دانش واژگان دشوار فهم «غریبالقرآن» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این جستار با عنوان «دانش واژگان دشوار فهم قرآن» نخست از جایگاه این دانش در میان دیگر دانش هاى قرآن سخن گفته شده است. و آنگاه تعریف آن از میان تعاریف قرآن پژوهان مطرح گردیده و در ادامه، پیشینه دانش غریب القرآن تا روزگار یاران نبى اعظم(ص) پى جسته و از تلاش هاى دانشورانى چون «ابان بن تغلب»، «ابو عبیده معمر بن مثنى تیمى»، «ابو زکریا یحیى بن زیاد فراء»، «ابوبکر سجستانى» و راغب اصفهانى یاد شده است. معرفى آثار سامان یافته دانشوران یاد شده در حوزه دانش «غریب القرآن» و شیوه ایشان و ویژگى هاى آن آثار بحث دیگرى است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. و در فرجام از کتاب «المفردات فى الفاظ القرآن» تألیف ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانى که نقطه عطفى در گستره دانش «غریب القرآن» است سخن به میان آمده است.متن
خداوند سبحان قرآن کریم را به وسیله فرشته وحى؛ جبرئیل امین بر رسول خاتمش؛ حضرت محمّد مصطفىصلى الله علیه وآله وسلم به زبان عربى مبین فرو فرستاده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ × عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ × بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (شعراء /193-195) «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (نحل /103) «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (یوسف /2) «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف /3) «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (فصلت /3) صحابه آن حضرت، که قرآن در میانشان نازل شده بود، با غرابتى در معانى واژگان آن و دشوارى در فهم مراد آیاتش روبرو نمىشدند. چه اینکه زبان وحى، زبانى بوده است که بدان سخن مىگفتهاند و این زبان گفتارى از سلامت برخوردار و ذوق و سلیقهشان در این باره زلال بوده است. بسا که معناى واژهاى بر آنها دشوار مىآمد، از نبى مکرّمصلى الله علیه وآله وسلم که در میانشان بود مىپرسیدند و آن کریم، نقاب از دیدار واژه بر مىکشید و ایشان را از معناى آن آگاه مىساخت. در صحیح بخارى1 و مسلم از عبداللَّه بن مسعود آورده شده است که چون آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» (انعام /82) نازل شد، مراد آن بر صحابه رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم معلوم نبود پس گفتند: کدامیک از ما بر خود ستم روا نداشته است؟ حضرت فرمود: «معنا چنین نیست که گمان بردهاید، چنان است که لقمان با پسرش گفت: «یَابُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان /13) و از عَدِىّ بن حاتم نیز آوردهاند، عرض کردم: یا رسول اللَّه ما الخیط الأبیض مِنَ الخیط الأسود2 أهُمَا الخیطان؟ فرمود: «نه، بلکه آن سواد الَّیل و بیاض النَّهار است».3 البته شایسته است در این نکته هم که عبداللَّه بن مسلم بن قتیبه در کتابش با عنوان «المسائل» بدان اشاره کرده است، درنگى داشته باشیم: إنّ العرب لا تستوی فی المعرفة بجمیع ما فی القرآن الکریم من الغریب و المتشابه، بل لبعضها الفضل فی ذلک، و الدلیل قول اللَّه عزّوجلّ: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (آل عمران /4)7 «عربها در شناخت واژگان غریب و متشابه قرآن یکسان نبودند، بلکه برخى بر برخى دیگر برترى داشتند. دلیلش سخن خداى عزّوجلّ است که فرمود: «کسى تأویلش را نمىداند جز خداوند و راسخان در علم.» و دیگر نکته مهمتر و در خور توجّه بیشتر اینکه، بر خلاف پندار رایج زبان عرب پیش از اسلام از تغییر و تحوّل مصون نمانده است. عواملى چون: کوچیدن و سکنى گزیدن قبایل بیگانه در نواحى مختلف شبه جزیره عربستان با آیین و فرهنگ و زبان متفاوت، زندگى در شهرها و مقتضیات و عوارض و پیامدهاى آن، برقرارى روابط بازرگانى و سیاسى و فرهنگى با دیگر ملل آن عصر مانند: ایران و روم و مصر و حبشه و...، برخورد زبانها که بخشى از برخورد فرهنگهاست و وارد شدن واژهها و عناصر دیگر زبانها در زبان عربى و بکارگیرى آن از سوى عرب فصیح اللغه، رواج لهجههاى غیر فصیح را در میان گروههایى از ساکنان شبه جزیره در پى داشت. این امر موجب شد تا برخى از آنها از فهم پارهاى کلمات و عبارات ناتوان بمانند. متون کهن تاریخى از مهاجرت اقوام و قبایلى خبر مىدهند که به دنبال مورد خشم و غضب واقع شدن از سوى حاکمان جفا پیشه، به سرزمین پهناور و خشک و سوزان عربستان کوچیدندو از یهودیانى که با اعتقاد به ظهور پیامبر آخر الزمان در این سرزمین، به سوى یثرب و نواحى پیرامون آن روانه شدند.5 و از کسانى چون «نضربن حارث» که دانش آموخته ایران و روم بود و آگاه از داستانها و افسانههاى مردمان آن دیار. بارى در قرآن کریم واژگانى از دیگر اقوام و ملل جز عرب، به کار رفته است گو اینکه در شماره این واژهها اختلاف است، لیک به مدد تحقیقات علمى زبانشناسى در اینکه همه واژههاى قرآن متعلّق به قبیله قریش نیست، تردیدى وجود ندارد. خداوند تعالى زبان زنده عربى قرن هفتم میلادى را با همه لوازم و ویژگىهاى دستور زبانى، یعنى صرفى و نحوى و واژگانى به کار گرفته و به لسان قوم، با آنان سخن گفته است. سرآرتور جفرى که از عربى دانان و سامى شناسان غربى و دانش آموخته دانشگاه آمریکایى قاهره و یکى از پُرکارترین شرق پژوهان درباره قرآن است، در سال 1938 میلادى به تألیف کتابى6 دست زد که در آن جز نامهاى خاص، 275 واژه را که دخیل دانسته، با ترتیب الفبایى ذکر کرده و نظریه دانشمندان قدیم و جدید و حاصل تحقیقات اخیر را درباره اصل و منشأ آنها بیان نموده، و گه گاه خود نیز آراء تازهاى ابراز نموده است. واژههایى از زبانهاى: بربرى، ترکى، حبشى، رومى، زنگى، سریانى، عبرانى، فارسى، قبطى، نَبَطى، هندى. پس از ظهور اسلام و گسترش آن و اسلام آوردن اقوام و ملل دیگر و به دنبال آن ارتباط و آمیزش کلامى بیش از پیش اعراب با مردمان تازه مسلمان، تأثیر پذیرى زبان عربى از دیگر زبانها و تطوّر و تحوّل آن شدّت یافت. این رویداد موجب شد معناى برخى از لغات قرآن در نظر آنان غریب و دیریاب جلوه کند و خود را نیازمند بررسى و کنکاش بیشتر براى دستیابى به درک درست ببینند. پس از پیامبر اسلام، فضاى نزول آیات وحى از جهت زمان و مکان دگرگون شد و اسباب فزویش آیات و قراین و نشانهها و شواهد حالیهاى که فهم و دریافت معانى واژهها را فراهم ساختند، از دست شدند و عموم مسلمانان بویژه مسلمانانى که زمان و جغرافیاى جامعه مکّه و مدینه زمان حضرت رسولصلى الله علیه وآله وسلم را درک نکرده بودند، با واژگانى دشواریاب روبرو گردیدند. شکلگیرى و گسترش حلقههاى تفسیرى پس از وفات نبّى مکرّم اسلام و اهتمام کسانى چون عبداللَّه بن عبّاس به تفسیر و تبیین معانى لغات و آیات قرآن، خود گویاى وجود نیازى است که تابعان و اتباع ایشان در این باره احساس مىکردند. گسترش اسلام و گشوده شدن دروازه دیگر سرزمینها علاوه بر آنچه گفته آمد، مواجهه شدن مسلمانان با امور تازه را در پى داشت، که براى آن معادل و برابر زبانى در زبان خود نمىیافتند. با رشد تدریجى علوم و فنون و تعالى اندیشهها، مفاهیم نو پدیدى پدیدار مىشدند که مىبایست براى آنها واژگانى به کار گرفته مىشد و این نیازمندى غالباً با واژههاى داشته برطرف مىگردد. پس بسیارى از واژگان عرب با مدد خواهى از آرایههایى چون تشبیه و مجاز و... در مفاهیم جدید به کار مىرفت و با گذشت ایّام، معانى اصیل واژهها از یادها مىرفت و همان معانى که زمانى فرایاد بود و آشناى خاطرها، غریب و ناآشنا به چشم مىآمد: «ففی الجاهلیّة عُرِّب عن الفارسیة مثل الدّولاب، و الدّسکرة، و الکعک، و السَّمید، و الجُلُنّار، و عن الهندیة أو السنسکریتیة مثل الفلفل، و الجاموس، و الصَّندل، و عن الیونانیّة مثل القبان، و القنطار، و التَّریاق، و ورد فی القرآن کثیرُ مِن معرَّباتِ الجاهلیّة حتّى قال ابن جُریر: «فی القرآن مِن کُلّ لسان!» و لقد ذکر السیوطی فی «المتوکلّی» نماذج ممّا ورد فی القرآن الرّومیّة و الفارسیّة و الهندیة و السریانیّة و الحبشیّة و النبطیّة و العبریّة حتى الترکیة»7. اسباب و عوامل پیش گفته به پیدایش تألیف در دانش غریب القرآن انجامید.
دانش غریب القرآن
غریب القرآن یکى از شاخههاى مهم علم مفردات است. و علم مفردات دانش گسترده و پُر دامنهاى است که در آن درباره معانى الفاظ مفرد و عوارض آن و مناسبات و چگونگى کاربردشان در قرآن سخن گفته مىشود. دانستن معانى مفردات قرآن کریم، یکى از ابزارهاى لازم براى دانستن معناى آیات وحى الهى است. و آگاهى درست و دقیق از معانى الفاظ کلام حق تعالى را، شرط ضرورى مفسّر قرآن بر شمردهاند. بدر الدین؛ محمّد بن عبداللَّه زرکشى در اثر گرانسنگ خویش به نام «البرهان فی علوم القرآن» در این باره گوید: «معرفة هذا الفنّ للمفسّر ضروریّ و إلاّ فلا یحلُّ له الإقدامُ على کتاب اللَّه»8 دانستن این فن براى مفسّر قرآن ضرورى است و گرنه پرداختن به کتاب خدا بر او روا نیست. همو از مجاهد بن جبر نقل کرده است که: «لا یحلُّ لِأَحدٍ أن یتکلّم فی کتاب اللَّه، إذا لم یکن عالماً بلغات العرب».9 آن گاه که کسى دانا به واژگان عرب نباشد، او را روا نباشد که در ]معناى[ کتاب خدا سخن بگوید. حسین بن محمّد راغب اصفهانى در کتابى که در دانش غریب القرآن سامان داده، بر اهمیّت و ضرورت این دانش براى فهم قرآن حکیم تأکید ورزیده است: «و ذکرتُ أنَّ أوَّلَ ما یحتاج أن یشتغل به من علوم القرآن العلوم اللّفظیّة، و مِنَ العلوم اللفظیّة تحقیق الألفاظ المفردة، فتحصیل معانی مفردات القرآن الکریم فی کونه من أوائل المعاون لِمَن یرید أن یدرک معانیه، کتحصیل اللَّبَن فی کونه مِن أَوَّل المعاون فی بناء ما یرید أن یبنیه...»10 «و یادآور شدم نخستین دانشهاى قرآنى که مفسّر نیازمند پرداختن بدانهاست، دانشهاى لفظى مىباشد. و از جمله دانشهاى لفظى تحقیق مفردات الفاظ است. پس فرا گرفتن معانى مفردات قرآن کریم از اوّلین یارىرسانان است براى آن که مىخواهد معانى قرآن را درک کند. چون فراهم ساختن خشت که نخستین کمککار است در ساختن بنایى که بر آنست تا آن را بسازد.»
معانى اصطلاح غریب القرآن
از آنجا که برآنیم در این نوشتار به دانش غریب القرآن و شمارى از آثار برگزیده در این دانش بپردازیم، شایسته است که معناى مراد از اصطلاح غریب القرآن را روشن سازیم. ابوسلیمان خطّابى در معناى غریب آورده است: «الغریبُ مِنَ الکلام إنّما هو الغامض البعید عن الفهم، کما أنّ الغریب من النّاس إِنّما هو البعید عن الوطن، المنقطع عن الإهل».11 چنانچه غریبِ از مردمان، اوست که از دیار و اهلش دور افتاده است. کلام غریب، آن است که پیچیده و از فهم بدور باشد. و أبو حیّان نحوى اندلسى در مقدمه کتابش به نام «تحفة الأریب بما فی القرآن مِنَ الغریب» اصطلاح غریب القرآن را چنین تعریف کرده است: لغات القرآن العزیز على قسمین: قسمٌ یکاد یشترک فی فهم معناه عامَّة المستعربة و خاصَّتُهم، کمدلول السماء و الارض و فوق و تحت، و قسمٌ یختصُّ بمعرفته مَن له اطّلاعٌ و تبحُّرٌ فی اللّغة العربیّة و هو الّذی صنَّف أکثر الناس فیه و سمّوه غریب القرآن.12 واژههاى قرآن عزیز دو دستهاند: دستهاى که در فهم معنایش عام و خاص عرب نا خالص مشترکند، چون معناى سماء وارض و فوق و تحت و دستهاى که تنها کسانى که آگاهى و مهارت در لغت عرب دارند، بدانها آگاهند. و این دسته است که بیشتر قرآن پژوهان در آن کتاب نوشتهاند و آن را غریب القرآن نام نهادهاند. نویسنده بزرگ مصرى مصطفى صادق الرافعى در کتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبویّة» گفته است: و فی القرآن ألفاظ اصطلح العلماء على تسمیتها بالغرائب، و لیس المراد بغرابتها أنّها منکرة أو نافرة أو َشاذّة، فإنَّ القرآن منزَّه عن هذا جمیعه، و إِنَّما اللَّفظة الغریبة ههنا هی الَّتى تکون حسنةً مستغربةً فی التَّأویل؛ بحیث لا یتساوى فی العلم بها أهلها و سائر الناس.13 در قرآن واژههایى هست که علما، آنها را واژگان غریب مىنامند، این غرابت بدان معنا نیست که آنها ناشناخته یا نادرند چه اینکه قرآن از چنین واژگانى پیراسته است، بلکه مقصود واژههایى است که هنگام تأویل و تفسیر غریب مىنماید به گونهاى که همه مردم در فهم آنها برابر نیستند. بنابراین: الغریب لیس قریب المعنى، و لا سهل المأخذ، و لا فی متناول الفهم، و لکنّه بعید الغور لا یصل إلیه إلاّ مَن غاص إلى معناه، و لقى ما لقى مِن المعاناة14. معناى واژه غریب زودیاب و آسانیاب نیست و در دسترس همه فهمها نیاید بلکه نیازمند درنگى بسیار است و بدان دست نمىیابد مگر کسى که براى رسیدن به معنایش ژرف اندیشى کند و با دشوارى بسیار روبرو گردد. فغریب القرآن إذن هو ألفاظه التی یبهم معناها على عامّة العرب و یحتاج فَهم مدلولها إلى ثقافة لغویّة و أدبیّة خاصّة.15 پس «غریب القرآن» واژههایى هستند که معناى آنها بر عوام از تازیان پوشیده باشد و فهم مدلول آنها به پژوهش لغوى و ادبى ویژه نیازمند باشد. به دیگر بیان، آن بخش از واژگان قرآن کریم که همه مردمان آشنا با زبان عرب به سادگى و آسانى قادر بر درک و دریافت معانى آن نباشند، بلکه در این باره نیازمند آشنایى گستردهتر و عمیقتر باشند، غریب القرآن نامیده مىشود. سرّ خدا که در تُتق غیب منزویست مستانهاش نقاب ز رخسار بر کشیم16 آثارى که در دانش غریب القرآن فراهم آمدهاند، تلاشهایى براى تبیین معانى واژگان دشواریاب کلام خداوند حکیم به شمار مىآیند. برخى از قرآن پژوهان و تاریخ نگاران دانشهاى تازى، عبداللَّه بن عبّاس را نخستین تلاشگر در این عرصه مىدانند: «و لعلَّ أوّل عملٍ تمَّ إنجازه فی هذا المجال هو تفسیر ابن عبّاس (توفّى 68 ه) لنحو مائتی کلمة من غریب القرآن فیما عُرف بمسائل نافع بن الأزرق»17. اثرى که در این باره از عبداللَّه بن عبّاس به دست ما رسیده و گاه از آن به «غریب القرآن فی شعر العرب» نیز یاد کردهاند، حاوى پاسخ وى به پرسشهاى یکى از رهبران خوارج آن روزگار به نام «نافع بن أزرق» و ملازم و همراهش در سفرها: «نجدة بن عریم» یا «نجدة بن عویمر» از تفسیر برخى از واژههاى قرآن، مىباشد. ابن عبّاس با استناد به شواهدى از کلام عرب، به شرح و بیان معانى واژههایى از قرآن کریم (نزدیک به 250 واژه) پرداخته است. گزارش «جلال الدین عبدالرحمن سیوطى» از این ماجرا خواندنى است: بینا عبداللَّه بن عبّاس جالسٌ بفناء الکعبة قد اکتنفه الناس یسألونه عن تفسیر القرآن فقال نافع بن الأزرق لنجدة بن عویمر: قُم بنا إلى هذا الَّذی یجترئ على تفسیر القرآن بما لا علم له به؛ فقاما إلیه فقالا: إنّا نرید أن نسألک عن أشیاء من کتاب اللَّه فتفسّرها لنا، و تأتینا بمصادقه من کلام العرب؛ فإنَ اللَّه تعالى إنّما أنزل القرآن بلسان عربى مبین، فقال ابن عبّاس: سلانی عمّا بدا لکما.18 عبداللَّه بن عبّاس که او را به واسطه بسیارى دانشاش با لقبهایى چون «حبر الأمّة» و «البحر» خواندهاند و به دلیل بهرهمندىاش از دانایى و اندیشه فراگیر نسبت به معانى قرآن و وجوه سنّت با لقب «ربّانی هذه الأمّة». کسى است که حضرت ختمى مرتبت؛ محمّد مصطفىصلى الله علیه وآله وسلم وى را با این دعاها نواخته: «اللهُمَّ فَقِّه فی الدین و علَّمه التأویل». و «اللهمّ علِّمْهُ الکتاب و الحکمة». و «اللهمّ بارک فیه وانشر منه». و با این سخن، زبان به تحسین او گشوده است: «و لِکُلِّ شیءٍ فارسٌ، و فارسُ القرآن ابن عبّاس». ابن عبّاس از شاگردى در محضر حضرت وصىّ امیر مؤمنان علىعلیه السلام بخت برخوردار داشت و بدان پایه از تعالى و کمال دست یافت که آن حضرت در آفرین گویى به وى فرمود: «کأنّما ینظر إلى الغیب من سَترٍ رقیق»19. او سه سال پیش از هجرت در شعب ابوطالب زاده و در دامان پُر مهر رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم پرورده شد. پس از نبى اکرمصلى الله علیه وآله وسلم، تربیت او را حضرت على بن أبى طالبعلیه السلام بر عهده گرفت. ابن عبّاس از همرهى با شه لافتى در جنگهاى صفَین و جمل و نهروان دست بر نداشت و سالها زیست تا از گریستن بسیار بر مصایب اهل البیتعلیهم السلام پس از واقعه طفّ، روشنى دیدگانش از دست شد. و بنا بر آنچه شیخ مفیدرحمه الله در «الاختصاص»20 آورده است حضور أبو جعفر محمّد بن على الباقرعلیه السلام نیز رسید (آن زمان حضرت، شش یا هفت ساله بود). تا اینکه در سال 68 ه به طائف و در هفتاد سالگى به سراى باقى ره سپرد.
الغریب فى القرآن
گویند أبان بن تغلب نخستین دانشورى باشد که در غریب القرآن به تألیف اثرى دست زده است. ابوسعید بن رُباح بَکرى جُریرى کِندى رَبَعى کوفى، ادیب، قارى، فقیه، مفسّر و از محدّثان بنام امامیه از آنجا که به کوفى لقب یافته است، مىتوان احتمال داد که وى بیشتر سالهاى زندگانى خود را در کوفه سپرى کرده و همانجا نیز زاده شده باشد. ابان بیشتر عمر خود را نزد تابعان گذرانده و از محضر درس ایشان سود جسته است و از اتباع بنام به شمار مىآید. او محضر سه تن از امامان معصوم: امام على بن حسینعلیه السلام، امام محمّد باقر و امام جعفر صادقعلیهم السلام را درک کرد و نزد آنان علوم رایج روزگار چون حدیث، فقه و کلام را آموخت. أبان روایات بسیار از امام صادقعلیه السلام روایت کرده است (30000 حدیث(. وى علاوه بر قرآن و حدیث در هر کدام از علوم فقه، ادب، لغت و نحو صاحب نظر شمرده مىشد. و از کسانى بود که با الهام از آموزشهاى اهل بیتعلیهم السلام به پشتیبانى و دفاع از مذهب تشیّع و ترویج آن اهتمام مىورزیدند. از این روز نزد امامان شیعهعلیه السلام از مقام بالا و منزلت والایى برخوردار بوده است. حضرت صادقعلیه السلام به أبان به تغلب فرموده بود: «در مسجد مدینه بنشین و در مسائل دینى مردم فتوا ده. من دوست مىدارم که کسانى چون تو در میان شیعیانم دیده شوند». تألیف کتابهایى به أبان نسبت داده شده است که در دسترس نمىباشد، از این قرار: 1 - معانى القرآن، 2 - کتاب القراءات، 3 - الغریب فی القرآن. این کتاب را نخستین اثر در موضوعاش دانستهاند که در لغت و تفسیر از اهمیّت بسیارى بهرهمند بوده است. مؤلّف در بیان و شرح واژههاى دشواریاب قرآن به شواهدى استناد جسته که خود از عرب شنیده است. این کتاب لغویان و مفسّران قرن دوّم هجرى را به کار آمده است.
مجاز القرآن
کهنترین تألیف و پژوهش به دست آمده در دانش غریب القرآن، «مجاز القرآن» راوى و لغت شناس بزرگ اوایل عصر عبّاسى؛ أبو عبیده معمر بن مُثنَّى تَیمى است. در زمان زادن ابو عبیده اختلاف است. و شاید نزدیک به صحّت و صواب آن باشد که در سال 110 ه.ق (سال وفات حسن بصرى) زاده شده باشد. نیاى وى به دست عبیداللَّه بن معمر از نوادگان أبوبکر اسلام آورد و از آنجا که فرزندان عبیداللَّه در آن روزگار بر بصره حکم مىراندهاند و منابع کهن هم او را در شمار عالمان دانایان بصره آوردهاند. چنین مىتوان پنداشت که ابو عبیده در بصره به دنیا آمده و در همان سامان بالیده است. و نکته دیگر اینکه بیشترینه مشایخ وى چنانچه خواهیم گفت، بصرى بودهاند. و امّا مشاهیر مشایخ ابو عبیده اینانند: ابو عمرو بن علاء، بنیان گذار مکتب نحوى بصره (أبوعبیده نزد وى به آموختن نحو و شعر و غریباللغة پرداخت). و ابو خطّاب أخفش اکبر؛ عبدالحمید بن عبدالمجید، و یونس بن حبیب نحوى (أبوعبده زمانى دراز ملازم وى بود و از او کلماتى نگاشته است). رؤبة بن عجّاج، ابو یعقوب عیسى بن عمر ثقفى، قتادة بن دعامة، هشام بن عروة و وکیع بن جرّاح. دیگر استاد عمر بن فرخان که گویا ایرانى بوده و اطّلاعات بسیارى درباره تاریخ ایران پیش از اسلام فراچنگ داشته و از این رو به عمر کسرى نامبردار بوده است و او را از مترجمان و ترزبانان آثار پهلوى به زبان عربى دانستهاند. ابوعبیده بر پایه شنیدههایش از عمر بن فرخان، کتاب «أخبار الفُرس» را تدوین کرد که از مآخذ عمده مسعودى در نقل و شرح اخبار پادشاهان ایران پیش از اسلام در «مُروج الذَّهب» بوده است. و امّا درباره عقیده، جاحظ در «البیان التَّبیین» و ابن قتیبه در «معارف» و مسعودى در «مروج الذهب» به خارجى بودن وى اشارت کردهاند. و مرادشان، همانا شعوبىگرى است. أبو عبیده خود نیز کتابى با نام «خوارج البحرین و الیمامة» نوشته است. او سالها زیست تا اینکه بین سالهاى 209 و 213 ه بدرود حیات گفت. مقام علمى أبو عبیده را همگان حتى خردهگیران بر وى، تأیید و تحسین کردهاند و برخى از کوفیان چون یحیى ابن زیاد فرّاء، او را آگاهترین کس به شعر و لغت دانسته و بواسطه برخوردارىاش از داشتههاى علمى بسیار ستودهاند. أبو عبیده را فزون از 200 اثر در موضوعات گوناگون است که اکنون جز شمارى چند از آنها در دست نیست و تنها در مصادرى که از وى سخن گفتهاند، یاد کرد آن آثار از موضوعاتى که «مجاز القرآن» شامل مىشود، اتّخاذ شدهاند. أبوعبیده در «مجاز القرآن» از معانى آیات قرآن سخن مىگوید و واژگان غریب را تفسیر مىکند و در این میان به اعراب آیه مىپردازد و به شرح صُور بیان آورى تبیانِ حق تعالى همّت مىگمارد و همه این تلاشها همان است که وى از آن به مجاز القرآن تعبیر کرده است. به دیگر سخن، أبو عُبیده در تفسیر آیات قرآن کریم، تعابیرى چند را به کار بسته است: مجاز آیه چنین است... معناى آیه چنین است... غریب آیه چنین است... تقدیر آیه چنین است... تأویل آیه چنین است... امّا مراد وى یکى است. و این یعنى کلمه مجاز نزد او عبارت است از راهها و شیوههایى که قرآن در بیان مقاصدش پیموده و در کار گرفته است. روشن است که این معناى از مجاز أعمّ از معنایى است که از آن پس در دانش بلاغت رایج شده است. و بسا «ابن قتیبة» در بکارگیرى کلمه مجاز با معناى عام در کتابش به نام «تأویل مشکل القرآن» متأثّر از أبو عُبیده بوده باشد. و امّا کسانى که از مجاز القرآن أبو عُبیده در تألیف آثار خود سود جستهاند: بخارى در «الصحیح»، ابن قتیبة در «تأویل مشکل القرآن» و «تفسیر غریب القرآن»، طبرى در «جامع البیان فی تأویل آى القرآن»، أبو عبداللَّه ابن الیزیدى در «غریب القرآن»، زجاج در «معانى القرآن»، ابن دُرید در «الجمهرة»، أبوبکر سجستانى در «نزهة القلوب»، ابن نحاس در «معانى القرآن»، ازهرى در «تهذیب اللغة»، أبو على فارس در «الحجّة»، اسماعیل بن حمّاد، جوهرى در «الصحاح» و ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى فى شرح صحیح البخارى».
معانى القرآن
أبو زکریّا یحیى بن زیاد که به فرّاء شهرت یافته است، از دیگر قرآن پژوهانى به شمار آید که در دانش غریب القرآن به تألیف اثرى سودمند کوشیده است. واژه فرّاء (از ریشه فَرو: پوست برخى از جانوران چون روباه و پلنگ و ببر و...) به کسى که در کار پوستینه دوزى و یا در پیشه پوستینه فروشى باشد معنا شده است. امّا ابوزکریّا و هیچ یک از پدرانش در این کار نبودهاند. بارى گفتهاند که این واژه مبالغه فَرى است و فَرى در کلام به معنى نکویى در تقطیع کلام و تفصیل سخن آمده است. محمّد بن قاسم انبارى در این باره گفته است: و بعضُ أصحابنا یقول: إنّما سُمِّی الفرّاءُ لأنَه کان یحسن نظمَ المسائل،... و ما عُرف ببیع الفِراء ولا شرائها قَطُّ. و قال بعضهم: سُمّی فرّاء لقطعه الخصوم بالمسائل التی یُعنَتُ بها، مِن قولهم: قد فَرى، إذا قطع.21 فرّاء به سال 144 ه در کوفه و روزگار أبو جعفر منصور عبّاسى زاده است و کوفه نیز بصره مقرّ دانشمندان و پروردگاه عالمان بسیار بوده است. از مشایخ و آموزگاران فرّاء مىتوان از قیس بن ربیع، مَندل بن على، خازم بن حسین بصرى، ابوبکر بن عیّاش، على بن حمزه کسایى، أبو الأحوص سلاّم بن سلیم، سفیان بن عُیینة و یونس بن حبیب بصرى نام برد. وى حافظهاى نیروزند و قوى داشته و از این رو آموزههاى مشایخاش را یادداشت نمىکرده است. «خطیب بغدادى» در کتاب بزرگ و ارزشمند خود «تاریخ بغداد» از «ابن انبارى» چنین نقل کرده است: و لو لم یکن لأهل بغداد و الکوفة من علماء العربیّة إلاّ الکسائی و الفرّاء لکان لهم بهما الإفتخارُ على جمیع الناس، إذ انتهت العلومُ إلیهما. و کان یقال: النحو الفرّاء، و الفرّاء أمیرالمؤمنین فی النحو.22 فرّاء سالها در بغداد زیست تا آنکه به سال 207 ه در 63 سالگى در همان سامان یا در راه بازگشت از مکّه، جان سپرد. آثارى که فرّاء جز معانى القرآن درباره قرآن نگاشته است عبارتند از: 1 - الجمع و التثنیة فی القرآن، 2. المشکل الصغیر، المشکل الکبیر. و به نظر مىرسد که وى در مشکل القرآن چون «مشکل غریب القرآن» و «مشکل تأویل القرآن» ابن قتیبة ره سپرده باشد. چاپ و انتشار معانى القرآن فرّاء با تحقیق احمد یوسف نجاتى و محمّد على النجّار پس از مقابله با پنج نسخه در سه مجلّد و در دار المصریة للتألیف و الترجمة به انجام رسیده است.
نُزهةُ القلوب
از دیگر آثارى که در دانش غریب القرآن، پیراهن نگارش به بر کرده، نُزهة القلوب أبوبکر محمّد بن عزیز سجستانى (معرّب سیستانى)23 متوفّاى 330 ه مىباشد. سجستانى در سالهاى پایانى قرن سوم هجرى و آغازین قرن چهارم در بغداد، مرکز خلافت بنى عباس مىزیسته و با سه تن از آنان معاصر بوده است: المقتدر باللَّه، جعفر بن معتضد که از سال 295 ه عهدهدار خلافت بوده، و القاهر باللَّه، أبو منصور محمّد بن معتضد که از سال 320 ه خلافت مىکرده است و الراضى باللَّه، أبو العبّاس محمّد بن مقتدر همو که از سال 322 ه تا 329 ه خلیفه بوده است. اما اینکه چرا به عُزیزى یا عُزیرى منسوب گشته، گفته شده است چون والدش عُزیز (مصفَّر عزیز) نام داشته و یا از آن رو که نام والدش عُزیر (مصغّر عَزراء) بوده و یا بدان خاطر که نام قبیلهاش عَزرَة بوده است. در تراجم، از مشایخ سجستانى جز ابوبکر محّمد بن قاسم انبارى از کس دیگر یاد و نامى به میان نیامده است. سجستانى سالهاى سال از همراهى و ملازمت ابن انبارى سود جسته و دانش اندوخته و در زُمره چاکران و خدمتکاران وى بوده است. همچنین طّى پانزده سال که به تألیف و نگارش غریب القرآنش سرگرم بوده، صفحات آن را بر استادش عرضه مىداشته و او نیز به تنقیح و اصلاح اثر شاگرد وفاپیشهاش پرداخته است. سجستانى کتابى جز نُزهة القلوب ننوشته و این کتاب ثمره حیات علمى اوست. منابع و مصادرى که او از آنها بهره برده و در تألیف خود در کار کرده، از این قرارند: 1 - غریب القرآن: على بن حمزه کسائى، امام نحو کوفه و یکى از مشاهیر قرّاء هفتگانه. 2 - معانى القرآن: فرّاء أبو زکریّا یحیى بن زیاد. 3 - مجاز القرآن: أبو عبیده معمّر ابن مثنّى تیمىّ. 4 و 5 - تفسیر غریب القرآن و تأویل مشکل القرآن: أبو محمّد عبداللَّه بن مسلم بن قتیبةُ. 6 - غریب القرآن: أبو العبّاس أحمد بن یحیى ثعلب. 7 - یاقوتة الصراط فی غریب القرآن: أبو عُمر محمّد بن عبدالواحد، معروف به غلام ثعلب سجستانى گاه از این مصادر، کلامى را به نصّ نقل مىکند و زمانى هم معانى عباراتى را خود با الفاظ و تعابیرى کوتاهتر بیان مىکند. و جز در پارهاى از موارد از آراء مؤلّفان آن آثار، پا بیرون نمىدهد. او کتابش را بر پایه حروف تهجّى یا ترتیب الفبایى سامان داده است. (بدون رعایت ریشه واژگان) و کلمات قرآن را با زوائدش مرتّب ساخته است. (مثلاً کلمه «أقاموا» را در الف مفتوح آورده است نه در ضمن حرف قاف). البته با توجّه به این نکته که مؤلّفان پیش از وى، آثار خود را به ترتیب سورهها و آیهها تنظیم کردهاند، شیوه او تازه و نو تلقّى مىشود. صاحب نُزهة القلوب در تفسیر واژههاى دیریاب، از شواهد قرآنى بسیار بهره گرفته است. (تفسیر قرآن به قرآن) و در تبیین برخى از واژگان و تفسیر شمارى از آیات به حدیث شریف استشهاد مىکند. (تفسیر بالمأثور) هرگاه در قرآن و حدیث تفسیرى نیابد، به گفتارى صحابه روى مىکند و آنگاه که در قرآن و حدیث و گفتار صحابه نیز بیانى نرسد، از گفتار تابعان، گواه خواهد. و چون در قرآن و حدیث و گفتار صحابه و تابعان تبیانى به چشمش نیابد، از شعر عرب مدد خواهد. و اگر از بر نمودن معانى واژگان به قرآن و حدیث و گفتار صحابه و تابعان و شعر عرب درمانَد، اقوال ائمّه لغت و ادب در قرن دوّم و سوّم هجرى را به کار گیرد. القصّه، غریب القرآن أبوبکر سجستانى به نام «نزهة القلوب فی تفسیر غریب القرآن على حروف المعجم» همراه با تحقیق و تعلیق دکتر یوسف عبدالرحمن مرعشلى؛ استاد تفسیر در مدرسه عالى مطالعات اسلامى بیروت از سوى دار المعرفة بیروت در سال 1990 م چاپ و منتشر شده است. این اثر را «فخر الدین طُریحى» به ترتیب معمول معاجم عربى در آورده و با افزودههایى در سال 1372 ه 1953 م در نجف به چاپ رسیده است. همچنین تحریرى از آن بر پایه ترتیب سُوَر و آیات همراه با افزودههایى در هامش قرآن کریم به تصحیح عبدالحلیم بسیونى توسّط کتابخانه سعیدیه در قاهره انتشار یافته است.
المفردات فى ألفاظ القرآن
دیگر قرآن پژوه نامور، مفسّر ادیب و متکلّم بلند آوازه راغب اصفهانى است که کتابش «مفردات» نقطه عطفى در غریب القرآن نویسى مىباشد. وى با نگارش «المفردات فی ألفاظ القرآن» که گاه که از آن به «مفردات فی غریب القرآن» نیز یاد شده است در راه تبیین واژههاى دشواریاب قرآن کریم و تفسیر واژگان آیات الهى گامى بلند برداشت. کتاب راغب از تبیین مختصر واژگان فرا رفته و چهره تفسیرى سودمند و کار آمد به خود گرفته است. او در هویدا ساختن معناى واژه در آیه، افزون بر ریشه یابى لغوى دیگر به ایات همسان و همانند نیز توجّه کرده است از راه سنجش آیات با دیگر براى هر چه نزدیکتر شدن به معنى واژه تلاشى در خود را به کار بسته است. کهنترین مأخذ که از راغب نام برده است، «تاریخ حکماء الإسلام» ظهیر الدین بیهقى (متوفّاى 565 ه) مىباشد: «الحکیم أبوالقاسم الحسین بن محمّد بن مفضّل الراغب الاصبهانى، کان من حکماء الاسلام، و هو الذى جمع بین الشریعة و الحکیم فی تصانیفه، و له تصانیف کثیرة... و کان حظّه من المعقولات أکثر».24 شمس الدین ذهبى (متوفّاى 748 ه) در سِیَر أعلام النبلاء درباره وى آورده است: العلاّمة الماهر، المحقّق الباهر، أبوالقاسم الحسین بن محمّد بن مفضل الاصبهانى، الملقّب بالراغب، صاحب التصانیف، کان من أذکیاء المتکلّمین، لم أظفُر له بوفاة و لا بترجمة.25 زادگاه راغب، اصفهان بوده است و از مشایخ وى چیزى نمىدانیم. اما از این نکته آگاهیم که سده چهارم هجرى یعنى سدهاى که راغب در آن مىزیسته، با شکوفایى دانشها همراه بوده است. از راغب جز «مفردات» آثارى دیگرى را نیز در قرآن پژوهى یاد کردهاند. تفسیرى مختصر با نام «جامع التفسیر» یا «جامع التفاسیر» که مقدّمات سودمندى را در آغاز آن نگاشته است. این تفسیر که مشتمل بر تفسیر سوره فاتحه و آیات آغازین سوره بقره مىباشد، در یک جلد و به تحقیق دکتر احمد فرحات در دار الدعوه کویت انتشار یافته است. و تفسیرى دیگر که تا پایان سوره مائده را شامل است. نسخه خطّى این اثر در کتابخانه ولى اللَّه الدین جار اللَّه (در ترکیه) یافت شده است. و دیگر کتابى با نام «دُرّة التأویل فی حلّ متشابهات القرآن» یا «حلّ متشابهات القرآن» که نسخه خطّى آن در کتابخانه راغب پاشا موجود است. و چهارمین اثر که خود او در مقّدمه کتاب دیگرش به نام «الذریعة فی مکارم الشریعة» از آن نام مىبرد، «تحقیق البیان فی تأویل القرآن» نام دارد که تاکنون از مفقودات به شمار مىآید. و آخرین آنها «الرسالة المنّبهة على فوائد القرآن» که در «مفردات» از آن یاد شده است. این کتاب نیز تا هم اینک یافت نشده است. سلیقهاى که راغب در نگارش «مفردات» به کار بسته و دقّتى دقیق و لطیف که در تبیین معانى واژگان قرآن حکیم معمول داشته، این اثر را اثرى جدّى و پر فایده و رهگشا در مجموعه پژوهشهاى لغوى قرآن ساخته است. امّا از آنجا که: «مهما خاض الإنسانُ فی بحور العلم و المعرفة فلا یمکنه أن یحیط بکلّ العلوم، بل یبقى فی حدود بشریّته و إنسانیّته، فالإنسانُ طبعه النسیان، و منه اشتقّ اسمه».26 پارهاى کاستى و ناراستى در آن به چشم مىآید، از جمله آنکه: قرائتهاى متواتر از قرائتهاى نادر، جدا نشدهاند. دیگر آنکه از برخى مواد و واژگان غفلت ورزیده و یادى از آن به میان نیاورده است، چون: ماده ز ب ن، در آیه: «سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ» علق /18. و ماده غ و ط، در آیه: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ» نساء /43 و ماده ق ر ش، در آیه: «لِإیلاَفِ قُرَیشٍ» قریش 1 و ماده ق د و، در آیه: «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ» زخرف /23 و ماده ک ل ح، در آیه «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ» مؤمنون /104 و ماده ن ض خ، در آیه: «فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ» رحمن /66 آن جناب گاه چیزى را به اقسامى تقسیم کرده، امّا در مقام شمارش از آن اقسام بخشى کاسته یا بر آن اقسام بخشى افزوده است. مثلاً در ماده (وحد) آورده است: «فالواحد لفظ مشترک یُستعمل على ستة أوجُه»27. سپس تنها به بیان 5 صورت مىپردازد. و یا در ماده (هلک) نگاشته است: «و الهلاک على ثلاثة أوجه: افتقاد الشیء عنک و هو عند غیرک موجودٌ کقوله تعالى: «هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ» (حاقه /29) و هلاک الشىء باستحالة و فساد کقوله: «وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» (بقره/205) و یقال: هلک الطَعامُ. و الثالث: الموت کقوله: «إِنِ امْرُءٌ هَلَکَ» (نساء /176) و قال تعالى مخبراً عن الکفّار: «وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ» (جاثیه /24). و از این پس به بیان صورت چهارم پرداخته است: «و الرابع: بطلانُ الشیء من العالَم و عدمُه رأساً، و ذلک المسمّى فناءً المشار إلیه بقوله: «کُلُّ شَىْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ » (قصص /28)88 «مفردات» بارها چاپ شده و چاپ منقّح آن با تحقیق ندیم مرعشلى و فهارس سودمند در سال 1392 ه و تلاش دارالفکر بیروت منتشر شده است. در کشور ما ایران با نظارت و اشراف مفسّر و قرآن پژوه فرزانه و سختکوش حضرت آیت اللَّه میرزا حسن مصطفوى تبریزى صاحب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» انتشار یافته است. و اکنون چاپ دیگر از مفردات با تحقیق صفوان عدنان داودى در دسترس ماست، وى این اثر را بر اساس چهار نسخه کهن مقابله و تصحیح کرده و احادیث متن را به منابع آن ارجاع داده است. و تلاش دیگر او شناسایى قرائتهاى متعدد و جداسازى قرائات مشهور از قرائات نادر مىباشد. نکتهاى که بیان آن را در پایان این نوشتار ناچیز در آستانه حضرت قرآن ضرورى مىدانم این است که بیشتر مؤلفان آثار در دانش غریب القرآن از تبار عرب نبودهاند، از این رو واژههایى در نظر ایشان غریب و دشواریاب مىآمده که همان واژگان نزد عرب فصیح و بادیهنشین و بیابان زیست، اصیل و فصیح و آسان یاب به شمار مىآمده است. بنابراین با گذشت زمان، بر شمار واژگان غریب قرآن افزوده شد و حجم کتابهاى غریب القرآن زیادت یافت. تا آنجا که دیگر اطلاق عنوان غریب القرآن بر آنها چندان مناسب نمىآمد و نامهایى چون معانى القرآن و مفردات قرآن خوشتر مىنمایاند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - ابوعبداللَّه محمّد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، دار احیاء التراث العربى، بیروت - لبنان، جزء ششم، ص 71. 2 - «وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ....» (مبارکه بقره /187) 3 - صحیح بخارى، جزء ششم، ص 31. 4 - اللغة العربیة فى رحاب القرآن الکریم، الدکتور عبدالعال سالم مکرم، الطبقُة الاولى 1415 ه 1995 م، عالَم الکتب، ص 58. 5 - الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم، سیّد جعفر مرتضى العاملى، 174/1. 6 - واژههاى دخیل در قرآن مجید، سرآرتو جفرى، ترجمه دکتر فریدون بدرهاى، انتشارات توس، 1372/1. 7 - دراسات فی فقه اللغة، الدکتور صبحی الصالح، نشر ادب الحوزة، ص 316. 8 - بدرالدین محمّد بن عبداللَّه زرکشى، البرهان فی علوم القرآن،تحقیق: الدکتور یوسف عبدالرحمن مرعشلى و...، دار المعرفة، بیروت - لبنان، ج 1، النوع الثامن عشر، مبحث معرفة غریبه، 396. 9 - همان، 398. 10 - مفردات الامام الرّاغب الاصفهانى، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار القلم، والدار الشامیة، بیروت - دمشق، الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، 54. 11 - کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، حاجى خلیفه، 1203/2. 12 - معجم المعاجم، أحمد الشرقاوی اقبال، دار الغرب الاسلامی، ص 14. 13 - اعجاز القرآن و البلاغة النبویّة، مصطفى صادق الرافعى، الطبعة الاولى 1421 ه 2000 م، دار الکتب العلمیّة - بیروت، ص 50. 14 - اللغة العربیّة فی رحاب القرآن الکریم، الدکتور عبدالعال سالم مکرم، ص 57. 15 - لغة القرآن، دراسة توثیقیّة فنیّة، الدکتور أحمد مختار عمر، مؤسسة الکویت للتقدم العلمی، الطبعة الثالثة 1418 ه 1997 م. ص 103. 16 - خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازى. 17 - لغة القرآن؛ دراسة توثیقیّة فنیة، الدکتور أحمد مختار، ص 103. 18 - الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، مراجعة و تدقیق: سعید المندوة، الطبعة الاولى 1416 ه 1996 م، مؤسسة الکتب الثقافیة: بیروت، لبنان، المجلّد الاول، ص 348-347. 19 - التفسیر و المفسّرون، الدکتور محمّد حسین الذهبی، دار احیاء التراث العربی: بیروت، الجزء الاول، ص 67. 20 - الاختصاص، أبو عبداللَّه محمّد بن محمّد النعمان العُکبرى البغدادى، الملقب بالشیخ المفید، صحّح و علقّ علیه: على أکبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، ص 71. 21 - کتاب الأضداد، محمّد بن قاسم الأنبارى، بتحقیق: محمّد أبوالفضل ابراهیم، طبعة ثانیة 1986 م، مطبعة حکومة الکویت، ص 159. 22 - تاریخ بغداد، أبوبکر أحمد بن علی الخطیب البغدادى، الجز الرابع عشر، دار الکتب العلمیة: بیروت - لبنان، ص 157. 23 - معجم البلدان، یاقوت بن عبداللَّه حِمَوى، دار صادر - بیروت، 190/3: «هی ناحیة کبیرة و ولایة واسعة، ذهب بعضهم إلى أن سجستان اسمٌ للناحیة و أنَ إسم مدینتها زَرَنج، و بینها و بین هراة عشرة أیّام ثمانون فرسخاً، و هی جنوبی هراة و أرضها کلّها رملة سبخة و الرّیاح فیها لا تسکن أبداً». لغت نامه دهخدا، 12082/8: «سگستان: پهلوى، شهرستانهاى ایرانشهر مرکّب از سکا (نام قوى باستانى + ستان پسوند مکان) در زبانهاى باستانى تیره انبوهى از آریاییان میانه ایران و اروپا سکونت داشتهاند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار مىپرداختهاند. نام این قوم در کتیبه بیستون سکا یاد شده... مقارن سلطنت فرهاد دوّم اشکانى و اردوان دوّم... سکّهها زرنگ یونانیان مستقر شدند و از این زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سکزستان، سیستان) معروف شد و نسبت براى سگزى و معرّب آن سجزى است». 24 - تاریخ حکماء الاسلام، ظهیر الدین بیهقى، ص 112. 25 - سِیَر اَعلام النُّبلاء، شمس الدین محمّد بن احمد بن عثمان الذهبى، تحقیق: أبو سعید عمر بن غرامة العمروی، دار الفکر: لبنان - بیروت، 506/13. 26 - المفردات فی ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، داودى، مقدمه محقّق، 26. 27 - همان. 28 - مفردات ألفاظ القرآن، الإمام الراغب الاصفهانى، تحقیق: صفوان عدنان داودى، دارالقلم و الدّار الشامیة، بیروت - دمشق الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، ص 844-843.