آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

این نوشتار به انواع و چگونگی بهره گیری از مبانی کلامی در قرآن می پردازد. نویسنده بهره گیری از مبانی کلامی را در سه محور: 1- اثبات منبع بودن قرآن 2- تعیین قلمرو آیات الاحکام 3- تعیین متدولوژی استنباط از قرآن بررسی می کند و در جریان بحث از دیدگاه اخباریان نسبت به قرآن، بهره گیری از شیوه های عرفی و سنتی در استنباط از قرآن سخن می گوید، و در پایان از تعیین روش دریافت مبانی کلامی از قرآن یاد می کند.

متن


مبانى کلامى اجتهاد و منابع آن به خاطر اهمیّت زیاد باید مورد توجّه و بررسى جدى قرار گیرد، چرا که تحقیقات صورت گرفته در مورد آن ناقص و بسیار اندک است. در واقع تنها هنگامى از فقیهى منضبط مى‏توان سخن گفت که مبانى عقیدتى و مبنایى آن از یکدستى و هماهنگى کامل و صحیحى برخوردار باشد؛ این بدین معنى است که فقیهان علاوه بر رعایت چارچوبه‏ها و زمینه‏هاى اجتهاد، به هماوردى با یکدیگر از رهگذر نگرش کلامى نیز همّت گمارند و صاحب هر ایده و نظرى به جاى مجادله و تأکید بر مباحث غیر پایه‏اى به طرح مبانى و باورهاى کلامى خویش اهتمام ورزد. در این صورت دسته‏بندى این مبانى، راه را براى تنقیح و تکثیر آن باز خواهد کرد، و از این طریق مى‏توان به ضابطه‏مندى بیشتر فرایند استنباط و نتیجه بخشى گسترده‏تر گفت‏وگوى فقهى خوش بین‏تر و امیدوارتر بود. آنچه در این میان از اهمّیّت ویژه برخوردار مى‏باشد بررسى مبانى کلامى استنباط از قرآن کریم است. شاید بتوان گفت که رجوع کم رنگ به قرآن کریم جهت استنباط، تا حدودى از عدم تنقیح مبانى کلامى استنباط از قرآن ناشى مى‏شود. امروزه مشکل بزرگ ما آن است که به جاى سامان دادن به مطالعاتى منبع شناسانه و تعیین منطقى میزان اثر گذارى هر منبع در حوزه فقه، فقط به سراغ سنّت مى‏رویم و تقریباً همه فضاى تنفّس موضوعات پژوهشى این حوزه را به سنّت اختصاص داده‏ایم. شکستن سدهاى این ارتکاز تأثیرگذار مى‏تواند به شکل‏گیرى زوایاى تازه بینجامد و دریچه‏هاى جدیدى را به سمت مطالعات فقهى و چشم اندازهاى استنباطى باز کند. به نظر مى‏آید «سنّت محورى فقهى» اگر چه پاره‏اى از ابعاد آن درست و کاملاً مستدل است، ولى ابعادى از آن بیش از آنکه بر بنیان‏هاى صحیح و نیازهاى فقهى استوار باشد محصول به فراموشى سپردن روش‏هاى پیچیده‏ترى مانند بهره‏گیرى از قرآن است. تأکید بر نقش سنّت تا آنجا پیش رفته که اگر در مواردى محدود و به صورت مهار شده نیز به قرآن کریم استناد مى‏شود، معمولاً این کار بعد از آن صورت مى‏گیرد که فقیه به پشتوانه روایتى از دل سنّت به سطحى از آرامش دست یافته است و تنها به منظور تقویت و تأکید سنّت و گاهى نیز به مثابه تبرّک و تیمّن به قرآن کریم مراجعه مى‏کند.
بهره‏گیرى از مبانى کلامى نسبت به قرآن
توجّه به موضوع یاد شده در سه محور مهم قابل بحث و تقسیم‏بندى است: 1. بهره‏گیرى از مبانى کلامى جهت اثبات منبع بودن قرآن. 2. بهره‏گیرى از مبانى کلامى جهت تعیین قلمرو آیات الاحکام. 3. بهره‏گیرى از مبانى کلامى در تعیین روش استنباط از قرآن.
1-1 بهره‏گیرى از مبانى کلامى جهت اثبات منبع بودن قرآن
این محور نسبت به دو بحث بعدى از جایگاهى بنیادین برخوردار است؛ چه آنکه پرسش اصلى در این محور آن است که آیا قرآن منبع استنباط واقع شود یا خیر؟ مشخّص است که پاسخ صحیح به این پرسش پیش شرط ورود در دو موضوع بعدى ]نقش مبانى در تعیین قلمرو قرآن و شیوه‏هاى استنباط از آن [به شمار مى‏آید. تا زمانى که منبع بودن قرآن براى استنباط اثبات نگردد، سخن گفتن از تعیین قلمرو آیاتى که مى‏توان از آنها استنباط نمود و یا بحث درباره شیوه‏هاى استنباط از قرآن و مبانى کلامى آنها بى معنى خواهد بود. همچنین بحث از امکان استنباط از قرآن در گرو مثبت و یا منفى بودن پاسخ به این پرسش است که آیا قرآن براى عرف و عموم مردم فهم‏پذیر است یا خیر. اگر فهم‏پذیر بودن قرآن ثابت شود، در نتیجه امکان استنباط از آن را مى‏توان پذیرفت و اگر عکس آن یعنى فهم‏ناپذیر بودن قرآن اثبات شود و یا دست کم فهم‏پذیر بودن آن ثابت نگردد، راهى براى پذیرش امکان استنباط از قرآن باقى نمى‏ماند. به همین دلیل است که بسیارى از عالمان عرصه فقه و علوم قرآنى کوشیده‏اند بر فهم‏پذیر بودن قرآن اقامه دلیل و برهان نمایند، که پاره‏اى از این دلایل را تمسّک به مبناهایى کلامى تشکیل مى‏دهد و ما از آنها سخن مى‏گوییم:
الف - مبناى کلامى معجزه بودن قرآن
برخى از اصولیان فهم‏پذیر بودن قرآن را با تمسّک به مبناى اعجاز قرآن اثبات نموده‏اند. یکى از ایشان آیت اللَّه خویى است. وى در رد این استدلال که الفاظ قرآن رموزى است که فقط نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله و معصومین‏علیهم السلام آن را مى‏فهمند، چنین مى‏گوید: «اینکه قرآن از سنخ رمزها باشد با این حقیقت که قرآن معجزه ارشاد کننده خلق به سوى حق است کاملاً منافات دارد، پس اگر براى قرآن ظهورى که اهل لسان آن را بفهمند در کار نباشد معجزه بودن آن دچار اختلال خواهد شد.1 ب - مبناى کلامى حکمت مبناى کلامى حکیم بودن خداوند در دوره رویارویى اصولیان و اخباریان، به مبنایى جهت اثبات استنباط از قرآن نزد اصولیان بدل شد؛ با این استدلال که خداوند به دلیل حکیم بودن و دورى نمودن از لغو، به سخنى که معناى آن فهمیدنى نیست تکلّم نخواهد کرد و اراده معناى خلاف ظاهر نیز نمى‏کند. وحید بهبهانى در اثبات معنادارى قرآن و فهم پذیرى معناى آن مى‏گوید: «خداوند در خطاب خود سخنى را که معناى آن فهمیده نمى‏شود نخواهد گفت».2 ناگفته نماند در صورتى مى‏توان با تمسّک به مبناى حکمت، فهم‏پذیر بودن قرآن را براى عموم اثبات کرد که پیش از آن مبناى «مخاطب بودن عرف براى کلام شارع» را به اثبات رسانده باشیم. بر این اساس در برابر اخباریان - که از آغاز منکر توجّه خطاب خداوند به غیر معصوم هستند - استدلال یاد شده ناکافى است؛ زیرا در صورت صحّت مبناى آن، مقتضاى حکمت آن است که خداوند به کلامى که مخاطب اصلى نمى‏فهمد تکلّم نکند. در این صورت، فهم و عدم فهم کسانى که اصلاً مخاطب نیستند به هیچ وجه معیار نیست.3
مرورى بر دیدگاه اخبارى‏ها در ارتباط با قرآن
چون اخباریان در اثبات یکى از اصلى‏ترین ادعاهاى خویش، یعنى عدم امکان استفاده و استنباط مستقیم از قرآن - آگاهانه یا ناآگاهانه - از برخى مبانى کلامى بهره گرفته‏اند، ازین‏رو لازم است به مهم‏ترین آن مبانى و دیدگاه‏ها اشاره شود:
الف: قرآن مخاطبان خاص دارد
این مبناى کلامى در روایات منعکس شده است. اخبارى‏ها از این مبناى کلامى نتیجه گرفته‏اند که با توجّه به اینکه استنباط از مقوله فهم است، تنها امامان هستند که به قرآن علم دارند و اگر افراد عادى که مخاطبان واقعى قرآن نیستند به سراغ آن روند دچار اشتباه و خطابینى خواهند شد و در عمل تنهاره آورد رجوع آنها انباشت فهم‏هاى اشتباه و نابجا از این کتاب الهى خواهد بود. محققّ کرکى مى‏گوید: «اِنّ القرآن نزل على وجه التعمیة بالنسبة اِلى أذهان الرّعیة».4 در پاسخ به این برداشت نه چندان عمیق اخباریان از روایتى که منشأ شکل‏گیرى مبناى کلامى «خاص بودن مخاطبان قرآن» است مى‏توان گفت: گاه از یک عقیده کلامى درست، تصویرى نادرست در ذهن نقش مى‏بندد، در این صورت اگر آن عقیده را با همان تصویر، مبنایى براى یک اندیشه قرار دادیم آن اندیشه از اعتبار ساقط است. به تعبیر دیگر، در بهره‏گیرى از یک اعتقاد کلامى علاوه بر درست بودن اصل آن، لازم است تصویرى مبهم، تک بعدى و غیر شفّاف از آن نداشته باشیم، و گرنه پشتوانه قرار دادن آن براى اندیشه سازى غیر منطقى است.5 در مورد «مخاطب بودن امامان براى قرآن» همین وضعیت وجود دارد. آنان بدون اینکه تصویرى درست از مراد نهایى روایت داشته باشند به برداشتى سطحى از آن بسنده کرده‏اند. «مخاطب بودن ائمه براى قرآن» به دو شکل تفسیرپذیر است: 1. آنان مخاطب انحصارى قرآن هستند. 2. آنان مخاطب ویژه قرآن مى‏باشند. اخباریان به تفسیر اوّل اعتقاد دارند؛ امّا این باور صحیح نیست؛ زیرا از نظر عقل هیچ مانعى نیست که براى قرآن به صورت هم زمان، مخاطبانى متعدد و به لحاظ میزان ادراک و برداشت متفاوت، وجود داشته باشد. به تعبیر دیگر، هر چند باید پذیرفت که عبور از ظواهر قرآن و دست یابى به راز و رمزهاى مفهومى و بیانى آن تا اندازه زیادى از حوزه تیررس مخاطبان عام قرآن بیرون است، امّا فهم ظاهر آن این چنین نیست. بلکه فهم اولیه و ظاهر آیات براى همه میسّر است و از آن جا که ظواهر قرآن متضمّن احکام بسیارى مى‏باشد، همین میزان از توانایى مخاطبان عام در فهم و برداشت از ظواهر قرآن کفایت مى‏کند تا این کتاب مهم را در شمار منابع اصلى استنباط و در پیشاپیش آنها قرار دهیم.6
ب: عدم اختلاف در قرآن
اخبارى‏ها از مبناى کلامى «عدم اختلاف در قرآن» چنین برداشت کرده‏اند که بهره‏گیرى از قرآن در فقه درست نیست، منطق ایشان در این زمینه آن است که در صورت استفاده از قرآن، به دلیل فهم‏هاى متفاوت فقیهان از آن، استنباطهاى متعدد رخ خواهد داد. و این باعث پیدایش اختلاف در قرآن به شمار مى‏آید. از این‏رو ناگزیر باید از منبع دانستن قرآن صرف نظر کرد. آنان تلاش مى‏کنند توضیح دهند که با منبع دانستن قرآن مجبور خواهیم شد این کتاب آسمانى را برخلاف مبناى کلامى خویش اختلاف‏پذیر بدانیم. محققّ کرکى مى‏گوید: «القرآنُ اِنّما نَزَّلَ على محمّد و آله علیهم السّلام و هو عندهم واضحُ مُبیّنَ لا اخْتلافَ فیه و اِنّما اختلافُه ظاهرٌ بالنّسبَةِ الینا و نحنُ مأمورونَ بالرّجوع اِلیهم فى تفسیره و تأولیهِ و معرفةِ المرادِ مِنه».7 در پاسخ چنین باید گفت: بین دو موضوع «اختلاف در قرآن» و «اختلاف در برداشت از قرآن» باید فرق گذاشت، هیچ گاه نباید وقوع اختلاف در برداشت از قرآن را به معناى وجود اختلاف در قرآن به شمار آورد. آنچه مبناى کلامى است اوّلى است نه دوّمى؛ بنابراین‏از مبناى‏کلامى «عدم اختلاف در قرآن» نمى‏توان استنباط از آن را به دست آورد.
بهره‏گیرى از مبناى کلامى جهت تعیین قلمرو آیات الاحکام
در تعیین قلمرو و تعداد آیات الاحکام چند دیدگاه وجود دارد که به مهم‏ترین آنها اشاره مى‏شود: 1 - آیات الاحکام سیصد آیه است.8 2 - آیات الاحکام پانصد آیه است.9 3. آیات الاحکام نهصد آیه است. این دیدگاه متعلّق به عبداللَّه مبارک است. 4. همه یا بیشتر آیات در معرض استنباط قرار دارند.10 پرسش اصلى در این خصوص آن است که آیا کسانى که همه یا بیشتر آیات را در معرض استنباط مى‏دانند از مبانى کلامى تأثیر پذیرفته‏اند؟ در پاسخ باید گفت: یکى از مبانى کلامى، معجزه بودن قرآن است، که نسبت به ماهیت اعجازش بحث‏هاى فراوانى صورت گرفته است. عده‏اى آن را در ویژگى‏هاى بیانى و فصاحت و بلاغت منحصر مى‏دانند و پاره‏اى ضمن تأکید بر این موضوع مقولات دیگرى را نیز مشمول اعجاز دانسته‏اند. یکى از آن موارد اعجاز تشریعى است، که تفسیرهاى متفاوتى از آن ارائه گردیده است؛ مانند اعجاز تشریعى از نظر کمال؛ بدین معنى که قرآن کریم بهترین قوانین لازم را براى سعادت بشرى ارائه نموده و این امر از هیچ یک از مکاتب قانون گذار برنمى‏آید. تفسیر دیگر آنکه، اعجاز تشریعى در جامعیّت و پوشش دهى هم زمان نسبت به عرصه‏هاى مختلف است. به تعبیر دیگر، گرد آوردن و تلفیق نمودن میان عرصه‏هاى گوناگون وضعیتى است که تنها قرآن از عهده آن بر آمده است. تفسیر سوم آنکه قرآن در چگونگى ارائه قوانین معجزه کرده است؛ یعنى اگر قانون‏گذار در متون قانونى از راه ارائه مواد و تبصره‏هاى قانونى قادر به قانون گذارى شده است، قرآن به صورتى شگفت‏انگیز و استثنائى توانسته در قالب جملات کوتاه و با بهره‏گیرى از تمام ظرفیت نهفته در تعبیرها به ارائه همزمان احکام بپردازد. واقعیت این است که این تفسیرها قابل جمعند و مى‏تواند همه درست باشد. کسانى که تمام و یا بیشتر قرآن را در معرض استنباط مى‏دانند به تفسیر دوم یا سوم راجع به اعجاز تشریعى نظر داشته‏اند و طبیعى است که اگر اعجاز تشریعى را به اعجاز از نظر جامعیّت توجّه قرآن به عرصه‏هاى گوناگون تفسیر کنیم، که تعداد آیات الاحکام بر خلاف مشهور، سیصد یا پانصد آیه نخواهد بود؛ بلکه هر آیه یا بسیارى از آیات داراى حکم و یا احکامى هستند و انحصار آیات به این تعداد نتیجه دلالت‏هاى مطابقى آیات مى‏باشد و طبیعى است که قرآن به اقتضاى اعجاز در شیوه ارائه، فراتر از تکیه بر دلالت‏هاى مطابقى است.11
بهره‏گیرى از مبانى کلامى در تعیین متدلوژى استنباط از قرآن
در بررسى این موضوع، با دو فراز اصلى روبه‏رو هستیم: 1. بهره‏گیرى از شیوه‏هاى عرفى در استنباط از قرآن. 2. میزان بهره‏گیرى از سنّت در استفاده و برداشت از قرآن.
بهره‏گیرى از شیوه‏هاى عرفى
مبناهاى کلامى بهره‏گیرى از شیوه‏هاى عرفى شامل موارد بسیارى است که برخى از آنها عبارتند از: سخن گفتن خداوند به زبان عرف، ضرورت استفاده از مفهوم و منطوق در بهره‏گیرى از قرآن. استفاده از مبناى نخست در اثبات صحّت به کارگیرى شیوه‏هاى عرفى در استنباط از قرآن کاملاً صحیح و منطقى است؛ زیرا اگر بپذیریم که قرآن به زبان محاوره عرفى نازل شده است، باید قبول نماییم که مى‏توان قاعده‏ها و قالب‏هاى این محاوره را در استنباط از قرآن به کار گرفت؛ همان گونه که بسیارى از اصولیان با استناد به این مبناى کلامى، قاعده‏هاى متنوّعى را جهت بهره‏مندى از قرآن ارائه نموده‏اند. به عنوان نمونه، حضرت امام خمینى‏رحمه الله با تمسّک به این مبنا که «در تشخیص مفاهیم و مصادیق عناوین وارد شده در کلام شارع، معیار عرف است»، امر تشخیص عناوین وارد شده در شرع را از دو جهت مفهوم و مصداق به عرف وا مى‏گذارند. ایشان مى‏فرمایند: «از آن جا که خطاب‏هاى شارع با عرف مانند خطاب‏هاى عرف با عرف است و براى او رویّه‏اى خاص غیر از رویّه عقلا وجود ندارد، پس به ناچار در تشخیص مفاهیم وارده در خطاب‏هاى شارع و نیز مصادیق آنها نظر عرف متّبع است».12 در زمینه دوم باید گفت: اگر بپذیریم که خطاب‏هاى قرآن به زبان عرفى شکل گرفته است، استفاده از مفهوم و منطوق که دو قالب بیانى در عرف مى‏باشند، به عنوان شیوه‏اى جهت استنباط از قرآن قابل طرح است. مرحوم کاشف الغطا از جمله کسانى است که بدین مورد تصریح و توجّه نموده است. وى پس از تأکید بر اینکه انسان مى‏تواند خطاب‏هاى خداوند را بفهمد، مى‏گوید: «در تحقّق و اعتبار فهم، تفاوتى میان مستند بودن آن به منطوق یا به مفهوم نیست؛ هر چند که مدلول بودن منطوق اوّلاً و بالذات است و مدلول بودن مفهوم ثانیاً و بالعرض است». وى در همین چارچوب هفت سنخ مفهوم را نام مى‏برد که از نظر خودش داراى اعتبار مى‏باشد: مفهوم شرط، مفهوم بدایت، مفهوم غایت، مفهوم اولویت، مفهوم علّت، مفهوم تلازم، مفهوم اقتضا.13 نکته قابل توجّه در مورد شیوه‏ها و مبانى عرفى آن است که فقهاء در عمل از این مبناها جهت استنباط از قرآن بهره‏گیرى کرده‏اند؛ امّا واقعیّت این است که آنچه رخ داده بسیار اندک و پراکنده است. از جمله آنها مى‏توان به استنباط از قرآن بر اساس سیاق و بر اساس کنایه گویى اشاره نمود. درباره مورد اوّل (استنباط بر اساس سیاق) چنین باید گفت: سیاق محصول چینش کلمات و نوع به کارگیرى آنها در جملات است و از دل هم نشینى و هماهنگى کلمات و جمله به وجود مى‏آید و یک جمله‏اى گسترده، کش دار و قبض و بسطپذیر را براى مخاطبان خود ایجاد مى‏نماید. خداوند متعال از این شیوه در سخن گفتن با بشر در قرآن کریم بسیار استفاده نموده است و به یقین کلام خداوند را باید حاوى نغزترین و بزرگ‏ترین سیاق گذارى‏هاى در دسترس بشر دانست. خداوند گرچه با زبان مردم با آنها سخن گفته، امّا علم و حکمت خود را به اندازه ظرفیت کلام و فهم بشر، در قرآن سارى و جارى نموده است و با استفاده از سیاق گذارى در کلام خویش نکته‏ها و مطالبى را تبیین نموده و از جمله آنها همین حکمت‏هاست که باید مورد شناسایى قرار گیرند و حاصل این سیاق‏شناسى در قرآن مى‏تواند به کمک استنباط بشتابد. در واقع با دقّت و رمزگشایى از سیاق جمله‏هاى قرآنى مى‏توان دریچه هایى از کشف کاربردى مفاهیم قرآن را به سوى استنباط گشود تا فقها برنامه‏اى مشخّص و در چارچوبه‏اى قابل پیگیرى به دخالت دادن قرآن در فرایندهاى استنباطى خود همّت گمارند؛ ولى سوگمندانه به دلیل وجود مشکلاتى همچون غیرمنتظم بودن و غیر آگاهانه بودن، کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. یکى از عالمانى که در استنباطهاى اصولى و فقهى خویش از این شیوه بهره گرفته، حضرت امام خمینى‏رحمه الله است. به عنوان مثال یک نمونه از بهره‏گیرى‏هاى ایشان در این شیوه را ذکر مى‏کنیم که مربوط به ادله اثبات عدم حجیّت ظن مى‏باشد. یکى از آن ادله، آیه شریفه «و لا تَقْفُ ما لیس لک به علمٌ» ]اسراء /36 ]است. برخى گفته‏اند: از این آیه نمى‏توان عدم حجیّت ظن را در امور فرعى اثبات کرد، زیرا توجّه آیه به اصول اعتقادى است. حضرت امام خمینى‏رحمه الله با تمسّک به سیاق آیه، اثبات مى‏کنند که آیه به احکام فرعى و غیر اعتقادى نظر دارد، یا دست کم اعم از هر دو مى‏باشد؛ ایشان مى‏فرمایند: «فإنّه فى سیاق الآیاتِ النّاهیة عن الامور الفرعیة، فلا یختصُّ بالاصول؛ لو لا اختصاصه بالفروع»14. درباره مورد دوم (استنباط بر اساس کنایه گویى) نیز حضرت امام خمینى‏رحمه الله معتقدند که خداوند کنایه گویى نموده و این شیوه را در قرآن کریم به کار گرفته است و به همین دلیل در موارد کنایه در قرآن، حکم را باید مناسب با معناى کنایى آن دریافت کرد. وى در مورد آیه «فلا تَقُلْ لهما اُفٍّ» ]اسراء /23 ]معتقد است که خداوند نخواسته از اف گویى نهى کند، بلکه در مقام کنایه مى‏خواهد بگوید پدر و مادر را اذیت مکنید.15
میزان بهره‏گیرى از سنّت در استفاده و برداشت از قرآن
درباره میزان بهره‏گیرى از سنّت در استنباط فقها از قرآن کریم دو دیدگاه گوناگون وجود دارد که از تأثیرپذیرى از مبانى کلامى دور نمانده‏اند. آن دو دیدگاه عبارتند از: 1. عدم نیازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن 2. نیازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن. طبق دیدگاه اوّل، قرآن به تنهایى از عهده تبیین احکام شرعى بر مى‏آید و براى شرح شدن نیازى به سنّت ندارد. این دیدگاه در قرن دوم توسطّ گروه اندکى ارائه شد و با از بین رفتن آنان نیز از میان رفت. مستند این دیدگاه عبارت «تبیاناً لکل شى‏ء» بودن یا «بیان بودن قرآن» بود. امّا دیدگاه دوم مورد پذیرش بیشتر قرار گرفت و براى اثبات آن به دلایلى تمسّک شده است. یکى از این دلایل مبناى کلامى «برخوردارى قرآن از بطون» است، به نظر مى‏رسد که نیازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن اگر چه به دیدگاهى انکارناپذیر تبدیل شده است، ولى باید اذعان نمود که بخش هایى از ابعاد این موضوع حسّاس، شفّاف نیست؛ یکى از این ابعاد، «عرضه کردن روایات بر قرآن» است که در برخى احادیث منعکس شده است و طبق این احادیث باید روایات را به قرآن عرضه نمود و در صورت مخالفت با کتاب، آنها را کنار گذاشت.16 در این جا پرسش اصلى این است که «مخالفت» به چه معنى است؟ مگرنه آن است که سنّت، مفسّر و شارح کتاب است و بر طبق روایات باید از طریق سنّت به کتاب نگاه کرد؛ پس در این صورت چرا باید قرآن را محور قرار داد؟ همچنین وقتى گفته مى‏شود کتاب را مبنا قرار دهید و روایات را بر آن عرضه کنید، در واقع فهم مستقیم از کتاب توسّط مخاطب، به رسمیّت شناخته شده است، در حالى که طبق قاعده «شارح بودن سنّت نسبت به قرآن» باید از طریق روایات به قرآن نظر نمود. عالمان بى آنکه در این زمینه توجّه ویژه نمایند، معمولاً در فضاى به دست آمده از ذهنیت خود نسبت به نوع رابطه میان کتاب و سنّت، اقدام به اجتهاد نموده‏اند. آنچه بیشتر در این زمینه مشاهده مى‏شود، مراجعه کم رنگ به قرآن است. در هر صورت در این زمینه مى‏توان پاسخ‏ها و راه حل‏هاى متفاوتى ارائه داد که پاره‏اى از آنها از مبانى کلامى سرچشمه مى‏گیرند: 1. مراد از مبنا قرار دادن قرآن، آن بخش از قرآن است که فهم نهایى آن از طریق روایات شکل گرفته باشد؛ به این معنى که پس از دست یابى به معناى یک آیه، از طریق در نظر گرفتن روایات و احادیثى که به شرح آن آیه پرداخته‏اند، روایات مخالف با آن آیه کنار گذاشته مى‏شود. پس در واقع آیات تفسیر شده مبنا قرار مى‏گیرند، نه فهم ما از قرآن. 2. مراد از ارجاع به قرآن، نصوص قرآنى است، نه ظواهر آن؛ بنابراین اگر روایتى خلاف نصّ قرآن بود باید کنار گذاشته شود. طبق این منطق، اگر روایتى با ظاهر یک آیه مخالفت کرد، آن روایت پذیرفتنى است. 3. منظور از مخالفت با قرآن، مخالفت با مجموعه و روح قرآن است. مجموعه آیات داراى مذاق و آهنگ واحدى است و اگر روایتى با این ذوق و آهنگ واحد مخالفت کند، باید کنار گذاشته شود. 4. منظور از مخالفت با کتاب، مخالفت به صورت تباین است؛ این، دیدگاه امام خمینى «رضوان اللَّه علیه» است. از نظر ایشان مقصود از مخالفت با کتاب، مخالفت از نوع اطلاق و تقیید و یا عموم و خصوص نیست. امام با تمسّک به معناى «دور بودن ساحت قرآن از اختلاف» این مدعا را به اثبات مى‏رساند: «و قد أقر الامّة جمیعاً على أنَّ فى نفسِ الآیات مخصّصاتٍ و مقیّداتٍ تُقَدِّم بعضه بعضاً، مِن دون أن یختلفَ فیه اثنان، مع عدم عدّ ذلک تناقضاً و تهافتاً فى الکتابِ و لا مُنافیاً لقوله تعالى: «و لو کانَ مِنْ عند غیر اللَّه لَوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»17 و لیس ذلک الاّ عدم عدّ التّقیید و التّخصیص اختلافاً و تناقضاً فى محیط التّشریعِ و التّقنین».18 ایشان با این استدلال به این نتیجه مى‏رسد که منظور از مخالفت با کتاب در این روایات، مخالفت به صورت تباین و تعارض است: «فَلابُدَّ مِن إرجاعِ تلک الاخبار إلى المخالفاتِ الکلیّةِ الّتى تباین القرآن و تعارضه»19
تعیین شیوه دریافت مبانى کلامى از قرآن با بهره‏گیرى از مبانى کلامى
مفاهیم کلامى معمولاً به صورت ناپیدا و گاه سرزده به ذهن مخاطبان مى‏آید. بسیارى از پیش فرض‏هاى کلامى در حقیقت تنقیح نشده بوده و هر چند ناپیداست، به لحاظ ماهیت حسّاس و موقعیت تأثیر گذارى که دارند، در عمل نقش مبنایى در برخى از زمینه‏هاى فقهى ایفا کرده و تأثیراتى بزرگ را در ذهنیت فقهى بر جاى نهاده‏اند. به این ترتیب ضرورت دریافت مبانى کلامى از منابع آن و از جمله قرآن کریم، براساس روشى منطقى و درست آشکار مى‏گردد. در این میان نباید از نقش مبانى کلامى در تعیین شیوه منطقى بهره‏گیرى مبانى کلامى از قرآن غافل ماند.20 حضرت امام خمینى‏رحمه الله از این ظرافت به خوبى در این زمینه استفاده نموده است. شیوه‏اى که ایشان در مورد دریافت اعتقادات از قرآن ارائه مى‏کند تکیه نکردن بر ظواهر قرآن و اعتماد کردن بر دقّت‏هاى عقلى است. «... و أمّا الآیاتُ و الأخبارُ الواردةُ فى... المعارف و التّوحید، فلا یصحُّ تنزیلها على الفهمِ العُرفى بالتمسّک بظاهرها إذ ربما یؤدّى ذلک الى فساد الاعتقاد و الالحاد و الزّندقه، کقوله تعالى: «و جاءَ ربُّکَ و الملکُ صفّاً صفّاً» [فجر /22] و قوله تعالى: «و کلَّم اللَّهُ موسى تکلیماً» [نساء /162] و نظائرها، فإنّه لا یجوز حملها على ما هوَ المفهوم مِنه عند العوامِ و العرف، مثل المفهوم مِنْ قولک: «تکلّم زید» و «جاء عمرو» بل لابدَّ مِنْ حملها على ما هو المفهوم مِنها عقلاً؛ باعمال الدقّةِ العقلیة و هکذا الآیات الدّالة على اَنّهُ تعالى متکلّمٌ عالمٌ قادرٌ، «و هو معکم این ما کنتم» [الحدید /214] شاید اگر سخن امام را درست تحلیل کنیم به این نتیجه برسیم که پیش فرض وى در تعیین این شیوه، مبنا یا مبناهاى کلامى مانند «قرآن کتاب هدایت است» و «لطف بر خداوند سبحان واجب است» بوده است؛ زیرا تنها در صورت اعتقاد به مبناهایى از این دست است که به کارگیرى شیوه‏هاى بیانى به فساد و الحاد مى‏انجامد.22
پی نوشت ها
________________________________________
1 - ر.ک: الواعظ الحسینى البهسودى، سید محمّد سرور، مصباح الاصول، 122/2. 2 - بهبهانى، وحید، الرسائل الاصولیة، 111. 3 - فصلنامه تخصّصى فقه و حقوق، ش 20-22 1 4 - کرکى، حسین بن شهاب الدّین، هدایة الابرار الى طریق الائمة الاطهار، بغداد، مکتبة الوطنیة، چاپ اوّل، 304 5 - فصلنامه تخصّصى فقه و حقوق، ش 23 1. 6 - همان، 22-24. 7 - کرکى، حسین بن شهاب الدّین، همان، 91-93. 8 - غزالى محمّد بن محمّد، المستصفى من علم الاصول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 350/2. قرضاوى یوسف، الاجتهاد فى شریعة الاسلامیة، 15-17. 9 - طباطبایى، سید محمّد؛ مفاتیح الاصول،/576. علاّمه حلّى، مبادى الاصول الى علم الاصول، 239-241 10 - الشوکانى، ارشاد الفحول الى تحقیق الحق من علم الاصول، 249-250. 11 - همان، 250-260 12 - امام خمینى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذیب الاصول، 24-25/1. 13 - کاشف الغطا جعفر، کشف الغطا، 183-185/1. 14 - امام خمینى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذیب الاصول، همان، 25-30/1. 15 - التقوى الاشتهاردى، حسین، تنقیح الاصول (تقریر ابحاث الاستاذ الاعظم الامام الخمینى‏رحمه الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى‏رحمه الله، 396/2 1376 و 207-208/3. 16 - کلینى، محمّد بن یعقوب، الکافى فى الاصول، 69/1. نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، 304/17. 17 - سوره نساء، آیه 82 18 - امام خمینى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذیب الاصول، 57-58/2. 19 - همان، /57. 20 - در این زمینه نمى‏توان اشکال دور را مطرح کرد، زیرا مى‏توان با تکیه بر مبناهاى کلامى بر گرفته از عقل به تعیین شیوه بهره‏گیرى مبانى کلامى از قرآن پرداخت. 21 - همان، 204-205 /1 22 - همان، 206/1.
  info@q

تبلیغات