مواجهه قرآن با فرهنگهاى عصر نزول (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نوشتار حاضر از چگونگی مواجهه قرآن با فرهنگ ها و سنت های عصر نزول سخن می گوید. در باور نویسنده، قرآن به چهار روش با فرهنگ زمان نزول مواجهه کرده است: 1- فرهنگ گزینی 2- تأیید و تثبیت فرهنگی 3- فرهنگ زدایی 4- جایگزینی نویسنده با آوردن نمونه های متعدد به توضیح هر یک از روشهای چهارگانه پرداخته و در بخش فرهنگ زدایی از مسائلی چون قاطعیت در نفی عناصر منفی، اقدام های عملی در فرهنگ زدایی، روش های تدریجی، عدم تشبه به بیگانه، بحث کرده است.متن
قرآن کریم در بستر زمانى و مکانى، شرایط و اوضاع و احوال جاهلیت عربستان فرو فرستاده شد و نمىتوانست پیام خود را بدون توجه به آنچه بر مردم مىگذشت ابلاغ کند. از این رو به منظور هدایت و راهبرى مردم و نجات آنان از گمراهىها و ضلالتها و نمایاندن راه درست، متعرض آداب و رسوم و فرهنگ حاکم بر مردم گردید و به رد یا اصلاح آنها پرداخت. قرآن بسیارى از عناصر منفى فرهنگ جاهلى را نقل کرده و در مواردى، پس از بیان فلسفه این عمل، به رد و اصلاح آنها پرداخته است. از سویى دیگر عناصر مثبت فرهنگ جاهلى را نیز از نظر دور نداشته و آنها را بیان کرده است. گاه به تعدیل و یا تکمیل آنها همت گماشته و گاه با ایجاد تغییر و تحولاتى، آنها را اصلاح کرده است. قرآن براى ابلاغ پیام و برقرارى ارتباط با مخاطبانى که قصد هدایت و اصلاح آنان را دارد، از زبان و واژگان آن قوم کمک گرفته و از آداب و سنن و فرهنگى سخن گفته که براى آنان مأنوس و آشنا بوده و متعرّض احکام و سننى شده که مورد ابتلاء مردم آن عصر بوده است. اما وحى و رسول وحى در این میان، به صورت فعال و تصحیح گر عمل کردهاند و براى روشن شدن ذهن مخاطب و گشودن راه در مقابل او، از عقاید و باورهاى خرافى و پندارهاى غلط رایج، پرده برداشته و باطل بودنش را آشکار ساختهاند. این امر نه به معناى تأثیرپذیرى از فرهنگ زمان است و نه نقص و ضعفى را متوجه مبلغ مىکند، بلکه نشان از واقع نمایى وحى و واقع نگرى صاحب وحى دارد. در قرآن، آیات چندى است که عادات و سنّتهاى اعراب جاهلى، مشاغل و شیوه گذران زندگى، وسایل زندگى، خوردنىها و آشامیدنىها، خانهها، پوشش، فعالیتهاى کشاورزى و زراعى، آداب اجتماعى و خانوادگى، نقل شده و ابعاد و جوانب آنها بیان گردیده است. قرآن کریم در موارد گوناگون، براى تبیین و تشریح یک واقعیت، از واژگان و مفاهیمى بهره گرفته که براى عرب جاهلى بسیار مأنوس و شناخته شده بوده است. از این رو بدون کمترین توضیح و تبیینى به ذکر آن پرداخته است. این یاد کرد صریح و بى مقدمه قرآن از برخى پدیدهها، نشان مىدهد، مخاطبان، آشنایى کافى با این مفاهیم داشتهاند و کلام وحى نیز با توجه به فضاى فکرى و فرهنگى آنان سخن گفته است. میزان توجه قرآن به فرهنگ، آداب و رسوم و زبان مردم عصر نزول تا بدانجاست که حتى قرآن در کاربرد تشبیهات خود از پدیدههایى کمک مىگیرد که در میان عرب، رایج و شایع و براى آنان شناخته شده بوده است.1 افزون بر این آنچه که درباره توجه قرآن به آداب و سنن عصر جاهلى شایان یاد است، واقعیت انکارناپذیر «اسباب النزول» است. بسیارى از آیات قرآن بدون اینکه مسبوق به موجب و انگیزه خاصى باشند، نازل شدهاند و به هیچ حادثه یا سؤال و پرسشى که همزمان با نزول وحى روى داده باشد، مربوط نیستند، بلکه به منظور راهنمایى و هدایت انسانها و جبران نارسایى اندیشههاى بشرى فرو فرستاده شدهاند. اما بخش دیگرى از آیات و سورههاى قرآن، داراى سبب نزول خاصى هستند؛ یعنى امورى رخ داده و در پى آنها و به خاطر آنها، آیه یا سورهاى نازل شده است. این امور در زمان نبوت پیامبرصلى الله علیه وآله روى داده و شامل حوادث نسبتاً مهم و جالب یا زشت و خطرناک بودهاند؛ یا اوضاع و شرایطى براى مسلمانان پدید مىآمد، که باید موضعگیرى آنان در برابر این اوضاع و شرایط، مشخص مىگردید. به دنبال این امور، آیات و یا سورههایى نازل مىشد.2 در مواردى نیز آیات قرآن وظیفه مسلمانان را در مواقع حساس روشن مىکند و به تصحیح نگرشها و باورهاى غلط رایج مىپردازد؛ مانند آیات ظهار، لعان، قذف و امثال آنها. در این شرایط، پیامبرصلى الله علیه وآله با آداب و سنن و باورهایى مواجه مىگردید و یا با او سؤالاتى در میان نهاده مىشد که براى اصلاح آن باورها و پاسخ به آن پرسشها، در انتظار نزول وحى بسر مىبرد. تمام این موارد، نمود و رنگ آداب و سنن و فرهنگ زمان را داشته و به مسائل جارى عصر نزول پرداخته است. جلوه بسیارى از آداب و سنن صحیح و ناصحیح زمانه را مىتوان در عرصه گفتوگوها و سؤال و جوابهاى قرآن، پیامبرصلى الله علیه وآله و معصومانعلیهم السلام با مخاطبان خود مشاهده کرد. هدف از طرح بسیارى از این سؤال و جوابها، آگاه کردن مردم آن عصر از حلالها و حرامهاى الهى و یا حقیقت آداب و سنن صحیح و ناصحیح بوده است. ضمن اینکه این امر، خود دلیل و موعظه براى دیگر مردمان در عصرهاى بعدى نیز خواهد بود. چنان که خداوند در آیهاى از قرآن کریم پس از آنکه سؤال اعراب از پیامبرصلى الله علیه وآله درباره «کلاله» را به وضوح پاسخ مىدهد؛ به فلسفه بیان حکم اشاره مىکند و مىفرماید: «... یبیّن اللَّه لَکم أن تضلّوا و اللَّه بکل شىءٍ علیم» (نساء /176) خدا براى شما توضیح مىدهد تا مبادا گمراه شوید و خداوند به هر چیزى داناست. بررسى سیره عملى و اقوال و احوال پیامبرصلى الله علیه وآله نیز نشان مىدهد آن حضرتعلیه السلام متعرّض بسیارى از آداب و سنن و باورهاى عرب مىشد و حتّى به جزئىترین مسائل و احکام رایج توجه داشت و به تأیید یا تصحیح آنها مىپرداخت. رسول خداصلى الله علیه وآله گاه در پاسخ به سؤال فردى که براى رفع ابهام و حیرت خود نزد وى آمده بود؛ روشنگرى مىکرد. اعراب گاه به دنبال پدید آمدن مشکل یا مسألهاى، به پیامبرصلى الله علیه وآله پناه مىبردند و از او چاره کار مىجستند و راه صحیح مىطلبیدند. پیامبرصلى الله علیه وآله در شرایط و موقعیتهاى گوناگون به توضیح و تبیین راه درست و احکام و قوانین الهى دست مىزد و به نفى یا تصحیح آداب و سننى مىپرداخت که در بین مردم رایج بود. منابع حدیثى شیعه و سنى مملو از احادیثى است که در ابواب و موضوعات مختلف - که مرتبط با فرهنگ و آداب و رسوم زندگى است - جمع آورى شده است. وجود ابواب حدیثى ذیل بیانگر آن است که ائمهعلیهم السلام و بویژه پیامبرصلى الله علیه وآله به این مسائل توجه داشتهاند: کتاب الطّهارة و سننها، کتاب الجنائز، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الکفارات، کتاب الاطعمة و الاشربة و... در این قسمت، چگونگى مواجهه نظر اسلام با فرهنگهاى عصر نزول مورد بررسى و تبیین قرار مىگیرد و روشهایى در این مواجهه، معرفى مىگردد:
1 - فرهنگ گزینى
جاهلیت، بر دوران شرک و بت پرستى و خرافه قبل از اسلام اطلاق مىشود. بنا بر اقوال و شواهد قرآنى و روایى، جو غالب این دوره، سنّتها و باورهاى خرافى، ناپسند و غلط است؛ اما این امر بدان معنى نیست که هیچ رسم نیک و اندیشه صحیح در میان آنان وجود نداشته است. علاوه بر اعتقاد و باور اقلیت معدود که معتقد به آیین حنیف بودند؛ در بطن فرهنگ جاهلى، برخى آداب نیک و پسندیده و بعضى شعائر و سنّتهاى ابراهیمى نظیر حج و عمره، طواف و... سابقه داشته است. اکرام فراوان به مهمان، جود و سخا، جوار (پناه دادن)، هم پیمانى، و... در کنار آداب و رسوم ناپسند، از جمله سنّتهاى انسانى و عناصر مثبت فرهنگى است که اسلام بدانها توجه داشته و به تأیید و امضاى آنها پرداخته است. اسلام تنها به رد و طرد عناصر منفى جاهلیت همت نگمارد، بلکه به گزینش و معرفى عناصر و جنبههاى مثبت و قوت فرهنگى بیگانه نیز نظر داشت. پس از گزینش و تأیید اسلام، این عناصر به حوزه فرهنگى اسلام راه یافت و فضایل جاهلیت با فضایل و زیبایىهاى اسلام در آمیخت. همگونىها و قرابتهایى بین برخى آداب و سنن ادیان و فرهنگهاى عصر نزول و اسلام وجود داشت. آیین الهى این ارزشهاى ستودنى را تأیید کرد، به تصحیح انحرافات و عناصر منفى فرهنگى پرداخت و آنچه لازم بود بنیاد نهاد. دین الهى ویرانگرى و بنیان کنى نکرد، بلکه به انگیزه اصلاح، مواردى که با فطرت انسانها و اصول و مبادى اسلام سازگار بود را پذیرفت و براى عناصر طرد شده، جایگزینهایى معرفى کرد. اسلام در مواجهه با فرهنگهاى بیگانه زمان، صلاى ویرانى این فرهنگها را سر نداد، بلکه با ابلاغ پیامها و برنامههاى هدایتى خود، تکمیل یا تصحیح این فرهنگها و اصلاح موارد منفى را برنامه خود قرار داد. ادبیات، فرهنگ واژگان و شیوههاى زندگى اجتماعى و اقتصادى شبه جزیره عربستان در مواجهه و تعامل با فرهنگ قرآنى قرار گرفت. قرآن بسان روحى زنده و حیاتى نو، در قالب این فرهنگها دمیده شد و از همان آغاز به تفرّج در این فرهنگها پرداخت. هر جا لازم مىدید به توسعه یا تضییق آنها دست مىزد و در غیر این صورت با سکوت خویش، آن را به عقول و ذائقهها وا مىگذاشت. اسلام بسیارى از قالبهاى فرهنگى شبه جزیره را حفظ کرد؛ اما مفاهیم و محتویات آنها را گاه حفظ، گاه دگرگون و گاه تصعید بخشید.3 اسلام با تأیید قالب اصلى بسیارى از آداب و سنّتهاى جاهلى، تعدیلها و تغییراتى در این سنن ایجاد کرد و پیرایهها و شائبههاى شرک آلود آنها را زدود. دامنه برخى از آداب و رسوم را محدود کرد و بر اساس اصول و معیارهاى خود به معرفى و اصلاح آنها پرداخت. در مواردى نیز با رد باورهاى حاکم، به پایه گذارى و تشریع نظام ارزشى و آداب و سننى دست زد که با نظام حاکم بر جاهلیت، مغایرت داشت. زمانى نیز پس از گزینش عناصرى که در تضاد با پیام توحیدى نبودند، ولى نیاز به تلطیف یا اصلاح داشتند، به قانونمند و منظم کردن آنها پرداخت و با هدایت کردن و جهت دادن، کلیت آن عناصر، مورد پذیرش قرار گرفت. دین اسلام دیدگاه اصلاحى نسبت به دیگر فرهنگها داشته است و اگر چنین نبود و مبناى مواجهه دین، برافکنى و ریشه کنى بود؛ تقسیم احکام به امضایى و تأسیسى در فقه اسلامى معنى نداشت. چنان که مىدانیم فقها احکام را به یک اعتبار به دو دسته تقسیم کردهاند. احکام و سننى که پیش از اسلام به وسیله اقوام و ملتهاى گوناگون اجرا شده و تضادى با احکام مسلّم اسلام ندارد و به طور کامل یا پس از تغییر و تحولاتى، مورد پذیرش اسلام قرار گرفته و جزء احکام دین شده است. این دسته را احکام امضایى گویند. احکام تأسیسى نیز احکامى هستند که بدون سابقه، از سوى اسلام مقرر و ابداع گردیده است. این دسته بندى را با اندکى تسامح مىتوان در حوزههاى دیگر معارف دینى به عمل آورد. در بخشهاى بعدى به ذکر شواهد و نمونههایى از این احکام و سنن خواهیم پرداخت.
2 - تأیید و تثبیت فرهنگى
چنان که اشاره شد بخشى از آداب و سنن و باورهاى رایج صدر اسلام، مورد پذیرش قرار گرفت و بدون اینکه تغییر و تحول اساسى در آنها ایجاد شود، تثبیت گردید. بر اساس معیارها و اصولى که در زیر بدانها مىپردازیم، آداب و رسوم حاکم بر عصر جاهلیت، تأیید گردید: 1 - آداب و سنّتهاى که مطابق با ارزشهاى اخلاقى و نیک و پسندیده بود و به عبارتى مغایرتى با اصول و ارزشهاى پذیرفته شده دین اسلام نداشت و متضمن مفسده و ضررى نیز نبود، مورد تأیید قرار گرفت. مانند تکریم میهمان، سوگند دسته جمعى4 جوار یا پناهندگى5، ختنه 6 و... 2 - آن دسته از باورها و سنّتهاى رایج که مطابق با ارزشها و معیارهاى انسانى و همسو با فطرت انسانى است تأیید شده است. به عنوان نمونه مسأله (شیر دادن مادر به فرزند) در بین عرب شأن و جایگاه والایى داشت؛ از آنجا که این امر در تربیت و خلق و خوى فرد تأثیر فراوان مىگذارد؛ آنان تأکید داشتند که خود مادر به فرزندش شیر دهد و اگر مادر عذرى داشت، افراد فامیل یا افراد سالم که داراى خانوادهاى اصلى بودند براى شیردهى انتخاب مىشدند. اعراب در انتخاب دایه براى شیر دهى نیز دقت و توجه زیادى مصروف مىداشتند.7 و در از شیر گرفتن اطفال خود شتاب نمىکردند. مدت زمان شیر دادن که در بین عرب متعارف بوده است؛ بیش از بیست ماه گزارش شده است.8 قرآن کریم بر این سنّت حسنه که سازگار با عواطف انسانى و تأثیر گذار بر جنبههاى روانى و روحى شخصیت انسان است؛ صحه مىگذارد و مىفرماید: «والوالدات یُرضعن اولادهنّ حولین کاملین لمن أراد أن یتمّ الرضاعة و...» (بقره /233) و مادران ]باید[ فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. ]این حکم[ براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند. در مجمع البیان ذیل آیه آمده است: «هر چند جمله «یرضعن أولاد هنّ» خبرى است ولى مراد، امر به شیر دادن است. هر چند این امر استحبابى است و نه وجوبى.»9 علاوه بر آن، ذکر جمله «حولین کاملین» دلیل توجه قرآن به مدت زمان شیر دادن است. در ادامه آیه، قرآن این امر را به خواست و اراده مادر وا مىگذارد و سفارش مىکند که حتّى از شیر گرفتن فرزند، باید با مشورت پدر و مادر با یکدیگر انجام پذیرد، تا در این بین از هرگونه زور و اجبارى به زن خوددارى شود. 3 - آداب و سنّتهاى اجتماعى رایج که مثبت و مفید بودند و داراى هیچگونه زیان و ضررى نیز نبودند، بلکه بر عکس کارکردهاى اجتماعى مناسبى نیز داشتهاند به امضاى اسلام رسیدند. برخى از این رسوم مانند «رفاه» (پذیرایى از حجاج کعبه) که به تنظیم بهتر امور دینى و اجتماعى کمک مىکرد، مورد تأیید اسلام قرار گرفت10. پیامبرصلى الله علیه وآله پس از شکستن بتهاى کعبه، خطاب به مردم مکه و سایر مسلمانان گفت: تمامى مفاخر و خونها و اموالى که نسبت به هم ادعا مىکنید، زیر پاى من قرار دارد، مگر کلیددارى کعبه و آبرسانى به حجاج11. همچنین یکى از سنّتهاى جارى، پیمانهاى دوران جاهلیت بود که از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله به رسمیت شناخته شد.12 پیمانها و قراردادهاى اجتماعى که مسلماً به گردش مناسبتر و تنظیم امور اجتماعى و یا حمایت از مظلومان مىانجامید، از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله مورد تأیید قرار گرفت و پیامبرصلى الله علیه وآله دلیلى براى رد آنها ندید. حتّى خود پیامبرصلى الله علیه وآله در برخى از این پیمانها مشارکت داشت. اسلام حتّى در میان آداب و سنّتهاى اجتماعى و سیاسى، مواردى را که غیر مضر و به عنوان سنّتهاى جارى و مورد قبول بوده رد نکرده و دلیلى بر بطلان آنها ندیده است و عملاً نیز به تأیید این آداب و رسوم پرداخته است. آوردهاند که پیامبرصلى الله علیه وآله، براى قیصر روم نامهاى نوشت که مهر نداشت. مسلمانان گفتند اگر ممهور نباشد، قیصر آن را نخواهد خواند. پیامبرصلى الله علیه وآله انگشتر نقرهاى فراهم کرد که روى آن «محمّد رسول اللَّه» نوشته بود و نامه را مهر کرد.13 چنان که در این روایت مىبینیم پیامبرصلى الله علیه وآله از آنجا که برقرارى ارتباط با بیگانه جهت ابلاغ پیام اسلام را ضرورى مىبیند، نسبت به این رسم و عرف جارى در روابط خارجى، انعطاف به خرج مىدهد؛ ولى در عین حال رنگ و بوى اسلامى به آن مىدهد و با ثبت نام «محمد رسول اللَّه» حقانیت نبوت خود را به طرف مقابل نشان مىدهد. در منابع تاریخى مىخوانیم که حضرت علىعلیه السلام نیز انگشترى داشته که نامهها را با آن امضا مىکرده است، نقش این انگشتر عباراتى چون «اللَّه الملک علیّ عبده»، «حسبی اللَّه» و «الملک للَّه الواحد القهار» بوده است.14 در کلمات و سخنان امام علىعلیه السلام نیز تأکید بر حفظ آداب و سنّتهاى پسندیده یا بىضرر رایج، مشاهده مىشود. آن امام بزرگ، چون اشتر نخعى را به ولایت مصر و شهرهاى تابع آن گماشت، نامهاى به او نوشت؛ در بخشى از این نامه چنین مىخوانیم: آیین پسندیدهاى را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار کردهاند و مردم بدان وسیلت به هم پیوستهاند و رعیت، با یکدیگر سازش کردهاند و آیینى را منه، که چیزى از سنّتهاى نیک گذشته را زیان رساند.15 نکته دیگرى که در این قسمت قابل ذکر است به کارگیرى روشهاى پذیرفته شده به وسیله بیگانه و بهرهگیرى از آداب و رسوم بى ضرر آنان، به نفع اسلام است. روایات زیادى است که دلالت مىکند هنگامى که آیات سوره برائت در سال نهم هجرى نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله آن را به ابوبکر سپرد که به مکه برود و آیات را بر مردم بخواند: سپس جبرئیل آمد و گفت یا خود، یا على علیه السلام باید این آیات را بخوانید. علىعلیه السلام به مکه آمد و آیات را بر مردم خواند. بر اساس این آیات، پیمانهاى موجود با مشرکان باطل اعلام شده بود، طواف کعبه با بدن عریان ممنوع شد، مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را نداشتند و چهار ماه وقت داشتند که تکلیف خود را تعیین کنند. علىعلیه السلام در حالى که شمشیرش را تکان مىداد اینها را اعلام کرد.16 فلسفه همراه کردن علىعلیه السلام با ابوبکر، این بود که پیامبرصلى الله علیه وآله مىخواست سنّت عرب را رعایت کرده باشد، چون عرب وقتى پیمانى را لغو مىکرد. باید این عمل را شخص طرف معاهده و یا یکى از خاندان او انجام مىداد17 با توجه به اینکه پسر عمو در میان اعراب جاهلى در حکم خود فرد قلمداد مىشد، پیامبرصلى الله علیه وآله براى اینکه قوت و صلابت این آیات و احکام روشن شود، پسر عموى خود را به عنوان نماینده خود مىفرستد، زیرا همه در سیماى علىعلیه السلام پیامبرصلى الله علیه وآله را مىدیدند. سوار شدن او بر شتر پیامبرصلى الله علیه وآله نیز بیانگر همین موضوع است. پیامبرصلى الله علیه وآله با رعایت این عادت و باور عرب، از آن براى بیان و تبلیغ اسلام سود برد. بنابراین اگر از عادت و باور بى ضررى بتوان براى تبلیغ اسلام علیه فرهنگ بیگانه سود برد، استفاده از آن بدون اشکال است. گاه پیامبرصلى الله علیه وآله براى نفى آداب و سنّتهاى بیگانه و مبارزه با ارزشهاى پذیرفته شده به وسیله آنان، برخوردهاى مثبتى با ارزشهاى خودى مىکرد، به عنوان نمونه در جاهلیت براى تفاخر، به حاجیان شیر و عسل مىدادند. هنگامى که به پیامبرصلى الله علیه وآله در سفر حج آب دادند، نوشید و فرمود: همیشه همین کار را انجام دهید.18 از دیگر آداب و سنّتهاى رایج در میان عرب که به دلیل تأثیر مثبت در روابط اجتماعى افراد، مورد تأیید پیامبرصلى الله علیه وآله قرار گرفت، سنّت ولیمه دادن بود. عرب به مناسبتهاى مختلف ولیمه مىداد. گزارشهاى تاریخى حاکى از آن است که حدود شانزده نوع ولیمه در میان آنان مرسوم بوده است. عرب به مناسبتهایى چون خواستگارى و ازدواج، خرید یا ساخت خانه، تولّد فرزند، ختنه، بازگشت مسافر و زائر، از دست دادن کسى و رسیدن میهمان، ولیمه مىدادند.19 مطالعه روایات نشان مىدهد که معصومانعلیهم السلام این سنّت و رسم اجتماعى عرب را رد نکردهاند. در روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده که ایشان برخى از ولیمههاى عرب را مورد تأیید قرار داده است. در این روایت ولیمه دادن به مناسبت ازدواج، تولد فرزند، ختنه، خرید خانه و بازگشت از مکه مورد تأیید قرار گرفته است.20 4 - اسلام با تأیید قالب برخى عناصر فرهنگى، به محدود کردن و تعدیل آداب و رسوم رایج پرداخت و براى اجراى آنها، شرایط و ضوابطى نیز وضع کرد. اسلام در نظام خانوادگى و اجتماعى عرب تغییرات و تعدیلاتى ایجاد کرد. یکى از سنّتهاى خانوادگى، ازدواج بود که در میان عرب به اشکال مختلف وجود داشت. نکاح شِغار، بدل (معاوضه)، ضیزَن، مُباضعه، رَهط یا زناشویى دسته جمعى، مخادنه، سِفاح (زنا) از انواع این ازدواجها بود که اسلام به رد آنها پرداخت.21 اسلام با تأیید و تشویق اصل موضوع ازدواج و انتخاب همسر، به ارائه ملاکها و اصول مورد نظر خود پرداخت. به عنوان نمونه در یکى از انواع ازدواج که به نام «شغار» معروف بود، مرد در مقابل در اختیار گرفتن دختر یا خواهر دیگرى، دختر یا خواهر خود را به ازدواج او در مىآورد و مىگفت: «زوّجنی ابنتک و أزوّجک ابنتی او زوّجنى اختک و أزوّجک اختی». این نوع ازدواج به خصوص در بین طبقات فقیر عرب رایج بود و هیچگونه مهر و صداقى به زن تعلق نمىگرفت. چنان که در نوع «نکاح بدل» نیز که به طریق مبادله همسران صورت مىگرفت، مهر و صداقى وجود نداشت.22 قرآن کریم بنا بر عدالت و انصاف اسلامى و رعایت حقوق انسانها و به منظور استوارى بیشتر نظام خانوادگى، با رد این نوع ازدواج، ضرورت وجود مهر و صداق در ازدواج را تأکید کرد و فرمود: «و آتوا النّساء صدقاتهنّ نحلةٌ فإن طبن لکم عن شىءٍ منه نفساً فکلوه هنیئاً مریئاً» (نساء /4) و مهر زنان را به عنوان هدیهاى از روى طیب خاطر به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزى از آن را به شما وا گذاشتند، آن را حلال و گوارا بخورید. در یکى دیگر از انواع ازدواج (نکاح ضیزن یا مقت) اگر همسر زنى از دنیا مىرفت، فرزند آن مرد در صورت تمایل با او ازدواج مىکرد و اگر نمىخواست، زن را از ازدواج با دیگرى منع مىکرد، زن نیز ازدواج نمىکرد تا اینکه بمیرد23. این قانون جاهلى یعنى ازدواج با همسران پدر نیز، از آنجا که نوعى اهانت به حقوق اجتماعى و خانوادگى زن به شمار مىرفت طبق آیه 22 سوره نساء، نفى گردید. میزان بى حرمتى، تضییع حقوق و اهانت به شأن و منزلت زن در عصر جاهلى تا بدانجا بود که حتّى با او بسان یک کالا معامله مىشد و افراد مىتوانستند پس از فوت همسر، زن را به ارث ببرند. اعراب جاهلى، همسر مردى را که مرده بود، به ارث مىبردند بدین ترتیب که یکى از وارثان و احتمالاً بزرگترین پسر او، پارچهاى بر سر زن مىانداخت و او را مالک مىشد و او را از ازدواج با فرد دیگرى منع مىکرد. حتّى آوردهاند که اگر این زن، زیبا نبود و تمایلى به مالکیت او وجود نداشت، او را در خانه حبس مىکردند تا بمیرد.24 قرآن کریم به دلیل این ظلم آشکار و اهانت به مقام زن، این سنّت زشت را صریحاً نهى مىکند و مىفرماید «یا أیّها اّلذین آمنوا لا یحلّ لکم أن ترثوا النّساء کَرهاً...» (نساء /19) اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید... یکى دیگر از اقسام نکاح در میان اعراب جاهلى تعدّد شوهران بود، بدین معنى که در نوع اول (نکاح الاستبضاع) مرد به انگیزه تولد فرزندانى نجیب، شجاع و قوى، زن خود را نزد مردان دیگر مىفرستاد تا از آنان باردار شود و ویژگى مردان، به فرزندان منتقل گردد. این ازدواج که زشتترین نوع ازدواج بود، به نام «تعدّد الازواج» نامیده شده که از سوى اسلام نهى گردیده است.25 نوع دیگرى از تعدد همسران در میان عرب و دیگر ملتها، رایج بوده که اسلام با پذیرش اصل آن، به تعدیل آن پرداخته و حد و مرزى براى آن معرفى کرده است. این نوع، به نام «تعدد الّزوجات» یا تعدد زنان معروف بوده است. تعدّد زوجات از عاداتهاى رایج در میان اعراب جاهلى بود. اعراب براى آن حد و مرزى قائل نبودند،26 آنان به دلیل علاقه زیاد به توالد و تناسل و گسترش قبیله، به این امر روى مىآوردند. البته شرایط اقلیمى و جغرافیایى عربستان و تشدید قواى جنسى مردان، جنگها و مرگ و میر مردان و بى سرپرست ماندن زنان و دیگر عوامل، در گرایش مردان به تعدد همسر بى تأثیر نبوده است. بدینرو شریعت اسلام با در نظر داشتن این عوامل و زمینهها به رد کامل این سنّت نپرداخت بلکه واقع بینانه این امر را تعدیل کرد و با محدود کردن این رسم، شرایطى را نیز براى آن قرار داد. قرآن در آیه 3 از سوره نساء، تعداد انتخاب زنان را به چهار محدود مىکند و بر رعایت عدل و انصاف در برخورد با زنان تأکید مىکند. قرآن سفارش مىکند در صورتى که بیم آن مىرود که عدل و انصاف مراعات نگردد، بیش از یک زن اختیار نشود. در فضایى که این رسم و سنّت دیرپاى، رایج و شایع بود و اعراب شدیداً بدان پایبند بودند و شرایط زمانى و مکانى آن روز نیز چنین امرى را مىطلبد، اسلام به طور کامل به حذف و رد این سنّت نپرداخت، بلکه به قانونمند کردن و محدود نمودن آن اقدام کرد. اما در عین حال با وضع شرایط دشوار براى اختیار بیش از یک زن، عملاً این کار را امرى بسیار دشوار و در شرایطى، غیر ممکن معرفى کرد. چنان که مىبینیم قرآن با تأیید امر ازدواج و همسرگزینى که سنّت عرب بود، به جهت دادن و هدایت کردن آن پرداخت و محتوا و جنبههاى ارزشى آن را دگرگون ساخت و ملاک و معیار کفو و همسانى را، ایمان و تقوى معرفى نمود و رابطه دینى و اعتقادى را جایگزین رابطه طبقاتى و قبیلهاى کرد.27 اسلام همچنین در موضوع طلاق دست به اصلاح و دگرگونى زد و برخى طلاقهاى رایج در جاهلیت را لغو کرد. در میان جاهلیان، نوعى از طلاق که آن را «ظهار» نامگذارى کرده بودند، وجود داشت. در این نوع، مرد با به کار بردن تعبیرهاى چون «أنت علیّ کظهر أمّی» همسرش را به مادر خود تشبیه مىکرد. قرآن به این شیوه و عادت غلط عرب اشاره مىکند و به رد و ابطال آن مىپردازد (مجادله /2) همچنین اعراب جاهلى در نظام خانوادگى خود، سنّتهاى غلط دیگرى در پیش مىگرفتند، از جمله اینکه زن را به مدت چند ماه یا چند سال به حال خود رها مىکردند و یا اینکه پس از طلاق، به زن اجازه ازدواج مجدد نمىدادند که اسلام همه این موارد را ملغى ساخت.28 از موارد دیگر، رسم نبودن عدّه طلاق در بین عرب جاهلى بود که اسلام به جهت اهمیت این مسأله، آن را بنیان نهاد.29 همچنین قرآن مدت عده ازدواج زن پس از مرگ همسر را به چهار ماه و ده روز محدود کرد.30 از دیگر موارد مربوط به نظام خانواده، موضوع ارث بود که اسلام با تأیید اصل آن، به قانونمند کردن این نظام پرداخت. زیرا عادت عمومى در جاهلیت، بر آن بود که ارث، مخصوص فرزندان ذکور باشد و زنان و دختران از ارث محروم بودند. از نظر آنان کسانى مىتوانستند ارث ببرند که بتوانند سوار اسب شوند و در جنگها شرکت کنند، از این رو زنان و بچههاى کوچک ارث نمىبردند.31 اسلام نظام ارث جاهلى را که بر مبناى ظلم و تبعیض به زنان، و بى عدالتى استوار بود نپذیرفت و به تصحیح آن پرداخت و نظامى استوار بر عدالت و مساوات بنا نهاد.32 معیار اسلام در رویارویى با موضوع جایگاه زن در خانواده و اجتماع، بر اساس عدالت و برابرى و رفع هر گونه ظلم و تبعیض است تا او از اسارت زنجیرهاى عقلى و اجتماعى و وضعیت اسفبار دوران جاهلیت نجات یابد. از دیگر مواردى که اشاره بدان در این مجال مناسب به نظر مىرسد، آیین حج است. چنان که مىدانیم حج از سنّتها و آیینهاى ابراهیمى است و در عصر جاهلیت وجود داشته است. اسلام پس از تأیید حج، شائبههاى شرک و بت پرستى را از این آیین زدود و در ردیف فروع دین و ضروریات اعتقادى قرار داد. اعراب جاهلى به دور خانه کعبه طواف مىکردند و قربانى و نذر بجا مىآوردند؛ اما در کنار آن به دور بتان خود نیز طواف مىکردند و با قربانى کردن، در صدد تقرّب و نزدیکى به آنها بودند.33 قرآن ضمن تأکید بر مسأله ذبح، سفارش مىکند نام و یاد خدا را در هنگام این عمل فراموش نکنند (حج /36) بدین معنى که گوسفند و شتر خود را در راه بتها قربانى نکنند. از دیگر سنّتهاى جاهلیان، «نسىء» یا جابجا کردن و تأخیر انداختن ماههاى حرام و موسم حج بود که قرآن این عمل را به شدت مورد انتقاد قرار مىدهد و از آنجا که نوعى دخالت در احکام الهى به شمار مىرود، آن را موجب افزایش کفر و گمراهى کافران مىداند (توبه /37). همچنین در آیه 197 از سوره بقره، همبسترى، گناه و جدال در ایام حج که اعراب جاهلى نسبت بدان بى توجه بودند، منع گردیده است. در آیهاى دیگر نماز و عبادت مشرکان در اطراف خانه کعبه را، سوت کشیدن و کف زدن مىداند و به انتقاد از اینگونه عبادت مىپردازد. (انفال /35). اعراب جاهلى بنا بر عادت موروثى که از ابراهیم و اسماعیل به ایشان رسیده بود، حج و عمره را به جاى مىآوردند. سپس رفته رفته این عمل، آنان را به پرستش آنچه دوست مىداشتند، کشید و آیین ابراهیمى را تحریف و دگرگون ساختند و شائبههاى شرک و بت پرستى را در آن وارد کردند. آنان حتّى در ضمن تلبیه، از بتان خود نیز یاد مىکردند و این الفاظ را به شکل تحریف شده ادا مىکردند و به این سنّت، رنگ و بوى شرک مىدادند34. اسلام به منظور پاک و پیراسته کردن شعائر دینى و حذف مظاهرى که رنگ و بوى شرک به عبادات اسلامى مىداد و با هدف یکپارچه کردن عبادات و شعائر اسلامى، به حذف عناصر غلط و منفى در آیین حج پرداخت و با حفظ قالب این سنّت ابراهیمى، روح توحید و یکتا پرستى را در کالبد آن دمید و با برخوردهایى اصلاحى، مرکز این عبادت را از بتها به سوى خداوند یکتا تغییر داد.
3 - فرهنگ زدایى
آن گاه که قرآن به منظور هدایت و راهبرى مردم نازل شد، فرهنگ و آداب و رسوم خاصى بر مردم آن سرزمین حاکم بود. پرستش بتها و سنگها و توتمهاى مختلف رواج داشت. باورها و پندارهاى خرافى چون اعتقاد به دخالت ارواح شریر، جن، توسل به فال و کهانت و انواع قمار گونهها در میان آنان رایج بود. سنّتها، آداب و ارزشهاى ضد اخلاقى، بر جامعه آن روز عربستان حکومت مىکرد، کفر و شرک و خرافه، اندیشه غالب اعراب جاهلى بود. زن به عنوان یک انسان شأن و منزلت واقعى خود را نداشت و از حقوق اولیه خود محروم بود. تولد نوزاد دختر، مایه ننگ و عار قبیله به شمار مىآمد و سرنوشتى جز زنده به گور شدن، انتظار او را نمىکشید. انواع ازدواجهاى ننگین و ضد اخلاق در میان آنان رواج داشت. تعصّبهاى قومى و قبیلهاى، غارت و جنگ و خشونت و پیروى از پیشینیان، شیوه زندگىشان بود. گذشته از برخى عادات نیکو و سنّتهاى پسندیده، عصر جاهلیت آکنده از سنّتها و آداب زشت و ناپسندى بود که به تعبیر قرآن، آنها را در کنار پرتگاه آتش و سقوط قرار داده بود (آل عمران /103). سخنان امام علىعلیه السلام در خطبه 26 نهجالبلاغه در توصیف جاهلیت، تنبّه آفرین و روشنگر است. آن حضرت فرموده است: «مردمان عرب بدترین آیین را برگزیده بودند و در بدترین سراى خزیده، منزلگاهشان سنگستانهاى ناهموار، همنشینانشان گرزه مارهاى زهردار، آبشان تیره و ناگوار، خوراکشان گلو آزار. خون یکدیگر ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان، بتهاشان همه جا برپا، پاى تا سر آلوده به خطا.» اسلام به منظور هدایت انسانها و نجات جامعه هم عصر خود از ظلمت و ضلالت، یکى از برنامههاى اساسى خود را مبارزه با عناصر فرهنگى و عقاید باطل و خرافى جاهلیت قرار داد. بدین منظور، عقاید و باورهاى غلط حاکم را بیان و از جاهلیت به زشتى یاد کرده (مائده /50) و بر آداب و رسوم غلط و ضد اخلاقى آن روز سخت شوریده است. اسلام مظاهر شرک و بت پرستى را از میان برداشته و با آن مقابله کرده است. پیامبرصلى الله علیه وآله با شکستن بتها و ویران کردن بتخانهها به رد مظاهر و عناصر فرهنگى پرداخت که به هیچ عنوان با فرهنگ اسلامى قابل جمع و سازگار نبود.35 حتى به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله در درون خانه کعبه تصاویر و نقشهایى که از پیامبران الهى بود، از آن جمله تصویرى از حضرت ابراهیمعلیه السلام - که تیرهاى ازلام را در دست داشت - محو گردید.36 اسلام مبارزه جدى و فراگیرى را با باورها و اعتقادات شرک آلود عرب در پیش گرفت و اخلاق و عادات زشت عرب را نفى کرد. اسلام متعرض آداب و سنن جارى عرب گردید و حتّى در زمینه خوردنیها و نوشیدنیهاى آنان دست به اصلاح و دگرگونى زد. قرآن، خوردن مردار، خون و گوشت خوک را تحریم کرد و از اینکه با آلات و وسایل گوناگون، حیوانات را خفه کنند، یا آنها را بزنند، یا از بلندى بیندازند تا بمیرند و آنگاه از گوشت آنها استفاده کنند، نهى فرمود. (مائده /3) همچنین یکى از عادات عرب این بود که آنها در اطراف کعبه سنگهایى نصب مىکردند و این سنگها را مقدس مىشمردند و روى آن، حیوانات را ذبح مىکردند و این از مراسم بت پرستى بود.37 قرآن همچنین از اینکه در هنگام ذبح حیوانات، نام خداوند برده نشود، نهى فرمود و آن را فسق و نافرمانى از خداوند نامید. (انعام /121) بنابراین هر جا که رنگ و بوى شرک در عادات و تقالید عرب وجود داشته و یاد و نام خدا به فراموشى سپرده شده، قرآن با آن برخورد کرده است و از دیگر سو تأکید دارد نام و یاد خدا در جاى جاى زندگى آدمى نمود داشته باشد. اسلام همچنین مبارزه جدى و فراگیرى با باورهاى خرافى حاکم، در پیش گرفت و به خرافهزدایى پرداخت. نمونهها و شواهد متعددى را در سیره معصومانعلیه السلام در این زمینه مىتوان مشاهده کرد. به عنوان نمونه پیامبرصلى الله علیه وآله با این باور که مردم، علت کسوف یا خورشید گرفتگى را فوت ابراهیم فرزند پیامبرصلى الله علیه وآله مىدانستند، سخت مقابله کرد.38 رویارویى امام علىعلیه السلام با برخى باورهاى بى پایه و غلط برخى اصحاب نیز از این گونه است. آنگاه که امامعلیه السلام آهنگ جنگ خوارج کرد یکى از اصحاب گفت: «اى امیر مؤمنان از راه علم ستارگان گویم که اگر در این هنگام به راه افتى، ترسم به مراد خود نرسى». امامعلیه السلام فرمود: پندارى تو ساعتى را نشان مىدهى که هر که در آن، به سفر رود بدى به وى نرسد و از ساعتى مىترسانى که اگر در آن، راه سفر پیش بگیرد، زیان وى را در میان خویش گیرد؟ هر که تو را در این سخن راستگو پندارد، قرآن را دروغ انگارد و در رسیدن به مطلوب و دور کردن آنچه ناخوش است و نامحبوب، خود را از خدا بى نیاز آنچه بدان راه دریا و بیابان را بیابید که این دانش، به غیب گویى مىکشاند - و غیب را جز خدا نداند - منجم چون غیبگوست و غیبگو چون جادوگر و جادوگر چون کافر است و کافر در آذر، به نام خدا راه بیفتید!39 قرآن و معصومانعلیهم السلام نه تنها در برخورد با باورها و سنّتهاى خرافى و گناهان و ضد ارزشهاى حاکم، به مبارزه جدى پرداختند، بلکه در مقابل برخى سنّتهاى غلط که به نوعى با آداب فردى و اجتماعى مغایرت داشت، سکوت نکردند و دست به اصلاح و دگرگونى زدند. بویژه در قرآن کریم شواهد و نمونههاى متعددى مشاهده مىشود. قرآن در سوره مجادله، متعرض آداب و احکام متعددى مىشود و در آیه 8 و 9 از این سوره، نجوى و بیخ گوشى سخن گفتن را مذمت مىکند و در آیه 11 به یکى دیگر از آداب اجتماعى اشاره مىکند و از اینکه مردم در مجلس پیامبرصلى الله علیه وآله طورى بنشینند که جا براى دیگران باقى نماند، نهى مىکند. آیات سوره حجرات از این مقوله است که علاوه بر اینکه برخى گناهان رایج را به شدت تقبیح مىکند، آداب اجتماعى دیگرى را متذکر، و یادآور مىشود که مؤمنان در هنگام صدا کردن رسول خداصلى الله علیه وآله، ادب را رعایت کنند و ایشان را با صداى بلند و از پشت حجرهها صدا نکنند و...
صراحت و قاطعیت در نفى عناصر منفى فرهنگى
مطالعه روایات و سیره معصومانعلیهم السلام نشان مىدهد، آنان در عرضه آداب و حدود و ثغور الهى و نفى عناصر فرهنگى بیگانه، هیچگونه نرمش و مدارایى به خرج نمىدادند و از هر نوع مواجهه انفعالى پرهیز مىکردند. آوردهاند که پیامبرصلى الله علیه وآله از اجتماع عظیم مردم در حجّة الوداع استفاده کرد و در خطبهاى با صراحت و روشنى، به تبیین احکام الهى پرداخت و اعلام کرد: - خون و مال مردم حرام است. - هر ربایى که در جاهلیت بود باطل است. - نسىء باطل است. - زنان نباید عمل زشت انجام دهند. - مردان باید با زنان به نیکى رفتار کنند و مخارج آنان را تأمین کنند. - فرزند از آن فراش است و نصیب زناکار سنگ است.40 همچنین آن حضرتصلى الله علیه وآله در روز فتح مکه اعلام کرد: - دریافت بهاى شراب و خوک و مردار و بتها و نیز پرداخت پول و اجرت، به کاهن حرام است. - خداوند نخوت و تکبر جاهلیت و افتخار به پدران را از میان برد، زنان نباید بدون اجازه، از مال شوهر خود بخشش کنند. مسلمان را در برابر کافر نباید کشت و هیچ صاحب پیمانى در پیمان نباید کشته شود. اهل دو دین مختلف از یکدیگر ارث نمىبرند.41 آن حضرتصلى الله علیه وآله همچنین در تبوک، برخى دیگر از آداب و سنن منفى جاهلیت را با صراحت و روشنى براى مسلمانان بیان کرد و فرمود: نوحه و زارى از آداب جاهلیت است... مستى پردهاى از آتش است. شعر از ابلیس است و شراب، سرچشمه گناه است... بدترین کسبها رباخوارى و خوردن مال یتیم است... ربا خوارى سود دروغ است.42 در همه این موارد، لحن صریح و آشکار و قاطعیت پیامبرصلى الله علیه وآله رویارویى با عناصر منفى فرهنگ جاهلى شایسته توجه است و هیچ انعطاف، تسامح و نرمشى در آن به چشم نمىخورد. مشى پیامبرصلى الله علیه وآله این بود که از کارهاى رایج در میان مردم مىپرسید، کارهاى نیک را ستایش و کارهاى بد را نکوهش مىکرد.43 معصومانعلیهم السلام بویژه در امور مذهبى و مناسک دینى، قاطعیت به خرج مىدادند. به عنوان نمونه علىعلیه السلام در روزى که آیات برائت را براى مردم مىخواند، در حالیکه شمشیرش را برهنه کرده بود به خطبه ایستاد و فرمود: دیگر به هیچ وجه، عریانى، اطراف خانه نباید طواف کند و هیچ مشرکى به زیارت خانه نباید بیاید.44 این برخورد علىعلیه السلام با یکى از سنّتهاى زیارتى مشرکان، یعنى عریان طواف کردن، نشانه قاطعیت و جدیت آن حضرت علیه السلام در نفى این سنّت غلط است. در روایت دیگرى مىخوانیم که «براء بن عازب» از فردى که از کنار او مىگذشت پرسید: قصد کجا دارى؟ وى در پاسخ گفت: رسول خداصلى الله علیه وآله مرا به سوى مردى فرستاده که با زن پدرش پس از او ازدواج کرده است و به من فرمان داده است تا گردنش را بزنم45. برخورد قاطعانه و جدّى پیامبرصلى الله علیه وآله در برابر چنین سنّت غلطى به وضوح به چشم مىخورد.
اقدامهاى عملى در فرهنگزدایى
قرآن و معصومانعلیهم السلام علاوه بر آنکه در گفتار به تبیین حدود و ثغور الهى و رد آداب و سنّتهاى منفى پرداختند، در عمل و رفتار نیز به این مهم همت گماشتند و با اتخاذ روشهاى متنوع و عملى، بنیان آداب و رسوم و باورهاى صحیح را پى ریزى کردند. اسلام گاه با گرفتن ضمانتهاى اجرایى از نو مسلمانان، تلاش مىکرد زمینه زدودن آداب و سنّتها و باورهاى غلط را فراهم آورد. به عنوان نمونه در «بیعت عقبه» در آغاز پیامبرصلى الله علیه وآله از دوازده تن از انصار پیمان گرفت که از آداب ناپسند جاهلیت دورى کنند.46 این اقدام عملى پیامبرصلى الله علیه وآله نشان مىدهد در مواجهه با فرهنگهاى بیگانه، در صورت فراهم بودن زمینه، باید ضمانتهایى براى اجراى موضوعات مورد نظر گرفت، تا امکان عملى شدن این موارد بیشتر فراهم آید. پیامبرصلى الله علیه وآله با توجه به استوارى پیمانها در میان اعراب، از اهالى مدینه براى دورى از آداب و رسوم شرک آلود، پیمان گرفت. گاه نیز پیامبرصلى الله علیه وآله در رویارویى با برخى از ارزشهاى جاهلیت، با اتخاذ روشهاى عملى به طرد و نفى آنها مىپرداخت. آوردهاند که پیامبر صلى الله علیه وآله عثمان بن ابى العاص را که جوانترین اعضاى هیئت ثقیف بود، امام جماعت آنان کرد، زیرا او سخت به اسلام علاقمند بود.47 این اقدام عملى و غیر مستقیم پیامبرصلى الله علیه وآله مبنى بر انتصاب یک جوان به این سِمت، اتخاذ موضع در برابر ارزشهایى چون شیخوخیت جاهلى است. از جمله موارد قابل توجهى که در این قسمت باید بدان اشاره کرد، آن است که گاه اسلام براى لغو یک سنّت و رسم دیرپا، ناگزیر از به کارگیرى روشهاى خاصى بود. در این موارد، توصیههاى زبانى و گفتوگوهاى مستقیم یا غیر مستقیم کارساز نبود. توسل به شیوهها و اقدامات عملى و ضربتى، مؤثرترین راه در برخورد با عناصر فرهنگ بیگانه به نظر مىرسد. یکى از سنّتهاى رایج در میان عرب آن روزگار، «پسر خواندگى» یا «تبنّى» بود. این سنّت در میان ملتهاى مترقى آن روز مانند روم و فارس نیز متداول بوده است. آنان نسبت به پسر خوانده، احکام فرزند صلبى را اجرا مىکردند و تمام حقوق فرزندى را برایش قائل بودند؛ یعنى به او نیز مانند سایر فرزندان ارث مىرسید، او را به نام پدر خوانده مىخواندند، همچنین پسر خوانده نمىتوانست با محارم پدر خوانده ازدواج کند.48 قرآن کریم در آیاتى چند، متعرض این فرهنگ جاهلى مىشود و به لغو آن مىپردازد و مىفرماید: «... و ما جعل ادعیاء کم أبناء کم ذلکم قولکم بأفواهکم...» (احزاب /4). مفاد آیه این است که خداوند فرزند خواندههاى شما را که فرزند خود خواندهاید، چنان قرار نداده که احکام فرزندان صلبى در حق آنان جارى باشد. آنگاه در ادامه، به بیهودگى و بى اثر بودن این سخن و نگرش عرب اشاره مىکند و از آنان مىخواهد، فرزند خواندگان را به نام پدرانشان بخوانید و به آنان نسبت دهید. زیرا این عمل به عدالت نزدیکتر است. تعبیر «ادعوهم لآبائهم هو أقسط عنداللَّه...» به روشنى نشان مىدهد، عدل و انصاف خداوند تا آنجاست که حتّى نسبت به صدا کردن یا خواندن افراد به نام پدران واقعى شان، حساسیت وجود دارد و تأکید مىشود: «فإن لم تعلموا آباءهم فاخوانکم فی الّدین و موالیکم...» اگر پدران پسر خواندگانتان را نتوانستید بشناسید، آنان را پسر خود هم نخوانید و به غیر پدرانشان نسبت ندهید، بلکه آنان را برادر خطاب کنید و یا به اعتبار ولایت دینى، ولى خود بخوانید. نکته درخور توجه در این ماجرا، روش لغو و ابطال این سنّت دیرپاى جاهلى به وسیله قرآن است. از آنجا که اعراب، اعتقاد راسخى به حرمت ازدواج با زن (مطلّقه) پسر خوانده و بر عکس ازدواج پسر خوانده با مطلّقه پدر خوانده داشتند و این پیوند را بر خود حرام مىدانستند؛ خداوند به شخص پیامبرصلى الله علیه وآله دستور داد تا عملاً به رد این سنّت جاهلى بپردازد. پس از آنکه زید بن حارثه، پسر خوانده پیامبرصلى الله علیه وآله، همسرش را طلاق داد، پیامبرصلى الله علیه وآله مأموریت یافت تا با ازدواج با او، عملاً این سنّت را از میان بردارد.49 آیه 37 سوره احزاب، نمونه خوبى است تا به مردم آن روزگار بفهماند که همسر پسر خوانده محرم نیست و سایر مسلمانان نیز مىتوانند اینگونه عمل کنند. ظاهراً فضاى فرهنگى آن روز عرب، به سختى مىتوانست در هم ریخته شدن این سنّت را بپذیرد؛ این رسم در میان آنان استوار و پا برجا شده بود و زدودن آن دشوار مىنمود؛ از این رو قرآن به جاى هر گونه گفتوگو و نصیحت، با الگو معرفى کردن پیامبرصلى الله علیه وآله، عملاً این سنّت را شکست. این روش طرح ناگهانى50 و اقدام عملى قرآن در فرهنگ زدایى نشان مىدهد، در اصلاح یا رد عناصر منفى فرهنگى، مواجهه قولى و زبانى به تنهایى کار ساز نیست و در مواردى، بدون در نظر گرفتن ملاحظات و بدون هیچ گونه انعطاف پذیرى باید به لغو سنّتهاى غیر مقبول پرداخت و با معرفى الگوهاى مناسب، قاطعانه و در عمل اقدام کرد و در این راه انتقادها و سرزنشها را به جان خرید. در همین ماجرا خداوند، خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «... و تخشى النّاس و اللَّه احقّ أن تخشاهُ». ترس از مردم این نبوده که آن حضرتصلى الله علیه وآله از جان خود مىترسید، بلکه ترس بخاطر خداى سبحان بوده است. پیامبرصلى الله علیه وآله مىترسیده که مردم بخاطر ازدواجش با همسر زید، او را سرزنش کنندو بیمار دلان، جنجال به راه اندازند که چرا همسر پسرت را گرفتهاى و در نتیجه ایمان عوام مردم سست شود. عتابى که در ظاهر آیه وجود دارد، مىخواهد آن حضرتصلى الله علیه وآله را نصرت و تأیید کند تا جبران طعن بیمار دلان را بکند.51
روشهاى تدریجى
حال که سخن از روش طرح ناگهانى در رویارویى فرهنگى به میان آمد، مناسب است از روش مقابل آن؛ یعنى روش تدریجى یاد کرد و به بررسى شواهد و مصادیقى در این زمینه پرداخت. اتخاذ این روشها به وسیله اسلام نشان مىدهد که در مواجهه فرهنگى نمىتوان به یک روش بسنده کرد؛ بلکه در شرایط گوناگون، به کارگیرى روشهاى متنوع و گوناگون ضرورى به نظر مىرسد. فلسفه اینگونه برخوردها، از آنجاست که اسلام براى گذر از مرحله نفى عناصر منفى و رسیدن به مرحله تثبیت ارزشهاى جدید و سازندگى و تعمیق مفاهیم و عناصر فرهنگ اسلامى، بسترها و زمینههاى متفاوت و مناسبى نیاز داشت. از آن جا که هر نوع گسیختگى و انقطاع، خواه ناخواه بر نوعى ارتباط و پیوند با گذشته استوار است؛ تغییر و تحول بنیادین در ارزشها و باورهاى پیشین جاهلى، نیازمند آن بود که روشهاى تدریجى به اجرا گذاشته شود. از دیگر سو عادات، در نتیجه کثرت تکرار و مرور زمان رسوخ مىیابند و آنگاه آیین (صبغه) آن استحکام مىپذیرد و در نسلهاى پى در پى ریشه مىدواند؛ در این صورت زدودن و زایل کردن آنها دشوار مىشود.52 و براى بازداشتن مخاطبان از این عادتهاى دیرین، باید زمینه و مجال کافى براى طرح و تثبیت پیامهاى جدید را فراهم آورد. بویژه اینکه این پیامها، داراى اهمیت و تازگى باشند و براى مخاطبان، غیر مأنوس به نظر برسند. سیره پیامبرصلى الله علیه وآله در مواجهه با مردم و ابلاغ پیام بدانها، نشان مىدهد که آن بزرگوار، مراحل مختلف دعوت از خویشان و نزدیکان، دعوت پنهانى و سپس دعوت همگانى را در پیش گرفته و در آموزش احکام و آموزههاى دینى، به مرحله بندى و تدریج توجه داشته است. در روایتى به نقل از ابن عباس مىخوانیم: پیامبر خداصلى الله علیه وآله هنگام فرستادن معاذ به یمن، چنین مىفرماید: تو نزد مردمى مىروى که داراى کتاب هستند، آنان را دعوت کن که به یگانگى خدا و به پیغمبرى محمد صلى الله علیه وآله گواهى دهند، اگر این را پذیرفتند، بگو که خداوند در شبانه روز پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر این را قبول کردند، وجوب روزه ماه رمضان را به آنان ابلاغ کن. هرگاه این را پذیرفتند به آنها بگو، خداوند حج خانه خدا را براى توانمندان واجب کرده است؛ اگر این حکم را نیز قبول کردند آنان را آگاه ساز که باید دولتمردان، صدقه دهند تا به فقراى آنان پرداخت شود.53 اهمیت در پیش گرفتن این روش در مواجهه فرهنگى، از آن روست که اصولاً ابلاغ تدریجى پیام در مخاطبان تأثیر بیشترى مىگذارد و زمینه تربیت صحیحتر آنان را فراهم مىسازد و امکان تفکر، تأمّل و غور و بررسى در موضوع، از آنان سلب نمىشود. علاوه بر آن لازمه برخوردهاى تدریجى، برقرارى ارتباط و تعامل بیشتر با مخاطب است. تغییرات یا اصلاحات تدریجى در افراد، زمانى رخ مىدهد که ارتباطهاى لازم و مؤثرى با آنان برقرار شود. اسلام در برخورد با برخى عناصر فرهنگى زمان که در میان مردم رسوخ پیدا کرده و بخشى از عادتهاى آنان شده بود، روشها و مقرراتى را در پیش گرفت که به طور غیرمستقیم و تدریجى، به تصحیح یا تلطیف آنها مىانجامید. برده دارى یکى از آداب و سنن جاهلى بود که در میان طوایف و اقوام عرب، پیوند خاصى با آن وجود داشت و پیامبرصلى الله علیه وآله نیز نمىتوانست رسمى را که تا این اندازه در بین مردم رسوخ پیدا کرده بود یکباره منع و لغو کند؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله براى آنکه به تدریج بردگى از میان رود، روشهایى براى الغاى بردگى و آزاد شدن بندگان در پیش گرفت 54 و در قول و عمل، سعى در تعدیل روابط بین ارباب و برده کرد و رسمى را که لغو نشد، به نحوى تعدیل و تلطیف کرد. پیامبرصلى الله علیه وآله در موقعیتهاى مختلف نسبت به رعایت حقوق بردگان و نیکى در حق آنان سفارش مىکرد. آن حضرتصلى الله علیه وآله در خطبه منى اعلام کرد: مردم بندگانتان، آنان را از غذاى خود بخورانید و از لباس خود بپوشانید و اگر خطایى کردند، ببخشید، آنان را بفروشید ولى هرگز عذابشان ندهید.55 پیامبرصلى الله علیه وآله دستور داد در کار برده فروشى، میان پدر و فرزند جدایى نیندازند و بندگان، از لحاظ غذا و پوشش با مالک خود برابر باشند و سفارش فرمود که با آنان به خوبى معامله شود. آزاد کردن بنده را تشویق کرد و آن را وسیله تقرب به خدا شمرد.56 قرآن کریم نیز آزاد کردن بندگان را سفارش و این عمل را در کنار دیگر اعمال نیک یاد کرده است (بلد /13). پیامبرصلى الله علیه وآله در عمل نیز تدریجاً به تعدیل این سنّت پرداخت و با آزاد کردن اسیران و بندگان، الگویى براى تغییر روابط بین ارباب و برده ارائه داد و در زمانى که امکان لغو کامل این رسم وجود نداشت، با توجه به اصول و معیارهاى انسانى و اسلامى، نظام برده دارى را در گفتار و رفتار تضعیف کرد و در جایى که گفتار نیز تأثیر لازم را نداشت. عملاً آخرین راه ممکن، یعنى آزادى اسیران و بندگان را در پیش گرفت. آن حضرت صلى الله علیه وآله در محاصره طائف، فرمود که اعلام کنند هر بردهاى که از دژ ثقیف بیرون بیاید و تسلیم شود، آزاد خواهد شد.57 همچنین پس از جنگ، ترتیبى در پیش گرفت که همه اسیران، آزاد شوند و اموالشان مسترد گردد.58 مواجهه پیامبرصلى الله علیه وآله با این رسم و سنّت رایج تا بدینجا نیز محدود نمىشد، بلکه آن حضرتصلى الله علیه وآله به گرامیداشت و تکریم بردگان نیز همت مىگماشت و بر این امر توجه فراوان داشت، تا در ارائه اصول و معیارهاى انسانى و اسلامى و در تضعیف یا تعدیل این رسم تأثیر گذار باشد. قرآن کریم در آیه 37 سوره احزاب، به این مطلب اشاره دارد. رسول خداصلى الله علیه وآله زید بن حارثه را که پیشتر برده خودش بود آزاد کرد و فرزند خود گرفت و این یک احسانى بود که پیامبرصلى الله علیه وآله به وى کرد، احسان دیگر آن حضرت صلى الله علیه وآله این بود که دختر عمه خود، زینب دختر جحش را همسر او کرد و پس از اینکه زید همسرش را طلاق داد، رسول خداصلى الله علیه وآله با او ازدواج کرد. قرآن از احسانى که پیامبرصلى الله علیه وآله در حق بردهاى کرد و پس از آزادى، او را به فرزندى پذیرفت، به «انعمت علیه» تعبیر کرده است.59 در پایان این بحث به یکى از شواهد و مصادیقى اشاره مىکنیم که بیشتر قرآنپژوهان، از آن به عنوان نمونهاى از روش تدریجى قرآن، در برخورد با سنّتهاى جاهلى یاد مىکنند و مىگویند: قرآن براى پایان دادن به یک رسم و عادت ناپسند اجتماعى که در عین حال به شدت راسخ و رایج بود، زمینه ترک و لغو آن را به تدریج فراهم آورده است. به عنوان مثال قرآن، براى از میان بردن شرب خمر و قمار، در مرحله اول نظر اعراب جاهلى را به موضوع خمر و منشاء آن جلب مىکند (نحل /69) و سپس با لحنى آرام و مؤثر، آنان را به اندیشیدن صحیح و تفکرى سنجیده رهنمون مىکند و با بیان منافع و مضار شراب و قمار، زیان آن دو را بیشتر از منافع آن مىداند. (بقره /219). آنگاه در مرحله سوم براى دور نگهداشتن مردم از این آلودگى، محدودیتهاى زمانى در شرب خمر به وجود مىآورد (نساء /43) و در مرحله چهارم، پس از اینکه قرآن خود را به هدف نزدیک مىبیند، آخرین گام را بر مىدارد و با لحن قاطع و خالى از هرگونه مجامله، به تحریم و منع این سنّت مىپردازد.60 (مائده /90 و 91). برخى نیز بر شدت رسوخ این سنّت در میان عرب تأکید مىکنند و فلسفه تدرّج در حرمت خمر را در این راستا بیان مىدارند و بر این باورند که ، قرآن براى دستیابى به مقصد و هدف خود چارهاى جز این اقدام تدریجى نداشته است.61 علاّمه جعفر مرتضى عاملى، موضوع اقدام تدریجى در حرمت شرب خمر را رد مىکند و در اثبات این مدعا، دلایل و شواهدى مىآورد که به ظاهر، منطقى و قابل قبول مىرسد. وى نخست روایات و احادیثى را نقل مىکند که بر اساس آنها، نخستین چیزى که پیامبرصلى الله علیه وآله پس از پرستش بتان نهى فرموده، شرب خمر بوده است. علاوه بر آنکه شرب خمر از جمله فواحش آشکارى بوده که عرب، نسبت به آثار سوء آن آگاهى داشته است و حرمت آن، در مکه و قبل از هجرت به شکل قاطع و نهایى اعلام شده است. اما به دلیل الفت و دلبستگى عرب و لذتى که از شرب خمر مىبردند - با وجود آگاهى از آثار زیانبار آن - ترک آن برایشان سخت و دشوار بود؛ از این رو مخالفتها و اعتراضهایى داشتند و درباره این تحریم، مرتب سؤال مىکردند و به حکم خدا تن در نمىدادند. قرآن نیز در پاسخ به سؤالات و مخالفتهاى آنان، این نهى و تحریم را تکرار و بر آن تأکید مىکند و با بیان آثار زیانبار و زشتى شرب خمر، مردم را از ارتکاب این گناه باز مىدارد. بنابر این تحریم خمر، یکباره اعلام شده و تدریج در اعلان این حرمت وجود نداشته است.62 صاحب تفسیر المیزان نیز به این مطلب اشاره مىکند و حرمت شرب خمر را قبل از هجرت و در مکه مىداند.63 قرآن با برخورد یکباره و قاطع خود با این سنّت دیرپاى، مردم را از این عمل باز مىدارد ولى در چندین آیه به مجاب کردن و اقناع کسانى مىپردازد که لغو این سنّت براى آنان بسیار دشوار و سخت بوده است. قرآن در جهت مبارزه با گناه و فساد اخلاقى و اجتماعى، زشتى و پلیدى و آثار و پیامدهاى مخرّب شراب و قمار را به تصویر مىکشد و آن را عملى شیطانى و مایه غفلت از یاد خدا و دشمنى و کینه معرفى مىکند. پس از آن آدمیان را به تفکر وا مىدارد و عقل و وجدان آنان را مورد سؤال قرار مىدهد و مىپرسد: «فهل أنتم منتهون» (مائده /91) آیا شما از این گناه دست بردار نیستید.
عدم تشبّه به بیگانه
یکى از اصول و معیارهایى که مورد توجه اسلام بوده، همسان شدن و پیروى از فرهنگ بیگانه است. اسلام، نو مسلمانان را از تقلید از مظاهر فرهنگى غلط بیگانه نهى کرده و خطر گرایش به عناصر فرهنگى را به آنان یادآور شده است. پیامبرصلى الله علیه وآلهنسبت به ظاهر مسلمانان توجه دارد و از اینکه آنان ظاهر خود را شبیه به مشرکان یا یهودیان و نصارا کنند، نهى مىفرماید. در روایتى نقل شده است که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: موهاى سپید خود را رنگ کنید و خود را شبیه به یهودیان و مسیحیان نسازید.64 همچنین آن حضرتصلى الله علیه وآله به مسلمانان دستور داد براى مخالفت با عجمها، موهاى خود را رنگ کنند.65 پیامبرصلى الله علیه وآله در جاى دیگر به مسلمانان سفارش کرده است که سبیل خود را کوتاه کنند و ریشهاى خود را بگذارند و شبیه به مجوس نداشته نباشند. زیرا مجوسان بر خلاف این روش عمل مىکردند.66 در روایت دیگرى مىخوانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «اکنسوا أفنیتکم و لا تشبّهوا بالیهود»67 همانطور که مىبینیم پیامبرصلى الله علیه وآله حتّى نسبت به طرز زندگى و نظافت خانههاى مسلمانان توجه دارد و مراقب است که مسلمانان در این امور، از غیر مسلمانان پیروى و تقلید نکنند. در روایت دیگرى مىخوانیم که سلمان با دیدن پیامبرصلى الله علیه وآله بر پاى او افتاد و آن را بوسید؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله او را از این کار بازداشت و فرمود: «یا سلمان لا تصنع بی ما تصنع الأعاجم بملوکها، انا عبد من عبیداللَّه...»68 اى سلمان، با من آنگونه که عجم با پادشاهانشان مىکنند رفتار مکن، من بندهاى از بندگان خدا هستم... در این ماجرا نیز پیامبرصلى الله علیه وآله با سنّت غلطى که در بین مردم و پادشاهان عجم حاکم بود، مقابله کرده و از اینکه مسلمانان از سنّتها و رسوم بیگانه پیروى و تقلید کنند؛ برحذر داشته است. پیامبرصلى الله علیه وآله و دیگر ائمهعلیهم السلام با هرگونه عمل کوچک و بزرگى که احتمال گرایش به مظاهر منفى فرهنگى را تقویت، و یا خطر بازگشت مردم به بت پرستى و شرک را گوشزد مىکرد، برخورد و به صراحت آن را نهى مىکردند. آنان هر جا که احساس مىکردند زمینه گرایش به شرک و احتمال لغزش و انحراف نو مسلمانان وجود دارد، به آنان هشدار مىدادند. در این جا به یکى دیگر از عادتها و باورهاى حاکم و روش برخورد پیامبرصلى الله علیه وآله با آن اشاره مىشود. کفار قریش هر ساله نزد درخت سدر بزرگى به نام «ذات انواط» مىرفتند، در پیشگاه آن نذر و قربانى مىکردند و سلاح خود را به آن مىآویختند و پس از فراغت از حج، به تعظیم این درخت مىپرداختند. آوردهاند که مسلمانان در راهِ رفتن به جنگ حنین، به درخت سدر بزرگى رسیدند، گروهى از آنان از پیامبرصلى الله علیه وآله درخواست کردند، این درخت را هم «ذات انواط» آنان قرار دهد. پیامبرصلى الله علیه وآله از این درخواست ناراحت شد و فرمود: «شما همان چیزى را طلب مىکنید که قوم موسى از او خواستند که: «اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة قال إنّکم قوم تجهلون» (اعراف /138) اى موسى، همان گونه که براى آن خدایانى است، براى ما ]نیز[ خدایى قرار ده گفت: راستى شما گروهى هستید که نادانى مىکنید.»69 چنان که مىبینیم در این ماجرا نیز پیامبرصلى الله علیه وآله با هرگونه درخواستى که از آن بوى شرک و پیروى از فرهنگ بیگانه به مشام مىرسد، مقابله کرده و حتّى با ذکر شواهد تاریخى به روشنگرى و هدایت اندیشهها پرداخته است. برخورد و مقابله اسلام با عادتها و سنّتهاى چون سحر، فال، کهانت، اعتقاد به چرخش ستارگان و... در همین راستاست. حساسیت و قاطعیت اسلام در مواجهه با شاخصهاى اصلى و امور عبادى دیگر ادیان، بیشتر مىباشد. پیامبرصلى الله علیه وآله به دلیل اهمیت عبادات اسلامى، نوعاً شاخصهاى دیگر ادیان را در این امور نمىپذیرد. نقل شده است به منظور فرا خواندن مسلمانان به نماز، برخى پیشنهاد استفاده از بوق را - که مورد استفاده یهودیان بود - دادند، جمعى نیز ناقوس مسیحیان را پیشنهاد کردند، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت.70 این مواجهه نشان مىدهد پیامبرصلى الله علیه وآله از شاخصها و مظاهر دینى و فرهنگى بیگانه در امور عبادى استفاده نکرد. همچنین در برخى روایات مىخوانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله در خانهاش هر چه را شبیه صلیب بود از بین برد یا شکل آن را تغییر داد.71
4 - جایگزینسازى
اسلام با ارائه احکام و قوانین انسان ساز و هدایت بخش، به منظور اصلاح فرهنگ حاکم و تشکیل نظام ارزشى جدید تلاش کرد و در این مسیر، دو مرحله را در پیش گرفت: 1 - نفى عناصر منفى فرهنگى زمان 2 - اثبات و جایگزینى عناصر جدید، اسلام این مراحل را گاه بهطور شفّاف و مستقیم و گاه به آرامى و غیرمستقیم انجام داد. اصولاً از میدان به در کردن عناصر منفى فرهنگى، با جایگزینى آنها به وسیله عناصر مثبت و جدید عملى است؛ زیرا مخاطبان پس از رد و طرد عناصر مورد قبول خود، به دنبال شناسایى ارزشها و عناصرى هستند که به جاى عناصر و اجزاء پیشین قرار گیرد. با بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله، آداب و ارزشهاى انسانى و اخلاقى، جایگزین سنّتهاى غلط پیشین شد و باورها و نگرشهاى نادرست جاى خود را به اعتقادات و باورهاى صحیح داد. فرهنگ تفاخر به آباء و اجداد و نسب که از مظاهر حیات اجتماعى آن روزگار بود، جاى خود را به فرهنگ تقوى داد و اخوت اسلامى جایگزین اختلافات نژادى و قبیلهاى شد و ملاک برترى انسانها نه نسب و قبیله، بلکه تقواى الهى معرفى گردید. (حجرات /13) اسلام تلاش کرد تعصب قومى و قبیلهاى را از عرب بگیرد و تمام عرب را زیر پرچم برادرى وایمان گرد آورد و دین و ایمان و جهاد و سابقه اسلام را فضیلت به شمار آورد. قرآن با نفى پرستش بتها، سنگوارهها، ستارگان و کواکب، خدایى را معرفى کرد که با دارا بودن تمام ویژگىهاى جلال و جمال به جاى خدایان قبلى، شایستگى پرستش و عبودیت را داراست. دلبستگى و حب فراوان به مال و شهوت و فرزند مورد نکوهش قرار گرفت و به جاى آن نعمتها و لذّتهاى اخروى، که برتر و بهتر از لذّتهاى دنیوى است، به تقوا پیشگان وعده داده شد. (آل عمران، 14-15) به طور خلاصه براى باورها، ارزشها و آداب و سنّتهاى که از سوى اسلام لغو و نهى گردید، جایگزینهایى مناسب و شایسته معرفى گردید. دامنه این جایگزینىها و تغییر و تحولها تا بدانجاست که اسلام حتّى نسبت به نامگذارى اعراب، حساسیت فراوان دارد و در این زمینه نیز دست به تغییر و تبدیل زده است. از آنجا که نامهاى افراد، گروهها و قبایل تا حدود زیادى مىتواند نماد اندیشهها و باورهاى آنان باشد، اسلام تأکید دارد نامها و اسامى افراد نیز رنگ و بویى از سنّتها و معیارهاى غلط جاهلى نداشته باشد. اسلام با حذف و رد اسامىاى که نشان از ارزشهاى شرک آلود جاهلى داشت، به معرفى نامهاى نیکو و حَسَن پرداخت. اعراب جاهلى، فرزندان خود را به الفاظ و اسامى نامگذارى مىکردند که نشان از پرستش بتان داشت. برگزیدن نامهایى چون عبد مناة، عبد العزى، عبدودّ، عبد یغوث، عبد یعوق، عبد شمس، امرىء القیس و... مظهر علاقه و ارتباط نزدیک اینان با بتها و خدایانى بود که مىپرستیدند. اسلام با رد این نامها و عناوین، به معرفى اسامى پرداخت که در میان اعراب جاهلى متداول نبود. محمد، على و اسامى دیگرى که با رسول خداصلى الله علیه وآله، صحابه گرانقدر و دین مقدس اسلام ارتباط دارد، از جمله این نامها بود. حتّى عرب در نامگذارى افراد، از اسامى برخى حیوانات نیز استفاده مىکرد که اسلام به رد اینگونه موارد پرداخت. 72 تغییر نام «غاوى بن عبد العزى» به «راشد بن عبد ربه» و «عبد عوف بن اصرم» به «عبداللَّه» به وسیله پیامبرصلى الله علیه وآله، در همین راستاست.73 آن حضرتصلى الله علیه وآله حتّى نام «عزیز بن ابوسبره» را به «عبدالرحمن» تغییر داد و فرمود تنها خداوند عزیز است.74 این برخوردها و تغییر نامها نشان مىدهد اسلام در مبارزه عملى و همه جانبه با شرک و زدودن مظاهر بت پرستى، تلاش کرد و با نفى عناصر و مؤلفههاى فرهنگى غلط، به اثبات و جایگزینى عناصر جدید دست زد. این تغییر و جایگزینى حتّى در محدوده خطابها، شعارها و تکیه کلامهاى مصطلح در میان عرب نیز به چشم مىخورد. به عنوان نمونه در روایتى مىخوانیم: به عقیل بن ابى طالب که همسرى از بنى جشم برگزیده بود، گفتند: «بالرّفاه والبنین» او گفت: این چنین نگویید، بلکه مانند پیامبرصلى الله علیه وآله بگویید: «اللهم بارک لهم و بارک علیهم»75 از جمله آداب و سنن اجتماعى عرب جاهلى این بود که به منظور شادباش و تهنیت، براى شخصى که ازدواج کرده بود آرزوى تولد فرزند ذکور مىکردند و با بر زبان آوردن اصطلاح «بالرّفاه و البنین» میزان توجه و علاقه خود به فرزند پسر را نشان مىدادند. مطالعه آداب و سنن جاهلى نشان مىدهد، اعراب توجه و علاقه زیاد به فرزند پسر داشتند. فراوانى پسران همواره از افتخارات بزرگ و نشان نعمت و عزت نزد جاهلیان به شمار مىرفت و در مقابل، تولد فرزند دختر ننگ و عار قبیله و مایه حزن و اندوه بود و برخى از قبایل، ترجیح مىدادند این ننگ و عار را با زنده به گور کردن دختران خود، از بین ببرند. اعراب جاهلى، وجود پسران را موجب کسب مال و ثروت بیشتر، و به عنوان همراهانى در جنگها و نبردها به شمار مىآوردند و حتّى نداشتن فرزند ذکور را مایه ابتر بودن فرد مىدانستند. عرب این نسبت را به راحتى به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز داده و به لحاظ نداشتن پسر، او را ابتر شمرده است. قرآن با رد و نفى نگرشهاى غلط جاهلى، به آنان پاسخى مناسب و در خور داده و در سوره کوثر، این توهم را که چون پیامبرصلى الله علیه وآله پسر ندارد، نسل او از بین مىرود و آیین او دوام پیدا نمىکند، مردود و باطل شمرده است. پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله با توجه به اقوال و گفتار نو مسلمانان، از هر کلام و سخنى که نشان از سنّتها و آداب غلط جاهلى داشته باشد نهى کرده و از هر حرکتى که فرهنگ بیگانه را احیا کند، برحذر داشته است. از این رو آن حضرتصلى الله علیه وآله به این تکیه کلام اعراب جاهلى توجه کرده و به معرفى کلامى نیکو و زیبا پرداخته است؛ سخنى که در آن رنگ و بوى سنن جاهلى وجود نداشته باشد. از این رو در روایت مىخوانیم: أن النبى کان اذا رفّأ قال «بارک اللَّه لکم و بارک علیکم و جمع بینکما فى خیر»76 پیامبرصلى الله علیه وآله براى گفتن تبریک ازدواج به دو زوج، مىفرمود: خداوند بر شما مبارک گرداند و میان شما را با خیر و نیکى جمع کند. پیامبرصلى الله علیه وآله نه تنها نسبت به کلمات و سخنانى که نشان از باورها و ارزشهاى غلط جاهلى داشت، حساسیت نشان مىداد، بلکه به کلماتى که مىتواند جایگزین بهتر و مناسبترى داشته باشد، توجه داشت و به معرفى اینگونه موارد مىپرداخت. به عنوان نمونه، اسعد بن زراره در مکه به پیامبرصلى الله علیه وآله رسید و گفت: «أنعم صباحاً» (این اصطلاح را اعراب به جاى سلام به کار مىبردند) رسول خداصلى الله علیه وآله به او عرضه داشت: خداوند چیزى بهتر از این به ما داده است که سلام اهل بهشت است، بگو: «السلام علیکم»77 در قرآن کریم نیز به نمونههایى از این جایگزینىها اشاره شده است. در آیه 104 از سوره بقره، خداوند، نو مسلمانان را مخاطب قرار داده و فرموده است: «یا أیها الّذین آمنوا لا تقولوا راعناً و قولوا اُنظرنا و اسمعوا و للکافرین عذاب الیم» اى کسانى که ایمان آوردهاید، نگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا» و ]این توصیه[ را بشنوید و ]گرنه[ کافران را عذابى دردناک است. جمله «راعنا» که یهود در مقابل پیامبرصلى الله علیه وآله به کار مىبرد، معنایى شبیه به جمله «واسمع غیر مسمع» دارد. این معنى در آیه 46 از سوره نساء مورد اشاره قرار گرفته است. خداوند در این آیه مىفرماید: برخى از آنان که یهودىاند، کلمات را از جاهاى خود بر مىگردانند و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین اسلام، (با در آمیختن عبرى به عربى) مىگویند: «شنیدیم و نافرمانى کردیم و بشنو (که کاش) ناشنوا گردى». و نیز (از روى استهزا مىگویند): «راعنا» (که در عربى یعنى به ما التفات کن ولى در عبرى یعنى خبیث ما) و اگر آنان مىگفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به ما بنگر» قطعاً براى آنان بهتر و درستتر بود؛ ولى خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز (گروهى) اندک ایمان نمىآورند. خداوند در آیه 104 از سوره بقره، مسلمانان را از به کار بردن این تعبیر نهى مىکند. این معنى با آنچه در شأن نزول آیه نقل کردهاند نیز تطبیق دارد. هرگاه پیامبرصلى الله علیه وآله سخنى به مسلمانان مىگفت، عرض مىکردند: «راعنا یا رسول اللَّه» یعنى به ما مهلت ده و توجه فرما تا مطلب تو را بفهمیم، این عبارت در لغت یهود معنى دشنام داشت؛ ازینرو آنان موقعیت را غنیمت مىشمردند و با آن، پیغمبرصلى الله علیه وآله را مخاطب مىساختند واین طور وانمود مىکردند که مقصودشان اظهار ادب است، ولى در حقیقت، هدفشان دشنام بود و معناى آن در نظر آنان این بود: «اسمع لا اسمعت» (بشنو که هرگز نشنوى... یا بشنو که هرگز کسى حرف تو را نشنود)78 قرآن کریم با بیان این روش ناپسند یهود، مسلمانان را از همسان شدن به بیگانه و بر زبان آوردن تعبیرها و تکیه کلام آنها بر حذر مىدارد و تعبیرى مناسب نیز، در جایگزینى آن معرفى مىکند. خداوند به مسلمانان دستور مىدهد به جاى آن، کلمه «انظرنا» را بر زبان آورند، تا هم مقصود آنان را برساند و هم زمینه سوء استفاده دشمن، از میان برود. از دیگر موارد، موضوع تعویذهاى رایج در میان عرب جاهلى است که اسلام به تصحیح و معرفى جایگزین در این مسائل نیز پرداخته است. ذیلاً به توضیح بیشترى در این زمینه مىپردازیم: اعراب جاهلى به دلیل بساطت ذهنى، طى مسافتهاى طولانى در بادیه و وحشت و هراسى که زندگى در صحرا ایجاد مىکرد، به باورهاى خاصى معتقد بودند و پدیدههایى چون جن و غول و شیاطین و... در نظر آنان جایگاه خاصى داشت. اینان در هنگام سفرهاى شبانه خود در صحراها و بیابانها و در حین ترس و وحشت، جملاتى از قبیل «أعوذ بسید هذا الوادى» را بر زبان جارى مىکردند و از شر سفیهان جنى و جانوران، به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان بود، پناه مىبردند. پناه بردن عرب به جن، تنها محدود به زمانها و مکانهاى خاص نبود، بلکه در شرایط دیگر نیز، استعاذه آنان به موجوداتى بود که شایستگى نداشتند.79 قرآن و پیامبرصلى الله علیه وآله در مواجهه با این باورهاى جاهلانه عرب، به هدایت و جایگزین کردن الگوها و معیارهاى مناسب پرداخته و نگرشهاى غلط آنان را تصحیح کرده است. قرآن کریم در چند مورد متعرض این باورهاى عرب شده و با معرفى خداوند که خالق و آفریننده انس و جن و همه موجودات عالم است، تنها او را شایسته پناه بردن مىداند. او کسى است که بندگان را از شرور و آفات حفظ مىکند و در پناه خود مىگیرد. از این رو موجودات دیگر که خود مخلوق و محتاج خداوند هستند، نمىتوانند مخلوقات دیگر را حفظ کنند. قرآن با فرو فرستادن سوره فلق و ناس و تلقین آن به رسول خداصلى الله علیه وآله به طور غیرمستقیم به نومسلمانان آموزش داده است که از شر مخلوقات (من شر ما خلق) و تاریکى شب (و من شرّ غاسقٍ اذا وقب) به خدا پناه برند. این تعلیم، در حقیقت به عنوان جایگزینى براى شیوه معمول عرب (استعاذه به جن)، بر پیامبرصلى الله علیه وآله فرو فرستاده شده و به منظور تصحیح و جایگزینى عناصر منفى فرهنگ جاهلى القا گردیده است. قرآن کریم در آیهاى دیگر، موضوع استعاذه به خداوند از شر شیاطین را مورد تأکید قرار داده و فرموده است: «و قل ربّ أعوذ بک من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربّ أن یحضرون» (مؤمنون /97-98) و بگو پروردگارا، از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم و پروردگارا از اینکه (آنها) پیش من حاضر شوند به تو پناه مىبرم. از مجموع روایات و احادیث مربوط به خاصیتهاى آیات و سورههاى قرآنى، در شفاى بیماریها و رفع ترس و نگرانى و... مىتوان دریافت (صرف نظر از محتوا و اعتبار سندى برخى از آنها این روایات، بى توجه به این عادت و سنّت عرب جاهلى نبودهاند. این نقلها که تحت عنوان «فضایل السّور و الآیات» در متون و نصوص دینى گزارش شده است، استعاذه عرب به موجودات و مخلوقاتى چون ارواح و جن را، به استشفا به قرآن و استعاذه به خداوند، تبدیل مىکند. اینگونه روایات بر این تأکید دارد که تلاوت قرآن و استعاذه به خداوند، موجب درمان دردها و بیماریها، رفع ترس و وهم و... است.
پی نوشت ها
________________________________________
× در این مقاله به منظور اتقان و تکمیل بحثها، علاوه بر قرآن، شواهد و مصادیقى از سنّت و سیره معصومانعلیهم السلام نیز نقل شده است. 1 - جهت اطلاعات بیشتر ر.ک: الاطرقجى، التشبیهات القرآنیه و البیئة العربیة، 2 - ر.ک: حجتى، سید محمد باقر، کاوشهایى در علوم قرآنى، اسباب النزول، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1365 ه.ش /20. 3 - ر.ک: پویا زاده، اعظم، مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، رساله دوره دکترى قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس /1 و 2. 4 - واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 715/ 2 5 - همان،/ 818 6 - جواد، على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 ه.ش، 344 / 6 7 - همان، 643 / 1. 8 - دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثة، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م، /258. 9 - طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ه.ق، 586 /1. 10 - ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 130/ 1. 11 - همان، 412/ 4. 12 - واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 868/2. 13 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 230/1. 14 - ر.ک: امین، سید محسن، سیره معصومانعلیهم السلام، ترجمه على حجتى کرمانى، چاپ دوم، تهران، سروش، 1376 ه.ش، 3/1، ص 14. 15 - نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، چاپ سیزدهم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1377 ه.ش، نامه 329/ 53. 16 - طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، إعلام الورى بأ علام الهدى، المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1338 ه.ق/132 17 - طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه ش، 261/9. 18 - ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 341/2. 19 - ر.ک: جواد، على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 685/ 4 و آلوسى بغدادى، سید محمود، بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، چاپ سوم، مصر، دارالکتب العربى، ج 385 /1 و 386. 20 - ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه.ق، 157 /73. 21 - جهت توضیحات بیشتر ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 533/5 و 540. 22 - ر.ک: همان، 537/5 و 538. 23 - ر.ک: همان، 534/5. 24 - ر.ک: همان، /535 و طباطبایى، المیزان، 402/4 25 - ر.ک: جواد على المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 538/5 و 539. 26 - ر.ک: همان، /546. 27 - ر.ک: سوره بقره، آیه 221. 28 - ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام 551/5 و 552 29 - همان، /556. 30 - طباطبایى، محمدحسین، المیزان 342/2. 31 - جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 562/5. 32 - سوره نساء، آیه 12 و 176. 33 - جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 351/6 و 355. 34 - ابن کلبى، هشام بن محمد، الاصنام، ترجمه سید محمد رضا جلالى نائینى، چاپ دوم، تهران، نشر نو، 1364 ه.ش، 102 و 103. 35 - ر.ک: ابن هشام بن محمد، 411/4 و 436. 36 - همان، /413. 37 - طباطبایى، محمد حسین، 255/5. 38 - ر.ک: المیزان، یعقوبى احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبى، چاپ اول، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1414 ه.ق، 411/1 39 - نهج البلاغه، خطبه 58/ 79 40 - ر.ک: ابن هشام الاصنام، 603/4 و 605، واقدى، محمد بن عمر، مغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 835 2 و 864. 41 - ر.ک: واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 835/2 و 864. 42 - ر.ک: همان، 1016/3. 43 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 205/1. 44 - همان، 334/2 و طباطبایى، المیزان، 249/9. 45 - ر.ک: ابن ماجه، الحافظ ابى عبداللَّه محمد بن یزید قزوینى، سنن، داراحیاء التراث العربى، 275 م، 869/ 2 46 - ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 433/2. 47 - ر.ک: واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 968/3. 48 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م /256 و طباطبایى، المیزان، 430/16. 49 - همان، /257. 50 - در روش طرح ناگهانى، پیام فرهنگى سریع و شتابان ارائه مىشود، آنچنان که مخاطب، تنها فرصت دریافت آن را در حافظه خود مىیابد. به طورى که در زمان طرح، امکان فهم کامل و تحلیل پیام را پیدا نمىکند؛ اما به طور طبیعى پس از پایان آن، پیام ذخیره شده در ذهن، به تدریج تحلیل شده و تأثیر خود را بر جاى مىنهد (عباسى مقدم، مصطفى، اسوههاى قرآنى و شیوههاى تبلیغى آنان و مقایسه آنها با شیوههاى شناخته شده تبلیغ در جهان امروز، رساله دکترى علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس، 1376 ه.ش، ص 372). 51 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 503 /16. 52 - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گناآبادى، چاپ هشتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375 ه.ش، 795/2. 53 - بلاذرى، ابوالحسن، فتوح البلدان، قم، منشورات الارومیه، 1404 ه.ق/83 54 - ر.ک: حسن حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سازمان انتشارات جاویدان، 1376 ه. ش . 55 - ابن سعد، محمد الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 342/2 و 343. 56 - حسن حسن ابراهیم، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سازمان انتشارات جاویدان، 1376 ه.ش، 494/1. 57 - همان،/329. 58 - ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 489/4 و واقدى، 183/1. 59 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 503/16. 60 - ر.ک: حجتى، سید محمد باقر، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366 ه.ش/49. 61 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م/ 135. 62 - ر.ک: عاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبى الاعظمصلى الله علیه وآله وسلم، 43/4 و 48. 63 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 210 .209/6. 64 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 214/1 65 - همان/ 213. 66 - همان/ 219 و مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار 298/73. 67 - مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه.ق، 176/73. 68 - همان/63. 69 - ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 442/4. 70 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 119/1. 71 - همان، 186/1. 72 - ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 ه.ش، 656/4. 73 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 149/1. 74 - همان/157. 75 - ابن ماجه، الحافظ ابى عبداللَّه محمد بن یزید قزوینى، سنن، داراحیاء التراث العربى، 275 م، 614/1. 76 - همان 77 - طبرسى، اعلام الورى،/67. 78 - طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه. ش، 339/1. 79 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیقیظة العربیة، 1964 م /619 و طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان، 191/20.