آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

در این نوشتار مبانى و روش هاى تربیت دینى از نگاه قرآن بحث مى شود. نویسنده نخست از روش هاى تربیت سخن گفته و از عناوینى چون حکمت عیار سنجش فضیلت اخلاقى جهت بخشى، برنامه ریزى، به گزینى، بهره گیرى از پیش آمدها، الگو نمایى، یادآورى، تهدید، داستان سرایى و عادت سازى یاد مى کند. در بخش دیگر مقاله، انسان شناسى تربیتى به عنوان مبانى تربیت مطرح شده و از ویژگى هاى انسان سخن به میان آمده است.

متن


تحقّق «قسط» و عدالت در همه سطوح آن به دست انسان ها، یکى از اهداف مهم بعثت انبیا و نزول کتاب‏هاى آسمانى است: «لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» حدید/ 25 «هر آینه پیامبران‏مان را با حجت هاى روشن و هویدا فرستادیم و با ایشان کتاب - که وسیله تمییز حق از باطل است - و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.» بنابراین، «تربیت» انسان بر اساس آموزه هاى دینى، زمینه ساز برپایى قسط و گسترش عدالت است. از این رو، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم تکمیل مکارم و فضایل اخلاقى را هدف بعثت خود بیان مى‏نماید: «انّى بعثت لاتمّم مکارم الأخلاق». بدین ترتیب، این سخن پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم که فرمودند: «کسى که سیر بخوابد و همسایه‏اش گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است» نشان دهنده این است که مکارم اخلاق تنها در چند اصل مهم اخلاقى مانند راست گویى و وفاى عهد خلاصه نمى‏شود، بلکه نظام هاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و روابط اجتماعى را تا رسیدن به نقطه مطلوب که همان ایجاد عدالت است، تحت تأثیر قرار مى‏دهد. براى شناخت کامل نظام تربیتى اسلام، باید قرآن و سیره پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه طاهرین‏علیه السلام را به روش تطبیقى، محور مطالعه و تحقیق قرار دهیم تا روایات و دیدگاه‏هاى صحیح بازشناسى و تکمیل شوند. اما، همواره حجاب ها و موانعى سبب شده‏اند که قرآن را کمتر محور درس و تحقیق قرار دهیم و از آن هدایت بجوییم. قرآن کریم، با تعبیرهاى گونه گون به این حجاب ها اشاره نموده است؛ از جمله در سوره اسراء، آیات 45 و 46، فرقان/ 30، کهف/ 28، انعام/ 56، فصّلت/ 5، بقره / 88 و در سوره محمد، آیه 24 مى‏فرماید: «أفلا یتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها» «آیا در قرآن نمى‏اندیشند یا بر دلها (شان) قفلهاست؟ » همچنین، دانش هاى غرور انگیز اکتسابى؛ تفسیرهایى از قرآن که در آنها مفسر بجاى تبیین مقصود و مراد کلام خدا، هنر و دانش خود را به تفسیر نشسته است، تنگ نظرى و تحجرى که در چهره تعبد، تفسیر آیات قرآن را جز با روایات، جایز نمى‏شمارد؛ حسادت، خودبزرگ بینى و مانند آن را مى‏توان از جمله حجاب ها و قفل هایى دانست که گوش و چشم و قلب انسان را از شنوایى و بینایى و تفکر باز مى‏دارد و مانع تدبر و هدایت پذیرى از قرآن مى‏گردند. سوگمندانه، باید اعتراف کرد که علت اصلى خوارى و سرافکندگى، حیرت و سرگردانى، پراکندگى و اختلاف و خود باختگى برخى از مسلمانان جهان، همین حجاب ها است که مانع فهم قرآن و پیروى از هدایت «اقوم» آن شده است. تربیت، مهم ترین و ظریف ترین مسئله اى است که در شمار وظایف همه انسان ها قرار مى‏گیرد. این مسئله از چنان اهمیتى برخوردار است که بى دانش و بینش صحیح و کامل نمى‏توان بدان پرداخت و به نتایج آن خوش بین بود. یکى از موضوع هاى مهم علم تربیت این است که معلم و مربى چگونه مى‏تواند در روح و جان متعلم تحولى شگرف به سوى خیر و صلاح پدید آورد که آثار آن تا پایان عمر ادامه یابد؟ گو اینکه حالت هاى روحى و روانى انسان ها همواره تحت تأثیر انواع تمایلات و کشش هاى درونى و بیرونى است. براى دستیابى به پاسخ پرسش فوق باید به آموزه هاى ژرف قرآن که کتاب تربیت است مراجعه کرد و پیش نیازها، شیوه ها و عوامل مؤثر در تربیت را که قرآن مطرح کرده است، دریافت. در این نوشتار به برخى از روش‏ها و بینش هاى انسان شناختى تاثیرگذار در فرایند تربیت مى‏پردازیم. پیش از هر چیز باید به این واقعیت اشاره کرد که دستیابى به حقایق قرآنى نیازمند فهم خاص از آیات وحى است فهمى که مى‏توان از آن به فهم هدایتى یاد کرد. قرآن، کلام و سخن خدا و کتاب هدایت و تعلیم و تربیت است، که راه هاى رشد و تکامل فرد و جامعه را به بهترین شیوه، بیان کرده است. بنابراین، تعامل ما با قرآن باید بر اساس هدایت جویى از کلام خدا باشد، تا بتوانیم مبانى و شیوه هاى تربیتى قرآن را دریابیم. در این میان، سبک ویژه و اسلوب بى نظیر داستان هاى قرآن بویژه پردازش داستان انبیاء، اولیاء، حکما و غیر آن از جایگاه خاص و مهمى برخوردار است به گونه اى که مى‏توان بسیارى از روش‏ها و شیوه‏هاى تعلیم الهى و تربیت ربوبى را از شیوه داستان سرایى قرآن، ترسیم و تبیین نمود. فهم هدایتى قرآن، مهم ترین مبنا در تربیت دینى است. زیرا، مشکلات و مسائل مختلف انسان را در عرصه هاى گوناگون زندگى، تبیین و روشن مى‏نماید، این امر موجب پایدارى تربیت دینى مى‏گردد. فهم هدایتى قرآن ر تبیین و حل مشکلات و مسائل اساسى انسان ر پایدارى تربیت دینى
روشهاى تربیت
1. حکمت، عیار سنجش فضیلت‏هاى اخلاقى
امروزه، در مکتب هایى مانند لیبرالیسم، خواست اکثریت، عیار سنجش فضایل اخلاقى و انسانى است. حال آن که در اسلام، معیار سنجش فضایل اخلاقى دانش و حکمت است؛ از این رو حکومت جاهل بر عالم و فاسد بر صالح، مشروعیت ندارد و مقام عالم پرهیزکار از همه بالاتر مى‏باشد. بنابراین، عنوان عوام فریب حکومت مردم بر مردم در مکتب اسلام جایگاهى ندارد و حکومت عالم و حکیم مطلق، خداوند متعال، اصل است.
2. جهت بخشى به نیروها
اسلام، قواى جسم و جان انسان را در جهت هویت بخشیدن به آدمى و بکارگمارى آن نیروها در مسیر رشد و تکامل فرد و اجتماع، هدایت نموده است تا از تباهى آن در امور بیهوده و آسیب زا جلوگیرى کند. زیرا، عامل بسیارى از بیمارى هاى روحى و روانى، نبود آگاهى از چگونگى بکارگیرى این نیروها در مسیر طبیعى خود مى‏باشد.
3. برنامه ریزى براى فعالیت پویا و خلاقیت زایا
در مکتب تربیتى اسلام، سخت اصرار شده است که انسان با برنامه ریزى هدفمند و با آگاهى و نظم تلاش روزانه خود را آغاز نماید و در پایان هر روز، کارهاى خود را مورد بازبینى و محاسبه قرار دهد.
4. جایگزینى و به گزینى
قرآن بر عادت ها و رسم هاى زشت جاهلى خط بطلان کشیده و مسلمان ها را به «تعاون» و هم یارى و «مشورت» و هم فکرى دعوت مى‏نماید تا به تدریج اصول و باورهاى فرهنگ قرآنى ترویج و تثبیت شوند. بنابراین، تشریع نماز جماعت، ترویج تلاوت قرآن به طور فردى و گروهى، ایجاد دوستى میان مؤمنان همگى در همین راستاست.
5. بهره گیرى از پیشآمدها
انسان ها در مقابل حوادث و پیش آمدهاى ناگوار زندگى، دو رفتار کاملا متفاوت دارند، عده اى حوادث و بلکه زندگى دنیا را چیزى جز رنج و زحمت و درد نمى‏دانند. از این رو، در مقابل حوادث کاملا منفعل هستند. اما گروه دوم، این پیش آمدها را فرصتى مناسب براى کسب مهارت هاى تربیتى و جلا دادن و مهذب ساختن جان خویش مى دانند. اینان، دچار شدن به مصایب را چون گداختن آهن مى‏یابند که باید از آن براى شکل دادن و پیرایش از ناخالصى ها، بیشترین استفاده را نمود. آیات و سوره‏هاى مکى و مدنى قرآن، چگونگى استفاده از این پیش آمدها را در جهت تربیت مسلمانان، در دو محیط متفاوت مکه و مدینه به تصویر کشیده است.
6. الگونمایى
یکى از کارآمدترین و موفق ترین شیوه هاى تربیت، تربیت در قالب ارائه نمونه عملى و الگوى رفتارى است. چنان که خداوند حکیم در سوره احزاب، آیه 21 مى‏فرماید: «لقد کان لکم فى رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ «هر آینه شما را در (خصلت‏ها و روش) پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیده است.» شخصیت و سیره نیکوى رسول خدا نه تنها الگو و نمونه براى یک روزگار یا نسل یا ملت یا مکان معین بلکه، الگویى جهانى و همیشگى براى همه مردم و همه نسل‏هاست. «و تو را نفرستادیم مگر براى همه مردم، مژده دهنده و بیم کننده، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.» (سبأ/ 28) قرآن، تأکید مى‏کند که ما پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را از میان مردم و از جنس خودشان انتخاب کردیم، تا همه بتوانند ویژگى ها و سیره او را در خود تحقق بخشند و به رفتار آن الگوى واقعى درآیند. بنابراین، ارائه الگوهاى تربیتى در قرآن جنبه سرگرمى و تفنن ندارد و به گونه اى نیست که افراد با آگاه شدن از روش آنان، تنها به تعجب دچار شده و سیره آنان را غیر قابل دسترسى و پیروى بیابند.
7. یادآورى
گفته ها در نهاد آدمى تأثیر گذار هستند بویژه، هنگامى که این گفته ها از کسى صادر شود که خود عامل به آنها باشد. از این رو، قرآن کریم، «موعظة حسنه» و «تذکر» را یکى از شیوه هاى تربیتى معرفى مى‏کند. «موعظه» و «تذکر» از اسماء و اوصاف قرآن نیز مى‏باشند. بنابراین، قرآن، بهترین و کامل‏ترین منشور وعظ و تذکّر است که قرائت و تلاوت متدبرانه آن، همواره انسان را به آنچه که به صلاح و سعادت و رشد و کمال اوست، یادآور مى‏شود: «همانا خداى به شما فرمان مى‏دهد که امانت ها را به خداوندانش باز دهید و چون میان مردم داورى کنید، به داد داورى کنید. خدا شما را به نیکو چیزى پند مى‏دهد. همانا خداوند شنوا و بیناست.» (نساء /58) «و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسند، پس به آنها «اف» - سخن بیزارى و ناخوشایند - مگو و برایشان بانگ مزن - یا : ایشان را از خود مران، و به ایشان گفتارى نیکو و در خور گرامیداشت بگو.» (اسراء /23) «و حق خویشاوند و درویش بینوا و در راه مانده را بده و مال خود را بیهوده و به گزاف مریز و مپاش - تباه مکن» (اسراء /26)
8. تهدید به کیفر
اگر «موعظه» کارگر نیفتاد، قرآن از تهدید به کیفر به عنوان یکى از شیوه‏هاى تربیت استفاده کرده است: «و اگر رویگردان شوید چنانکه پیش از این رویگردان شدید، شما را به عذابى دردناک عذاب کند.» (فتح / 16) و در مواردى نوع کیفر را هم تعیین مى‏کند: «زن و مرد زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید» (نور / 2 ) البته، کیفر و تهدید به آن را، باید در جاى خود و به گونه اى بکار برد که سبب انحراف مربى و متربى نگردد.
9. داستانسرایى
این سؤال همواره مطرح بوده است که چه رازى در توجه و علاقه آدمى به قصه و داستان، پنهان است. آیا این راز در عنصر خیال پردازى و تصویرگرى داستان است که سبب مى‏شود انسان خود را در متن حوادث آن ببیند؟ یا همراهى وجدان انسان با قهرمانان داستان است که باعث تأثیر آن در جان آدمى مى‏شود؟ پاسخ هر چه باشد، بشر این تأثیر سحرگون داستان را از روزگاران دیرین درک کرده و از آن بهره برده است. قرآن نیز، از این تمایل فطرى بشر، براى تربیت او بهره‏هاى فراوان برده است. و انواع داستان را در قالب بهترین شیوه داستان سرایى به خدمت مى‏گیرد. در این داستان هاى تاریخى و واقعى، حالات و خصوصیات بشرى، با هدف تبیین شیوه هاى تربیتى ارائه شده است. از این رو، فواصل آیات، مقاطع طنین انداز و حتى ترسیم دقیق خطوط و آثار چهره شخصیت هاى داستان، تدبربرانگیز و شایسته دقت و تأمل‏اند. جدا از بحث کلامى «عصمت انبیاء»، مى‏توان داستان هاى انبیا را با رویکرد تربیتى از نو بررسى کرد و سیره تبلیغى و تربیتى یکایک آن بزرگواران و سیره اسوه حسنه خاتم پیامبران را به شیوه تطبیقى مطالعه و تحقیق نمود تا زمینه آسیب شناسى حوزه هاى تعلیم و تربیت، تبلیغ و دیگر امور فرهنگى، فکرى و ... فراهم آید.
10. عادت سازى
عادت، نقش بزرگ و مهمى را در زندگى بشر ایفا مى‏کند. اگر این موهبت خدادادى در فطرت آدمى وجود نمى‏داشت، انسان ناگزیر بود همه عمر خود را به یاد گرفتن، راه رفتن و سخن گفتن بگذراند. البته عادت، با همه اهمیتى که براى انسان دارد، اگر فاقد آگاهى‏هاى لازم و کامل باشد به عنصرى بیهوده و ناکارآمد تغییر شکل مى‏دهد و به صورت رفتارى تکرارى و بى فایده در مى‏آید. اسلام، خواهان آن است که هر کار خوب و خیرى به عادت تبدیل شود. البته، هدف ایجاد آن عادت را هم پیوسته به یاد مى‏آورد تا پیوند استوارى بین قلب انسان و خدا ایجاد کند. قرآن، براى از بین بردن عادات زشت جاهلى از دو راهکار سود جسته است. یکى این که برخى از عادات را بى درنگ باطل شمرد و با آن مبارزه کرد، مانند: شرک، زنده به گور کردن دختران، دروغ، غیبت، سخن چینى، طعنه زدن، تفاخر و مانند آن. و دیگر این که برخى از عادات زشت اجتماعى را که بر اندیشه، فرهنگ و اقتصاد جامعه تأثیرگذار است به تدریج ریشه کن نمود. مانند شراب خوارى، زنا، ربا، بردگى و ... ایجاد عادت هاى نیک و شایسته داراى راه‏ها و مراحل مختلفى است چنان که پیامبر(ص) با شخص تازه مسلمان نماز مى‏خواند و همراه او به قرآن گوش فرا مى‏داد تا گوش سپردن به قرآن همگانى شود. به بیان دیگر، پیامبر(ص) فضایى را به وجود مى‏آوردند که در آن فضاى تربیتى، افراد با خواست قلبى به عادات پسندیده ترغیب و تشویق مى شدند و پس از مدتى این عادات، درونى و جزء شخصیت او مى‏شدند.
انسان شناسى تربیتى
1.- مثبت و منفى بودن
دو خط مثبت و منفى با اختلاف نسبت و موقعیت در هر شخصى وجود دارد. جنین انسان از برخورد دو سلول مخالف هم، که یکى «اوول» و دیگرى «اسپرم» است به وجود مى‏آید. یعنى، جنین از ترکیب دو نیروى منفى و مثبت بوجود مى‏آید. از این رو، اگر انسان را بدون راهنمایى و تربیت به حال خود واگذارند، به چپ و راست منحرف مى‏شود. در نتیجه این انحراف، منفى گرایى در انسان، تبدیل به یک بندگى ذلت آور در مقابل یک فرد یا یکى از عادات زشت مى‏گردد و از آنجا که در اعماق جان خود به آن ایمان ندارد، دو رو گشته و جامعه را به ورطئه نفاق و دو رویى مى‏کشاند. مثبت گرایى نیز، اگر از مسیر طبیعى خود خارج شود، تبدیل به تبختر، دشمنى و کینه توزى مى‏گردد و چون انسان مى‏خواهد خود را تثبیت کند، به حقوق دیگران تجاوز مى‏کند. تا از این راه، ابراز وجود کرده و انگشت نما شود مانند، اگزیستانسیالیست‏هاى قلابى که مقررات اجتماعى را زیرپا مى‏گذارند و خود را از همه پیوندها جدا مى‏سازند و تنها رفتار و تفکرى را که به نظر آنها درست باشد دوست مى‏دارند و درست مى‏پندارند. اسلام، حس منفى گرایى را کاملا در مقابل خدا قرار مى‏دهد و نیروى مثبت گرایى را براى مقابله با تمام قدرت هاى عالم تقویت مى‏کند. بدین ترتیب، نفس را اصلاح، و زندگى را پایدار مى‏سازد. اسلام، هرگز از واقعیت و حقیقت طبیعت بشرى و نیروهاى متنوعى که در آن است و نیز از سطوح و وجوه مختلف آن، غافل نیست؛ از این رو، مردم را ملزم نمى‏کند که از شمایلى ایده آلى و در قالبى معین پیروى کنند و قدمى فراتر از آن ننهند. بلکه، همه وظایف اسلامى براى این است که در چارچوب آن ایده آل عمومى، پیوسته بکوشد تا به آن کمال خاص مورد نظر برسد؛ بنابراین، مکتب اسلام، مانند بعضى از مکاتب مادى چون داروینیسم و مارکسیسم که به حیوانیت و مادیت انسانى باور دارند، نیست تا بگوید، تا هنگامى که انسان داراى استعداد و آمادگى همیشگى براى سقوط است بالا بردنش ممکن نیست. پس باید با روشن بینى او را به حال خودش واگذاشته تا سقوط کند خیر! چنین نیست، زیرا انسانى که پیوسته در حال سقوط است، هرگز قرار نمى‏گیرد و به مراتبى پایین تر از حیوان و حیوانیت سقوط خواهد کرد.
2. جبر و اختیار
در این مقوله نیز، دیدگاه هاى افراطى و تفریطى وجود دارد که هر دو باعث انحراف از مسیر راست فطرت، مى‏گردد، جبرگرائى مطلق باعث تن دادن انسان به نظام‏هاى گوناگون بندگى و بردگى، مى‏شود و خود را مالک اراده خود نمى‏داند؛ اختیارگرائى مطلق باعث سرباز زدن انسان از هر قید و تعهدى گردیده، خودسرى پیشه مى‏کند و حد و مرزى براى خود نمى‏شناسد. تنها چیزى را پیروى مى‏کند که هواهاى نفسانى او مى‏خواهند. اسلام، راه میانه را با رویکردى تربیتى بر مى‏گزیند، بدین ترتیب که آن اندازه از اوامر و نواهى را بر انسان واجب مى سازد که ضرورى است. البته، توجه مى‏دهد که این نیروى مهیا شده، نباید موجب بردگى و بندگى در مقابل حکومت یا زمامداران ستمگر یا آداب و رسوم نادرست اجتماعى گردد. بلکه تنها باید مطیع و فرمان بردار امر خدا باشد، یعنى وجدان بشرى باید از هر گونه بندگى جز بندگى خدا آزاد شود. در تبیین اختیار آمده است، آن وظایفى مقبول است که با خلوص نیت انجام گیرد. یعنى، اعمال و تکالیفى که بر عهده انسان است، با رضایت قلبى و آگاهى انجام شود. رفتارى که بر پایه اختیار انجام گیرد، باعث پرورش روح انسان و بالا رفتن مراتب ایمان و قرب به خدا مى‏گردد. فرایض عبادى و حدود الهى که در اسلام در حوزه هاى مختلف اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و ... تشریع شده است، اولاً عبادت محسوب مى‏شود و ثانیاً مورد نیاز هر نظام حکومتى است که براى پیش‏برد امور، همه مردم ملزم به رعایت آنها مى‏باشند. بدین وسیله، اسلام، کشش هاى فطرى انسان را براى میل به تعهد در مقابل آنچه که به صلاح و مایه رشد اوست، هدایت نموده است. و فقط به پاکى ظاهر انسان و زندگى او بسنده نکرده است، بلکه پاکى قلب و درون انسان را هدف نهایى و غایى قرار مى‏دهد. به بیانى دیگر، تشریع عبادات و واجبات در اسلام به گونه اى است که هم انسان را به خدا مى‏رساند و هم نمودار و پاسخ‏گویى نیازهاى اصیل انسان مى‏باشند.
3. واقعیت و تخیل
دو نیروى واقع بینى و خیال اندیشى در فطرت انسان برابر هم قرار گرفته اند. براى تحقق بخشیدن به «هویت انسانى» سزاوار است که آدمى از هر دو نیرو استفاده کند. از این رو، اسلام واقعیت هاى خارجى را با ادراک و اندیشه هاى ذهنى پیوند مى‏دهد و به آن رنگ خدایى مى‏بخشد تا مایه اصلاح جان ها و زندگى انسان گردد.
4. نیروى حسى و نیروى معنوى
نیروى حسى، نیروى بدنى پیوسته به حواس و اعصاب و فعل و انفعالات شیمیایى و فیزیولوژى اندام است. نیروى معنوى آن نیرویى است که از لحاظ مکان و ماهیت، محدود نیست. نیرویى است که فضیلت و ارزش هاى عالى مانند عدالت، حق گرایى، زیبایى و سایر کلیات و معنویات و مجردات را درک مى‏کند.
5. فردگرایى در عین جمع‏گرایى
از دیگر خطوط دو گانه وجود انسان، فردگرایى در عین جمع گرایى است. این دو خط، در عین پیوستگى، متناقض به نظر مى‏رسند، نشناختن و درک نادرست این ویژگى انسان سبب شده است که مکاتب مختلف بشرى، دچار انحراف و افراط و تفریط شوند. نظام سرمایه دارى غرب، که بر پایه اندیویدوآلیسم و فردیت انسان استوار است، آن‏چنان آزادى فردى را توسعه داده است که انسان خود را در تصرف و دخالت در بسیارى از امور آزاد مى‏بیند و این سبب ایجاد رنج و زحمت براى خود و دیگران مى‏گردد. تکیه بر اجتماعى بودن انسان در کمونیسم نیز، سبب شده است که زمینه فعالیت و خلاقیت پویا و زایاى انسان محدود گردد.
6. بیم و امید
ناآگاهى و بى هدفى، ریشه بسیارى از ترس هاست؛ و امید مایه حرکت و تکاپوى انسان در مسیر رشد و کمال مى باشد: «و هرگز خدا کسى را چون سرآمدش رسیده باشد باز پس ندارد؛ و خدا بدانچه مى‏کنید آگاه است». (منافقون/ 11) «بگو: من مالک هیچ سود و زیانى براى خویش نیستم.» (اعراف / 188) پروا و ترس از خداوند در صورتى بجاست که انسان فرامین الهى را نافرمانى کرده و در انجام وظائف خویش کوتاهى نموده باشد. «بگو: من مى‏ترسم که اگر پروردگار خویش را نافرمانى کنم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم.» (انعام/ 15)
7. رضایت و کراهت
انسان، دوست دارد که از انواع گوناگون لذت حسى و معنوى برخوردار گردد. دوست دارد شخصى برتر و قدرتمند و جاودانه باشد. انسان هر چیزى را که مانع رسیدن او به خواسته هایش شود، ناپسند مى‏داند. اسلام، خواسته هاى فطرت را نادیده نمى‏انگارد، بلکه زمینه تکامل و تهذیب نفس را فراهم مى‏کند تا هر انسانى مطابق فطرت خود، دوست داشتنى ها را دوست بدارد و زشتى‏ها را ناپسند بشمارد.
8. تقلید
اصولاً، انسان تقلیدگراست. این گرایش را مى‏توان ناشى از غریزه کمال جویى و قهرمان پرستى او دانست. در این میان، دوران نوجوانى و جوانى از اهمیت بیشترى برخوردار است، زیرا نوجوان و جوان، خواهان کسب هویت است که معمولاً، هویت خود را در تقلید از قهرمانان جامعه دنبال مى‏کند. بنابراین، پدر و مادر و مربیان باید خطرها و آسیب هاى تقلید از الگوهاى فاسد را به خوبى تبیین کنند و به جاى تخریب کامل آن الگوها، به انتقاد تدریجى و ارائه الگوهاى بهتر بپردازند تا نوجوان و جوان با آگاهى و شناخت، تقلیدهاى کورکورانه خود را وانهد و استدلال و تفکر را بر تقلید گرایى محض، حاکم کند.
9. بر یکدیگر پیشى گرفتن
احترام گذاشتن به شخصیت کودک و درک استعداد سن و سال و ذوق سلیقه‏اش زمینه پیشرفت و بارور شدن استعدادهاى نهفته او را فراهم مى‏آورد. برعکس، مقایسه هاى تحقیرآمیز، خرد کردن شخصیت کودک به ویژه در میان جمع و عدم درک ظرفیت و شرایط روحى و روانى و جسمى او با هدف تحریک و تشویق براى رسیدن به رشد و کمال، نتیجه‏اى جز ایجاد دشمنى و حسادت ندارد. کودک و جوان را باید به تدریج با استعدادها و ظرفیت هایش آشنا کرد و زمینه رشد و پیشرفت او را فراهم آورد تا به صورت خود کار و با آگاهى بتواند این مسیر را بپیماید زیرا خصلت سبقت گیرى و پیش افتادن در نهاد او وجود دارد. «سابقوا الى مغفرة من ربّکم و جنّة عرضها کعرض السّماء والارض» (حدید/21) «به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهناى آن - یعنى وسعت و فراخى آن - همچون پهناى آسمان و زمین است (و) براى کسانى که به خداى و پیامبرانش ایمان آورده اند آماده شده (بر یکدیگر) پیشى گیرید.» «و لو شاءاللَّه لجعلکم امّة واحدة و لکن لیبلوکم فى ما آتاکم فاستبقوا الخیرات» (مائده/48) «و اگر خدا مى‏خواست شما را یک امت مى‏ساخت و لیکن مى‏خواهد شما را در آنچه به شما داده بیازماید، پس به نیکى ها پیشى گیرید.»
10. ترس از مجازات
ترس، احساسى است که نیروهایى را در انسان به حرکت در مى‏آورد و تا اندازه زیادى از آرزوهاى طولانى و دست نیافتنى و سرکشى ها جلوگیرى مى‏کند. به نظر مى‏رسد، کسى که بى باکانه دست به هر کارى مى‏زند و به فرجام آن نمى‏اندیشد، فردى فاسد و خطرناک خواهد شد. اصولا، نبود ترس بخاطر نبود وابستگى و علاقه است. اگر دلبستگى و علاقه به موضوعى پیدا شد، آنگاه هر چیزى که سبب از دست رفتن و جدایى از آن گردد، ترس را در انسان ایجاد مى‏کند و از آنجا که انسان با عشق آفریده شده است پس شخص معتدل نمى‏تواند بدون علاقه باشد. ترس، از یک سو سبب کنترل و پرهیزگارى و خوددارى از کارهایى است که محبوب، آنها را ناپسند مى‏دارد و از سوى دیگر، باعث آمادگى و سازندگى عواملى است که فرد را به محبوب مى‏رساند. ترس باید به گونه اى باشد که وابستگى و علاقه را محکم‏تر نماید و نشانه دوستى و محبت و به مقدار طبیعى و لازم باشد. وگرنه، فرد به فرار و نیرنگ و یا خیانت و دروغ دچار مى‏شود. از این رو، برخى بر این باورند که هنگام تهدید، کسى بترساند و کس دیگرى این ترس را از روى محبت توجیه کند. یعنى، عوامل ایجاد تهدید را توضیح بدهد و فرد را از جرم خود آگاه کند. تنبیه و مجازات نباید وسیله اى براى انتقام گیرى، ظلم و ستم‏گرى باشد. بلکه باید از آن به عنوان یک عامل تربیتى استفاده کرد. در این باره مهارت هایى هست که مربى باید با آگاهى و تجربه بدست آورد و نمى‏توان تنبیه را به عنوان دستورى تربیتى براى همه به صورت یک‏نواخت و یکسان توصیه و پیشنهاد نمود. عواملى که احساس ترس را ایجاد مى‏کنند، متفاوت است؛ کتک، سکوت، حرکت‏هاى تند و خشن، نگاه هاى تیز و خشم آلود، فریادهاى بلند، ترس را ایجاد مى‏کنند. به کار بردن هر کدام از این عوامل، نیازمند تسلط و آگاهى و تجربه و دقت فراوان است و چه بسا که به کارگیرى هر کدام از این عوامل در جاى نامناسب، اثر مخالف بگذارد و نتیجه معکوس بدهد. مثلاً، بسا روحیه هاى تند و خشنى که با ترساندن و کتک، آرام نگیرند اما با محبت یا قهر یا خواهش آرام گیرند. امام على(ع) مى‏فرماید: «بدکار را با پاداشى که به نیکوکار مى‏دهى سرزنش و توبیخ کن». مربى در هنگام تهدید آرامش خود را حفظ کند و با توجه و فراست رفتار نماید، زیرا در هنگام خشم ممکن است ناآگاهانه به کارهایى دست بزند که پیامدهاى ناگوارى در پى داشته باشند.
11. محبت و مهرورزى
انسان، اسیر محبت است و محبت و مهرآورى با کسى، موجب پیدایش عشق و علاقه در او مى‏شود. این عشق و علاقه به نوبه خود براى تربیت پذیرى هم سودمند است. عشق نیرویى است که کارها را آسان مى‏کند. ولى اگر بجا و به اندازه نباشد دیگر نه تنها مفید نیست، بلکه کار تربیت درست را با دشوارى روبرو مى‏سازد. محبت، مانند آبى است که بدون آن گیاه مى‏خشکد و اگر بیش از اندازه به آن برسد، ریشه‏اش مى‏پوسد و از بین مى‏رود.
  info@quran

تبلیغات