نقدی بر «قرآن وپلورالیزم» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ بشریت نشان از بروز و ظهور ادیان بسیار دارد؛ اسلام، مسیحیت، یهودیت، زرتشت، هندوئیسم و… از جمله ادیان شناخته شده بشری هستند. در تحلیل و توجیه تعدد ادیان، دینداران مسیحی و یهودی نظریات متفاوتی عرضه داشته اند: 1. گروهی ادیان را دریافتها و پاسخهای متفاوت به یک واقعیت اسرارآمیز الهی می دانند؛ به باور این عده که انحصارگرا نامیده می شوند، از میان دریافتهای متعدد، تنها یک دریافت به حقیقت راه یافته و پیروان خویش را به سعادت و رستگاری رهنمون می سازد و سایر ادیان رستگاری آفرین نیستند. 2. برخی که شمول گرا نام گرفته اند یک سنت دینی خاص را حامل حقیقت می دانند و سایر سنتها را جلوه دهنده رهیافت ها و جنبه های دیگری از همان حقیقت نهایی می شناسند. شمول گرایان دین خود را حق و طریق مستقیم و اصلی به سعادت می دانند و سایر ادیان را دارای سهم از حقانیت و طریق آنها را فرعی می خوانند. به باور شمول گرایی دیگر ادیان فروعات دین حق است که به جهاتی نام دیگری یافته است. 3. در برابر این دو گروه، تکثرگرایان قرار دارند که هر دینی را راهی جداگانه و اصلی به سعادت و نجات معرفی می کنند و تمامی ادیان را حق شناخته و دینداران را در شمار رستگاران می آورند. تفاوت دیدگاه ها در تحلیل تعدد ادیان در جوامع اسلامی نیز رخ نموده است؛ در دهه اخیر گروهی انحصارگرایی را تبلیغ می کنند و از حقانیت دین اسلام و ناحق بودن سایر ادیان سخن می گویند؛ عده ای صراط های مستقیم را ترویج می کنند و در مستندسازی آن می کوشند؛ برخی از صراط های مستقیم تر سخن می گویند و خود را در کنار شمول گرایان قرار می دهند. در مستند سازی این سه نظریه، گروهی نگاه برون دینی دارند و عده ای درون دینی، و برخی با هر دو نگاه، به توجیه تعدد ادیان و حقانیت و ناحق بودن ادیان می نشینند. کتاب «قرآن و پلورالیزم» در شمار آثاری است که حقانیت و ناحق بودن ادیان را در آیات قرآن به بحث و بررسی می گیرد. این کتاب در سه فصل به سامان رسیده است: در فصل نخست، نویسندهٌ محترم، مستندات قرآنی خود را برای انحصارگرایی عرضه می کند و نادرستی تکثرگرایی را نتیجه می گیرد. در فصل دوم، ملازمه انحصارگرایی دینی با مدارا نکردن و نداشتن زندگی مسالمت آمیز را به نقد و بررسی می نشیند. در فصل سوم، از مستندات قرآنی تکثرگرایان پاسخ می گوید و آیات قرآن را ناسازگار با تکثرگرایی دینی معرفی می کند. در این نوشتار، کتاب یادشده را در ترازوی نقد می نهیم، برخی کاستیهای بهره وری نویسنده محترم از آیات قرآن را برمی شماریم و ناکافی بودن برخی پاسخهای ایشان را در قبال مستندات قرآنی تکثرگرایان نشان می دهیم. لازم به یاد است که راقم این سطور در پی اثبات درستی تکثرگرایی و نادرستی انحصارگرایی یا هر نظریه دیگری نیست، بلکه این باب را همچنان مفتوح دانسته، می کوشد مباحث معرفتی قرآنی تعمیق گردد و ضریب اطمینان بیشتری در استناد به آیات قرآن یابد.
دلایل انحصارگرایی
در فصل نخست، سیزده دلیل بر انحصار صراط مستقیم به اسلام عرضه شده که یک به یک آورده می شود:
یک. آیه میثاق
نخستین دلیل نویسنده محترم بر ردّ تکثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی، آیه میثاق است: «و إذ أخذ الله میثاق النّبیین لما ءاتیتکم من کتاب و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدق لما معکم لتومننّ به و لتنصرنّه قال أقررتم و أخذتم علی ذلکم إصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین. فمن تولّی بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون» آل عمران/ 81 ـ 82 «خداوند در این آیه شریفه از پیامبران خواسته است که در صورت ظهور پیامبر اسلام به او ایمان آورده و در نصرت وی جهد نمایند. دلالت این آیه روشن است؛ چرا که در صورت حقانیت ادیان گذشته در عرض هم، اخذ پیمان و درخواست ایمان و نصرت پیامبر بعدی لغو خواهد بود. علاوه بر این، توصیف پیمان شکنان به فسق دلیل بر وجوب اطاعت از پیامبر بعدی است».1 پس از این جملات، نویسنده از روایاتی در راستای اثبات درستی برداشت خود سود می جوید.
نقد دلیل اول
این آیه شریفه در شمار آیات متشابه قرار دارد. قسمتهای مختلف این آیه ازجملات «میثاق النبیین» و «رسول مصدّق» که نویسنده محترم نظریه خود را بر آن استوار ساخته است تفاسیر مختلفی را بر می تابد. برخی از این احتمالات عبارتند از: 1. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن خداوند از انبیا بر اینکه انبیای الهی یکدیگر را تصدیق کنند و گروهی به دیگران امر کنند. این احتمال مستند به برداشت سعید بن جبیر، قتاده، طاوس، حسن وسدّی است.2 2. مراد از «میثاق النبیین» پیمان گرفتن خداوند از امت های پیامبران پیشین است نه خود پیامبران.3 3. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن پیامبران الهی از امت خویش. 4. مراد از «رسول مصدّق»، هر یک از انبیای الهی است که تصدیق کننده پیامبران پیش از خود است. 5. «رسول مصدّق» پیامبر اسلام است.4 نویسنده محترم از میان احتمالات یادشده احتمال اول و چهارم را دربارهٌ «میثاق النبیین» و «رسول مصدق» پذیرفته است، در صورتی که پذیرش این دو احتمال از میان احتمالات یادشده، نیاز به دلیل دارد؛ به ویژه با نظر به این واقعیت که گروهی از مفسران احتمالات دیگر را پذیرفته اند و منظور از آیه را میثاق با اهل کتاب دانسته اند. ثانیاً: با پذیرش احتمال نخست، این پرسش رخ می نماید که چگونه پیامبرانی که پیش از پیامبر مصدّق، از دنیا رفته اند باید به او ایمان آورند و وی را یاری دهند؟! و چگونه خداوند فرموده است: «ثمّ جاءکم رسول» با اینکه رسول به سوی انبیا نمی رود، بلکه به سوی امتها می رود؟! و چگونه خداوند می فرماید: «فمن تولّی بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون» با اینکه فسق با مقام پیامبران سازگار نیست؟! بنابراین برای رهایی از این پرسشها و اجتناب از پاسخهای نبایسته باید در مورد «میثاق النبیین» پیمان سپاران را امت های انبیا دانست؛ چنان که برخی از مفسران، آیه فوق را این گونه تأویل می کنند: «و إذ أخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب…» و در آیات دیگر نیز می خوانیم: «و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننه للناس» آل عمران/187 «و لقد أخذ الله میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً» مائده/12 ثالثاً: اگر «رسول مصدّق» را پیامبر اسلام بخوانیم، با توجه به اینکه اسلام یکی از ادیان الهی است و در برابر سایر ادیان قرار می گیرد، پیامبر اسلام، مصدّق چه چیزی خواهد بود؟ آیا اصول و فروع ادیان پیشین در قلمرو تصدیق پیامبر قرار می گیرد؟ یا تنها اصول تصدیق می شود و فروع ادیان گذشته تصدیق نمی شود؟ اگر پیامبر اسلام مصدق اصول و فروع است، پس چرا انبیای الهی و یا امت های ایشان بایستی به پیامبر ایمان آورند و از ایشان پیروی کنند و به چه علت با این فرض، ادیان پیشین ناحق می شوند و دین اسلام حق؟! و اگر پیامبر اسلام تنها اصول را تصدیق می کند و فروع از قلمرو تصدیق آن حضرت بیرون است، آیا تمام فروع از قلمرو خارج است، به گونه ای که هیچ فرعی مورد تصدیق پیامبر نیست؛ یا برخی از فروع از قلمرو تصدیق خارجند و برخی داخل؟! گزاره های دینی و مقایسه آن با شرایع پیشین نشان می دهد برخی از فروع مورد تصدیق پیامبر است و به اصطلاح نسخ نشده است و برخی دیگر تصدیق نشده اند. بنابراین با این فرض آیا می توان ادعا کرد حقانیت و عدم حقانیت ادیان، دائر مدار تعدادی از فروعات است؟! رابعاً: واژگان آیه عام است و با تفسیر نویسنده ناسازگار. این پرسشها و ابهام ها که درمورد احتمال اول و چهارم مطرح است ما را ناگزیر از پذیرش برخی دیگر از احتمالات می کند؛ احتمالاتی که برگرفته از سخن امام صادق(ع) است و با عموم لفظ آیه و سیاق پیشینی و پسینی آن سازگار است. حبیب سجستانی دربارهٌ آیه میثاق از امام پرسیده است: چگونه موسی به عیسی ایمان می آورد و او را یاری می کند، و چگونه عیسی به محمد(ص) ایمان می آورد و او را یاری می کند؛ در صورتی که نه موسی زمان عیسی را درک کرده و نه عیسی عصر محمد(ص) را. امام در پاسخ می فرماید: آیه را چنین باید خواند: «و إذ أخذ الله میثاق امم النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدّق لما معکم لتؤمننّ به لتنصرنّه» 5
دو. مهیمن و ناسخ بودن قرآن
دومین دلیل نادرستی تکثرگرایی دینی با عنوان «قرآن کتاب مهیمن و ناسخ» آمده است. نویسنده نخست با الهام از آیه میثاق، پایان یافتن «ظرف و زمان حقانیت شرایع پیشین را نتیجه می گیرد، سپس به تعریف نسخ نشسته نسخ لغوی و اصطلاحی را تعریف می کند: «[نسخ] اعلام زوال و عدم حقانیت شرایع پیشین نیست، بلکه منظور از آن، به سرآمدن و اتمام زمان اعتبار و حقانیت آن است.»6 به باور نویسنده آیه «و ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها…»(بقره/106) بر نسخ دلالت دارد و امکان رخداد نسخ امری پذیرفته شده است. همو نسخ را در بُعد دوم دین یعنی احکام عملی و فقهی؛ آن هم بخشی از احکام دین می داند و نظریه منکران نسخ ادیان را با ظواهر و نصوص آیات و روایات متعدد ناسازگار می خواند. مستند قرآنی نویسنده بر نسخ ادیان، آیه «و أنزلنا الیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه»(مائده/48) است. به باور ایشان «مهیمن» در لغت، معانی گوناگونی دارد، اما در مورد بحث، «مراد از مهیمن در این آیه این است که قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی ضمن تصدیق اصل کتب آسمانی پیشین و آوردن اصول و معارف حقه آنها نوعی جامعیت، سلطه و حکومت بر کتب پیشین دارد و باید به عنوان آخرین پیام خداوند، حجت و ملاک حق و ناحق تلقی شود.»7 حمل مهیمن بر غیر این معنی، حمل بر خلاف مفهوم ظاهری آن و لغو بودن وصف را در پی دارد. آن گاه نویسنده از روایاتی که واژه مهیمن در آنها به کار رفته است مانند: «انّ الله عزوجل جعل کتابی المهیمن علی کتبهم الناسخ لها» و روایاتی که واژه نسخ و هم خانواده های آن به کار رفته است به عنوان مؤید نظریه خویش سود می برد.
نقد دلیل دوم
استناد به این آیه شریفه نیز در جهت اثبات نادرستی تکثرگرایی دینی ناتمام است؛ زیرا: 1. برخی «مهیمناً» را صفت پیامبر دانسته اند؛ یعنی پیامبر مهیمن قرآن است،8 بنابراین تفسیر، آیه هیچ نگاهی به نسخ ادیان پیشین ندارد، بلکه ظهور در تأیید حقانیت آنها دارد. 2. گروهی «مهیمناً» را به فتح میم دوم قراءت کرده اند. زمخشری می نویسد: «و قرئ: مهیمناً علیه» بفتح المیم، أی هو مهیمن علیه بأن حفظ من التغییر و التبدیل.» بر اساس این قراءت، قرآن مهیمَن و خداوند میهمِن است؛ یعنی خداوند قرآن را در تحریف و دگرگونی مصون داشته است. 3. در شناخت معانی واژگان آیات، ملاک، عرف عصر نزول است؛ و شناخت عرف صدر اسلام با ریزنگری در متون ادبی و اشعار و سخنان برجای مانده از آن زمان امکان پذیر است به همین جهت مفسران دریافتن مفاهیم واژگان به متون کهن لغت شناسان مراجعه می کنند. لغت شناسان در شعر عباسی و حسان و حدیث عمر، مهیمن را به معنای شاهد و رقیب می گیرند: «حتّی احتوی بیتک المهیمن من * * * خندق علیاء تحتها النطق» «ان الکتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذووالألباب» «انّی متکلم بکلمات فهیمنوا علیهنّ»9 با الهام از همین اشعار، فخررازی دو معنی برای مهیمن می آورد: یک. مهیمن به معنای رقیب و شاهد است. این معنی را خلیل و ابوعبیده معتقدند و در شعر حسان گذشت: «ان الکتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذوو الألباب» دو. مهمین به معنای امین است. این احتمال در صورتی درست است که مهیمن را از ماده أمن، یؤمن، مؤمن بدانیم، با این دعوی که مهیمن در اصل مُؤَأمِن بوده و پس از قلب به شکل مهیمن درآمده است.10 این معنای دوم را ابن عباس، حسن، قتاده، مجاهد و برخی دیگر از مفسران پذیرفته اند. برخی دیگر از مفسران، پنج معنی برای مهیمن می آورند؛ امین ، مؤتمن، شاهد، حفیظ، رقیب. و از میان این پنج معنی تنها معنای اول و سوم را درمورد مهیمن درآیه شریفه درست می دانند و عده ای دیگر تنها معنای سوم و چهارم را و برخی معنای سوم را.11 بنابراین آنچه نویسنده محترم به عنوان معنای مهیمن ذکر می کند در هیچ یک از تفاسیر و متون لغت نیامده است و نمی تواند با مبانی و اصول تفسیر و فهم قرآن سازگار افتد. 4. برداشت نویسنده با سیاق آیه ناسازگار است. در سیاق پیشینی، تورات و انجیل، نور هدایت معرفی شده اند و از اهل کتاب، عمل به تورات و انجیل خواسته شده است، به گونه ای که کسانی که به تورات و انجیل و احکام آن وقعی نمی نهند از ظالمان، فاسقان وکافران شناخته می شوند: «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون»(مائده/44) «…الظالمون»(مائده/45) و «…الفاسقون»(مائده/46) در سیاق پسینی نیز انحصارگرایی ردّ شده است «لکلّ جعلنا منکم شرعة و منهاجاً و لوشاء الله لجعلکم امّة واحدة» مائده/47 5. در هیچ یک از تفاسیر و منابع قرآن پژوهی معتبر از آیه شریفه، نسخ استفاده نشده است. 6. بر فرض آن که مهیمن به معنای سلطه و حکومت باشد مهیمن بودن قرآن، ناحق بودن سایر ادیان را نتیجه نمی دهد، چه اینکه مفهوم سلطه داشتن و حکومت داشتن، اعتبار داشتن محکوم است، نه از درجه اعتبار و حقانیت افتادن ادیان دیگر به طور کلی. اما روایاتی که نویسنده محترم به عنوان مؤید نظریه تفسیری خود می آورد، اولاً: در روایت نخست، مهیمن به معنای حاکم و مسلّط و نسخ کننده سایر ادیان نیست، چه اینکه در غیر این صورت تکرار «الناسخ لها» لغو می نمود. بنابراین آمدن «مهیمن» و «الناسخ لها» نشان می دهد این دو بار معنایی واحدی ندارند. ثانیاً: سایر روایاتی که واژه نسخ و مشتقات آن در آنها آمده است به عنوان روایات تفسیری به شمار نمی آید. افزون بر آن که این دسته از روایات در متون معتبر روایی نیامده است و از جهت سند مشکل دارد. ثالثاً: حجیت روایات به ناسازگار نبودن با آیات وابسته است و آیات مورد استناد تکثرگرایان می تواند روایات را از حجیت ساقط کند. بنابراین می توان مانند بسیاری از مفسران، قرآن را مهیمن خواند؛ یعنی قرآن را مراقب دیگر کتابها، «حافظ» آنها از تغییرات و «شاهد» بر درستی و ثبات آنها دانست.12
سه. جهان شمول بودن آیات
سومین دلیل ارائه شده بر انحصارگرایی آیاتی است که تمامی مردم جهان را خطاب قرار داده و از آنان می خواهد که به دین اسلام بگروند:13 «أرسلناک للناس رسولاً و کفی بالله شهیداً…» نساء/79 «قل یا أیها الناس إنّما أنا لکم نذیر مبین» حج/49 «قل یا أیها الناس إنّی رسول الله إلیکم جمیعاً» اعراف/158 «و ما أرسلناک إلاّ کافّة للناس بشیراً و نذیراً و لکنّ أکثر الناس لایعلمون» سبأ/28 «تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» فرقان/1 «و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین» انبیاء/107 به باور نویسنده «این آیات با صراحت تمام پیامبر اسلام را پیامبر همه جهانیان معرفی می کند، به طوری که دراین فراخوانی عمومی، شخص، قوم و یا آیینهایی استثنا نشده است. بدیهی است این خطاب، شامل اهل کتاب نیز می شود و گرنه اصل دعوت عمومی و بشیر و نذیر بودن پیامبر با قید اطلاق و عموم مخدوش می شود. این است جهانی بودن نبوت پیامبر اسلام و شمول فراخوانی او بر همه مردم، و واضح است که با نظریه کثرت گرایی دینی ناسازگار است».14
نقد دلیل سوم
استناد به این آیات نیز، بطلان تکثرگرایی را نتیجه نمی دهد، چه اینکه: 1. در برخی از آیات، واژه ناس به کار رفته است و این واژه و کلماتی چون ذهب و فضه و… از اسماء اجناس به شمار می روند و اسماء اجناس بر خلاف ادات عموم، دلالت قطعی بر عموم و خصوص ندارد. برای نمونه، واژه «الناس» در عبارت «الناس خیر من الجانّ» دلالت بر عموم یا خصوص ندارد، و در جمله «جاء فی الناس» ممکن است اشاره به عموم داشته باشد و احتمال دارد نشانگر خصوص باشد.15 و الف و لام در اسمهای جنس، در بیشتر موارد به معنای استغراق نیست. 16 2. در دو آیه اخیر، واژه عالمین به کار رفته است و عالمین جمع عالم است و عالم یعنی: «مایعلم به کالقالب و الخاتم والطابع بمعنی مایقلب به و مایختم به و مایطبع به، یطلق علی جمیع الموجودات».17 به این اعتبار عالم جماد، نبات، حیوان، انسان و … معنی و مفهوم می یابد. بنابراین مقصود از عالمین، یا عالم ملائکه، انس و جن است؛ چنان که برخی می گویند، و یا مراد عالم انس و جن است. نتیجه آن که نمی توان عالمین را به «تمام مردم جهان»18 یا جهانیان ترجمه و تفسیر کرد. به عبارت دیگر عالم، اسم جنس است و اسماء اجناس دلالت بر عموم و خصوص ندارند، یا دلالت آنها بر عموم و خصوص به یک اندازه است.19 3. در برخی از آیات، مانند بقره/ 13و 14 و 15 و آل عمران/ 4 و 46 و 97 و 173 و… مـراد از النـاس همه جهـانیـان نیستند، بلکه گروه یـا ملت خـاصی مدّ نظرند. 4. نذیر، بشیر، و رحمت بودن پیامبر، دلیل ناحق بودن سایر ادیان الهی نیست ونمی تواند بر بطلان تکثرگرایی دینی دلالت کند، بلکه آن حضرت نیز مانند حضرت موسی و عیسی جلوه ای دیگر از حق را می نمایاند. 5. گروهی از آیات قرآن، از حقانیت برخی ادیان حکایت می کنند. این آیات که در شمار مستندات قرآنی تکثرگرایان قرار می گیرند مخصص آیات یادشده قرار می گیرند. چنان که غیر مکلفین و آنان که دعوت و پیام پیامبر اسلام به ایشان نرسیده است از شمول آیه خارج می شوند.
چهار. اوصاف قرآنی
چهارمین دلیل نویسنده محترم، آیاتی است که قرآن را «کتاب عموم مردم با عناوین و بیانات مختلفی نظیر هادی، بیان، بلاغ، نذیر، بصائر، موعظه، نور و سرانجام برهان و حجت الهی توصیف می کند».20 «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم» ابراهیم/1 «هذا بیان للنّاس و موعظة للمتقین» آل عمران/138 «و أوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ» انعام/18 «هذا بلاغ للناس» ابراهیم/52 «یا أیها الناس قد جاءکم برهان من ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً مبیناً» نساء/174 «تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» فرقان/1 «إن هو إلاّ ذکر للعالمین» تکویر/27 به باور نویسنده این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام و قرآن دلالت دارد، زیرا اگر گروهی از مردم، از این عمومات و اطلاقات مستثنا شوند و یا در پذیرش قرآن و ماندن بر کتابهای دینی خود مختار باشند، دیگر اوصاف کمالی قرآن، نظیر هدایت عامه و برهان بودن آن به وصف عموم و مطلق، تحقق پیدا نمی کند. دیگر نام فرقان ـ که به معنای فارق و جداکننده حق از ناحق است ـ بر قرآن در موارد خاصی اختصاص خواهد داشت؛ در حالی که تخصیص و تقیید آیات فوق، نه تنها بر خلاف ظهور، بلکه خلاف نصّ آنهاست.»21
نقد دلیل چهارم
این دلیل نیز مانند دلایل پیشین ناتمام است؛ چه اینکه در آیه اول و دوم و چهارم و پنجم، واژه ناس به کار رفته است و این واژه اسم جنس است و دلالت بر عموم یا خصوص ندارد و یا دلالت آن برعموم یا خصوص، یکسان است. دوم اینکه بیان، بلاغ، نذیر، نور، موعظه و… بودن قرآن، نشان از بطلان تکثرگرایی دینی ندارد و حقانیت و ناحق بودن ادیان، دائر مدار بیان ، بلاغ و… قرآن نیست. سوم اینکه مستندات قرآنی تکثرگرایان مخصّص و مقید آیات می شود. چهارم اینکه برخی از کتب آسمانی مانند تورات و انجیل نیز به صفات کمالی متصف شده اند، آیا در این موارد تخصیص و یا تقیید، هدایت بودن آنها را برای عموم، از میان نمی برد؟! و آیا تخصیص و تقیید در این گونه آیات بر خلاف ظاهر نیست؟! پنجم اینکه این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام دلالت ندارد، و این آیات قرآن را هدایت، موعظه، نذیر، مبین، بلاغ و… معرفی می کند و دلالت روشنی بر نسخ شرایع پیشین ندارد و بر فرض آن که دلالت داشته باشد به وسیلهٌ برخی از آیات قرآن تخصیص یا تقیید می شود و این تخصیص و تقیید به گونه ای نیست که قرآن را از هدایت و برهان و… بودن به وصف عموم و مطلق آن بیندازد.
پنج. بشارت عهدین به آمدن قرآن
دلیل پنجم ارائه شده بر ردّ تکثرگرایی دینی با عنوان «بشارت به اسلام در تورات و انجیل» آمده است: «ظهور دین اسلام و هم چنین نام مبارک حضرت محمد(ص) در تورات و انجیل بشارت داده شده است. قرآن مجید تصریح می کند که اهل کتاب کاملاً به این موضوع آگاهی داشته و حضرت محمد(ص) را مانند فرزندان خودشان می شناختند، لکن با وجود این، به کتمان و پرده پوشی حقیقت دست زدند». «و إذ قال عیسی بن مریم یا بنی إسرائیل إنّی لکم رسول الله إلیکم مصدّقاً لما بین یدی من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلمّا جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین» صف/6 «الذین یتّبعون الرسول النبی الأمّی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریة و الإنجیل…» اعراف/157 «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفونه أبناءهم الذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون» انعام/20 «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم و إنّ فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» بقره/146 پس از این آیات، نویسنده آیاتی ازکتاب مقدس را که دلالت بر ظهور پیامبر اسلام در مکه دارد عرضه می کند22 و در پایان نتیجه می گیرد: «روشن است که مقصود از بشارت به ظهور پیامبر اسلام در کتابهای آسمانی پیشین، صِرف اصلاح نبوده است، بلکه مقصود تصدیق شریعت آن می باشد، چنان که ظواهر خود آیات، مانند توبیخ اهل کتاب به دلیل عدم ایمان به اسلام، بر آن دلالت می کند.»23
نقد دلیل پنجم
دلالت این آیات نیز بر بطلان تکثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی روشن نیست، نمی توان به صرف اینکه در برخی از کتب آسمانی نام پیامبر و یا صفات ایشان آمده نتیجه گرفت دین اسلام حق است و بس. ثانیاً: اگر این آیات، دلالت بر لزوم تصدیق پیامبر داشته باشد، اطلاق یا عموم این آیات را به مجموعه آیاتی که حقانیت برخی ادیان را نشان می دهد یا از یهودیان و مسیحیان عمل به تورات و انجیل را می طلبد تخصیص یا تقیید می کنیم. ثالثاً: در نخستین آیه از این مجموعه، مفسران دو احتمال آورده اند؛ یک احتمال این است که ضمیر در «جاءهم» به پیامبر اسلام بر گردد. احتمال دوم آن است که ضمیر به عیسی(ع) باز گردد.24 بنابر احتمال اول می توان با اما و اگر به گونه ای توبیخ اهل کتاب را استفاده کرده ادعا نمود: آیه، تصدیق شریعت اسلام را از بنی اسرائیل می خواهد، اما بنابر احتمال دوم چنین توبیخی استفاده نمی شود.25 از این دو احتمال، احتمال دوم، منطقی تر به نظر می رسد؛ زیرا در حقیقت عیسی(ع) چنین گفته است: «که ای بنی اسرائیل من رسول خدا هستم و مصدق توراتم و بشارت دهنده ای بر پیامبری که پس از من می آید» سپس حضرت عیسی برای اثبات ادعای خود معجزاتی آورد و بنی اسرائیل در پاسخ گفتند این «سحرمبین» است. افزون بر این «سحرمبین» تنها دو مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ یکی در سورهٌ مائده آیه 110 که برخی از بنی اسرائیل در برابر بیناتی که حضرت عیسی(ع) آورد گفتند: «سحرمبین» و دیگری در همین آیه مورد بحث. بنابراین به قرینه آیه 110 سوره مائده می توان نتیجه گرفت که جمله «قالوا هذا سحر مبین» سخن برخی از بنی اسرائیل است در برابر بیناتی که حضرت عیسی(ع) برای آنان آورد. در آیه چهارم این مجموعه نیز اختلاف است؛ برخی منظور از حق در جمله «لیکتمون الحق» را پیامبر، و عده ای قبله می دانند، زیرا سیاق آیه شریفه درباره قبله است. در مرجع ضمیر «یعرفونه» نیز دو نظریه زیر آمده است: 1. ضمیر به امر قبله باز می گردد؛ یعنی ایشان می دانند که مسجد الحرام قبله آنهاست. 2. ضمیر به پیامبر اسلام باز می گردد. از میان مفسران، ابن عباس، قتاده، ربیع و ابن زید احتمال اول را می پذیرند و عده ای دیگر به نظریه دوم تمایل بیشتری دارند.26 در ضمیر «یعرفونه» در آیه سوم نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به پیامبر اسلام بر می گردانند و گروهی به کتاب.27
شش. فراخوانی اهل کتاب به اسلام
ششمین دلیل نویسنده بر انحصارگرایی «فراخوانی اهل کتاب به اسلام و توبیخ آنان» است. «آیات متکثری وجود دارد که اهل کتاب را به خصوص طرف خطاب قرار داده و بعثت پیامبر اسلام و انزال قرآن کریم را نیز شامل حال آنان می کند و از آنان می خواهد که به آن آیین مقدس ایمان بیاورند».28 «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیراً ممّا کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم» مائده/15ـ16 «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل أن تقولوا ماجاءنا من بشیر و لانذیر فقد جاءکم بشیر و نذیر و الله علی کلّ شیء قدیر» مائده/19 «و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به» بقره/41 «یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله و أنتم تشهدون. یا أهل الکتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/70 ـ 71 به باور نویسنده محترم، آیه نخست، به اهل کتاب تذکاری می دهد که راه نجات و خروج از ظلمات به سوی افق نور، در سایه قرآن مجید میسر می شود و صراط مستقیم نیز در آن تجلی پیدا می کند. و آیه دوم، ضمن اشاره به ظهور اسلام بعد از دوره فترت، اهل کتاب را از انکار اسلام پرهیز می دهد. آیه سوم نیز، به صراحت، اهل کتاب را به پذیرش اسلام فرا می خواند و منکران آن را در شمار کافران قرار می دهد. همچنین آیه چهارم و پنجم به سرزنش و نکوهش اهل کتاب به خاطر کتمان حقانیت اسلام و کفر به آن می پردازد.
نقد دلیل ششم
از این مجموعه، آیات پانزدهم و شانزدهم سورهٌ مائده، دربارهٌ اهل کتابی است که احکام الهی و گزاره های دینی را پنهان می کنند و بر انجام آن اهتمام نمی ورزند. خداوند برای این گروه از اهل کتاب، نه همه ایشان، پیامبر را فرستاد تا آن که پیامبر(ص آنچه را از ایشان پنهان داشتند، آشکار سازد و ایشان را با حقایق و احکام الهی آشنا سازد، تا در نتیجه کتب آسمانی، آنها را هدایت و از تاریکی به نور رهنمون سازند؛ چنان که در برخی از آیات، تورات و انجیل، نور و هدایتگری معرفی شده اند. بنابراین تفسیر «نور» و «کتاب مبین» منحصر به پیامبر و قرآن،اسلام و قرآن یا قرآن و قرآن نخواهد بود و می توان پیامبران اهل کتاب و پیامبر اسلام را «نور»، و «کتاب مبین» را کتب آسمانی دانست، و یا به قرینه ضمیر «یهدی به» که مفرد است و به نور و کتاب مبین باز می گردد ادعا کرد «نور» و «کتاب مبین» یک چیز است و آن همان کتب آسمانی است. افزون بر این، اگر آیه شریفه راه نجات و دست یابی به صراط مستقیم را قرآن معرفی می کند این برای کسانی است که به پنهان ساختن آیات کتاب مقدس دست می یازیدند، نه همه اهل کتاب؛ زیرا چنان که از ظاهر آیات استفاده می شود، تورات و انجیل نیز پیش از پنهان کاری برخی از یهودیان و مسیحیان نجات بخشی و رهنمون سازی به صراط مستقیم را درخود داشت. آیه نوزدهم سوره مائده نیز مانند آیات پانزدهم و شانزدهم، درباره گروه خاص از اهل کتاب است نه همه ایشان. بنابراین، این آیه نیز نشان می دهد که تورات و انجیل برای کسانی که به پنهان سازی ننشسته اند نجات بخش و هدایتگر است. در آیات 70 و 71 سورهٌ آل عمران عبارت «آیات الله» سه تفسیر را بر می تابد.29 که تنها بر اساس یکی از این احتمالات، مدعای نویسنده محترم با امّا و اگر در خور اثبات است، امّا اگر مراد از «آیات الله» را آیات تورات و انجیل بخوانیم، احتمال استفاده تکثرگرایی از آیه وجود دارد. استناد به آیه 41 سورهٌ بقره نیز درست نمی نماید؛ چه اینکه احتمال دارد به قرینه سیاق آیه، مراد از «بما أنزلت» تورات باشد. افزون بر این جمله «لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» در آیات قرآن برای تحریف تورات و انجل به کار می رود30 و در ضمیر «اول کافر به» نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به قرآن، عده ای به محمد(ص)، و گروهی به تورات بر می گردانند.31
هفت. اسلام؛ شرط هدایت اهل کتاب
دلیل هفتم نویسنده ذیل عنوان «اسلام؛ شرط هدایت اهل کتاب» آمده است. به باور ایشان در آیات زیر «هدایت واقعی و تام، منوط به پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب شده است و روی گردانی از آن موجب کفر و قهر الهی خواهد شد»:32 «ولو أنّ أهل الکتاب آمنوا و اتقوا لکفّرنا عنهم سیئاتهم و لأدخلناهم جنّات النعیم» مائده/45 «فآمنوا بالله و رسوله النبی الأمّی الذی یؤمن بالله و کلماته واتّبعوه لعلّکم تهتدون» اعراف/158 «کیف یهدی الله قوماً کفروا بعد إیمانهم و شهدوا أنّ الرسول حقّ و جاءهم البینات و الله لایهدی القوم الظالمین» آل عمران/86 «و لو آمن أهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المؤمنون و أکثرهم الفاسقون» آل عمران/110 «فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما هم فی شقاق فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم» بقره/137 «وقل للذین أوتوا الکتاب و الأمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا» آل عمران/20 در پایان نویسنده نتیجه می گیرد: «آیات اخیر و مخصوصاً آیات شرطیه ای که در آنها هدایت و بخشش گناهان، مشروط به اقبال به اسلام شده است، صریح و مِثبت مدعای مورد نظر ماست، چرا که در صورت بقای حقانیت ادیان پیشین، تمامی این ظواهر و مفاد جملات شرطی لغو و مهمل می شود.»33
نقد دلیل هفتم
نخستین آیه این مجموعه درباره گروه خاصی از اهل کتاب است؛ گروهی که ایمان ندارند و به آیات تورات و انجیل وقعی نمی نهند و از کارهای زشت و ناپسند روی گردان نیستند. از این عده که در شمار گناهکاران اهل کتاب هستند، ایمان و تقوا خواسته شده و شرط رستگاری ایشان ایمان و تقوا معرفی شده است. افزون بر این، ایمان و تقوا ایمان به مفهوم فقهی آن نیست، بلکه مقصود، ایمان به قدر مشترک میان ادیان و دوری از کارهای زشت و ناپسندی است که در همان دین خاص تعریف شده است؛ چنان که برخی متعلق ایمان را «ما أنزل الله» و تقوا را «واتقوا ما حرّم الله» می دانند.34 چنان که در سیاق آیه می خوانیم: «قل یا أهل الکتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل»، «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون والنصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم» افزون بر اینکه با آیات دیگر تخصیص یا تقیید می شود. در آیه دوم نیز بر خلاف ادعای نویسنده محترم، مخاطب اهل کتاب نیستند، بلکه مخاطب، ناس است. به همین جهت ایشان از این آیه در بحث «محمد(ص)؛ پیامبر جهانی» سود می برد. افزون بر این خطاب «یا ایها الناس» شامل اهل کتاب و دینداران واقعی نمی شود، بلکه متوجه کسانی است که ایمان به خدا و رستاخیز ندارند و از کارهای زشت و ناپسند دوری نمی کنند. سومین آیه نیز به اهل کتاب اختصاص ندارد، بلکه درباره مرتدین است. ایمان نیز اعتقاد به قدر مشترک ادیان است، نه آنچه فقها به عنوان ایمان می شناسند. بنابراین مرتدین کسانی هستند که به خدا و توحید و رستاخیز ایمان ندارند و اعمال شایسته انجام نمی دهند، نه کسانی که از دین اسلام روی بر می گردانند، پس این گروه، سزاوار عذاب اخروی هستند، نه اهل کتاب. سیاق آیه شریفه نیز مؤید این برداشت است، زیرا به اعتقاد برخی از مفسران ـ مانند علامه طباطبایی ـ اسلام در عرف قرآن، همان اسلام واقعی و حقیقی است، نه آنچه پس از ظهور اسلام به عنوان اسلام محمدی شناخته شد. مستند چهارم نویسنده نیز دلالت بر شرط بودن اسلام در هدایت اهل کتاب ندارد، چه اینکه فعل «آمن» ماضی است و معنای آیه این است که اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند. و درست بر اساس همین معنی تقسیم اهل کتاب به مؤمن و فاسق درست به نظر می رسد. بنابراین در آیه چهارم نیز ایمان به اسلام محمدی مدّ نظر نیست، بلکه ایمان به خدا و رستاخیز و انجام اعمال شایسته مراد است و قرینه درستی این برداشت آن که در صدر آیه اعمال صالح و ایمان به خدا سبب برتری معرفی شده است. در آیه پنجم نیز ایمان به قدر مشترک ادیان ابراهیمی مراد است؛ چنان که در سیاق آیه و در پاسخ اهل کتاب می خوانیم: «قل بل ملّة ابراهیم حنیفاً و ما کان من المشرکین» و در آیه دیگری می خوانیم: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64 ششمین آیه نیز نمی تواند مستند نویسنده قرار بگیرد؛ چه اینکه اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است، نه آنچه پس از ظهور شریعت و پیامبر(ص) به نام اسلام شناخته می شود.
هشت. پذیرفته نبودن آیین های دیگر
هشتمین دلیل نویسنده بر نادرستی تکثرگرایی دینی «عدم قبول غیر اسلام» است. ایشان در تبیین این دلیل به آیاتی استدلال می کند: «إنّ الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً. أولئک هم الکافرون حقاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً» نساء/150 ـ 151 بر این اساس، ایمانی در درگاه ربوبی پذیرفته می شود که ایمان کامل، یعنی اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله دین اسلام به عنوان خاتم و ناسخ باشد. آیه یادشده، ایمان اهل کتاب را «ایمان به بعض» و در ردیف کفر قرار می دهد و از اینجا روشن می شود که مقصود از آیاتی که دین را به اسلام تفسیر کرده معنای لغوی اسلام، یعنی مطلق تسلیم به خداوند نیست، بلکه تسلیم کامل به خداوند است، و آن با ایمان به دین اسلام و تصدیق نبوت پیامبر اسلام به عنوان دین خاتم و ناسخ سایر ادیان تحقق پیدا می کند.35 «و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85 «تفسیر اسلام در آیه به مطلق تسلیم به خدا و عدم لزوم تدین به دین خاص (مثلاً اسلام) با آیه فوق و آیات دیگر ناسازگار است. در حالی که در تفسیر یک آیه باید به مجموعه آیات توجه کرد.»36 علاوه بر این، آنچه از واژه اسلام به ذهن تبادر می کند، دین اسلام است نه مطلق تسلیم. دو آیه ذیل مانند آیه پیشین بر انحصار صراط مستقیم به اسلام دلالت می کند. «إنّ الدین عند الله الإسلام» آل عمران/19 «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام» انعام/125 مستندات نویسنده در این دلیل به دو گروه قابل تقسیم است. 1. آیه 150 و 151 نساء. 2. آیاتی که واژه اسلام در آنها به کار رفته است. گروه اول نه تنها دلالت بر درستی تکثرگرایی دینی دارد، که نظریه انحصارگریان را نیز باطل می کند، چه اینکه چنان که نویسنده می گوید «اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله اسلام» را می رساند. این آیه شریفه دلالت بر حقانیت همه ادیان دارد، نه حقانیت دین اسلام و ناحق بودن سایر ادیان. افزون بر این، ظاهر آیه شریفه تبعیض میان خدا و پیامبران اوست، نه تبعیض میان پیامبران. در گروه دوم نیز واژه اسلام و هم خانواده های آن به معنای اسلام محمدی نیست، بلکه چنان که از بررسی کاربرد واژه اسلام در قرآن بر می آید اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است.
نُه. تکفیر اهل کتاب
نهمین مستند نویسنده «تکفیر اهل کتاب» در قرآن است، زیرا برخی از آیات قرآن دلالت بر تکفیر اهل کتاب در صورت ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و قول به تفرقه و تبعیض درمیان پیامبران الهی دارد.37 «وآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً و إیای فاتقون» بقره/41 «آیه شریفه فوق یهود را مورد خطاب قرار داده، صریحاً از آنان می خواهد که به قرآن کریم ـ که مصدّق انجیل نیز هست ـ ایمان بیاورند و مبادا از روی عناد یا هوس های مادی با انکار آن به دامگاه کفر بغلتند.»38 «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحقّ من الذین أوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» توبه/21 این آیه اهل کتاب را به ایمان نداشتن به خدا و قیامت و پایبند نبودن به دین حق متهم می کند و به همین دلیل، دستور قتال با آنان را تجویز می کند؛ مگر اینکه در نهایت امر به آتش بس و اعطای جزیه برسد.
نقد دلیل نهم
استناد نویسنده به آیه نخست، براین اساس است که مراد «بما أنزلت» قرآن باشد. اما احتمال دارد مراد از این عبارت، تورات باشد، چنان که سیاق آیه شریفه نیز این احتمال را تأیید می کند. افزون بر این، جمله «ولاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» نیز مؤید دیگری بر درستی احتمال فوق است؛ چه اینکه این عبارت در قرآن برای تورات به کار می رود و مراد از «بآیاتی» آیات تورات و انجیل است.برای نمونه در آیات زیر می خوانیم: «إنّ الذین یکتمون ما أنزل الله من الکتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً أولئک ما یأکلون فی بطونهم إلاّ النار» بقره/174 «و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننّه للناس و لاتکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187 «و إنّ من أهل الکتاب لمن یؤمن بالله و ما أنزل الیکم و ما أنزل الیهم خاشعین لله لایشترون بآیات الله ثمناً قلیلاً» آل عمران/199 با این برداشت، پرسشهایی که در مورد واژگان آیه شده است رخ نمی دهد و مفسران و قرآن پژوهان ناگزیر از پاسخهای غیرمنطقی و ناسازگار با اصول حاکم بر فهم متن نخواهند شد. آیه دوم نیز مستند نویسنده نمی تواند باشد، زیرا اهل کتاب دو گروه هستند: 1. گروهی که به خدا و رستاخیز ایمان ندارند و به محرمات الهی پایبند نیستند و با مسلمانان دشمنی و ستیز می کنند. 2. گروهی که به خدا و رستاخیز ایمان دارند و آنچه را خداوند و پیامبر ایشان حرام کرده است حرام می شمارند، چنان که صدها آیه اعتقاد به الوهیت و رستاخیز و لازمهٌ آن را در شمار باورهای اهل کتاب می آورد. بنابراین دومین آیه درباره گروهی از اهل کتاب است، نه همه اهل کتاب. بر این اساس، مراد از «رسوله» خصوص پیامبر اسلام نیست و پیامبر یهودیان و مسیحیان را و هر که را در آیات قرآن اهل کتاب نامیده می شود نیز در بر می گیرد. افزون بر این برخی این آیه را از آیات منسوخه به شمار می آورند. علاوه چون «رسوله» به موسی و عیسی بر می گردد پس مراد ایمان فقهی و کلامی نیست.39
ده. نهی از ارتداد
دهمین دلیل انحصارگرایی و نادرستی پلورالیزم دینی «نهی از تغییر دین ارتداد» است: «قرآن مجید در آیات متعدد بر چنین نگرش (دیدگاه پلورالیست ها) خط بطلان می کشد و با مطرح کردن بحث ارتداد، استدلال کثرت گرایان را به طور مطلق مخدوش می کند.» نویسنده سپس ارتداد را تعریف می کند: «در اصطلاح قرآن مجید، اگر مسلمانی از آیین مقدس خود اعراض و به کیش اهل کتاب، یعنی یهودیت یا مسیحیت درآید ارتداد تحقق یافته و بر چنین شخصی مرتد اطلاق می شود.» سپس آیات ارتداد را به دو گروه تقسیم می کند: 1. نهی و سرزنش ارتداد، به صورت مطلق «آیاتی است که به صورت مطلق ارتداد از دین اسلام را نهی و توبیخ می کند و مقابل آن را کفر می نامد» مانند: «و من یتبدّل الکفر بالإیمان فقد ضلّ سواء السبیل» بقره/108 «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة» بقره/217 «یا أیها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه» مائده/54 «دلالت آیات بر مدعای مورد نظر ما روشن است؛ چرا که آیات فوق، خروج از اسلام را به هر کیش و آیین، مساوی کفر و گمراهی و نابودی اعمال نیک پیشین توصیف می کند، که اطلاق آیات، شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود؛ مخصوصاً آیه اخیر که به مسلمانان گوشزد می کند که اسلام آیین مورد علاقه خداوند است، که اگر به فرض محال، مسلمانان از آیین خود منحرف و مرتد گردند، خداوند در مقابل آن، قومی را می آورد که پایبند و ملتزم به آیین مورد علاقه خداوند یعنی «اسلام» باشند، که خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند. مفهوم آیه این است که ارتداد و خروج از اسلام در هر شکلی مورد محبت الهی نیست».40 2. آیاتی که به انواع شیطنت ها و توطئه های بعض از اهل کتاب در ارتداد مسلمانان و سوق دادن آنها به کیش خود اشاره می کند. «یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقاً من الذین أوتوا العلم یردّوکم بعد إیمانکم کافرین» آل عمران/100 «و قالت طائفة من أهل الکتاب آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره» آل عمران/72 «آیات فوق، برگشت از اسلام را مساوی حبط اعمال و جاودانگی در آتش توصیف می کند که با مدعای تکثر صراط های مستقیم همخوانی ندارد.»41 «و لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملّتهم قل إنّ هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت أهوائهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لانصیر» بقره/120 این آیه به صورت شفاف، بر دو نکته مورد اشاره؛ یعنی کوششهای یهودیان و مسیحیان در وا داشتن مسلمانان به کیش خود، و هم چنین انحصار صراط مستقیم به آیین اسلام، دلالت می کند. ٭ این دلیل نیز اثبات انحصارگرایی و نفی تکثرگرایی نمی کند، چه اینکه اولاً اسلام و ایمان مترادف نیستند؛ بسیاری از شیعیان، ایمان را خاص و اسلام را عام می دانند. و ثانیاً ایمان و کفر در قرآن، مترادف با ایمان و کفر کلامی و فقهی نیست. ایمان در آیات قرآن، یعنی تصدیق، ومصادیق تصدیق عبارتند از خدا، توحید و رستاخیز، و در برابر آن، کفر، عبارت است از انکار این سه اصل، بنابراین وقتی در آیه نخست، خداوند می فرماید: «و من یتبدّل الکفر بالایمان» مراد خداوند آن است که کسی که ایمان به خدا و رستاخیز و توحید را رها کند و کفر را بپذیرد این خود از راه مستقیم بیرون رفته است. در آیه دوم و سوم از گروه اول نیز ایمان و کفر به همین معنی است. در آیات دسته دوم نیز چنان که ظاهر و سیاق آنها نشان می دهد تمام اهل کتاب مراد نیستند، بلکه عده خاصی که در اصطلاح قرآن بی ایمان هستند مرادند. به همین جهت در قرآن می خوانیم: «لاإکراه فی الدین». افزون بر این، توبیخ و قتل کفر مرتدان در مطلق ارتداد نیست، بلکه در ارتدادی است که به همراه آن دشمنی و عناد و ستیز با مؤمنان نهفته است.
یازده. خطاب قهرآمیز با منکران اسلام
یازدهمین دلیل نویسنده بر درستی انحصارگرایی دینی آیاتی است که «خداوند با منکران اسلام با زبان عذاب و قهر سخن می گوید و آنان را با عناوینی چون کافر، ملعون و دورافتاده از رحمت الهی، ظالم و فاسق خطاب می کند.42 «یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارها أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السبت و کان أمر الله مفعولاً» نساء/47 «خداوند، در این آیه شریفه، برای اهل کتاب یک ضرب الأجل تعیین می کند و از آنان می خواهد که به دین اسلام ایمان بیاورند، پیش از آن که صورت ها و اصل شما را از بین برده و یا اینکه شما را لعن کنیم و به عذاب اصحاب سبت گرفتار سازیم… نفس تعیین ضرب الأجل و تهدید اهل کتاب به عذاب، دلیل گویا و روشنی به ضرورت گرویدن به اسلام و انقضای حقانیت تورات و انجیل است».43 «و لمّا جاءهم کتاب من عندالله مصدّقاً لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین»(بقره/89) «این آیه شریفه خاطر نشان می سازد که اهل کتاب در شبه جزیره عربستان مدتهای مدیدی انتظار ظهور پیامبر اسلام را می کشیدند و در احتجاجات خود بر کفار و مشرکان مکه و مدینه خبر از تحکیم جبهه خود ـ با ظهور اسلام و غلبه بر کفر ـ می دادند، ولی به عللی از گرویدن به اسلام سرباز زدند و بدین گونه خداوند از آنان به کفار یاد می کنند و نفرین و لعن خود را شامل حال آنان می گرداند.»44 ٭ این دلیل نیز نمی تواند مدعای نویسنده محترم را اثبات کند، چه اینکه برخی آیات، با توجه به سیاق آنها و در قالب تفسیر موضوعی دلالت بر «مصدق» بودن تورات، انجیل، موسی(ع) و عیسی(ع) دارد. برای نمونه آیه های زیر را بنگرید: «و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» بقره/41 «و لمّا جاءهم رسول من عندالله مصدّق لما معهم نبذ فریق من الذین أوتوا الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم کأنّهم لایعلمون» بقره/101 «و مصدّقاً لما بین یدی من التوراة و لأحلّ لکم بعض الذی حرّم علیکم» آل عمران/50 بنابراین در مورد آیات مورد استناد نویسنده نیز احتمال می رود «مصدّقاً» و «مصدّق» صفت تورات و یا انجیل باشد . در آیه نخست، خداوند می فرماید: ای اهل کتاب به تورات (یا انجیل) که بر شما نازل کردیم و آن مصدّق نشانه هایی است که شما با خود دارید ایمان آورید…. و در آیه دوم خداوند می فرماید: ای کسانی که کتاب خدا به شما داده شد به آن کتاب که هماهنگ با نشانه هایی که با شماست ایمان آورید.
دوازده. وعده پیروزی اسلام بر ادیان
دلیل دوازدهم با عنوان «وعده پیروزی اسلام بر تمامی ادیان» آمده است: «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لوکره المشرکون» توبه/33 «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و کفی بالله شهیداً» فتح/28 در این آیات «بعد از وصف دین مبین اسلام به دین حق به غلبه و پیروزی نهایی اسلام در آینده بر تمامی ادیان دیگر بشارت می دهد».45 «وجه استدلال بر مدعا روشن است؛ چرا که در صورت بقای حقانیت ادیان دیگر در عرض اسلام، جایی برای غلبه یک دین خاص از میان ادیان حق دیگر توسط خداوند وجود نمی داشت». نویسنده آن گاه از «الف و لام» جنس در کلمه «الدین» و کلمه «کلّه» و تفسیر ائمه اطهار (ع) نتیجه می گیرد که «الدین» عام است و تمامی ادیان را در بر می گیرد. آیه شریفه زیر دلیل دیگر نویسنده بر پیروزی نهایی اسلام است. «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدّلنهم من بعد خوفهم أمناً» نور/55 در پایان، نویسنده از روایاتی که در تفسیر و تبیین آیات فوق آمده است در راستای انحصارگرایی سود می جوید. ٭ در دو آیه نخست، یک احتمال آن است که ضمیر «لیظهره» به دین حق بازگردد و احتمال دیگر که از ابن عباس نقل شده آن است که ضمیر به «رسوله» باز گردد. با فرض احتمال دوم، «لیظهره» به معنای علم و دانش خواهد بود، نه برتری و پیروزی.46 افزون بر این، بر اساس آیات قرآن «انّ الدین عندالله الإسلام»(آل عمران/19) مراد از دین حق، دین اسلام است که دین اسلام محمدی جلوه ای از آن است. خداوند در این آیه شریفه می فرماید: دین اسلام بر تمام ادیان دیگر غالب می گردد؛ هر چند مشرکان ـ یعنی کسانی که پیرو ادیان غیر اسلامی هستند ـ از آن کراهت داشته باشند. سومین آیه نیز مدعای نویسنده را اثبات نمی کند؛ چه اینکه دینی که خداوند برای مؤمنان و صالحان پسندیده دین اسلام به مفهوم کلی و جامع آن است، نه خصوص اسلام محمدی؛ چنان که خداوند می فرماید: «و رضیت لکم الإسلام دیناً» (مائده/3). در صدر آیه نیز ایمان و عمل صالح، خصوص ایمان فقهی و کلامی و عمل صالحی که در اسلام محمدی آمده نیست، بلکه ایمان در عرف قرآن، تصدیق خدا و رستاخیز است و عمل صالح نیز همان اعمالی است که در ادیان ابراهیمی ـ که هر یک جلوه ای از اسلام حقیقی هستند ـ نمود یافته است.
سیزده. تحریف تورات و انجیل
آخرین دلیل، مجموعه آیاتی دانسته شده است که دلالت بر تحریف تورات و انجیل دارد: «من الذین هادوا سمّاعون للکذب سمّاعون لقوم آخرین لم یأتوک یحرّفون الکلم من بعد مواضعه» مائده/41 «من الذین هادوا یحرّفون الکلم من بعد مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیا بألسنتهم و طعنا فی الدین» نساء/46 «فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذکّروا به… و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذکّروا به» مائده/13 ـ 14 «أفتطعمون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75 «فویل للذین یکتبون الکتـاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79 «خداوند متعال در آیات مزبور، صراحتاً از تحریف کتاب دینی به دست خود علمای یهود و نصاری سخن به میان می آورد و خاطرنشان می سازد که آنها به خاطر منافع دنیوی، دست نویس های خود را به عنوان کتاب آسمانی به مردم معرفی می کردند».47 «این سؤال پیش می آید که وظیفه حق جویان و حق پرستان چیست؟ آیا با وجود یک آیین خالص و سرهٌ الهی، دیگر رواست متدینین که شریعت آنها تحریف شده و حلال الهی حرام و حرام آن حلال شده است، باز بر شریعت محرّف خود باقی بمانند؟ آیا این موجب ترک خواسته های الهی نمی شود؟ آیا عقل سلیم حکم می کند که برای امتثال اوامر و ترک مخالفت قطعیه مولی، رو به شریعت ناب بیاورند؟»48 از مجموعه آیاتی که نویسنده محترم بدانها استناد کرده است آیه اول و دوم و سوم به هیچ روی ملاک بر تحریف تورات و یا انجیل ندارد؛ چه اینکه تحریف در اصطلاح قرآن پژوهان و مفسران، حذف و یا اضافه در آیات تورات و انجیل است؛ در صورتی که در آیات یادشده از تورات یا انجیل سخن گفته نشده است، بلکه ظاهر آیه دلالت بر تحریف سخنان پیامبر اسلام یا سخنان خودشان یا صفات پیامبر یا تحریف معنوی دارد.49 آیه چهارم نیز، اولاً دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلکه ظهورش در تحریف قرآن یا صفات پیامبر است، و ثانیاً بر فرض دلالت، به قرینه «من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» ظهور در تحریف معنوی آیات دارد نه تحریف لفظی. افزون بر این، نسبت تحریف به برخی از اهل کتاب داده شده «و قد کان فریق منهم». آیه پنجم نیز دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلکه حکایت از آفرینش و ساخت کتاب دارد و ساخت و نوشتن کتاب و نسبت دادن آن به خداوند با آنچه در اصطلاح قرآن پژوهان تحریف نامیده می شود متفاوت است. نمی توان گفت از اینکه مسیلمه آیاتی ساخت و آنها را نسبت به خدا داد پس نتیجه می گیریم او قرآن را تحریف کرده است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 28. 2. شوکانی، فتح القدیر، 1/356 ؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، 8/115 ؛ آلوسی، روح المعانی، 3/209. 3. شوکانی، فتح القدیر، 1/356. 4. فخر رازی، التفسیر الکبیر، 8/115؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 252، 268؛ شیخ طوسی، التبیان، 2/513؛ طبرسی، مجمع البیان 1/467؛ طباطبایی، المیزان، 3/235؛ وهبه زحیلی، المنیر، 3/280؛ محمد جواد مغنیه، الکاشف، 2/98؛ تفسیر لاهیجی، 3/341؛ تفسیر عیاشی، 1/180. 5. تفسیر عیاشی، 1/180؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 140؛ شیخ طوسی، التبیان، 4/514؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/304؛ فیض کاشانی، تفسیر اصفی، 1/158؛ حویزی، نورالثقلین، 1/358؛ محمد بن مشهدی، کنز الدقائق، 2/139؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 1/351؛ مجلسی، بحار، 11/12 و 15/179. 6. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم،31. 7. همان، 36. 8. طبری، جامع البیان، 6/363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543. 9. الصحاح جوهری، 6/2217؛ ابن منظور، لسان العرب، 2/23 و 13/436؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، 5/275. 10. فخر رازی، التفسیر الکبیر، 12/11. 11. طبری، جامع البیان، 6/361 ـ 363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543؛ کاشانی، منهج الصادقین، 3/241؛ تفسیر لاهیجی، 1/662؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 4/400؛ شـاه عبد العظیمی، حسین بن احمد، اثنـی عشری، 3/300؛ فیض کـاشـانی، تفسیر صـافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعاده، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29؛ التبیان فی تفسیر غریب القرآن، 1/184؛ تفسیر بیضاوی، 5/327؛ تفسیر قرطبی، 6/210؛ تفسیر ابن کثیر، 2/66؛ شوکانی، فتح القدیر، 2/49. 12. عبدالحجة بلاغی، حجة التفاسیر، 2/153؛ شیخ طوسی، التبیان، 543؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعادة، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29. 13. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 39. 14. همان، 41. 15. سید مرتضی، الذریعة، 1/200؛ شیخ طوسی، العدة فی اصول الفقه، 1/291 ـ 292؛ علامه حلی، مبادی الاصول، 121؛نجفی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، 7/120؛ الرسائل التسع، 137. 16. عبدالله بن قدامه، المغنی، 8/409؛ الشرح الکبیر، 8/324. 17.طباطبایی، المیزان، 1/21. 18. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 41. 19. طبرسی، مجمع البیان، 1/95. 20. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 42. 21. همان، 43. 22. همان، 46 ـ 48. 23. همان، 49. 24. شیخ طوسی، التبیان، 9/594 ،طباطبایی، المیزان، 19/254؛ تفسیر قرطبی، 18/84؛ شوکانی، فتح القدیر، 5/220؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 2/101؛ تفسیر ثعالبی، 5/427. 25. شوکانی، فتح القدیر، 5/220؛ تفسیر ثعالبی، 5/427. 26. طبری، جامع البیان، 2/36 ـ 37؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 1/142؛ تفسیر قرطبی، 2/162. 27. شوکانی، فتح القدیر، 2/107. 28. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 50. 29. طبری، جامع البیان، 3/420؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/319 ـ 320؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 1/347. 30. طبری، جامع البیان، 1/361. 31. تفسیر قرطبی، 1/333؛ طبری، جامع البیان، 1/361؛ تفسیر ابن کثیر، 1/8 32. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 56. 33. همان، 58. 34. طبری، جامع البیان، 6/410. 35. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 59. 36. همان، 60. 37. همان، 61. 38. همان. 39. طبرسی، مجمع البیان، 5/40 ؛ طباطبایی، المیزان، 9/239. 40. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 66. 41. همان. 42. همان، 68. 43. همان. 44. همان، 70. 45. همان. 46. فخررازی، التفسیر الکبیر، 16/40، شیخ طوسی، التبیان، 5/209، طبرسی، مجمع البیان، 5/45؛ طبری، جامع البیان، 10/151؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 3/290؛ تفسیر قرطبی، 18/86. 47. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 81 ـ 82. 48. همان، 79 ـ 80. 49. طوسی، التبیان، 3/522؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/192؛ طبری، جامع البیان، 6/320 و 5/165؛ تفسیر مجاهد، 1/196؛ تفسیر قرطبی، 6/116؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زادالمسیر، 2/134.
دلایل انحصارگرایی
در فصل نخست، سیزده دلیل بر انحصار صراط مستقیم به اسلام عرضه شده که یک به یک آورده می شود:
یک. آیه میثاق
نخستین دلیل نویسنده محترم بر ردّ تکثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی، آیه میثاق است: «و إذ أخذ الله میثاق النّبیین لما ءاتیتکم من کتاب و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدق لما معکم لتومننّ به و لتنصرنّه قال أقررتم و أخذتم علی ذلکم إصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین. فمن تولّی بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون» آل عمران/ 81 ـ 82 «خداوند در این آیه شریفه از پیامبران خواسته است که در صورت ظهور پیامبر اسلام به او ایمان آورده و در نصرت وی جهد نمایند. دلالت این آیه روشن است؛ چرا که در صورت حقانیت ادیان گذشته در عرض هم، اخذ پیمان و درخواست ایمان و نصرت پیامبر بعدی لغو خواهد بود. علاوه بر این، توصیف پیمان شکنان به فسق دلیل بر وجوب اطاعت از پیامبر بعدی است».1 پس از این جملات، نویسنده از روایاتی در راستای اثبات درستی برداشت خود سود می جوید.
نقد دلیل اول
این آیه شریفه در شمار آیات متشابه قرار دارد. قسمتهای مختلف این آیه ازجملات «میثاق النبیین» و «رسول مصدّق» که نویسنده محترم نظریه خود را بر آن استوار ساخته است تفاسیر مختلفی را بر می تابد. برخی از این احتمالات عبارتند از: 1. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن خداوند از انبیا بر اینکه انبیای الهی یکدیگر را تصدیق کنند و گروهی به دیگران امر کنند. این احتمال مستند به برداشت سعید بن جبیر، قتاده، طاوس، حسن وسدّی است.2 2. مراد از «میثاق النبیین» پیمان گرفتن خداوند از امت های پیامبران پیشین است نه خود پیامبران.3 3. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن پیامبران الهی از امت خویش. 4. مراد از «رسول مصدّق»، هر یک از انبیای الهی است که تصدیق کننده پیامبران پیش از خود است. 5. «رسول مصدّق» پیامبر اسلام است.4 نویسنده محترم از میان احتمالات یادشده احتمال اول و چهارم را دربارهٌ «میثاق النبیین» و «رسول مصدق» پذیرفته است، در صورتی که پذیرش این دو احتمال از میان احتمالات یادشده، نیاز به دلیل دارد؛ به ویژه با نظر به این واقعیت که گروهی از مفسران احتمالات دیگر را پذیرفته اند و منظور از آیه را میثاق با اهل کتاب دانسته اند. ثانیاً: با پذیرش احتمال نخست، این پرسش رخ می نماید که چگونه پیامبرانی که پیش از پیامبر مصدّق، از دنیا رفته اند باید به او ایمان آورند و وی را یاری دهند؟! و چگونه خداوند فرموده است: «ثمّ جاءکم رسول» با اینکه رسول به سوی انبیا نمی رود، بلکه به سوی امتها می رود؟! و چگونه خداوند می فرماید: «فمن تولّی بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون» با اینکه فسق با مقام پیامبران سازگار نیست؟! بنابراین برای رهایی از این پرسشها و اجتناب از پاسخهای نبایسته باید در مورد «میثاق النبیین» پیمان سپاران را امت های انبیا دانست؛ چنان که برخی از مفسران، آیه فوق را این گونه تأویل می کنند: «و إذ أخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب…» و در آیات دیگر نیز می خوانیم: «و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننه للناس» آل عمران/187 «و لقد أخذ الله میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً» مائده/12 ثالثاً: اگر «رسول مصدّق» را پیامبر اسلام بخوانیم، با توجه به اینکه اسلام یکی از ادیان الهی است و در برابر سایر ادیان قرار می گیرد، پیامبر اسلام، مصدّق چه چیزی خواهد بود؟ آیا اصول و فروع ادیان پیشین در قلمرو تصدیق پیامبر قرار می گیرد؟ یا تنها اصول تصدیق می شود و فروع ادیان گذشته تصدیق نمی شود؟ اگر پیامبر اسلام مصدق اصول و فروع است، پس چرا انبیای الهی و یا امت های ایشان بایستی به پیامبر ایمان آورند و از ایشان پیروی کنند و به چه علت با این فرض، ادیان پیشین ناحق می شوند و دین اسلام حق؟! و اگر پیامبر اسلام تنها اصول را تصدیق می کند و فروع از قلمرو تصدیق آن حضرت بیرون است، آیا تمام فروع از قلمرو خارج است، به گونه ای که هیچ فرعی مورد تصدیق پیامبر نیست؛ یا برخی از فروع از قلمرو تصدیق خارجند و برخی داخل؟! گزاره های دینی و مقایسه آن با شرایع پیشین نشان می دهد برخی از فروع مورد تصدیق پیامبر است و به اصطلاح نسخ نشده است و برخی دیگر تصدیق نشده اند. بنابراین با این فرض آیا می توان ادعا کرد حقانیت و عدم حقانیت ادیان، دائر مدار تعدادی از فروعات است؟! رابعاً: واژگان آیه عام است و با تفسیر نویسنده ناسازگار. این پرسشها و ابهام ها که درمورد احتمال اول و چهارم مطرح است ما را ناگزیر از پذیرش برخی دیگر از احتمالات می کند؛ احتمالاتی که برگرفته از سخن امام صادق(ع) است و با عموم لفظ آیه و سیاق پیشینی و پسینی آن سازگار است. حبیب سجستانی دربارهٌ آیه میثاق از امام پرسیده است: چگونه موسی به عیسی ایمان می آورد و او را یاری می کند، و چگونه عیسی به محمد(ص) ایمان می آورد و او را یاری می کند؛ در صورتی که نه موسی زمان عیسی را درک کرده و نه عیسی عصر محمد(ص) را. امام در پاسخ می فرماید: آیه را چنین باید خواند: «و إذ أخذ الله میثاق امم النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدّق لما معکم لتؤمننّ به لتنصرنّه» 5
دو. مهیمن و ناسخ بودن قرآن
دومین دلیل نادرستی تکثرگرایی دینی با عنوان «قرآن کتاب مهیمن و ناسخ» آمده است. نویسنده نخست با الهام از آیه میثاق، پایان یافتن «ظرف و زمان حقانیت شرایع پیشین را نتیجه می گیرد، سپس به تعریف نسخ نشسته نسخ لغوی و اصطلاحی را تعریف می کند: «[نسخ] اعلام زوال و عدم حقانیت شرایع پیشین نیست، بلکه منظور از آن، به سرآمدن و اتمام زمان اعتبار و حقانیت آن است.»6 به باور نویسنده آیه «و ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها…»(بقره/106) بر نسخ دلالت دارد و امکان رخداد نسخ امری پذیرفته شده است. همو نسخ را در بُعد دوم دین یعنی احکام عملی و فقهی؛ آن هم بخشی از احکام دین می داند و نظریه منکران نسخ ادیان را با ظواهر و نصوص آیات و روایات متعدد ناسازگار می خواند. مستند قرآنی نویسنده بر نسخ ادیان، آیه «و أنزلنا الیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه»(مائده/48) است. به باور ایشان «مهیمن» در لغت، معانی گوناگونی دارد، اما در مورد بحث، «مراد از مهیمن در این آیه این است که قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی ضمن تصدیق اصل کتب آسمانی پیشین و آوردن اصول و معارف حقه آنها نوعی جامعیت، سلطه و حکومت بر کتب پیشین دارد و باید به عنوان آخرین پیام خداوند، حجت و ملاک حق و ناحق تلقی شود.»7 حمل مهیمن بر غیر این معنی، حمل بر خلاف مفهوم ظاهری آن و لغو بودن وصف را در پی دارد. آن گاه نویسنده از روایاتی که واژه مهیمن در آنها به کار رفته است مانند: «انّ الله عزوجل جعل کتابی المهیمن علی کتبهم الناسخ لها» و روایاتی که واژه نسخ و هم خانواده های آن به کار رفته است به عنوان مؤید نظریه خویش سود می برد.
نقد دلیل دوم
استناد به این آیه شریفه نیز در جهت اثبات نادرستی تکثرگرایی دینی ناتمام است؛ زیرا: 1. برخی «مهیمناً» را صفت پیامبر دانسته اند؛ یعنی پیامبر مهیمن قرآن است،8 بنابراین تفسیر، آیه هیچ نگاهی به نسخ ادیان پیشین ندارد، بلکه ظهور در تأیید حقانیت آنها دارد. 2. گروهی «مهیمناً» را به فتح میم دوم قراءت کرده اند. زمخشری می نویسد: «و قرئ: مهیمناً علیه» بفتح المیم، أی هو مهیمن علیه بأن حفظ من التغییر و التبدیل.» بر اساس این قراءت، قرآن مهیمَن و خداوند میهمِن است؛ یعنی خداوند قرآن را در تحریف و دگرگونی مصون داشته است. 3. در شناخت معانی واژگان آیات، ملاک، عرف عصر نزول است؛ و شناخت عرف صدر اسلام با ریزنگری در متون ادبی و اشعار و سخنان برجای مانده از آن زمان امکان پذیر است به همین جهت مفسران دریافتن مفاهیم واژگان به متون کهن لغت شناسان مراجعه می کنند. لغت شناسان در شعر عباسی و حسان و حدیث عمر، مهیمن را به معنای شاهد و رقیب می گیرند: «حتّی احتوی بیتک المهیمن من * * * خندق علیاء تحتها النطق» «ان الکتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذووالألباب» «انّی متکلم بکلمات فهیمنوا علیهنّ»9 با الهام از همین اشعار، فخررازی دو معنی برای مهیمن می آورد: یک. مهیمن به معنای رقیب و شاهد است. این معنی را خلیل و ابوعبیده معتقدند و در شعر حسان گذشت: «ان الکتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذوو الألباب» دو. مهمین به معنای امین است. این احتمال در صورتی درست است که مهیمن را از ماده أمن، یؤمن، مؤمن بدانیم، با این دعوی که مهیمن در اصل مُؤَأمِن بوده و پس از قلب به شکل مهیمن درآمده است.10 این معنای دوم را ابن عباس، حسن، قتاده، مجاهد و برخی دیگر از مفسران پذیرفته اند. برخی دیگر از مفسران، پنج معنی برای مهیمن می آورند؛ امین ، مؤتمن، شاهد، حفیظ، رقیب. و از میان این پنج معنی تنها معنای اول و سوم را درمورد مهیمن درآیه شریفه درست می دانند و عده ای دیگر تنها معنای سوم و چهارم را و برخی معنای سوم را.11 بنابراین آنچه نویسنده محترم به عنوان معنای مهیمن ذکر می کند در هیچ یک از تفاسیر و متون لغت نیامده است و نمی تواند با مبانی و اصول تفسیر و فهم قرآن سازگار افتد. 4. برداشت نویسنده با سیاق آیه ناسازگار است. در سیاق پیشینی، تورات و انجیل، نور هدایت معرفی شده اند و از اهل کتاب، عمل به تورات و انجیل خواسته شده است، به گونه ای که کسانی که به تورات و انجیل و احکام آن وقعی نمی نهند از ظالمان، فاسقان وکافران شناخته می شوند: «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون»(مائده/44) «…الظالمون»(مائده/45) و «…الفاسقون»(مائده/46) در سیاق پسینی نیز انحصارگرایی ردّ شده است «لکلّ جعلنا منکم شرعة و منهاجاً و لوشاء الله لجعلکم امّة واحدة» مائده/47 5. در هیچ یک از تفاسیر و منابع قرآن پژوهی معتبر از آیه شریفه، نسخ استفاده نشده است. 6. بر فرض آن که مهیمن به معنای سلطه و حکومت باشد مهیمن بودن قرآن، ناحق بودن سایر ادیان را نتیجه نمی دهد، چه اینکه مفهوم سلطه داشتن و حکومت داشتن، اعتبار داشتن محکوم است، نه از درجه اعتبار و حقانیت افتادن ادیان دیگر به طور کلی. اما روایاتی که نویسنده محترم به عنوان مؤید نظریه تفسیری خود می آورد، اولاً: در روایت نخست، مهیمن به معنای حاکم و مسلّط و نسخ کننده سایر ادیان نیست، چه اینکه در غیر این صورت تکرار «الناسخ لها» لغو می نمود. بنابراین آمدن «مهیمن» و «الناسخ لها» نشان می دهد این دو بار معنایی واحدی ندارند. ثانیاً: سایر روایاتی که واژه نسخ و مشتقات آن در آنها آمده است به عنوان روایات تفسیری به شمار نمی آید. افزون بر آن که این دسته از روایات در متون معتبر روایی نیامده است و از جهت سند مشکل دارد. ثالثاً: حجیت روایات به ناسازگار نبودن با آیات وابسته است و آیات مورد استناد تکثرگرایان می تواند روایات را از حجیت ساقط کند. بنابراین می توان مانند بسیاری از مفسران، قرآن را مهیمن خواند؛ یعنی قرآن را مراقب دیگر کتابها، «حافظ» آنها از تغییرات و «شاهد» بر درستی و ثبات آنها دانست.12
سه. جهان شمول بودن آیات
سومین دلیل ارائه شده بر انحصارگرایی آیاتی است که تمامی مردم جهان را خطاب قرار داده و از آنان می خواهد که به دین اسلام بگروند:13 «أرسلناک للناس رسولاً و کفی بالله شهیداً…» نساء/79 «قل یا أیها الناس إنّما أنا لکم نذیر مبین» حج/49 «قل یا أیها الناس إنّی رسول الله إلیکم جمیعاً» اعراف/158 «و ما أرسلناک إلاّ کافّة للناس بشیراً و نذیراً و لکنّ أکثر الناس لایعلمون» سبأ/28 «تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» فرقان/1 «و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین» انبیاء/107 به باور نویسنده «این آیات با صراحت تمام پیامبر اسلام را پیامبر همه جهانیان معرفی می کند، به طوری که دراین فراخوانی عمومی، شخص، قوم و یا آیینهایی استثنا نشده است. بدیهی است این خطاب، شامل اهل کتاب نیز می شود و گرنه اصل دعوت عمومی و بشیر و نذیر بودن پیامبر با قید اطلاق و عموم مخدوش می شود. این است جهانی بودن نبوت پیامبر اسلام و شمول فراخوانی او بر همه مردم، و واضح است که با نظریه کثرت گرایی دینی ناسازگار است».14
نقد دلیل سوم
استناد به این آیات نیز، بطلان تکثرگرایی را نتیجه نمی دهد، چه اینکه: 1. در برخی از آیات، واژه ناس به کار رفته است و این واژه و کلماتی چون ذهب و فضه و… از اسماء اجناس به شمار می روند و اسماء اجناس بر خلاف ادات عموم، دلالت قطعی بر عموم و خصوص ندارد. برای نمونه، واژه «الناس» در عبارت «الناس خیر من الجانّ» دلالت بر عموم یا خصوص ندارد، و در جمله «جاء فی الناس» ممکن است اشاره به عموم داشته باشد و احتمال دارد نشانگر خصوص باشد.15 و الف و لام در اسمهای جنس، در بیشتر موارد به معنای استغراق نیست. 16 2. در دو آیه اخیر، واژه عالمین به کار رفته است و عالمین جمع عالم است و عالم یعنی: «مایعلم به کالقالب و الخاتم والطابع بمعنی مایقلب به و مایختم به و مایطبع به، یطلق علی جمیع الموجودات».17 به این اعتبار عالم جماد، نبات، حیوان، انسان و … معنی و مفهوم می یابد. بنابراین مقصود از عالمین، یا عالم ملائکه، انس و جن است؛ چنان که برخی می گویند، و یا مراد عالم انس و جن است. نتیجه آن که نمی توان عالمین را به «تمام مردم جهان»18 یا جهانیان ترجمه و تفسیر کرد. به عبارت دیگر عالم، اسم جنس است و اسماء اجناس دلالت بر عموم و خصوص ندارند، یا دلالت آنها بر عموم و خصوص به یک اندازه است.19 3. در برخی از آیات، مانند بقره/ 13و 14 و 15 و آل عمران/ 4 و 46 و 97 و 173 و… مـراد از النـاس همه جهـانیـان نیستند، بلکه گروه یـا ملت خـاصی مدّ نظرند. 4. نذیر، بشیر، و رحمت بودن پیامبر، دلیل ناحق بودن سایر ادیان الهی نیست ونمی تواند بر بطلان تکثرگرایی دینی دلالت کند، بلکه آن حضرت نیز مانند حضرت موسی و عیسی جلوه ای دیگر از حق را می نمایاند. 5. گروهی از آیات قرآن، از حقانیت برخی ادیان حکایت می کنند. این آیات که در شمار مستندات قرآنی تکثرگرایان قرار می گیرند مخصص آیات یادشده قرار می گیرند. چنان که غیر مکلفین و آنان که دعوت و پیام پیامبر اسلام به ایشان نرسیده است از شمول آیه خارج می شوند.
چهار. اوصاف قرآنی
چهارمین دلیل نویسنده محترم، آیاتی است که قرآن را «کتاب عموم مردم با عناوین و بیانات مختلفی نظیر هادی، بیان، بلاغ، نذیر، بصائر، موعظه، نور و سرانجام برهان و حجت الهی توصیف می کند».20 «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم» ابراهیم/1 «هذا بیان للنّاس و موعظة للمتقین» آل عمران/138 «و أوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ» انعام/18 «هذا بلاغ للناس» ابراهیم/52 «یا أیها الناس قد جاءکم برهان من ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً مبیناً» نساء/174 «تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» فرقان/1 «إن هو إلاّ ذکر للعالمین» تکویر/27 به باور نویسنده این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام و قرآن دلالت دارد، زیرا اگر گروهی از مردم، از این عمومات و اطلاقات مستثنا شوند و یا در پذیرش قرآن و ماندن بر کتابهای دینی خود مختار باشند، دیگر اوصاف کمالی قرآن، نظیر هدایت عامه و برهان بودن آن به وصف عموم و مطلق، تحقق پیدا نمی کند. دیگر نام فرقان ـ که به معنای فارق و جداکننده حق از ناحق است ـ بر قرآن در موارد خاصی اختصاص خواهد داشت؛ در حالی که تخصیص و تقیید آیات فوق، نه تنها بر خلاف ظهور، بلکه خلاف نصّ آنهاست.»21
نقد دلیل چهارم
این دلیل نیز مانند دلایل پیشین ناتمام است؛ چه اینکه در آیه اول و دوم و چهارم و پنجم، واژه ناس به کار رفته است و این واژه اسم جنس است و دلالت بر عموم یا خصوص ندارد و یا دلالت آن برعموم یا خصوص، یکسان است. دوم اینکه بیان، بلاغ، نذیر، نور، موعظه و… بودن قرآن، نشان از بطلان تکثرگرایی دینی ندارد و حقانیت و ناحق بودن ادیان، دائر مدار بیان ، بلاغ و… قرآن نیست. سوم اینکه مستندات قرآنی تکثرگرایان مخصّص و مقید آیات می شود. چهارم اینکه برخی از کتب آسمانی مانند تورات و انجیل نیز به صفات کمالی متصف شده اند، آیا در این موارد تخصیص و یا تقیید، هدایت بودن آنها را برای عموم، از میان نمی برد؟! و آیا تخصیص و تقیید در این گونه آیات بر خلاف ظاهر نیست؟! پنجم اینکه این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام دلالت ندارد، و این آیات قرآن را هدایت، موعظه، نذیر، مبین، بلاغ و… معرفی می کند و دلالت روشنی بر نسخ شرایع پیشین ندارد و بر فرض آن که دلالت داشته باشد به وسیلهٌ برخی از آیات قرآن تخصیص یا تقیید می شود و این تخصیص و تقیید به گونه ای نیست که قرآن را از هدایت و برهان و… بودن به وصف عموم و مطلق آن بیندازد.
پنج. بشارت عهدین به آمدن قرآن
دلیل پنجم ارائه شده بر ردّ تکثرگرایی دینی با عنوان «بشارت به اسلام در تورات و انجیل» آمده است: «ظهور دین اسلام و هم چنین نام مبارک حضرت محمد(ص) در تورات و انجیل بشارت داده شده است. قرآن مجید تصریح می کند که اهل کتاب کاملاً به این موضوع آگاهی داشته و حضرت محمد(ص) را مانند فرزندان خودشان می شناختند، لکن با وجود این، به کتمان و پرده پوشی حقیقت دست زدند». «و إذ قال عیسی بن مریم یا بنی إسرائیل إنّی لکم رسول الله إلیکم مصدّقاً لما بین یدی من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلمّا جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین» صف/6 «الذین یتّبعون الرسول النبی الأمّی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریة و الإنجیل…» اعراف/157 «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفونه أبناءهم الذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون» انعام/20 «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم و إنّ فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» بقره/146 پس از این آیات، نویسنده آیاتی ازکتاب مقدس را که دلالت بر ظهور پیامبر اسلام در مکه دارد عرضه می کند22 و در پایان نتیجه می گیرد: «روشن است که مقصود از بشارت به ظهور پیامبر اسلام در کتابهای آسمانی پیشین، صِرف اصلاح نبوده است، بلکه مقصود تصدیق شریعت آن می باشد، چنان که ظواهر خود آیات، مانند توبیخ اهل کتاب به دلیل عدم ایمان به اسلام، بر آن دلالت می کند.»23
نقد دلیل پنجم
دلالت این آیات نیز بر بطلان تکثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی روشن نیست، نمی توان به صرف اینکه در برخی از کتب آسمانی نام پیامبر و یا صفات ایشان آمده نتیجه گرفت دین اسلام حق است و بس. ثانیاً: اگر این آیات، دلالت بر لزوم تصدیق پیامبر داشته باشد، اطلاق یا عموم این آیات را به مجموعه آیاتی که حقانیت برخی ادیان را نشان می دهد یا از یهودیان و مسیحیان عمل به تورات و انجیل را می طلبد تخصیص یا تقیید می کنیم. ثالثاً: در نخستین آیه از این مجموعه، مفسران دو احتمال آورده اند؛ یک احتمال این است که ضمیر در «جاءهم» به پیامبر اسلام بر گردد. احتمال دوم آن است که ضمیر به عیسی(ع) باز گردد.24 بنابر احتمال اول می توان با اما و اگر به گونه ای توبیخ اهل کتاب را استفاده کرده ادعا نمود: آیه، تصدیق شریعت اسلام را از بنی اسرائیل می خواهد، اما بنابر احتمال دوم چنین توبیخی استفاده نمی شود.25 از این دو احتمال، احتمال دوم، منطقی تر به نظر می رسد؛ زیرا در حقیقت عیسی(ع) چنین گفته است: «که ای بنی اسرائیل من رسول خدا هستم و مصدق توراتم و بشارت دهنده ای بر پیامبری که پس از من می آید» سپس حضرت عیسی برای اثبات ادعای خود معجزاتی آورد و بنی اسرائیل در پاسخ گفتند این «سحرمبین» است. افزون بر این «سحرمبین» تنها دو مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ یکی در سورهٌ مائده آیه 110 که برخی از بنی اسرائیل در برابر بیناتی که حضرت عیسی(ع) آورد گفتند: «سحرمبین» و دیگری در همین آیه مورد بحث. بنابراین به قرینه آیه 110 سوره مائده می توان نتیجه گرفت که جمله «قالوا هذا سحر مبین» سخن برخی از بنی اسرائیل است در برابر بیناتی که حضرت عیسی(ع) برای آنان آورد. در آیه چهارم این مجموعه نیز اختلاف است؛ برخی منظور از حق در جمله «لیکتمون الحق» را پیامبر، و عده ای قبله می دانند، زیرا سیاق آیه شریفه درباره قبله است. در مرجع ضمیر «یعرفونه» نیز دو نظریه زیر آمده است: 1. ضمیر به امر قبله باز می گردد؛ یعنی ایشان می دانند که مسجد الحرام قبله آنهاست. 2. ضمیر به پیامبر اسلام باز می گردد. از میان مفسران، ابن عباس، قتاده، ربیع و ابن زید احتمال اول را می پذیرند و عده ای دیگر به نظریه دوم تمایل بیشتری دارند.26 در ضمیر «یعرفونه» در آیه سوم نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به پیامبر اسلام بر می گردانند و گروهی به کتاب.27
شش. فراخوانی اهل کتاب به اسلام
ششمین دلیل نویسنده بر انحصارگرایی «فراخوانی اهل کتاب به اسلام و توبیخ آنان» است. «آیات متکثری وجود دارد که اهل کتاب را به خصوص طرف خطاب قرار داده و بعثت پیامبر اسلام و انزال قرآن کریم را نیز شامل حال آنان می کند و از آنان می خواهد که به آن آیین مقدس ایمان بیاورند».28 «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیراً ممّا کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم» مائده/15ـ16 «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل أن تقولوا ماجاءنا من بشیر و لانذیر فقد جاءکم بشیر و نذیر و الله علی کلّ شیء قدیر» مائده/19 «و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به» بقره/41 «یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله و أنتم تشهدون. یا أهل الکتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/70 ـ 71 به باور نویسنده محترم، آیه نخست، به اهل کتاب تذکاری می دهد که راه نجات و خروج از ظلمات به سوی افق نور، در سایه قرآن مجید میسر می شود و صراط مستقیم نیز در آن تجلی پیدا می کند. و آیه دوم، ضمن اشاره به ظهور اسلام بعد از دوره فترت، اهل کتاب را از انکار اسلام پرهیز می دهد. آیه سوم نیز، به صراحت، اهل کتاب را به پذیرش اسلام فرا می خواند و منکران آن را در شمار کافران قرار می دهد. همچنین آیه چهارم و پنجم به سرزنش و نکوهش اهل کتاب به خاطر کتمان حقانیت اسلام و کفر به آن می پردازد.
نقد دلیل ششم
از این مجموعه، آیات پانزدهم و شانزدهم سورهٌ مائده، دربارهٌ اهل کتابی است که احکام الهی و گزاره های دینی را پنهان می کنند و بر انجام آن اهتمام نمی ورزند. خداوند برای این گروه از اهل کتاب، نه همه ایشان، پیامبر را فرستاد تا آن که پیامبر(ص آنچه را از ایشان پنهان داشتند، آشکار سازد و ایشان را با حقایق و احکام الهی آشنا سازد، تا در نتیجه کتب آسمانی، آنها را هدایت و از تاریکی به نور رهنمون سازند؛ چنان که در برخی از آیات، تورات و انجیل، نور و هدایتگری معرفی شده اند. بنابراین تفسیر «نور» و «کتاب مبین» منحصر به پیامبر و قرآن،اسلام و قرآن یا قرآن و قرآن نخواهد بود و می توان پیامبران اهل کتاب و پیامبر اسلام را «نور»، و «کتاب مبین» را کتب آسمانی دانست، و یا به قرینه ضمیر «یهدی به» که مفرد است و به نور و کتاب مبین باز می گردد ادعا کرد «نور» و «کتاب مبین» یک چیز است و آن همان کتب آسمانی است. افزون بر این، اگر آیه شریفه راه نجات و دست یابی به صراط مستقیم را قرآن معرفی می کند این برای کسانی است که به پنهان ساختن آیات کتاب مقدس دست می یازیدند، نه همه اهل کتاب؛ زیرا چنان که از ظاهر آیات استفاده می شود، تورات و انجیل نیز پیش از پنهان کاری برخی از یهودیان و مسیحیان نجات بخشی و رهنمون سازی به صراط مستقیم را درخود داشت. آیه نوزدهم سوره مائده نیز مانند آیات پانزدهم و شانزدهم، درباره گروه خاص از اهل کتاب است نه همه ایشان. بنابراین، این آیه نیز نشان می دهد که تورات و انجیل برای کسانی که به پنهان سازی ننشسته اند نجات بخش و هدایتگر است. در آیات 70 و 71 سورهٌ آل عمران عبارت «آیات الله» سه تفسیر را بر می تابد.29 که تنها بر اساس یکی از این احتمالات، مدعای نویسنده محترم با امّا و اگر در خور اثبات است، امّا اگر مراد از «آیات الله» را آیات تورات و انجیل بخوانیم، احتمال استفاده تکثرگرایی از آیه وجود دارد. استناد به آیه 41 سورهٌ بقره نیز درست نمی نماید؛ چه اینکه احتمال دارد به قرینه سیاق آیه، مراد از «بما أنزلت» تورات باشد. افزون بر این جمله «لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» در آیات قرآن برای تحریف تورات و انجل به کار می رود30 و در ضمیر «اول کافر به» نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به قرآن، عده ای به محمد(ص)، و گروهی به تورات بر می گردانند.31
هفت. اسلام؛ شرط هدایت اهل کتاب
دلیل هفتم نویسنده ذیل عنوان «اسلام؛ شرط هدایت اهل کتاب» آمده است. به باور ایشان در آیات زیر «هدایت واقعی و تام، منوط به پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب شده است و روی گردانی از آن موجب کفر و قهر الهی خواهد شد»:32 «ولو أنّ أهل الکتاب آمنوا و اتقوا لکفّرنا عنهم سیئاتهم و لأدخلناهم جنّات النعیم» مائده/45 «فآمنوا بالله و رسوله النبی الأمّی الذی یؤمن بالله و کلماته واتّبعوه لعلّکم تهتدون» اعراف/158 «کیف یهدی الله قوماً کفروا بعد إیمانهم و شهدوا أنّ الرسول حقّ و جاءهم البینات و الله لایهدی القوم الظالمین» آل عمران/86 «و لو آمن أهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المؤمنون و أکثرهم الفاسقون» آل عمران/110 «فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما هم فی شقاق فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم» بقره/137 «وقل للذین أوتوا الکتاب و الأمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا» آل عمران/20 در پایان نویسنده نتیجه می گیرد: «آیات اخیر و مخصوصاً آیات شرطیه ای که در آنها هدایت و بخشش گناهان، مشروط به اقبال به اسلام شده است، صریح و مِثبت مدعای مورد نظر ماست، چرا که در صورت بقای حقانیت ادیان پیشین، تمامی این ظواهر و مفاد جملات شرطی لغو و مهمل می شود.»33
نقد دلیل هفتم
نخستین آیه این مجموعه درباره گروه خاصی از اهل کتاب است؛ گروهی که ایمان ندارند و به آیات تورات و انجیل وقعی نمی نهند و از کارهای زشت و ناپسند روی گردان نیستند. از این عده که در شمار گناهکاران اهل کتاب هستند، ایمان و تقوا خواسته شده و شرط رستگاری ایشان ایمان و تقوا معرفی شده است. افزون بر این، ایمان و تقوا ایمان به مفهوم فقهی آن نیست، بلکه مقصود، ایمان به قدر مشترک میان ادیان و دوری از کارهای زشت و ناپسندی است که در همان دین خاص تعریف شده است؛ چنان که برخی متعلق ایمان را «ما أنزل الله» و تقوا را «واتقوا ما حرّم الله» می دانند.34 چنان که در سیاق آیه می خوانیم: «قل یا أهل الکتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل»، «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون والنصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم» افزون بر اینکه با آیات دیگر تخصیص یا تقیید می شود. در آیه دوم نیز بر خلاف ادعای نویسنده محترم، مخاطب اهل کتاب نیستند، بلکه مخاطب، ناس است. به همین جهت ایشان از این آیه در بحث «محمد(ص)؛ پیامبر جهانی» سود می برد. افزون بر این خطاب «یا ایها الناس» شامل اهل کتاب و دینداران واقعی نمی شود، بلکه متوجه کسانی است که ایمان به خدا و رستاخیز ندارند و از کارهای زشت و ناپسند دوری نمی کنند. سومین آیه نیز به اهل کتاب اختصاص ندارد، بلکه درباره مرتدین است. ایمان نیز اعتقاد به قدر مشترک ادیان است، نه آنچه فقها به عنوان ایمان می شناسند. بنابراین مرتدین کسانی هستند که به خدا و توحید و رستاخیز ایمان ندارند و اعمال شایسته انجام نمی دهند، نه کسانی که از دین اسلام روی بر می گردانند، پس این گروه، سزاوار عذاب اخروی هستند، نه اهل کتاب. سیاق آیه شریفه نیز مؤید این برداشت است، زیرا به اعتقاد برخی از مفسران ـ مانند علامه طباطبایی ـ اسلام در عرف قرآن، همان اسلام واقعی و حقیقی است، نه آنچه پس از ظهور اسلام به عنوان اسلام محمدی شناخته شد. مستند چهارم نویسنده نیز دلالت بر شرط بودن اسلام در هدایت اهل کتاب ندارد، چه اینکه فعل «آمن» ماضی است و معنای آیه این است که اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند. و درست بر اساس همین معنی تقسیم اهل کتاب به مؤمن و فاسق درست به نظر می رسد. بنابراین در آیه چهارم نیز ایمان به اسلام محمدی مدّ نظر نیست، بلکه ایمان به خدا و رستاخیز و انجام اعمال شایسته مراد است و قرینه درستی این برداشت آن که در صدر آیه اعمال صالح و ایمان به خدا سبب برتری معرفی شده است. در آیه پنجم نیز ایمان به قدر مشترک ادیان ابراهیمی مراد است؛ چنان که در سیاق آیه و در پاسخ اهل کتاب می خوانیم: «قل بل ملّة ابراهیم حنیفاً و ما کان من المشرکین» و در آیه دیگری می خوانیم: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64 ششمین آیه نیز نمی تواند مستند نویسنده قرار بگیرد؛ چه اینکه اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است، نه آنچه پس از ظهور شریعت و پیامبر(ص) به نام اسلام شناخته می شود.
هشت. پذیرفته نبودن آیین های دیگر
هشتمین دلیل نویسنده بر نادرستی تکثرگرایی دینی «عدم قبول غیر اسلام» است. ایشان در تبیین این دلیل به آیاتی استدلال می کند: «إنّ الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً. أولئک هم الکافرون حقاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً» نساء/150 ـ 151 بر این اساس، ایمانی در درگاه ربوبی پذیرفته می شود که ایمان کامل، یعنی اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله دین اسلام به عنوان خاتم و ناسخ باشد. آیه یادشده، ایمان اهل کتاب را «ایمان به بعض» و در ردیف کفر قرار می دهد و از اینجا روشن می شود که مقصود از آیاتی که دین را به اسلام تفسیر کرده معنای لغوی اسلام، یعنی مطلق تسلیم به خداوند نیست، بلکه تسلیم کامل به خداوند است، و آن با ایمان به دین اسلام و تصدیق نبوت پیامبر اسلام به عنوان دین خاتم و ناسخ سایر ادیان تحقق پیدا می کند.35 «و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85 «تفسیر اسلام در آیه به مطلق تسلیم به خدا و عدم لزوم تدین به دین خاص (مثلاً اسلام) با آیه فوق و آیات دیگر ناسازگار است. در حالی که در تفسیر یک آیه باید به مجموعه آیات توجه کرد.»36 علاوه بر این، آنچه از واژه اسلام به ذهن تبادر می کند، دین اسلام است نه مطلق تسلیم. دو آیه ذیل مانند آیه پیشین بر انحصار صراط مستقیم به اسلام دلالت می کند. «إنّ الدین عند الله الإسلام» آل عمران/19 «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام» انعام/125 مستندات نویسنده در این دلیل به دو گروه قابل تقسیم است. 1. آیه 150 و 151 نساء. 2. آیاتی که واژه اسلام در آنها به کار رفته است. گروه اول نه تنها دلالت بر درستی تکثرگرایی دینی دارد، که نظریه انحصارگریان را نیز باطل می کند، چه اینکه چنان که نویسنده می گوید «اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله اسلام» را می رساند. این آیه شریفه دلالت بر حقانیت همه ادیان دارد، نه حقانیت دین اسلام و ناحق بودن سایر ادیان. افزون بر این، ظاهر آیه شریفه تبعیض میان خدا و پیامبران اوست، نه تبعیض میان پیامبران. در گروه دوم نیز واژه اسلام و هم خانواده های آن به معنای اسلام محمدی نیست، بلکه چنان که از بررسی کاربرد واژه اسلام در قرآن بر می آید اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است.
نُه. تکفیر اهل کتاب
نهمین مستند نویسنده «تکفیر اهل کتاب» در قرآن است، زیرا برخی از آیات قرآن دلالت بر تکفیر اهل کتاب در صورت ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و قول به تفرقه و تبعیض درمیان پیامبران الهی دارد.37 «وآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً و إیای فاتقون» بقره/41 «آیه شریفه فوق یهود را مورد خطاب قرار داده، صریحاً از آنان می خواهد که به قرآن کریم ـ که مصدّق انجیل نیز هست ـ ایمان بیاورند و مبادا از روی عناد یا هوس های مادی با انکار آن به دامگاه کفر بغلتند.»38 «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحقّ من الذین أوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» توبه/21 این آیه اهل کتاب را به ایمان نداشتن به خدا و قیامت و پایبند نبودن به دین حق متهم می کند و به همین دلیل، دستور قتال با آنان را تجویز می کند؛ مگر اینکه در نهایت امر به آتش بس و اعطای جزیه برسد.
نقد دلیل نهم
استناد نویسنده به آیه نخست، براین اساس است که مراد «بما أنزلت» قرآن باشد. اما احتمال دارد مراد از این عبارت، تورات باشد، چنان که سیاق آیه شریفه نیز این احتمال را تأیید می کند. افزون بر این، جمله «ولاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» نیز مؤید دیگری بر درستی احتمال فوق است؛ چه اینکه این عبارت در قرآن برای تورات به کار می رود و مراد از «بآیاتی» آیات تورات و انجیل است.برای نمونه در آیات زیر می خوانیم: «إنّ الذین یکتمون ما أنزل الله من الکتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً أولئک ما یأکلون فی بطونهم إلاّ النار» بقره/174 «و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننّه للناس و لاتکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187 «و إنّ من أهل الکتاب لمن یؤمن بالله و ما أنزل الیکم و ما أنزل الیهم خاشعین لله لایشترون بآیات الله ثمناً قلیلاً» آل عمران/199 با این برداشت، پرسشهایی که در مورد واژگان آیه شده است رخ نمی دهد و مفسران و قرآن پژوهان ناگزیر از پاسخهای غیرمنطقی و ناسازگار با اصول حاکم بر فهم متن نخواهند شد. آیه دوم نیز مستند نویسنده نمی تواند باشد، زیرا اهل کتاب دو گروه هستند: 1. گروهی که به خدا و رستاخیز ایمان ندارند و به محرمات الهی پایبند نیستند و با مسلمانان دشمنی و ستیز می کنند. 2. گروهی که به خدا و رستاخیز ایمان دارند و آنچه را خداوند و پیامبر ایشان حرام کرده است حرام می شمارند، چنان که صدها آیه اعتقاد به الوهیت و رستاخیز و لازمهٌ آن را در شمار باورهای اهل کتاب می آورد. بنابراین دومین آیه درباره گروهی از اهل کتاب است، نه همه اهل کتاب. بر این اساس، مراد از «رسوله» خصوص پیامبر اسلام نیست و پیامبر یهودیان و مسیحیان را و هر که را در آیات قرآن اهل کتاب نامیده می شود نیز در بر می گیرد. افزون بر این برخی این آیه را از آیات منسوخه به شمار می آورند. علاوه چون «رسوله» به موسی و عیسی بر می گردد پس مراد ایمان فقهی و کلامی نیست.39
ده. نهی از ارتداد
دهمین دلیل انحصارگرایی و نادرستی پلورالیزم دینی «نهی از تغییر دین ارتداد» است: «قرآن مجید در آیات متعدد بر چنین نگرش (دیدگاه پلورالیست ها) خط بطلان می کشد و با مطرح کردن بحث ارتداد، استدلال کثرت گرایان را به طور مطلق مخدوش می کند.» نویسنده سپس ارتداد را تعریف می کند: «در اصطلاح قرآن مجید، اگر مسلمانی از آیین مقدس خود اعراض و به کیش اهل کتاب، یعنی یهودیت یا مسیحیت درآید ارتداد تحقق یافته و بر چنین شخصی مرتد اطلاق می شود.» سپس آیات ارتداد را به دو گروه تقسیم می کند: 1. نهی و سرزنش ارتداد، به صورت مطلق «آیاتی است که به صورت مطلق ارتداد از دین اسلام را نهی و توبیخ می کند و مقابل آن را کفر می نامد» مانند: «و من یتبدّل الکفر بالإیمان فقد ضلّ سواء السبیل» بقره/108 «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة» بقره/217 «یا أیها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه» مائده/54 «دلالت آیات بر مدعای مورد نظر ما روشن است؛ چرا که آیات فوق، خروج از اسلام را به هر کیش و آیین، مساوی کفر و گمراهی و نابودی اعمال نیک پیشین توصیف می کند، که اطلاق آیات، شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود؛ مخصوصاً آیه اخیر که به مسلمانان گوشزد می کند که اسلام آیین مورد علاقه خداوند است، که اگر به فرض محال، مسلمانان از آیین خود منحرف و مرتد گردند، خداوند در مقابل آن، قومی را می آورد که پایبند و ملتزم به آیین مورد علاقه خداوند یعنی «اسلام» باشند، که خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند. مفهوم آیه این است که ارتداد و خروج از اسلام در هر شکلی مورد محبت الهی نیست».40 2. آیاتی که به انواع شیطنت ها و توطئه های بعض از اهل کتاب در ارتداد مسلمانان و سوق دادن آنها به کیش خود اشاره می کند. «یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقاً من الذین أوتوا العلم یردّوکم بعد إیمانکم کافرین» آل عمران/100 «و قالت طائفة من أهل الکتاب آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره» آل عمران/72 «آیات فوق، برگشت از اسلام را مساوی حبط اعمال و جاودانگی در آتش توصیف می کند که با مدعای تکثر صراط های مستقیم همخوانی ندارد.»41 «و لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملّتهم قل إنّ هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت أهوائهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لانصیر» بقره/120 این آیه به صورت شفاف، بر دو نکته مورد اشاره؛ یعنی کوششهای یهودیان و مسیحیان در وا داشتن مسلمانان به کیش خود، و هم چنین انحصار صراط مستقیم به آیین اسلام، دلالت می کند. ٭ این دلیل نیز اثبات انحصارگرایی و نفی تکثرگرایی نمی کند، چه اینکه اولاً اسلام و ایمان مترادف نیستند؛ بسیاری از شیعیان، ایمان را خاص و اسلام را عام می دانند. و ثانیاً ایمان و کفر در قرآن، مترادف با ایمان و کفر کلامی و فقهی نیست. ایمان در آیات قرآن، یعنی تصدیق، ومصادیق تصدیق عبارتند از خدا، توحید و رستاخیز، و در برابر آن، کفر، عبارت است از انکار این سه اصل، بنابراین وقتی در آیه نخست، خداوند می فرماید: «و من یتبدّل الکفر بالایمان» مراد خداوند آن است که کسی که ایمان به خدا و رستاخیز و توحید را رها کند و کفر را بپذیرد این خود از راه مستقیم بیرون رفته است. در آیه دوم و سوم از گروه اول نیز ایمان و کفر به همین معنی است. در آیات دسته دوم نیز چنان که ظاهر و سیاق آنها نشان می دهد تمام اهل کتاب مراد نیستند، بلکه عده خاصی که در اصطلاح قرآن بی ایمان هستند مرادند. به همین جهت در قرآن می خوانیم: «لاإکراه فی الدین». افزون بر این، توبیخ و قتل کفر مرتدان در مطلق ارتداد نیست، بلکه در ارتدادی است که به همراه آن دشمنی و عناد و ستیز با مؤمنان نهفته است.
یازده. خطاب قهرآمیز با منکران اسلام
یازدهمین دلیل نویسنده بر درستی انحصارگرایی دینی آیاتی است که «خداوند با منکران اسلام با زبان عذاب و قهر سخن می گوید و آنان را با عناوینی چون کافر، ملعون و دورافتاده از رحمت الهی، ظالم و فاسق خطاب می کند.42 «یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارها أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السبت و کان أمر الله مفعولاً» نساء/47 «خداوند، در این آیه شریفه، برای اهل کتاب یک ضرب الأجل تعیین می کند و از آنان می خواهد که به دین اسلام ایمان بیاورند، پیش از آن که صورت ها و اصل شما را از بین برده و یا اینکه شما را لعن کنیم و به عذاب اصحاب سبت گرفتار سازیم… نفس تعیین ضرب الأجل و تهدید اهل کتاب به عذاب، دلیل گویا و روشنی به ضرورت گرویدن به اسلام و انقضای حقانیت تورات و انجیل است».43 «و لمّا جاءهم کتاب من عندالله مصدّقاً لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین»(بقره/89) «این آیه شریفه خاطر نشان می سازد که اهل کتاب در شبه جزیره عربستان مدتهای مدیدی انتظار ظهور پیامبر اسلام را می کشیدند و در احتجاجات خود بر کفار و مشرکان مکه و مدینه خبر از تحکیم جبهه خود ـ با ظهور اسلام و غلبه بر کفر ـ می دادند، ولی به عللی از گرویدن به اسلام سرباز زدند و بدین گونه خداوند از آنان به کفار یاد می کنند و نفرین و لعن خود را شامل حال آنان می گرداند.»44 ٭ این دلیل نیز نمی تواند مدعای نویسنده محترم را اثبات کند، چه اینکه برخی آیات، با توجه به سیاق آنها و در قالب تفسیر موضوعی دلالت بر «مصدق» بودن تورات، انجیل، موسی(ع) و عیسی(ع) دارد. برای نمونه آیه های زیر را بنگرید: «و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لاتکونوا أوّل کافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» بقره/41 «و لمّا جاءهم رسول من عندالله مصدّق لما معهم نبذ فریق من الذین أوتوا الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم کأنّهم لایعلمون» بقره/101 «و مصدّقاً لما بین یدی من التوراة و لأحلّ لکم بعض الذی حرّم علیکم» آل عمران/50 بنابراین در مورد آیات مورد استناد نویسنده نیز احتمال می رود «مصدّقاً» و «مصدّق» صفت تورات و یا انجیل باشد . در آیه نخست، خداوند می فرماید: ای اهل کتاب به تورات (یا انجیل) که بر شما نازل کردیم و آن مصدّق نشانه هایی است که شما با خود دارید ایمان آورید…. و در آیه دوم خداوند می فرماید: ای کسانی که کتاب خدا به شما داده شد به آن کتاب که هماهنگ با نشانه هایی که با شماست ایمان آورید.
دوازده. وعده پیروزی اسلام بر ادیان
دلیل دوازدهم با عنوان «وعده پیروزی اسلام بر تمامی ادیان» آمده است: «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لوکره المشرکون» توبه/33 «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و کفی بالله شهیداً» فتح/28 در این آیات «بعد از وصف دین مبین اسلام به دین حق به غلبه و پیروزی نهایی اسلام در آینده بر تمامی ادیان دیگر بشارت می دهد».45 «وجه استدلال بر مدعا روشن است؛ چرا که در صورت بقای حقانیت ادیان دیگر در عرض اسلام، جایی برای غلبه یک دین خاص از میان ادیان حق دیگر توسط خداوند وجود نمی داشت». نویسنده آن گاه از «الف و لام» جنس در کلمه «الدین» و کلمه «کلّه» و تفسیر ائمه اطهار (ع) نتیجه می گیرد که «الدین» عام است و تمامی ادیان را در بر می گیرد. آیه شریفه زیر دلیل دیگر نویسنده بر پیروزی نهایی اسلام است. «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدّلنهم من بعد خوفهم أمناً» نور/55 در پایان، نویسنده از روایاتی که در تفسیر و تبیین آیات فوق آمده است در راستای انحصارگرایی سود می جوید. ٭ در دو آیه نخست، یک احتمال آن است که ضمیر «لیظهره» به دین حق بازگردد و احتمال دیگر که از ابن عباس نقل شده آن است که ضمیر به «رسوله» باز گردد. با فرض احتمال دوم، «لیظهره» به معنای علم و دانش خواهد بود، نه برتری و پیروزی.46 افزون بر این، بر اساس آیات قرآن «انّ الدین عندالله الإسلام»(آل عمران/19) مراد از دین حق، دین اسلام است که دین اسلام محمدی جلوه ای از آن است. خداوند در این آیه شریفه می فرماید: دین اسلام بر تمام ادیان دیگر غالب می گردد؛ هر چند مشرکان ـ یعنی کسانی که پیرو ادیان غیر اسلامی هستند ـ از آن کراهت داشته باشند. سومین آیه نیز مدعای نویسنده را اثبات نمی کند؛ چه اینکه دینی که خداوند برای مؤمنان و صالحان پسندیده دین اسلام به مفهوم کلی و جامع آن است، نه خصوص اسلام محمدی؛ چنان که خداوند می فرماید: «و رضیت لکم الإسلام دیناً» (مائده/3). در صدر آیه نیز ایمان و عمل صالح، خصوص ایمان فقهی و کلامی و عمل صالحی که در اسلام محمدی آمده نیست، بلکه ایمان در عرف قرآن، تصدیق خدا و رستاخیز است و عمل صالح نیز همان اعمالی است که در ادیان ابراهیمی ـ که هر یک جلوه ای از اسلام حقیقی هستند ـ نمود یافته است.
سیزده. تحریف تورات و انجیل
آخرین دلیل، مجموعه آیاتی دانسته شده است که دلالت بر تحریف تورات و انجیل دارد: «من الذین هادوا سمّاعون للکذب سمّاعون لقوم آخرین لم یأتوک یحرّفون الکلم من بعد مواضعه» مائده/41 «من الذین هادوا یحرّفون الکلم من بعد مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیا بألسنتهم و طعنا فی الدین» نساء/46 «فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذکّروا به… و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذکّروا به» مائده/13 ـ 14 «أفتطعمون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75 «فویل للذین یکتبون الکتـاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79 «خداوند متعال در آیات مزبور، صراحتاً از تحریف کتاب دینی به دست خود علمای یهود و نصاری سخن به میان می آورد و خاطرنشان می سازد که آنها به خاطر منافع دنیوی، دست نویس های خود را به عنوان کتاب آسمانی به مردم معرفی می کردند».47 «این سؤال پیش می آید که وظیفه حق جویان و حق پرستان چیست؟ آیا با وجود یک آیین خالص و سرهٌ الهی، دیگر رواست متدینین که شریعت آنها تحریف شده و حلال الهی حرام و حرام آن حلال شده است، باز بر شریعت محرّف خود باقی بمانند؟ آیا این موجب ترک خواسته های الهی نمی شود؟ آیا عقل سلیم حکم می کند که برای امتثال اوامر و ترک مخالفت قطعیه مولی، رو به شریعت ناب بیاورند؟»48 از مجموعه آیاتی که نویسنده محترم بدانها استناد کرده است آیه اول و دوم و سوم به هیچ روی ملاک بر تحریف تورات و یا انجیل ندارد؛ چه اینکه تحریف در اصطلاح قرآن پژوهان و مفسران، حذف و یا اضافه در آیات تورات و انجیل است؛ در صورتی که در آیات یادشده از تورات یا انجیل سخن گفته نشده است، بلکه ظاهر آیه دلالت بر تحریف سخنان پیامبر اسلام یا سخنان خودشان یا صفات پیامبر یا تحریف معنوی دارد.49 آیه چهارم نیز، اولاً دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلکه ظهورش در تحریف قرآن یا صفات پیامبر است، و ثانیاً بر فرض دلالت، به قرینه «من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» ظهور در تحریف معنوی آیات دارد نه تحریف لفظی. افزون بر این، نسبت تحریف به برخی از اهل کتاب داده شده «و قد کان فریق منهم». آیه پنجم نیز دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلکه حکایت از آفرینش و ساخت کتاب دارد و ساخت و نوشتن کتاب و نسبت دادن آن به خداوند با آنچه در اصطلاح قرآن پژوهان تحریف نامیده می شود متفاوت است. نمی توان گفت از اینکه مسیلمه آیاتی ساخت و آنها را نسبت به خدا داد پس نتیجه می گیریم او قرآن را تحریف کرده است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 28. 2. شوکانی، فتح القدیر، 1/356 ؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، 8/115 ؛ آلوسی، روح المعانی، 3/209. 3. شوکانی، فتح القدیر، 1/356. 4. فخر رازی، التفسیر الکبیر، 8/115؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 252، 268؛ شیخ طوسی، التبیان، 2/513؛ طبرسی، مجمع البیان 1/467؛ طباطبایی، المیزان، 3/235؛ وهبه زحیلی، المنیر، 3/280؛ محمد جواد مغنیه، الکاشف، 2/98؛ تفسیر لاهیجی، 3/341؛ تفسیر عیاشی، 1/180. 5. تفسیر عیاشی، 1/180؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 140؛ شیخ طوسی، التبیان، 4/514؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/304؛ فیض کاشانی، تفسیر اصفی، 1/158؛ حویزی، نورالثقلین، 1/358؛ محمد بن مشهدی، کنز الدقائق، 2/139؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 1/351؛ مجلسی، بحار، 11/12 و 15/179. 6. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم،31. 7. همان، 36. 8. طبری، جامع البیان، 6/363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543. 9. الصحاح جوهری، 6/2217؛ ابن منظور، لسان العرب، 2/23 و 13/436؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، 5/275. 10. فخر رازی، التفسیر الکبیر، 12/11. 11. طبری، جامع البیان، 6/361 ـ 363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543؛ کاشانی، منهج الصادقین، 3/241؛ تفسیر لاهیجی، 1/662؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 4/400؛ شـاه عبد العظیمی، حسین بن احمد، اثنـی عشری، 3/300؛ فیض کـاشـانی، تفسیر صـافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعاده، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29؛ التبیان فی تفسیر غریب القرآن، 1/184؛ تفسیر بیضاوی، 5/327؛ تفسیر قرطبی، 6/210؛ تفسیر ابن کثیر، 2/66؛ شوکانی، فتح القدیر، 2/49. 12. عبدالحجة بلاغی، حجة التفاسیر، 2/153؛ شیخ طوسی، التبیان، 543؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعادة، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29. 13. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 39. 14. همان، 41. 15. سید مرتضی، الذریعة، 1/200؛ شیخ طوسی، العدة فی اصول الفقه، 1/291 ـ 292؛ علامه حلی، مبادی الاصول، 121؛نجفی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، 7/120؛ الرسائل التسع، 137. 16. عبدالله بن قدامه، المغنی، 8/409؛ الشرح الکبیر، 8/324. 17.طباطبایی، المیزان، 1/21. 18. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 41. 19. طبرسی، مجمع البیان، 1/95. 20. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 42. 21. همان، 43. 22. همان، 46 ـ 48. 23. همان، 49. 24. شیخ طوسی، التبیان، 9/594 ،طباطبایی، المیزان، 19/254؛ تفسیر قرطبی، 18/84؛ شوکانی، فتح القدیر، 5/220؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 2/101؛ تفسیر ثعالبی، 5/427. 25. شوکانی، فتح القدیر، 5/220؛ تفسیر ثعالبی، 5/427. 26. طبری، جامع البیان، 2/36 ـ 37؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 1/142؛ تفسیر قرطبی، 2/162. 27. شوکانی، فتح القدیر، 2/107. 28. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 50. 29. طبری، جامع البیان، 3/420؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/319 ـ 320؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، 1/347. 30. طبری، جامع البیان، 1/361. 31. تفسیر قرطبی، 1/333؛ طبری، جامع البیان، 1/361؛ تفسیر ابن کثیر، 1/8 32. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 56. 33. همان، 58. 34. طبری، جامع البیان، 6/410. 35. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 59. 36. همان، 60. 37. همان، 61. 38. همان. 39. طبرسی، مجمع البیان، 5/40 ؛ طباطبایی، المیزان، 9/239. 40. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 66. 41. همان. 42. همان، 68. 43. همان. 44. همان، 70. 45. همان. 46. فخررازی، التفسیر الکبیر، 16/40، شیخ طوسی، التبیان، 5/209، طبرسی، مجمع البیان، 5/45؛ طبری، جامع البیان، 10/151؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 3/290؛ تفسیر قرطبی، 18/86. 47. قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 81 ـ 82. 48. همان، 79 ـ 80. 49. طوسی، التبیان، 3/522؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/192؛ طبری، جامع البیان، 6/320 و 5/165؛ تفسیر مجاهد، 1/196؛ تفسیر قرطبی، 6/116؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زادالمسیر، 2/134.