آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

از واژه صابئین و صابئون سه در قرآن یاد شده است. نگرش قرآن نسبت به آیین صابئین همانند دیگر ادیان توحیدى مبتنى بر گرایش به مبدأ و معاد و رستگارى در آخرت است با این همه دیده مى‏شود که مترجمان و مفسران قرآن در تبیین مفهوم این واژه و تعیین مذهب گروندگان به این آیین با شک و ابهام و به گونه‏اى سربسته و نامفهوم سخن گفته و حتى پاره‏اى از فقیهان از یادکرد این گروه در شعار اهل کتاب استنکاف ورزیده‏اند. این مقاله تحقیقاتى است در معناشناسى واژه صابئین با رویکرد تفسیرى، فقهى، تاریخى با تأکید بر این نکته که کاربرد این واژه در یک مقطع از تاریخ دچار تحویل گردیده است و این آمیختى در انتساب واژه موجب گردیده تا نزد مترجمان و مفسران قرآن و برخى فقیهان این چنین پراکندگى آراء پدید آید. روش این مقاله تبیین سه آیه مورد نظر از قرآن و مقایسه ترجمه‏هاى گوناگون فارسى از این واژه و بررسى اسناد تاریخى و آراء تفسیرى مفسران و فقیهان و بیان دیدگاه ایشان است.

متن


سه آیه از قرآن که دربردارنده واژه «صابئین» است به ترتیب عبارتند از 1- آیه 62 سوره بقره: «إن الذین ءامنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من ءامن باللَّه و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» «کسانى که )به پیامبر اسلام) ایمان آوردند، و کسانى که به آیین یهود گرویدند و نصارى و صابئان ]= پیروان یحیى[ هر گاه به خداوند و روز رستاخیز ایمان آوردند، وعمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست.» 2- آیه 69 سوره مائده: «إن الذین ءامنوا والذین هادوا و الصابئون و النصارى من ءامن باللَّه و الیوم الآخر و عمل صالحا فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون» «آنها که ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان و مسیحیان، هر گاه به خداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد.» 3- آیه 17 سوره حج: «إن الذین ءامنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصارى و المجوس و الذین أشرکوا إن اللَّه یفصل بینهم یوم القیامة إنّ اللَّه على کل شى‏ء شهید» «مسلماً کسانى که ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان ]= ستاره‏پرستان[ و نصارى و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داورى مى‏کند؛ (و حق را از باطل جدا مى‏سازد؛) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز) آگاه است. شایان توجه است که ترتیب نزول این آیات بر اساس تاریخ نزول سوره‏هاى قرآن به ترتیب سوره حج، بقره و سپس مائده مى‏باشد که هر کدام از ویژگى‏هایى زیر برخوردارند: 1- در سوره حج که از سوره‏هاى مکى است از شش گروه یاد شده که به ترتیب عبارتند از: مؤمنان، یهود، صابئین، نصارى، مجوس، مشرکان. بدون اینکه نسبت به مواضع اعتقادى آنان سخنى به میان آمده باشد؛ تنها به این تذکر بسنده شده است که میان این گروه‏ها در قیامت فاصله مى‏افتد. 2- تنها در سوره حج است که از دو گروه «مجوس» و «مشرکین» در کنار سایر ادیان توحیدى نام برده شده و این، به وضوح نشان مى‏دهد که «صابئین» نه مجوسند و نه مشرک. 3- در سوره حج و مائده واژه «صابئین» پس از «یهود» ولى در سوره بقره پس از «نصارى» ذکر شده است. 4- در سوره بقره و مائده چهار گروه مؤمنین، یهود، صابئین، نصارى همگى از اهل نجات و رستگارى در آخرت به شمار آمده‏اند. 5- در سوره مائده واژه «صابئین» بر خلاف قواعد دستورى به شکل مرفوع «صابئون» قرائت شده و بر این قرائت همه قراء سبعه اتفاق نظر دارند. التبه نحوپژوهان در توجیه اعراب رفع در این موضع به وجوه گوناگونى استدلال نموده که برخى از آن عبارتند از: الف - وجود تقدیم و تأخیر در الفاظ آیه، گویى تقدیر آیه چنین بوده است: «إن الذین ءامنوا و الذین هادوا من ءامن باللَّه و الیوم الآخر فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون و الصائبون و النصارى کذلک» بر این اساس واژه «الصائبون» مبتدا و مرفوع است. ب - جمله «من ءامن باللَّه و الیوم الآخر» براى «الصابئون» خبر و خبر «الذین ءامنوا و الذین هادوا» در تقدیر است. مانند هنگامى که گفته مى‏شود: «زیدٌ و عمرو قائمٌ» که جایز است «قائمٌ» براى «عمروٌ» خبر باشد و براى «زید» خبرى در تقدیر گرفته شود. ج - واژه «إنّ» در ابتداى آیه به معناى «نعم» حرف جواب و جمله بعد از آن مرفوع مى‏باشد. د - واژه صابئون به ضمیر «هادوا» عطف گردیده (البته این وجه ضعیف است؛ زیرا عطف به ضمیر متصل مرفوعى بدون فاصله جایز نیست.) ه واژه صابئون بنابر لهجه بنى‏حارث بن کعب مرفوع گردیده است؛ زیرا ایشان در مانند «مررت برجل قبضت منه درهمان» علامت نصب را همان رفع مى‏خوانند و گرنه در این شاهد «درهمین» صحیح است.1
واژه‏شناسى صابئین
واژه صابئین جمع مذکر سالم از «صابئ» مى‏باشد که مفرد آن با ابدال همزه به حرف یاء «صابى» خوانده مى‏شود. لغت‏پژوهان درباره ماده این واژه و معانى آن گوناگون سخن گفته‏اند. ابن‏منظور در لسان العرب به نقل از زجاج مى‏گوید: «صابئین در قرآن به معناى خارج‏شدگان از دینى به دین دیگر است... و عرب‏ها پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم را صابئى مى‏نامیدند؛ زیرا وى از آیین قریش به اسلام روى آورده بود و آنها هر کس را که مسلمان مى‏شد «مصبوّ» مى‏نامیدند و نیز مسلمانان را «صباة» مى‏گفتند»2 زبیدى اضافه بر آنچه ابن‏منظور در این باره گفته مى‏افزاید: «در روض آمده است که صابئین منسوب به «صابئ بن مالک» برادر حضرت نوح‏علیه السلام هستند و آن یک اسم عجمى است.»3 راغب نیز بر همین نکته که صابئین قومى بر آیین نوح‏علیه السلام بوده تأکید کرده و مى‏گوید: «به هر کسى که از دینى به دین دیگر درآید «صابى» گفته مى‏شود». وى درباره اشتقاق این واژه دو دیدگاه را مطرح مى‏کند. نخست اینکه از «صبأ» مشتق شده باشد چنانچه گفته مى‏شود: «صبأ ناب البعیر» هنگامى که دندان انیاب شتر بروید و آشکار شود... سپس مى‏گوید: بعضى گفته‏اند این واژه از ماده «صبا، یصبو» مشتق شده است.»4 غضبان رومى پس از فراهم آوردن آراء لغت‏پژوهان درباره این واژه مى‏گوید: «آنچه که به حقیقت نزدیک است آن است که «صابئه» از «صبأ» که واژه‏اى آرامى و به معناى «تعمید کردن» است مشتق گردیده» سپس مى‏افزاید: «تعمید انسان را از آیین یهود به آیین مندایى منتقل مى‏کند؛ یعنى یک انسان یهودى با تعمید مندایى از دین خود به دین مندایى منتقل مى‏گردد و این معنا به معناى عربى این واژه نزدیک است. چنانچه واژه «صبأ» و «صابوتا» در لغت اکدى به معناى فرورفتن در آب است و این واژه در زبان مندایى و آرامى نیز به همین معناست.»5 دیگر اینکه گفته شده واژه صابئین از کلمه مندایى آرامى «صبأ» یا «صبوا» به معناى تعمید اشتقاق یافته است، زیرا اعراب با استفاده از کلمه فوق منداییان را که مراسم تعمید خویش را همیشه در آب انجام مى‏دهند «صبّه» یعنى تعمیدیان نام نهاده‏اند و با اضافه کردن یاء نسبت به همان واژه صفت تعمیدگرى را به هر مندایى داده و او را «صبى» نامیده‏اند. سپس در جمع این کلمه به آن «یاء و نون» و «واو و نون» اضافه کرده‏اند و منداییان را «صابئین» یا «صابئون» نامیده‏اند.6 نتیجه اینکه از واژه صابئین دو معنا و مفهوم استفاده مى‏شود: یکى ریزش آب و دیگرى میل نمودن از راه اصلى به راهى دیگر.
بررسى آراء مترجمان قرآن درباره واژه «صابئین»
بافت و ساختار کلى آیاتى که دربردارنده واژه صابئین است در بیان فوز و رستگارى این آیین و ادیان دیگر آسمانى همانند یهود و نصارى است. بنابراین پیروان این آیین با توجه به اعتقاد به یگانگى خداوند و روز پسین و انجام کردار شایسته مسلماً اهل نجات خواهند بود. پس چگونه است که مترجمان قرآن در ترجمه این واژه پراکنده و گوناگون سخن گفته‏اند. بررسى ترجمه‏هاى موجود و مقایسه آنها با یکدیگر نشان از کم‏توجهى مترجمان نسبت به این واژه دارد، به گونه‏اى که مى‏توان در این باره مترجمان قرآن را به سه گروه متفاوت تقسیم نمود: 1- گروهى از مترجمان از ترجمه این واژه در هر سه مورد طفره رفته و عیناً همین واژه را در ترجمه بکار برده‏اند. این مترجمان عبارتند از: محمد خواجوى، جلال الدین فارسى، جلال الدین مجتبوى، محمدکاظم معزى، کاظم پورجوادى، عبدالمحمد آیتى، محمدمهدى فولادوند، بهاءالدین خرمشاهى. 2- گروهى از مترجمان واژه صابئین را در هر سه مورد به صورت یکسان به فارسى ترجمه کرده‏اند. این مترجمان عبارتند از: فیض الاسلام و مهدى الهى قمشه‏اى که ترجمه «ستاره‏پرست» و آیت اللَّه دکتر صادقى تهرانى که ترجمه «التقاطیان» را از این واژه ارائه داده‏اند. 3- گروهى از مترجمان از واژه صابئین در سه مورد ترجمه‏هاى متعددى ارائه داده‏اند. اینان عبارتند از: آیت اللَّه ناصر مکارم شیرازى که این واژه را در سوره بقره «پیروان یحیى‏علیه السلام» و در سوره حج «ستاره‏پرست» و در سوره مائده «صابئین» ترجمه کرده است. دیگر مترجمان مانند حاج محمود یاسرى، اشرفى تبریزى، ابوالحسن شعرانى و عباس مصباح‏زاده این واژه را در سوره بقره و مائده «از دینى به دین دیگر روندگان» و در سوره حج «صابئین» ترجمه کرده‏اند. سراج نیز در سوره مائده و بقره «ستاره‏پرست» و در سوره حج «صابئین» ترجمه کرده است. احمد کاویان پور در سوره بقره و مائده «سایر پیامبران» و در سوره حج «سایر ادیان» ترجمه کرده در حالى که محدث دهلوى در سوره بقره «بى‏دینان» و در سوره مائده و حج «ستاره‏پرست» ترجمه کرده است. صادق نوبرى نیز این واژه را در سوره بقره «اشخاصى که به سایر پیامبران خدا را ستایش کنند» و در سوره مائده «تابعین سایر پیامبران» و در سوره حج «ستایش کنندگان به ملائکه» ترجمه کرده است. بررسى آراء مفسران پیرامون واژه «صابئین» گزارش‏هاى تفسیرى مفسران قرآن درباره صابئین نیز حاکى از نوعى پراکندگى همراه با دیدگاه‏هایى تردیدآمیز پیرامون این گروه است؛ به گونه‏اى که برخى از مفسران به گونه قاطع درباره این گروه بحث ستاره‏پرستى و تعظیم ستارگان را مطرح نموده و برخى نیز از ارائه نظرى جامع خوددارى ورزیده و فقط دیدگاه دیگران را گزارش نموده‏اند. شیخ طوسى در ذیل آیه 62 سوره بقره مى‏گوید: «واژه «صابئون» جمع «صابى» و او کسى است که از دینى به دین دیگر منتقل شود. مانند شخص مرتد در اسلام. و زجاج گفته است: «صبات النجوم» یعنى ستارگان آشکار شدند و «صابئى» در معنا کسى است که دینى را که بر او واجب بوده ترک کند و به دین دیگرى روى آورد... دینى که صابئین از آن دورى کردند دین توحیدى بود که از آن به پرستش یا تعظیم ستارگان روى آوردند و نافع گفته است که این کلمه از «صبا یصبو» که به معناى میل کردن به چیزى و دوست داشتن آن است، مشتق شده... ولى ابوعلى فارسى ضمن رد این سخن گفته است که این واژه از «صبأ» به معناى انتقال آمده است.»7 امین الاسلام طبرسى مى‏گوید: «صابئون جمع صابى و آن در لغت به کسى اطلاق گردیده که دین اولى خود را ترک کرده و به آیین دیگرى در آمده باشد و چون ستاره‏پرستان از عبادت خدا به پرستش ستاره‏ها گراییدند، بدین نام نامیده شدند. اینان ستاره‏پرستند و خدا و روز قیامت و برخى از انبیاء را نیز قبول دارند. سدى گفته است: آنان گروهى از اهل کتابند که به زبور اعتقاد دارند. خلیل گفته است: دین آنان شبیه دین نصارى است. گروهى دیگر گفته‏اند: آنان طائفه‏اى از اهل کتاب مى‏باشند. فقیهان به طور جمعى گرفتن جزیه را از آنان مجاز شمرده‏اند ولى این نزد ما جایز نیست. زیرا آنان اهل کتاب نیستند.»8 وى در تفسیر جوامع در ذیل آیه 62 سوره بقره مى‏گوید: صابئین کسانى هستند که آیین یهود و نصارى را ترک نموده و به پرستش ستارگان روى آوردند.»9 قرطبى نیز ضمن تأکید بر همین معناى لغوى مى‏گوید مقصود از صابئین کسانى هستند که آیین یهود و نصارى را ترک کرده وبه پرستش ستارگان روى آوردند.10 امام فخر رازى مى‏نویسد صابئین گروهى هستند با این اعتقاد که مدبر و خالق این جهان ستارگان هفتگانه مى‏باشند. بنابراین آنها ستارگان را مى‏پرستیدند و چون خداوند حضرت ابراهیم‏علیه السلام را مبعوث کرد، مردم بر دین صابئین بودند. لذا ابراهیم بر حادث بودن ستارگان استدلال کرد همانگونه که خداوند از او نقل کرده است: «انى لا احبّ الآفلین»11 اما بیضاوى اشاره مى‏نماید که صابئین قومى میان مجوس و نصارى هستند. وى سپس اقوال ضعیف‏تر را با واژه «قیل» عنوان نموده و مى‏گوید: گفته شده اصل دین آنها آیین حضرت نوح‏علیه السلام است و گفته شده که آنها ملائکه را مى‏پرستند و گفته شده که آنها ستارگان را مى‏پرستند.12 ابوالفتوح رازى نیز بعد از ترجمه واژه صابئین مى‏گوید: «علماء خلاف کرده‏اند در ایشان که چه کسى بودند و دین ایشان چه بود. مجاهد گفت: ایشان اهل کتاب نیستند؛ بلکه قبیله‏اى از شامند میان گبرکى و یهودى. و قتاده و مقاتل گویند: اینان قومى هستند که به خداى تعالى مقرّند و فرشتگان را مى‏پرستند و زبور خوانند و نماز کنند به جانب کعبه و از هر دینى چیزى گرفته‏اند.»13 علامه بلاغى مى‏نویسد: «آیه 62 سوره بقره حکایت از این دارد که گویا از حال امت‏هاى قبل از اسلام سؤال شده لذا در جواب آمده است که هر کدام از امت‏ها در زمان خودشان به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کارهاى شایسته انجام داده‏اند اهل نجاتند و در عصر اسلام امتها باید تنها به یک دین بگروند و آن دین اسلام است.»14 مرحوم طالقانى بر این باور است که صابئان جمع صابئى از صبأ یعنى «بیرون رفت و آیین خود را ترک نمود» مى‏باشد. چون صابئان آیین توحید را ترک گفته و به شرک و پرستش ستارگان گراییدند. آنها در نواحى موصل و بابل به سر مى‏بردند. برخى از فقها آنها را در حکم اهل کتاب مى‏دانند. آنان معتقد بودند چون نمى‏توان خدا را آنچنان که هست شناخت و به ذاتش پى برد، باید از طریق وسایط به او تقرب جست. این وسایط روحانى که از ماده و عوارض آن برترند در هیاکل قدسیه ستارگان ظهور نموده و تدبیر کار جهان مى‏کنند.15 علامه طباطبایى این سخن را که صابئین دینى آمیخته از مجوسیت و یهودیت است، برگزیده و مطالبى از حرانیت به‏وجود آمده را گزارش کرده و مى‏گوید: «اینکه به بعضى از مفسران نسبت داده شده که صابئیه را به مذهبى مرکب از مجوسیّت و یهودیت و مقدارى از حرانیّت تفسیر کرده‏اند، با آیه مورد بحث سازگارتر است؛ براى اینکه در آیه شریفه سیاق، سیاق شمارش ملت‏ها و اقوام دین‏دار است.»16 همانگونه که مشاهده مى‏شود مفسران قرآن نیز درباره صابئین دیدگاهى یکسان ارائه نداده‏اند. شاید دلیل این اختلاف آن باشد که قرآن‏پژوهان و مفسران چنانکه باید، بین صابئین قرآنى و صابئین حرّانى تفاوتى ندیده و به همین دلیل تلاش ایشان در تبیین آراء و عقاید گروه صابئین خردپسند نمى‏نماید.
بررسى آراء فقیهان درباره صابئین
فقیهان نامدار اسلامى نیز درباره اهل کتاب بودن صابئین دیدگاه‏هاى متفاوتى دارند. برخى از ایشان صابئین را اهل کتاب دانسته و گروهى با این رأى مخالفت ورزیده‏اند. از جمله کسانى که باورمندانه صابئین را اهل کتاب مى‏دانند، مى‏توان به ابن اسحاق، سدى و شافعى در یکى از دو نظریه‏اش اشاره نمود. ایشان همگى بر این باورند که صابئین اهل کتاب هستند. ابن‏جنید نیز صابئین را اهل کتاب دانسته و به جواز گرفتن جزیه از آنها فتوى داده است. بنابر اعتقاد وى باید از صابئین جزیه گرفته شود و ایشان مى‏توانند بر دین خود باقى بمانند.17 از فقهاى معاصر رهبر فرزانه انقلاب نیز بر این دیدگاه تأکید داشته و مى‏فرمایند: «مقصود از اهل کتاب هر کسى است که اعتقاد به یکى از ادیان الهى داشته و خود را از پیروان پیامبرى از پیامبران الهى بداند و یکى از کتاب‏هاى الهى را که بر انبیاء نازل شده قبول داشته باشد مانند: یهود ونصارى و زرتشتى‏ها و همچنین صابئین که بر اساس تحقیقات ما اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند. معاشرت با پیروان این ادیان با رعایت ضوابط و اخلاق اسلامى اشکال ندارد.»18 اما فقیهانى که درباره صابئین با تأمل سخن گفته یا مخالفت ورزیده‏اند، مى‏توان از شیخ مفید یاد کرد. وى با تمسک به سنت رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم که فقط از سه گروه یهود، نصارى و مجوس جزیه گرفته‏اند مى‏گوید: «به دلیلى توقیفى که احکام آنها از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم رسیده وجوب جزیه منحصر به همین سه گروه مى‏باشد. این در حالى است که وى درباره اینکه صابئین مشرک هستند یا نه، با شک و تردید سخن مى‏گوید.»19 شیخ طوسى نیز در «نهایه» مى‏گوید جز یهود و نصارى و مجوس از هیچکس جز اسلام آوردن یا کشته شدن یا اسارت پذیرفته نیست.20 همو در مبسوط مى‏گوید: «جز یهود و نصارى و مجوس از سایر ادیان مانند بت‏پرست‏ها، ستاره‏پرست‏ها، صابئین و غیر آنها جزیه گرفته نمى‏شود.21 ابن ادریس و محقق حلى نیز نامى از صابئین نبرده اما معتقدند تنها از پیروان سه دین یهود، نصارى و مجوس جزیه گرفته مى‏شود. ابن راوندى هم بر همین دیدگاه تأکید دارد. وى مى‏گوید: «و اما از عباد اصنام و اوثان و صابئه جز اسلام یا قتل یا اسارت پذیرفته نیست.»22 ابن زهره مى‏گوید از بت‏پرستان و صابئین جزیه قبول نیست. وى در این باره ادعاى اجماع مى‏کند.23 صاحب جواهر نیز در این باره مى‏گوید: «در زمان ما در دارالاسلام با صابئین معامله اهل کتاب مى‏شود ولى این کار مربوط به حکام جور است و نمى‏توان در کشف حکم شرعى به عمل این‏ها اعتماد کرد.» 24 وى بعد از بیان این سخن، مى‏گوید جز یهود و نصارى و مجوس اهل کتابى وجود ندارد. علامه حلى در این باره نوشته است: «اگر سامره و صابئه تنها در فروع دین با یهود و نصارى مخالف باشند، جزء این دو مذهب به حساب مى‏آیند. لیکن اگر در اصول با آن دو مخالف باشند جزء ملحدان به شمار مى‏آیند و حکم کافر حربى را دارند.»25 شایان یاد آن که بسیارى از فقیهان بر این نکته تصریح کرده‏اند که عنوان اهل کتاب تنها شامل معتقدان به دو کتاب آسمانى تورات و انجیل است وگروهى مجوس و صابئین را نیز در حکم اهل کتاب دانسته‏اند، ولى معتقدان به کتاب‏هاى آسمانى دیگر مانند زبور داود و صحف ابراهیم را جزء اهل کتاب نیاورده و از نظر حکم به مشرکان و ملحدان ملحق نموده‏اند.26
صابئین از دیدگاه روایات
شگفت است که در منابع و مراجع روایى گوناگون، درباره صابئین راویات زیادى نقل نشده است. تنها روایتى که در این باره وجود دارد، چیزى است که علامه مجلسى در بحارالانوار بدون ذکر مأخذ در تتمه کتاب الغیبة باب 28 از مفضّل بن عمر آورده که امام صادق‏علیه السلام در پاسخ به سؤال او فرمودند: «صابئین را به این نام نامیدند زیرا آنها به تعطیل پیامبران و شرایع میل کردند و گفتند: هر چه پیامبران آورده‏اند باطل است. پس توحید خدا و نبوت انبیاء و رسالت مرسلین را انکار کردند. لذا آنها بدون شریعت و بدون کتاب و بدون پیامبر هستند.»27
صابئین از دیدگاه تاریخ
بحث و بررسى پیرامون صابئین از همان سده‏هاى نخستین اسلامى مورد توجه تاریخ نگاران مسلمان بوده است. مبهم بودن اعتقادات این گروه سبب شده، تا در طول تاریخ گروه‏هاى گوناگونى تحت این عنوان معرفى گردند، و همین سبب گردیده تا شناسایى صابئین مورد نظر قرآن با اشکال جدى مواجه شود. گروه‏هایى که با نام صابئین از آنها یاد گردیده، از نظر منش و تفکر متفاوت از یکدیگرند. ما در این‏جا آنها را به چهار گروه به شرح ذیل تقسیم نموده و پیرامون هر کدام به اجمال سخن خواهیم گفت: 1- صابئین مندایى یا صابئین پیرو حضرت یحیى‏علیه السلام تعمید دهنده که امروزه از آنها با نام منداییان یاد مى‏شود. 2- صابئین حرّانى یا صابئینى که با مذهبى التقاطى مرکب از عقاید فلاسفه یونان و مذاهب ایرانى و مصرى و بین النهرینى از آنان یاد مى‏شود. 3- صابئین حنفاء یا گروهى که مرتبط با حنیفان ساکن در عربستان قبل از اسلام بوده‏اند. 4- صابئین قرآنى با اعتقادات توحیدى بدون پیروى از شریعتى خاص که پس از ظهور اسلام به این آیین گرویده‏اند. شایان یاد است که مبناى تقسیم صابئین به چهار گروه پیش گفته نوع ارتباط و تقابل ایشان با فرقه‏هایى است که تاریخ‏پژوهان و ارباب ملل و نحل در تحقیقات خود بدان اشاره کرده‏اند. مانند فرقه‏هاى گنوسى «مندائى‏ها»، یا حرّانیان ساکن در منطقه موصل و بابل، یا حنیفان پیرو آیین ابراهیمى یا پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم و مسلمانان صدر اسلام. دیگر اینکه مقصود از اعتقادات توحیدى، گرایش به آفریدگار یکتا در نظام هستى در برابر اعتقادات شرک‏آلود عرب جاهلى و منظور از شریعت، التزام عملى و پیروى از یک آیین ویژه است.
1- صابئین مندایى
مندایى‏ها عمدتاً در باتلاق‏هاى میان دجله و فرات و اطراف کارون زندگى مى‏کرده‏اند و از جمله مراسم ایشان تعمیدگرى مى‏باشد. اینان در میان مسلمانان به صابئین یا صبى‏ها اشتهار دارند. خاورشناسان بر اساس برخى قراین لغوى و آنچه ابن‏ندیم در کتاب «الفهرست» بدان اشاره کرده و از این گروه با نام «مغتسله» یاد کرده است.28 مندایى‏هاى تعمیدگر را همان صابئین یادشده در قرآن پنداشته‏اند، حال آنکه در هیچ منبع تاریخى و تفسیر پیشین مسلمانان، نشان از گروهى با این آیین خاص که در شبه جزیرةالعرب معاصر پیامبر مصداق نام صابئین قرار گرفته باشند، یافت نمى‏شود. بنابراین قطعى است که در زمان نزول قرآن واژه صابئین به این معنا نبوده است. دیگر اینکه بر اساس گزارش‏هاى تاریخى، مندایى‏ها بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقه‏اى خود تاکید مى‏ورزیده‏اند و همین موضوع، آشنایى گسترده عرب جاهلى و مسلمانان صدر اسلام را با ایشان مشکل مى‏ساخته است. آنچه را هم که نظیر «الفهرست» ابن‏ندیم و یا «مروج‏الذهب» مسعودى به گروه‏هاى تعمیدگرى به نام «صائبة البطائح»29 اشاره دارد، به هیچ وجه دلیل کاربرد این واژه با همین معنا در دوران نزول قرآن نمى‏باشد. گذشته از این در هیچ یک از این دو منبع، اشاره‏اى به حضرت یحیى‏علیه السلام تعمید دهنده معروفترین پیامبر مندایى‏ها نشده است. با توجه به آشنایى کامل مسلمانان به حضرت یحیى‏علیه السلام از طریق قرآن بسیار بعید مى‏نماید که صابئین یاد شده در قرآن و مورد نظر ابن‏ندیم و مسعودى همین مندایى‏هاى مورد نظر خاورشناسان باشد. البته گفتنى است شاید اصرار مستشرقان در مربوط ساختن صابئین قرآنى با یکى از فرقه‏هاى گنوسى یهودى - مسیحى بدون وجود هیچ قرینه تاریخى مبنى بر حضور آنان در عربستان زمان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، بى‏ارتباط با علاقه و پیش فرض ایشان در یافتن ریشه‏هاى یهودى - مسیحى در قرآن و تعالیم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نباشد.
2- صابئین حرّانى
براساس گزارش‏هایى که از جغرافى‏دانان و مسلمانان پس از قرن دوم هجرى در منابع و مصادر تاریخى مشاهده مى‏گردد، از گروهى به نام حرّانیان یاد گردیده که خود را همان صابئین قرآن مى‏دانسته‏اند.30 و لذا در منابع اسلامى آنچه درباره صابئین یافت مى‏شود مربوط به همین گروه است ایشان داراى مذهبى مرکب از مذاهب یونانى، بابلى و مصرى بوده که تعظیم اجرام آسمانى و کوشش جهت تزکیه نفس از اصول آن به شمار مى‏آمده است.31 ظاهراً در نام‏گذارى این گروه به صابئین یک اشتباه یا فرصت‏طلبى تاریخى صورت گرفته است. همان گونه که ابن‏ندیم در کتاب «الفهرست» داستانى را در همین باره از زمان مأمون خلیفه عباسى روایت مى‏کند که وى هنگام توقف در مرو به روزگار ولایت عهدى امام على بن موسى الرضاعلیه السلام از سماحت خاطر کاملى نسبت به پیروان ادیان و مذاهب مختلف برخوردار بود. پس از رحلت آن امام همام‏علیه السلام وقتى از دارالخلافه بغداد به منظور جهاد به سوى مرزهاى روم شرقى حرکت مى‏کرد هنگامى که به شهر حرّان رسید در آنجا مردمى را یافت که از بقایاى یونانى‏هاى مهاجر و کلدانى‏هاى قدیم مقیم حرّان ترکیب شده بودند و عقایدى مبتنى بر پرستش ستارگان و ارباب انواع داشتند. اینان در مقابل سؤال مأمون که دین شما چه نامى دارد جواب قانع کننده‏اى نداشتند از این رو مأمون به ایشان اجازه داد تا پس از بازگشت از سفر وضعیت دینى خود را مشخص کنند؛ به گونه‏اى که به یکى از ادیان مورد قبول اسلام وابستگى داشته باشند و از مزیت اهل کتاب بودن استفاده نمایند و گرنه کافر حربى به شمار آمده و مشمول حکم دیگرى مى‏گردند. از اینرو برخى از ایشان به آیین مسیحیت گرویدند ولى در این میان کسى آنها را به برگزیدن نام صابئین راهنمایى کرد. حرّانیان از این راهنمایى استقبال کرده و خود را صابئین نام نهادند.32 در هر حال این گروه که خود را صابئین یاد شده در قرآن معرفى کردند، توانستند در پناه حمایت دولتهاى اسلامى تا مدت‏ها با آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگى کنند و سهم بزرگى در تمدن اسلامى داشته باشند. ایشان به ویژه در سده‏هاى سوم و چهارم هجرى از نظر معلومات و اطلاعات و ادبیت عربى به اوج شهرت رسیدند و در میان بزرگان علم و سیاست بغداد سرشناس شدند و در ابراز عقاید اصلى خود پروا نمى‏کردند و نام صابئین براى ایشان مانند زرهى بود که مانع حمله و تعرض دیگران به ایشان مى‏شد. مصاحب در مورد این گروه از صابئین مى‏نویسد: «صابئان در شمال بین‏النهرین پراکنده بودند و مرکز اصلى آنها حران و زبان آنها سریانى بوده است. مأمون خلیفه عباسى مى‏خواست این فرقه را سرکوب کند اما اطلاعات و معلومات آنان او را از اجراى این تصمیم بازداشت. در حدود سال 259 هجرى قمرى ثابت بن قره که با هم‏کیشان خود اختلافى پیدا کرد و آنان او را که از جرگه خویش براندند به بغداد آمد و در آنجا شعبه دیگرى از صابئان را تشکیل داد. فرقه صابئان مدتى در بغداد آسوده بودند تا آنکه خلیفه به آزارشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به قبول اسلام کرد. در حدود سال 314 هجرى قمرى، ابواسحاق بن هلال صابى که منشى المطیع باللَّه خلیفه عباسى بود، فرمان عفو هم‏کیشان خود را که در رقه و دیار مضر بودند، گرفت و صابئان بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن 11 میلادى بیشتر صابئان در حرّان و بغداد به سر مى‏بردند و در 424 هجرى قمرى تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعه‏اى در حرّان بود. در همین تاریخ این معبد توسط علویان مصر اشغال شد و در اواسط همین قرن آثار صابئان حرانى به کلى از بین رفت. بزرگانى که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شدند ثابت بن قره و سنان بن ثابت و اسحاق بن هلال و البتانى و ابوجعفر الخازن بودند.»33 بنابراین مشخص مى‏گردد که اطلاق این نام بر این گروه پس از گذشت دویست و اندى سال از نزول قرآن صورت پذیرفته و ایشان واژه صابئین را در قرن سوم به عاریت بر خود نهاده و از اعتقادات خویش تصویر مبهمى در مقابل مفسران قرآن و ارباب ملل و نحل و مورخان باقى گذارده‏اند. از همین‏رو صابئین حرّان که سهم بزرگى در تمدن اسلامى ایفاء کرده و حکومت‏هاى اسلامى نیز مدت زمان طولانى آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت مى‏شناخته‏اند، از همان آغاز، تردید محققان اسلامى را برانگیخته و تقریباً در همه منابعى که از ایشان نامى برده شده، در ردیف بت‏پرستان و مشرکان به حساب آمده‏اند، و نیز اطلاق این واژه بر چندگانه پرستى و پرستش ارباب انواع یونانى و رومى احتمالاً از همانندى آراء و عقاید این گروه با بت‏پرستان هندو که مسلمانان آنان را به اشتباه بودایى دانسته، نشأت گرفته است.34 3- صابئین حنفاء تحقیقات جدید، بیان‏گر نوعى همانندى و ارتباط میان حنیفان و صابئین مى‏باشد. دکتر جوادعلى بر این باور است که سریانى‏ها لفظ حنفاء را بر صابئین اطلاق مى‏کرده‏اند؛ وى مى‏گوید به نظر من لفظ «حنیف» در اصل به معناى صابئى یعنى خارج از دین قوم، است و نظر من به وسیله آنچه علماى لغت در معناى واژه صابئین گفته‏اند یعنى «میل به چیزى و ترک آن» تأیید مى‏شود.35 مسعودى نیز در این باره مى‏گوید واژه صابئین از الفاظ سریانى معرب است و بر جداشدگان از عبادت قوم، اطلاق مى‏شود. همانگونه که بر پیامبر و یارانش صابى و الصباة اطلاق مى‏شد. این واژه بعداً براى هر کس که از عبادت قومش بیرون مى‏رفت عَلَم گردید.36 ظاهر این قرائن همگى همراه با این مسأله که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مکرراً خود را منصوب به آیین حنیف و حضرت ابراهیم‏علیه السلام معرفى مى‏نمود و جملاتى از قبیل «بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة»37 ونظایر آن بر زبان جارى مى‏ساخت، این تصور را به‏وجود مى‏آورد که شاید اعراب جاهلى، تشابهى میان تمایل آن حضرت به حنیفیّت و توحید و خروج از آیین معمول با آنچه تحت عنوان «صبوة» مطرح بوده مى‏دیدند و به همین دلیل وى را صابئى مى‏خواندند. لذا مشرکان هر گاه کسى اسلام مى‏آورد مى‏گفتند «قد صبأ» چنانچه قریش به حضرت حمزه‏علیه السلام عموى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى‏گفتند: «ما نراک یا حمزة الا قد صبأت»38 این گزارش‏هاى تاریخى باعث شده تا برخى ا ز محقّقان، این فرضیه را مطرح نمایند که صابئین همان حنفاى پیرو حضرت ابراهیم‏علیه السلام مى‏باشند. ولى این دیدگاه نیز به رغم آنچه بیان شد خالى از اشکال نیست، از آن جمله اینکه نه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم و نه هیچ مسلمان دیگرى در طول تاریخ، خود را صابئى نخوانده بلکه در بسیارى از موارد مسلمانان از پذیرش چنین نسبتى دورى مى‏جستند. همان‏گونه که حضرت حمزه‏علیه السلام هنگامى که به آیین اسلام گروید در پاسخ به مشرکان هنگامى که او را صابئى خواندند اشعارى بر زبان آورد و این چنین پاسخ گفت: حمدت اللَّه حین هدى فؤادى الى الاسلام والدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خبیر بالعباد بهم لطیف39 این نشان مى‏دهد که مسلمانان به اظهار حنیفیّت بسیار متمایل و علاقه‏مند بوده ولى اطلاق واژه صابئى بر ایشان نوعى توهین تلقى مى‏گردیده است؛ از اینرو به وضوح دانسته مى‏شود که واژه صابئین و حنفاء در آن دوران نه مترادف بوده نه مدلول واحدى داشته است. گذشته از این در قرآن آیین حنیفیّت تأیید شده و گاهى نیز با اسلام یکى دانسته شده است، ولى بحث صابئین به شکلى جداگانه مطرح گردیده و هیچ یک از مفسران صدر اول نیز اشاره‏اى به ارتباط بین این دو با یکدیگر نکرده‏اند. بنابراین باید باور داشت که در دوران جاهلیت واژه صابئى و صابئین بر همه بیرون‏شدگان از دین معهود اطلاق مى‏گردیده است.40
4- صابئین قرآنى
با توجه به آنچه تفسیر نگاران از سخنان مفسران و محدثان طبقه اول نقل کرده، و با توجه به ظهور آیات قرآن و مشخص بودن صابئین مورد نظر قرآن براى مسلمانان صدر اسلام، این احتمال رجحان بیشترى دارد که بگوییم ایشان گروهى بوده‏اند همانند حنفاء ولى مستقل و بدون اعتقاد به شریعتى خاص و تنها ویژگى و مشخصه آنها اعتقاد به توحید بوده است. طبرى در تفسیر خویش «جامع‏البیان» از قول على بن زید نقل مى‏کند که صابئین گروهى هستند که «لا اله الا اللَّه» مى‏گویند ولى «لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبى».41 ابن کثیر مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل آراء گوناگون درباره این گروه مى‏گوید: «ایشان گروهى بودند نه بر دین یهود و نصارى و مجوس و نه مشرک؛ بلکه بر فطرت خود باقى بودند و دین مقررى که از آن تبعیت کنند نداشتند. به همین دلیل مشرکان به مسلمانان صابئى مى‏گفتند؛ یعنى آنها از سایر ادیان اهل زمین خارج شده‏اند و به ه:مین خاطر بعضى از علماء گفته‏اند: صابئین کسانى هستند که دعوت پیامبرى به ایشان نرسیده است.»42 نویسنده «قاموس قرآن» مى‏گوید: «اما به یقین مى‏توان گفت صابئان در اصل اهل توحید بوده و در ردیف یهود و نصارى قرار مى‏گیرند و در عصر نزول قرآن قومى مشهور و داراى افراد کثیر بوده‏اند و گرنه قرآن به آنها اعتنایى نمى‏کرد و ایشان را در ردیف یهود و نصارى قرار نمى‏داد.»43 بنابراین با توجه به آیات سه‏گانه‏اى که به صابئین اشاره دارد، بویژه آیه 17 سوره حج که از مشرکان در کنار ادیان و آیین‏هاى دیگر مانند یهود و مجوس و صابئین نام برده شده و نیز تأکید آیات بر لزوم ایمان به خداوند و روز جزا براى رستگارى این گروه‏ها، اینچنین به نظر مى‏رسد که مقصود برشمردن همه گروه‏هاى صاحب اعتقاد اعم از مؤمنین، اهل کتاب و مشرکین بوده است. با توجه به آنچه بیان شد به نظر مى‏رسد که صابئین گروهى بوده‏اند که با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامى در جزیرةالعرب به تدریج مجذوب اسلام گردیده و دیگر نامى از آنها نمانده است. ابن حزم اندلسى نیز بر این باور است که این گروه آراء و عقایدى همانند با مسلمانان داشته و به تدریج جذب جامعه اسلامى گردیدند. البته این حزم ایشان را از بقایاى حضرت براهیم‏علیه السلام دانسته است.44
نتیجه
با توجه به همه آنچه بدان اشاره گردید دلائلى که بر اهل کتاب بودن صابئین از دیدگاه قرآن دلالت دارد عبارتند از: 1- قرار گرفتن نام صابئین همراه با مسلمانان و یهود ونصارى در هر سه آیه‏اى که به ایشان اشاره گردیده، حاکى از آن است که این آیین همانند سه آیین دیگر بر توحید استوار است و همان‏گونه که پیروان ادیان اسلام ویهود و نصارى اگر براستى تعالیم آسمانى خود را که عبارت از ایمان به خدا و روز قیامت و انجام عمل شایسته است شناخته و بدان عمل کنند،اهل نجات و رستگارى خواهند بود؛ صابئین نیز چنین‏اند. 2- قطعاً منظور قرآن از صابئون هرگز مشرکان و ستاره‏پرستان و مجوس نمى‏باشد. زیرا در آیه 17 سوره حج مشرکان و مجوس در کنار صابئین آمده و قرآن ایشان را هم عرض با آنان به شمار آورده است. 3- اینکه فقیهان با نگاهى تردیدآمیز به مسأله اهل کتاب بودن صابئین پرداخته‏اند را باید ناشى از آمیختگى دانست که در طول تاریخ در اطلاق واژه صابئین بر گروه‏هاى دیگر صورت گرفته است و گرنه بنابر تصریحى که در این سه آیه قرآن وجود دارد ایشان را باید در شمار دیگر ادیان توحیدى به حساب آورد.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - ابن الانبارى، ابوالبرکات، البیان فى غریب اعراب القرآن، قم، نشر هجرت، 1403 ه، 299/1. 2 - ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 ه، 108 /1. 3 - زبیدى، محب الدین، تاج العروس من جواهر القاموس، مصر، مطبعة الخیریة، 1306 ه، 87/1. 4 - راغب اصفهانى، حسین‏بن محمدبن فضل، مفردات الفاظ قرآن، قاهره، نشر مصطفى البابى الحلبى، 1961 م،/ 382. 5 - غضبان رومى، الصائبه، بیروت، نشر مطبعة الامّة، 1983 م،/ 45. 6 - برنجى، سلیم، قوم از یاد رفته، تهران، نشر دنیاى کتاب، 42/ 1367. 7 - طوسى، محمدبن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 282/1. 8 - طبرسى، فضل‏بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 126/1 1359. 9 - طبرسى، فضل‏بن الحسن، جوامع الجامع 96/1. 10 - قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405 ه، 108/1. 11 - فخر رازى، محمدبن عمر، مفاتیح الغیب بیروت، دارالفکر، 1405 ه، 105/3. 12 - بیضاوى، عبداللَّه‏بن عمر، انوار التنزیل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1408 ه، 60/1 13 - خزاعى نیشابورى، حسین‏بن على‏بن محمد، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، مشهد، آستان‏قدس، 209/1 1371. 14 - بلاغى، محمدجواد. آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، قم، مکتبة الوجدانى/ 62. 15 - طالقانى، محمود، پرتوى از قرآن، تهران، شرکت سهامى انتشار 179 /1. 16 - طباطبایى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه موسوى همدانى، تهران، نشر اسلامى، 296/1 1374. 17 - نجفى، محمدحسن، جواهر الکلام،بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1981 م، 230/ 21. 18 - خامنه‏اى، على، اجوبة الاستفتائات، ترجمه احمدرضا حسینى، تهران، الهدى، 63/ 1381. 19 - مفید، محمدبن نعمان، المقنعة، قم، مؤسسة النشر اسلامى، 1410 ه،/ 270. 20 - طوسى، محدبن حسن، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، بیروت، دارالکتاب العربى، 1408 ه، /292. 21 - طوسى، محمدبن حسن، المبسوط فى فقه الامامیة، تهران، المکتبة المرتضویه، 36/2 1351. 22 - مروارید، على‏اصغر، سلسلة الینابیع الفقهیّة بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1410 ه، 12/1. 23 - ابن زهره، ابوالمکارم، الجوامع الفقهیة، تهران، انتشارات جهان، 1396 ه، /548. 24 - جواهر الکلام، 231/1. 25 - سلسلة الینابیع الفقهیّة، 609/19. 26 - همان. 27 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ه، 5/53. 28 - ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران، امیرکبیر،606/1366 29 - مروج الذهب، 246 /2. 30 - جیهانى، ابوالقاسم‏بن احمد، اشکال العالم، ترجمه على‏بن عبدالسلام کاتب، مشهد، آستان قدس رضوى، 77/ 1362. 31 - شهرستانى، عبدالکریم، الملل و النحل، ترجمه محمدرضا جلالى نائینى، تهران، اقبال، 660/3 1350. 32 - الفهرست/ 568. 33 - مصاحب، غلام‏حسین، دائرة المعارف فارسى، تهران، نشر شرکت افست، 1544/2 1356. 34 - ابن اثیر، ابوالحسن على‏بن محمد، الکامل فى التاریخ، بیروت، مؤسسة التاریخ العربى، 1404 ه، 60/1. 35 - المفصل فى تاریخ العرب، 453 /6. 36 - همان. 37 - لسان العرب، 363 /3. 38 - ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 446/1. 39 - همان/ 329. 40 - مشکور، محمدجواد، خلاصه ادیان در تاریخ دین‏هاى بزرگ، تهران، شرق، 221/ 1372. 41 - طبرى، محمدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، بیروت، دارالفکر، 1408 ه، 319/1. 42 - ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دار ابن کثیر، 1408 ه، 72/1. 43 - قرشى، على‏اکبر، قاموس قرآن تهران، دارالکتب الاسلامیة، 98/2 1378. 44 - ابن حزم اندلسى، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، مصر، مطبعة التمدن، 115/1.
  in

تبلیغات