تتمّهاى بر واژگان بیگانه در قرآن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این نوشتار از واژگان بیگانه در قرآن بحث می کند. نویسنده با توجه به پژوهش های زبان شناختی و تاریخی واژه های زیر را بررسی می کند: اب، ابابیل، ابراهیم، ابریق، ابلیس، اجر، احبار، آدم، ادریس، ارائک، آزر، ارم، اساطیر.متن
پیشتر از این اندکى درباره چگونگى و چند و چون ورود واژگان بیگانه (غیر عربى) در قرآن بنا به تناسب نوشتار بحث کردیم.1 حال با توجه به گستردگى دانش زبانشناسى (Lingvistics) در شاخههایى چون (Etemology)، ریشهشناسى، علم اشتقاق یا صرف و شناسایى اقسام کلمه (Semantic)، معناشناسى یا وجوه معنایى کلمات، (Lexicography) لغتنویسى، فرهنگنویسى، (meaning)، علم معنى و مقصود، و ردیابى معنىدار بودن کلمات، به بررسى و شرح واژگانى که دخیل بودن (یا غیر عربى بودن) آنها ثابت شده است مىپردازیم و در این قسمت به صورت الفبایى (AL Phabetical) واژگان دخیل قرآنى، فهرست خواهند شد، اگر چه به فهرست و شرح همه کلمات نینجامد، اما به اندازه توان سعى بر این است که کلمات وارده قرآنى توضیح داده شوند که «ما لا یُدْرَکُ کلّه لا یُتْرَکُ کُلّه». 1 - أبّ: (abb) = (Plant): گیاه، دستگاه، ماشین، کارخانه، سوره 80 (عَبَس) آیه 31 این سوره هشتادمین سوره قرآن به ترتیب موجود2 و یکى از سورههاى قدیمى مکى است، و داراى 42 آیه، مىباشد. ترکیب آیه: «وفاکهةً وَاَبّاً»: «و انواع میوههاى خوش و علفها و مرتعها» این کلمه تنها یک بار در قرآن آمده است. برخى ریشه واژه «أبّ» را آرامى مىدانند و زبان آرامى از انشعابات زبانهاى سامى شمال غربى است که با زبان کنعانى نیز قرابتهایى دارد و «اب» به زبان اهل مغرب (زبان بربرى) به معنى گیاه و علف است و در ترگومها (Targums) که ترجمههاى آرامى عهد عتیق را گویند، این واژه «ابّ» معادل سبز بودن است. بنابراین آیه کریمه در وصف باغها و بوستانهاى بهشت است. بعضى از دانشمندان نیز این کلمه را از سریانى، که از غنىترین منابع زبانى واژگان قرضى قرآن است و به معناى آنچه که زمین فرا مىآورد گرفتهاند که در صورت اخیر بهطور مستقیم از صورت ترگومى گرفته شده است. بعضى دیگر مثل زیمّرن (Zimmern)، مؤلف کتاب (واژگان دخیل اکدّى)3 احتمال دادهاند که «ابّ» یک واژه قرضى قدیمى از نواحى بین النهرین باشد. منابعى که از این کلمه بحث کردهاند عبارتند از: - لسان العرب: جمال الدین ابن منظور، جلد 1، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى (1992 م) - النهایة: ابن اثیر جلد اول صفحه 10 - تفسیر روایى معالم التنزیل: تألیف ابومحمد حسین بن مسعود بن بغوى معروف به ابن فّرا و ملقب به محیى السنه و رکن الدین، جلد هفتم، صفحه 175 - الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدین عبدالرحمن سیوطى، صفحه 318 - رساله المتوکلى: سیوطى، صفحه 65 و منابع عدیده دیگر. 2 - أبابیل: (ababil) = همریشه با کلمه (small Pox) به معنى آبله سوره 105 (فیل) آیه 3 در ذکر احوال قلع و قمع کردن یاران ابرهه چهاردهمین سوره قرآن (جدول بلاشر)4. داراى 5 آیه، 96 حرف، 23 کلمه، محل نزول مکّه. ترکیب آیه: «وأرسل علیهم طیراً ابابیل»: «و بر سر آنان دسته دسته پرندگانى (ابابیل) فرستاد». این کلمه تنها یکبار در قرآن، آن هم به صورت جمع آمده است. ابابیل را به معناى: «گروه - دسته و جماعت» گرفتهاند که این معانى با تسامح به این شکل ترجمه شده است. زمخشرى مؤلف تفسیر معروف «الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل فى تأویل وجوه الأقاویل» آن را به معنى حزائق و بَغَوى به جماعات معنى کردهاند و هر دو آن را جمع «اباله» دانستهاند. شهاب الدین خفّاجى (متوفى 1069 ه . ق) مؤلف کتاب «شفاء الغلیل فى کلام العرب من الدخیل» سه تلفظ زیر را براى ابابیل ثبت و ضبط کرده است. «أبالة - إبالة - إیبالة». بورتن از سرگرد پرایس نقل مىکند که این واژه هیچ ربطى به پرندگان ندارد، بلکه نام بلایى است، و گذشته از آن، این کلمه از ابیله به معناى «تاول» (Vesiche) گرفته شده است. طبق حدس دانشمند اتریشى، آلویس اشپرنگر 5(Sprenger) بین این واژه و آبله (Smallpox) رابطهاى است. او آن را مشتق از «اب» به معنى پدر و ابیل به معنى نوحه و ندبه مىپنداشت و مىگفت ایرانیان واژه ابیله را به معناى آبله بکار مىبرند. وى این کلمه را فارسى مىداند، اما بنا به اعتقاد آرتور جفرى اثبات اینکه کلمه فارسى است مشکل است و آبله فارسى خود از عربى دخیل است و بىتردید از همین آیه گرفته شده است. برنارد بارون کارادوو مؤلف فرانسوى کتاب پنج جلدى «متفکران اسلام» مىگوید: «طیراً ابابیل» قراءت نادرستى از تیربابیل به معنى تیربابلى است. این رأى و نظرگاه کارادوو از دیدگاه زبانشناسان متقاعد کننده نیست. اصل و ریشه این واژه همچنان ناشناخته مانده است.6 آقاى دکتر محمد مقدم، استاد زبانشناسى و زبانهاى باستانى دانشگاه تهران در تکمیل نظر آرتورجفرى درباره ابابیل چنین نوشتهاند: «اکنون به نوشته دکتر جفرى دو یادداشت زیر را مىتوان افزود: (1) آبله واژه فارسى است و صورت پهلوى آن ابلک وابلق هنوز در فارسى زنده است، به معنى داراى پیس و لک و هر چیز دو رنگ و همچنین واژه ابلوک به معنى مردم دو رنگ و منافق، ابابیل جمع معرب آن است و شاید خود ابرهه صورت دیگرى از این واژه باشد. (2) آبله بیمارى واگیردار معروف (انگلیسى smallpox) و طیراً ابابیل نوعى مخصوص از این بیمارى و ترجمه آبله مرغان فارسى است (انگلیسى chickenpox(«.7 طبق نظر دکتر آذرتاش آذرنوش در کتاب پر ارج «راههاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان عرب جاهلى» کلماتى چون: ابریق، ابلق - (دو رنگ: سیاه و سفید) قابل قیاس با کلمه فارسى ابلک - اُتْرُجّ از جمله کلماتى است که از فارسى در شعر عرب جاهلى راه یافته است. براى نمونه بنگرید به شعر ذیل از امیّة ابن ابى الصّلت از شعراى حنیف قبل از اسلام که بعدها ادعاى نبوت کرد: حول شیطانهم ابابیل ربّیّون شدّوا سنّورا مدسورا»8 3 - ابراهیم: (Ibrahim) = (Abraham): یعنى پدر عالى از آبرام (در عبرانى) این واژه 69 بار در قرآن کریم به کار رفته از جمله در سوره 2 آیه 124، سوره 3 آیه 33، سوره 42 آیه 8 .13 مرتبه از 69 بار، کلمه ابراهیم با کلماتى چون حنیف و ملت همراه شده است.9 حتى سورهاى نیز در قرآن (سوره چهاردهم) به نام او نامگذارى شده است و در این سوره به رغم انتظار تنها یکبار نام ابراهیم بصورت صریح آمده است (آیه 35) و در بقیه موارد این سوره، نام او به شکل فاعل محذوف و در قالب کسى که خواستهاى از خداوند دارد آمده است. مشهور است که حضرت ابراهیم پس از عهدى که با خداوند بست به ابراهام (یعنى پدر قبائل) نامیده شد. به نظر مىآید که کلمه (Avram) نیز صورت دیگرى از تلفظ ابراهیم بوده باشد! راغب اصفهانى مؤلف کتاب «المفردات فى غریب القرآن» این کلمه (ابراهیم)، را ترکیبى از: «برىٌ عن الأصنام وهام الى ربّه» مىداند. نام موطن او را «اور» دانستهاند که در لغت عبرانى به معنى شعله است و با «اوربالا» نباید یکى پنداشته شود و مدفن او نیز شهر معروف «الخلیل» در فلسطین اشغالى است. براى کلمه ابراهیم، ریشههاى سریانى و آرامى قائلند، اما پارهاى از زبانشناسان به وجود چنین ریشهاى اعتقاد ندارند. اما واژه ملّت که در ترکیب واژه ابراهیم آمده در متون کهن به معنى دین و آیین به کار مىرفته ولى امروزه به مردم یک کشور مىگویند که معادل جمهور است. منابع ضبط و تحقیق نام ابراهیم: - نووى در تهذیب صفحات 126-27 - سیوطى در المزهر، جلد اول صفحه 138 - جوالیقى در المعرب - یوزف هور و ویتس در تحقیقات قرآنى و دیگران. 4 - ابریق: (Ibriq) = در زبان انگلیسى معادلهایى چون (dish): )بشقاب( (glass))لیوان( و (cup) )جام و فنجان( دارد. مورد کاربرد این کلمه، یک بار آن هم به صورت جمع مکسّر در سوره 56 (واقعه) آیه 18 در ردیف ظروفى چون، کوب و کاس آمده است و به معنى آبریز و یا آب دستان، در وصف نعمتهاى بهشتى مىباشد. ترکیب آیه: «باکوابٍ و اباریق و کأسٍ من معینٍ»: «با جامها و آبریزها و پیاله ]ها[یى از باده ناب روان». کلمه اکواب در کریمه 71 از سوره زخرف نیز آمده است وهمچنین کأس در آیه 45 سوره صافّات. کأس و ابریق و اکواب تفاوتهایى با هم دارند که ذیلاً اشاره خواهد شد: «اکواب جمع کوب و به معنى کوزه و ظرفى است که دسته و لوله ندارد و داراى دهنه گشاد و فراخ است که از هر طرفِ آن مىتوان محتواىاش را نوشید. اباریق: جمع ابریق است که گویند معرب آبریز مىباشد و آن عبارت از ظرف و کوزهاى است که دسته و لوله دارد و داراى درخشندگى و شفافیت است. برخى آن را با توجه به نکته اخیر، مشتق از برق مىدانند. چنان که ابوالفتوح رازى گوید: «اباریق جمع ابریق باشد و آن کوزه بود که با جرّه باشد و وزن آن افعیل باشد من البرق».10 «کأس: و آن جامى است که خمر و نوشابه از آن بنوشند. و به جام در صورتى کأس گویند که در آن نوشابهاى باشد و در غیر این صورت یعنى به هنگامى که خالى باشد، آن را کوب یا ابریق گویند. یعنى کوب و ابریق با صرفنظر از محتواى آن، مورد استعمال قرار مىگیرد.»11 ابریق گویا مخصوص میخوارى بوده که خیام، در آن رباعى معروف از این واژه استفاده کرده است: ابریق مىمرا شکستى ربى (الخ) ابریق از جمله واژگانى است که در شعر جاهلیت نیز راه یافته است و معناهایى چون: «تنگ - آفتابه و آبریز» داشته است. البته در فارسى جدید به معنى آبریز است که در واقع همان تنگ لوله دار و ظرف آب مىباشد و طبق حدس ورنرکاستل مرکب از آب در پهلوى aB فارسى باستان aPi = اوستایى مىباشد. مؤلف «تاج العروس» نیز آن را مشتق از برق دانسته است. بىتردید کلمه ابریق از جمله واژگان فارسى است که در قرآن کریم راه یافته است و این تنها واژه فارسى راه یافته به قرآن نیست، بلکه واژگان دیگرى نیز از فارسى به قاموس کلمات قرآنى راه یافته است که پارهاى از آنها بقرار ذیل است، هر چند که دانشمندان در مواردى، به فارسى بودن آنها اختلاف نظر دارند مانند: ابابیل: که ذکرش رفت و کارادوو آن را فارسى دانسته است. ابراهیم: به تحقیق بیشتر نیازمند است. وزیر: طبق نظر لاگارد12 واژهاى ایرانى است. نسخه: بازلاگارد آن را واژهاى ایرانى مىداند. مَلِک: منوط به تحقیق بیشتر است. مقلاد: در فارسى بودن آن محل تردید است. مِسکْ = واژه به طور مستقیم از فارسى میانه به پهلوى راه یافته است. مرجان: به طور مستقیم از منابع ایرانى وارد و زبان عربى نشده است، اما فارسى بودن آن مسلم است. مدینه: فارسى نیست مجوس: فارسى میانه لات: منوط به تحقیق بیشتر است، این واژه را بیشتر هزوارش مىدانند و زوارشن (Zavareshn) یا هزوارش، هزار کلمه است که در سرتاسر نوشتهجات پهلوى اوستا (زند) و در نامههاى پیش از اسلام و پس از آن، هزارها کلمه سامى از لهجه آرامى به کار رفته است، به این گونه کلمات که فقط در کتابت مىآمده و به زبان رانده نمىشد، هزوارش مىگفتند: مثال: گوشت به عربى مىشد لحم ولى در نگارش بُسرا مىنوشتند و گوشت مىخواندند از این گونه کلمات هزار عدد موجود بوده که به آنها هزوارش مىگفتند. کنز: بى تردید یک واژه ایرانى است و با گنج فارسى قرابت خاصّى دارد. کافور: مأخوذ از یک واژه ایرانى است. قفل: فارسى است. فیل: اصل ایرانى دارد. فردوس: اصل واژه صورتى ایرانى دارد. این واژه از دید ریشهشناسى از پیشوند پَرَ (Para) به معنى پیرامون و گرداگرد، و دَئز (daeza) به معنى انباشتن و روى هم چیدن و دیوار نهادن ساخته شده است. و پَرَدَئزَ(Paradaeza) به معناى: باغ و محوطه دیوار کشیده شده مىباشد. این واژه نیز در گذر زمان با دگرگونىهایى روبرو شده است و به شکلهایى چون: پردیس، فردیس و سرانجام فردوس بکار رفته است. جدیدترین شکل تلفظ اروپایى آن کلمه «پاریس» است که زینتبخش پایتخت فرانسه مىباشد. بنابراین کلمه فردوس با «پارادائز» (Paradis)انگلیسى و فرانسوى از یک ریشه است. البته گروهى نیز کلمه «پاریس» را متخذ از زبان لاتینى دانستهاند. عفریت: دیدگاهها به فارسى بودن این واژه متمایل است. عبقرى: به نظر مىرسد که واژهاى ایرانى باشد. طین: یک هزوارش پهلوى است. صُلْب: با تردید واژهاى ایرانى است. سِوار: از اصل فارسى است. سَرْد: ایرانى است. سربال (شلوار): واژهاى ایرانى است. سرادق: (سراپرده) واژهاى ایرانى است. سراج: فارسى است. جهنّم: منوط به تحقیق بیشترى است. جند: اصلى ایرانى دارد. جُناح: اصلى فارسى دارد استبرق: فارسى است بنّاء: از آرامى بنارسى راه یافته است. باب: فارسى است. 5 - ابلیس: (Iblis) در انگلیسى معادل (Diabolos) و (satan) و در فرانسه (Diable)، درباره دو کلمه ابلیس و شیطان در مقاله جداگانهاى توضیح داده شده است.13 6 - أجْر: (Ajr( sanction - punishment - reward به معناى پاداش و مزد. در اغلب سورهها این کلمه آمده است. جمع آن «اجور» و صورتهاى فعلى آن مثل «أَجَرَ» و در سوره قصص در ماجراى کار کردن موسى نزد شعیب و از زبان دختر شعیب «صفوراء» که بعدها به همسرى موسى آمد به صورت فعل امر «إستأجره» بکار رفته است. فعل أجَرَ (مزد پرداخت) ظاهراً از روى صورت اسمى آن ساخته شده است. بعضى از دانشمندان زبانشناسى از جمله زیمّرن آن را از ریشه اکدى و به معناى یاد شده گرفته است و همچنین در آن زبان به معنى مزدور نیز آمده است. از همین ریشه واژه آرامى و سریانى آن نیز به معنى مزدور به کار رفته است. محتمل است که واژه از زبان آرامى وارد دستگاه زبانى عربى شده باشد. لازم به توضیح است که خط آرامى چه آرامى جدید و چه قدیم. داراى نارسایىهاى معمول در خطهاى آسیایى است خطّ آرامى مرکب از حروف بى صدا است که تنها دو حرف مصوت اشباع شده در آن منظور است و به صدا در آوردن آن مشکلى اساسى است به ویژه در زبانهاى غیر سامى. واژه «اجر» در زبان سریانى (زبان سوریه باستان و زبان متون مقدس وحیانى پیش از عبرى) بیش از آرامى یهودى متداول است. 7 - أحْبارْ (Rabbis)=(Ahbar) سوره 5 (مائده) آیه 63-44/سوره 9 (توبه) آیات 34-31 جمع حِبرٌ یا حَبْر به معنى فقیه یهودى یا دانشمندان جهود راغب اصفهانى در «المفردات» آن را از «حبر» به معناى اثر و نشان به جاى گذاشتن (مانند اثر زخم) گرفته و معتقد است دانشمندان یهود را به علت اثرى که تعالیم ایشان به زندگى طالبان علم مىگذاشته است احبار مىنامیدند. (مفردات صفحه 104) این واژه نخست به صورت مفرد وارد زبان عربى شده و سپس بصورت جمع کاربرد یافته است. واژه «أحبار» از اصطلاحات فنى براى مناصب فقهى یهودان مىباشد. از معروفترین یهودانى که به مقام أحبارى رسیده بودند «کعب الأحبار» است که در میان مسلمانان به عنوان «جاعل الحدیث» معروف است. او از دین یهود به اسلام گرویده بود. 8 - آدَم (Adam) در سوره 2 (بقره) آیات: 31-34 در سوره 3 (آل عمران) آیات: 33-59 سوره 5 (مائده) آیه 27 سوره 7 (اعراف) آیات: 11-19-26-35-172 سوره 17 (اسراء) آیات: 61-70 سوره 18 (کهف) آیه 50 سوره 19 (مریم) آیه 58 سوره 20 (طه) آیات 115-120 سوره 36 (یس) آیه 60 این واژه در قرآن کریم همواره نام یک فرد خاص است و در مقایسه با همین نام در واژه عبرى و فینیقى به معناى انسان به مفهوم عام به کار نمىرود، اگر چه این روند در ترکیب «بنى آدم» در سوره 7 (سوره اعراف) آیه 26 تا حدى به هم مىخورد یعنى در اینجا بنى آدم را تا حدى مىتوان گفت که اسم خاص نبوده و خطاب عام به همه آدمیان مىباشد. این واژه به طور مستقیم از تورات گرفته شده است اگر چه بسیارى از اهل لغت مسلمان، آن را عربى سره دانستهاند. بنگرید به: المعرّب (جوالیقى صفحه 8) و همچنین درباره اشتقاق آن نگ به: «مفردات راغب صفحه 12« اگر چه اتفاق آراء بر آن است که این واژه عبرى است اما بعضى از روایتها نیز آن را سریانى اصیل دانستهاند. براى اطلاع از تفاوتهاى کلمات انسان بشر و آدم بنگرید به: «خلقت انسان: یدالله سحابى» و «خلقت انسان از آقاى مشکینى» و «جلدهاى جزء اول و دوم تفسیر المیزان: علامه طباطبایى» 9 - «إدْریس» = (Idris) = (Enoch) سوره 19 (مریم) آیات: 56 (به صورت مصرّح) و 57 (به صورت مضمر) سوره 21 (انبیاء) آیه: 85 براى اطلاع کامل از ادریس و چهار پیامبر زنده دیگر بنگرید به مقاله نگارنده در: فصلنامه بینات شماره 43 پاییز 83 با عنوان: «درسى از ادریس» 10 - «أرائک» (Araik) = (kinglytable) «تخت شاهى» (king dom table) جمع اریکه: اورنگها سوره 18 (کهف) آیه 31 سوره 36 (یس) آیه 56 سوره 76 (انسان) آیه 13 سوره 83 (مطفّفین) آیه 23 و 35 این واژه را تنها در آیاتى از قرآن مىتوان دید که به توصیف خوشىهاى اهل بهشت مىپردازد. صاحب مفردات و تاج العروس به صورت مبسوط درباره این واژه بحث کردهاند بعضى از اهل لغت آن را حبشى دانستهاند که در این باره البته تردید دارند و پارهاى دیگر نیز احتمال مىدهند که واژه ریشهاى ایرانى داشته باشد براى اطلاع بیشتر درباره این واژه بنگرید به کتاب پژوهشگر آلمانى ژوزف هورویتس (Horovitz) با عنوان «بررسىهاى قرآنى» 11 - آزر (Azar) سوره انعام آیه 74 نام عموى حضرت ابراهیم، در کتابهاى سیره پیامبران نام پدر حضرت ابراهیم را «تارُخْ» نوشتهاند. نکتهاى که در کتاب توماس هاید (Hyde) استاد شرق شناس دانشگاه آکسفورد دیده مىشود، این است که او معتقد بود: «آزر نام پدر ابراهیم در زمان شرک بوده و پس از آنکه وى ایمان آورده به تارح (Terah)شهرت یافته است» که این موضوع با اساس دیانت پیامبران توحیدى در مباینت است. براى اطّلاع از دیدگاههاى هایدنک به «تاریخ ادیان ایرانى صفحه 62« چاپ اکسفورد 1700 م اما در مورد کلمه آزر، زبان شناسان معتقدند که اصل آن به دو صورت عازر و آزر در زبان عربى به صورت العازر باز مىگردد. بعضى نیز آزر را به آذر که در فارسى پهلوى نام دیو یا خداى آتش است ارتباط مىدهند. چنان که آذربان به معنى نگهبان آتش است. 12 - إرَمْ (Iram) سوره 89 (فجر) آیه 7 در ترکیب «ارم ذات العماد» صفت شهر قوم عاد دانشمندان زبان شناس این واژه را متعلق به نواحى عربستان جنوبى مىدانند. 13 - «أساطیر» (Asatir) - (Myth) سوره 6 (انعام) آیه 25 سوره 8 (انفال) آیه 31 سوره 16 (نحل) آیه 24 سوره 23 (مومنون) آیه 83 سوره 25 (فرقان) آیه 5 سوره 27 (نحل) آیه 68 سوره 46 (احقاف) آیه 17 سوره 68 (قلم) آیه 15 سوره 83 (مطففین) آیه 13 به معنى افسانهها، قصهها، داستانها این واژه در همه آیات به صورت ترکیب «اساطیر الاولین» (داستانهاى پیشینیان) به کار رفته است این واژه در واقع صفتى بود که اهل مکه داستانهاى خوانده شده توسط حضرت رسول را که بر آنان مىخواند به آن توصیف مىکردند. دانشمند اتریشى آلویس اشپرنگر (1893-1813 م( Sprenger به غلط معتقد است که «اساطیرالاولین» نام کتابى است که حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم آن را در اختیار داشته است. اما «نولدکه» و همکار و دستیارش «فردریش شوالى» این نظر اشپرنگر را نپذیرفتند. این جمله بیشتر از زبان نضربن الحارث در طعن به قرآن شنیده شده است. اسطوره از دیدگاه پدیدارشناسى عبارتست از: روایتى نمادین درباره آفرینش ایزدان - قدّیسان - قهرمانان - دیوان و موجودات ماوراء طبیعى نگ به: «زیر آسمانههاى نور صفحه 9» اسطوره با افسانه فرق مىکند. افسانه عبارت از داستانى سرگرم کننده و غیرعادى است. موجودات اسطورهاى طبیعى نیستند بلکه فراطبیعىاند مانند ایزدباد (رایو)، ایزدآب و... اسطوره را از سَطَرَ به معنى نوشتن مىگیرند اما خود فعل سَطَرَ خود مشتق از سَطْر است و واژه اخیر را برگرفته از آرامى دانستهاند. نظر دیگر آن است که اسطوره از کلمه «ایستوریاى» یونانى گرفته شده است. «نظر اشپرنگر» براى اطلاع بیشتر در خصوص اسطوره نگ: «جستارى چند در فرهنگ ایران» از شادروان دکتر مهرداد بهار و همچنین «رؤیا - اسطوره - حماسه» از دکتر میرجلال الدین کزازى و کتاب «گستره اسطوره» مجموعه گفت و گو با اسطوره شناسان معروف ایرانى».
پی نوشت ها
________________________________________
1) فصلنامه پژوهشهاى قرآنى «قرآن و واژگان بیگانه» شماره 34، سال نهم، تابستان 1382، ویژه قرآن و حقوق (217 - 206 )1 2) نک: «واژههاى دخیل در قرآن مجید» آرتور جفرى، ترجمه فارسى، 97. 3. Zimmern, H.)Akhadische Fremd Worterals Beweisfur babylonischen Kulture in Fluss.( Leipzig, 1917 4) پس از این هر ارجاعى که به جدول بلاشر و روایت ابن عباس مىشود از دو منبع زیر است: «سیر تحول قرآن، مهدى بازرگان» صفحه 24، «قرآن در اسلام، علامه طباطبایى»، 121-26. 5) نویسنده کتابهایى چون «محمّد و قرآن» و کتابى با مشخصات زیر: (Das leben and die leneredes Mohammad, 3 vols. Berlin, 1861-5) 6 و 7) نک: «واژهاى دخیل در قرآن مجید» صفحات 98-99 و همچنین بنگرید به مقاله «طیراً ابابیل» مجله سخن، سال اول شمارگان 7و8 بهمن و اسفند 438-39 1322. 8) براى مزید اطلاع از اشعار امیة ابن ابى الصلت بنگرید به ویرایش کامل اشعار او توسط فردریک شولتس (F.Schulthess) 9) براى مزید اطلاع بنگرید به مقاله «نگاهى به واژه حنیف در قرآن» تالیف نگارنده، بیّنات سال نهم شماره 3، پاییز 81 10 و 11) نک به: «تفسیر سوره واقعه» دکتر سید محمد باقر حجتى، چاپ دوم 1374، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 81 و همچنین با اندک تفاوتى «نقش بر آب» دکتر عبدالحسین زرینکوب، ذیل شرح بر «غزل الا یا ایها الساقى» انتشارات علمى. 12) بنگرید به: Lagarde. pde. (Gesammelte Abhandlungen). leipzig, 1866 "Persische studint. Gottigen." 1884 13) نک: مقاله (یأس ابلیس) نوشتارى درباره تراژدى شیطان و دوگانگى او در انتخاب.
info@qura
پی نوشت ها
________________________________________
1) فصلنامه پژوهشهاى قرآنى «قرآن و واژگان بیگانه» شماره 34، سال نهم، تابستان 1382، ویژه قرآن و حقوق (217 - 206 )1 2) نک: «واژههاى دخیل در قرآن مجید» آرتور جفرى، ترجمه فارسى، 97. 3. Zimmern, H.)Akhadische Fremd Worterals Beweisfur babylonischen Kulture in Fluss.( Leipzig, 1917 4) پس از این هر ارجاعى که به جدول بلاشر و روایت ابن عباس مىشود از دو منبع زیر است: «سیر تحول قرآن، مهدى بازرگان» صفحه 24، «قرآن در اسلام، علامه طباطبایى»، 121-26. 5) نویسنده کتابهایى چون «محمّد و قرآن» و کتابى با مشخصات زیر: (Das leben and die leneredes Mohammad, 3 vols. Berlin, 1861-5) 6 و 7) نک: «واژهاى دخیل در قرآن مجید» صفحات 98-99 و همچنین بنگرید به مقاله «طیراً ابابیل» مجله سخن، سال اول شمارگان 7و8 بهمن و اسفند 438-39 1322. 8) براى مزید اطلاع از اشعار امیة ابن ابى الصلت بنگرید به ویرایش کامل اشعار او توسط فردریک شولتس (F.Schulthess) 9) براى مزید اطلاع بنگرید به مقاله «نگاهى به واژه حنیف در قرآن» تالیف نگارنده، بیّنات سال نهم شماره 3، پاییز 81 10 و 11) نک به: «تفسیر سوره واقعه» دکتر سید محمد باقر حجتى، چاپ دوم 1374، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 81 و همچنین با اندک تفاوتى «نقش بر آب» دکتر عبدالحسین زرینکوب، ذیل شرح بر «غزل الا یا ایها الساقى» انتشارات علمى. 12) بنگرید به: Lagarde. pde. (Gesammelte Abhandlungen). leipzig, 1866 "Persische studint. Gottigen." 1884 13) نک: مقاله (یأس ابلیس) نوشتارى درباره تراژدى شیطان و دوگانگى او در انتخاب.
info@qura