آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

مقاله ای که در پیش رو دارید، مواردی از حدیثهای نقل شده را در مجمع البیان ارائه می کند که پایه و سندی ندارند و به اشتباه بدان راه یافته اند. روشن است که این اشتباه در اصل، چنان که دیده می شود در اثر نسخه برداری های مکرّر و باواسطه و سستی و بی دقّتی نسخه نگاران منابع مجمع البیان روی داده است، زیرا بسی دور می نماید که محقّقی نقّاد و تیزبین و چیره دست چونان علامه طبرسی چنین اشتباهاتی از او سرزده باشد. سوگمندانه دست تغییر و تبدیل و مصلحت اندیشی و اعمال سلیقه شخصی در گذر تاریخِ کتابت و نسخه برداری، آسیبهایی ویرانگر بر میراث گرانقدر اسلامی و شیعی وارد ساخته است. نویسنده در این نوشتار، سخن از درآمیختگی سخن غیر معصوم با معصوم در مواردی دارد، که بی تردید سره سازی میراث ارزشمند تفسیر مأثور، مصلحتی برتر از هرگونه مصلحت اندیشی است. حقیقت تلخ دیگر آن که تفسیر ارجمند مجمع البیان به رغم آن که بر تارک میراث علمی شیعه چونان ستاره ای فروزان می درخشد، اما تاکنون چاپ منقّحی از آن ارائه نشده است. و متنی که هم اکنون در دست است ـ به رغم وجود چاپهای فراوان و کارهای تصحیحی که در برخی از چاپها صورت گرفته است ـ اطمینان به همسانی دقیق و واژه به واژه آن با آنچه مؤلف نگاشته نیست. گردآوری نسخـه هـای کهن نـزدیک به عصر مؤلف و تحقیـق دقیق و فنی آن بر اساس روشهای امروزین تحقیق، وظیفه ای است بایسته که مقالاتی از این دست، بایستگی آن را نمایان تر می سازد. «پژوهشهای قرآنی» در کتاب ارجمند تفسیر مجمع البیان مواردی وجود دارد که ابوجعفر طبری با ابوجعفر امام محمد باقر(ع) اشتباه شده و قول ابوجعفر محمد بن جریر طبری مفسّر معروف اهل سنت (متوفای 310 هـ ق)، به عنوان قول ابوجعفر باقر(ع) معرفی شده و حدیث امام محمدباقر(ع) تلقی گشته و تصور رفته که روایتی از امام معصوم است. داستان از این قرار است که شیخ طوسی در تفسیر تبیان در بسیاری از موارد که قول طبری را نقل می کند می گوید: ابوجعفر چنین گفته است، چون ابوجعفر کنیه محمدبن جریر طبری است و کاتبان و استنساخ کنندگان تفسیر تبیان در مواردی تصور کرده اند مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، امام محمدباقر(ع) است و از این رو بعد از ابوجعفر عبارت «علیه السلام» را نوشته اند. سپس طبرسی صاحب مجمع البیان که هنگام تفسیر آیات قرآن به کتاب تبیان شیخ طوسی رجوع می کرده و خودش در مقدمه مجمع البیان فرموده است: «شیخ طوسی قدوه و مصباح من است، و در وقت تفسیر آیات قرآن به کتاب تبیان او مراجعه می کنم»، در بسیاری از موارد که دیده است شیخ طوسی لفظ ابوجعفر را به کار برده با دیدن لفظ «علیه السلام» بعد از نام ابوجعفر تصور کرده است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، امام محمـدباقر(ع) است. از این رو مطلبی را کـه شیخ طوسی از ابوجعفر طبری نقل کرده به امام محمدباقر(ع) نسبت داده است. کسانی نیز که مجمع البیان را مطالعه می کنند و بی خبر از این مسئله هرجا به این موارد برمی خورند نقل طبرسی را حدیث امام باقر(ع) تلقی می کنند، به طور مثال در تفسیر نورالثقلین که مؤلف قصد داشته است روایات پیغمبر(ص) و ائمه معصومین را نقل کند، هر جا در مجمع البیان به چنین مواردی بر می خورد نقل طبرسی را به عنوان حدیث امام محمد باقر(ع) می آورد. این موارد را باید در اصطلاح مرسلات طبرسی از امام محمدباقر(ع) نامگذاری کرد، مرسلات یعنی روایاتی که نام بعضی یا همه راویان آنها ذکر نشده و مستقیماً به پیغمبر(ص) یا امام معصوم نسبت داده شده اند. این موارد که در مجمع البیان قول طبری اشتباهاً حدیث امام باقر(ع) تلقی شده از مواردی است که سند خبر صددرصد صحیح است، ولی متن آن صددرصد دروغ است. سند خبر صددرصد صحیح است، چون طبرسی صددرصد عادل و راستگو است، و متن آن صددرصد دروغ است، زیرا ابوجعفر که در سخن طبرسی به اشتباه امام محمدباقر(ع) معرفی شده ابوجعفر طبری است نه امام محمدباقر(ع). ما نمی دانیم در کلّ مجمع البیان در چند جا چنین اشتباهی رخ داده است، استقصای این موارد نیازمند بررسی سراسر مجمع البیان است که هر جا از امام محمدباقر(ع) حدیثی نقل شده بررسی شود. ما دراین اوراق فقط مواردی را که به طور اتفاقی به آنها برخورد کرده و دانسته ایم که چنین اشتباهی در آنها رخ داده است می آوریم. در اینجا لازم است کسانی که به مجمع البیان مراجعه می کنند هرگاه دیدند طبرسی از امام محمدباقر(ع) حدیثی نقل کرده است، با مراجعه به تبیان شیخ طوسی ببینند او در آن مورد همان مطلب را از ابوجعفر نقل کرده است یا نه؟ اگر نقل کرده است در همان مسئله به تفسیر طبری مراجعه کنند ببینند آنچه شیخ طوسی ازابوجعفر آورده در سخنان طبری به عنوان قول مورد قبول او آمده است یا نه؟ و اگردیدند مطلبی که شیخ طوسی از ابوجعفر نقل کرده همان قول طبری است، طبعاً پی می برند که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است و در نتیجه آنچه در مجمع البیان به امام محمدباقر(ع) نسبت داده شده از همان مواردی است که صاحب مجمع البیان قول ابوجعفر طبری را که در تبیان دیده است به اشتباه به عنوان حدیث امام محمدباقر(ع) آورده است.
مورد اول
در تفسیر طبری درباره آیه 106 و 107 مائده شأن نزولی به چند طریق با قدری اختلاف در عبارت آمده است که خلاصه آن چنین است: تمیم داری وعدی دو نفر نصرانی بودند که به اتفاق ابن ابی مریم(ابن ابی ماریه) از بنی سهم به عزم تجارت شام سفر کردند، در بین راه تاجر سهمی بیمار شد، او وصیت نامه ای نوشت که در آن یک یک اموال خود را دقیقاً نام برده بود و آن را در متاع خود پنهان کرده، وی اموال خود را به آن نصرانی سپرد که به ورثه اش بدهند، وقتی که او درگذشت آن دو از میان اموالش جامی نقره ای را که منقوش به طلا بود برای خود برداشتند و چیزهای دیگر را به ورثه اش دادند، هنگامی که ورثه او وصیت نامه اش را یافتند دانستند که جام را آن دو رفیق وی تصاحب کرده اند. قضیه را به محضر پیامبر(ص) بردند و این آیه نازل شد: «یا أیها الذین آمنوا شهادة بینکم إذا حضر أحدکم الموت حین الوصیة اثنان ذواعدل منکم أو آخران من غیرکم إن أنتم ضربتم فی الأرض فأصابتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله إن ارتبتم لانشتری به ثمناً و لوکان ذا قربی و لانکتم شهادة الله إنّا إذاً لمن الآثمین» مائده/106 پس آن حضرت دستور داد آن دو نصرانی بعد از نماز عصر قسم یاد کردند: به خدایی که معبودی جز او نیست مال متوفی جز این نبود که به ورثه او دادیم و ما چیزی را کتمان نکردیم. پس از مدّتی جام نزد آن دو پیدا شد، ولی گفتند: ما آن را از او خریده ایم، باز قضیه را به محضر رسول خدا(ص) بردند و این آیه نازل شد: «فإن عثر علی أنّهما استحقا إثماً فآخران یقومان مقامها من الذین استحقّ علیهم الأولیان فیقسمان بالله لشهادتنا أحقّ من شهادتهما و ما اعتدینا إنّا إذاً لمن الظالمین» مائده/107 پس آن حضرت دستور داد دو نفر از خویشان متوفی قسم یاد کردند که آن دو نصرانی این جام را پنهان ساخته و خود تصاحب کرده بودند و در نتیجه جام به صاحب حق بازگردانده شد. (تفسیر طبری جزء هفتم ذیل آیه 106 و 107 مائده) آن گاه شیخ طوسی در تبیان بخشی از این شأن نزول را که طبری آورده در تفسیر آیه 106 مائده و بخشی را در تفسیر آیه 107 آورده است که آن را از واقدی و طبری نقل می کندو می نویسد: «ذکر الواقدی و ابوجعفر أنّ سبب نزول هذه الآیة ما قال اسامة بن زید عن أبیه قال: کان تمیم الداری و أخوه عدی نصرانیین، و کان متجرهما الی مکّة، فلمّا هاجر رسول الله(ص) الی المدینة قدم ابن ابی ماریة مولی عمروبن عاص المدینة و هو یرید الشام تاجراً، فخرج هو و تمیم الداری و أخوه عدی، حتّی إذا کانوا ببعض الطریق مرض ابن ماریة، فکتب وصیة بیده و دسّها فی متاعه و أوصی الیهما و دفع المال الیهما، و قال: أبلغا هذا أهلی، فلمّا مات فتحا المتاع و أخذا ما أعجبهما منه ثمّ رجعا بالمال الی الورثة، فلمّا فتّش القوم المال فقدوا بعض ماکان خرج به صاحبهم، و نظروا الی الوصیة فوجدوا المال فیها تامّاً، و کلّموا تمیماً و صاحبه فقالا: لاعلم لنا به و ما دفعه الینا أبلغناه کما هو، فرفعوا أمرهم الی النّبی(ص) فنزلت هذه الآیة[یعنی آیة 106 من المائدة].»1 و در جای دیگر می نویسد: «و قد ذکرنا سبب نزول الآیة عمّن رویناه عنه، فذکروا انّها نزلت فی أمررسول الله أن یستحلفوهما والله ماقبضنا له غیر هذا و لاکتمناه، ثمّ ظهر علی إناء من فضّة منقوش مذهّب معهما فقالوا: هذه من متاعه، فقالا اشتریناه، فارتفعوا الی رسول الله(ص)، فنزلت قوله تعالی: «فإن عثر علی أنّهما استحقّا إثماً فآخران یقومان مقامهما من الذین استحقّ…» فأمر رسول الله(ص) رجلین من أهل البیت [ای أهل بیت المتوفی] أن یحلفا علی ما کتما و غیبا، فحلف عبدالله بن عمر و المطلّب بن ابی وداعة فاستحقا [و قد روی: فقام عمروبن العاص و رجل آخر فحلفا…].»2 می بینیم که آنچه شیخ طوسی در تبیان در ذیل آیه 106 و 107 مائده آورده همان چیزی است که در تفسیر طبری آمده است و شیخ آن را از واقدی و ابوجعفر طبری نقل کرده است و در سند آن اسامة بن زید عن ابیه ذکر شده است که در نقل طبری نیست و طبعاً در نقل واقدی بوده است و پیداست که شیخ طوسی نقل واقدی و ابوجعفر طبری را با هم تلفیق کرده است که این کار رایج است. ضمناً در تبیان چاپ بیروت بعد از ابوجعفر علامت اختصاری علیه السلام(ع) ذکر شده که هر کس آن را بخواند تصور می کند مقصود از ابوجعفر امام محمدباقر(ع) است. سپس طبرسی در این زمینه عبارت شیخ طوسی را در تبیان با اندکی تصرف در مجمع البیان بدین صورت آورده است: «النزول: سبب نزول هذه الآیة أنّ ثلاثة نفر خرجوا من المدینة تجّاراً الی الشام؛ تمیم بن اوس الداری و اخوه عدی و هما نصرانیان و ابن ابی ماریة مولی عمروبن العاص السهمی و کان مسلماً ،حتّی إذا کانوا ببعض الطریق مرض ابن ابی ماریة فکتب وصیته بیده و دسّها فی متاعه و أوصی الیهما و دفع المال الیهما، و قال: أبلغا هذا أهلی فلمّا مات فتحا المتاع و أخذا ما أعجبهما منه، ثمّ رجعا بالمال الی الورثة فلمّا فتّش القوم المال فقدوا بعض ما کان قد خرج به صاحبهم، فنظروا الی الوصیة فوجدوا المال فیها تامّاً فکلّموا تمیماً و صاحبه، فقالا: لاعلم لنا به و ما دفعه إلینا أبلغناه کما هو، فرفعوا أمرهم الی النّبی(ص) فنزلت الآیة. عن اسامة بن زید عن ابیه و عن جماعة المفسرین و هو المروی عن ابی جعفرعلیه السلام.» 3 می بینیم که طبرسی چون تصور کرده است مقصود از ابوجعفر در کلام شیخ طوسی امام محمدباقر(ع) است ذیل کلام خود فرموده است: و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام، در حالی که مقصود شیخ طوسی ابوجعفر طبری بوده است، نه ابوجعفر باقر(ع) و بدین گونه در اینجا یک حدیث خیالی منقول از امام باقر(ع) پدید آمده است که مرسَله ای است از مرسلات طبرسی از امام پنجم؛ مرسله ای که سندش صددرصد صحیح است، چون طبرسی صددرصد راستگو است، ولی متن آن صد درصد دروغ است، چون ابوجعفر در سخن شیخ طوسی، ابوجعفر طبری است نه امام باقر(ع).
نکته
طبرسی غیر از تبیان شیخ طوسی به منابع دیگر نیز رجوع کرده است، زیرا نام پدر تمیم الداری را ذکر کرده است که در تبیان نیست و نیز درباره ابن ابی ماریه گفته است: «و کان مسلماً» که در تبیان نیست و همچنین در ذیل کلامش گفته است: «و عن جماعة المفسرین» که معلوم می شود غیر از تبیان به چند تفسیر دیگر نیز رجوع کرده و سرانجام برای بیان شأن نزول آیه متن را برگزیده است. در اینجا توجه به این نکته نیز لازم است که لحن عبارت شیخ طوسی که فرموده است: «ذکر الواقدی و ابوجعفر أنّ سبب نزول هذه الآیة…» شاهد دیگری است که مقصود شیخ، ابوجعفر طبری است، زیرا شیخ طوسی و علمای امامیه هیچ گاه نام ائمه(ع) را در ردیف نام مفسّران و مورّخان نمی آورند و اینکه در کلام شیخ، ابوجعفر در ردیف واقدی ذکر شده نشانه این است که مقصود از ابوجعفر امام باقر(ع) نیست.
نکته دیگر
در تفسیر نورالثقلین که مؤلف آن روایات منقول از پیامبر(ص) و ائمه(ع) را در مورد تفسیر آیات قرآن ذکر می کند در شأن نزول آیه 106 و 107 سوره مائده حدیثی از امام محمدباقر(ع) ذکر نشده است. و با توجه به تتبّع بسیار وسیعی که او دارد در می یابیم که در منابع روایی در این مورد حدیثی از امام محمدباقر(ع) وجود نداشته است. آری او آنچه را که در مجمع البیان وجود دارد در تفسیر سوره مائده با شماره 415 عیناً نقل کرده است، که دانستیم آن نقل ابوجعفر طبری است و اشتباهاً به امام محمدباقر(ع) نسبت داده شده است. ضمناً در نورالثقلین شأن نزولی که در تفسیر طبری به چند طریق برای آیه 106 و 107 مائده آمده از تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم با اندکی اختلاف در عبارت و جابجا شدن نامهای اشخاص با شماره 414 نقل شده است، وعادت نویسنده تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم این است که مطالب تاریخی را بدون ذکر مأخذ از منابع عامّه می آورد، و در اینجا نیز چنین کرده است. و ا گر این مطالب را با ذکر مأخذ می آورد خیلی بهتر بود.
مورد دوم
در آیه 106 مائده آمده است: «…تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله إن ارتبتم لانشتری به ثمناً ولوکان ذا قربی و لانکتم شهادة الله إنّا إذاً لمن الآثمین» این آیه درباره قسم دادن دو نفر است از غیر ملت اسلام که درباره ایشان گمان خیانت در مورد وصیت متوفّی می رود و باید بعد از نماز قسم یاد کنند که در مورد متوفّی خیانت نکرده اند. میان مفسران اختلاف است که نماز مزبور کدام نماز است؛ یک قول این است که نمازجماعت عصر، و قول دیگر این است که نماز جماعت ظهر یا عصر است، و قول سوم این است که مقصود نماز خود آن دو نفر از غیر ملت اسلام است. طبری می گوید: به عقیده من قول درست، قول کسی است که گفته است: تحبسونهما من بعد صلوة العصر.4 سپس شیخ طوسی در تبیان نوشته است: «والصلوة المذکورة فی هذه الآیة قیل فیها ثلاثة اقوال: أوّلها: قال شریح و سعید بن جبیر و ابراهیم و قتادة و هو قول ابی جعفر انّها صلوة العصر، الثانی قال الحسن هی الظهر و العصر… الثالث قال ابن عباس: صلوة اهل دینهما ـ یعنی الذمّیین ـ لأنّهم لایعظّمون أوقات صلوتنا.» 5 شیخ طوسی قول اول را به شریح و سعید بن جبیر و ابراهیم و قتاده و ابوجعفر نسبت داده است و معلوم است که مقصود از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است که قول او را پیش از این نقل کردیم، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابی جعفر علامت اختصاری علیه السلام(ع) را نوشته اند، چون خیال کرده اند مقصود از ابی جعفر، امام محمدباقر(ع) است. آن گاه طبرسی در تفسیر آیه 106مائده نوشته است: «المعنی تحبسونهما من بعد صلوتهما العصر، لأنّ الناس کانوا یحلفون بالحجاز بعد صلوة العصر لاجتماع الناس و تکاثرهم فی ذلک الوقت، و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام و قتادة و سعید بن جبیر و غیرهم و قیل: هی صلوة الظهر و العصر، عن الحسن…»6 معلوم است که طبرسی همان مطلب تبیان را نوشته است، ولی چون خیال کرده است مقصود از ابی جعفر در کلام شیخ طوسی امام محمدباقر(ع) است برای رعایت احترام، نام ابی جعفر را قبل از قتاده و سعید بن جبیر آورده و عبارت علیه السلام را نیز همراه آن ذکر کرده است. می بینیم که دراینجا نیز ابوجعفر طبری با ابوجعفرامام محمد باقر(ع) اشتباه شده است و یک حدیث خیالی منسوب به امام محمد باقر(ع) به وجود آمده است که یکی از مرسلات طبرسی از امام باقرعلیه السلام به شمار می رود. راوی این حدیث؛ یعنی طبرسی، راستگو و سندش اصطلاحاً صحیح است، ولی آنچه به امام باقر(ع) نسبت داده شده بر خلاف واقع است.
مورد سوّم
درآیه 2 سوره مائده آمده است: «یا ایها الذین آمنوا لاتحلّوا شعائرالله و لا الشهر الحرام و لا الهدی و لا القلائد و لا آمّین البیت الحرام یبتغون فضلاً من ربّهم و رضواناً…» طبری درباره جمله «و لاآمّین البیت الحرام» می نویسد: «گفته شده است که این آیه درباره مردی از بنی ربیعه به نام حُطَم نازل شده است، سُدّی گفته است: حطم بن هند بکری در مدینه به محضر پیامبر(ص) آمد در حالی که نیروی سواره نظام خود را بیرون مدینه متوقف کرده بود، آن حضرت وی را دعوت به اسلام کرد، او گفت: به چه چیزی دعوت می کنی؟ آن حضرت برای او شرح داد که به چه چیزی دعوت می کند. رسول الله(ص) قبلاً به اصحاب فرموده بود: امروز مردی از ربیعه برشما وارد می شود که به زبان شیطان سخن می گوید. وقتی که پیامبر(ص) او را از محتوای دعوت خود آگاه کرد، او گفت: به من مهلت بدهید، شاید اسلام را پذیرفتم و من کسانی را دارم که باید با آنان مشورت کنم. او از نزد رسول الله(ص) بیرون رفت و آن حضرت فرمود: او با چهره کافر وارد شد و با قصد مکر و خیانت خارج گشت. حُطم از مدینه بیرون رفت و سر راه خود بخشی از چهارپایان مدینه را که در صحرا به چرا رفته بودند به غارت برد و اشعاری در این زمینه سرود، سپس در سال بعد عازم مکه شد، در حالی که برای حجّ قربانی آورده بود، پیامبر(ص) قصد کرد برای تعقیب او نیرو بفرستد که این آیه نازل شد، تا این عبارت: «آمّین البیت الحرام» [که از تعرض نسبت به کسانی که قصد زیارت بیت الله را دارند نهی کرده است] گروهی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! اجازه بده به وی حمله کنیم، زیرا اوست که بخشی از چهارپایان مدینه را به غارت برد، فرمود: او برای حج، قربانی با قلاده آورده است، گفتند: این کاری است که ما در جاهلیت انجام می دادیم، ولی پیامبر اجازه حمله به او را نداد.» 7 طبری این شأن نزول را علاوه بر سُدّی از عکرمه و ابن جُریج نیز با قدری اختلاف در عبارت نقل کرده است. آن گاه شیخ طوسی در تبیان همین داستان را که طبری آورده است بدین صورت از او نقل می کند: «و قال ابوجعفر نزلت هذه الآیة فی رجل من بنی ربیعة یقال له: الحُطم. قال السُدّی: أقبل الحطم بن هند البکری حتّی أتی النّبی(ص) وحده، و خلّف خیله خارجة من المدینة، فدعاه فقال: إلی م َتدعو؟ فأخبره، وقد کان النبی(ص) قال لأصحابه: یدخل الیوم علیکم رجل من ربیعة یتکلّم بلسان شیطان، فلمّا أخبره النبی(ص) قال: أنظروا لعلّی أسلم و لی من أشاوره، فخرج من عنده فقال رسول الله(ص) لقد دخل بوجه کافر، و خرج بعقب غادر، فمرّ بسرحٍ من سرح المدینة فساقه وانطلق به و هو یرتجز و یقول… ثمّ أقبل من عام قابل حاجّاً قد قلّد هدیاً، فأراد رسول الله(ص) أن یبعث الیه، فنزلت هذه الآیة «و لاآمّین البیت الحرام» هذا قول ابن جریج والسدی.»8 معلوم است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، طبری است، زیرا آنچه را شیخ در اینجا نقل کرده عیناً همان متنی است که طبری در تفسیرش آورده است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد ازابوجعفر کلمه (علیه السلام) ذکر شده است، چون متصدیان چاپ تبیان تصور کرده اند مقصود از ابوجعفر در کلام شیخ طوسی امام محمد باقر(ع) است. سپس طبرسی در شأن نزول آیه 2 مائده می نویسد: «النزول: قال ابوجعفرالباقر علیه السلام: نزلت هذه الآیة فی رجل من بنی ربیعة یقال له الحُطَم…» و متن کامل آنچه را که در تبیان است و نقل کردیم می آورد.9 این نیز مورد دیگری است که طبرسی در مجمع البیان ابوجعفر طبری را با ابوجعفر باقر(ع) اشتباه کرده و یک حدیث خیالی را به امام محمدباقر(ع) نسبت داده است. گمان می رود تفسیر طبری نزد صاحب مجمع البیان نبوده است، زیرا اگر نزد او بود با رجوع به آن درمی یافت که آنچه در تبیان بوده همان چیزی است که در تفسیر طبری آمده است و در نتیجه پی می برد که مقصود از ابوجعفر در کلام شیخ طوسی ابوجعفر طبری است، نه امام محمد باقر(ع)، و در آن صورت چنین اشتباهی به طور مکرّر برای او پیش نمی آمد.
یادآوری
صاحب نورالثقلین در تفسیر آیه 2 مائده عبارت مجمع البیان را که در آن آمده است: «قال ابوجعفر علیه السلام: نزلت هذه الآیة فی رجل من بنی ربیعة…» تا آخر آنچه را که از تبیان نقل کردیم با شماره 15 آورده است10، به تصور اینکه این حدیثی از امام محمدباقر(ع) است، و بدین گونه اشتباه از مجمع البیان به نورالثقلین منتقل شده است که اگر توجه نسلهای آینده به این اشتباه جلب نشود به طور طبیعی اشتباه مزبور از نورالثقلین به کتابهای دیگر و باز از آن کتابها به کتابهای دیگر همچنان راه خواهد یافت. همچنین از اینجا معلوم می شود درباره تفسیر آیه 2 مائده حدیثی از امام محمدباقر(ع) در منابع روایی وجود نداشته است، زیرا اگر وجود داشت صاحب نورالثقلین که تتبّع بسیار گسترده ای در مورد روایات دارد آن را می یافت و می آورد و می بینیم که حدیثی در این باب از آن حضرت نیافته و نیاورده است، جز همان چیزی که در مجمع البیان به اشتباه با عنوان حدیث امام محمد باقر(ع) آمده است. بدیهی است این امکان اشتباه در همه روایاتی که سندشان اصطلاحاً صحیح است یعنی راویان شان راستگو هستند وجود دارد، زیرا شخص راستگو معصوم از اشتباه نیست و همان طور که راستگویی مانند طبرسی دچار اشتباه شده است راویان راستگویی مانند زراره و محمد بن مسلم نیز ممکن است در نقل حدیث اشتباه کنند و به همین دلیل حدیث صحیح اگر با قرآن معارض شد حجّت نیست، چون امکان اشتباه در نقل آن وجود دارد و در قرآن چنین امکانی وجود ندارد.
مورد چهارم
درآیه 27 مائده آمده است: «واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق إذ قرّبا قرباناً فتقبّل من أحدهما ولم یتقبّل من الآخر قال لأقتلنّک قال إنّما یتقبّل الله من المتّقین» طبری در تفسیر آیه فوق نقلهایی را آورده است که خلاصه آنها چنین است: فرزندان آدم از حوّا دوقلو متولد می شدند؛ یکی پسر و یکی دختر، هابیل و قابیل نیز هر یک خواهری همزاد داشتند. آدم گفت: هر پسری با همزاد پسر دیگر ازدواج کند. قابیل گفت: خواهر همزاد من زیباتر است و من راضی نیستم هابیل با او ازدواج کند. قابیل زراعت داشت، و هابیل گوسفند دار بود، هابیل از بهترین آنچه داشت برای قربانی آورد و قابیل از بدترین جنس خود آورد، پس آتش قربانی هابیل را سوزانید که این نشانه قبولی آن بود و قربانی قابیل را نسوزانید، قابیل بدین سبب درباره هابیل حسد ورزید و به وی گفت: این قابل تحمّل نیست که هم قربانی تو قبول شود و هم با خواهر زیباتر من ازدواج کنی و من، هم قربانی ام قبول نشود و هم با خواهر نازیبای تو ازدواج کنم، من تو را خواهم کشت. 11 آن گاه شیخ طوسی که هم به تفسیر طبری رجوع کرده است و هم به منابع دیگر، در تفسیر آیه مزبور می نویسد: «و قال اکثر المفسرین و رواه ابوجعفر و غیره من المفسرین: إنّه ولد لکلّ واحد من قابیل و هابیل أخت توأم له، فأمر آدم کلّ واحد بتزویج أخت الآخر، و کانت أخت قابیل أحسن من الأخری فأرادها و حسد أخاه علیها، فقال آدم: قرّبا قرباناً فأیکما قبل قربانه فهی له، و کان قابیل صاحب زرع فعمد الی أخبث طعام، و عمد هابیل الی شاة سمینة و لبن وزبد، فصعدا به الجبل فأتت النار فأکلت قربان هابیل، و لم تتعرض لقربان قابیل، وکان آدم غائباً عنهما بمکّة، فقال قابیل لاعشتَ یا هابیل فی الدنیا و قد تقبّل قربانک و لم یتقبّل قربانی، و ترید أن تأخذ أختی الحسناء و آخذ اختک القبیحة، فقال له هابیل ماحکاه الله تعالی، فشدخه بحجر فقتله…»12 معلوم است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، زیرا هم آنچه آورده است همان چیزی است که در تفسیر طبری است، و هم عبارت «و غیره من المفسّرین» قرینه بر این مطلب است. سپس طبرسی در تفسیر آیه فوق می نویسد: «القصّة: قالوا: إنّ حوّاء امرأة آدم کانت تلد فی کلّ بطن غلاماً و جاریة، فولدت أول بطن قابیل و توأمته اقلیما و البطن الثانی هابیل و توأمته لبوذا….»13 و در دنباله سخن خود آنچه را که از تبیان نقل کردیم می آورد و ذیل آن می نویسد: «روی ذلک عن ابی جعفر الباقر علیه السلام و غیره من المفسرین» که طبرسی در اینجا نیز ابوجعفر در کلام شیخ طوسی را با ابوجعفر باقر علیه السلام اشتباه کرده است.
مورد پنجم
در آیه 88 نساء آمده است: «فما لکم فی المنافقین فئتین و الله أرکسهم بما کسبوا أتریدون أن تهدوا من أضلّ الله و من یضلل الله فلن تجد له سبیلاً» میان مفسران اختلاف است که این منافقان که مسلمانان اختلاف داشتند در اینکه به آنان حمله کنند یا نه، چه کسانی بودند؟ طبری پنج قول درباره آنان نقل می کند که شیخ طوسی در تبیان این اقوال را با تلخیص آورده است، قول اول اینکه آنان کسانی هستند که در جنگ احد از رسول خدا(ص) تخلف کردند و به مدینه برگشتند، قول دوم اینکه آنان قومی بودند که از مکه به مدینه آمده بودند و اظهار اسلام می کردند، سپس به مکه برگشتند و اظهار شرک کردند، آن گاه در یک سفر تجارتی که اموال مشرکان را به یمامه می بردند گروهی از مسلمانان قصد کردند به آنان حمله کنند و اموال شان را مصادره کنند به دلیل اینکه آنان مرتدند، و گروهی می گفتند: آنان مؤمن هستند و نباید مورد تعرّض واقع شوند، این آیه نازل شد که چرا شما درباره این منافقان گمراه دو گروه شده اید؟ قول دوم را طبری از مجاهد می آورد و آن را اختیار می کند. آن گاه شیخ طوسی در تبیان می نویسد: «و فیمن نزلت هذه الآیة قیل: فیه خمسة أقوال: أحدها قال قوم نزلت فی اختلاف أصحاب رسول الله(ص) فی الذین تخلّفوا عن رسول الله(ص) یوم أحد و انصرفوا الی المدینة و قالوا لرسول الله و اصحابه: «لو نعلم قتالاً لاتبعناکم» ذکر ذلک زید بن ثابت. و الثانی: قال مجاهد و ابوجعفر و الفرّاء: أنّها نزلت فی أختلاف کان بین أصحاب رسول الله(ص) فی قوم کانوا قدموا المدینة من مکّة و أظهروا للمسلمین أنّهم مسلمون، ثمّ رجعوا إلی مکّة لأنّهم استوخموا المدینة و أظهروا لهم الشرک، ثمّ سافروا ببضایع المشرکین الی الیمامة، فأراد المسلمون أن یأخذوهم و ما معهم فاختلفوا و قال قوم: لا نفعل ذلک لانّهم مؤمنون و قال آخرون: هم مرتدون، فأنزل الله فیهم الآیة.»14 روشن است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد ازابوجعفر علامت اختصاری علیه السلام(ع) را نوشته اند، به تصور اینکه مقصود از ابوجعفر،امام محمد باقر(ع) است. طبرسی در تفسیر آیه فوق می نویسد: «النزول: اختلفوا فیمن نزلت هذه الآیة فیه، فقیل: نزلت فی قوم قدموا المدینة من مکّة فأظهروا للمسلمین الاسلام ثمّ رجعوا الی مکّة لأنّهم استوخموا المدینة فأظهروا الشرک، ثمّ سافروا ببضایع المشرکین الی الیمامة، فأراد المسلمون أن یغزوهم، فاختلفوا، فقال بعضهم لا نفعل فإنّهم مؤمنون و قال آخرون إنّهم مشرکون فأنزل الله فیهم الآیة، عن مجاهد و الحسن و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام.»15 پیداست که در اینجا نیز ابوجعفر را که در سخن شیخ طوسی بوده است، طبرسی با ابوجعفر باقر(ع) اشتباه کرده است و در نتیجه حدیث خیالی دیگری منسوب به امام محمد باقر(ع) به وجود آمده است. ضمن آن که صاحب نور الثقلین همین عبارت مجمع البیان را در تفسیر سوره نساء با شماره 463 به عنوان حدیثی از امام باقر(ع) نقل می کند، و بدین گونه اشتباه از مجمع البیان به تفسیر نورالثقلین منتقل می شود.16 نیز صاحب المیزان عبارت مجمع البیان را در تفسیر آیه 88 نساء در بحث روایی به عنوان حدیث منقول ازامام محمدباقر(ع) نقل می کند17، و بدین صورت اشتباه مزبور به تفسیر المیزان نیز منتقل می شود. طبیعی است که اشتباه مزبور به ده ها کتاب دیگر نیز منتقل شود و همه آن را با اطمینان خاطر به عنوان حدیث منقول از امام محمد باقر(ع) تلقی کنند.
مورد ششم
در آیه 89 نساء درباره کافرانِ دو چهره ای که پیش تر در آیه 88 از آنان سخن رفت آمده است: «ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواء فلاتتخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی سبیل الله فإن تولّوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم و لاتتخذوا منهم ولیاً و لانصیراً» این آیه اعلام می دارد که اگر دورویان به مدینه مهد اسلام هجرت نکنند هرجا یافت شوند کشته می شوند. آن گاه در آیه 90 درباره آنان استثنایی آمده است: «الاّ الذین یصلون إلی قوم بینکم و بینهم میثاق…»؛ یعنی مگر کسانی که به قومی متصل شوند که میان شما و آنان پیمانی وجود دارد، که در این صورت در ردیف آنان که با شما پیمان دارند قرار می گیرند و از کشتن آنان خودداری می شود. میان مفسران درباره شأن نزول آیه 90 اختلاف است که میان چه کسانی با رسول الله(ص) پیمانی وجود داشت؟ طبری در تفسیر آیه آورده: کسانی که میان آنان با پیامبر(ص) عهد و میثاق بود هلال ابن عویمر اسلمی (سلمی) و قوم او هستند. آن گاه شیخ طوسی در تبیان می نویسد: «و قال ابوجعفر: قوله تعالی: «الی قوم بینکم و بینهم میثاق» قال: هو هلال بن عویمر السلمی واثق عن قومه ان لاتخیف یا محمد من اتاک و لانخیف من أتانا….»18 معلوم است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابوجعفر علامت علیه السلام(ع) گذارده اند. طبرسی نیز در تفسیر آیه نوشته است: «لمّا أمر الله تعالی المؤمنین بقتال الذین لایهاجرون عن بلاد الشرک و أن لایوالوهم، استثنی من جملتهم فقال: «إلاّ الذین یصلون إلی قوم بینکم و بینهم میثاق» معناه إلاّ من وصل من هؤلاء إلی قوم بینکم و بینهم موادعة و عهد، فدخلوا فیهم بالحلف أو الجوار، فحکمهم حکم اولئک فی حقن دمائهم، واختلف فی هؤلاء فالمروی عن أبی جعفر علیه السلام أنّه قال: المراد بقوله تعالی: «قوم بینکم و بینهم میثاق» هو هلال بن عویمر السلمی واثق عن قومه رسول الله(ص) فقال فی موادعته «علی أن لاتخیف یا محمد من أتاک و لانخیف من أتانا…»19 روشن است که طبرسی در اینجا از تبیان شیخ طوسی نقل و اقتباس کرده است، ولی باز ابوجعفر طبری در کلام شیخ را با ابوجعفر باقر(ع) اشتباه کرده است. آن گاه صاحب نورالثقلین همان را به عنوان حدیث منقول از امام محمدباقر(ع) نقل کرده است و حدیث یادشده به المیزان نیز راه یافته است.20
مورد هفتم
طبری در تفسیر آیه «ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاء عند ربّهم یرزقون»(آل عمران/169) درباره شأن نزول آیه از عده ای از مفسران نقل می کند که وقتی جماعتی از مسلمانان در جنگ احد شهید شدند این آیه درباره آنان نازل شد و به دنبال آن نقل دیگری می آورد که «هم قتلی بدر و أحد»؛ یعنی شأن نزول آیه مزبور، شهدای بدر و اُحد است. شیخ طوسی از اینکه بیشتر مفسران شأن نزول آیه مزبور را شهدای احد ذکر کرده اند برداشت کرده است که بیشتر مفسران گفته اند: این آیه مختص به شهدای احد است. و از نقل دیگری که طبری به دنبال آن آورده است که «هم قتلی بدر و أحد» برداشت کرده است که طبری و بسیاری از مفسران می خواهند بگویند: آیه مزبور شامل شهدای بدر و احد هر دو می شود. شیخ طوسی در این باره می نویسد: «و قال اکثر المفسرین: الآیة مختصة بقتلی أحد ،و قال أبوجعفر و کثیر من المفسرین: انّها تتناول قتلی بدر و أحد معاً.» 21 باید دانست آنچه شیخ طوسی در اینجا فرموده است خالی از مسامحه نیست، زیرا معنای سخن بیشتر مفسران که گفته اند این آیه درباره شهدای احد نازل شده است این نیست که آنان می گویند: آیه مزبور مختص به شهدای احد است، زیرا همه علما اتفاق دارند که شأن نزول آیه مخصِّص آیه نیست که آن را منحصر به مورد نزول کند، آیه مزبور عامّ است و شامل همه شهدا تا روز قیامت می شود. و نیزاینکه طبری به دنبال آن می گوید: بعضی گفته اند: «هم قتلی بدر و أحد» معنایش این نیست که طبری و مفسران دیگری نظر داده اند که آیه مزبور شامل شهدای بدر و احد هر دو می شود، بلکه طبری فقط از بعضی دیگر نقل کرده است که گفته اند: شأن نزول آیه شهدای بدر و احد است. اما شأن نزول آیه چه شهدای احد باشد و چه شهدای بدر واحد، آیه به عموم خود باقی است و مختص به گروه خاصی از شهدا نمی شود. به هر حال آنچه روشن است این است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابوجعفر، علامت علیه السلام(ع) را آورده اند به تصور اینکه مقصود امام محمد باقر(ع) است. طبرسی درتفسیر آیه می نویسد: «النزول: قیل: نزلت فی شهداء بدر و کانوا أربعة عشر رجلاً؛ ثمانیة من الأنصار و ستة من المهاجرین و قیل: نزلت فی شهداء أحد و کانوا سبعین رجلاً؛ أربعة من المهاجرین، حمزة بن عبدالمطلب و مصعب بن عمیر وعثمان بن شماس و عبدالله بن جحش و سائرهم من الأنصار، عن ابی مسعود و الربیع و قتادة و قال الباقر علیه السلام و کثیر من المفسرین: انّها تتناول قتلی بدر و أحد معاً… »22 طبرسی در ذیل کلامش عین عبارت شیخ طوسی را آورده است، فقط «و قال ابوجعفر» را تبدیل کرده است به «و قال الباقر علیه السلام» به تصور اینکه مقصود شیخ ازابوجعفر امام باقر(ع) است در حالی که چنین نیست، و بدین گونه یک حدیث بی پایه دیگر منسوب به امام محمدباقر(ع) پدید آمده است. سپس صاحب نورالثقلین که از این اشتباه آگاه نبوده است در تفسیر سوره آل عمران عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث ا مام محمد باقر(ع) با شماره 432 آورده است. و نیز صاحب تفسیر المیزان در بحث روایی عبارت مجمع البیان را به عنوان روایت منقول از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است.23 شگفت اینکه چگونه مرحوم طبرسی از لحن و اسلوب عبارت شیخ که نوشته است قال ابوجعفر و کثیر من المفسرین… پی نبرده است که این ابوجعفر از مفسران شناخته شده است و نمی تواند امام محمدباقر(ع) باشد؟ و توجه نکرده که علمای امامیه به خاطر احترام خاصی که برای ائمه(ع) قائلند هرگز نام امام معصوم را در ردیف مفسران و مورخان ذکر نمی کنند و شیخ طوسی از هر عالم امامی دیگری سزاوارتر است که نام امام معصوم را در ردیف نام مفسّران نیاورد و با تغییر لحن و اسلوب، نام او را به طور مستقل و با احترام خاص ذکر کند. شاید این مطلب به ذهن او خطور می کرده است، ولی تصورش این بوده است که شیخ طوسی برای مماشات با عامه مردم امام معصوم را در ردیف مفسران آورده است تا او را متهم به افراط و غلوّ درباره ائمه(ع) نکنند.
مورد هشتم
درآیه 135 سوره نساء آمده است: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی أنفسکم أو الوالدین و الأقربین إن یکن غنیاً أو فقیراً فالله أولی بهما فلاتتّبعوا الهوی أن تعدلوا و إن تلووا أو تعرضوا فإنّ الله کان بما تعملون خبیراً» میان مفسران اختلاف است که آیا خطاب «و إن تلووا أو تعرضوا» در آیه به حکّام است که نباید در حکم خود به ناحق عمل کنند یا از حکم کردن خودداری نمایند، و یا خطاب به شاهدان است که نباید در شهادت دادن خود حق را نادیده بگیرند یا از شهادت دادن خودداری کنند؟ طبری در تفسیر آیه از ابن عباس و مجاهد و ابن زید و ضحّاک نقل می کند که گفته اند: «و إن تلووا» یعنی اگر شهادت را تبدیل و تحریف کنید و «أو تعرضوا» یعنی کتمان شهادت نمایید، و خود طبری همین قول را اختیار می کند و می گوید: معنای آیه این است که اگر قیام به شهادت را دفع کنید و آن را تغییر دهید و تبدیل کنید یا از آن اعراض نمایید و اصلاً شهادت ندهید، بی شک خدا از آنچه انجام می دهید آگاه است و سزای مناسب به شما می دهد. آن گاه شیخ طوسی دراین باره می نویسد: «و قال آخرون: معناه و إن تلووا أیها الشهداء فی شهادتکم فتحرّفوه فلاتقیموها أو تعرضوا عنها فتترکوها. ذهب الیه ابن عباس و مجاهد، و قال مجاهد: معنی تلووا: تبدّلوا الشهادة. أو تعرضوا: ای تکتموها، و هو قول أبی جعفر و به قال ابن زید و الضحاک.»24 در اینجا نیز در تبیان چاپ بیروت بعد از ابی جعفر علامت(ع) را آورده اند. طبرسی در تفسیر آیه می نویسد: «و قیل معناه إن تلووا أی تبدّلوا الشهادة أو تعرضوا أی تکتموها. عن ابن زید و الضحاک و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام.» 25 طبرسی که سخنش اقتباسی از کلام شیخ طوسی است دراینجا نیز ابوجعفر طبری را در کلام شیخ با ابوجعفرباقر(ع) اشتباه کرده است و این حدیث بی پایه به نورالثقلین و المیزان نیز راه یافته است. 26
مورد نهم
طبری در تفسیر آیه 102 توبه «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم» چند قول درباره این گروه [که عمل خوب و بد هر دو داشتند و امید می رفت خدا آنان را ببخشد] آورده است: قول اول اینکه آنان جماعتی 7 نفره یا 8نفره یا 10 نفره از اهل مدینه بودند که ابولبابه یکی از آنان بود و گناهشان تخلّف از رسول خدا(ص) در جنگ تبوک بود. قول دوم اینکه آیه فقط درباره ابولبابه است وگناهش تخلف از جنگ تبوک بود. قول سوم اینکه آیه فقط درباره ابولبابه است، و گناهش این بود که در جنگ بنی قریظه به یهودیان گفت: اگر تسلیم گردید کشته می شوید و اشاره به حلق خود کرد. قول چهارم اینکه این گروه اهل مدینه نبودند، بلکه از اعراب صحرانشین بودند. خود طبری این را اختیار می کند که آیه درباره عده ای از اهل مدینه است که ابولبابه یکی از آنان بود. آن گاه شیخ طوسی در تفسیر آیه می نویسد: «روی عن ابن عباس انّه قال: نزلت هذه الآیة فی عشرة انفس تخلّفوا عن غزوة تبوک، فیهم ابولبابه، فربط سبعة منهم أنفسهم إلی سواری المسجد الی أن قبلت توبتهم. و قیل کانوا سبعة منهم أبولبابه. و قال أبوجعفر: نزلت فی أبی لبابة و لم یذکر غیره، و کان سبب نزولها فیه ما جری منه فی غزوة بنی قریظة و به قال مجاهد. و قال الزهری: نزلت فی أبی لبابة خاصّة حین تأخر عن تبوک…»27 باید دانست اینکه شیخ طوسی نوشته است: و قال ابوجعفر: نزلت فی ابی لبابة… تا آخر، ابوجعفر طبری این مطلب را به عنوان قول خودش نیاورده است، بلکه به عنوان یک قول در مقابل سه قول دیگر آورده و آن را ازمجاهد نقل کرده است، ولی ظاهر عبارت شیخ این است که این قول خود طبری است که باید گفت: در عبارت شیخ مسامحه وجود دارد. سپس طبرسی در تفسیر آیه شأن نزول آن می نویسد: «و روی عن ابی جعفر الباقر علیه السلام انها نزلت فی ابی لبابة و لم یذکر غیره معه و سبب نزولها فیه ماجری منه فی بنی قریظة حین قال: إن نزلتم علی حکمه فهو الذبح و به قال مجاهد.»28 طبرسی در اینجا از عبارات شیخ طوسی در تبیان اقتباس کرده است؛ با این توهم که شیخ این مطلب را از امام محمد باقر(ع) نقل می کند، در حالی که آنچه را شیخ در اینجا آورده از تفسیر طبری گرفته است. این نقل نیز به نورالثقلین و المیزان راه یافته است. 29
مورد دهم
طبری در تفسیر آیه «إنّ الذین فرّقوا بینهم و کانوا شیعاً لست منهم فی شیء…»(انعام/159) درباره کسانی که در دینشان تفرقه ایجاد کردند و در آیه آمده چند قول نقل کرده است: قول اول اینکه مقصود یهود هستند و این قول مجاهد است. قول دوم اینکه مقصود یهود و نصاری هستند و این قول قتاده و سُدّی و ضحّاک است. قول سوم اینکه مقصود اهل بدعت و ضلالت از این امت هستند و این را از ابوهریره نقل کرده است. طبری خود اظهار می کند که این آیه همه گروه هایی را که در دینشان تفرقه ایجاد کردند، مانند مشرک و وثنی و یهودی و نصرانی و متحنّفی که در دین بدعت بگذارد شامل می شود و ویژه گروه خاصی نیست. آن گاه شیخ طوسی در تبیان این سه قول را که طبری آورده است می آورد و قول دیگری را ازحسن بصری اضافه می کند که مقصود آیه همه مشرکان هستند. ولی شیخ در اینجا قول منقول از ابوهریره را به عنوان مختار ابوجعفر آورده و آن را قول چهارم قرارداده است، شیخ دراین باره می نویسد: «الرابع: قال ابوجعفر: هم أهل الضلالة والبدع من هذه الأمة، و هو قول ابی هریرة و المروی عن عایشه.» 30 شگفت آن که شیخ طوسی برخلاف واقع نقل ابوهریره را به عنوان قول مختار ابوجعفر طبری آورده است با اینکه چنین نیست. عین عبارت طبری را با اینکه عربی مازندرانی است در اینجا می آوریم تا حقیقت قضیه روشن شود. طبری می نویسد: «والصواب من القول فی ذلک عندی أن یقال: إنّ الله أخبر نبیه(ص) أنّه برئ ممّن فارق دینه الحق و فرّقه وکانوا فرقاً فیه و أحزاباً شیعاً، و انّه لیس منهم و لاهم منه لانّ دینه الذی بعثه الله به هو الاسلام دین ابراهیم الحنیفیة کما قال له ربّه، و أمره أن یقول: «قل انّنی هدانی ربّی الی صراط مستقیم دیناً قیماً ملّة ابراهیم حنیفاً و ماکان من المشرکین»، فکان من فارق دینه الذی بعث به صلی الله علیه و سلّم من مشرک و وثنی و یهودی و نصرانی و متحنف مبتدع قد ابتدع فی الدّین ما ضلّ به عن الصراط المستقیم و الدین القیم ملّة ابراهیم المسلم، فهو برئ من محمد(ص) و محمد منه بریء، و هو داخل فی عموم قوله: "إن الذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعاً لست منهم فی شیء".»31 می بینیم که عبارت طبری صریح است در اینکه این آیه شامل همه گروه هایی می شود که در دینشان تفرقه ایجاد کرده اند و مختص به این امّت نیست، در حالی که آنچه از ابوهریره نقل شده این است که آیه مختص به اهل ضلالت و بدعت از این امت است، پس چگونه شیخ طوسی بر خلاف گفته صریح طبری می نویسد: «قال ابوجعفر: هم اهل الضلالة و البدع من هذه الامّة و هو قول ابی هریرة!» با اینکه این عبارت طبری پیش چشم شیخ طوسی بوده است، چگونه مورد غفلت او واقع شده است؟ ! و این هشداری است به اهل علم که در نقل قول ها بلکه در همه مسائل، به نوشته های دیگران صد درصد اعتماد نکنند، بلکه با دقت و کنجکاوی به منابع اصلی رجوع کنند تا حقیقت را دریابند. به هر حال معلوم است که مقصود شیخ طوسی از ابوجفعر، ابوجعفرطبری است، هر چند در تبیان چاپ بیروت بعد از ابوجعفر علامت علیه السلام (ع) را نوشته اند، به توهم اینکه مقصود از ابوجفعر امام باقر(ع) است که این توهم به دیگران نیز سرایت کرده است. سپس طبرسی که در این پندار نادرست شریک است، در تفسیر این آیه با اقتباس از تبیان شیخ طوسی می نویسد: «اختلف فی المعنیین بهذه الآیة علی أقوال: أحدها أنّهم الکفّار و أصناف المشرکین، عن السدّی والحسن…، و ثانیها أنّهم الیهود و النصاری لأنّهم یکفّر بعضهم بعضاً عن قتادة، و ثالثها انّهم أهل الضلالة و أصحاب الشبهات و البدع من هذه الأمة، رواه أبوهریرة و عایشة مرفوعاً و هی المروی عن الباقر علیه السلام. جعلوا دین الله أدیاناً لإکفار بعضهم بعضاً و صاروا أحزاباً و فرقاً.» 32 در اینجا طبرسی قول منقول از ابوهریره را که شیخ طوسی اشتباهاً به ابوجعفر طبری نسبت می دهد قول مروی از امام محمدباقر(ع) به حساب می آورد و آن را حدیث امام معصوم تلقی می کند. و صاحب تفسیر نورالثقلین نیز در تفسیر سوره انعام عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام محمد باقر(ع) با شماره 63 نقل کرده است.33
مورد یازدهم
طبری در تفسیرآیه «إنّ شرّ الدّواب عندالله الصمّ البکم الذین لایعقلون»(انفال/22) می گوید: «اختلاف شده است که مقصود آیه چه کسانند؟ بعضی گفته اند: مقصود آیه گروهی از مشرکانند، آن گاه از ابن عباس نقل می کند که گفته است: آنان گروهی از بنی عبدالدار بودند [بنی عبدالدار یک تیره از کفّار قریش در مکه بودند] سپس می گوید: قول دیگر این است که مقصود آیه منافقان هستند.» پس از آن می نویسد: «قول مختار این است که مقصود آیه مشرکان قریش هستند، زیرا آیه در سیاق خبر و گزارش حال آنان است.» 34 باید دانست به فرض اینکه این آیه درباره بنی عبدالدار که تیره ای از کفّار قریش در مکه بودند نازل شده باشد این موجب نمی شود که آیه منحصر به این گروه باشد، زیرا لفظ آیه عام است و همه افرادی را که دارای وصف مذکور در آیه باشند تا قیامت شامل می شود. آن گاه شیخ طوسی در تبیان می نویسد: «و قال أبوجعفر: نزلت الآیة فی بنی عبد الدار، لم یکن أسلم منهم غیرمصعب بن عمیر و حلیف لهم یقال له: سویبط. و قیل: نزلت الآیة فی النضربن الحارث بن کلدة من بنی عبدالدار بن قصی.» 35 سپس طبرسی در تفسیر آیه نوشته است: «و قال الباقر علیه السلام: نزلت الآیة فی النضربن الحارث بن کلدة من بنی عبدالدار بن قصی.»36 پیداست که طبرسی مطلب را از تبیان گرفته ولی چون تصور کرده است مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر امام محمدباقر است ابوجعفر را تبدیل کرده است: به «الباقر» و بعد از آن علیه السلام را آورده است. علاوه بر این آنچه را که در تبیان است درست نقل نکرده است، زیرا در تبیان دو قول نقل شده است: یکی قول ابوجعفر که او گفته است: نزلت الآیة فی بنی عبدالدار و دیگری مقول قیل که قائلش مجهول است و گفته است: نزلت الآیة فی النضربن الحارث بن کلدة من بنی عبدالدار بن قصّی و مرحوم طبرسی اشتباهاً قول قیل را مقول ابوجعفر قرار داده است که شاید ناشی از خطا در دید چشم است که هنگام نوشتن، بخش اول از نوشته تبیان از چشم او پنهان مانده و از قلم افتاده است. این اشتباه به تفسیر المیزان نیز منتقل شده است.37
مورد دوازدهم
طبری در تفسیر آیه «للفقراء الذین أحصروا فی سبیل الله لایستطیعون ضرباً فی الأرض…»(بقره/273) از سدّی و مجاهد نقل می کند که مقصود از فقرای یادشده در آیه فقرای مهاجرین هستند که به مدینه آمده بودند. آن گاه شیخ طوسی در تبیان بعد از آن که با اعتماد به تفسیر طبری قول سدّی و مجاهد را همان گونه که در تفسیر طبری است آورده می نویسد: «و قال ابوجعفر: نزلت فی اصحاب الصّفّة.» 38 در اینجا شیخ آنچه را که طبری از سُدّی و مجاهد آورده تفسیر کرده است که مقصود از فقرای مهاجرین اصحاب صفه اند و این تفسیر در حقیقت از خود شیخ است، ولی چون محتوای آنچه طبری نقل کرده این است که مقصود از فقرای مهاجرین اصحاب صفه اند این تفسیر را به طبری نسبت داده است و این گونه مسامحه در سخنان علما فراوان دیده می شود. باید دانست به فرض اینکه مورد نزول آیه فقرای مهاجرین و اصحاب صفّه باشد این موجب نمی شود که آیه منحصر به آنان شود، زیرا لفظ آیه عامّ است و تا قیامت شامل همه فقرایی که دارای صفات یادشده در آیه باشند می شود. سپس طبرسی در شأن نزول آیه مزبور می نویسد: «النزول: قال ابوجعفر علیه السلام: نزلت فی أصحاب الصفّة، و کذلک رواه الکلبی عن ابن عباس… »39 تصور طبرسی این بوده که مقصود از ابوجعفر در کلام شیخ طوسی امام باقر(ع) است، از این رو با اطمینان خاطر بعد از ابوجعفر، عبارت علیه السلام را آورده است. و صاحب نور الثقلین نیز در تفسیر سوره بقره عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام باقر(ع) با شماره 1149 نقل کرده است40، و اگر در تفسیر این آیه حدیثی از امام محمد باقر(ع) در منابع روایی بود مؤلف نورالثقلین با تتبّع بسیار وسیعی که در روایات دارد آن را می آورد و می بینیم که او در منابع روایی چیزی جز آنچه در مجمع البیان آمده نیافته است.
مورد سیزدهم
طبرسی در تفسیر آیه «و إذ قالت الملائکة یامریم إنّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین»(آل عمران/42) از ابن جریج نقل می کند: این آیه که می گوید: ای مریم! خدا تو را بر زنان عالمین برگزید و برتری داد، مقصودش برتری دادن مریم بر زنان عالمین در آن زمان بود، و خود طبری نیز در تفسیر آیه می گوید: «یعنی اختارک علی نساء العالمین فی زمانک»؛ یعنی ای مریم! خدا تو را بر زنان عالمین زمان خودت برگزید و برتری داد. آن گاه شیخ طوسی دراین باره می نویسد: «و قوله: «اصطفاک علی نساء العالمین» یحتمل وجهین: قال الحسن و ابن جریج: علی عالمی زمانها، و هو قول أبی جعفر.»41 طبرسی در تفسیر آیه می نویسد: ««واصطفاک علی نساء العالمین» ای علی نساء زمانک،لأنّ فاطمة بنت رسول الله(ص) سیدة نساءالعالمین و هو قول أبی جعفر علیه السلام. »42 طبرسی تصور کرده است که مقصود از ابوجعفر در کلام شیخ طوسی امام محمد باقر(ع) است و ازاین رو بعد از ابوجعفر عبارت علیه السلام را آورده است. و صاحب تفسیر نورالثقلین نیز عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام محمد باقر(ع) با شماره 129 آورده است.43
مورد چهاردهم
طبری در تفسیر آیه «ام یحسدون ألناس علی ماآتاهم الله من فضله…»(نساء/54) می نویسد: «مفسران اختلاف کرده اند که آیا در این آیه مقصود ازناس که یهود درباره شان حسد می ورزیدند کیست؟ سپس از عکرمه و سُدّی و ابن عباس و مجاهد و ضحّاک نقل می کند که آنان گفته اند: مقصود ازناس در این آیه محمد(ص) است، و از قتاده نقل می کند که مقصود از ناس عرب است. آن گاه خود طبری اظهار نظر می کند که در آیات قبل [یعنی آیه 51 و 52 و 53] خداوند از یهود که می گفتند: مشرکان از محمد و اصحابش هدایت یافته ترند نکوهش کرده است، و آنان با علم به اینکه در سخن خود دروغ می گویند چنین می گفتند، بنابراین آیه «أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله» که در سیاق آیات قبل از آن قرار دارد طبعاً هماهنگ با آن آیات است و از حسد ورزیدن یهود درباره محمد و اصحابش سخن می گوید، و این تفسیر ترجیح دارد بر تفسیری که می گوید: مقصود از ناس نژاد عرب است.» 44 سپس شیخ طوسی در تبیان در تفسیر آیه مزبور با اقتباس از تفسیر طبری می نویسد: «المعنی بقوله: «أم یحسدون الناس» قیل: فیه ثلاثة أقوال: أحدها: قال ابن عباس و مجاهد و الضحاک و السدّی و عکرمة إنّه النّبی، و هو قول أبی جعفر، وزاد فیه: و آله، الثانی، قال قتادة: هم العرب محمد و اصحابه [الذین هم محمد و اصحابه خ ل].» 45 در سخن شیخ طوسی در اینجا دو مسامحه وجود دارد: یکی اینکه اول می گوید: در این مسئله سه قول است ولی دو قول نقل می کند، نه سه قول، و دیگر اینکه می گوید: و زاد فیه: و آله، یعنی ابوجعفر طبری آل را نیز به محمد افزوده است، در حالی که طبری اصحاب را افزوده ست نه آل را. پس در سخن شیخ طوسی از روی مسامحه آل به جای اصحاب آمده است، و شاید در نسخه خطی که از تفسیر طبری نزد شیخ بوده و آله وجود داشته و پس از آن که تفسیر طبری چاپ شده به جای و آله، و اصحابه نوشته شده است. به هر حال واضح است که مقصود شیخ از ابوجعفر، ابوجعفرطبری است. طبرسی در تفسیر آیه می نویسد: «و اختلف فی معنی الناس هنا علی أقوال: فقیل: أراد به النبی(ص) حسدوه علی ما آتاه الله من فضله من النبوة و إباحة تسعة نسوة و میله الیهنّ و قالوا: لوکان نبیاً لشغلته النبوة عن ذلک… و ثانیها انّ المراد بالناس النبی (ص) و آله، عن أبی جعفر(ع)…» 46 روشن است که آنچه طبرسی در «ثانیها» آورده اقتباسی است از تبیان و تصور طبرسی این بوده است که مقصود شیخ طوسی از ابی جعفر امام باقر(ع) است و از این رو آن را حدیث امام(ع) تلقی کرده و حدیث بی پایه دیگری پدید آمده است، و همین حدیث در نورالثقلین نیز با شماره 307 از مجمع البیان نقل شده است.
مورد پانزدهم
طبری در تفسیر آیه «یا ایها الذین آمنوا خذوا حذرکم فانفروا ثبات أو انفروا جمیعاً»(نساء/71) نوشته است: «خذوا حذرکم: خذوا جنّتکم و أسلحتکم التی تتقون بها من عدوّکم لغزوهم و حربهم…»47 چنان که می بینیم طبری حذر را به معنای اسلحه تفسیر کرده است. آن گاه شیخ طوسی در تفسیر آیه در تبیان می نویسد: «و قیل فی معناه قولان: أحدهما قال ابوجعفر و غیره: خذوا سلاحکم و یسمّی السلاح حذراً…» 48 شیخ می فرماید: ابوجعفر طبری و غیر او از مفسرین گفته اند: حذر به معنای اسلحه است و باید دانست که در جوّ تفسیر و مفسران، ابوجعفر مطلق، ابوجعفر طبری است، زیرا او شخصیتی برجسته و مورد توجه همه مفسرانی است که پس ار وی آمده اند. کسی که در تبیان شیخ طوسی دقت کند در می یابد که شیخ عنایت خاصی به تفسیر طبری دارد و در بسیاری از موارد در تفسیر آیات فقط گفته های طبری را با تلخیص می آورد بدون اینکه نـام طبری را بیاورد. در اینجـا که شیخ می گوید: ابوجعفـر و غیر او حذر را به معنای اسلحه تفسیر کرده اند نام ابوجعفر طبری را ذکر می کند، چون او شاخص ترین فرد از مفسران است و نام مفسران دیگر را نمی آورد و بالفظ غیره به مفسران دیگر اشاره می کند. به هر حال تردیدی نیست که مقصود شیخ از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت مانند موارد پیشین، پس از ابوجعفر علامت علیه السلام(ع) را آورده به توهم اینکه مقصود شیخ از ابوجعفر، امام باقر(ع) است. سپس طبرسی در مجمع البیان با اقتباس از تبیان می نویسد: «قیل فیه قولان… و الثانی أنّ معناه خذوا أسلحتکم، سمّی الاسلحة حذراً… و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام و غیره…»49 صاحب نورالثقلین نیز چنین پنداشته که حدیث امام باقر(ع) است، چنان که صاحب المیزان نیز در تفسیر آیه مزبور عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام محمد باقر(ع) ذکر کرده است، و بدین صورت، اشتباه از مجمع البیان به تفسیر نورالثقلین و المیزان منتقل شده است.50
مورد شانزدهم
طبری در تفسیر آیه 167 اعراف «و اذ تأذّن ربّک لیبعثنّ علیهم الی یوم القیامة من یسومهم سوء العذاب» از ابن عباس و قتادة و سعید بن جبیر و سدّی نقل می کند که مقصود از کسانی که خدا بر ضدّ یهود بر می انگیزد که تا روز قیامت عذاب سخت را بر آنان تحمیل کنند پیامبر(ص) و امت او هستند که یهود را مغلوب می کنند و از آنان جزیه می گیرند (تفسیر طبری، ذیل آیه مزبور). لحن طبری در اینجا طوری است که می فهماند آنچه او از مفسّران یاد شده آورده است قول خود او نیز هست، از این رو شیخ طوسی با اقتباس از تفسیر طبری می نویسد: «قال ابوجعفر و ابن عباس و قتادة و سعید بن جبیر و الحسن أراد به امة محمد(ص) یأخذون منهم الجزیة.» 51 دراینجا شیخ طوسی آنچه را طبری در تفسیر آیه آورده خلاصه کرده و حسن بصری را نیز در ردیف مفسرانی که طبری نام برده آورده است که آن را از منبع دیگری غیر از تفسیر طبری گرفته یا حسن بصری را اشتباهاً به جای سدّی نوشته است. بدیهی است اینکه در اینجا کسانی بر یهود مسلّط می شوند و در آیه به آنان اشاره شده با امت اسلام تطبیق گشته است منافات ندارد با آنچه در تفسیر ابن کثیر آمده که قبل از امّت اسلام یونانی ها و کلدانی ها و سپس نصارا بر یهود مسلّط شدند و عذابشان دادند. روشن است که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت پس از ابوجعفر علامت علیه السلام را آورده اند، به تصور اینکه مقصود از ابوجعفر امام محمد باقر(ع) است. آن گاه طبرسی در مجمع البیان با اقتباس از تبیان در تفسیر آیه مزبور می نویسد: «لیبعثنّ علیهم… الی یوم القیامة من یسومهم سوء العذاب» أی من یذیقهم و یولیهم شدة العذاب بالقتل و أخذ الجزیة منهم، و المعنی به امّة محمد(ص) عند جمیع المفسرین، و هو المروی عن أبی جعفرعلیه السلام.» 52 طبرسی به جای ذکر نام ابن عباس و قتاده و سعید بن جبیر و حسن نوشته است: عند جمیع المفسرین و چون تصور کرده است مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر امام باقر(ع) است تعبیر قال ابوجعفر را که شیخ طوسی به کار برده به و هو المروی عن ابی جعفرعلیه السلام تبدیل کرده که خواننده آن را حدیث امام باقر(ع) می پندارد، و بدین گونه یک حدیث خیالی دیگر منسوب به امام محمدباقر(ع) پدید آمده است! و صاحب تفسیر نورالثقلین نیز عبارت مجمع البیان را در تفسیر سوره اعراف به شماره 335 به عنوان حدیث امام باقر(ع) آورده و بدین صورت اشتباه از مجمع البیان به تفسیر نورالثقلین منتقل شده است.53
مورد هفدهم
طبری در تفسیر آیه 9 انفال «إذ تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنّی ممدّکم بألف من الملائکة مردفین» از عمربن الخطاب، ابن عباس و سدّی و ابی صالح نقل می کند که گفته اند: اینکه در این آیه آمده است: شما در جنگ بدر به درگاه خدا استغاثه و دعا کردید، آن کس که به درگاه خدا استغاثه و دعا کرد و نصرت خدا را درخواست نمود رسول اکرم(ص) بود.54 لحن طبری دراینجا به گونه ای است که آنچه از عمر و ابن عباس و سدّی و ابوصالح در مورد دعای پیامبر(ص) در جنگ بدر نقل کرده مورد قبول او است و از این رو شیخ طوسی آن را قول طبری شمرده و با اقتباس از تفسیر طبری می نویسد: «أخبرالله تعالی عن حال أهل بدر أنّهم لقلّة عددهم استغاثوا بالله و التجأوا الیه فأمدّهم الله بألف من الملائکة مردفین، رحمة لهم و رأفة بهم، و هو قول ابن عباس و قال: الداعی کان رسول الله(ص) و هو قول أبی جعفر و السدّی و أبی صالح و هو المروی عن عمربن الخطاب.» 55 پیداست که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفرطبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابی جعفر عبارت علیه السلام را آورده اند به توهم اینکه مقصود شیخ از ابی جعفر، امام باقر(ع) است. آن گاه طبرسی در مجمع البیان در شأن نزول آیه می نویسد: «… و قیل: إنّ النّبی(ص) لمّا نظر الی کثرة عدد المشرکین و قلّة عدد المسلمین استقبل القبلة و قال: اللهم أنجز لی ما وعدتنی، اللهم أن تهلک هذه العصابة لاتعبد فی الأرض، فمازال یهتف ربّه مادّاً یدیه حتی سقط ردائه عن منکبیه فأنزل الله «إذ تستغیثون ربّکم» الآیة، عن عمر بن الخطاب و السدّی و ابی صالح و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام.»56 این عبارت طبرسی که می گوید: عن عمربن الخطاب و السدّی و ابی صالح و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام اقتباس از بیان شیخ طوسی است، ولی چون او تصور کرده است که مقصود شیخ از ابی جعفر، امام باقر(ع) است عبارت و هو قول ابی جعفر را که شیخ به کار برده تبدیل کرده است به: «و هو المروی عن ابی جعفر علیه السلام» و بدین صورت یک حدیث خیالی دیگر منسوب به امام محمدباقر(ع) به وجود آمده است! و صاحب تفسیر نورالثقلین عبارت مجمع البیان را در تفسیر سوره انفال به شماره 29 به عنوان حدیث امام محمدباقر(ع) آورده است.57 و نیز صاحب تفسیر المیزان در تفسیر آیه 9 انفال در بحث روایی عبارت مجمع البیان را به عنوان روایت منقول از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است58. و بدین گونه اشتباه از مجمع البیان به نورالثقلین و المیزان منتقل شده است که اهل مطالعه این دو کتاب باید متوجه این مسئله باشند.
مورد هیجدهم
طبری در تفسیر آیه 62 انفال «… هو الذی أیدک بنصره و بالمؤمنین» می گوید: مقصود از مؤمنین در این آیه انصار هستند، و برای تأیید قول خود می گوید: سدّی نیز گفته است: مقصود از مؤمنین در این آیه انصارند. آن گاه شیخ طوسی در تبیان با توجه به آنچه در تفسیر طبری آمده است در تفسیر آیه مزبور می نویسد: «و المراد بالمؤمنین الأنصار… و هذا قول ابی جعفر و السدّی و بشربن ثابت الأنصاری و ابن اسحاق.»59 شیخ طوسی دراینجا قول ابوجعفر و سدّی را از تفسیر طبری گرفته و قول بشربن ثابت انصاری و ابن اسحاق را از منابع دیگر. و اینکه نام ابی جعفر و سدّی و بشربن ثابت انصاری و ابن اسحاق را در یک نسق و در ردیف هم آورده است معلوم می شود که مقصود او از ابی جعفر، طبری است، علاوه بر اینکه مطلبی که در اینجا نقل کرده است در تفسیر طبری که از منابع مورد مراجعه شیخ طوسی بوده موجود است. به هر حال شکی نیست که مقصود شیخ طوسی از ابی جعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابی جعفر عبارت علیه السلام را آورده اند به توهم اینکه مقصود شیخ از ابی جعفر، امام باقر(ع) است. سپس طبرسی در مجمع البیان در تفسیر آیه مزبور با اقتباس از تبیان شیخ طوسی می نویسد: «هو الذی أیدک بنصره وبالمؤمنین» أی هو الذی قوّاک بالنصر من عنده و ایدک بالمؤمنین الذین ینصرونک من أعدائک «و ألّف بین قلوبهم» و أراد بالمؤمنین الأنصار و هم الأوس و الخزرج، عن ابی جعفر علیه السلام و السدّی و أکثر المفسّرین.»60 تصور مرحوم طبرسی این بوده است که مقصود شیخ طوسی ازابی جعفر امام باقر(ع) است و از این رو بعد از ابی جعفر عبارت علیه السلام را آورده، و بدین گونه حدیث خیالی دیگری منسوب به امام باقر(ع) پدید آمده است. صاحب تفسیر نورالثقلین نیز در تفسیر سوره انفال عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام باقر(ع) با شماره 146 آورده 61 و بدین صورت اشتباه از مجمع البیان به نورالثقلین منتقل شده است. باید دانست اینکه مفسران گفته اند: مقصود از مؤمنین در آیه 62 انفال، انصار مدینه اند، معنایش این است که مؤمنین یادشده در آیه فقط انصار هستند، ولی باید گفت انصار بعضی از مصادیق آن هستند و مصادیق دیگری نیز برای آن وجود دارد.
مورد نوزدهم
طبری در تفسیر آیه 57 سوره توبه «لویجدون ملجأً او مغارات أو مدخلاً لولّوا إلیه و هم یجمحون» از ابن عباس نقل می کند که «مدّخل» در این آیه به معنای سَرَب است، [سَرَب به معنای پناهگاه زیرزمینی وراه زیرزمینی آمده است]. طبری نیز مدّخل را به معنای سَرَب تفسیر کرده است. (تفسیر طبری در شرح آیه 57 سوره توبه) آن گاه شیخ طوسی در تبیان در تفسیر آیه 57 توبه با اقتباس از تفسیر طبری می نویسد: «و قال ابن عباس ابوجعفر و الفرّاء: المدّخل: الاسراب فی الارض.»62 پیداست که مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی طبرسی در مجمع البیان در تفسیر آیه مزبور درباره معنای «مدّخل» با اقتباس از تبیان می نویسد: «إسراباً فی الأرض، عن ابن عباس و ابی جعفر علیه السلام.»63 طبرسی تصور کرده است مقصود شیخ طوسی از ابوجعفر امام باقر(ع) است و از این رو آن را حدیث امام معصوم تلقی کرده است، و بدین صورت حدیث خیالی دیگری منسوب به امام محمدباقر(ع) پدید آمده است! صاحب نورالثقلین نیز عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام باقر(ع) با شماره 186 آورده است. و نیز صاحب تفسیر المیزان در تفسیر آیه مزبور در بحث روایی عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام باقر(ع) نقل کرده است 64 و بدینگونه اشتباه از مجمع البیان به تفسیر نورالثقلین و المیزان منتقل شده است.
مورد بیستم
طبری در تفسیر آیه 203 سوره بقره: «و اذکروا الله فی أیام معدودات» که مربوط به حجّ است می گوید: مقصود از ایام معدودات ایام تشریق است [یعنی روزهای 11 تا 13 ذی الحجّة] و خدا دستور داده است که در این روزهای شمرده شده با گفتن تکبیر بعد از نمازها و هنگام زدن هر ریگی که در رمی جمار می زنید خدا را با تعظیم یاد کنید. سپس از ابن عباس و عطاء و مجاهد و ابراهیم و حسن بصری و اسماعیل بن ابی خالد و قتاده و سدّی و ربیع بن انس و مالک و ضحّاک و ابن زید نقل می کند که گفته اند: مقصود از ایام تشریق ایام ذکر خداست. آن گاه می گوید: این ذکر خدا که در «و اذکروا الله فی أیام معدودات» در بقره آمده است با ذکری که در آیه 28 حجّ آمده است: «…و یذکروا اسم الله فی أیام معلومات علی ما رزقهم من بهیمة الأنعام» فرق دارد، زیرا ذکر در آیه بقره مطلق است، ولی در آیه حج مطلق نیست، بلکه بردن نام خدا هنگام ذبح یا نحر چهارپایانی که برای قربانی آورده اند مقصود است. بنابراین، ایام معدودات که در آیه 203 بقره آمده است با ایام معلومات در آیه 28 حج یکی نیست. (تفسیر طبری در شرح آیه 203 سوره بقره) [قابل ذکر است که در آیه حجّ و یذکروا اسم الله آمده، ولی آیه بقره لفظ اسم را ندارد، چون آیه حج بردن اسم خدا را هنگام قربانی کردن گوشزد می کند]. آن گاه شیخ طوسی در تبیان با اقتباس از تفسیر طبری در تفسیر آیه 28 حجّ می نویسد: «و یذکروا اسم الله فی أیام معلومات، قال الحسن و قتادة: الأیام المعلومات عشر من ذی الحجة و الأیام المعدودات أیام التشریق (مقصود ایام معدودات در آیه 203 بقره است] و قال ابوجعفر: الأیام المعلومات أیام التشریق و المعدودات العشر، لانّ الذکر الّذی هو التکبیر فی أیام التشریق، و انّما قیل لهذه الایام: معدودات لقلّتها.»65 اینجا درعبارت تبیان که قول طبری را نقل می کند اشتباهی هست که باید در کتابت یا چاپ رخ داده باشد و آن این است که به جای المعدودات، المعلومات آمده است و بالعکس، که باید اصلاح شود. ضمناً طبری درباره اینکه ایام معلومات دهه ذی الحجة و در تفسیر آیه 28 حج قول قتاده را آورده است، ولی ظاهر تبیان این است که این قول خود طبری است. به هر حال شکی نیست که مقصود شیخ از ابوجعفر، ابوجعفر طبری است، ولی در تبیان چاپ بیروت بعد از ابوجعفر علامت (علیه السلام) را آورده اند، به توهم اینکه مقصود امام محمدباقر (ع) است. سپس طبرسی در مجمع البیان در تفسیر آیه 28 حجّ با اقتباس از تبیان می نویسد: «و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات» اختلف فی هذه الآیة فقیل: هی ایام العشر… و المعدودات ایام التشریق، عن الحسن و مجاهد [مقصود معدودات در آیه 203 سوره بقره است] و قیل: هی أیام التشریق یوم النحر و ثلاثة بعده و المعدودات أیام العشر، عن ابن عباس و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام.»66 معلوم می شود اشتباهی که پیش از این به آن اشاره شد در نسخه تبیان که نزد طبرسی بوده وجود داشته و به جای معدودات معلومات آمده است و بالعکس. و طبرسی چون تصور کرده است که مقصود شیخ از ابوجعفر، امام باقر(ع) است تعبیر قال ابوجعفر را که شیخ طوسی به کار برده، تبدیل کرده است به «هو المروی عن ابی جعفر» و عبارت علیه السلام را بعد از ابی جعفر آورده است و بدین صورت یک حدیث خیالی دیگر منسوب به امام باقر(ع) پدید آمده است! و صاحب تفسیر نورالثقلین در تفسیر سوره حجّ عبارت مجمع البیان را به عنوان حدیث امام محمدباقر(ع) با شماره 88 آورده است 67 و بدین گونه اشتباه از مجمع البیان به نورالثقلین منتقل شده است!
پی نوشت ها:
________________________________________
1.طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/42. 2. همان، 4/47. 3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 3ـ4/397. 4. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، 7/65. 5. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/45. 6.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/398. 7.طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، 6/36. 8. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/221. 9. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/236. 10. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/584. 11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/283. 12. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/493. 13. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/281. 14. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن،3/493. 15. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/132ـ133. 16. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/612. 17. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 5/34. 18. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/285. 19. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/135. 20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 5/36 ؛ حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین. 21. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/47. 22. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/8»81. 23. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/408 ؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 4/173. 24. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/356. 25. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/190. 26. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 5/115. 27. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/90. 28. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،5/65. 29. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/257؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 9/405. 30. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/328. 31. طبری،محمد بن جریر، جامع البیان، 8/77. 32. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3ـ4/388. 33. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/783. 34. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 9/140. 35. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/99. 36. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/532. 37. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 9/59. 38. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 2/355. 39. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،1ـ2/666. 40. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/289. 41. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 2/456. 42. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،1ـ2/746. 43. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 1/326. 44. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 3/179. 45. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/227. 46. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،3ـ4/95. 47. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 5/164. 48. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/253. 49. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3ـ4/112. 50. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 4/450. 51. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/18. 52. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 4/760. 53. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/90. 54. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 9/126. 55. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/83ـ84. 56. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 4/805. 57.حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/127. 58. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 9/20. 59.طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/121. 60. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 4/854. 61.حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/165. 62. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/241. 63. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 5/39. 64. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 10/333. 65.طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 7/310. 66. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 7/126. 67. حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، 3/488.
 

تبلیغات