آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

نویسنده، پس از تأکید بر اهمیت شناخت تأویل، نخست به تعریف تأویل در نگاه مفسّران پرداخته از سه نظریه نام مى‏برد: 1- تأویل به معناى تفسیر 2- تأویل به معناى خلاف ظاهر 3- تأویل به معناى بازگشت گاه کلام. آن گاه تأویل را در روایات بررسى کرده چهار دسته روایت را بیان مى‏کند. 1- روایاتى که واژه‏هاى تأویل و تنزیل را در برابر یکدیگر به کار برده‏اند. 2- روایاتى که تأویل را در برابر تفسیر به کار برده‏اند. 3- روایاتى که هر سه واژه تأویل، تنزیل و تفسیر را در برابر یکدیگر به کار برده‏اند. 4- روایاتى که تنها واژه تأویل در آنها آمده است. در پایان به این نتیجه رسیده است که تأویل در روایات به دو معناى کلى به کار رفته است. 1- مراد خداوند. 2- حقیقت خارجى. کلید واژه‏ها: تأویل/ معنى‏شناسى «تأویل»/ تفسیر/ تنزیل/ مراد خداوند/ حقیقت خارجى. یکی از دانش های پراهمّیت و توان سوز در ارتباط با قرآن، تأویل است. درباره تأویل سخن بسیار رفته و از زوایای چندی بدان نگریسته اند. تعریف تأویل، پیشینه تأویل، روش های تأویل و… در شمار مباحث این موضوع قرار می گیرد. هر یک از مباحث تأویل از اهمیت بسیاری برخوردار است و تعریف تأویل در این میان اهمیت دو چندان دارد؛ چرا که کلید طرح درست و فهم بهینه سایر مباحث تأویل و مانع بروز تنش های لفظی در بسیاری از دانش های قرآنی است. بر این اساس، نوشتار پیش رو در پی معنی شناسی تأویل در روایات و یاری جستن از آن در بازشناسی معنای تأویل در آیات قرآن است. شایسته است پیش از بحث درباره روایات، نخست نگاهی داشته باشیم به معنای تأویل در نگاه تفسیرگران و قرآن پژوهان.

متن


معنای تأویل در نگاه مفسّران
مفسّران و قرآن پژوهان دربارهٌ معنای واژهٌ تأویل سه نظریه ارائه داده اند: 1. برخی از تفسیرگران، تأویل را با توجه به معنای تفسیر به بحث و بررسی نشسته اند. برای نمونه مجاهد (م104هـ.ق) تفسیر را مترادف تأویل می شناسد و بر این اساس برای اثبات تفسیرپذیری قرآن از روایتی بهره می گیرد که واژه تأویل را در خود دارد و تأویل پذیری قرآن را نتیجه می دهد.1 طبری نیز تأویل و تفسیر را دارای یک معنی می داند و بر این اساس نام تفسیر خویش را «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» نهاده است. جصاص نیز در شمار قرآن پژوهانی است که ترادف تأویل و تفسیر را باور دارد و بسیاری از دیدگاه هایی که به عنوان تأویل ذکر می کند همان تفسیر اصطلاحی است.2 در میان تفسیرگران شیعه نیز برخی مانند شیخ طوسی و مرحوم طبرسی تأویل و تفسیر را هم معنی می دانند. شیخ طوسی بارها از مفسّران به عنوان اهل تأویل یاد می کند.3 او پس از نقل دو دیدگاه درباره آیه «فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین» می نویسد: «و هذان القولان منافیان لظاهر التأویل، لما علیه أکثر المفسرین من غیر ضرورة داعیة الیه.»4 مرحوم طبرسی نیز جملاتی دارد که نشانگر نگاه او به تفسیر و تأویل است. برای نمونه: «ولایقلد أحد من المفسرین فیه، إلاّ أن یکون التأویل مجمعاً علیه.»5 همو در موردی دیگر برای اثبات درستی این نظریه که راسخان در علم، تأویل آیات را می دانند می نویسد: «و ممّا یؤید هذا القول أن الصحابة و التابعین أجمعوا علی تفسیر جمیع آی القرآن، و لم نرهم توقفوا علی شیء منه، و لم یفسّروه بأنّ هذا متشابه لایعلمه الله» .6 در برابر این عده گروهی تفسیر را ازاعمّ از تأویل خوانده اند، عده ای نیز تأویل را بیان لفظ از طریق درایت و تفسیر را بیان لفظ از طریق روایت شناسانده اند. بعضی دیگر تأویل را ترجیح یکی از احتمالات و تفسیر را قطع پیداکردن به مراد خداوند دانسته اند و… 2. گروهی تأویل را خلاف ظاهر آیات معرفی می کنند. این معنی در میان پسینیان از قرآن پژوهان و تفسیرگران رواج بسیار یافته است. 3. عده ای میان معنای لغوی تأویل و تعریف اصطلاحی آن ارتباط می بینند و تأویل را بازگشت گاه کلام می خوانند. به باور این عده اگر کلام، کلام خبری باشد تأویل همان چیزی است که اتفاق افتاده و کلام از آن خبر داده است. بنابراین اگر سخن ها اخبار از رویدادهای گذشته باشد تأویل همان حادثه ای است که در گذشته رخ داده است؛ مانند داستان پیامبران در قرآن. و اگر اخبار از آینده باشد تأویل همان قضیه ای است که اتفاق می افتد؛ مانند پیروزی رومیان بر ایرانیان، یا همان نفس قضیه ای که اتفاق خواهد افتاد؛ مانند واقعه های قیامت.7 این معانی نشان از تأثیر بسیار زیاد واژه تفسیر و تنزیل در شکل دادن به معنای تأویل دارد. بنابراین برای رسیدن به نتیجه ای درخور، بایستی روایاتی که واژه تأویل و تنزیل، تأویل و تفسیر، تأویل و تفسیر و تنزیل، و یا تأویل را به تنهایی در خود جای داده است مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
تأویل در آیات
در این پژوهش چهار گروه از روایات مورد بحث قرار می گیرد: 1. روایاتی که واژه تأویل و تنزیل را دارد و آن دو را در برابر یکدیگر قرار داده است. 2. روایاتی که تأویل در برابر تفسیر است. 3. روایاتی که تأویل و تنزیل و تفسیر در برابر یکدیگرند. 4. روایاتی که تنها واژه تأویل را دارد.
٭گروه اول
1. امام(ع) در تفسیر آیه شریفه «و ما یعلم تأویله إلاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کلّ من عند ربّنا» می فرماید: «پیامبر(ص) سرآمد راسخان در علم است، خداوند تمامی تنزیل و تأویل را به آن حضرت آموخت. «قد علّمه الله عزّوجلّ جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل» و هیچ آیه ای فرود نیامد مگر آنکه خداوند تأویل آن را به پیامبر آموخت».8 2. وقتی آیه شریفه «و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فإن بغت إحدیهما علی الاخری فقاتلوا الّتی تبغی حتی تفیء إلی أمر الله» فرود آمد پیامبر فرمود: «از میان شما کسی است که برپایهٌ تأویل قرآن می جنگد؛ چنان که من بر اساس تنزیل قرآن جنگیدم. از پیامبر پرسیدند: آن فرد چه کسی است؟ پیامبر فرمود: امیرالمؤمنین».9 3. امام علی(ع) از پیامبر روایت می کند که آن حضرت فرمود: «ای علی تو برادر منی و من برادر تو، من برای نبوت برگزیده شدم و تو برای امامت انتخاب شدی، من دارنده تنزیل هستم و تو مالک تأویل».10 4. وقتی در منزل امّ سلمه آیه «إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً» فرود آمد، پیامبر(ص)، امام علی، حضرت فاطمه و حسن و حسین(ع) را فراخواند و تطهیر ایشان را از خدا درخواست کرد. امّ سلمه گفت: ای پیامبر، آیا من نیز از اهل بیت شما هستم؟ پیامبر پاسخ منفی داد و در پایان ضمن معرفی امام مهدی(ع) فرمود: «او بر اساس تأویل می جنگد، چنان که من بر تنزیل جنگیدم؛ «یقاتل علی التأویل، کما قاتلت علی التنزیل».11 در روایت نخست، مراد از «تنزیل» آیات قرآن است. در نتیجه، تأویل که در برابر تنزیل قرار گرفته به معنای تنزیل نیست، بنابراین معنای «تأویل» یکی از چند احتمال زیرخواهد بود: الف. معنای تحت اللفظی؛ این احتمال نادرست است؛ چه اینکه پیامبر مانند هر عرب زبان دیگری معنای ظاهری واژگان قرآن را می دانست و در این جهت نیازمند آموزش نبود. ب. معنای خلاف ظاهر آیه؛ این احتمال نیز درست نمی نماید؛ زیرا تأویل به معنای ظاهر، دربخشی از آیات که بیشتر با عنوان متشابهات شناخته می شود جاری است؛ نه در تمام آیات، در صورتی که بر اساس این روایت تمام آیات قرآن تأویل دارد. ج. معنایی از معانی آیه؛ تأویل در صورتی به این معنی است که تمام آیات قرآن چند معنی و چند پهلو باشند؛ در صورتی که تنها بخشی از آیات قرآن متشابهات اند، یعنی چند معنی و چند پهلو هستند. بنابراین از آن جهت که در این روایت، تمام آیات دارای تأویل معرفی شده است، نتیجه می گیریم تأویل بر معنایی از معانی آیه نمی تواند انطباق داشته باشد. د. مراد خداوند؛ این احتمال از تمام احتمالات دیگر بهتر است و کاستی های سایر احتمالات را ندارد. در روایت دوم نیز تأویل به معنای مراد خداوند از آیات قرآن است؛ چه اینکه تنش های ایجاد شده میان پیامبر و مشرکان در وحیانیت قرآن بود؛ نه تأویل. پیامبر قرآن را وحی الهی می خواند و مشرکان، سخن بشر. اما دشمنان علی(ع) در اصل قرآن و اینکه قرآن وحی الهی است با امام اختلاف نداشتند، بلکه ناسازگاری ایشان در مراد خداوند یا همان تأویل آیات بود. در روایت سوم و چهارم نیز تنزیل همان قرآن و تأویل مراد خداوند از آیات است.
٭ گروه دوم
در روایات، تأویل در برابر تفسیر قرار گرفته است، برای نمونه: امام علی(ع) می فرماید: «آیه ای بر پیامبر نازل نشد مگر آ نکه آن حضرت آن آیه را بر من قراءت کرد و املا کرد و من نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آیات را به من آموخت «و علّمنی تأویلها و تفسیرها و…» و از خدا خواست که فهم و حفظ قرآن را به من عطا کند».12 امام علی(ع) خطاب به مردم فرمود: «تأویل و تفسیر هر آنچه برای شما می آورم نزد من است».13 و در جای دیگری فرمود: من همیشه در خدمت پیامبر بودم و آن حضرت تفسیر و تأویل تمامی آیاتی که بر ایشان نازل می شد به من می آموخت «تفسیرها و تأویلها».14 رویاروی یکدیگر قرارگرفتن تأویل و تفسیر در این روایات، نشان از نابرابری مفهومی این دو واژه دارد؛ چنان که تقابل ناسخ با منسوخ و محکم با متشابه و… حکایت از دوگانگی معنایی ناسخ و منسوخ و محکم با متشابه دارد، بنابراین احتمال دیگری وجود دارد که: تفسیر، اعم از تأویل باشد، با این توضیح که تفسیر در الفاظ و مفردات است و تأویل در معانی و جمله ها. تفسیر، بیان معنای آیاتِ تک معنی می باشد، و تأویل، شناخت یک معنی از میان معانی گوناگون آیه. تفسیر، بیان دلیلی است که ما را به فهم خاصی از آیه می رساند، و تأویل، بیان حقیقتی است که اراده شده است. تأویل، مراد خداوند، و تفسیر، مدلول ظاهری آیات است. البته احتمال دیگری نیز می توان مطرح ساخت و آن اینکه مراد از تأویل آیات و تفسیر، آیات تأویل و آیات تفسیر باشد، چنان که مراد از «ناسخها و منسوخها، محکمها و متشابه ها، خاصها وعامها»، آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام است. مؤید این احتمال آنکه در روایت نخست از گروه اول می خوانیم: «قد علّمه الله عزّوجلّ جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل».
٭ گروه سوم
امام علی(ع) آیات قرآن را با نظر داشت تأویل و تنزیل به چهار گروه تقسیم می کند: «برخی از آیات قرآن، تأویل آن در تنزیل آن است، و شماری تأویلش پیش از تنزیل است، و تعدادی تأویلش در تنزیل است، و دسته ای تأویلش پس از تنزیل است.»15 تقابل تأویل، تنزیل و تفسیر نشان می دهد در این روایت معنای تأویل معنای تنزیل و تفسیر نیست، بلکه معنای دیگری دارد که آن معنی امر عینی، وجود و رخداد خارجی است. این معنی از سنخ دلالت الفاظ بر معانی نیست.
٭ گروه چهارم
واژه تبدیل در این روایات، معانی گوناگونی را بر می تابد که در یک دسته بندی کلی می توان آن معانی را در دو مجموعه قرار داد: دسته نخست. آنچه از قبیل دلالت الفاظ بر معانی است. در برخی روایات، تأویل، مراد خداوند از آیات است که این مراد همان مدلول کلام است. این مدلول در بعضی روایات همان مدلول مطابقی است و در برخی مدلول تضمنی و التزامی. برای نمونه به این روایت بنگرید: وقتی از امام(ع) درباره آیه «و من أحیاها فکأنّما أحیی الناس جمیعاً»(مائده/32) پرسیده می شود، امام می فرماید: «کسی که او را از گمراهی به هدایت رهنمون سازد گویا او را زنده ساخته است و کسی که او را از هدایت به گمراهی کشانده است، همانا او را کشته است». و هنگامی که فضیل بن یسار از آیه فوق می پرسد امام(ع) در پاسخ می فرماید: «من حرق أو غرق»؛ یعنی از آتش یا غرق شدن نجاتش دهد. فضیل بن یسار می پرسد: نمی توان گفت: «فمن أخرجها من ضلال إلی هدی»؛ یعنی آیه به معنای نجات از گمراهی به سوی هدایت باشد؟ امام می فرمایند: این تأویل اعظم آیه است.16 واژه (تأویلها) نشان می دهد جمله «فمن أخرجها من ضلال الی هدی» تأویل است و کلمه «الأعظم» آن را تأویل اعظم معرفی می کند. بنابراین به قرینه مقابله، جمله «من حرق أو غرق» نیز تأویل خواهد بود، اما تأویل غیر اعظم. آنچه در سخن امام تأویل خوانده شده همان مراد خداست که برابر با مدلول التزامی است، به این معنی که جمله «فمن أخرجها من ضلال الی هدی» مدلول التزامی کلام است و لزوم آن غیر بین؛ یعنی برای اثبات ملازمه نیاز به حدّ وسط داریم. نمونه دوم: از امام صادق(ع) دربارهٌ آیه «و الذین یصلون ما أمرالله به أن یوصل…» می پرسند، امام(ع) در پاسخ می فرماید: «من ذلک صلة الرحم، و غایة تأویلها صلتک إیانا».17 بر اساس عبارت صریح روایت، صله رحم، تأویل آیه است، اما نه بالاترین و آخرین تأویل آیه، و تأویل در روایت همان مراد خداست که در مدلول التزامی آیه رخ داده است؛ چنان که جمله «صلتک إیانا» نیز تأویل بوده و نهایی ترین مدلول التزامی است. نمونه سوم: امام علی(ع) از اشعث بن قیس می پرسد: آیا تو تأویل آیه «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» را می دانی؟ اشعث می گوید: نه، شما نهایت علم هستید. امام(ع) می فرماید: «أمّا قولک إنّا لله، فإقرار منک بالملک، و أمّا قولک و إنّا إلیه راجعون، فإقرار منک بالهلاک.»18 یعنی اینکه می گویی «إنّا لله»، اقرار تو به ملک خداوند هستی است و اینکه می گویی «إنّا إلیه راجعون»، اقرار تو به مرگ و هلاکت است. در این روایت نیز تأویل، مراد خداست که مدلول التزامی بیانگر آن است. نوع دلالت در این مورد دلالت اقتضایی است، به این معنی که شارع از این آیه همان را اراده کرده که عرف آن را قصد می کند. البته احتمال نیز می رود که تأویل در این روایت مدلول اشاره ای باشد. تعدادی از روایات، نشان از تأویل آموزی امام علی(ع) از پیامبر دارد؛ مانند: «آیه ای بر پیامبر نازل نشد ؛مگر آنکه پیامبر بر من قراءت می کرد و تأویل آن را به من می آموخت».19 در این گونه روایات می توان تأویل را مراد خدا و برابر با مدلول التزامی آیه معرفی کرد؛ چه اینکه اگر تأویل، مدلول مطابقی آیه بود پیامبر تأویل تمام آیات را به علی(ع) آموزش نمی داد و برابر روایتی دیگر، از آن امام، آموزش تأویل به مردم را خواستار نمی شد و تأویل را در شمار دشواری ها قرار نمی داد.20 دسته دوم. آن دسته از معانی که مدلول الفاظ نیست. برخی از این معانی عبارتند از: 1. اتفاق افتادن، این معنی برای تأویل در عصر پیامبر و از سوی آن حضرت به کار رفته است؛ برای نمونه وقتی از آن حضرت درباره آیه شریفه «قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذاباً من فوقکم أو من تحت أرجلکم» می پرسند ایشان پاسخ می دهند: «أما إنّها کائنة و لم یأت تأویلها».21 ابن مسعود نیز تأویل را در همین معنی به کار برده است. او در مورد آیه «یا أیها الذین آمنوا علیکم أنفسکم لایضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتم» می گوید: «تأویل این آیه از زمان نزول قرآن تاکنون نیامده است. برخی از آیات قرآن، تأویلش پیش از نزول قرآن رخ داده است و شماری از آیات، تأویلش در آخرت می آید و…»22 این معنی در عصر اهل بیت نیزکاربرد داشته و ائمه از آن بهره جسته اند؛ برای نمونه امام دربارهٌ آیه شریفه «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کلّه لله» می فرماید: «لم یجیء تأویل هذه الآیة…»23 2. معنی یا فلسفه عمل، در برخی روایات، تأویل به معنای فلسفه عمل یا حقیقت عمل و فعل است؛ برای نمونه: از امام علی(ع) درباره تأویل دو سجده نماز می پرسند، امام می فرماید: تأویل سجده اول، جمله «اللهم إنّک منها خلقتنا»، تأویل سربرداشتن از خاک «و منها أخرجتنا»، تأویل سجده دوم «و إلیها تعیدنا» و تأویل سربرداشتن از سجده دوم «و منها تخرجنا تارة أخری» است.24 و در روایتی از امام باقر(ع) می خوانیم که اسم پیامبر(ص) در صحف ابراهیم، «ماحی» و در تورات «الحاد» و در انجیل «احمد» و در فرقان «محمد» است. شخصی از امام می پرسد: تأویل ماحی(محوکننده) چیست؟ امام می فرماید: «الماحی صورة الأصنام، ماحی الأوثان و الأزلام و کلّ معبود دون الرحمن»؛ یعنی محوکننده تصویر بتان و نمادهای شرک و هر معبودی جز خدای رحمان. و سپس پرسش کننده از تأویل الحاد و احمد و محمد می پرسد و امام پاسخ می دهد.25 و در روایت دیگری امام علی(ع) از فردی درباره تأویل نماز می پرسند، آن شخص می گوید: آیا نماز غیر از تعبد، تأویلی دارد ؟ امام می فرماید: هر چیزی را که خدا نسبت به آن پیامبری فرستاده دارای متشابه، تأویل و تنزیل است، اگر تأویل نماز را ندانی نماز تو خداع ناقصه غیرتامّه است. آن گاه امام خود تأویل تمامی اجزاء ارکان نماز را بیان می کنند. 3. توجیه، در بعضی روایات، تأویل به معنای خلاف ظاهر و یا توجیه به کار رفته است؛ برای نمونه پیامبر در مورد عمّار بن یاسر فرمود: «عمار تقتله الفئة الباغیة». وقتی سپاهیان معاویه در جنگ صفین عمّار را شهید کردند و معاویه مورد اعتراض قرار گرفت، او این روایت را تأویل کرد و گفت: «إنّما قتله علی بن ابی طالب، لما ألقاه بین رماحنا.» تأویل معاویه حمل روایت بر خلاف ظاهر آن است و از دیدگاه امام صادق(ع) تأویل ناروا و زشت است. به نظر می رسد در روایت پیامبر «إنّ منکم من یقاتل بعدی علی التأویل، کما قاتلت علی التنزیل»26 نیز تأویل دشمنان علی(ع) گروهی بوده است که آیات را بر خلاف ظاهرش حمل می کرده اند. 4. بطن آیه، مانند: شخصی خدمت امام می رسد و از روایت «ما من آیة إلاّ و لها ظهر و بطن…» و معنای «لها ظهر و بطن» می پرسد، امام در پاسخ می فرماید: «ظهر و بطن هو تأویلها، منه ما قد مضی و منه ما لم یجیء، یجری کما تجری الشمس و القمر، کلّما جاء تأویل شیء منه یکون علی الأموات کما یکون علی الأحیاء».27 مراد خداوند، در برخی روایات تأویل، مرادی که مدلول الفاظ نشانگر آن باشد نیست؛ برای نمونه در روایاتی که از معصوم درباره تأویل حروف مقطعه پرسیده می شود آنچه امام می فرماید مدلول حروف مقطعه نیست؛ چه اینکه این حروف دلالتی از سنخ دلالت الفاظ بر معانی ندارند. بنابراین تأویل آنها همان مراد خداست که اهل بیت باعلم لدنی خویش از آن آگاهند. برای نمونه شخصی به امام می گوید: «فأخبرنی یابن رسول الله عن تأویل کهیعص». امام در پاسخ فرمود: «هذه الحروف من أنباء الغیب اطلع الله علیها عبده زکریا، ثمّ قصّها علی محمّد(ص)…»
نتیجه
مجموعه معانی که برای تأویل در روایت آمده است عبارت است از: 1. مراد خداوند، در روایات گروه اول و دوم و بخش نخست از گروه چهارم، تأویل به معنای مراد خدا از آیات قرآن است. این معنی از قبیل دلالت الفاظ بر معانی است. 2. حقیقت خارجی، رخداد، اتفاق افتادن، فلسفه و معنای عمل، توجیه و بطن. گروه سوم از روایات و بخش دوم از گروه چهارم این معانی را نتیجه می دهند.
پی نوشت ها
________________________________________
1. مجاهد، تفسیر مجاهد، 1/19. 2. جصاص، احکام القرآن، 1/471،428،245،224 و 2/65 و 201. 3. طوسی، محمد بن حسن، تبیان، 1/110 و 2/392. 4. همان،1/290. 5. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/40. 6. همان، 2/241. 7. زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، 2/285ـ286؛ زرقانی، عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، 2/7-8؛ القطان، مناع، مباحث فی علوم القرآن، 319-320؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/80؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، 1/4. 8. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/213. 9. همان، 5/11؛ طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الأحکام، 4/116 و 6/137؛ صدوق،محمدبن علی ابن بابویه، الخصال، 275. 10. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، الخصال، 275. 11. خزاز قمی، کفایة الأثر، 66. 12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/64؛ صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، الخصال، 257. 13. مفید، محمدبن نعمان، الأمالی، 352؛ محمودی، محمد باقر، نهج السعادة، 7/132. 14. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، 1/409. 15. علم الهدی، مرتضی، رسالة المحکم و المتشابه، 68ـ79. 16. کلینی، محمد بن یعقوب، الکـافی، 2/210؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، 16/186؛ نوری، میزرا حسین، مستدرک الوسائل، 21/238. 17. نوری، میزرا حسین، مستدرک الوسائل، 15/236. 18. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 3/261. 19. هلالی کوفی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس،331 و 146. 20. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، 215. 21. احمد بن حنبل، مسند احمد، 1/170؛ ترمذی، سنن الترمذی، 4/327. 22. بیهقی، السنن الکبری، 1/92. 23. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 8/201. 24. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، 1/314؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (آل البیت)، 6/331. 25. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، 4/177. 26. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، 5/11؛ طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الأحکام ، 4/116 و 6/137. 27. نوری، میزرا حسین، مستدرک الوسائل، 17/331.
 

تبلیغات