پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم جمال الهى در آینه بشرى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رسولان الهى براى ایفاى رسالت و ابلاغ پیام خدا به انسان، همواره از میان خود انسانها انتخاب شدهاند. خاستگاه انسانى پیامبران و رسولان الهى، از نگاه قرآن، یک امتیاز و نقطه قوّت شمرده شده است. چنان که در چند آیه چنین آمده است: «هو الّذى بعث فى الامیّین رسولاً منهم» (جمعه /2). «اوست که در میان مردم درس ناخوانده مکّه، رسولى را از خودشان برانگیخت». ابراهیمعلیه السلام بنیانگذار خانه توحید نیز در نیایشهاى خود از خدا خواسته بود: «ربّنا و ابعث فیهم رسولاً منهم». (بقره /129) «پروردگارا! در میان آنان - که در کنار این خانه خواهند زیست - پیامبرى از خودشان مبعوث کن!» و در نهایت خداى متعال با تعبیرى ویژه از این مسأله یاد کرده و فرموده است: «لَقد مَنَّ اللَّه على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً مِنْ انفسهم» (آل عمران /164) «خدا بر مؤمنان منّت نهاده است بدان جهت که در میان ایشان رسولى از جنس خودشان برانگیخته است». البته در این که تعبیر «منهم» و «من انفسهم» دقیقاً اشاره به چه معنا و کدام بعد از ابعاد سنخیّت قومى، فرهنگى، اجتماعى و انسانى دارد، مجال تأمّل و تحقیق هست؛ اما اجمالاً مىتوان گفت که در تمام این آیات و آیات مشابه آن، آنچه به عنوان یک ارزش و مرجّح به حساب آمده، اصل هماهنگى، قرابت و سنخیّت هر چه بیشتر رسولان الهى با کسانى است که مخاطب آنها بوده و هستند. وزن و آهنگ این آیات، به نوعى هموزن و هماهنگ با آیاتى از این قسم است: «واللَّه جعل لکم مِنْ انفسکم ازواجاً» (نحل /72) «خداست که براى شما از جنس و نفس خودتان، همسرانى قرار داد.» انسان در نظام طبیعت بیشترین و گستردهترین انس و الفت و وابستگى و دلبستگى را به «همسر» داشته و دارد و خداوند بىآن که نعمت سنخیّت و هم نوعى همسران را بر آنان منّت نهاده باشد، اهمیّت این نعمت را به رخ آنان کشیده است. «وَ مِن آیاته اَنْ خَلَقَ لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها» (روم /21) «و از آیات الهى است که براى شما همسرانى از جنس و نفس خودتان آفرید تا در پرتو آن آرامش یابید و به او اعتماد و تمایل ورزید.» دراین گونه آیات، سنخیّت و هم جنسى و یکسانى وجودى همسران، یگانه عامل - و دستکم مهمترین عامل - الفت، اعتماد، تمایل، همدلى و همراهى همسران معرّفى شده است. زیرا انسان به طور طبیعى «خود» را بیش و پیش از هر چیز مىفهمد و مىخواهد و هر چه با او خودىتر باشد و سنخیّت بیشتر داشته باشد، برایش مفهومتر و مقبولتر است و هر گاه در فهم و درک معنایى نیاز به توضیح و تمثیل داشته باشد، چنانچه مثال را از وجود و نیاز و روابط اجتماعى خود او بیاورند، برایش مفهومتر و دلپذیرتر خواهد بود. «ضرب لکم مثلاً من انفسکم» (روم /28) «خداوند مثالى از خودتان، براى شما زده است». این جستارى بود در برخى آیات قرآن به منظور کشف این معنا که چرا خداوند «خودى بودن» «سنخیت داشتن رسولان و پیامبران با انسانها» و در نهایت «بشر بودن» و «رشد یافتگى آنان در فضاى طبیعى زندگى انسانها» را یک امتیاز و نقطه قوّت به حساب آورده و بر آن تأکید داشته است. این در حالى است که: 1 - معمولاً پیروان ادیان آسمانى تلاش داشتهاند تا پیامبران خود را در جایگاهى فراتر از جایگاه بشرى قرارى دهند، چنان که: «... و قالت الیهود عُزَیْرٌ ابن اللَّه... و قالت النصارى المسیح ابن اللَّه» (توبه /30) «یهود گفتند: عزیر پسر خداست.» و نصارى گفتند: «مسیح پسر خداست». 2 - در مقابلِ گروه نخست، دسته دیگرى، بشر بودن پیامبران الهى را، بهانهاى براى انکار پیامبرى و رسالت آنان از سوى خدا قرار داده و چنین اظهار داشتهاند: «قالوا اِن انتم الاّ بشرٌ مثلنا». (ابراهیم /10) «آنها گفتند: «ما اینها را نمىفهمیم! همین اندازه مىدانیم که( شما انسانهایى همانند ما هستید.» «ما هذا الاّ بشر مثلکم یرید اَنْ یَتَفَضَّلَ علیکم» (مؤمنون /24) «این مرد جز بشرى همچون شما نیست که مىخواهد بر شما برترى جوید!» «ما هذا الاّ بشر مثلکم یأکل ممّا تأکلونَ منه و یَشْرَبُ ممّا تشربونَ» (مؤمنون /33) «این بشرى است مثل شما؛ از آنچه مىخورید مىخورد؛ و از آنچه مىنوشید مىنوشد! (پس چگونه مىتواند پیامبر باشد؟!» گستردگى این شبهه در میان امّتهاى مختلف به حدّى بوده است که خداى متعال آن را چنین بازگفته است: «ما منع النّاس اَنْ یؤمنوا اذ جائهم الهدى الاّ ان قالوا أبعث اللَّه بشراً رسولاً» (اسراء /94) «تنها چیزى که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود که (از روى نادانى و بىخبرى) گفتند: «آیا خداوند بشرى را به عنوان رسول فرستاده است؟!» اگر الف و لام «الناس» را براى «استغراق» بدانیم، آیه بیانگر این معنا است که بسیارى از انسانها در مواجهه با دعوت رسولان الهى، گرفتار این شبهه شدهاند و چنانچه دامنه، استغراق را چنین گسترده ندانیم از سیاق آیات، دستکم این معنا قابل نتیجهگیرى است که بسیارى از مردم زمان پیامبر اسلام،صلى الله علیه وآله وسلم گرفتار این شبهه یا بهانه بودهاند! 3 - سومین موضع در قبال «رسولان الهى از جنس بشر» این بوده است که رسماً منکران چنین رسالتى، انتظار خود را چنین اظهار کردهاند که خدا مىبایست فرشتهاى از جانب خود به سوى ما مىفرستاد تا برتر از ما باشد و شایستگى فرماندهى بر ما را داشته باشد. «ولو شاء اللَّه لانزل ملائکة». (مؤمنون /24)
فلسفه انتخاب رسولان از میان بشر
با توجّه به آنچه گفته آمد و نیز مجموعهاى از آیات دیگر، مىتوان چنین نتیجه گرفت که برخلاف فهم و تلقّى و تحلیل بسیارى از انسانها که فکر مىکنند اگر پیامبران و رسولان الهى، موجوداتى فراانسانى و فراطبیعى بودند و دستکم از نیروها و شرایط غیرطبیعى برخوردار بودند، زودتر مورد پذیرش قرار مىگرفتند و کار دینپذیرى و دیندارى براى مردمان آسانتر مىبود و جریان کفر و انکار محو مىشد. تحلیل قرآن این است که انتخاب رسولان از جنس فرشتگان و موجودات فراطبیعى و استثنایى نه تنها راه ایمان آوردن را براى انسانها هموارتر نمىکرد که پیچیدگى و فهم ناپذیرى و انحرافانگیزىهاى دیگرى را نیز موجب مىشد. «ولو انّنا نزّلنا الیهم الملائکة... ما کانوا لیؤمنوا» (انعام /111) «و بر فرض! اگر ما فرشتگان را هم بر آنان نازل مىکردیم... بناى ایمان آوردن نداشتند.» علاوه بر این، قراین تاریخى نشان مىدهد که اگر رسولان الهى از جنس فرشتگان و عناصر غیر مادّى انتخاب مىشد، زمینه شرک و لغزشگاهها براى پیروان ادیان گسترش مىیافت، چه این که با وجود انسان بودن پیامبرانى چون عیسىعلیه السلام و عزیرعلیه السلام، صرفاً به دلیل تولّد عیسى از مادرى بدون همبسترى وى با مردى از بشر، و به صرف غیبت یکصد ساله عزیر از چشم مردمان و حضور مجدّد او در میان آنان بىآن که آثار کهولت در او ظاهر شده باشد، سبب شد تا مسیحیان و یهودیان، آنان را فرزند خدا بنامند و از جنس بشر ندانند! پس هر گاه رسماً رسولان الهى از عالم فرشتگان انتخاب مىشدند، مردمان چه داورى درباره ایشان مىنمودند! چه بسا الهههاى فراوان که در آیینها و باورهاى یونانى و هندى مورد پرستش بوده و هستند، در آغاز شخصیتهاى فوق مادّى و فرشتگانى بودهاند که در ادیان آسمانى از آنها یاد شده است که هر یک امرى از امور جهان را برعهده داشته و دارند، مانند روحالقدس، جبرئیل، میکائیل و در مجموع، عناصرى که خداوند از ایشان به عنوان «المدبّرات امراً» (نازعات /5) یاد کرده است ولى به تدریج با گذشت زمان و تحریف تعالیم ادیان، مورد ستایش و پرستش قرار گرفتهاند. «و یَوْمَ یَحْشُرهم جمیعاً ثم یقولُ للملائکة أهؤلاء ایّاکم کانوا یعبدون. قالوا سبحانک اَنْتَ وَلِیُّنا من دونهم بل کانوا یعبدونَ الجنّ» (سبأ /40 و 41) «و آن روز که همه آنان محشور شوند و در صحنه قیامت احضار گردند، پس به فرشتگان خطاب شود که آیا اینانند که شما را مىپرستیدند! فرشتگان پاسخ دهند: خداوندا! تو منزّهى و ولى و سرپرست و حامى ما تواى و نه آنان، آنها پرستشگر جنیان - دیگر عناصر نامرئى و مرموز جهان - بودند.» از این آیه استفاده مىشود که وقتى پاى رسالت و رهبرى و مرجعیّت غیر انسان براى بشر به میان مىآید، تشخیص نیروهاى فوق طبیعى الهى و شیطانى و تمییز میان فرشته و جنّ خود مشکلى جدى در پیش روى انسان خواهد بود. و البته امروز که ناباورانه، شیطانپرستى در متن بزرگترین کشورها و محیطهاى علمى و فرهنگى گسترش یافته و رو به گسترش است، تأویلى اعجازآمیز از آیه فوق را مىتوان شاهد بود. دقیقاً در برابر چنین پندار و برداشت افراطى و نادرستى است که خداوند: اولاً - پیامبران را از متن زندگى ساده و طبیعى انسانها - آن هم طبیعىترین و ملموسترین شرایط آن - برگزیده است و ثانیاً - بارها و بارها بر جنبه بشر بودن آنان تأکید کرده است. «قل انّما انا بشرٌ مثلکم یوحى الىّ انّما الهکم اله واحد» (کهف /110) «بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛» «قل سبحانَ ربّى هل کنتُ الاّ بشراً رسولاً» (اسراء /93) «بگو: «منزّه است پروردگارم (ءز این سخنان بىمعنى)؛ مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟!» «قالت لهم رسلهم اِنْ نحنُ الاّ بشر مثلکم» (ابراهیم /11) «پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست که ما بشرى همانند شما هستیم». این تعابیر در قرآن به منظور جلوگیرى از انتظارهاى نامعقول و غیرطبیعى مردم از رسولان و نیز به هدف تبیین جایگاه بشرى و غیرالوهى انبیاء مورد تصریح قرار گرفته است. هر چند قرآن، این واقعیّت را انکار نکرده است که به هر حال پذیرش ادّعاى رسولان نیازمند دلیل و حجّت است و در مقاطع لازم، براى اتمام حجّت، رسولان الهى باید، دلایل و نشانهها و آیاتى را ارائه دهند تا در عین انسان بودن ایشان، امتیاز آنان بر سایر خلق و ارتباط ایشان با عالم وحى را اثبات کند که از آن جمله سالم ماندن ابراهیمعلیه السلام در آتش نمرودیان، ناقه صالحعلیه السلام و معجزات نهگانه موسىعلیه السلام براى بنىاسرائیل و فرعونیان، معجزات عیسىعلیه السلام براى مردم عصرش را مىتوان یاد کرد و البته استمرار این دلایل و معجزات و نشانههاى خارقالعاده مىتوانست به صورت گسترده ادامه یابد، اما آنچه استمرار این نشانهها را به شکل یاد شده مانع گردید، انکار و ناباورى و حقستیزى امّتهاى پیشین در برابر آیات و نشانههاى بزرگى بود که به پیامبران ایشان داده شده بود. «و ما مَنَعنا اَنْ نُرْسِلَ بالآیات الاّ اَنْ کذّب بها الاوّلون» (اسراء /59) «هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستىِ بهانهجویان) را بفرستیم جز این که پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند، و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند؛» به هر حال خداوند دلایل روشنى را در اختیار انبیاء قرار داده است، اما همواره تأکید نموده که: «و ما کان لرسولٍ ان یأتى بآیة الاّ باذن اللَّه» (غافر /78) «و هیچ پیامبرى حق نداشت معجزهاى جز به فرمان خدا بیاورد!» این تأکید بدان خاطر بوده است تا برخوردارى رسولان از قدرت فوق بشرى، رهنمون برخى نفوس به سمت غلوّ نشود.
مهمترین فلسفه اثباتى «بشر بودن رسولان»
آنچه تاکنون یاد شد دلایلى بود که بیشتر جنبه منع و جلوگیرى از شرک و انحراف را تبیین مىکرد، اما فلسفه اثباتى «انتخاب رسولان از میان بشر» که مىبایست به دلیل اثباتى بودن، مهمترین نیز به شمار آید، معنایى است که از این آیه مىتوان نتیجه گرفت: «لَقَدْ جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عِنتُّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم» (توبه /128) «رسولى از جانب خدا به سوى شما آمده است که از جنس خود شما است، مشاهده دردها و رنجهاى شما براى او سخت و دشوار است، براى هدایت شما عطشناک و بس پرتلاش و پرآرزو است، به اهل ایمان بسیار رؤوف و مهربان است.» آرى! او با همه جنبههاى انسانى و بشرى که دیگر انسانها دارند و در خود احساس مىکنند و با همه نیازهاى طبیعى به زندگى، سلامت، آسایش، ازدواج، فراغت، رفاه و برخوردارى، غذاها و نوشیدنىها و زیبایىها و جاذبهها، آن گونه زندگى مىکند که شایسته یک انسان کامل است، بىآن که خدا از قواى طبیعى او کاسته باشد یا به شکلى غیر ارادى وى را مجبور به خوبى و نیکى کرده باشد. این است که او به طور طبیعى و به اقتضاى تمنیّات انسانى مىتوانست آرامش و عزّت مادّى در میان قریش را دوست داشته باشد و با دست برداشتن از شعار توحید به دنیاى برتر محیط خود دست یابد. او وقتى زیبایىها و جمال و تجمّل را مىدید، زیبایى را مىشناخت و جان انسانى او استعداد و اشتهاى آن را داشت که شیفته شود و اگر آیاتى در قرآن چنین خطاب دارد که: «ولا تَمُدَّنَّ عَیْنیک الى ما مَتَّعْنا به ازواجاً منهُم زهرة الحیوة الدنیا لِنَفتِنَهُم فیه و رِزْقٌ رَبّک خیرٌ و اَبْقى» (طه /131) «و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى، که به گروههایى از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفههاى زندگى دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است!» در تفسیر این آیه ممکن است گفته شود که خطاب خدا به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم است تا مؤمنان درس گیرند و هشیار باشند، اما وجود دهها و صدها آیه دیگر که خدا با مؤمنان با عنوان «یا ایها الذین آمنوا» یا عناوین دیگر سخن گفته و به آنان امر و نهى کرده است، قرینهاى است بر این که نباید از نهى آیه خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، نکتهاى ویژه را جستجو نکرد؛ نکته این مىتواند باشد که پیامبر ذاتاً استعداد و زمینههاى انسانى چنین تمایلاتى را داشته است و اگر با وجود این استعداد و تمایل، آسمانى و الهى عمل کرده است، امتیازى براى او و درسى براى دیگر انسانها است. پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم، از این که یارانش را به جرم پرستش خدا و تعالیمى که او به آنان داده است، در زیر شکنجه مىکشند، و از شهر و دیار آواره مىکنند و منکرانش از انجام هر اهانتى نسبت به او و یارانش دریغ نمىکنند، با تمام وجود رنج مىبرد و شکیبایى مىکرد و به همین دلیل بود که مىفرمود: «ما اوذى اَحَدٌ مثل ما اوذیت فى اللَّه» (کنزالعمّال /5818) او که تربیت یافته الهى بود و اخلاق و رأفت و راستى و پاکى و نظافت و حسن سلوک و نرمش و انساندوستى و... را در جانش پرورانده بود، مانند همه انسانهاى فرهیخته و متعالى از مواجهه با ستمها، نابرابریها، استثمارها، فسادها و ناپاکىها، غارتها و کثیفىهاى مادى و معنوى که محیط جاهلیّت عرب و عجم را پر کرده بود بیش از همه رنج مىبرد و با این همه، اهانتها را، با سلام، بدخویىها را، با نرمش و گذشت، عداوتها را، با اغماض و جهالتها را با بردبارى پاسخ مىدهد تا الگویى انسانى باشد براى انسانها. و این همه و همه، پیام خدا و قرآن به انسانها است که شما مىتوانید چون رسول خدا اهل رأفت و رحمت و سلام براى همه انسانها و اهل ایمان باشید. «لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنة» (احزاب /21) «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.»
همزبانى، جلوهاى دیگر از سنخیت انبیا با مخاطبان
علاوه بر سنخیت وجودى و عاطفى انبیا با مردم و فراتر از آن، قرآن به سنخیت و همانندى زبان، ادبیات گفتارى و سطح بیان و انتقال مفاهیم تصریح کرده است. «وَ ما ارسلنا مِنْ رسولٍ الاّ بلسان قومه لُیبیّنَ لهم» (ابراهیم/4) در تبیین و توضیح این که منظور از «لسان قوم» چیست، آیا مراد زبان و لغت گفتارى است یا نظر به سطح و ظرفیت ادراکى و فرهنگى و اجتماعى و مذهبى مخاطبان دارد، یا نظرگاه اصلى آیه، نیازها و ضرورتهاى زندگى عصرى مخاطبان بوده است، مجال براى تحقیق و پژوهش هست. ولى آنچه در این نگاه گذرا، کافى مىنماید، توجه به ارتباط منطقى «بلسان قومه» با «لیبیّن لهم» مىباشد؛ چه این که آیه خود تصریح کرده است که هدف از این «همزبانى» تأثیرگذارى و روشنگرى بیشتر و عمیقتر بوده است. از میان احتمالات یادشده، احتمال نخست بعید مىنماید که مورد نظر آیه باشد؛ زیرا «هملغتبودن» چیزى نیستکه پیچیدهوشگفت بنمایدومجال امتنان داشته باشد. در حالى که لحن آیه، حاوى نوعى امتنان و تذکر به نعمت و یادآورى یک امتیاز است. از سوى دیگر، با توجه به جهانى بودن رسالت پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله وسلم و تنوع زبانى و فرهنگى و اجتماعى ملتهاى جهان که مخاطب رسالت او بودهاند، محدود کردن معناى آیه در احتمال نخست و یا مهم تلقى کردن آن از میان دیگر احتمالات بعید مىنماید. بنابراین به نظر مىرسد که نگاه آیه بیشتر متوجه سطح استعدادها و ظرفیت فرهنگى و ادبیات انسانى مخاطبان باشد که کار تعامل و مفاهمه را میان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و امت آسان مىسازد و راه هدایتگرى و هدایتپذیرى را هموار مىدارد.