داستان پیامبران در تفسیر ابوالفتوح رازى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابوالفتوح رازى در شمار تفسیرگرانى است که داستان پیامبران را با انبوهى از روایات به گزارش مىنشیند. او در این گزارش از افراط و تفریط دورى مىکند1 و از طرح روایات محال، مستنکر و ناسازگار با عقل، شریعت و اصول اجتناب مىنماید.2 بنابر این وقتى نویسنده روض الجنان، روایات نادرست و مشکوک را به گزارش مىنشیند از طرح این گزارش اهدافى را دنبال مىکند که برخى از مهمترین آنها عبارتند از:
1. ابهام زدایى؛
فرازهاى بسیارى از داستان پیامبران در پرده ابهام فرو رفته است و ابوالفتوح در راستاى ابهام زدایى از این داستانها از روایات اسرائیلى سود مىبرد براى نمونه: در داستان اصحاب کهف از اسرائیلیات بهره مىگیرد و پادشاه ظالم را دقیانوس و اصحاب کهف را مکسلمینا، محسلمینا، یملیحنا، مرسونس، فسوطوس، ینورس، بکریوس و بطینوس، معرفى مىکند.3
2. خرافه نمایى؛
شمارى از روایات روض الجنان با هدف نشان دادن سستى عقاید و باورهاى مخالفان جمع آورى و گزارش شده است. نویسنده روضالجنان با طرح این روایات و نسبت دادن آنها به حشویه و اهل حدیث به گونهاى در پى نمایاندن خرافى بودن اعتقادات ایشان است. براى نمونه در قصه موسى(ع) از روایاتى ناسازگار با عقل و شرع سود مىبرد و در توجیه این بهره ورى مىنویسد: "و این محال است و مخالف عقل و شرع است، و لکن من براى آن آوردم تا مردم مقالات مخالفان و محالات ایشان نیز بشنوند و بدانند."4.
3. نقد افکار و اندیشههاى مخالفان؛
هدف دیگر نویسنده روض الجنان از گزارش روایات نادرست، بهره گیرى از آنها در راستاى اثبات نادرستى دیدگاه مخالفان است. براى نمونه در تفسیر آیه شریفه "وخّر موسى صعقا" روایتى بلند از کلبى نقل مىکند و در پایان مىنویسد: "این خبر، امام اصحاب حدیث ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبى آورد در کتاب العرایس فى المجالس و یواقیت التیجان فى قصص القرآن، و من براى آن آوردم که خبرى غریب است و در او حجت است ما را"5
4. نمایش کم خردى مخالفان؛
ابوالفتوح در تفسیر آیه " و لقد فتنا سلیمان و القینا على کرسیه جسدا ثم اناب" از روایاتى گزارش مىدهد که در آن روایات از تغییر شکل شیطان به سلیمان، سلیمان به شیطان، دزدیدن انگشترى سلیمان، ارتباط شیطان با همسران سلیمان، حکومت شیطان و تغییر دین سلیمان سخن گفته شده است. نویسنده روض الجنان پس از گزارش این روایات مىنویسد: "این ترهات و اباطیل براى آن آورده شد اینجا تا مردم واقف شوند بر قلت عقل و دیانت آنان که این مذهب و اعتقاد دارند".6
5. ارزیابى و نقد؛
نویسنده روض الجنان در راستاى بررسى و نقد نظریات مخالفان ناگزیر از گزارش روایات نادرست و مشکوک شده است. براى نمونه در تفسیر آیه " انى ارى فى المنام انى اذبحک" دو دسته روایت طرح مىکند در دسته نخست ذبیح اسحاق است و در گروه دوم ذبیح اسماعیل. ابوالفتوح پس از گزارش این روایات به ارزیابى آنها مىنشیند و روایات دسته نخست را از اسرائیلیات مىخواند و از دیگر روایات در اثبات نادرستى آنها سود مىبرد.7
ملاکهاى سنجش؛
روایات تفسیر روض الجنان مانند تفسیر طبرى و تفسیر ثعلبى سند ندارد و نویسنده در اکثر موارد از کنار روایات بدون هیچ گونه اظهار نظرى مىگذرد بنابر این ابوالفتوح در داستان نویسى از شیوه ثعلبى پیروى نمىکند و تنها گزارش گر روایات تاریخى یا اسرائیلى نیست بلکه مانند طبرى گاه روایات را به نقد و بررسى مىنشیند و از ملاکها و معیارهایى در این ارزیابى سود مىبرد. برخى از مهمترین آن موازین عبارتند از:
1. عقل
مهمترین معیار ابوالفتوح در طرح و نقد روایات تاریخى، عقل است. او با این ملاک از طرح و گزارش شمارى از روایات خودارى مىکند و تنها به گزارش روایاتى مىنشیند که ناسازگار با عقل ننماید: "بدان که: قصاص از وهب و کعب و و جز ایشان چندانى محال و حشو و ترهات و ناشایست در قصه ایوب گفتهاند از آنچه عقلها منکر باشد آن را، و اضافت کرده بسیار فواحش در آن باب با خداى تعالى و با ایوب ، و ما این کتاب را صیانت کردیم از امثال آن احادیث، آنچه از حدیثها مستنکر نیست و مخالف ادله عقول و مناقض آنچه در اصول به ادله نامحتمل به تاویل درست شده است طرفى بگوئیم".8 "بدان که آن چه قصاص جهال آوردند از وجوهى و اخبارى در تفسیر این آیت" و هل اتیک نبأ الخصم اذ تسوّروا المحراب" از آنچه لایق نباشد به اتباع و خدم انبیاء (ع) فضلا عنهم که عقل و شرع مانع است از جواز آن بر ایشان، ما روا نداریم بر ایشان، چه بعضى قبیح است و بعضى منفر؛ کتاب خود را از آن صیانت کردیم که بس شنیع و ظاهر الفساد است."9 هر چند ابوالفتوح از گزارش روایات نادرست، دورى مىکند اما در برخى از داستانها به گزارش روایات اسرائیلى مىنشیند و آنها را به نقد و بررسى مىگیرد. براى نمونه:
الف. داستان یوسف(ع)
در تفسیر "و لقد همت به و هم بها " روایت اصحاب حدیث و حشویه را این گونه مىآورد: "شیطان بیامد و یک دست بر پهلوى این نهاد و یک دست بر پهلوى آن دگر، و ایشان را جمع کرد در یک خانه و چون ایشان با یک دیگر حاضر آمدند، زلیخا چندانى مراودت و مخادعت کرد و تضرع و لابه که یوسف را نرم کرد و یوسف اجابت کرد او را و عزم کرد بر معصیت. و همت هر دو را بر یک وجه تفسیر کردند و آن عزم است. گفتند: هر دو بر معصیت عزم درست کردند و یوسف(ع) جلس منها مجلس الخاین، او از زلیخا آن جا بنشست که جاى خیانت کنندگان و جاى زانیان باشد و کار میان ایشان تا حل سراویل برسید و چون یوسف عزم درست کرد بر معصیت و خواست تا با او خلوت کند خداى تعالى برهانى به او نمود، و آن برهان را -على قولهم الفاسد- به چند وجه تفسیر کردند: یکى آن که جبرئیل بانگ بر او زد و او را بترسانید و منع کرد و قولى دگر گفتند: فریشتهاى بانگ بر او زد و گفت: نام تو در آسمان از جمله صدیقان است و پیغامبران و جاى تو در زمین جاى خیانت کنندگان است و قولى دگر به روایتى دگر که دریچهاى پیدا شد و صورت یعقوب پدید آمد از او انگشت مىگشت بر او بر وجه تهدید. و به روایتى دیگر آن که: فریشتهاى به صورت یعقوب از پس پشت او در آمد و لگدى بر پشت او زد چنان که آب پشت او به پیشانى بیرون آمد". این روایت به باور نویسنده روض الجنان با عقل ناسازگار است و در خور پذیرش نیست: "و از این ترهات و محالات، آنچه عقل و شرع و قرآن و اخبار، پیغامبران خداى را آن منزه کرده است؛و این هیچ یک بنزدیگ ما روا نیست بر پیغامبران(ع) از آنجا که ایشان معصومان و مطهرانند و پاکیزگان ، و صغیره و کبیره بر ایشان روا نیست از آنجا که ادله عقل دلیل کرده است بر عصمت ایشان، چه در عقل مقرر است که تجویز صغایر و کبایر بر ایشان منفر بود مکلفان را از قبول قول ایشان ( و استماع وعظ ایشان، و غرض قدیم تعالى از بعثت ایشان قبول قول ایشان است) و امتثال امر و اجابت دعوت ایشان، آنچه قدح کند در آن، واجب بود که حق تعالى ایشان را از آن معصوم و منزه دارد، و تجویز زنا، که من اکبر الکبایر است و اعظم الخطایا و امهات الذنوب است واجب بود که از آن منزه باشند که حظ او در تنفیر بغایت و نهایت است."10
ب. قصه موسى (ع)
در تفسیر آیه شریفه " و اتل علیهم نباء الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها" روایتى از اصحاب حدیث مىآورد: "خداى تعالى این آیت در بلعم بن باعور انزله کرد و طرفى از حدیث او با رسول بگفت. مقاتل گفت: قصه او چنان بود که پادشاه جباران او را بخواند و گفت: بر موسى دعا کن گفت: او پیغامبر خداى است. او گفت: اگر نکنى تو را بردار کنم. او را تهدید کرد، او (بیامد و ) دعا کرده، گفت : بار خدایا تمکین مکن موسى را از آن که در شهر ما آید. موسى به دعاى او در تیه افتاد چهل سال،گفت: بار خدایا این چه حال است؟ گفت: تو به دعاى بلعم در این جا افتادى. گفت : بار خدایا چنان که دعاى او بر من شنیدى، دعاى من بر او بشنو. گفت : بگو . گفت: بار خدایا اسم اعظم و ایمان از بستان. ایمان از سینه او بپرید چنان به مانند کبوترى سپید، فذلک قوله (فانسلخ منها)" ابوالفتوح این روایت را برنمیتابد و از ناسازگارى آن با عقل و شرع مىگوید: "و این از جمله آن خرافات است که اصحاب حدیث گویند و روا دارند و این محال است و مخالف عقل و شرع است".11
ج. داستان ایوب(ع)
در تفسیر " و ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر" چند روایت تاریخى مىآورد، یکى در باره سلطه شیطان بر مال و فرزندان ایوب و دیگرى در مورد بیمارى سخت آن حضرت: "هفت سال بر کناسهاى از کناسات بنىاسرائیل افگنده بود، و کرم در اندام افتاد، و هیچ کس نتوانستى که آن جا بگذشتى از بوى او" نویسنده روض الجنان در باره روایت نخست مىنویسد: "اباطیلى است و ترهاتى بسیار، و هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلط کند"12 و در نقد روایت دوم مىگوید: "و این در حق پیغامبران هیچ چیز از منفرات روا نباشد، نه از قبل خداى و نه از قبل ایشان، براى آن که مودى بود با نقض غرض قدیم تعالى و او از این منزه است"13
د. قصه یونس(ع)
شمارى از روایات از خشم یونس بر خدا حکایت دارد: "از آن جا که او قوم را وعده داده بود به عذاب و او برفته، قوم چون علامت عذاب پدید آمد ایمان آوردند، خداى تعالى عذاب از ایشان برداشت. یونس چون بشنید که ایشان را عذاب نیامد برفت خشم گرفته بر خداى از آن که سبب نشناخت، و گفت : من با میان قوم نروم دروغزن، که ایشان مرا بکشند" نویسنده روض الجنان این روایت را باور ندارد و در نقد آن مىنویسد: "براى آن که این بر پیغامبران روا نباشد، و نه بر آن کس که خداى او را شناسد، چه غضب ، ارادت عقاب و مضرت باشد به غیرى ، و آن کس که او بر خداى مضرت و عقاب روا دارد ، خداى را نشناسد."14
2. آیات
ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد تفاسیر تاریخى، آیات قرآن است. او در این نقد و بررسى گاه از آیات هم موضوع بهره مىبرد و گاه از خصوصیات و ویژگیهاى آیه مورد بحث. براى نمونه برخى از قصه گویان پیامبر را در هنگام رودررویى با آن نابینا عبوس معرفى مىکنند: "این مرد نابینا بود، نمىدید که رسول(ع) مشغول است، گفت: یا رسول الله اقرئنى و علمنى مما علمک الله چیزى از قرآن بر من خوان و مرا از آنچه خداى تو را آموخت مرا بیاموز از شرایع اسلام. یک بار و دو بار گفت و رسول روى بگردانید و او را از آن کراهت آمد که سخن او قطع مىکرد و دگر آن که نخواست که آن کافران گویند: اتباع و مجیبان دعوت او نابینایان و سفلهاند، از این سبب کراهت در روى رسول پدید آمد" نویسنده روض الجنان پس از گزارش این تفسیر، به نقد و بررسى آن مىپردازد و از آیات قرآن در اثبات نادرستى این تفسیر سود مىگیرد او مىنویسد: "خداى تعالى او را از این صفات مذمومه تنزیه کرد بقوله: "و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک" و او را به حسن خلق و کرم طبع وصف کرد فى قوله :"و انک لعلى خلق عظیم"15 خصوصیات آیه، ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد نابایستههاى تفسیرى است. ظاهر ، سیاق و ... برخى از این معیارها هستند:
1. ظاهر
نویسنده روض الجنان در تفسیر آیات قصه آدم ،ابراهیم ، یعقوب و ... از ظاهر در نقد و بررسى روایات تاریخى سود مىبرد:
الف. قصه آدم (ع)
نویسنده روض الجنان چند فراز از داستان آدم را به بحث مىنشیند و شمارى از روایات تاریخى را به نقد مىگیرد:
1. آفرینش حوا
برخى از قصه نویسان ماده آفرینش حوا را همان ماده آفرینش آدم مىدانند: "خدا حوا را از بقیه طینت آدم آفرید". نویسنده روض الجنان این نظریه را باور ندارد و از ظاهر آیه " و خلق منها زوجها" در نقد آن سود مىبرد: "خداى تعالى آدم را بیافرید و مدتى در بهشت بود تنها، از تنهایى مستوحش شد. حق تعالى خوابى بر او افکند تا او بخفت ، آنکه جبرئیل را فرستاد تا از پهلوى چپ او استخوانى برکشید و از آن استخوان حوا را بیافرید و ظاهر قرآن دلیل این مىکند لقوله: (و خلق منها اى من النفس)".16
- فریب خوردن آدم(ع)
شمارى در تفسیر "فازلّهما الشیطان عنها" مىگویند: ابلیس آدم و حوا را ندید. "و به ایشان نرسید، پیغام داد به ایشان بر دست بعضى خزنه بهشت". این تفسیر به باور ابوالفتوح در خور پذیرش نیست و با ظاهر آیه شریفه ناسازگار مىنماید.17 - برخى از قصه نویسان سجده فرشتگان را سجده عبادت مىدانند: "بعضى گفتند: سجده عبادت بود و آدم در میانه قبله بود و سجده خداى را بود. و بعضى دگر گفتند: آدم امام بود، آدم سجده خداى را کرد و ایشان به متابعت آدم خداى را سجده کردند". این برداشت از قصه آدم (ع) در تفسیر روض الجنان به علت ناسازگارى با ظاهر آیه "اسجدوا لآدم" مردود خوانده شده است چه این که بر اساس آیات" و اسجدوا لله الذى خلقهن" ، " الا یسجدوا لله الذى " و " و یسبحونه و له یسجدون" حرف"لام" نشانه تخصیص است بنابر این فرشتگان بر آدم سجده کردند نه بر خدا و سجده ایشان سجده تعظیم و اجلال بود نه سجده عبادت.18
ب - قصه ابراهیم(ع)
در گزارش این داستان برخى قصه نویسان از وجود حایلى میان آتش و ابراهیم(ع) سخن مىگویند. به باور ابوالفتوح این سخن شایسته نیست و با ظاهر آیات ناسازگار مىنماید چه این که سردى آتش بر ابراهیم از آن جهت بود که: " خداى تعالى برودتى بافراط بیافرید در آتش تا منافات حرارت آتش کرد"19
ج - داستان یعقوب(ع)
برخى تفسیر گران آیه شریفه " و ابیضت عیناه من الحزن" را کنایه از به درازا کشیده شدن انتظار یعقوب (ع) مىدانند نه نابینایى آن حضرت. نویسنده روض الجنان این باور تاریخى را نمیپذیرد و آن را با ظاهر آیه ناسازگار معرفى مىکند.20 بهرهگیرى ابوالفتوح از ظواهر آیات، نشان از ظاهر گرا بودن وى ندارد، چه این که در جاى جاى روض الجنان از ظاهر چشم مىپوشد و فهمى متفاوت با ظاهر عرضه مىکند. براى نمونه تفسیرى که ظاهر آیه " و لاتقربا هذه الشجرة" را امر مىداند، برنمىتابد: "این لفظ صورت نهى دارد و معنى امر است (چنان که): اعملوا ما شئتم ... صورت امر دارد و معنى نهى است"21
2. سیاق
ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد روایات تاریخى سیاق آیه مورد بحث است. براى نمونه روایاتى که ذبیح را در قصه ابراهیم(ع) اسحاق معرفى مىکنند از جهت ناسازگارى با سیاق آیه "انى ارى فى المنام انى اذبحک" نادرست مىنماید: "دلیل بر این قول (اسماعیل ذبیح بود) از قرآن سیاقت قصه است و آنکه خداى تعالى جل جلاله چون از قصه ذبح بپرداخت حدیث اسحاق کرد و بشارت به او " و بشرناه باسحاق نبیا من الصالحین"22
3. روایات
معیار دیگر ابوالفتوح در سنجش تفاسیر تاریخى، روایات است. به باور نویسنده روض الجنان تفاسیر و فهمهایى که با روایات ناسازگار است از درجه اعتبار مىافتد و بهره ورى از آنها در داستان نویسى و قصه گویى شایسته تفسیر گران، تاریخ نویسان و قصه گویان نیست. در داستانهاى زیر ابوالفتوح از روایات در نقد برخى از فرازها بهره مىبرد:
الف. قصه ابراهیم (ع)
شمارى از قصه نویسان، آزر را پدر ابراهیم معرفى مىکنند و برداشت خود را به آیه " و اذ قال ابراهیم لابیه آزر" مستند مىکنند. این باور در تفسیر روض الجنان نادرست و ناسازگار با شمارى از روایات خوانده شده است. پیامبر اسلام مىفرماید: "نقلنى الله من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات لم یدنسنى بدنس الجاهلیة. خداى تعالى مىگردانید از اصلاب پاکان در ارحام پاکان مرا مدنس بنکرد بدنس جاهلیت اگر در میان ایشان کافر بودى او را به طاهر وصف نشایستى کردن که کافران نجس باشند طاهر نباشند، و اخبار در این معنى بسیار است و ادله در این که ما گفتیم کفایت است."23
ب. قصه پیامبر(ص)
برخى قصه نویسان از کراهت پیامبر در رودررویى با آن نابینا سخن مىگویند: "این مرد نابینا بود، نمىدید که رسول(ع) مشغول است، گفت: یا رسول الله اقرئنى و علمنى مما علمک الله چیزى از قرآن بر من خوان و مرا از آنچه خداى تو را آموخت مرا بیاموز از شرایع اسلام. یک بار و دو بار گفت و رسول روى بگردانید و او را از آن کراهت آمد که سخن او قطع مىکرد و دگر آن که نخواست که آن کافران گویند: اتباع و مجیبان دعوت او نابینایان و سفلهاند، از این سبب کراهت در روى رسول پدید آمد". به باور ابوالفتوح این نظریه با روایات ناسازگار است و در خور پذیرش نیست: "و اخبار متواتر است بر آن که عادت رسول با دشمنان و کافران بر خلاف این بود فکیف با دوستان و مومنان و محققان. و در اخبار آمده است که: رسول(ع) دست در دست غلامى سیاه نهادى کریه الخلق و الرایحه، روا نداشتى که دست از دست او ببرد تا هم آغاز کردى و دست از دست رسول ببردى از فرط حیا و کرم خلق". نویسنده روض الجنان در نقد این نظریه به این" اخبار متواتر" بسنده نمىکند و از روایات دیگرى که فرد عبوس را یک اموى معرفى مىکند، سود مىگیرد: "روایت کردند که این عبوس و اعراض از مردى بود اموى که بنزدیک رسول حاضر بود. چون این مرد نابینا آن جا آمد، او خویشتن را فراهم گرفت به تعزّر و ترفّع و روى ترش کرد و روى بگردانید، خداى تعالى در حق او این آیات فرستاد و این قول به صواب نزدیکتر است از قول اول".24 بهرهگیرى ابوالفتوح از روایات نشان از اعتماد صد در صد ایشان به روایات ندارد به همین جهت نویسنده روض الجنان در نقد و بررسى خویش تنها از روایات معتبر بهره مىگیرد و به روایات مخدوش وقعى نمىنهد براى نمونه: 1. روایت ابوهریره که از دروغگویى ابراهیم حکایت دارد خبر واحد و نامفید معرفى شده است: "اگر گویند این خبر را چه گویى که ابوهریره روایت کرد از رسول گفت: ما کذب ابراهیم الا ثلاث کذبات کلها یجادل بهن عن دینه" ابراهیم دروغ نگفت الا سه بار، هر بارى براى مجادله از دین، یکى آن که: انى سقیم، دگر : فعله کبیرهم، سیم پادشاهى مىخواست تا ساره را از او بستاند ، گفت انها اختى؛ او خواهر من است، جواب گوئیم: این خبر آحاد است و ایجاب علم نکند و براى او از آنچه معلوم و مقطوع علیه باشد دست بندارند".25 2. شمارى از نظریات تاریخى به جهت ناسازگارى مستندات روایى آنها با عقل و شرع واهى نامیده شده است.26
4. تاریخ
ملاک دیگر ابوالفتوح در سنجش نظریات تاریخى تفسیرى ، تاریخ است. او از تاریخ در رد نظریاتى سود مىبرد که اسحاق را ذبیح مىدانند: "اهل تواریخ گفتند: اسماعیل پیشتر آمد ابراهیم را از هاجر و چون ساره را رشک آمد ابراهیم اسماعیل را به مکه برد، و پس از آن به مدتى او را بشارت دادند به اسحاق از ساره ... اصحاب تواریخ گفتند که: سروها(ى) کبش در دست فرزندان اسماعیل بود و در خانه کعبه آویخته بود تا آن که در عهد عبدالله زبیر خانه بسوختند، آن سروها بسوخت. و اگر ذبیح اسحاق بودى؛ در دست فرزندان اسحاق بودى؛ نه در دست فرزندان اسماعیل. شعبى گفت من آن سروها دیدم از کعبه آویخته و در دست فرزندان اسماعیل بود و فرزندان اسحاق که رومیان بودند با ایشان در آن مزاحمت نکردند، و آن دعوى نکردند با آن که ایشان بیشتر و غالب بودند. اصمعى گفت اى سلیم دل چرا عقل کار نبندى اسحاق کى بمکه بود بمکه اسماعیل بود و اسحاق بشام بود و مذبح و منحر بمکه و اسماعیل بود که با پدر بناى کعبه کرد".27 افزون بر این معیارها ابوالفتوح با طرح برخى کلیات به گونهاى روایات اسرائیلى را به نقد نشسته است هر چند او در ذیل این گونه روایات هیچ گونه اظهارنظرى ندارد اما در جاى جاى روض الجنان نظریاتى دارد که نگاه وى را به روایات اسرائیلى نشان مىدهد براى نمونه وهب را از قصه گویان نادان معرفى مىکند28 اهل حدیث و حشویه را که شمار زیادى از روایات روضالجنان را تشکیل مىدهد، از مخالفان امامیه مىخواند و کعب را اهل خرافه مىنامد بنابر این نویسنده به گونه غیر مستقیم تمامى روایات وهب، کعبالاحبار، اهل حدیث و حشویه را نقد مىکند و آنها را غیر قابل اعتماد مىنمایاند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . روض الجنان، مقدمه 3/ 2 . روض الجنان، 259/20 16/13. 3 . همان، 324/12. 4 . همان، 14/9. 5 . همان، 381-382/18 6 . همان، 278/16 7 . همان، 212/16 8 . همان، 259/13 9 . همان، 263/16 10 . همان، 47-48/11 11 . همان، 14/9 12 . همان، 260/13 13 . همان، 260/13 14 . همان، 272/13 15 . همان، 147/20 16 . همان، 234/5 17 . همان، 223/1 18 . همان، 210/1 19 . همان، 247/13 20 . همان، 134/11 21 . همان، 219/1 22 . همان، 212/16 23 . همان، 340-341/7 24 . همان، 147/148/20 25 . همان، 242/13 26 . همان، 4/18 و 130/12 27 . همان، 213/16 28 . همان، 276/13
1. ابهام زدایى؛
فرازهاى بسیارى از داستان پیامبران در پرده ابهام فرو رفته است و ابوالفتوح در راستاى ابهام زدایى از این داستانها از روایات اسرائیلى سود مىبرد براى نمونه: در داستان اصحاب کهف از اسرائیلیات بهره مىگیرد و پادشاه ظالم را دقیانوس و اصحاب کهف را مکسلمینا، محسلمینا، یملیحنا، مرسونس، فسوطوس، ینورس، بکریوس و بطینوس، معرفى مىکند.3
2. خرافه نمایى؛
شمارى از روایات روض الجنان با هدف نشان دادن سستى عقاید و باورهاى مخالفان جمع آورى و گزارش شده است. نویسنده روضالجنان با طرح این روایات و نسبت دادن آنها به حشویه و اهل حدیث به گونهاى در پى نمایاندن خرافى بودن اعتقادات ایشان است. براى نمونه در قصه موسى(ع) از روایاتى ناسازگار با عقل و شرع سود مىبرد و در توجیه این بهره ورى مىنویسد: "و این محال است و مخالف عقل و شرع است، و لکن من براى آن آوردم تا مردم مقالات مخالفان و محالات ایشان نیز بشنوند و بدانند."4.
3. نقد افکار و اندیشههاى مخالفان؛
هدف دیگر نویسنده روض الجنان از گزارش روایات نادرست، بهره گیرى از آنها در راستاى اثبات نادرستى دیدگاه مخالفان است. براى نمونه در تفسیر آیه شریفه "وخّر موسى صعقا" روایتى بلند از کلبى نقل مىکند و در پایان مىنویسد: "این خبر، امام اصحاب حدیث ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبى آورد در کتاب العرایس فى المجالس و یواقیت التیجان فى قصص القرآن، و من براى آن آوردم که خبرى غریب است و در او حجت است ما را"5
4. نمایش کم خردى مخالفان؛
ابوالفتوح در تفسیر آیه " و لقد فتنا سلیمان و القینا على کرسیه جسدا ثم اناب" از روایاتى گزارش مىدهد که در آن روایات از تغییر شکل شیطان به سلیمان، سلیمان به شیطان، دزدیدن انگشترى سلیمان، ارتباط شیطان با همسران سلیمان، حکومت شیطان و تغییر دین سلیمان سخن گفته شده است. نویسنده روض الجنان پس از گزارش این روایات مىنویسد: "این ترهات و اباطیل براى آن آورده شد اینجا تا مردم واقف شوند بر قلت عقل و دیانت آنان که این مذهب و اعتقاد دارند".6
5. ارزیابى و نقد؛
نویسنده روض الجنان در راستاى بررسى و نقد نظریات مخالفان ناگزیر از گزارش روایات نادرست و مشکوک شده است. براى نمونه در تفسیر آیه " انى ارى فى المنام انى اذبحک" دو دسته روایت طرح مىکند در دسته نخست ذبیح اسحاق است و در گروه دوم ذبیح اسماعیل. ابوالفتوح پس از گزارش این روایات به ارزیابى آنها مىنشیند و روایات دسته نخست را از اسرائیلیات مىخواند و از دیگر روایات در اثبات نادرستى آنها سود مىبرد.7
ملاکهاى سنجش؛
روایات تفسیر روض الجنان مانند تفسیر طبرى و تفسیر ثعلبى سند ندارد و نویسنده در اکثر موارد از کنار روایات بدون هیچ گونه اظهار نظرى مىگذرد بنابر این ابوالفتوح در داستان نویسى از شیوه ثعلبى پیروى نمىکند و تنها گزارش گر روایات تاریخى یا اسرائیلى نیست بلکه مانند طبرى گاه روایات را به نقد و بررسى مىنشیند و از ملاکها و معیارهایى در این ارزیابى سود مىبرد. برخى از مهمترین آن موازین عبارتند از:
1. عقل
مهمترین معیار ابوالفتوح در طرح و نقد روایات تاریخى، عقل است. او با این ملاک از طرح و گزارش شمارى از روایات خودارى مىکند و تنها به گزارش روایاتى مىنشیند که ناسازگار با عقل ننماید: "بدان که: قصاص از وهب و کعب و و جز ایشان چندانى محال و حشو و ترهات و ناشایست در قصه ایوب گفتهاند از آنچه عقلها منکر باشد آن را، و اضافت کرده بسیار فواحش در آن باب با خداى تعالى و با ایوب ، و ما این کتاب را صیانت کردیم از امثال آن احادیث، آنچه از حدیثها مستنکر نیست و مخالف ادله عقول و مناقض آنچه در اصول به ادله نامحتمل به تاویل درست شده است طرفى بگوئیم".8 "بدان که آن چه قصاص جهال آوردند از وجوهى و اخبارى در تفسیر این آیت" و هل اتیک نبأ الخصم اذ تسوّروا المحراب" از آنچه لایق نباشد به اتباع و خدم انبیاء (ع) فضلا عنهم که عقل و شرع مانع است از جواز آن بر ایشان، ما روا نداریم بر ایشان، چه بعضى قبیح است و بعضى منفر؛ کتاب خود را از آن صیانت کردیم که بس شنیع و ظاهر الفساد است."9 هر چند ابوالفتوح از گزارش روایات نادرست، دورى مىکند اما در برخى از داستانها به گزارش روایات اسرائیلى مىنشیند و آنها را به نقد و بررسى مىگیرد. براى نمونه:
الف. داستان یوسف(ع)
در تفسیر "و لقد همت به و هم بها " روایت اصحاب حدیث و حشویه را این گونه مىآورد: "شیطان بیامد و یک دست بر پهلوى این نهاد و یک دست بر پهلوى آن دگر، و ایشان را جمع کرد در یک خانه و چون ایشان با یک دیگر حاضر آمدند، زلیخا چندانى مراودت و مخادعت کرد و تضرع و لابه که یوسف را نرم کرد و یوسف اجابت کرد او را و عزم کرد بر معصیت. و همت هر دو را بر یک وجه تفسیر کردند و آن عزم است. گفتند: هر دو بر معصیت عزم درست کردند و یوسف(ع) جلس منها مجلس الخاین، او از زلیخا آن جا بنشست که جاى خیانت کنندگان و جاى زانیان باشد و کار میان ایشان تا حل سراویل برسید و چون یوسف عزم درست کرد بر معصیت و خواست تا با او خلوت کند خداى تعالى برهانى به او نمود، و آن برهان را -على قولهم الفاسد- به چند وجه تفسیر کردند: یکى آن که جبرئیل بانگ بر او زد و او را بترسانید و منع کرد و قولى دگر گفتند: فریشتهاى بانگ بر او زد و گفت: نام تو در آسمان از جمله صدیقان است و پیغامبران و جاى تو در زمین جاى خیانت کنندگان است و قولى دگر به روایتى دگر که دریچهاى پیدا شد و صورت یعقوب پدید آمد از او انگشت مىگشت بر او بر وجه تهدید. و به روایتى دیگر آن که: فریشتهاى به صورت یعقوب از پس پشت او در آمد و لگدى بر پشت او زد چنان که آب پشت او به پیشانى بیرون آمد". این روایت به باور نویسنده روض الجنان با عقل ناسازگار است و در خور پذیرش نیست: "و از این ترهات و محالات، آنچه عقل و شرع و قرآن و اخبار، پیغامبران خداى را آن منزه کرده است؛و این هیچ یک بنزدیگ ما روا نیست بر پیغامبران(ع) از آنجا که ایشان معصومان و مطهرانند و پاکیزگان ، و صغیره و کبیره بر ایشان روا نیست از آنجا که ادله عقل دلیل کرده است بر عصمت ایشان، چه در عقل مقرر است که تجویز صغایر و کبایر بر ایشان منفر بود مکلفان را از قبول قول ایشان ( و استماع وعظ ایشان، و غرض قدیم تعالى از بعثت ایشان قبول قول ایشان است) و امتثال امر و اجابت دعوت ایشان، آنچه قدح کند در آن، واجب بود که حق تعالى ایشان را از آن معصوم و منزه دارد، و تجویز زنا، که من اکبر الکبایر است و اعظم الخطایا و امهات الذنوب است واجب بود که از آن منزه باشند که حظ او در تنفیر بغایت و نهایت است."10
ب. قصه موسى (ع)
در تفسیر آیه شریفه " و اتل علیهم نباء الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها" روایتى از اصحاب حدیث مىآورد: "خداى تعالى این آیت در بلعم بن باعور انزله کرد و طرفى از حدیث او با رسول بگفت. مقاتل گفت: قصه او چنان بود که پادشاه جباران او را بخواند و گفت: بر موسى دعا کن گفت: او پیغامبر خداى است. او گفت: اگر نکنى تو را بردار کنم. او را تهدید کرد، او (بیامد و ) دعا کرده، گفت : بار خدایا تمکین مکن موسى را از آن که در شهر ما آید. موسى به دعاى او در تیه افتاد چهل سال،گفت: بار خدایا این چه حال است؟ گفت: تو به دعاى بلعم در این جا افتادى. گفت : بار خدایا چنان که دعاى او بر من شنیدى، دعاى من بر او بشنو. گفت : بگو . گفت: بار خدایا اسم اعظم و ایمان از بستان. ایمان از سینه او بپرید چنان به مانند کبوترى سپید، فذلک قوله (فانسلخ منها)" ابوالفتوح این روایت را برنمیتابد و از ناسازگارى آن با عقل و شرع مىگوید: "و این از جمله آن خرافات است که اصحاب حدیث گویند و روا دارند و این محال است و مخالف عقل و شرع است".11
ج. داستان ایوب(ع)
در تفسیر " و ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر" چند روایت تاریخى مىآورد، یکى در باره سلطه شیطان بر مال و فرزندان ایوب و دیگرى در مورد بیمارى سخت آن حضرت: "هفت سال بر کناسهاى از کناسات بنىاسرائیل افگنده بود، و کرم در اندام افتاد، و هیچ کس نتوانستى که آن جا بگذشتى از بوى او" نویسنده روض الجنان در باره روایت نخست مىنویسد: "اباطیلى است و ترهاتى بسیار، و هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلط کند"12 و در نقد روایت دوم مىگوید: "و این در حق پیغامبران هیچ چیز از منفرات روا نباشد، نه از قبل خداى و نه از قبل ایشان، براى آن که مودى بود با نقض غرض قدیم تعالى و او از این منزه است"13
د. قصه یونس(ع)
شمارى از روایات از خشم یونس بر خدا حکایت دارد: "از آن جا که او قوم را وعده داده بود به عذاب و او برفته، قوم چون علامت عذاب پدید آمد ایمان آوردند، خداى تعالى عذاب از ایشان برداشت. یونس چون بشنید که ایشان را عذاب نیامد برفت خشم گرفته بر خداى از آن که سبب نشناخت، و گفت : من با میان قوم نروم دروغزن، که ایشان مرا بکشند" نویسنده روض الجنان این روایت را باور ندارد و در نقد آن مىنویسد: "براى آن که این بر پیغامبران روا نباشد، و نه بر آن کس که خداى او را شناسد، چه غضب ، ارادت عقاب و مضرت باشد به غیرى ، و آن کس که او بر خداى مضرت و عقاب روا دارد ، خداى را نشناسد."14
2. آیات
ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد تفاسیر تاریخى، آیات قرآن است. او در این نقد و بررسى گاه از آیات هم موضوع بهره مىبرد و گاه از خصوصیات و ویژگیهاى آیه مورد بحث. براى نمونه برخى از قصه گویان پیامبر را در هنگام رودررویى با آن نابینا عبوس معرفى مىکنند: "این مرد نابینا بود، نمىدید که رسول(ع) مشغول است، گفت: یا رسول الله اقرئنى و علمنى مما علمک الله چیزى از قرآن بر من خوان و مرا از آنچه خداى تو را آموخت مرا بیاموز از شرایع اسلام. یک بار و دو بار گفت و رسول روى بگردانید و او را از آن کراهت آمد که سخن او قطع مىکرد و دگر آن که نخواست که آن کافران گویند: اتباع و مجیبان دعوت او نابینایان و سفلهاند، از این سبب کراهت در روى رسول پدید آمد" نویسنده روض الجنان پس از گزارش این تفسیر، به نقد و بررسى آن مىپردازد و از آیات قرآن در اثبات نادرستى این تفسیر سود مىگیرد او مىنویسد: "خداى تعالى او را از این صفات مذمومه تنزیه کرد بقوله: "و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک" و او را به حسن خلق و کرم طبع وصف کرد فى قوله :"و انک لعلى خلق عظیم"15 خصوصیات آیه، ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد نابایستههاى تفسیرى است. ظاهر ، سیاق و ... برخى از این معیارها هستند:
1. ظاهر
نویسنده روض الجنان در تفسیر آیات قصه آدم ،ابراهیم ، یعقوب و ... از ظاهر در نقد و بررسى روایات تاریخى سود مىبرد:
الف. قصه آدم (ع)
نویسنده روض الجنان چند فراز از داستان آدم را به بحث مىنشیند و شمارى از روایات تاریخى را به نقد مىگیرد:
1. آفرینش حوا
برخى از قصه نویسان ماده آفرینش حوا را همان ماده آفرینش آدم مىدانند: "خدا حوا را از بقیه طینت آدم آفرید". نویسنده روض الجنان این نظریه را باور ندارد و از ظاهر آیه " و خلق منها زوجها" در نقد آن سود مىبرد: "خداى تعالى آدم را بیافرید و مدتى در بهشت بود تنها، از تنهایى مستوحش شد. حق تعالى خوابى بر او افکند تا او بخفت ، آنکه جبرئیل را فرستاد تا از پهلوى چپ او استخوانى برکشید و از آن استخوان حوا را بیافرید و ظاهر قرآن دلیل این مىکند لقوله: (و خلق منها اى من النفس)".16
- فریب خوردن آدم(ع)
شمارى در تفسیر "فازلّهما الشیطان عنها" مىگویند: ابلیس آدم و حوا را ندید. "و به ایشان نرسید، پیغام داد به ایشان بر دست بعضى خزنه بهشت". این تفسیر به باور ابوالفتوح در خور پذیرش نیست و با ظاهر آیه شریفه ناسازگار مىنماید.17 - برخى از قصه نویسان سجده فرشتگان را سجده عبادت مىدانند: "بعضى گفتند: سجده عبادت بود و آدم در میانه قبله بود و سجده خداى را بود. و بعضى دگر گفتند: آدم امام بود، آدم سجده خداى را کرد و ایشان به متابعت آدم خداى را سجده کردند". این برداشت از قصه آدم (ع) در تفسیر روض الجنان به علت ناسازگارى با ظاهر آیه "اسجدوا لآدم" مردود خوانده شده است چه این که بر اساس آیات" و اسجدوا لله الذى خلقهن" ، " الا یسجدوا لله الذى " و " و یسبحونه و له یسجدون" حرف"لام" نشانه تخصیص است بنابر این فرشتگان بر آدم سجده کردند نه بر خدا و سجده ایشان سجده تعظیم و اجلال بود نه سجده عبادت.18
ب - قصه ابراهیم(ع)
در گزارش این داستان برخى قصه نویسان از وجود حایلى میان آتش و ابراهیم(ع) سخن مىگویند. به باور ابوالفتوح این سخن شایسته نیست و با ظاهر آیات ناسازگار مىنماید چه این که سردى آتش بر ابراهیم از آن جهت بود که: " خداى تعالى برودتى بافراط بیافرید در آتش تا منافات حرارت آتش کرد"19
ج - داستان یعقوب(ع)
برخى تفسیر گران آیه شریفه " و ابیضت عیناه من الحزن" را کنایه از به درازا کشیده شدن انتظار یعقوب (ع) مىدانند نه نابینایى آن حضرت. نویسنده روض الجنان این باور تاریخى را نمیپذیرد و آن را با ظاهر آیه ناسازگار معرفى مىکند.20 بهرهگیرى ابوالفتوح از ظواهر آیات، نشان از ظاهر گرا بودن وى ندارد، چه این که در جاى جاى روض الجنان از ظاهر چشم مىپوشد و فهمى متفاوت با ظاهر عرضه مىکند. براى نمونه تفسیرى که ظاهر آیه " و لاتقربا هذه الشجرة" را امر مىداند، برنمىتابد: "این لفظ صورت نهى دارد و معنى امر است (چنان که): اعملوا ما شئتم ... صورت امر دارد و معنى نهى است"21
2. سیاق
ملاک دیگر ابوالفتوح در نقد روایات تاریخى سیاق آیه مورد بحث است. براى نمونه روایاتى که ذبیح را در قصه ابراهیم(ع) اسحاق معرفى مىکنند از جهت ناسازگارى با سیاق آیه "انى ارى فى المنام انى اذبحک" نادرست مىنماید: "دلیل بر این قول (اسماعیل ذبیح بود) از قرآن سیاقت قصه است و آنکه خداى تعالى جل جلاله چون از قصه ذبح بپرداخت حدیث اسحاق کرد و بشارت به او " و بشرناه باسحاق نبیا من الصالحین"22
3. روایات
معیار دیگر ابوالفتوح در سنجش تفاسیر تاریخى، روایات است. به باور نویسنده روض الجنان تفاسیر و فهمهایى که با روایات ناسازگار است از درجه اعتبار مىافتد و بهره ورى از آنها در داستان نویسى و قصه گویى شایسته تفسیر گران، تاریخ نویسان و قصه گویان نیست. در داستانهاى زیر ابوالفتوح از روایات در نقد برخى از فرازها بهره مىبرد:
الف. قصه ابراهیم (ع)
شمارى از قصه نویسان، آزر را پدر ابراهیم معرفى مىکنند و برداشت خود را به آیه " و اذ قال ابراهیم لابیه آزر" مستند مىکنند. این باور در تفسیر روض الجنان نادرست و ناسازگار با شمارى از روایات خوانده شده است. پیامبر اسلام مىفرماید: "نقلنى الله من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات لم یدنسنى بدنس الجاهلیة. خداى تعالى مىگردانید از اصلاب پاکان در ارحام پاکان مرا مدنس بنکرد بدنس جاهلیت اگر در میان ایشان کافر بودى او را به طاهر وصف نشایستى کردن که کافران نجس باشند طاهر نباشند، و اخبار در این معنى بسیار است و ادله در این که ما گفتیم کفایت است."23
ب. قصه پیامبر(ص)
برخى قصه نویسان از کراهت پیامبر در رودررویى با آن نابینا سخن مىگویند: "این مرد نابینا بود، نمىدید که رسول(ع) مشغول است، گفت: یا رسول الله اقرئنى و علمنى مما علمک الله چیزى از قرآن بر من خوان و مرا از آنچه خداى تو را آموخت مرا بیاموز از شرایع اسلام. یک بار و دو بار گفت و رسول روى بگردانید و او را از آن کراهت آمد که سخن او قطع مىکرد و دگر آن که نخواست که آن کافران گویند: اتباع و مجیبان دعوت او نابینایان و سفلهاند، از این سبب کراهت در روى رسول پدید آمد". به باور ابوالفتوح این نظریه با روایات ناسازگار است و در خور پذیرش نیست: "و اخبار متواتر است بر آن که عادت رسول با دشمنان و کافران بر خلاف این بود فکیف با دوستان و مومنان و محققان. و در اخبار آمده است که: رسول(ع) دست در دست غلامى سیاه نهادى کریه الخلق و الرایحه، روا نداشتى که دست از دست او ببرد تا هم آغاز کردى و دست از دست رسول ببردى از فرط حیا و کرم خلق". نویسنده روض الجنان در نقد این نظریه به این" اخبار متواتر" بسنده نمىکند و از روایات دیگرى که فرد عبوس را یک اموى معرفى مىکند، سود مىگیرد: "روایت کردند که این عبوس و اعراض از مردى بود اموى که بنزدیک رسول حاضر بود. چون این مرد نابینا آن جا آمد، او خویشتن را فراهم گرفت به تعزّر و ترفّع و روى ترش کرد و روى بگردانید، خداى تعالى در حق او این آیات فرستاد و این قول به صواب نزدیکتر است از قول اول".24 بهرهگیرى ابوالفتوح از روایات نشان از اعتماد صد در صد ایشان به روایات ندارد به همین جهت نویسنده روض الجنان در نقد و بررسى خویش تنها از روایات معتبر بهره مىگیرد و به روایات مخدوش وقعى نمىنهد براى نمونه: 1. روایت ابوهریره که از دروغگویى ابراهیم حکایت دارد خبر واحد و نامفید معرفى شده است: "اگر گویند این خبر را چه گویى که ابوهریره روایت کرد از رسول گفت: ما کذب ابراهیم الا ثلاث کذبات کلها یجادل بهن عن دینه" ابراهیم دروغ نگفت الا سه بار، هر بارى براى مجادله از دین، یکى آن که: انى سقیم، دگر : فعله کبیرهم، سیم پادشاهى مىخواست تا ساره را از او بستاند ، گفت انها اختى؛ او خواهر من است، جواب گوئیم: این خبر آحاد است و ایجاب علم نکند و براى او از آنچه معلوم و مقطوع علیه باشد دست بندارند".25 2. شمارى از نظریات تاریخى به جهت ناسازگارى مستندات روایى آنها با عقل و شرع واهى نامیده شده است.26
4. تاریخ
ملاک دیگر ابوالفتوح در سنجش نظریات تاریخى تفسیرى ، تاریخ است. او از تاریخ در رد نظریاتى سود مىبرد که اسحاق را ذبیح مىدانند: "اهل تواریخ گفتند: اسماعیل پیشتر آمد ابراهیم را از هاجر و چون ساره را رشک آمد ابراهیم اسماعیل را به مکه برد، و پس از آن به مدتى او را بشارت دادند به اسحاق از ساره ... اصحاب تواریخ گفتند که: سروها(ى) کبش در دست فرزندان اسماعیل بود و در خانه کعبه آویخته بود تا آن که در عهد عبدالله زبیر خانه بسوختند، آن سروها بسوخت. و اگر ذبیح اسحاق بودى؛ در دست فرزندان اسحاق بودى؛ نه در دست فرزندان اسماعیل. شعبى گفت من آن سروها دیدم از کعبه آویخته و در دست فرزندان اسماعیل بود و فرزندان اسحاق که رومیان بودند با ایشان در آن مزاحمت نکردند، و آن دعوى نکردند با آن که ایشان بیشتر و غالب بودند. اصمعى گفت اى سلیم دل چرا عقل کار نبندى اسحاق کى بمکه بود بمکه اسماعیل بود و اسحاق بشام بود و مذبح و منحر بمکه و اسماعیل بود که با پدر بناى کعبه کرد".27 افزون بر این معیارها ابوالفتوح با طرح برخى کلیات به گونهاى روایات اسرائیلى را به نقد نشسته است هر چند او در ذیل این گونه روایات هیچ گونه اظهارنظرى ندارد اما در جاى جاى روض الجنان نظریاتى دارد که نگاه وى را به روایات اسرائیلى نشان مىدهد براى نمونه وهب را از قصه گویان نادان معرفى مىکند28 اهل حدیث و حشویه را که شمار زیادى از روایات روضالجنان را تشکیل مىدهد، از مخالفان امامیه مىخواند و کعب را اهل خرافه مىنامد بنابر این نویسنده به گونه غیر مستقیم تمامى روایات وهب، کعبالاحبار، اهل حدیث و حشویه را نقد مىکند و آنها را غیر قابل اعتماد مىنمایاند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . روض الجنان، مقدمه 3/ 2 . روض الجنان، 259/20 16/13. 3 . همان، 324/12. 4 . همان، 14/9. 5 . همان، 381-382/18 6 . همان، 278/16 7 . همان، 212/16 8 . همان، 259/13 9 . همان، 263/16 10 . همان، 47-48/11 11 . همان، 14/9 12 . همان، 260/13 13 . همان، 260/13 14 . همان، 272/13 15 . همان، 147/20 16 . همان، 234/5 17 . همان، 223/1 18 . همان، 210/1 19 . همان، 247/13 20 . همان، 134/11 21 . همان، 219/1 22 . همان، 212/16 23 . همان، 340-341/7 24 . همان، 147/148/20 25 . همان، 242/13 26 . همان، 4/18 و 130/12 27 . همان، 213/16 28 . همان، 276/13