آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

در این جستار با عنوان «دانش واژگان دشوار فهم قرآن» نخست از جایگاه این دانش در میان دیگر دانش هاى قرآن سخن گفته شده است. و آنگاه تعریف آن از میان تعاریف قرآن پژوهان مطرح گردیده و در ادامه، پیشینه دانش غریب القرآن تا روزگار یاران نبى اعظم(ص) پى جسته و از تلاش هاى دانشورانى چون «ابان بن تغلب»، «ابو عبیده معمر بن مثنى تیمى»، «ابو زکریا یحیى بن زیاد فراء»، «ابوبکر سجستانى» و راغب اصفهانى یاد شده است. معرفى آثار سامان یافته دانشوران یاد شده در حوزه دانش «غریب القرآن» و شیوه ایشان و ویژگى هاى آن آثار بحث دیگرى است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. و در فرجام از کتاب «المفردات فى الفاظ القرآن» تألیف ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانى که نقطه عطفى در گستره دانش «غریب القرآن» است سخن به میان آمده است.

متن


خداوند سبحان قرآن کریم را به وسیله فرشته وحى؛ جبرئیل امین بر رسول خاتمش؛ حضرت محمّد مصطفى‏صلى الله علیه وآله وسلم به زبان عربى مبین فرو فرستاده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ × عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ × بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (شعراء /193-195) «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (نحل /103) «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (یوسف /2) «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف /3) «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (فصلت /3) صحابه آن حضرت، که قرآن در میان‏شان نازل شده بود، با غرابتى در معانى واژگان آن و دشوارى در فهم مراد آیاتش روبرو نمى‏شدند. چه اینکه زبان وحى، زبانى بوده است که بدان سخن مى‏گفته‏اند و این زبان گفتارى از سلامت برخوردار و ذوق و سلیقه‏شان در این باره زلال بوده است. بسا که معناى واژه‏اى بر آنها دشوار مى‏آمد، از نبى مکرّم‏صلى الله علیه وآله وسلم که در میان‏شان بود مى‏پرسیدند و آن کریم، نقاب از دیدار واژه بر مى‏کشید و ایشان را از معناى آن آگاه مى‏ساخت. در صحیح بخارى1 و مسلم از عبداللَّه بن مسعود آورده شده است که چون آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» (انعام /82) نازل شد، مراد آن بر صحابه رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم معلوم نبود پس گفتند: کدامیک از ما بر خود ستم روا نداشته است؟ حضرت فرمود: «معنا چنین نیست که گمان برده‏اید، چنان است که لقمان با پسرش گفت: «یَابُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان /13) و از عَدِىّ بن حاتم نیز آورده‏اند، عرض کردم: یا رسول اللَّه ما الخیط الأبیض مِنَ الخیط الأسود2 أهُمَا الخیطان؟ فرمود: «نه، بلکه آن سواد الَّیل و بیاض النَّهار است».3 البته شایسته است در این نکته هم که عبداللَّه بن مسلم بن قتیبه در کتابش با عنوان «المسائل» بدان اشاره کرده است، درنگى داشته باشیم: إنّ العرب لا تستوی فی المعرفة بجمیع ما فی القرآن الکریم من الغریب و المتشابه، بل لبعضها الفضل فی ذلک، و الدلیل قول اللَّه عزّوجلّ: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (آل عمران /4)7 «عرب‏ها در شناخت واژگان غریب و متشابه قرآن یکسان نبودند، بلکه برخى بر برخى دیگر برترى داشتند. دلیلش سخن خداى عزّوجلّ است که فرمود: «کسى تأویلش را نمى‏داند جز خداوند و راسخان در علم.» و دیگر نکته مهم‏تر و در خور توجّه بیشتر اینکه، بر خلاف پندار رایج زبان عرب پیش از اسلام از تغییر و تحوّل مصون نمانده است. عواملى چون: کوچیدن و سکنى گزیدن قبایل بیگانه در نواحى مختلف شبه جزیره عربستان با آیین و فرهنگ و زبان متفاوت، زندگى در شهرها و مقتضیات و عوارض و پیامدهاى آن، برقرارى روابط بازرگانى و سیاسى و فرهنگى با دیگر ملل آن عصر مانند: ایران و روم و مصر و حبشه و...، برخورد زبانها که بخشى از برخورد فرهنگ‏هاست و وارد شدن واژه‏ها و عناصر دیگر زبانها در زبان عربى و بکارگیرى آن از سوى عرب فصیح اللغه، رواج لهجه‏هاى غیر فصیح را در میان گروه‏هایى از ساکنان شبه جزیره در پى داشت. این امر موجب شد تا برخى از آنها از فهم پاره‏اى کلمات و عبارات ناتوان بمانند. متون کهن تاریخى از مهاجرت اقوام و قبایلى خبر مى‏دهند که به دنبال مورد خشم و غضب واقع شدن از سوى حاکمان جفا پیشه، به سرزمین پهناور و خشک و سوزان عربستان کوچیدندو از یهودیانى که با اعتقاد به ظهور پیامبر آخر الزمان در این سرزمین، به سوى یثرب و نواحى پیرامون آن روانه شدند.5 و از کسانى چون «نضربن حارث» که دانش آموخته ایران و روم بود و آگاه از داستان‏ها و افسانه‏هاى مردمان آن دیار. بارى در قرآن کریم واژگانى از دیگر اقوام و ملل جز عرب، به کار رفته است گو اینکه در شماره این واژه‏ها اختلاف است، لیک به مدد تحقیقات علمى زبانشناسى در اینکه همه واژه‏هاى قرآن متعلّق به قبیله قریش نیست، تردیدى وجود ندارد. خداوند تعالى زبان زنده عربى قرن هفتم میلادى را با همه لوازم و ویژگى‏هاى دستور زبانى، یعنى صرفى و نحوى و واژگانى به کار گرفته و به لسان قوم، با آنان سخن گفته است. سرآرتور جفرى که از عربى دانان و سامى شناسان غربى و دانش آموخته دانشگاه آمریکایى قاهره و یکى از پُرکارترین شرق پژوهان درباره قرآن است، در سال 1938 میلادى به تألیف کتابى6 دست زد که در آن جز نام‏هاى خاص، 275 واژه را که دخیل دانسته، با ترتیب الفبایى ذکر کرده و نظریه دانشمندان قدیم و جدید و حاصل تحقیقات اخیر را درباره اصل و منشأ آنها بیان نموده، و گه گاه خود نیز آراء تازه‏اى ابراز نموده است. واژه‏هایى از زبانهاى: بربرى، ترکى، حبشى، رومى، زنگى، سریانى، عبرانى، فارسى، قبطى، نَبَطى، هندى. پس از ظهور اسلام و گسترش آن و اسلام آوردن اقوام و ملل دیگر و به دنبال آن ارتباط و آمیزش کلامى بیش از پیش اعراب با مردمان تازه مسلمان، تأثیر پذیرى زبان عربى از دیگر زبانها و تطوّر و تحوّل آن شدّت یافت. این رویداد موجب شد معناى برخى از لغات قرآن در نظر آنان غریب و دیریاب جلوه کند و خود را نیازمند بررسى و کنکاش بیشتر براى دست‏یابى به درک درست ببینند. پس از پیامبر اسلام، فضاى نزول آیات وحى از جهت زمان و مکان دگرگون شد و اسباب فزویش آیات و قراین و نشانه‏ها و شواهد حالیه‏اى که فهم و دریافت معانى واژه‏ها را فراهم ساختند، از دست شدند و عموم مسلمانان بویژه مسلمانانى که زمان و جغرافیاى جامعه مکّه و مدینه زمان حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله وسلم را درک نکرده بودند، با واژگانى دشواریاب روبرو گردیدند. شکل‏گیرى و گسترش حلقه‏هاى تفسیرى پس از وفات نبّى مکرّم اسلام و اهتمام کسانى چون عبداللَّه بن عبّاس به تفسیر و تبیین معانى لغات و آیات قرآن، خود گویاى وجود نیازى است که تابعان و اتباع ایشان در این باره احساس مى‏کردند. گسترش اسلام و گشوده شدن دروازه دیگر سرزمین‏ها علاوه بر آنچه گفته آمد، مواجهه شدن مسلمانان با امور تازه را در پى داشت، که براى آن معادل و برابر زبانى در زبان خود نمى‏یافتند. با رشد تدریجى علوم و فنون و تعالى اندیشه‏ها، مفاهیم نو پدیدى پدیدار مى‏شدند که مى‏بایست براى آنها واژگانى به کار گرفته مى‏شد و این نیازمندى غالباً با واژه‏هاى داشته برطرف مى‏گردد. پس بسیارى از واژگان عرب با مدد خواهى از آرایه‏هایى چون تشبیه و مجاز و... در مفاهیم جدید به کار مى‏رفت و با گذشت ایّام، معانى اصیل واژه‏ها از یادها مى‏رفت و همان معانى که زمانى فرایاد بود و آشناى خاطرها، غریب و ناآشنا به چشم مى‏آمد: «ففی الجاهلیّة عُرِّب عن الفارسیة مثل الدّولاب، و الدّسکرة، و الکعک، و السَّمید، و الجُلُنّار، و عن الهندیة أو السنسکریتیة مثل الفلفل، و الجاموس، و الصَّندل، و عن الیونانیّة مثل القبان، و القنطار، و التَّریاق، و ورد فی القرآن کثیرُ مِن معرَّباتِ الجاهلیّة حتّى قال ابن جُریر: «فی القرآن مِن کُلّ لسان!» و لقد ذکر السیوطی فی «المتوکلّی» نماذج ممّا ورد فی القرآن الرّومیّة و الفارسیّة و الهندیة و السریانیّة و الحبشیّة و النبطیّة و العبریّة حتى الترکیة»7. اسباب و عوامل پیش گفته به پیدایش تألیف در دانش غریب القرآن انجامید.
دانش غریب القرآن
غریب القرآن یکى از شاخه‏هاى مهم علم مفردات است. و علم مفردات دانش گسترده و پُر دامنه‏اى است که در آن درباره معانى الفاظ مفرد و عوارض آن و مناسبات و چگونگى کاربردشان در قرآن سخن گفته مى‏شود. دانستن معانى مفردات قرآن کریم، یکى از ابزارهاى لازم براى دانستن معناى آیات وحى الهى است. و آگاهى درست و دقیق از معانى الفاظ کلام حق تعالى را، شرط ضرورى مفسّر قرآن بر شمرده‏اند. بدر الدین؛ محمّد بن عبداللَّه زرکشى در اثر گرانسنگ خویش به نام «البرهان فی علوم القرآن» در این باره گوید: «معرفة هذا الفنّ للمفسّر ضروریّ و إلاّ فلا یحلُّ له الإقدامُ على کتاب اللَّه»8 دانستن این فن براى مفسّر قرآن ضرورى است و گرنه پرداختن به کتاب خدا بر او روا نیست. همو از مجاهد بن جبر نقل کرده است که: «لا یحلُّ لِأَحدٍ أن یتکلّم فی کتاب اللَّه، إذا لم یکن عالماً بلغات العرب».9 آن گاه که کسى دانا به واژگان عرب نباشد، او را روا نباشد که در ]معناى[ کتاب خدا سخن بگوید. حسین بن محمّد راغب اصفهانى در کتابى که در دانش غریب القرآن سامان داده، بر اهمیّت و ضرورت این دانش براى فهم قرآن حکیم تأکید ورزیده است: «و ذکرتُ أنَّ أوَّلَ ما یحتاج أن یشتغل به من علوم القرآن العلوم اللّفظیّة، و مِنَ العلوم اللفظیّة تحقیق الألفاظ المفردة، فتحصیل معانی مفردات القرآن الکریم فی کونه من أوائل المعاون لِمَن یرید أن یدرک معانیه، کتحصیل اللَّبَن فی کونه مِن أَوَّل المعاون فی بناء ما یرید أن یبنیه...»10 «و یادآور شدم نخستین دانشهاى قرآنى که مفسّر نیازمند پرداختن بدان‏هاست، دانشهاى لفظى مى‏باشد. و از جمله دانشهاى لفظى تحقیق مفردات الفاظ است. پس فرا گرفتن معانى مفردات قرآن کریم از اوّلین یارى‏رسانان است براى آن که مى‏خواهد معانى قرآن را درک کند. چون فراهم ساختن خشت که نخستین کمک‏کار است در ساختن بنایى که بر آنست تا آن را بسازد.»
معانى اصطلاح غریب القرآن
از آنجا که برآنیم در این نوشتار به دانش غریب القرآن و شمارى از آثار برگزیده در این دانش بپردازیم، شایسته است که معناى مراد از اصطلاح غریب القرآن را روشن سازیم. ابوسلیمان خطّابى در معناى غریب آورده است: «الغریبُ مِنَ الکلام إنّما هو الغامض البعید عن الفهم، کما أنّ الغریب من النّاس إِنّما هو البعید عن الوطن، المنقطع عن الإهل».11 چنانچه غریبِ از مردمان، اوست که از دیار و اهلش دور افتاده است. کلام غریب، آن است که پیچیده و از فهم بدور باشد. و أبو حیّان نحوى اندلسى در مقدمه کتابش به نام «تحفة الأریب بما فی القرآن مِنَ الغریب» اصطلاح غریب القرآن را چنین تعریف کرده است: لغات القرآن العزیز على قسمین: قسمٌ یکاد یشترک فی فهم معناه عامَّة المستعربة و خاصَّتُهم، کمدلول السماء و الارض و فوق و تحت، و قسمٌ یختصُّ بمعرفته مَن له اطّلاعٌ و تبحُّرٌ فی اللّغة العربیّة و هو الّذی صنَّف أکثر الناس فیه و سمّوه غریب القرآن.12 واژه‏هاى قرآن عزیز دو دسته‏اند: دسته‏اى که در فهم معنایش عام و خاص عرب نا خالص مشترکند، چون معناى سماء وارض و فوق و تحت و دسته‏اى که تنها کسانى که آگاهى و مهارت در لغت عرب دارند، بدان‏ها آگاهند. و این دسته است که بیشتر قرآن پژوهان در آن کتاب نوشته‏اند و آن را غریب القرآن نام نهاده‏اند. نویسنده بزرگ مصرى مصطفى صادق الرافعى در کتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبویّة» گفته است: و فی القرآن ألفاظ اصطلح العلماء على تسمیتها بالغرائب، و لیس المراد بغرابتها أنّها منکرة أو نافرة أو َشاذّة، فإنَّ القرآن منزَّه عن هذا جمیعه، و إِنَّما اللَّفظة الغریبة ههنا هی الَّتى تکون حسنةً مستغربةً فی التَّأویل؛ بحیث لا یتساوى فی العلم بها أهلها و سائر الناس.13 در قرآن واژه‏هایى هست که علما، آنها را واژگان غریب مى‏نامند، این غرابت بدان معنا نیست که آنها ناشناخته یا نادرند چه اینکه قرآن از چنین واژگانى پیراسته است، بلکه مقصود واژه‏هایى است که هنگام تأویل و تفسیر غریب مى‏نماید به گونه‏اى که همه مردم در فهم آنها برابر نیستند. بنابراین: الغریب لیس قریب المعنى، و لا سهل المأخذ، و لا فی متناول الفهم، و لکنّه بعید الغور لا یصل إلیه إلاّ مَن غاص إلى معناه، و لقى ما لقى مِن المعاناة14. معناى واژه غریب زودیاب و آسان‏یاب نیست و در دسترس همه فهم‏ها نیاید بلکه نیازمند درنگى بسیار است و بدان دست نمى‏یابد مگر کسى که براى رسیدن به معنایش ژرف اندیشى کند و با دشوارى بسیار روبرو گردد. فغریب القرآن إذن هو ألفاظه التی یبهم معناها على عامّة العرب و یحتاج فَهم مدلولها إلى ثقافة لغویّة و أدبیّة خاصّة.15 پس «غریب القرآن» واژه‏هایى هستند که معناى آنها بر عوام از تازیان پوشیده باشد و فهم مدلول آنها به پژوهش لغوى و ادبى ویژه نیازمند باشد. به دیگر بیان، آن بخش از واژگان قرآن کریم که همه مردمان آشنا با زبان عرب به سادگى و آسانى قادر بر درک و دریافت معانى آن نباشند، بلکه در این باره نیازمند آشنایى گسترده‏تر و عمیق‏تر باشند، غریب القرآن نامیده مى‏شود. سرّ خدا که در تُتق غیب منزویست مستانه‏اش نقاب ز رخسار بر کشیم16 آثارى که در دانش غریب القرآن فراهم آمده‏اند، تلاش‏هایى براى تبیین معانى واژگان دشواریاب کلام خداوند حکیم به شمار مى‏آیند. برخى از قرآن پژوهان و تاریخ نگاران دانشهاى تازى، عبداللَّه بن عبّاس را نخستین تلاشگر در این عرصه مى‏دانند: «و لعلَّ أوّل عملٍ تمَّ إنجازه فی هذا المجال هو تفسیر ابن عبّاس (توفّى 68 ه) لنحو مائتی کلمة من غریب القرآن فیما عُرف بمسائل نافع بن الأزرق»17. اثرى که در این باره از عبداللَّه بن عبّاس به دست ما رسیده و گاه از آن به «غریب القرآن فی شعر العرب» نیز یاد کرده‏اند، حاوى پاسخ وى به پرسش‏هاى یکى از رهبران خوارج آن روزگار به نام «نافع بن أزرق» و ملازم و همراهش در سفرها: «نجدة بن عریم» یا «نجدة بن عویمر» از تفسیر برخى از واژه‏هاى قرآن، مى‏باشد. ابن عبّاس با استناد به شواهدى از کلام عرب، به شرح و بیان معانى واژه‏هایى از قرآن کریم (نزدیک به 250 واژه) پرداخته است. گزارش «جلال الدین عبدالرحمن سیوطى» از این ماجرا خواندنى است: بینا عبداللَّه بن عبّاس جالسٌ بفناء الکعبة قد اکتنفه الناس یسألونه عن تفسیر القرآن فقال نافع بن الأزرق لنجدة بن عویمر: قُم بنا إلى هذا الَّذی یجترئ على تفسیر القرآن بما لا علم له به؛ فقاما إلیه فقالا: إنّا نرید أن نسألک عن أشیاء من کتاب اللَّه فتفسّرها لنا، و تأتینا بمصادقه من کلام العرب؛ فإنَ اللَّه تعالى إنّما أنزل القرآن بلسان عربى مبین، فقال ابن عبّاس: سلانی عمّا بدا لکما.18 عبداللَّه بن عبّاس که او را به واسطه بسیارى دانش‏اش با لقب‏هایى چون «حبر الأمّة» و «البحر» خوانده‏اند و به دلیل بهره‏مندى‏اش از دانایى و اندیشه فراگیر نسبت به معانى قرآن و وجوه سنّت با لقب «ربّانی هذه الأمّة». کسى است که حضرت ختمى مرتبت؛ محمّد مصطفى‏صلى الله علیه وآله وسلم وى را با این دعاها نواخته: «اللهُمَّ فَقِّه فی الدین و علَّمه التأویل». و «اللهمّ علِّمْهُ الکتاب و الحکمة». و «اللهمّ بارک فیه وانشر منه». و با این سخن، زبان به تحسین او گشوده است: «و لِکُلِّ شی‏ءٍ فارسٌ، و فارسُ القرآن ابن عبّاس». ابن عبّاس از شاگردى در محضر حضرت وصىّ امیر مؤمنان على‏علیه السلام بخت برخوردار داشت و بدان پایه از تعالى و کمال دست یافت که آن حضرت در آفرین گویى به وى فرمود: «کأنّما ینظر إلى الغیب من سَترٍ رقیق»19. او سه سال پیش از هجرت در شعب ابوطالب زاده و در دامان پُر مهر رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم پرورده شد. پس از نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم، تربیت او را حضرت على بن أبى طالب‏علیه السلام بر عهده گرفت. ابن عبّاس از همرهى با شه لافتى در جنگ‏هاى صفَین و جمل و نهروان دست بر نداشت و سالها زیست تا از گریستن بسیار بر مصایب اهل البیت‏علیهم السلام پس از واقعه طفّ، روشنى دیدگانش از دست شد. و بنا بر آنچه شیخ مفیدرحمه الله در «الاختصاص»20 آورده است حضور أبو جعفر محمّد بن على الباقرعلیه السلام نیز رسید (آن زمان حضرت، شش یا هفت ساله بود). تا اینکه در سال 68 ه به طائف و در هفتاد سالگى به سراى باقى ره سپرد.
الغریب فى القرآن
گویند أبان بن تغلب نخستین دانشورى باشد که در غریب القرآن به تألیف اثرى دست زده است. ابوسعید بن رُباح بَکرى جُریرى کِندى رَبَعى کوفى، ادیب، قارى، فقیه، مفسّر و از محدّثان بنام امامیه از آنجا که به کوفى لقب یافته است، مى‏توان احتمال داد که وى بیشتر سالهاى زندگانى خود را در کوفه سپرى کرده و همانجا نیز زاده شده باشد. ابان بیشتر عمر خود را نزد تابعان گذرانده و از محضر درس ایشان سود جسته است و از اتباع بنام به شمار مى‏آید. او محضر سه تن از امامان معصوم: امام على بن حسین‏علیه السلام، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق‏علیهم السلام را درک کرد و نزد آنان علوم رایج روزگار چون حدیث، فقه و کلام را آموخت. أبان روایات بسیار از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده است (30000 حدیث(. وى علاوه بر قرآن و حدیث در هر کدام از علوم فقه، ادب، لغت و نحو صاحب نظر شمرده مى‏شد. و از کسانى بود که با الهام از آموزش‏هاى اهل بیت‏علیهم السلام به پشتیبانى و دفاع از مذهب تشیّع و ترویج آن اهتمام مى‏ورزیدند. از این روز نزد امامان شیعه‏علیه السلام از مقام بالا و منزلت والایى برخوردار بوده است. حضرت صادق‏علیه السلام به أبان به تغلب فرموده بود: «در مسجد مدینه بنشین و در مسائل دینى مردم فتوا ده. من دوست مى‏دارم که کسانى چون تو در میان شیعیانم دیده شوند». تألیف کتابهایى به أبان نسبت داده شده است که در دسترس نمى‏باشد، از این قرار: 1 - معانى القرآن، 2 - کتاب القراءات، 3 - الغریب فی القرآن. این کتاب را نخستین اثر در موضوع‏اش دانسته‏اند که در لغت و تفسیر از اهمیّت بسیارى بهره‏مند بوده است. مؤلّف در بیان و شرح واژه‏هاى دشواریاب قرآن به شواهدى استناد جسته که خود از عرب شنیده است. این کتاب لغویان و مفسّران قرن دوّم هجرى را به کار آمده است.
مجاز القرآن
کهن‏ترین تألیف و پژوهش به دست آمده در دانش غریب القرآن، «مجاز القرآن» راوى و لغت شناس بزرگ اوایل عصر عبّاسى؛ أبو عبیده معمر بن مُثنَّى تَیمى است. در زمان زادن ابو عبیده اختلاف است. و شاید نزدیک به صحّت و صواب آن باشد که در سال 110 ه.ق (سال وفات حسن بصرى) زاده شده باشد. نیاى وى به دست عبیداللَّه بن معمر از نوادگان أبوبکر اسلام آورد و از آنجا که فرزندان عبیداللَّه در آن روزگار بر بصره حکم مى‏رانده‏اند و منابع کهن هم او را در شمار عالمان دانایان بصره آورده‏اند. چنین مى‏توان پنداشت که ابو عبیده در بصره به دنیا آمده و در همان سامان بالیده است. و نکته دیگر اینکه بیشترینه مشایخ وى چنانچه خواهیم گفت، بصرى بوده‏اند. و امّا مشاهیر مشایخ ابو عبیده اینانند: ابو عمرو بن علاء، بنیان گذار مکتب نحوى بصره (أبوعبیده نزد وى به آموختن نحو و شعر و غریب‏اللغة پرداخت). و ابو خطّاب أخفش اکبر؛ عبدالحمید بن عبدالمجید، و یونس بن حبیب نحوى (أبوعبده زمانى دراز ملازم وى بود و از او کلماتى نگاشته است). رؤبة بن عجّاج، ابو یعقوب عیسى بن عمر ثقفى، قتادة بن دعامة، هشام بن عروة و وکیع بن جرّاح. دیگر استاد عمر بن فرخان که گویا ایرانى بوده و اطّلاعات بسیارى درباره تاریخ ایران پیش از اسلام فراچنگ داشته و از این رو به عمر کسرى نامبردار بوده است و او را از مترجمان و ترزبانان آثار پهلوى به زبان عربى دانسته‏اند. ابوعبیده بر پایه شنیده‏هایش از عمر بن فرخان، کتاب «أخبار الفُرس» را تدوین کرد که از مآخذ عمده مسعودى در نقل و شرح اخبار پادشاهان ایران پیش از اسلام در «مُروج الذَّهب» بوده است. و امّا درباره عقیده، جاحظ در «البیان التَّبیین» و ابن قتیبه در «معارف» و مسعودى در «مروج الذهب» به خارجى بودن وى اشارت کرده‏اند. و مرادشان، همانا شعوبى‏گرى است. أبو عبیده خود نیز کتابى با نام «خوارج البحرین و الیمامة» نوشته است. او سالها زیست تا اینکه بین سالهاى 209 و 213 ه بدرود حیات گفت. مقام علمى أبو عبیده را همگان حتى خرده‏گیران بر وى، تأیید و تحسین کرده‏اند و برخى از کوفیان چون یحیى ابن زیاد فرّاء، او را آگاه‏ترین کس به شعر و لغت دانسته و بواسطه برخوردارى‏اش از داشته‏هاى علمى بسیار ستوده‏اند. أبو عبیده را فزون از 200 اثر در موضوعات گوناگون است که اکنون جز شمارى چند از آنها در دست نیست و تنها در مصادرى که از وى سخن گفته‏اند، یاد کرد آن آثار از موضوعاتى که «مجاز القرآن» شامل مى‏شود، اتّخاذ شده‏اند. أبوعبیده در «مجاز القرآن» از معانى آیات قرآن سخن مى‏گوید و واژگان غریب را تفسیر مى‏کند و در این میان به اعراب آیه مى‏پردازد و به شرح صُور بیان آورى تبیانِ حق تعالى همّت مى‏گمارد و همه این تلاش‏ها همان است که وى از آن به مجاز القرآن تعبیر کرده است. به دیگر سخن، أبو عُبیده در تفسیر آیات قرآن کریم، تعابیرى چند را به کار بسته است: مجاز آیه چنین است... معناى آیه چنین است... غریب آیه چنین است... تقدیر آیه چنین است... تأویل آیه چنین است... امّا مراد وى یکى است. و این یعنى کلمه مجاز نزد او عبارت است از راهها و شیوه‏هایى که قرآن در بیان مقاصدش پیموده و در کار گرفته است. روشن است که این معناى از مجاز أعمّ از معنایى است که از آن پس در دانش بلاغت رایج شده است. و بسا «ابن قتیبة» در بکارگیرى کلمه مجاز با معناى عام در کتابش به نام «تأویل مشکل القرآن» متأثّر از أبو عُبیده بوده باشد. و امّا کسانى که از مجاز القرآن أبو عُبیده در تألیف آثار خود سود جسته‏اند: بخارى در «الصحیح»، ابن قتیبة در «تأویل مشکل القرآن» و «تفسیر غریب القرآن»، طبرى در «جامع البیان فی تأویل آى القرآن»، أبو عبداللَّه ابن الیزیدى در «غریب القرآن»، زجاج در «معانى القرآن»، ابن دُرید در «الجمهرة»، أبوبکر سجستانى در «نزهة القلوب»، ابن نحاس در «معانى القرآن»، ازهرى در «تهذیب اللغة»، أبو على فارس در «الحجّة»، اسماعیل بن حمّاد، جوهرى در «الصحاح» و ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى فى شرح صحیح البخارى».
معانى القرآن
أبو زکریّا یحیى بن زیاد که به فرّاء شهرت یافته است، از دیگر قرآن پژوهانى به شمار آید که در دانش غریب القرآن به تألیف اثرى سودمند کوشیده است. واژه فرّاء (از ریشه فَرو: پوست برخى از جانوران چون روباه و پلنگ و ببر و...) به کسى که در کار پوستینه دوزى و یا در پیشه پوستینه فروشى باشد معنا شده است. امّا ابوزکریّا و هیچ یک از پدرانش در این کار نبوده‏اند. بارى گفته‏اند که این واژه مبالغه فَرى است و فَرى در کلام به معنى نکویى در تقطیع کلام و تفصیل سخن آمده است. محمّد بن قاسم انبارى در این باره گفته است: و بعضُ أصحابنا یقول: إنّما سُمِّی الفرّاءُ لأنَه کان یحسن نظمَ المسائل،... و ما عُرف ببیع الفِراء ولا شرائها قَطُّ. و قال بعضهم: سُمّی فرّاء لقطعه الخصوم بالمسائل التی یُعنَتُ بها، مِن قولهم: قد فَرى، إذا قطع.21 فرّاء به سال 144 ه در کوفه و روزگار أبو جعفر منصور عبّاسى زاده است و کوفه نیز بصره مقرّ دانشمندان و پروردگاه عالمان بسیار بوده است. از مشایخ و آموزگاران فرّاء مى‏توان از قیس بن ربیع، مَندل بن على، خازم بن حسین بصرى، ابوبکر بن عیّاش، على بن حمزه کسایى، أبو الأحوص سلاّم بن سلیم، سفیان بن عُیینة و یونس بن حبیب بصرى نام برد. وى حافظه‏اى نیروزند و قوى داشته و از این رو آموزه‏هاى مشایخ‏اش را یادداشت نمى‏کرده است. «خطیب بغدادى» در کتاب بزرگ و ارزشمند خود «تاریخ بغداد» از «ابن انبارى» چنین نقل کرده است: و لو لم یکن لأهل بغداد و الکوفة من علماء العربیّة إلاّ الکسائی و الفرّاء لکان لهم بهما الإفتخارُ على جمیع الناس، إذ انتهت العلومُ إلیهما. و کان یقال: النحو الفرّاء، و الفرّاء أمیرالمؤمنین فی النحو.22 فرّاء سالها در بغداد زیست تا آنکه به سال 207 ه در 63 سالگى در همان سامان یا در راه بازگشت از مکّه، جان سپرد. آثارى که فرّاء جز معانى القرآن درباره قرآن نگاشته است عبارتند از: 1 - الجمع و التثنیة فی القرآن، 2. المشکل الصغیر، المشکل الکبیر. و به نظر مى‏رسد که وى در مشکل القرآن چون «مشکل غریب القرآن» و «مشکل تأویل القرآن» ابن قتیبة ره سپرده باشد. چاپ و انتشار معانى القرآن فرّاء با تحقیق احمد یوسف نجاتى و محمّد على النجّار پس از مقابله با پنج نسخه در سه مجلّد و در دار المصریة للتألیف و الترجمة به انجام رسیده است.
نُزهةُ القلوب
از دیگر آثارى که در دانش غریب القرآن، پیراهن نگارش به بر کرده، نُزهة القلوب أبوبکر محمّد بن عزیز سجستانى (معرّب سیستانى)23 متوفّاى 330 ه مى‏باشد. سجستانى در سالهاى پایانى قرن سوم هجرى و آغازین قرن چهارم در بغداد، مرکز خلافت بنى عباس مى‏زیسته و با سه تن از آنان معاصر بوده است: المقتدر باللَّه، جعفر بن معتضد که از سال 295 ه عهده‏دار خلافت بوده، و القاهر باللَّه، أبو منصور محمّد بن معتضد که از سال 320 ه خلافت مى‏کرده است و الراضى باللَّه، أبو العبّاس محمّد بن مقتدر همو که از سال 322 ه تا 329 ه خلیفه بوده است. اما اینکه چرا به عُزیزى یا عُزیرى منسوب گشته، گفته شده است چون والدش عُزیز (مصفَّر عزیز) نام داشته و یا از آن رو که نام والدش عُزیر (مصغّر عَزراء) بوده و یا بدان خاطر که نام قبیله‏اش عَزرَة بوده است. در تراجم، از مشایخ سجستانى جز ابوبکر محّمد بن قاسم انبارى از کس دیگر یاد و نامى به میان نیامده است. سجستانى سالهاى سال از همراهى و ملازمت ابن انبارى سود جسته و دانش اندوخته و در زُمره چاکران و خدمتکاران وى بوده است. همچنین طّى پانزده سال که به تألیف و نگارش غریب القرآنش سرگرم بوده، صفحات آن را بر استادش عرضه مى‏داشته و او نیز به تنقیح و اصلاح اثر شاگرد وفاپیشه‏اش پرداخته است. سجستانى کتابى جز نُزهة القلوب ننوشته و این کتاب ثمره حیات علمى اوست. منابع و مصادرى که او از آنها بهره برده و در تألیف خود در کار کرده، از این قرارند: 1 - غریب القرآن: على بن حمزه کسائى، امام نحو کوفه و یکى از مشاهیر قرّاء هفتگانه. 2 - معانى القرآن: فرّاء أبو زکریّا یحیى بن زیاد. 3 - مجاز القرآن: أبو عبیده معمّر ابن مثنّى تیمىّ. 4 و 5 - تفسیر غریب القرآن و تأویل مشکل القرآن: أبو محمّد عبداللَّه بن مسلم بن قتیبةُ. 6 - غریب القرآن: أبو العبّاس أحمد بن یحیى ثعلب. 7 - یاقوتة الصراط فی غریب القرآن: أبو عُمر محمّد بن عبدالواحد، معروف به غلام ثعلب سجستانى گاه از این مصادر، کلامى را به نصّ نقل مى‏کند و زمانى هم معانى عباراتى را خود با الفاظ و تعابیرى کوتاه‏تر بیان مى‏کند. و جز در پاره‏اى از موارد از آراء مؤلّفان آن آثار، پا بیرون نمى‏دهد. او کتابش را بر پایه حروف تهجّى یا ترتیب الفبایى سامان داده است. (بدون رعایت ریشه واژگان) و کلمات قرآن را با زوائدش مرتّب ساخته است. (مثلاً کلمه «أقاموا» را در الف مفتوح آورده است نه در ضمن حرف قاف). البته با توجّه به این نکته که مؤلّفان پیش از وى، آثار خود را به ترتیب سوره‏ها و آیه‏ها تنظیم کرده‏اند، شیوه او تازه و نو تلقّى مى‏شود. صاحب نُزهة القلوب در تفسیر واژه‏هاى دیریاب، از شواهد قرآنى بسیار بهره گرفته است. (تفسیر قرآن به قرآن) و در تبیین برخى از واژگان و تفسیر شمارى از آیات به حدیث شریف استشهاد مى‏کند. (تفسیر بالمأثور) هرگاه در قرآن و حدیث تفسیرى نیابد، به گفتارى صحابه روى مى‏کند و آنگاه که در قرآن و حدیث و گفتار صحابه نیز بیانى نرسد، از گفتار تابعان، گواه خواهد. و چون در قرآن و حدیث و گفتار صحابه و تابعان تبیانى به چشمش نیابد، از شعر عرب مدد خواهد. و اگر از بر نمودن معانى واژگان به قرآن و حدیث و گفتار صحابه و تابعان و شعر عرب درمانَد، اقوال ائمّه لغت و ادب در قرن دوّم و سوّم هجرى را به کار گیرد. القصّه، غریب القرآن أبوبکر سجستانى به نام «نزهة القلوب فی تفسیر غریب القرآن على حروف المعجم» همراه با تحقیق و تعلیق دکتر یوسف عبدالرحمن مرعشلى؛ استاد تفسیر در مدرسه عالى مطالعات اسلامى بیروت از سوى دار المعرفة بیروت در سال 1990 م چاپ و منتشر شده است. این اثر را «فخر الدین طُریحى» به ترتیب معمول معاجم عربى در آورده و با افزوده‏هایى در سال 1372 ه 1953 م در نجف به چاپ رسیده است. همچنین تحریرى از آن بر پایه ترتیب سُوَر و آیات همراه با افزوده‏هایى در هامش قرآن کریم به تصحیح عبدالحلیم بسیونى توسّط کتابخانه سعیدیه در قاهره انتشار یافته است.
المفردات فى ألفاظ القرآن
دیگر قرآن پژوه نامور، مفسّر ادیب و متکلّم بلند آوازه راغب اصفهانى است که کتابش «مفردات» نقطه عطفى در غریب القرآن نویسى مى‏باشد. وى با نگارش «المفردات فی ألفاظ القرآن» که گاه که از آن به «مفردات فی غریب القرآن» نیز یاد شده است در راه تبیین واژه‏هاى دشواریاب قرآن کریم و تفسیر واژگان آیات الهى گامى بلند برداشت. کتاب راغب از تبیین مختصر واژگان فرا رفته و چهره تفسیرى سودمند و کار آمد به خود گرفته است. او در هویدا ساختن معناى واژه در آیه، افزون بر ریشه یابى لغوى دیگر به ایات همسان و همانند نیز توجّه کرده است از راه سنجش آیات با دیگر براى هر چه نزدیک‏تر شدن به معنى واژه تلاشى در خود را به کار بسته است. کهن‏ترین مأخذ که از راغب نام برده است، «تاریخ حکماء الإسلام» ظهیر الدین بیهقى (متوفّاى 565 ه) مى‏باشد: «الحکیم أبوالقاسم الحسین بن محمّد بن مفضّل الراغب الاصبهانى، کان من حکماء الاسلام، و هو الذى جمع بین الشریعة و الحکیم فی تصانیفه، و له تصانیف کثیرة... و کان حظّه من المعقولات أکثر».24 شمس الدین ذهبى (متوفّاى 748 ه) در سِیَر أعلام النبلاء درباره وى آورده است: العلاّمة الماهر، المحقّق الباهر، أبوالقاسم الحسین بن محمّد بن مفضل الاصبهانى، الملقّب بالراغب، صاحب التصانیف، کان من أذکیاء المتکلّمین، لم أظفُر له بوفاة و لا بترجمة.25 زادگاه راغب، اصفهان بوده است و از مشایخ وى چیزى نمى‏دانیم. اما از این نکته آگاهیم که سده چهارم هجرى یعنى سده‏اى که راغب در آن مى‏زیسته، با شکوفایى دانش‏ها همراه بوده است. از راغب جز «مفردات» آثارى دیگرى را نیز در قرآن پژوهى یاد کرده‏اند. تفسیرى مختصر با نام «جامع التفسیر» یا «جامع التفاسیر» که مقدّمات سودمندى را در آغاز آن نگاشته است. این تفسیر که مشتمل بر تفسیر سوره فاتحه و آیات آغازین سوره بقره مى‏باشد، در یک جلد و به تحقیق دکتر احمد فرحات در دار الدعوه کویت انتشار یافته است. و تفسیرى دیگر که تا پایان سوره مائده را شامل است. نسخه خطّى این اثر در کتابخانه ولى اللَّه الدین جار اللَّه (در ترکیه) یافت شده است. و دیگر کتابى با نام «دُرّة التأویل فی حلّ متشابهات القرآن» یا «حلّ متشابهات القرآن» که نسخه خطّى آن در کتابخانه راغب پاشا موجود است. و چهارمین اثر که خود او در مقّدمه کتاب دیگرش به نام «الذریعة فی مکارم الشریعة» از آن نام مى‏برد، «تحقیق البیان فی تأویل القرآن» نام دارد که تاکنون از مفقودات به شمار مى‏آید. و آخرین آنها «الرسالة المنّبهة على فوائد القرآن» که در «مفردات» از آن یاد شده است. این کتاب نیز تا هم اینک یافت نشده است. سلیقه‏اى که راغب در نگارش «مفردات» به کار بسته و دقّتى دقیق و لطیف که در تبیین معانى واژگان قرآن حکیم معمول داشته، این اثر را اثرى جدّى و پر فایده و رهگشا در مجموعه پژوهشهاى لغوى قرآن ساخته است. امّا از آنجا که: «مهما خاض الإنسانُ فی بحور العلم و المعرفة فلا یمکنه أن یحیط بکلّ العلوم، بل یبقى فی حدود بشریّته و إنسانیّته، فالإنسانُ طبعه النسیان، و منه اشتقّ اسمه».26 پاره‏اى کاستى و ناراستى در آن به چشم مى‏آید، از جمله آنکه: قرائت‏هاى متواتر از قرائت‏هاى نادر، جدا نشده‏اند. دیگر آنکه از برخى مواد و واژگان غفلت ورزیده و یادى از آن به میان نیاورده است، چون: ماده ز ب ن، در آیه: «سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ» علق /18. و ماده غ و ط، در آیه: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ» نساء /43 و ماده ق ر ش، در آیه: «لِإیلاَفِ قُرَیشٍ» قریش 1 و ماده ق د و، در آیه: «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ» زخرف /23 و ماده ک ل ح، در آیه «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ» مؤمنون /104 و ماده ن ض خ، در آیه: «فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ» رحمن /66 آن جناب گاه چیزى را به اقسامى تقسیم کرده، امّا در مقام شمارش از آن اقسام بخشى کاسته یا بر آن اقسام بخشى افزوده است. مثلاً در ماده (وحد) آورده است: «فالواحد لفظ مشترک یُستعمل على ستة أوجُه»27. سپس تنها به بیان 5 صورت مى‏پردازد. و یا در ماده (هلک) نگاشته است: «و الهلاک على ثلاثة أوجه: افتقاد الشی‏ء عنک و هو عند غیرک موجودٌ کقوله تعالى: «هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ» (حاقه /29) و هلاک الشى‏ء باستحالة و فساد کقوله: «وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» (بقره/205) و یقال: هلک الطَعامُ. و الثالث: الموت کقوله: «إِنِ امْرُءٌ هَلَکَ» (نساء /176) و قال تعالى مخبراً عن الکفّار: «وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ» (جاثیه /24). و از این پس به بیان صورت چهارم پرداخته است: «و الرابع: بطلانُ الشی‏ء من العالَم و عدمُه رأساً، و ذلک المسمّى فناءً المشار إلیه بقوله: «کُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ » (قصص /28)88 «مفردات» بارها چاپ شده و چاپ منقّح آن با تحقیق ندیم مرعشلى و فهارس سودمند در سال 1392 ه و تلاش دارالفکر بیروت منتشر شده است. در کشور ما ایران با نظارت و اشراف مفسّر و قرآن پژوه فرزانه و سختکوش حضرت آیت اللَّه میرزا حسن مصطفوى تبریزى صاحب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» انتشار یافته است. و اکنون چاپ دیگر از مفردات با تحقیق صفوان عدنان داودى در دسترس ماست، وى این اثر را بر اساس چهار نسخه کهن مقابله و تصحیح کرده و احادیث متن را به منابع آن ارجاع داده است. و تلاش دیگر او شناسایى قرائت‏هاى متعدد و جداسازى قرائات مشهور از قرائات نادر مى‏باشد. نکته‏اى که بیان آن را در پایان این نوشتار ناچیز در آستانه حضرت قرآن ضرورى مى‏دانم این است که بیشتر مؤلفان آثار در دانش غریب القرآن از تبار عرب نبوده‏اند، از این رو واژه‏هایى در نظر ایشان غریب و دشواریاب مى‏آمده که همان واژگان نزد عرب فصیح و بادیه‏نشین و بیابان زیست، اصیل و فصیح و آسان یاب به شمار مى‏آمده است. بنابراین با گذشت زمان، بر شمار واژگان غریب قرآن افزوده شد و حجم کتابهاى غریب القرآن زیادت یافت. تا آنجا که دیگر اطلاق عنوان غریب القرآن بر آنها چندان مناسب نمى‏آمد و نام‏هایى چون معانى القرآن و مفردات قرآن خوشتر مى‏نمایاند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - ابوعبداللَّه محمّد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، دار احیاء التراث العربى، بیروت - لبنان، جزء ششم، ص 71. 2 - «وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ....» (مبارکه بقره /187) 3 - صحیح بخارى، جزء ششم، ص 31. 4 - اللغة العربیة فى رحاب القرآن الکریم، الدکتور عبدالعال سالم مکرم، الطبقُة الاولى 1415 ه 1995 م، عالَم الکتب، ص 58. 5 - الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم، سیّد جعفر مرتضى العاملى، 174/1. 6 - واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، سرآرتو جفرى، ترجمه دکتر فریدون بدره‏اى، انتشارات توس، 1372/1. 7 - دراسات فی فقه اللغة، الدکتور صبحی الصالح، نشر ادب الحوزة، ص 316. 8 - بدرالدین محمّد بن عبداللَّه زرکشى، البرهان فی علوم القرآن،تحقیق: الدکتور یوسف عبدالرحمن مرعشلى و...، دار المعرفة، بیروت - لبنان، ج 1، النوع الثامن عشر، مبحث معرفة غریبه، 396. 9 - همان، 398. 10 - مفردات الامام الرّاغب الاصفهانى، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار القلم، والدار الشامیة، بیروت - دمشق، الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، 54. 11 - کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، حاجى خلیفه، 1203/2. 12 - معجم المعاجم، أحمد الشرقاوی اقبال، دار الغرب الاسلامی، ص 14. 13 - اعجاز القرآن و البلاغة النبویّة، مصطفى صادق الرافعى، الطبعة الاولى 1421 ه 2000 م، دار الکتب العلمیّة - بیروت، ص 50. 14 - اللغة العربیّة فی رحاب القرآن الکریم، الدکتور عبدالعال سالم مکرم، ص 57. 15 - لغة القرآن، دراسة توثیقیّة فنیّة، الدکتور أحمد مختار عمر، مؤسسة الکویت للتقدم العلمی، الطبعة الثالثة 1418 ه 1997 م. ص 103. 16 - خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازى. 17 - لغة القرآن؛ دراسة توثیقیّة فنیة، الدکتور أحمد مختار، ص 103. 18 - الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، مراجعة و تدقیق: سعید المندوة، الطبعة الاولى 1416 ه 1996 م، مؤسسة الکتب الثقافیة: بیروت، لبنان، المجلّد الاول، ص 348-347. 19 - التفسیر و المفسّرون، الدکتور محمّد حسین الذهبی، دار احیاء التراث العربی: بیروت، الجزء الاول، ص 67. 20 - الاختصاص، أبو عبداللَّه محمّد بن محمّد النعمان العُکبرى البغدادى، الملقب بالشیخ المفید، صحّح و علقّ علیه: على أکبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، ص 71. 21 - کتاب الأضداد، محمّد بن قاسم الأنبارى، بتحقیق: محمّد أبوالفضل ابراهیم، طبعة ثانیة 1986 م، مطبعة حکومة الکویت، ص 159. 22 - تاریخ بغداد، أبوبکر أحمد بن علی الخطیب البغدادى، الجز الرابع عشر، دار الکتب العلمیة: بیروت - لبنان، ص 157. 23 - معجم البلدان، یاقوت بن عبداللَّه حِمَوى، دار صادر - بیروت، 190/3: «هی ناحیة کبیرة و ولایة واسعة، ذهب بعضهم إلى أن سجستان اسمٌ للناحیة و أنَ إسم مدینتها زَرَنج، و بینها و بین هراة عشرة أیّام ثمانون فرسخاً، و هی جنوبی هراة و أرضها کلّها رملة سبخة و الرّیاح فیها لا تسکن أبداً». لغت نامه دهخدا، 12082/8: «سگستان: پهلوى، شهرستانهاى ایرانشهر مرکّب از سکا (نام قوى باستانى + ستان پسوند مکان) در زبانهاى باستانى تیره انبوهى از آریاییان میانه ایران و اروپا سکونت داشته‏اند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار مى‏پرداخته‏اند. نام این قوم در کتیبه بیستون سکا یاد شده... مقارن سلطنت فرهاد دوّم اشکانى و اردوان دوّم... سکّه‏ها زرنگ یونانیان مستقر شدند و از این زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سکزستان، سیستان) معروف شد و نسبت براى سگزى و معرّب آن سجزى است». 24 - تاریخ حکماء الاسلام، ظهیر الدین بیهقى، ص 112. 25 - سِیَر اَعلام النُّبلاء، شمس الدین محمّد بن احمد بن عثمان الذهبى، تحقیق: أبو سعید عمر بن غرامة العمروی، دار الفکر: لبنان - بیروت، 506/13. 26 - المفردات فی ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، داودى، مقدمه محقّق، 26. 27 - همان. 28 - مفردات ألفاظ القرآن، الإمام الراغب الاصفهانى، تحقیق: صفوان عدنان داودى، دارالقلم و الدّار الشامیة، بیروت - دمشق الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، ص 844-843.
 

تبلیغات