صورت امکان وقوع دارد که عبارتند از: اول: حکم آیهاى از قرآن توسط سنت قطعى و متواتر نسخ شود؛ که این نوع نسخ عقلا و نقلا اشکالى ندارد فقط در وقوع آن شک است که آیا چنین نسخى در قرآن آمده است یا نه؟ دوم: حکم آیهاى از قرآن، توسط آیهاى دیگر نسخ شده باشد و آیه دوم ناظر به حکم آیه منسوخ باشد و به صراحت حکم آنرا نسخ کند. این نوع از نسخ نیز داراى اشکال و ایرادى نیست و مورد اختلاف هم نمىباشد. براى این نوع، آیه «نجوى»65 را مثال آوردهاند. که توسط آیه «اشفاق»66 نسخ گردید. سوم: حکم آیهاى از قرآن توسط آیهاى دیگر رفع شود بدون اینکه یکى از آن دو ناظر به دیگرى باشد و تنها اختلاف و تعارض در مفهوم آنها مشاهده مىشود.67 در وجود این قسم از نسخ در قرآن، میان محققان اختلاف زیادى دیده مىشود. بعضى هر جا که میان دو آیه تعارض و اختلافى پیدا کردهاند، آیه اولى را ناسخ آیه دوم دانستهاند و از این رو تعداد آیات منسوخ را بالاى 130 مورد گفتهاند؛ از جمله این عالمان «ابوبکر نحاس» است. برخى نیز چون «آیت اللَّه خویى» این نوع از نسخ را در قرآن رد کرده ند و گفتهاند تحقیق و بررسى نشان مىدهد که این گونه نسخ در قرآن وجود ندارد68 و عده زیادى از دانشمندان نیز میان این دو نظریه قرار دارند. و تنها آیات معدودى را از این نوع پنداشتهاند. بررسى آیات منسوخ در تفسیر تبیان در این قسمت از بحث به بررسى آیاتى که در آنها ادعاى نسخ شده مىپردازیم. با مطالعه در تفسیر تبیان به این نتیجه مىرسیم که شیخ بیش از 60 آیه از آیاتى که در مورد آنها ادعاى نسخ شده است را مورد توجه قرار داده است. دیدگاه شیخ را نسبت به این آیات به این صورت مىتوان دستهبندى کرد که: 1- نسخ تعداد معدودى از این آیات را پذیرفته است. 2- نسخ بیش از نیمى از آنها را صریحاً رد کرده است. 3- از قول صحابه و تابعین نسخ و عدم نسخ تعدادى از آیات را روایت کرده است و خود نظر صریحى نداده است. 4- تعدادى از آیات را نیز تنها نسخشان را روایت کرده است و سخنى در قبول یا عدم قبول آن نیاورده است. حال به بررسى تعدادى از این آیات مىپردازیم. قبل از بررسى آیات منسوخ مورد پذیرش شیخ، لازم است به آیه 144 سوره بقره بپردازیم که حکم نماز به سوى بیت المقدس را نسخ کرده و از مواردى است که سنت به وسیله قرآن نسخ شده و مورد پذیرش شیخ نیز هست: «قد نرى تقلّب وجهک فى السماء، فلنولّینّک قبلةً ترضاها، فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره...» «رویکرد تو را به آسمان مىبینیم، اینک روى تو را به قبلهاى که از آن خشنود هستى مىگردانیم؛ پس رو به سوى مسجدالحرام آور، و هر جا که هستید رویتان را بدان سو کنید» این آیه حکم نماز به سوى بیت المقدس را نسخ کرده است. از ابن عباس و قتاده نیز این مطلب روایت شده است. جعفر بن مبشر نیز گفته است که این آیه از مواردى است که سنت توسط قرآن نسخ شده است. شیخ این قول را قوىتر مىشمارد و مىگوید «لانه لیس فى القرآن مما یدلّ علىتعبده بالتوجه الى بیت المقدس» البته کسانى نیز گفتهاند که این آیه توسط قول خداوند «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللَّه» (بقره/ 115) نسخ شده است ولى شیخ این نظر را نپذیرفته و مىگوید این آیه تنها اختصاص به نوافل آن هم در حال سفر دارد.69 آیات منسوخه از دیدگاه شیخ 1- «والّذین یتوفّون منکم و یذرون أزواجاً وصیّةً لازواجهم متاعاً الى الحول غیر اخراج فان خرجن فلاجناح علیکم فى ما فعلن فى أنفسهنّ من معروف» (بقره/ 240) «و کسانى از شما که جان مىسپارند و همسرانى بر جاى مىگذارند باید براى همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهرهمند سازند و بیرون نکنند، ولى اگر بیرون رفتند، در آنچه در حق خویش، به وجه پسندیده انجام دهند بر شما گناهى نیست.» حکم این آیه توسط آیه «و الّذین یتوفّون منکم و یذرون أزواجاً یتربّصن بانفسهنّ أربعة أشهرٍ و عشراً» (بقره/ 234) «و کسانى از شما که جان مىسپارند و همسرانى به جاى مىگذارند، باید چهار ماه و ده روز درنگ کنند» که متقدم بر آیه 240 نیز هست منسوخ شده است. در نسخ این آیه اختلافى نیست مگر اینکه اباحذیفه مىگوید: «عده چهار ماه و ده روز است و بیشتر از آن تا یک سال با وصیت و نفقه افزوده مىگردد. و اگر ورثه از نفقه امتناع کردند، زن مىتواند در خود تصرف کند. و حکم وصیت نزد ما ]ابا حذیفه[ باقى است و نسخ نشده است، اگر چه بر وجه استحباب است.» همچنین از ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد حکایت شده که این آیه به آیه «میراث»70 نیز منسوخ شده است. شیخ این قول را نمىپذیرد و عقیده دارد که تنافى بین این آیه و آیه میراث وجود ندارد که آیه میراث آن را نسخ کند.71 2- «و الاتى یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهنّ اربعةً منکم، فإن شهدوا فامسکوهنّ فى البیوت حتّى یتوفّاهنّ الموت او یجعل اللَّه لهنّ سبیلاً» (نساء/ 15) «و از زنان شما کسانى که مرتکب ناشایستى مىشوند، باید بر آنان چهار شاهد از خود بگیرید، آنگاه اگر شهادت دادند، آنان را در خانهها محبوس نگه دارید، تا مرگ فرا گیردشان، یا خداوند راهى بر ایشان مقرر کند.» اکثر مفسرین، مانند ضحاک، ابن زید، جبایى، بلخى، زجاج، مجاهد، ابن عباس، قتاده و سدى گفتهاند که این آیه منسوخ است، زیرا که در آغاز واجب بود اگر زنى زنا مىکرد و چهار شاهد بر آن شهادت مىدادند، در خانه براى همیشه حبس شود تا بمیرد. بعداً این حکم با حکم رجم براى شوهردارها و تازیانه براى دختران نسخ شد. این نسخ از امام باقر و امام صادقعلیهما السلام نیز روایت شده است. هنگامى که فرموده خداوند «الزانیة و الزانى فاجلدوا... (نور/ 2) نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند که خداوند براى زنان راهى قرار داد؛ بکر با بکر صد تازیانه و تبعید به مدت یکسال و ثیّب با ثیّب ابتدا تازیانه و سپس رجم.72 3-«یا أیّها النّبى حرّض المؤمنین على القتال، إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائة یغلبوا ألفاً من الّذین کفروا بأنّهم قوم لایفقهون» (انفال/ 65) «اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز؛ اگر از شما بیست تن شکیبا باشند، بر دویست تن غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران غلبه مىکنند، چرا که اینان قومى هستند که چیزى در نمىیابند.» حکم این آیه توسط آیه بعدى نسخ شده است، چرا که در این آیه واجب بود یک نفر در مقابل ده نفر و ده نفر در مقابل صد نفر پایدارى داشته باشند. هنگامى که مصلحت تغییر یافت، آن را به پایدارى یک نفر در مقابل دو نفر و صد نفر در مقابل دویست نفر تخفیف داد. و این سخن ابن عباس، حسن، عکرمه، قتاده، مجاهد، سدى، عطا، بلخى، جبایى، رمانى و همه مفسرین است.73 4- «یا ایّها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدّموا بین یدى نجواکم صدقة ذالک خیرٌ لکم و اطهر فان لم تجدوا فانّ اللَّه غفور رحیم» (مجادله/ 12) «اى مؤمنان چون خواهید که با پیامبر راز گویید، پیش از نجوایتان صدقهاى تقدیم دارید این براى شما بهتر و پاکیزهتر است اما اگر چیزى نیافتید بى گمان خداوند آمرزگار مهربان است» خداوند تعالى حکم این آیه را با آیه بعدى نسخ کرد «أَأشفقتم أن تقدّموا بین یدى نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه علیکم فاقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و اطیعوا اللَّه و رسوله و اللَّه خبیر بما تعملون» «آیا ترسیدید که پیش از نجوایتان صدقاتى تقدیم دارید؟ حال که چنین نکردید و خداوند هم از شما درگذشت، پس نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، و خداوند به آنچه مىکنید آگاه است.» نسخ در این مورد، از نوع نسخى است که مفهوم دو آیه ناظر به یکدیگر است و لذا هیچکس در این مورد مناقشه نکرده است74 روایت شده تنها کسى که به این آیه عمل نمود حضرت علىعلیه السلام بود.75
بررسى برخى از آیات ناسخ و منسوخ در تفسیر تبیان
آیاتى که در مورد آنها ادعاى نسخ شده است زیاد است. شیخ طوسى در تفسیر تبیان حدود 34 آیه از آنها را مطرح و این ادعا را صریحاً رد کرده است و در تعدادى از آنها تنها به ذکر ادعاى نسخ بسنده کرده و خود هیچ گونه نظرى نداده است. حال تعدادى از آیات نوع اول (که منسوخ بودنشان رد شده است) مىآوریم: 1- «إنّ الّذین آمنوا والّذین هادوا و النّصارى و الصّابئین من آمن باللَّه و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (بقره/ 62) «از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صابئین، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکارى کرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند.» از ابن عباس روایت شده که این آیه با فرموده خداى تعالى «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه» (آل عمران/ 85) نسخ شده است. شیخ گفته است: این مطلب بعید است، چرا که نسخ در خبرى که متضمن معناى وعید است رخ نمىدهد و باید در احکام شرعیه که تغییر آن جایز است صورت گیرد.76 2- «و إذ أخذنا میثاق بنى اسرائیل لاتعبدون إلاّ اللَّه و بالوالدین إحساناً و ذى القربى و الیتامى و المساکین و قولوا للنّاس حسناً...» (بقره/ 83) «و یاد کنید که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکى کنید و با مردم به زبان خوش سخن بگویید...» از ابن عباس روایت شده که گفته است: «و قولوا للنّاس حسناً» با قول خداوند «قاتلوهم حتى یقولوا لا اله الا اللَّه او یقروا الجزیة» نسخ شده است. و قتاده گفته است که آیه سیف آن را نسخ کرده است. شیخ مىگوید: صحیح این است که آیه فوق نسخ نشده است خداوند به گفتار نیکو در دعوت و احتجاج با مردم امر کرده است، همان طور که پیامبرش را گفته است: «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن» (نحل/ 125) و هم چنین در آیه دیگرى بیان کرده است: «و لا تسبّوا الّذین یدعون من دون اللَّه فیسبّوا اللَّه عدواً بغیر علمٍ» (انعام/ 108) و امر به قتال نمىتواند ناسخ باشد چرا که هر یک از آنها سرجاى خودش ثابت است.77 3- «یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178) «اى مؤمنان بر شما در مورد کشتگان قصاص مقرر گردیده است، که آزاد در برابر آزاد، برده در مقابل برده، و زن در برابر زن...» جعفر بن مبشّر از بعضى از مفسرین گفته است که این آیه با فرموده خداوند تعالى «و کتبنا علیهم فیها أنّ النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف...» (مائده/ 45) منسوخ شده است. شیخ مىگوید: این آیه منسوخ نیست، زیرا مفاد آن مورد عمل است و تنافى بین «النفس بالنفس» با آیه اول نیست چرا که آن عام است و احتیاجى به اینکه یکى دیگرى را نسخ کند نیست.78 4- «کتب علیکم اذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة للوالدین و الأقربین بالمعروف حقّاً على المتقین» (بقره/ 180) «بر شما مقرر گردیده است که چون مرگ یکى از شما فرا رسد و مالى باقى بگذارد، براى پدر و مادر و خویشاوندان به نیکى وصیت کند و این بر پرهیزگاران مقرر است.» در رابطه با این آیه ادعا شده است که با آیه میراث و حدیث «لاوصیة لوارث» و نیز اجماع نسخ شده است. شیخ در رد این مورد چنین مىگوید: «ادعاى اجماع بر نسخ آیه دعوى باطلى است و ما مخالف آن هستیم. طاووس نیز مخالفت کرده است ابومسلم محمد بن بحر گفته است: این آیه مجمل است و آیه مواریث مفصل است و نسخى در کار نیست. با این همه چگونه مىتوان بر نسخ آن ادعاى اجماع کرد. و کسى که با فرموده رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم «لاوصیة لوارث» ادعاى نسخ مىکند، نیز ادعاى بسیار دور از واقع است. زیرا که اولا این خبر واحد است و نسخ قرآن با آن اجماعاً جایز نیست و نزد ما عمل به آن در تخصیص عموم قرآن نیز جایز نمىباشد. اگر خبر را صحیح بپنداریم جایز است که آن را حمل کنیم بر اینکه وصیتى براى وارث در آنچه از ثلث زیاد مىآید نیست. چرا که اگر ما باشیم و ظاهر آیه، وصیت به همه ما یملک براى والدین و اقربین جایز است، لکن با اجماع مازاد بر ثلث تخصیص مىخورد. اما کسى که مىگوید این آیه با آیه میراث نسخ شده است از صواب دور است. چرا که هر گاه بین دو چیز جمع ممکن نباشد آن گاه یکى دیگرى را نسخ مىکند. اما هر گاه بین آندو تنافى و تضادى نباشد بلکه جمع ممکن باشد، حمل آیه بر نسخ واجب نیست. و بین آنچه خداوند براى والدین و دیگران از میراث واجب کرده است و بین امر به وصیت براى آنها، از جهت تخصیص تنافى وجود ندارد، پس حمل آیه بر نسخ واجب نیست.»79 5- «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاصٌ فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم، و اتّقوااللَّه و اعلموا أنّ اللَّه مع المتّقین» (بقره/ 194) «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمت ] شکنى [ها را باید مقابله به مثل کرد، پس هر که ستم بر شما کرد، به همان گونه که بر شما ستم مىکند بر او ستم روا دارید و از خداوند پروا کنید و بدانید که او با پرهیزگاران است.» کسانى مىگویند: این آیه با فرموده خداوند تعالى «قاتلوا المشرکین کافّة» (توبه/ 37) منسوخ شده است و دیگران گفتهاند که این آیه منسوخ نیست، زیرا جمع کردن آندو با یکدیگر جایز است. و این است چرا که دلیلى براى نسخش نسیت.80 از این نمونه مىتوان به آیات 87284 86241 85237 84229 83221 82219 81215، سوره بقره، 102 سوره آل عمران9391 9224 9118 9016 898 88 سوره نساء، 95108 9418، سوره مائده، 121 سوره انعام 10061 9934 9833 971 96 سوره انفال، 41 سوره یونس63 101 سوره فرقان46 102 سوره عنکبوت49 103 سوره احزاب 10 104 سوره ممتحنه16 105 سوره تغابن20 106 سوره مزمل22 107 سوره غاشیه108 اشاره نمود. شیخ در تفسیر بعضى از آیات، نظر کسانى را که ادعاى نسخ کردهاند و کسانى که این ادعا را نپذیرفته و رد کردهاند آورده ولى خود سخنى در پذیرش و تقویت هیچ طرف نگفته است. البته با دقت در فحواى کلام شیخ مىتوان این نتیجهگیرى را داشت که ایشان نیز با ادعاى نسخ در این گونه آیات موافق نیست؛ به چند نمونه از این آیات مىپردازیم: 1- «و قاتلوا فى سبیل اللَّه الّذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إنّ اللَّه لایحبّ المعتدین» (بقره/ 190) «و با کسانى که با شما آغاز کارزار مىکنند در راه خدا کارزار کنید، ولى ستمکار نباشید، چرا که خداوند ستمکاران را دوست ندارد» حسن، ابن زید، ربیع و جبایى بر این عقیدهاند که این آیه با فرموده خداوند «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 6) «قاتلوهم حتّى لاتکون فتنة» (بقره/ 193) نسخ شده است؛ چرا که طبق این آیات پیکار با مشرکین واجب شده است اگر چه آنها با ما پیکارى نداشته باشند. از ابن عباس، مجاهد و عمر بن عبد العزیز هم روایت شده که این آیه منسوخ نمىباشد. از ائمهعلیهم السلام روایت شده که قول خداوند «و قاتلوا فى سبیل اللَّه» ناسخ آیه «کفّوا أیدیکم و اقیموا الصلاة و آتوا الزّکاة» (نساء/ 77) است و هم چنین «واقتلوهم حیث ثقفتموهم» (بقره/ 191) ناسخ «ولاتطع الکافرین و المنافقین ودع أذاهم» (احزاب/ 48) مىباشد.109 2- «و قاتلوهم حتى لاتکون فتنةٌ و یکون الدّین للَّه...» (بقره/ 193) «و با آنان چندان نبرد کنید که فتنه شرک باقى نماند، و دین فقط دین الهى باشد...» بنا به قول جبایى، حسن و دیگران، این آیه ناسخ قسمتى از آیه قبلى «و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّى یقاتلوکم فیه فان قاتلوکم فاقتلوهم» (بقره/ 191) است، که در برگیرنده نهى از قتال و جنگ در مسجدالحرام است مگر اینکه مشرکین ابتدا به پیکار و قتال کنند. و نسخ آن بدین خاطر است که پیکار با مشرکین در هر حال واجب شده است تا اینکه داخل در دین اسلام شوند. از ابن عباس و عمر بن عبد العزیز حکایت شده که آیه اول منسوخ و آیه بعدى نیز ناسخ نیست بلکه تأکید کننده آن است.110 3- «یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه قل قتالٌ فیه کبیر...» (بقره/ 217) «از تو درباره کارزار در ماه محرم مىپرسند، بگو کارزار در آن نارواست...» قتاده و دیگران گفتهاند و جبایى نیز آنرا برگزیده است که: قتال و پیکار در ماههاى حرام و نزد مسجدالحرام با قول خداوند کریم «و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة» و فرموده الهى «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» منسوخ است. عطاء نیز گفته است: آیه بر تحریم خود باقى است. و علماى شیعه نیز گفتهاند که کسانى که براى این ماهها حرمت قائل هستند معتقد بر بقاى بر تحریم هستند . اینان در ماه حرام و همین طور در حرم شروع به پیکار نمىکنند. و خداى تعالى پیکار با اهل مکه را فقط هنگام فتح مکه براى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مباح کرد. براى همین خاطر رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ان اللَّه احلّها فى هذه الساعة و لایحلّها لاحد بعدى الى یوم القیامة» و کسانى که این (حدیث) را ندیدهاند گمان کردهاند که پیکار در ماه حرام و در مسجدالحرام نسخ شده است و پیکار در آنها هر وقت که باشد جایز است.111 و از جمله این آیات مىتوان به آیات 21 نساء2 112 مائده141 113 انعام11572 114، و 11675 انفال، 42 توبه24 117 اسراء118 و 4 محمد119 اشاره کرد. علاوه بر اینها شیخ در برخى آیات فقط نظر کسانى را که ادعاى نسخ کردهاند آورده و در برابر آن نظر دیگران را نیز ذکر نکرده و از خود نیز سخنى نگفته که بشود نتیجه گرفت که آیا شیخ نسخ آیه را قبول دارد یا خیر؟ از این نمونه آیات به چند مورد مىپردازیم: 1- «ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق، فاعفوا و اصفحوا حتّى یأتى اللَّه بامره، إنّ اللَّه على کل شىءٍ قدیر» (بقره/ 109) «بسیارى از اهل کتاب، با آنکه حق بر ایشان آشکار شده است، به انگیزه رشکى که در دل دارند، خوش دارند که شما را پس از ایمانتان کافر گردانند، بگذارید و بگذرید تا خداوند فرمان خویش را به میان آورد، آرى خداود بر هر کارى تواناست.» ابن عباس گفته است: فرموده خداوند: «فاعفوا و اصفحوا حتى یأتى اللَّه بامره» با آیه «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 5) نسخ شده است. قتاده گفته است با آیه: «قاتلوا المشرکین الذین لایؤمنون باللَّه و لا بالیوم الاخر» نسخ شده است. ربیع و سدى نیز موافق این نظر هستند. از امام باقرعلیه السلام نیز روایت شده که فرمودند: پیغمبر به پیکار امر نشده بود و به او اجازه داده نمىشد تا اینکه جبرئیل با آیه «اذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا» (حج/ 39) نازل شد.120 2- «و المطلّقات یتربّصن بانفسهن ثلاثة قروء...» (بقره/ 228) «و زنان طلاق داده باید به مدت سه پاکى درنگ کنند...» گفته شده است که در آیه نسخ واقع شده است، زیرا کسى که با او نزدیکى نشده عده ندارد به خاطر فرموده خداوند: «یا أیها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات... فما لکم علیهنّ من عدة تعتدّونها» (احزاب/ 49) و هم چنین زن حامله عدهاش وضع حملش مىباشد به دلیل آیه «و اولات الاحمال اجلهنّ ان یضعن حملهنّ» (طلاق/ 121(4 3- «لا اکراه فى الدین...» (بقره/ 256) «هیچ اجبار و اکراهى در دین نیست...» سدى و ابن زید گفتهاند که این جمله منسوخ است به آیاتى که در آنها امر به جنگ شده است؛ مانند: «و اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 5) و «فاذا لقیتم الّذین کفروا فضرب الرقاب...»(محمد/ 122)4 4- «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...» (نساء/ 11) «خداوند به شما چنین سفارش مىکند که در مورد فرزندانتان، پسر را برابر بهره دو دختر باشد و...» عطاء از ابن عباس و ابن جریج از مجاهد و ابن عباس روایت کردهاند که: ایشان (مسلمانان) براى فرزندانشان ارث مىگذاشتند و براى والدینشان وصیت مىکردند، بعد خدا آن را نسخ کرد. و از ابن عباس هم چنین روایت شده است که گفت: مال براى فرزند بود و وصیت براى والدین و نزدیکان که خدا آن را با این آیه نسخ کرد.123 براى این بخش مىتوان به آیات 90 نساء42 124 مائده199 125 اعراف126 126 و 127 نحل3 127 نور52 128 احزاب14 129 جاثیه130 و8 ممتحنه131 اشاره کرد.
پی نوشت ها
________________________________________
1- خویى، سید ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن پنجم، بیروت، دارالزهراء، 1408 ه،/7 2. 2- مجادله/12. 3- عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشى، تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 12/1. 4- فیض کاشانى، محسن، تفسیر الصافى، تصحیح حسین اعلمى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 22/1. 5- حر عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تصحیح و تحقیق شیخ محمد رازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 135/18 و 136. 6- ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، اوّل، بیروت، دارالجیل، 1411 ه، 424/5؛ جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة، تحقیق، احمد عبدالغفور عطار، چهارم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1990 م، 433/1. 7- همان، 424/ 5. 8- فراهیدى، خلیل بن احمد، العین، تحقیق دکتر مهدى فخرومى و دکتر ابراهیم السامرایى، اوّل، قم، دارالهجرة، 1405 ه، 201/4. 9- معجم مقاییس اللغة، 424/5. 10- الصحاح، 433/1. 11- العین، 201/4. 12- معجم مقاییس اللغة، 424/5. 13- طوسى، محمد بن حسن، العدة فى اصول الفقه، تحقیق، محمدرضا انصارى قمى، اوّل، قم، مؤسسه بعثت، 485/2 1376. 14- طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملى، اوّل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1409 ه، 392/2 و 393. 15- نسخ در قرآن، فصلنامه صحیفه مبین، ش 6 و 7، دانشگاه آزاد اراک، /47. 16- العدة فى اصول الفقه، 486/2. 17- تبیان، 393/1. 18- همان، 12/1. 19- ابن المتوج، شهاب الدین احمد بحرانى شرح کتاب الناسخ و المنسوخ شرح سید عبدالجلیل الحسینى القارى، ترجمه و تصحیح دکتر محمد جعفر اسلامى، دوّم، بنیاد علوم اسلامى، 19 / 1360. 20- همان،/ 19 و 20. 21- قمى، میرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانین الاصول، 93/2. 22- البیان فى تفسیر القرآن،/277. 23- طباطبایى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، پنجم، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 376/1 1370. 24- طباطبایى، محمدحسین، قرآن در اسلام، دوّم، دارالکتب الاسلامیه، 69 / 1353. 25- معرفت، محمد هادى، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وکیلى، سازمان تبلیغات اسلامى، 333/2 1374؛ معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، قم، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، 251 / 1378. 26- التبیان؛ 394/1 - در این مورد که شیخ از سه قسم نسخ هر سه را صحیح دانسته جاى تأمل است؛ چرا که قریب به اتفاق علماى شیعه بر این عقیدهاند که جز نسخ حکم بدون تلاوت در قرآن وقوع پیدا نکرده است. و همچنین اعتقاد دارند بر اینکه نسخ تلاوت چه بدون حکم و چه همراه حکم به تحریف قرآن مىانجامد که آن نیز نزد شیعه عقیدهاى باطل است. 27- التبیان،13 /1 و 393. 28- رک: خوئى، سید ابوالقاسم، بیان در مسائل کلى قرآن، ترجمه صادق نجمى و هاشم هریسى، قم، مجمع ذخایر اسلامى، 19/2 1360؛ آموزش علوم قرآن،254 /2؛ نسخ در قرآن، فصلنامه مبین، ش 6 و 53 / 7. 29- بقره/ 240. 30- مجادله/ 12. 31- انفال/ 65. 32- نساء/ 15. 33- التبیان، 13/1 و 392. 34- بیان، 18/2؛ آموزش علوم قرآن، 38/2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 52/ 7 و 53. 35- التبیان، 13/1 و 393. 36- العدة فى اصول الفقه، 515/2. 37- بیان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 53 / 7. 38- التبیان، 19/1. 39- همان، 19/1 و 393. 40- رک به: بیان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ المیزان 170/2 و 180 و 193. 41- العدة فى اصول الفقه، 515/2. 42- التبیان، 394/1. 43- همان، 7/1. 44- با توجه به این که شیخ در بحث نسخ در تفسیر تبیان مطالب را به کتاب «العدة فى اصول الفقه» خود ارجاع داده است این مباحث بیشتر از این کتاب گرفته شده است. 45- العدة فى اصول الفقه، 488/2 و 490. 46- همان، 491 - 488/2. 47- همان، 493 - 487/2. 48- همان، 501 - 499/2. 49- همان، 501/2. 50- همان، 504 - 501/2. 51- التبیان، 12/1 و 13. 52- همان، 395 /1. 53- التبیان، 12/1 و 395. 54- العدة فى اصول الفقه، 506/2. 55- همان، 513/2. 56- همان، 518/2 و 519. 57- التبیان؛ 518/8. 58- العدة فى اصول الفقه، 540 - 537/2. 59- همان، 543/2 و 544. 60- التبیان، 398/2. 61- «و اذا تتلى علیهم آیاتنابیّنات قال الذین لایرجون لقاءنا أئت بقرآنٍ غیر هذا و بدّله، قل ما یکون لى أن أبدّله من تلقاء نفسى، إن اتّبع الا ما یوحى الىّ، إنّى أخافً ان عصیت ربّى عذاب یومٍ عظیم» 62- التبیان، 351/5. 63- بیان، 20/2؛ آموزش علوم قرآن، 354/2. 64- العدة فى اصول الفقه، 551 - 550/2. 65- مجادله/ 12. 66- مجادله/ 13. 67- بیان، 20 /2؛ آموزش علوم قرآن، 355 /2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 53 / 7 و 54. 68- بیان، 20 /2. 69- التبیان، 15 /2. 70- نساء/ 12. 71- تبیان، 278 262 261/2 و 279. 72- التبیان، 142 /3 و 143. 73- المیزان، 372 - 369 /4. 74- بیان، 119/2 و 120. 75- التبیان، 552/9. 76- همان، 284/1. 77- همان، 331/1. 78- همان، 102/2. رک به: بیان، 35 - 28/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2. 79- التبیان، 107/2 و 108؛ همچنین رک به: بیان، 38 - 35/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2. 80- التبیان، 150/2. 81- همان،/ 200. 82- همان،/ 213. 83- همان،/ 217 و 218. 84- همان،/ 247. 85- همان،/ 272. 86- همان،/ 280. 87- همان،/ 382. 88- همان،/ 543. 89- همان،/ 122. 90- همان،/ 144 و 145. 91- همان،/ 147. 92- همان،/ 167. 93- همان،/ 289. 94- همان،/ 471. 95- همان،51 /4. 96- همان،/ 257. 97- همان، 73 /5 و 74. 98- همان،/ 113. 99- همان،/ 115. 100- همان،/ 150. 101- همان،/ 381. 102- همان، 505 /7. 103- همان، 214 /8. 104- همان، / 351. 105- همان، 586 /9. 106- همان، 25 /10. 107- همان،/ 169. 108- همان،/ 338 و 339. 109- همان، 143/2 و 144. 110- همان، 147 /2. 111- همان، 207 /2. 112- همان، 152 /3 و 153. 113- همان،/ 422. 114- همان، 295 /4. 115- همان، 163 /5. 116- همان،/ 165. 117- همان،/ 224. 118- همان،467 /6. 119- همان، 291 /9. 120- همان، 407/1. 121- همان، 242/2. 122- همان، 311/2. 123- همان، 128/3. 124- همان،/ 286. 125- همان،/ 529. 126- همان، 62 /5. 127- همان، 441 /6. 128- همان، 407 /7 و 408. 129- همان، 356 /8. 130- همان، 252 /9. 131- همان،/ 582.
اهمیت بحث نسخ
براى نشان دادن اهمیت این بحث کافى است به روایاتى که از ائمه اطهارعلیهم السلام رسیده است نظرى بیافکنیم. ابوعبدالرحمن السلمى، روایت کرده است که علىعلیه السلام به یکى از قضات برخورد کرد و از وى پرسید: «آیا ناسخ را از منسوخ مىشناسى؟ وى گفت: خیر:؛ علىعلیه السلام به وى فرمود: خود و دیگران را به هلاکت انداختهاى، هر حرفى از قرآن دارى وجوهى است.»3 امام صادقعلیه السلام به ابوحنیفه فرمود: «آیا تو، فقیه مردم عراق هستى؟ وى گفت: آرى، امام پرسید: به چه استنادى فتوا مىدهى؟ گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبرش آنگاه امام به او فرمود: «یا اباحنیفه آیا کتاب خدا را آن گونه که باید مىشناسى؟ و آیا ناسخ را از منسوخ تشخیص مىدهى؟ گفت: آرى؛ امام به او فرمود: مدعى دانشى هستى که خداوند آن را جز به اهلش که کتاب رابر آنان نازل کرد نسپرده است.»4 امام صادقعلیه السلام در حدیث احتجاج با صوفیه فرمود: «آیا شما ناسخ و منسوخ قرآن را مىدانید؟ تا آنجا که فرمود: در پى شناخت ناسخ قرآن از منسوخ آن و محکم آن از متشابه آن باشید، خداوند چیزى را که حرام است، حلال نکرده است، این امر موجب نزدیکى شما به خدا و باعث دورى شما از جهل است. جهل و نادانى را براى اهلش بگذارید که اهل جهل بسیارند و اهل علم کم؛ و خداوند فرمود که «فوق کل ذى علم علیم»5 این احادیث و احادیث فراوان دیگر نشان از، اهمیت شناخت و معرفت ناسخ و منسوخ دارد، امرى که موجب اهتمام دانشمندان اسلامى نسبت به آن شده است که شناخت ناسخ و منسوخ، در زمره مقدمات اولیه شناخت تشریع اسلامى است و تا هنگامى که ناسخ از منسوخ شناخته نشود و احکام ثابت و باقى، از احکام زائل و متروک، تشخیص داده نشود استنباط احکام شرعى ممکن نخواهد بود.
نسخ در لغت
در لغت عرب براى نسخ دو معناى اصلى مىتوان یافت که عبارتند از: 1- نقل دادن 2- زایل ساختن. براى این دو معنا در کتابهاى لغت مثالهاى فراوانى موجود است.
1- نقل
استنساخ و انتقال مطالب کتاب؛ «النسخ: نسخ الکتاب» و «نسختُ الکتاب»6 (کتاب را از روى کتاب دیگر نوشتم، مطالب آن را انتقال دادم) و از همین معنا است تناسخ مواریث ؛ «و تناسخ الورثة: ان یموت ورثة بعد ورثة و اصل الارث قائم لم یقسم»7 و «تناسخ الورثة: و هو موت ورثة بعد ورثة و المیراث لم یقسم»8 یعنى انتقال و تحویل ارث بدون این که از نسلى به نسل دیگر تقسیم شود. از همین معنا است تحویل و تغییر دادن؛ «و قال آخرون: قیاسه تحویل شىء الى شىء»9.
2- زایل ساختن
از بین بردن و باطل کردن چیزى؛ «نسخت الشمس الظلّ و انتسخه: ازالته» و «نسخت الریح آثار الدار: غیرتها» و «نسخه الآیة بالآیة: ازالة مثل حکمها، فالثانیة ناسخة و الاولى منسوخة»10 «و النسخ: ازالتک امراً کان یعمل به، ثمّ تنسخه بحادث غیره. کالآیة تنزل فى امر، ثم یخفّف فتنسخ بأخرى، فالاولى منسوخة و الثانیة الناسخة»11 آنچه در معناى لغوى نسخ باید مورد توجه قرار گیرد این است که در انتقال و جابجایى یا ازاله و ابطال چیزى همیشه جانشینى باید موجود باشد و اگر کتابى از روى کتاب دیگر استنساخ مىشود کتاب دوم جانشین کتاب اول مىشود. اگر آفتاب سایه را نابود و زایل مىکند روشنى آفتاب جانشین تاریکى سایه مىشود. همچنین اگر پیرى جاى جوانى را مىگیرد پس جانشینى در معناى نسخ اهمیت زیاد دارد. و این مطلب در بعضى کتابهاى لغت آمده است از جمله «معجم مقاییس اللغة» ابن فارس: «قال قوم: النسخ، رفع شىء و اثبات غیره مکانه. و کل شىء خلف شیئاً فقد انتسخه»12 همین مطلب در معناى اصطلاحى نسخ نیز چنانکه خواهیم دید لحاظ شده است. برخى علاوه بر این دو معنا که گفته شده معانى دیگرى نیز اضافه کردهاند، مانند: استنساخ، تحویل، ابطال و تبدیل که ما همه آنها را تحت دو معناى اصلى (نقل و ازاله) آوردهایم.
معناى لغوى نسخ در دیدگاه شیخ
شیخ طوسى نیز در معناى لغوى به دو معنایى که یاد شد معتقد است. ایشان در کتاب «العدة فى اصول الفقه» مىنویسد، نسخ در لغت دو معنا دارد: 1- ازاله؛ چنان که گفته مىشود: «نسخت الشمس الظل» و «نسخت الریح آثارهم» 2- نقل؛ گفته مىشود: «نسخت الکتاب» در اینکه واژه نسخ در کدام یک از دو معنا حقیقت و مجاز است شیخ در آغاز عقیده ابوهاشم را مىآورد که نسخ را در اولى حقیقت و در دومى مجاز مىداند، سپس خود مىگوید که حق آن است که نسخ در هر دو معنا حقیقت است؛ چرا که اهل لغت این گونه آن را استعمال مىکنند.13 شیخ در «تبیان» نسخ را با بدل و خلف شبیه یکدیگر دانسته و از قول ابن درید آورده است که: «کل شىءٍ خلف شیئاً فقد انتسخه، و نسخت الشمس الظل، و انتسخ الشیب الشباب» و در آخر نیز گفته است: «اصل الباب: الابدال من الشىء غیره»14 تبدیل شدن چیزى به چیز دیگر.
نسخ در اصطلاح
وقتى کلمه نسخ را در کاربرد قرآنپژوهان و مفسران نگاه مىکنیم، مىبینیم که این کلمه از مراحل مختلف و متعددى گذر کرده است. این مراحل از روزگاران نخستین این علم آغاز مىشود که برخى از صحابه کلمه نسخ را تنها بر مخالفت ظهور لفظى آیهاى با آیه دیگر اطلاق مىکردند؛ حتى اگر این مخالفت به نحو عموم و خصوص من وجه یا عموم و خصوص مطلق و یا یکى از دو آیه مطلق و دیگرى مقید بوده باشد. شاید این فراخى در استعمال، ناشى از گسترش دریافت خود ایده نسخ باشد، چنانکه مىتواند برآیند دریافت ابتدایى از برخى آیات قرآنى باشد و از اینجاست که میان قرآنپژوهان در تعیین آیات منسوخ و آیات ناسخ اختلاف افتاده برخى تعداد آنها را افزوده و برخى دیگر به تعدادى اندک محدود ساختهاند. ولى با گذشت زمان، بر آن شدند که میان نسخ، تقیید، تخصیص و بیان فرق بگذارند و نسخ را تنها در ایدهاى مخصوص منحصر کنند و گفته شده است که اولین کوشش در این راه از سوى شافعى بوده است.15 ما در اینجا در آغاز دیدگاه شیخ را در تعریف نسخ از «العدة فى اصول الفقه» و سپس از «تبیان» مىآوریم و آنگاه به تعاریف بعضى از علما اشاره خواهیم کرد. شیخ در «العدة فى اصول الفقه» پس از آوردن معناى لغوى نسخ مىنویسد: «استعمال این لفظ (نسخ) در شریعت بر خلاف لغت است اگر چه بین آن شباهت وجود دارد» و وجه شباهت را اینگونه بیان مىنماید: «إنّ النص اذا دلّ على انّ مثل الحکم الثابت بالنص المتقدم زائل على وجه لولاه لکان ثابتاً صار بمنزلة المزیل لذلک الحکم، لانّه لولاه لکان ثابتاً، فاجرى استعمال لفظ النسخ فیه مجرى الریح المزیلة الآثار.» و افزوده شده است که این گفته ابوهاشم است.16 شیخ در تبیان نیز ابتدا تعریف رمانى از نسخ را مىآورد سپس به رد آن مىپردازد. تعریف رمانى از نسخ چنین است: «النسخ الرفع لشىء قد کان یلزمه العمل به الى بدل، و ذلک کنسخ الشمس بالظلّ، لانّه یصیر بدَلا منها - فى مکانها» شیخ این تعریف را این گونه رد مىکنند که: «و هذا لیس بصحیح لانّه ینقض بمن تلزمه الصلاة قائماً ثم یعجز عن القیام، فانّه یسقط عنه القیام لعجزه، و لا یسمّى العجز ناسخاً و لاالقیام منسوخاً، و ینقض بمن یستبیح بحکم العقل عند من قال بالاباحة، فاذا ورد الشرع یحظره، لایقال الشرع نسخ حکم العقل، و لاحکم العقل یوصف بانه منسوخ» و سپس تعریف خود را از نسخ چنین ارائه مىنماید: «و هو ان حقیقة کل دلیل شرعى دلّ على انّ مثل الحکم الثابت بالنص الاوّل غیر ثابت فیما بعد على وجه لولاه لکان ثابتاً بالنص الاوّل مع تراخیه عنه»17 «نسخ در حقیقت دلیل شرعى است که دلالت مىکند بر اینکه مثل حکمى که با نص اول ثابت بود دیگر ثابت نیست بطورى که اگر این دلیل شرعى نبود آن (مثل حکم) ثابت بود. البته باید این دلیل شرعى بعد از نص اول باشد.» شیخ در مقدمه تفسیر همین تعریف را براى «ناسخ» دارد: «و اما الناسخ فهو کل دلیل شرعى یدل على زوال مثل الحکم الثابت بالنصّ الاوّل فى المستقبل على وجهٍ لولاه ثابتاً بالنصّ الاوّل مع تراخیه عنه»18 سپس شیخ به توضیح تعریف خود مىپردازد و مىگوید: از آن جهت گفتیم «دلیل شرعى» زیرا که دلیل عقلى هر گاه بر زوال مثل حکمى که با نص اول ثابت شده دلالت کند نسخ نامیده نمىشود. به همین منظور هر گاه مکلف به عبادات، دچار عجز یا زوال عقل شود، به حکم عقل، عبادات از او ساقط مىگردد ولى این دلیل ناسخ نامیده نمىشود. و بدین خاطر «مثل حکم» را اعتبار کردیم و خود حکم را معتبر نشمردیم چون جایز نیست خود آنچه به آن امر شده نسخ شود، زیرا به بداء مىانجامد، و گفتیم که حکم با نص شرعى ثابت باشد، زیرا که آنچه با عقل ثابت شده اگر به وسیله شرع زوال یابد نمىتوان گفت که حکم عقل نسخ شده است. به همین دلیل اگر حکم شرع نبود، اعمال نماز و طواف از نظر عقل قبیح مىنمود و اکنون که شرع به آنها حکم کرده نمىتوان گفت که شرع حکم عقل را منسوخ گردانیده است. و بدین جهت قید «با تراخى» را اعتبار کردیم که ادله مقارن با هم ناسخ یکدیگر نیستند و چه بسا اگر لفظ عام باشد ادله مخصص باشند و اگر لفظ خاص باشد، ادله مقیّد باشند. بنابراین اگر خداوند فرمود: «اقتلوا المشرکین الا الیهود» «مشرکان را بکشید مگر یهود را» این قسمت «الا الیهود» قسمت قبلى «اقتلوا المشرکین» را نسخ نمىکند. و همچنین اگر خداوند فرمود: «فسیحوا فى الارض اربعة اشهر» (توبه/ 2) «مدت چهار ماه در زمین به سیاحت بپردازید» سیاحت را در زمین به چهارماه مقید کرد و این قید، بیش از چهارماه سیاحت را نسخ نمىکند. و در آیه زنا که خداوند مىفرماید: «فاجلدوا کل واحدٍ منهما مائة جلدة» (نور/ 2) «به هر یک از آن دو ]زن و مرد[ صد تازیانه بزنید» تعداد ضربات را در لفظ آیه مقید فرمود، این قید، بیش از صد تازیانه زدن را نسخ نمىکند. در میان دانشمندان، شهاب الدین احمد البحرانى معروف به «ابن المتوّج» از علماى معروف قرن هشتم هجرى قمرى، تعریفى مشابه تعریف شیخ از نسخ ارائه کرده است. ایشان چنین مىگوید: «نسخ برطرف شدن مثل حکمى است که به نص نخستین ثابت است در آینده به وسیله دلیل شرعى متأخر»19 شارح کتاب، عبدالجلیل حسینى قارى، از علماى قرن دهم در شرح این جمله آورده است: «نسخ، هر دلیل شرعى است که دلالت دارد بر اینکه حکمى که به نص پیشین ثابت بوده در آینده ثابت نیست به طورى که اگر این دلیل نبود آن حکم، به نص پیشین ثابت بود در حالتى که این حکم دوم که ناسخ حکم پیشین است متأخر از آن حکم است.»20 مرحوم میرزاى قمى در «قوانین الاصول» تعریف دیگرى از نسخ مطرح کرده است: «رفع الحکم الشرعى بدلیل شرعى متأخّر على وجهٍ اذا لم یکن الدلیل الشرعى متأخّر موجوداً کان الحکم الشرعى السابق ثابتاً و مستمراً، إنّ النسخ لیس بابطال بل بیان لأنتها مدة الحکم»21 بهترین تعریف در رابطه با نسخ از آیة اللَّه خویى است که مىفرماید: «هو رفع امر ثابت فى الشریعة المقدسة بارتفاع أمده و زمانه سواء أکان ذلک الامر المرتفع من الاحکام التکلیفیة ام الوضعیة...»22 علامه طباطبایى نیز نسخ را این گونه تعریف مىنماید: «نسخ به معناى کشف از تمام شدن عمر حکمى از احکام است.»23 و تعریف ایشان از نسخ در کتاب «قرآن در اسلام» چنین است: «نسخ در قرآن مجید بیان انتهاء زمان اعتبار حکم منسوخ است به این معنى که مصلحت جعل و وضع حکم اولى مصلحتى محدود و موقت باشد و طبعاً اثرش نیز که حکم است محدود و موقت در مىآید و پس از چندى حکم دومى پیدا شده و خاتمه یافتن مدت اعتبار حکم اولى را اعلام مىکند...»24 و آیت اللَّه معرفت نیز در «التمهید» این گونه نسخ را تعریف نموده است: «نسخ، برطرف شدن تشریع قبلى است که به حسب ظاهر، اقتضاء دوام و همیشگى دارد بوسیله تشریع بعدى؛ به نحوى که جمع بین آن دو ممکن نباشد.»25
نسخ حکم یا نسخ تلاوت
شیخ در ذیل آیه: «ما ننسخ من آیةٍ او ننسها نأت بخیرٍ منها او مثلها...» (بقره/ 106) «هر آیه را که نسخ کنیم یا فرو گذاریم، بهتر از آن یا همانندش در میان آوریم» آورده است که: در چگونگى نسخ بر چهار وجه اختلاف شده است: 1- گروهى گفتهاند: نسخ حکم و تلاوت هر دو با هم جایز است نه هر یک بدون دیگرى. 2- برخى گفتهاند: نسخ حکم بدون نسخ تلاوت جایز است. 3- بعضى نیز گفتهاند: نسخ قرآن از لوح محفوظ جایز است. همان گونه که کتابى از روى کتاب دیگر نسخ مىشود. (گویا در اینجا نسخ به معناى نقل و استنساخ آمده است) 4- گروه چهارمى هم گفتهاند: نسخ تلاوت تنها بدون حکم و نسخ حکم تنها بدون تلاوت، و نسخ تلاوت و حکم با هم جایز است. و همین مورد نیز صحیح است.»26 حال به اقسام نسخ در وجه چهارم خواهیم پرداخت.
اقسام از نسخ در قرآن
مفهوم نسخ در قرآن سه احتمال را بر مىتابد: 1- نسخ حکم بدون لفظ 2- نسخ لفظ بدون حکم 3- نسخ حکم و لفظ با هم27
1- نسخ حکم بدون لفظ
نسخ حکم بدون نسخ لفظ به این معنا است که آیهاى در قرآن مضبوط و ثابت باشد ولى مفهوم و مفاد تشریعى آن منسوخ گردیده و عمل به آن جایز نباشد اکثر دانشمندان و مفسران این نوع نسخ را پذیرفتهاند.28 شیخ براى این نوع نیز مثالهایى آورده است: مانند آیه عده زنى که شوهرش مرده است و باید یک سال عده نگه دارد،29 حکم آن منسوخ است ولى تلاوت آن باقى است. و مانند آیه نجوى30 و آیه وجوب ثبات و پایدارى یک نفر در مقابل ده نفر31، و آیه حبس زنى که فاحشهاى مرتکب شده است32، که این گونه آیات حکم آنها نسخ شده است ولى تلاوت آنها همچنان باقى است. و این نوع نسخ باور کسانى را که معتقد به عدم جواز نسخ در قرآن است باطل مىکند چرا که این نوع در قرآن موجود است.33
2- نسخ لفظ بدون حکم
مراد از این نوع نسخ آن است که آیهاى بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده و قرائت نیز مىشده و داراى حکم تشریعى بوده است، سپس تلاوت و نص لفظ آن نسخ شده، ولى مفاد حکمى که در برداشته حفظ و براى همیشه باقى باشد. این نوع نسخ از نظر شیعه مردود است و اعتقاد به آن اعتقاد به تحریف قرآن است. مدرک و دلیل این نوع تنها روایات آحاد است که در نسخ قرآن نمىتواند اثرى داشته باشد.34 شیخ براى این نوع، تنها آیه رجم را مثال مىآورد که گفته شده این آیه نازل شد، پس لفظ و قرائت آن رفع گردید ولى حکم آن باقى است: «و الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة، فانهما قضیا الشهوة جزاء بما کسبا نکالا من اللَّه عزیز حکیم» البته شیخ در مورد این به اصطلاح آیه دو جمله داردکه بر هر دو ادعاى اجماع مىکند یکى اینکه رجم بر محصنه واجب است. و دیگر اینکه آیهاى که متضمن این حکم بوده است منسوخ گردیده.35 این دو جمله از سوى شیخ از دیدگاه شیعه بسیار عجیب است. شیخ در کتاب «العدة» خود نیز این نوع نسخ را جایز مىداند و مىنویسد: «و اما نسخ التلاوة مع بقاء الحکم، فلا شبهة فیه لما قلناه من جواز تعلق المصلحة بالحکم دون التلاوة»36
3- نسخ لفظ و حکم با یکدیگر
این بدان معنا است که آیهاى که مشتمل بر حکم تشریعى بوده و مسلمانان آنرا قرائت مىکرده و به حکم آن عمل مىنمودهاند،نسخ شده و حکم آن باطل گردیده و تلاوت آن نیز بطور کلى فراموش شده است. این نوع نسخ نیز از نظر شیعه باطل است و داراى همان اشکالات نوع دوم است.37 شیخ براى این نوع دو مثال آورده است: اول آنکه مخالفان یعنى عامّه از عایشه نقل کردهاند که ابتدا خداوند ده بار شیر دادن را موجب محرمیت قرار داده بود و «ان عشر رضعات یحرمن» را نازل کرده سپس با پانزده بار نسخ شد. یعنى هم تلاوت و هم حکم، هر دو نسخ شد. دوم آنچه از ابوبکر روایت شده که قرائت مىکرد «لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر»38 و آنچه بعید و عجیب است اینکه شیخ در مورد این نوع نیز گفته است: «هو مجوز و ان لم یقطع بانه کان» «این نوع - نسخ حکم و لفظ با هم - جایز است اگر چه به وقوع آن قطع و یقین حاصل نشده است.»39 این در حالى است که علماى شیعه این نوع را نیز مردود مىشمارند.40 شیخ جواز این نوع از نسخ را در کتاب «العدة» نیز متذکر شده است. «و اما جواز النسخ فیهما، فلا شبهة ایضاً فیه لجواز تغیر المصلحة فیهما»41 شیخ بار دیگر ذیل آیه 106 سوره بقره مىنویسد: «و قد جاءت اخبار متظافرة بانّه کانت اشیاء فى القرآن نسخت تلاوتها، فمنها ما روى عن ابى موسى: انهم کانوا یقرؤون (لو ان لابن آدم وادیین من مال لابتغى الیهما ثالث، لا یملا جوف ابن آدم الا التراب و یتوب اللَّه على من تاب) ثم رفع و روى عن قتادة قال: حدثنا انس بن مالک أن السبعین من الانصار الذین قتلوا ببئر معونة، قرأنا فیهم کتاباً (بلغوا عنّا قومنا انّا لقینا ربّنا، فرضى عنا و ارضانا) ثم ان ذلک رفع. و منها الشیخ و الشیخه و هى مشهورة. و منها ما روى عن ابى بکر انه قال: کنا نقرأ (لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر). و منها ما حکى: ان سورة الاحزاب کانت تعادل سورة البقرة - فى الطول - و غیر ذلک من الاخبار المشهورة بین اهل النقل»42 شیخ پس از نقل این مطالب، هیچ گونه نقد و ردى بر آنها نیاورده است و با توجه به آنچه در اقسام نسخ آمد، مىتوان نتیجه گرفت که شیخ هر سه نوع نسخ را پذیرفته است. و این مسئله با توجه به اینکه علماء شیعه اخبار نسخ تلاوت بدون حکم و تلاوت و حکم با هم را اخبار آحاد مىدانند و شیخ نیز در مورد قرآن به هیچ وجه خبر واحد را نمىپذیرد بسیار عجیب است. خود ایشان در مقدمه این مطلب که در مورد قرآن خبر واحد مورد قبول نیست صریحاً اشاره دارد و مىنویسد: «امّا طریقة الاحاد من الروایات الشاردة، و الالفاظ النادرة فانّه لایقطع بذلک و لا یجعل شاهداً على کتاب اللَّه...»43 در مورد نسخ قرآن با خبر واحد نیز در «العدة فى اصول الفقه» مىگویند که به اجماع علماء نسخ قرآن به خبر واحد جایز نیست. ولى در مورد این دو نوع نسخ هیچ گونه نقد و ردى ندارند و آنرا پذیرفتهاند.
شرایط ناسخ44
شیخ براى ناسخ چند شرط ذکر کرده است: 1- شرط اول این است که مراد از حکم ناسخ غیر از مراد از حکم منسوخ باشد، زیرا که اگر مراد ناسخ همان مراد منسوخ باشد دلالت بر بداء خواهد داشت و اقتضاى این امر، قبح امر و نهى است. و به همین خاطر واجب مىشود که آنچه را که ناسخ به آن دلالت کند غیر از آن چیزى باشد که منسوخ آن را در بر مىگیرد. شیخ در این مورد مىگوید: با این شرط (که مراد از ناسخ غیر منسوخ باشد) سخن کسى که نسخ را به زوال حکم بعد از استقرار آن تعریف کرده است باطل خواهد شد؛ زیرا حکم، زمانى که مستقر و ثابت گردید آن حکم مراد و مقصود است و رفع آن صحیح نیست چرا که به فسادى که گفتیم مىانجامد. و هم چنین با این شرط گفته کسى که نسخ را به «رفع المأمور به بالنهى عنه» تعریف کرده است باطل مىشود. زیرا اگر این گونه باشد مستلزم اجتماع امر و نهى خواهد بود و این نیز به فساد مىانجامد. 2- شرط دوم ناسخ این است که منفصل از منسوخ باشد و اگر متصل باشد ناسخ نامیده نمىشود. مانند: «فاعتزلوا النّساء فى المحیض و لا تقربوهنّ حتّى یطهُرن فاذا تطهّرن فأتوهنّ من حیث امرکم اللَّه» (بقره/ 222) «پس در مدت حیض از زنان کناره بگیرید و با آنان نزدیکى نکنید تا پاک شوند و چون پاکیزه شدند آن گونه که خدا فرموده است با آنان بیامیزید.» که اینجا «حتى یطهرن...» ناسخ نیست براى اینکه متصل به حکم قبل از خود است. 3- شرط سوم آن که ناسخ باید امر قطعى و علمى باشد نه ظنى. بنابراین خبر واحد که مظنون است نمىتواند قرآن را نسخ نماید. 4- از دیگر شرایط حتمى ناسخ این که باید متأخّر از منسوخ باشد.45
شرایط منسوخ
شیخ براى منسوخ نیز چند شرط بیان کرده است: 1- اولین شرط این است که حکم منسوخ موقت نباشد. مانند افطار به شب «ثمّ اتّموا الصّیام الى الّیل» (بقره/ 187( در اینجا حکم روزه موقت است و در شب باید افطار نمود. حکم به افطار ناسخ حکم روزه نیست. 2- از شرایط دیگر منسوخ این که قیاس و یا مشابه از ادله دیگر استنباط نزد اهل سنت، نباشد. 3- حکم منسوخ باید مورد علم و قطع و از احکام شرعى باشد نه از افعال عرفى. 4- براى حکم منسوخ، بدل و جانشین در احکام شرع نباشد؛ مانند کفاره روزه.46
شرایط نسخ
شیخ علاوه بر شرایطى که براى ناسخ و منسوخ برشمرده چند شرط کلى براى نسخ نیز بیان کرده است: 1- شرط حتمى نسخ این است که در احکام شرعى جارى مىشود. یعنى هم ناسخ و هم منسوخ باید شرعى باشند و اگر یک طرف عقلى باشند نسخ واقع نشده است. 2- شرط نسخ این نیست که به جاى منسوخ حکم سبکتر یا شدیدتر نازل شود بلکه تابع مصلحت حق است.47 3- نسخ باید در احکام تکلیفى باشد نه در افعال تکوینى. افعالى که حسن و قبح ذاتى دارند. توضیح آنکه شیخ در فصل مخصوص افعال مکلف گفته است افعال بر دو نوع است: اول آنکه نسخ در آن صحیح است و دوم آنکه نسخ در آن صحیح نیست. و بعد مىگوید افعالى، که در آنها نسخ جایز نیست دو قسم است: اول - افعالى است که سلب صفت ذاتى از آنها ممکن نیست مانند: وجوب انصاف و شکر منعم و قبح کذب و نادانى و سایر امور عقلیهاى که سلب صفت از آنها نتوان نمود. سپس شیخ به این عبارت تعلیل مىنماید: «لان من المحال ان یکون الانصاف مع کونه انصافاً و شکر النعمه مع کونه شکراً للنعمه یخرجان من کونهما واجبین و کذلک لایصحّ ان یخرج الجهل و الکذب عن القبح الى الحسن، فعلم بذلک أن معنى النسخ لایصحّ فى جمیع ذلک» دوم - در افعالى که «لطف» اند نسخ جایز نیست. مانند وجوب معرفت خدا و صفات او و وجوب معرفت ولى خدا، زیرا که خارج شدن آنها از باب «لطف» ممکن نیست و به همین خاطر نسخ آنها صحیح نمىباشد.»48 سپس شیخ قسم دوم از افعال مکلف یعنى قسمى که وقوع نسخ در آنها جایز است را توضیح مىدهد: «اما آنچه نسخ در آن صحیح است عبارت است از هر فعلى که تغییر آن از حسن به قبح جایز باشد: و به وجهى حسن باشد و به وجه دیگر قبیح؛ و در زمانى حسن باشد و در زمان دیگر قبیح؛ و براى شخصى حسن باشد و براى شخص دیگر قبیح؛ و آن مانند منفعتها و ضررها است، و در آن به جنس فعل اعتبارى نیست، بلکه اعتبار در آن به وجوهى است که فعل بر آن واقع مىشود. و براى آن تمام شرعیات را مىتوان مثال آورد چرا که در زمانى غیر از زمان دیگر و براى شخصى غیر از شخص دیگر و به وجهى غیر از وجه دیگر واجب مىشوند. مثلاً بر حائض ترک نماز و روزه واجب مىشود ولى بر دیگران آن واجب نیست بلکه قبیح نیز هست.49
نسخ در اخبار
شیخ در آغاز اخبار را به دو نوع تقسیم مىکند: اول: خبرى که متضمن معناى امر یا نهى است. دوم: خبرى که متضمن معناى امر یا نهى نیست، بلکه تنها از صفت چیزى حکایت مىکند. اما آن خبرى که معناى امر و نهى دارد، نسخ در آن جایز است. و دلیل آن امکان تغییر آن از لحاظ حسن و قبح است. اما خبرى که معناى امر یا نهى ندارد آن نیز بر دو نوع است: اول آنکه تغییر آن صفت جایز نمىباشد. در این نوع، نسخ نیز جایز نیست، حتى انتقال آن صفت به ضدش نیز جایز نمىباشد مانند اخبار از صفات خداى تعالى و وحدانیت او. نوع دیگر آنکه انتقال از آن صفت جایز باشد. در این نوع، نسخ به خاطر تغییر و انتقال صفت از موصوف علیه جایز است.50 در توضیح همین مطلب آنچه را شیخ در مقدمه و در تفسیر آیه 106 سوره بقره آورده نیز باید افزود و آن از این قرار است که: «نسخ در امر و نهى بالاتفاق جایز است و هم چنین در خبرى که تغییر صفت در آن صحیح است، چرا که آن خبر متضمن معناى امر است، مانند این آیات: «و للَّه على النّاس حجّ البیت» (آل عمران/ 97) و «المطلّقات یتربّصن بانفسهنّ» (بقره/ 228) که هر سه آنها به رغم اینکه خبر هستند امّا نسخ در آنها صحیح است. اما خبرى که تغییر در آن جایز نیست، نسخ نیز در آن صحیح نیست. مانند اخبار از صفات خداى تعالى و صفات اجناس که تغییر در آنها صحیح نیست مانند: قادر، عالم، سمیع و بصیر.»51 و در تفسیر آیه 106 سوره بقره نیز مىنویسد: خبر بر دو قسم است: اول: آنکه متضمن معناى امر به معروف است، در این نوع خبر نسخ جایز است. دوم: آنکه متضمن خبر دادن از صفات امر است که تغییرى در نفس آن و همچنین تغییر آن از حسن به قبح و از قبح به حسن جائز نیست. در این نوع، نسخ نیز امکان ندارد. افعال نیز بر سه قسم هستند: اول: حسن هستند. مانند اراده افعال واجب یا مستحبى که تغییرش جایز نیست. مانند شکر منعم، و رد ودیعه و امانت، احسان خالص و غیر آنها. دوم: قبیح هستند. مانند اراده قبیح و فعل جهل. سوم: هر دو احتمال حسن و قبح مىرود. مانند سایر افعالى که به وجهى حسن هستند و به وجهى دیگر قبیح مىشوند. مثال این سه قسم به ترتیب زیر است: در نوع اول و دوم نسخ جایز نیست امّا در وجه سوم نسخ جایز است.52
زمینههاى نسخ
همانطور که در بحث شرایط نسخ گذشت شیخ نسخ را در امر و نهى و خبرى که متضمن معنى امر یا نهى است صحیح مىشمارد.53 وى در «العدة فى اصول الفقه» مىنویسد: «نسخ در شرعیات جایز است. و این جواز بر خلاف عقیده یهود مىباشد. پیروان اسلام (جز ابومسلم اصفهانى) نسخ را در احکام شرعى جایز شمردهاند54 و جواز آنان مستند به حکم قبله، نسخ وجوب مقابله یک تن مسلمان برابر ده تن کافر، نسخ حکم عده وفات و تقلیل آن از یک سال به چهار ماه و ده روز مىباشد.»55 توضیح آنکه نسخ در احکام عرفى به علت جهل و عدم احاطه قانون گذار به مصالح و مفاسد صورت مىگیرد، در حالى که نسخ در شرعیات به معناى واقعى خود (از جهت عدم احاطه خداوند متعال) نیست، بلکه در ظاهر، حکم شرعى ثبات داشته ولى در واقع، محدود به زمان مورد مصلحت بوده است.
نسخ حکم قبل از وقت عمل
علماء در مورد اینکه آیا نسخ چیزى قبل از وقت عملش جایز هست یا نه، اختلاف کردهاند. گروهى از اصحاب شافعى نسخ قبل از وقت عمل جایز دانستهاند، شیخ مفید نیز همین عقیده را داشته است. متکلمان معتزله و بیشتر اصحاب ابوحنیفه و بعضى از اصحاب شافعى بر این عقیدهاند که جایز نیست. و همین عقیده را سید مرتضى نیز اختیار کرده است. شیخ پس از بیان این مطلب مىافزاید که این عقیده نزد من قوىتر است و دلیل آن دو چیز است: اول آنکه اجتماع امر و نهى لازم مىآید. دوم اینکه به بداء مىانجامد.56 و در تفسیر آیات «فلمّا اسلما و تلّه للجبین. و نادیناه أن یا ابراهیم. قد صدّقت الرؤیا إنّا کذلک نجزى المحسنین» (صافات/ 105-103) «آنگاه چون هر دو گردن نهادند و او را بر گونهاش به خاک افکند ندایش کردیم که اى ابراهیم، رؤیایت را به حقیقت باور داشتى، ما بدین سان نیکوکاران را جزا مىدهیم.» نیز به این موضوع اشاره کرده است و چنین مىگوید: «کسانى از مردم به این آیه بر جواز نسخ، قبل از وقت عمل استدلال کردهاند، چرا که خداوند تعالى ابراهیم را به ذبح فرزندش اسماعیل امر کرده سپس آن را قبل از اینکه انجام بدهد نسخ کرده است. امکان ندارد که بگوییم وقت آن (ذبح) گذشته بوده است، زیرا اگر او کار را از وقتى که به او امر شده تأخیر مىانداخت عاصى و گنهکار بود. و هیچ اختلافى در این نیست که ابراهیمعلیه السلام هیچ عصیانى در این کار نکرده است. پس دلالت مىکند بر اینکه حکم قبل از وقت عملش نسخ شده است. کسانى که نسخ را قبل از وقت عمل جایز نشمردهاند در مورد این آیه نیز جواب هایى دادهاند.»57
نسخ کتاب به کتاب و نسخ سنت به سنت و نسخ اجماع و قیاس
شیخ در رابطه با عنوان فوق این گونه سخن گفته است که: اول - نسخ کتاب به کتاب بالاتفاق جایز است به دلیل اینکه آن دو در وجوب علم و عمل مساوى هستند، پس همان گونه که تخصیص آیهاى از قرآن به آیه دیگر و بیان آیهاى با آیه دیگر جایز است، همچنین نسخ آیه به آیه دیگر نیز جایز است. دوم - نسخ سنت به سنت در صورتى که در دلالت مساوى باشند جایز است. اگر اولى خبر واحد باشد نسخ ساقط است، زیرا که ما به آن عمل نمىکنیم. ولى بر طبق مذهب فقهاء اهل سنت نسخ خبر واحد به خبر واحد جایز است. مثال این مورد نیز آن است که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در آغاز از زیارت قبور و ذخیره کردن گوشت قربانى نهى کرد، سپس نهى را برداشت و آن را مباح نمود. سوم - نسخ اجماع جایز نیست؛ زیرا اجماع دلیلى است که تغییر نمىکند بلکه در همه اوقات ثابت است، همچنین عقل دلالت بر صحت اجماع دارد و موضوعات عقلى قابل نسخ نیست. همچنین نسخ توسط اجماع نیز صحیح نیست. چرا که از شرایط ناسخ این است که متأخر از منسوخ باشد و حکم هر گاه ثابت شد، اجتماع امت بعد از آن بر خلافش جایز نیست. چهارم - اما قیاس، از نظر شیعه در شرع حجیت ندارد، پس نسخش و نسخ به آن صحیح نیست. و اما بنابر مذهب کسانى که به آن عمل مىکنند نیز نسخش و نسخ به آن صحیح نیست.58
نسخ قرآن به سنت و سنت به قرآن
تمام متکلمین معتزله و اصحاب ابوحنیفه و مالک بر این باورند که نسخ قرآن به خبر مقطوع (خبر متواتر) جایز است. سید مرتضى نیز بر این عقیده مىباشد. ولى شافعى و جمعى از فقها این معنا را جایز نمىدانند و شیخ مفید نیز بر این عقیده است. خود شیخ نیز در مورد سنت قطعى و متواتر بر این عقیده است که نسخ قرآن با آن جایز است و در مورد خبر واحد نظرش را اینگونه بیان مىکند: «اذا اوجبت السنة المقطوع بها العلم و العمل ساوت الکتاب فى ذلک، فیجب جواز حصول نسخه بها کما یجوز ان یبیّن بها و یخصّ بها و انّما لایجوز نسخه خبر الواحد للاجماع الّذى ذکرناه و الاّ کان ذلک جایزاً. و قالوا ایضاً: النسخ اذا کان واقعاً فى الاحکام الّتى تابعة للمصالح، و کانت السنة فى الدلالة على الاحکام کالقرآن لایختلفان فیجب جواز نسخه بها...»59 به طور خلاصه شیخ چنین مىفرماید: وقتى عمل به سنت مقطوع واجب باشد و علم و عمل به آن با کتاب برابر باشد در این صورت نسخ کتاب به خبر مقطوع، جائز است همان طورى که به خبر مقطوع مىتوان قرآن را تفسیر نمود و تخصیص زد، نسخ آن هم جایز است و اما نسخ قرآن به خبر واحد جایز نیست به دلیل اجماع و عقل. شیخ نزدیک به همین بحث را ذیل آیه 106 سوره بقره نیز دارد: «و انّما اخّرنا ذلک، لانّ تلاوة القرآن و العمل بما فیه تابع للمصلحة، و لا یمتنع ان تتغیّر المصلحة، تارة فى التلاوة فتنسخ، و تارة فى الحکم فینسخ، و تارة فیهما فینسخان. و کذلک لا یمتنع ان تکون المصلحة فى ان تنسخ، تارة بقرآن و تارة بالسنة المقطوع بها. فذلک موقوف على الادلة»60 و باز در تفسیر آیه 15 سوره یونس 61 به این مسئله اشاره کرده و گفته است کسانى که به این آیه براى عدم جواز نسخ قرآن با سنت استدلال کردهاند حرف بسیار نادرستى زدهاند. چرا که سنت را پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم جز به وحى الهى نگفته است پس نسخ به خدا بر مىگردد و مانند قرآن مىباشد. چرا که خداوند به پیامبرش هم آنچه را که قرآن است و هم آنچه را که قرآن نیست وحى کرده است و تمام آنچه را پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم از شریعت بیان کرده است از وحى الهى است از اینرو خداوند فرموده: «و ما ینطق عن الهوى، إن هو إلاّ وحى یوحى» (نجم/ 3 و 4) و اگر چه تفصیل این مطلب در قرآن موجود نیست ولى استدلال به آیه براى آنچه گفتهاند نادرست است.62 برخى اشکال کردهاند که نسخ قرآن، به وسیله سنت جایز نیست، زیرا که قرآن قطعى و سنت ظنى است. پاسخ این است که فرض بر این است که اگر سنت متواتر و صدور آن قطعى باشد و اجماع امت در تمام ادوار، آن را تأیید کرده باشد، مانند قرآن قطعى خواهد بود.63 و اما نسخ سنت با کتاب؛ ظاهراً بر اساس عقیده شافعى جایز نیست امّا دیگر فقهاء و متکلمان به جواز آن رأى دادهاند.
راههاى شناسایى ناسخ و منسوخ
شیخ طوسى براى شناسایى ناسخ و منسوخ دو راه پیشنهاد کرده است: 1- ناسخ لفظاً خبر از نسخ منسوخ بدهد. 2- از جهت معنا اقتضاى نسخ داشته باشد. ناسخ به چند گونه ممکن است از منسوخ لفظاً خبر بدهد: الف: خطاب دلالت بر این دارد که دومى، اولى را نسخ کرده است؛ مانند روایاتى که مىگوید روزه رمضان، روزه عاشورا را نسخ کرده است، یا اینکه زکات، حقوق واجب در اموال را نسخ کرده است. ب: لفظ تخفیف وارد شده باشد؛ مانند سخن خداوند: «الان خفّف اللَّه عنکم» (انفال/ 66) در رابطه با نسخ پایدارى یک نفر در مقابل ده نفر به یک نفر در مقابل دو نفر: و مانند کلام خداوند: «أأشفقتم أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه علیکم» (مجادله/ 13) که از عدم وجوب صدقه خبر مىدهد. ج: مانند آنچه از رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است که فرمودند: «کنت نهیتکم عن زیارة القبور ألا فزروها، و عن ادّخار لحوم الأضاحى فادّخروها» همه این دلیلها اقتضاى زوال حکم ثابت با نص قبلى را دارند، به گونهاى که اگر دومى نبود اولى ثابت بود. و اما آنچه از جهت معنا شناخته مىشود مانند آنکه چیزى واجب شود سپس آنچه با آن تضاد دارد نیز واجب شود، به گونهاى که جمع بین آندو به هیچ وجهى ممکن نباشد، در اینجا دومى ناسخ اولى است.64
خلاصه بحث
خلاصه آنچه گفتیم اینکه نسخ حکم بدون نسخ تلاوت در آیات قرآن به سه صورت امکان وقوع دارد که عبارتند از: اول: حکم آیهاى از قرآن توسط سنت قطعى و متواتر نسخ شود؛ که این نوع نسخ عقلا و نقلا اشکالى ندارد فقط در وقوع آن شک است که آیا چنین نسخى در قرآن آمده است یا نه؟ دوم: حکم آیهاى از قرآن، توسط آیهاى دیگر نسخ شده باشد و آیه دوم ناظر به حکم آیه منسوخ باشد و به صراحت حکم آنرا نسخ کند. این نوع از نسخ نیز داراى اشکال و ایرادى نیست و مورد اختلاف هم نمىباشد. براى این نوع، آیه «نجوى»65 را مثال آوردهاند. که توسط آیه «اشفاق»66 نسخ گردید. سوم: حکم آیهاى از قرآن توسط آیهاى دیگر رفع شود بدون اینکه یکى از آن دو ناظر به دیگرى باشد و تنها اختلاف و تعارض در مفهوم آنها مشاهده مىشود.67 در وجود این قسم از نسخ در قرآن، میان محققان اختلاف زیادى دیده مىشود. بعضى هر جا که میان دو آیه تعارض و اختلافى پیدا کردهاند، آیه اولى را ناسخ آیه دوم دانستهاند و از این رو تعداد آیات منسوخ را بالاى 130 مورد گفتهاند؛ از جمله این عالمان «ابوبکر نحاس» است. برخى نیز چون «آیت اللَّه خویى» این نوع از نسخ را در قرآن رد کرده ند و گفتهاند تحقیق و بررسى نشان مىدهد که این گونه نسخ در قرآن وجود ندارد68 و عده زیادى از دانشمندان نیز میان این دو نظریه قرار دارند. و تنها آیات معدودى را از این نوع پنداشتهاند. بررسى آیات منسوخ در تفسیر تبیان در این قسمت از بحث به بررسى آیاتى که در آنها ادعاى نسخ شده مىپردازیم. با مطالعه در تفسیر تبیان به این نتیجه مىرسیم که شیخ بیش از 60 آیه از آیاتى که در مورد آنها ادعاى نسخ شده است را مورد توجه قرار داده است. دیدگاه شیخ را نسبت به این آیات به این صورت مىتوان دستهبندى کرد که: 1- نسخ تعداد معدودى از این آیات را پذیرفته است. 2- نسخ بیش از نیمى از آنها را صریحاً رد کرده است. 3- از قول صحابه و تابعین نسخ و عدم نسخ تعدادى از آیات را روایت کرده است و خود نظر صریحى نداده است. 4- تعدادى از آیات را نیز تنها نسخشان را روایت کرده است و سخنى در قبول یا عدم قبول آن نیاورده است. حال به بررسى تعدادى از این آیات مىپردازیم. قبل از بررسى آیات منسوخ مورد پذیرش شیخ، لازم است به آیه 144 سوره بقره بپردازیم که حکم نماز به سوى بیت المقدس را نسخ کرده و از مواردى است که سنت به وسیله قرآن نسخ شده و مورد پذیرش شیخ نیز هست: «قد نرى تقلّب وجهک فى السماء، فلنولّینّک قبلةً ترضاها، فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره...» «رویکرد تو را به آسمان مىبینیم، اینک روى تو را به قبلهاى که از آن خشنود هستى مىگردانیم؛ پس رو به سوى مسجدالحرام آور، و هر جا که هستید رویتان را بدان سو کنید» این آیه حکم نماز به سوى بیت المقدس را نسخ کرده است. از ابن عباس و قتاده نیز این مطلب روایت شده است. جعفر بن مبشر نیز گفته است که این آیه از مواردى است که سنت توسط قرآن نسخ شده است. شیخ این قول را قوىتر مىشمارد و مىگوید «لانه لیس فى القرآن مما یدلّ علىتعبده بالتوجه الى بیت المقدس» البته کسانى نیز گفتهاند که این آیه توسط قول خداوند «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللَّه» (بقره/ 115) نسخ شده است ولى شیخ این نظر را نپذیرفته و مىگوید این آیه تنها اختصاص به نوافل آن هم در حال سفر دارد.69 آیات منسوخه از دیدگاه شیخ 1- «والّذین یتوفّون منکم و یذرون أزواجاً وصیّةً لازواجهم متاعاً الى الحول غیر اخراج فان خرجن فلاجناح علیکم فى ما فعلن فى أنفسهنّ من معروف» (بقره/ 240) «و کسانى از شما که جان مىسپارند و همسرانى بر جاى مىگذارند باید براى همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهرهمند سازند و بیرون نکنند، ولى اگر بیرون رفتند، در آنچه در حق خویش، به وجه پسندیده انجام دهند بر شما گناهى نیست.» حکم این آیه توسط آیه «و الّذین یتوفّون منکم و یذرون أزواجاً یتربّصن بانفسهنّ أربعة أشهرٍ و عشراً» (بقره/ 234) «و کسانى از شما که جان مىسپارند و همسرانى به جاى مىگذارند، باید چهار ماه و ده روز درنگ کنند» که متقدم بر آیه 240 نیز هست منسوخ شده است. در نسخ این آیه اختلافى نیست مگر اینکه اباحذیفه مىگوید: «عده چهار ماه و ده روز است و بیشتر از آن تا یک سال با وصیت و نفقه افزوده مىگردد. و اگر ورثه از نفقه امتناع کردند، زن مىتواند در خود تصرف کند. و حکم وصیت نزد ما ]ابا حذیفه[ باقى است و نسخ نشده است، اگر چه بر وجه استحباب است.» همچنین از ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد حکایت شده که این آیه به آیه «میراث»70 نیز منسوخ شده است. شیخ این قول را نمىپذیرد و عقیده دارد که تنافى بین این آیه و آیه میراث وجود ندارد که آیه میراث آن را نسخ کند.71 2- «و الاتى یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهنّ اربعةً منکم، فإن شهدوا فامسکوهنّ فى البیوت حتّى یتوفّاهنّ الموت او یجعل اللَّه لهنّ سبیلاً» (نساء/ 15) «و از زنان شما کسانى که مرتکب ناشایستى مىشوند، باید بر آنان چهار شاهد از خود بگیرید، آنگاه اگر شهادت دادند، آنان را در خانهها محبوس نگه دارید، تا مرگ فرا گیردشان، یا خداوند راهى بر ایشان مقرر کند.» اکثر مفسرین، مانند ضحاک، ابن زید، جبایى، بلخى، زجاج، مجاهد، ابن عباس، قتاده و سدى گفتهاند که این آیه منسوخ است، زیرا که در آغاز واجب بود اگر زنى زنا مىکرد و چهار شاهد بر آن شهادت مىدادند، در خانه براى همیشه حبس شود تا بمیرد. بعداً این حکم با حکم رجم براى شوهردارها و تازیانه براى دختران نسخ شد. این نسخ از امام باقر و امام صادقعلیهما السلام نیز روایت شده است. هنگامى که فرموده خداوند «الزانیة و الزانى فاجلدوا... (نور/ 2) نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند که خداوند براى زنان راهى قرار داد؛ بکر با بکر صد تازیانه و تبعید به مدت یکسال و ثیّب با ثیّب ابتدا تازیانه و سپس رجم.72 3-«یا أیّها النّبى حرّض المؤمنین على القتال، إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائة یغلبوا ألفاً من الّذین کفروا بأنّهم قوم لایفقهون» (انفال/ 65) «اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز؛ اگر از شما بیست تن شکیبا باشند، بر دویست تن غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران غلبه مىکنند، چرا که اینان قومى هستند که چیزى در نمىیابند.» حکم این آیه توسط آیه بعدى نسخ شده است، چرا که در این آیه واجب بود یک نفر در مقابل ده نفر و ده نفر در مقابل صد نفر پایدارى داشته باشند. هنگامى که مصلحت تغییر یافت، آن را به پایدارى یک نفر در مقابل دو نفر و صد نفر در مقابل دویست نفر تخفیف داد. و این سخن ابن عباس، حسن، عکرمه، قتاده، مجاهد، سدى، عطا، بلخى، جبایى، رمانى و همه مفسرین است.73 4- «یا ایّها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدّموا بین یدى نجواکم صدقة ذالک خیرٌ لکم و اطهر فان لم تجدوا فانّ اللَّه غفور رحیم» (مجادله/ 12) «اى مؤمنان چون خواهید که با پیامبر راز گویید، پیش از نجوایتان صدقهاى تقدیم دارید این براى شما بهتر و پاکیزهتر است اما اگر چیزى نیافتید بى گمان خداوند آمرزگار مهربان است» خداوند تعالى حکم این آیه را با آیه بعدى نسخ کرد «أَأشفقتم أن تقدّموا بین یدى نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه علیکم فاقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و اطیعوا اللَّه و رسوله و اللَّه خبیر بما تعملون» «آیا ترسیدید که پیش از نجوایتان صدقاتى تقدیم دارید؟ حال که چنین نکردید و خداوند هم از شما درگذشت، پس نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، و خداوند به آنچه مىکنید آگاه است.» نسخ در این مورد، از نوع نسخى است که مفهوم دو آیه ناظر به یکدیگر است و لذا هیچکس در این مورد مناقشه نکرده است74 روایت شده تنها کسى که به این آیه عمل نمود حضرت علىعلیه السلام بود.75
بررسى برخى از آیات ناسخ و منسوخ در تفسیر تبیان
آیاتى که در مورد آنها ادعاى نسخ شده است زیاد است. شیخ طوسى در تفسیر تبیان حدود 34 آیه از آنها را مطرح و این ادعا را صریحاً رد کرده است و در تعدادى از آنها تنها به ذکر ادعاى نسخ بسنده کرده و خود هیچ گونه نظرى نداده است. حال تعدادى از آیات نوع اول (که منسوخ بودنشان رد شده است) مىآوریم: 1- «إنّ الّذین آمنوا والّذین هادوا و النّصارى و الصّابئین من آمن باللَّه و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (بقره/ 62) «از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صابئین، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکارى کرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند.» از ابن عباس روایت شده که این آیه با فرموده خداى تعالى «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه» (آل عمران/ 85) نسخ شده است. شیخ گفته است: این مطلب بعید است، چرا که نسخ در خبرى که متضمن معناى وعید است رخ نمىدهد و باید در احکام شرعیه که تغییر آن جایز است صورت گیرد.76 2- «و إذ أخذنا میثاق بنى اسرائیل لاتعبدون إلاّ اللَّه و بالوالدین إحساناً و ذى القربى و الیتامى و المساکین و قولوا للنّاس حسناً...» (بقره/ 83) «و یاد کنید که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکى کنید و با مردم به زبان خوش سخن بگویید...» از ابن عباس روایت شده که گفته است: «و قولوا للنّاس حسناً» با قول خداوند «قاتلوهم حتى یقولوا لا اله الا اللَّه او یقروا الجزیة» نسخ شده است. و قتاده گفته است که آیه سیف آن را نسخ کرده است. شیخ مىگوید: صحیح این است که آیه فوق نسخ نشده است خداوند به گفتار نیکو در دعوت و احتجاج با مردم امر کرده است، همان طور که پیامبرش را گفته است: «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن» (نحل/ 125) و هم چنین در آیه دیگرى بیان کرده است: «و لا تسبّوا الّذین یدعون من دون اللَّه فیسبّوا اللَّه عدواً بغیر علمٍ» (انعام/ 108) و امر به قتال نمىتواند ناسخ باشد چرا که هر یک از آنها سرجاى خودش ثابت است.77 3- «یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178) «اى مؤمنان بر شما در مورد کشتگان قصاص مقرر گردیده است، که آزاد در برابر آزاد، برده در مقابل برده، و زن در برابر زن...» جعفر بن مبشّر از بعضى از مفسرین گفته است که این آیه با فرموده خداوند تعالى «و کتبنا علیهم فیها أنّ النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف...» (مائده/ 45) منسوخ شده است. شیخ مىگوید: این آیه منسوخ نیست، زیرا مفاد آن مورد عمل است و تنافى بین «النفس بالنفس» با آیه اول نیست چرا که آن عام است و احتیاجى به اینکه یکى دیگرى را نسخ کند نیست.78 4- «کتب علیکم اذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة للوالدین و الأقربین بالمعروف حقّاً على المتقین» (بقره/ 180) «بر شما مقرر گردیده است که چون مرگ یکى از شما فرا رسد و مالى باقى بگذارد، براى پدر و مادر و خویشاوندان به نیکى وصیت کند و این بر پرهیزگاران مقرر است.» در رابطه با این آیه ادعا شده است که با آیه میراث و حدیث «لاوصیة لوارث» و نیز اجماع نسخ شده است. شیخ در رد این مورد چنین مىگوید: «ادعاى اجماع بر نسخ آیه دعوى باطلى است و ما مخالف آن هستیم. طاووس نیز مخالفت کرده است ابومسلم محمد بن بحر گفته است: این آیه مجمل است و آیه مواریث مفصل است و نسخى در کار نیست. با این همه چگونه مىتوان بر نسخ آن ادعاى اجماع کرد. و کسى که با فرموده رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم «لاوصیة لوارث» ادعاى نسخ مىکند، نیز ادعاى بسیار دور از واقع است. زیرا که اولا این خبر واحد است و نسخ قرآن با آن اجماعاً جایز نیست و نزد ما عمل به آن در تخصیص عموم قرآن نیز جایز نمىباشد. اگر خبر را صحیح بپنداریم جایز است که آن را حمل کنیم بر اینکه وصیتى براى وارث در آنچه از ثلث زیاد مىآید نیست. چرا که اگر ما باشیم و ظاهر آیه، وصیت به همه ما یملک براى والدین و اقربین جایز است، لکن با اجماع مازاد بر ثلث تخصیص مىخورد. اما کسى که مىگوید این آیه با آیه میراث نسخ شده است از صواب دور است. چرا که هر گاه بین دو چیز جمع ممکن نباشد آن گاه یکى دیگرى را نسخ مىکند. اما هر گاه بین آندو تنافى و تضادى نباشد بلکه جمع ممکن باشد، حمل آیه بر نسخ واجب نیست. و بین آنچه خداوند براى والدین و دیگران از میراث واجب کرده است و بین امر به وصیت براى آنها، از جهت تخصیص تنافى وجود ندارد، پس حمل آیه بر نسخ واجب نیست.»79 5- «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاصٌ فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم، و اتّقوااللَّه و اعلموا أنّ اللَّه مع المتّقین» (بقره/ 194) «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمت ] شکنى [ها را باید مقابله به مثل کرد، پس هر که ستم بر شما کرد، به همان گونه که بر شما ستم مىکند بر او ستم روا دارید و از خداوند پروا کنید و بدانید که او با پرهیزگاران است.» کسانى مىگویند: این آیه با فرموده خداوند تعالى «قاتلوا المشرکین کافّة» (توبه/ 37) منسوخ شده است و دیگران گفتهاند که این آیه منسوخ نیست، زیرا جمع کردن آندو با یکدیگر جایز است. و این است چرا که دلیلى براى نسخش نسیت.80 از این نمونه مىتوان به آیات 87284 86241 85237 84229 83221 82219 81215، سوره بقره، 102 سوره آل عمران9391 9224 9118 9016 898 88 سوره نساء، 95108 9418، سوره مائده، 121 سوره انعام 10061 9934 9833 971 96 سوره انفال، 41 سوره یونس63 101 سوره فرقان46 102 سوره عنکبوت49 103 سوره احزاب 10 104 سوره ممتحنه16 105 سوره تغابن20 106 سوره مزمل22 107 سوره غاشیه108 اشاره نمود. شیخ در تفسیر بعضى از آیات، نظر کسانى را که ادعاى نسخ کردهاند و کسانى که این ادعا را نپذیرفته و رد کردهاند آورده ولى خود سخنى در پذیرش و تقویت هیچ طرف نگفته است. البته با دقت در فحواى کلام شیخ مىتوان این نتیجهگیرى را داشت که ایشان نیز با ادعاى نسخ در این گونه آیات موافق نیست؛ به چند نمونه از این آیات مىپردازیم: 1- «و قاتلوا فى سبیل اللَّه الّذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إنّ اللَّه لایحبّ المعتدین» (بقره/ 190) «و با کسانى که با شما آغاز کارزار مىکنند در راه خدا کارزار کنید، ولى ستمکار نباشید، چرا که خداوند ستمکاران را دوست ندارد» حسن، ابن زید، ربیع و جبایى بر این عقیدهاند که این آیه با فرموده خداوند «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 6) «قاتلوهم حتّى لاتکون فتنة» (بقره/ 193) نسخ شده است؛ چرا که طبق این آیات پیکار با مشرکین واجب شده است اگر چه آنها با ما پیکارى نداشته باشند. از ابن عباس، مجاهد و عمر بن عبد العزیز هم روایت شده که این آیه منسوخ نمىباشد. از ائمهعلیهم السلام روایت شده که قول خداوند «و قاتلوا فى سبیل اللَّه» ناسخ آیه «کفّوا أیدیکم و اقیموا الصلاة و آتوا الزّکاة» (نساء/ 77) است و هم چنین «واقتلوهم حیث ثقفتموهم» (بقره/ 191) ناسخ «ولاتطع الکافرین و المنافقین ودع أذاهم» (احزاب/ 48) مىباشد.109 2- «و قاتلوهم حتى لاتکون فتنةٌ و یکون الدّین للَّه...» (بقره/ 193) «و با آنان چندان نبرد کنید که فتنه شرک باقى نماند، و دین فقط دین الهى باشد...» بنا به قول جبایى، حسن و دیگران، این آیه ناسخ قسمتى از آیه قبلى «و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّى یقاتلوکم فیه فان قاتلوکم فاقتلوهم» (بقره/ 191) است، که در برگیرنده نهى از قتال و جنگ در مسجدالحرام است مگر اینکه مشرکین ابتدا به پیکار و قتال کنند. و نسخ آن بدین خاطر است که پیکار با مشرکین در هر حال واجب شده است تا اینکه داخل در دین اسلام شوند. از ابن عباس و عمر بن عبد العزیز حکایت شده که آیه اول منسوخ و آیه بعدى نیز ناسخ نیست بلکه تأکید کننده آن است.110 3- «یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه قل قتالٌ فیه کبیر...» (بقره/ 217) «از تو درباره کارزار در ماه محرم مىپرسند، بگو کارزار در آن نارواست...» قتاده و دیگران گفتهاند و جبایى نیز آنرا برگزیده است که: قتال و پیکار در ماههاى حرام و نزد مسجدالحرام با قول خداوند کریم «و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة» و فرموده الهى «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» منسوخ است. عطاء نیز گفته است: آیه بر تحریم خود باقى است. و علماى شیعه نیز گفتهاند که کسانى که براى این ماهها حرمت قائل هستند معتقد بر بقاى بر تحریم هستند . اینان در ماه حرام و همین طور در حرم شروع به پیکار نمىکنند. و خداى تعالى پیکار با اهل مکه را فقط هنگام فتح مکه براى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مباح کرد. براى همین خاطر رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ان اللَّه احلّها فى هذه الساعة و لایحلّها لاحد بعدى الى یوم القیامة» و کسانى که این (حدیث) را ندیدهاند گمان کردهاند که پیکار در ماه حرام و در مسجدالحرام نسخ شده است و پیکار در آنها هر وقت که باشد جایز است.111 و از جمله این آیات مىتوان به آیات 21 نساء2 112 مائده141 113 انعام11572 114، و 11675 انفال، 42 توبه24 117 اسراء118 و 4 محمد119 اشاره کرد. علاوه بر اینها شیخ در برخى آیات فقط نظر کسانى را که ادعاى نسخ کردهاند آورده و در برابر آن نظر دیگران را نیز ذکر نکرده و از خود نیز سخنى نگفته که بشود نتیجه گرفت که آیا شیخ نسخ آیه را قبول دارد یا خیر؟ از این نمونه آیات به چند مورد مىپردازیم: 1- «ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق، فاعفوا و اصفحوا حتّى یأتى اللَّه بامره، إنّ اللَّه على کل شىءٍ قدیر» (بقره/ 109) «بسیارى از اهل کتاب، با آنکه حق بر ایشان آشکار شده است، به انگیزه رشکى که در دل دارند، خوش دارند که شما را پس از ایمانتان کافر گردانند، بگذارید و بگذرید تا خداوند فرمان خویش را به میان آورد، آرى خداود بر هر کارى تواناست.» ابن عباس گفته است: فرموده خداوند: «فاعفوا و اصفحوا حتى یأتى اللَّه بامره» با آیه «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 5) نسخ شده است. قتاده گفته است با آیه: «قاتلوا المشرکین الذین لایؤمنون باللَّه و لا بالیوم الاخر» نسخ شده است. ربیع و سدى نیز موافق این نظر هستند. از امام باقرعلیه السلام نیز روایت شده که فرمودند: پیغمبر به پیکار امر نشده بود و به او اجازه داده نمىشد تا اینکه جبرئیل با آیه «اذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا» (حج/ 39) نازل شد.120 2- «و المطلّقات یتربّصن بانفسهن ثلاثة قروء...» (بقره/ 228) «و زنان طلاق داده باید به مدت سه پاکى درنگ کنند...» گفته شده است که در آیه نسخ واقع شده است، زیرا کسى که با او نزدیکى نشده عده ندارد به خاطر فرموده خداوند: «یا أیها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات... فما لکم علیهنّ من عدة تعتدّونها» (احزاب/ 49) و هم چنین زن حامله عدهاش وضع حملش مىباشد به دلیل آیه «و اولات الاحمال اجلهنّ ان یضعن حملهنّ» (طلاق/ 121(4 3- «لا اکراه فى الدین...» (بقره/ 256) «هیچ اجبار و اکراهى در دین نیست...» سدى و ابن زید گفتهاند که این جمله منسوخ است به آیاتى که در آنها امر به جنگ شده است؛ مانند: «و اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/ 5) و «فاذا لقیتم الّذین کفروا فضرب الرقاب...»(محمد/ 122)4 4- «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...» (نساء/ 11) «خداوند به شما چنین سفارش مىکند که در مورد فرزندانتان، پسر را برابر بهره دو دختر باشد و...» عطاء از ابن عباس و ابن جریج از مجاهد و ابن عباس روایت کردهاند که: ایشان (مسلمانان) براى فرزندانشان ارث مىگذاشتند و براى والدینشان وصیت مىکردند، بعد خدا آن را نسخ کرد. و از ابن عباس هم چنین روایت شده است که گفت: مال براى فرزند بود و وصیت براى والدین و نزدیکان که خدا آن را با این آیه نسخ کرد.123 براى این بخش مىتوان به آیات 90 نساء42 124 مائده199 125 اعراف126 126 و 127 نحل3 127 نور52 128 احزاب14 129 جاثیه130 و8 ممتحنه131 اشاره کرد.
پی نوشت ها
________________________________________
1- خویى، سید ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن پنجم، بیروت، دارالزهراء، 1408 ه،/7 2. 2- مجادله/12. 3- عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشى، تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 12/1. 4- فیض کاشانى، محسن، تفسیر الصافى، تصحیح حسین اعلمى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 22/1. 5- حر عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تصحیح و تحقیق شیخ محمد رازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 135/18 و 136. 6- ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، اوّل، بیروت، دارالجیل، 1411 ه، 424/5؛ جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة، تحقیق، احمد عبدالغفور عطار، چهارم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1990 م، 433/1. 7- همان، 424/ 5. 8- فراهیدى، خلیل بن احمد، العین، تحقیق دکتر مهدى فخرومى و دکتر ابراهیم السامرایى، اوّل، قم، دارالهجرة، 1405 ه، 201/4. 9- معجم مقاییس اللغة، 424/5. 10- الصحاح، 433/1. 11- العین، 201/4. 12- معجم مقاییس اللغة، 424/5. 13- طوسى، محمد بن حسن، العدة فى اصول الفقه، تحقیق، محمدرضا انصارى قمى، اوّل، قم، مؤسسه بعثت، 485/2 1376. 14- طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملى، اوّل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1409 ه، 392/2 و 393. 15- نسخ در قرآن، فصلنامه صحیفه مبین، ش 6 و 7، دانشگاه آزاد اراک، /47. 16- العدة فى اصول الفقه، 486/2. 17- تبیان، 393/1. 18- همان، 12/1. 19- ابن المتوج، شهاب الدین احمد بحرانى شرح کتاب الناسخ و المنسوخ شرح سید عبدالجلیل الحسینى القارى، ترجمه و تصحیح دکتر محمد جعفر اسلامى، دوّم، بنیاد علوم اسلامى، 19 / 1360. 20- همان،/ 19 و 20. 21- قمى، میرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانین الاصول، 93/2. 22- البیان فى تفسیر القرآن،/277. 23- طباطبایى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، پنجم، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 376/1 1370. 24- طباطبایى، محمدحسین، قرآن در اسلام، دوّم، دارالکتب الاسلامیه، 69 / 1353. 25- معرفت، محمد هادى، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وکیلى، سازمان تبلیغات اسلامى، 333/2 1374؛ معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، قم، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، 251 / 1378. 26- التبیان؛ 394/1 - در این مورد که شیخ از سه قسم نسخ هر سه را صحیح دانسته جاى تأمل است؛ چرا که قریب به اتفاق علماى شیعه بر این عقیدهاند که جز نسخ حکم بدون تلاوت در قرآن وقوع پیدا نکرده است. و همچنین اعتقاد دارند بر اینکه نسخ تلاوت چه بدون حکم و چه همراه حکم به تحریف قرآن مىانجامد که آن نیز نزد شیعه عقیدهاى باطل است. 27- التبیان،13 /1 و 393. 28- رک: خوئى، سید ابوالقاسم، بیان در مسائل کلى قرآن، ترجمه صادق نجمى و هاشم هریسى، قم، مجمع ذخایر اسلامى، 19/2 1360؛ آموزش علوم قرآن،254 /2؛ نسخ در قرآن، فصلنامه مبین، ش 6 و 53 / 7. 29- بقره/ 240. 30- مجادله/ 12. 31- انفال/ 65. 32- نساء/ 15. 33- التبیان، 13/1 و 392. 34- بیان، 18/2؛ آموزش علوم قرآن، 38/2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 52/ 7 و 53. 35- التبیان، 13/1 و 393. 36- العدة فى اصول الفقه، 515/2. 37- بیان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 53 / 7. 38- التبیان، 19/1. 39- همان، 19/1 و 393. 40- رک به: بیان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ المیزان 170/2 و 180 و 193. 41- العدة فى اصول الفقه، 515/2. 42- التبیان، 394/1. 43- همان، 7/1. 44- با توجه به این که شیخ در بحث نسخ در تفسیر تبیان مطالب را به کتاب «العدة فى اصول الفقه» خود ارجاع داده است این مباحث بیشتر از این کتاب گرفته شده است. 45- العدة فى اصول الفقه، 488/2 و 490. 46- همان، 491 - 488/2. 47- همان، 493 - 487/2. 48- همان، 501 - 499/2. 49- همان، 501/2. 50- همان، 504 - 501/2. 51- التبیان، 12/1 و 13. 52- همان، 395 /1. 53- التبیان، 12/1 و 395. 54- العدة فى اصول الفقه، 506/2. 55- همان، 513/2. 56- همان، 518/2 و 519. 57- التبیان؛ 518/8. 58- العدة فى اصول الفقه، 540 - 537/2. 59- همان، 543/2 و 544. 60- التبیان، 398/2. 61- «و اذا تتلى علیهم آیاتنابیّنات قال الذین لایرجون لقاءنا أئت بقرآنٍ غیر هذا و بدّله، قل ما یکون لى أن أبدّله من تلقاء نفسى، إن اتّبع الا ما یوحى الىّ، إنّى أخافً ان عصیت ربّى عذاب یومٍ عظیم» 62- التبیان، 351/5. 63- بیان، 20/2؛ آموزش علوم قرآن، 354/2. 64- العدة فى اصول الفقه، 551 - 550/2. 65- مجادله/ 12. 66- مجادله/ 13. 67- بیان، 20 /2؛ آموزش علوم قرآن، 355 /2؛ نسخ در قرآن، مبین، ش 6 و 53 / 7 و 54. 68- بیان، 20 /2. 69- التبیان، 15 /2. 70- نساء/ 12. 71- تبیان، 278 262 261/2 و 279. 72- التبیان، 142 /3 و 143. 73- المیزان، 372 - 369 /4. 74- بیان، 119/2 و 120. 75- التبیان، 552/9. 76- همان، 284/1. 77- همان، 331/1. 78- همان، 102/2. رک به: بیان، 35 - 28/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2. 79- التبیان، 107/2 و 108؛ همچنین رک به: بیان، 38 - 35/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2. 80- التبیان، 150/2. 81- همان،/ 200. 82- همان،/ 213. 83- همان،/ 217 و 218. 84- همان،/ 247. 85- همان،/ 272. 86- همان،/ 280. 87- همان،/ 382. 88- همان،/ 543. 89- همان،/ 122. 90- همان،/ 144 و 145. 91- همان،/ 147. 92- همان،/ 167. 93- همان،/ 289. 94- همان،/ 471. 95- همان،51 /4. 96- همان،/ 257. 97- همان، 73 /5 و 74. 98- همان،/ 113. 99- همان،/ 115. 100- همان،/ 150. 101- همان،/ 381. 102- همان، 505 /7. 103- همان، 214 /8. 104- همان، / 351. 105- همان، 586 /9. 106- همان، 25 /10. 107- همان،/ 169. 108- همان،/ 338 و 339. 109- همان، 143/2 و 144. 110- همان، 147 /2. 111- همان، 207 /2. 112- همان، 152 /3 و 153. 113- همان،/ 422. 114- همان، 295 /4. 115- همان، 163 /5. 116- همان،/ 165. 117- همان،/ 224. 118- همان،467 /6. 119- همان، 291 /9. 120- همان، 407/1. 121- همان، 242/2. 122- همان، 311/2. 123- همان، 128/3. 124- همان،/ 286. 125- همان،/ 529. 126- همان، 62 /5. 127- همان، 441 /6. 128- همان، 407 /7 و 408. 129- همان، 356 /8. 130- همان، 252 /9. 131- همان،/ 582.