آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

همزیستى زن و مرد در طول تاریخ بشر, همواره با زیبایى و زشتى هایى همراه بوده است. در داستان بلند و دامنه دار زندگى بشر, حساس ترین بخشها و صحنه هاى عاطفى, هیجانى, شورانگیز و مهرآفرین به زنان اختصاص یافته است, چنان که غم انگیزترین صحنه ها و تأسف بارترین آنها نیز درباره زنان و علیه آنان به اجرا در آمده است ! به رغم نقش حساس و عاطفى و شیفتگى آفرین زن در جامعه و کانون خانواده به عنوان همسر یا مادر و به رغم مهرورزى که از جانب مرد نسبت به او انجام گرفته و مى گیرد, سوگمندانه تاریخ در همه جاى جغرافیاى انسانى خود از دیرباز تاکنون, خاطره هاى تلخى را از ستم ورزى مردان بر زنان به یـاد دارد! در بخشى از این خاطره هاى تلخ که به گذشته باز مى گردد, زنان در چین, هند, مصر, ایران و شبه جزیره عربى, گوش به فرمان مرد, زندانى در خانه و بى نقش در ازدواج و طلاق خود دیده مى شوند 1; در جامعه سومرى به آسانى توسط مرد کشته مى شوند و یا براى اداى دین او به فروش مى رسند. 2 به طور کلى در عهد باستان مرگ و زندگى شان در دست مرد است و براى آنها قانون و دادگاهى جز سخن و قضاوت مرد وجود ندارد. 3 در فرانسه پس از سال 586 میلادى انسان بودن آنها تأیید مى شود. 4 در بریتانیا تا سال 1882 میلادى حق تملک ندارند. 5 و در آفریقا تا قرن نوزده همچنان مانند بردگان و کالاى کشاورزى خرید و فروش مى شوند. 6 با چنین محرومیتى نه ترحم فیلسوفان را به خود جلب مى توانند کرد و نه از حمایت ادیانى چون یهودیت و مسیحیت برخوردارند. ارسطو مى گفت: نسبت زن به مرد, مثل نسبت غلام به مولا و بدن به روح و قوه تفکر است. 7 در کتاب مقدس مى خوانیم: (زن را اجازت نمى دهیم تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود, بلکه در سکوت بماند, زیرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا, و آدم فریب نخورد, بلکه زن فریب خورد و در تقصیر گرفتار شد 8.) در جاى دیگر از این کتاب آمده است: (چشمت به شوهرت باشد و وى بر تو حکومت خواهد کرد 9.) در رساله پولیس رسول به تیموتاج آمده است: (شوهر سر زن است. چنان که کلیسا مطیع مسیح است, هم چنین زنان نیز شوهران خود را در هر امرى مطیع باشند 10.) هم اکنون نیز زن در کلیسا سوگند مى خورد که در همه عمر مطیع شوهر باشد و بدون اجازه او کارى انجام ندهد, وى حق تملک ندارد و حتى اموال ارثیه او نیز با عقد ازدواج, خود به خود در تملک مرد درمى آید 11. انباشت این خاطره هاى سنگین در طول زمان در عصر جدید به واکنشى انجامید که فمینیسم نام گرفت. بنیاد جریان فمینیستى دعوتى است براى خود شناسى, خود باورى و رقابت زنان با مردان, براى تصاحب همسان مشاغل اجتماعى و حضور فعال در تمام صحنه ها. و بر اساس رادیکال ترین نوع آن, تفاوت دو جنس انکار مى شود, نهاد خانواده امرى غیر طبیعى و ساختگى 12 و سبب ناپایدارى, کم طاقتى و عصبى بودن زن تلقى مى گردد 13, و بچه زایى عامل اصلى مشکلات, رانده شدن به حاشیه, کشیده شدن به فرو دستى و وابستگى زن به مرد قلمداد مى شود و رهایى از این حقارتها در جایگزینى ولادتهاى آزمایشگاهى و علمى به جاى زایمان طبیعى امکان پذیر مى نماید 14. شعارها مؤثر مى افتد, زنان سالها به مبارزه پى گیرشان ادامه مى دهند و به پیروزى هایى در عرصه هاى اجتماعى, اقتصادى, سیاسى نایل مى گردند ولى در متن موفقیت هایى این چنینى, زن در عصر جدید دوباره خود را تنها بلکه تنهاتر و خسته تر از گذشته مى بیند و به تعبیر برخى متفکران: اکنون زن غربى در قالب آزادى و تساوى حقوق, به کارخانه, صحنه سیاست و میدان هنر و مدیریت و بازار کار و تجارت کشیده شده است و مردان هم از نیروى آنان در نیل به اهداف اقتصادى خود سود مى برند و هم با در کنار داشتن این جنس لطیف, از پذیرش بار مسؤولیت خانواده تا آنجا که بتوانند شانه خالى مى کنند.15 موناشارن نویسنده آمریکایى مى گوید: آزادى زنان براى ما افزایش درآمد, سیگار ویژه زنان, حق انتخاب تنها زیستن, تشکیل خانواده یک نفره, ایجاد مراکز بحران تجاوز …, عشق آزاد و زنان متخصص بیمارى هاى زنان را به ارمغان آورده, ولى در ازاى آن چیزى را به غارت برد که خوشبختى بسیارى از زنان در گرو اوست و آن وجود همسر و خانواده است 16.
دو برداشت ناهمخوان
در این میان رابطه زن و مرد مسلمان در زندگى زناشویى به رغم اعتقاد به قرآن و اسلام, گاه دمساز با سنتهاى عهد باستان مى نماید و زمانى از شعارهاى فمینیستى الهام مى گیرد و در مواردى نیز گرفتار سردرگمى مى باشد. تنش و اصطکاک آرا در حوزه پژوهش این موضوع نیز نگران کننده است, برداشتهاى پژوهشگران متون قرآنى و روایى در این زمینه با آشفتگى و تشویش همراه است که مراجعه بدانها نه تنها دست یابى به دیدگاه زلال قرآن را در پى ندارد که جویندگان حقیقت را با حیرت فزون تر روبه رو مى سازد, شمارى از مفسران و محققان با استناد به دو آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم) (نساء/ 34) و (وللرجال علیهن درجة) (بقره/ 228), براى مرد سلطه اى بى چون و چرا قائل شده در توضیح قوامیت او مى گویند: (شوهر رئیس, بزرگ حاکم و تنبیه کننده زن است هرگاه بدخوى گردد17.) (مردان با امر و نهى, به راست نمودن زنان مى پردازند, چونان که فرمانروایان بر رعیت فرمان مى رانند18.) (مردان بر زنان تسلط دارند; در تدبیر, ادب کردن, اصلاح نمودن و آموزش دادن 19.) معتقدان به سالارى و خدایگانى مرد در خانه, حقانیت باور خود را در گفته بعضى از آگاهان به لغات عربى (که فرماندهى را یکى از معانى قوّام مى دانند20 ) و سخن خود قرآن (الرجال قوّامون … بما فضّل اللّه بعضهم على بعض) و(و للرجال علیهنّ درجه) جست وجو نموده واقعیت برترى مرد را مزایاى جسمى, روحى, حقوقى و تکلیفى مى دانند که واژه هاى (درجه) و (فضل) بدان اشاره دارد. طبق اظهارات زمخشرى آن مزایا عبارتند از: خرد, ثبات قدم, قوت اراده, نیروى جسمى, توان نویسندگى (به صورت غالب), سوار کارى, تیر اندازى, مرد بودن پیامبران, عالمان و رهبران, اختصاص داشتن مواردى به مردان از جمله خطبه خواندن, اعتکاف, تکبیر در ایام تشریق (نزد ابوحنیفه), گواهى در باب حدود و قصاص, فزونى سهم میراث, برخوردارى از حق تعصیب در باب میراث, ولایت بر عقد, ولایت بر طلاق, حق رجوع در طلاق رجعى, حق تعداد ازدواج, انتساب اولاد به پدر, داشتن ریش و داشتن عمامه 21. ابن کثیر مى گوید: (مراد از درجه, برترى مرد بر زن است در آفرینش, اخلاق, مقام, اطاعت خدا, انفاق, اقدامات مصلحت آمیز و مقام برتر در دنیا و آخرت 22.) فخر رازى با استناد به آیه (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها) (روم/21) مى نویسد: (به مقتضاى این آیه زن براى عبادت و پذیرش تکالیف آفریده نشده است, زنان به دلیل ناتوانى و کم عقلى چون کودکانند و شایسته بود که همچون آنان تکلیف نداشته باشد, ولى خداوند آنان را مکلف نمود تا گوش به فرمان شوهر باشند و از عذاب خدا بترسند تا نعمت بر مردان به کمال خود رسد.23) وى پس از بیان برترى هاى مرد مى گوید: (وقتى برترى مرد بر زن در این امور ثابت گردید این مطلب آشکار مى شود که زن چون اسیر ناتوان در دست مرد است24.) برخى دیگر با تأثیر پذیرى از نهضتهاى فمینیستى, به انکار زبان تشریع در آیه (الرجال قوّامون على النساء) پرداخته بر این باورند که هدف آیه به تصویر کشیدن روابط زن و مرد در محیط نزول قرآن بوده است25 که در آن اصل تفاوت حقوقى زن و مرد همچون تفاوت فقیر و غنى به عنوان یک واقعیت تلخ و نیز تغییر آن به عنوان یک خواسته آرمانى مورد تأکید قرار مى گیرد. ابو زید یکى از حامیان این تفکر مى نویسد: (برترى مردان بر زنان جزء مقدرات مطلق الهى نیست, بلکه باز گو کننده واقعیتى است که دگرگونى آن مطلوب است, (درجه) داده شده به مرد بر ضرر زن (للرجال علیهن درجة) شاخه و فرعى است از اصل (لهنّ مثل الذى علیهنّ) [به سود زنها است همانند آنچه بر ضرر آنها است] یعنى بر اساس عادتها و رسوم جاافتاده در جامعه کسى نگفته و صحیح هم نیست که بگوید: سنتها و عادتها احکام الهى جاودانه و مطلق است. اگر تشریع را در متن این توصیف بپذیریم معناى آن سلطه کور و بى قید و شرط مرد نیست تا تصمیم او نافذ و اطاعتش بى چون و چرا واجب باشد, بلکه معناى قوامیت, پذیرش مسؤولیت اقتصادى و اجتماعى است … قوامیت در این صورت مسؤولیتى است که هرکدام از زن و مرد که توان لازم را داشته باشد, آن را به عهده مى گیرد و یا متناسب با شرایط به صورت مشترک به انجام آن مى پردازند, این که قرآن قوامیت را بر اساس برترى و قدرت انفاق دانسته, ولى مشخص ننموده که چه کسى بر چه کسى برترى دارد, مى تواند دلیلى باشد بر این که این مسؤولیت, مى تواند بین زن و مرد دست گردان شود یا با تلاش مشترک آن دو انجام پذیرد26). آنچه تا کنون نقل شد, بخشى از نگاه هاى افراطى به مسأله زن بود, اما این تحقیق از سویى درپى تبیین دیدگاه قرآن به صورت واقع بینانه و حقیقت گرایانه است و نقد و بررسى دیگر دیدگاه ها را در باب قوّامیّت, هدف اساسى خود نمى شناسد, ولى از سوى دیگر بیان تطبیقى مسائل, خود نقدى ضمنى بر ساید دیدگاه ها نیز به حساب مى آید. سیستم بیانى قرآن ویژه خود قرآن است و چینش آیات آن از مبناى خاصى تبعیت مى کند, شبکه معنایى, هر آیه را با تمام آیات قرآن پیوند مى دهد, به همین دلیل هر آیه اى با تمام آیات تعامل تبیینى داشته و در افاده معناى خود از همه آیات کمک مى گیرد و به همه نیز کمک متقابل مى رساند. (مثانى) نامیده شدن قرآ ن و ضرورت تلاوت دوره اى آن مى تواند ناظر به این باشد که برداشت از هر آیه باید در پرتو تمام آیات قرآن و سیاق پیرامون آن صورت گیرد 27 و این تنها راه مصونیت قرآن از تفسیر به (رأى) و تحلیل پیش فرض هاست, ولى حاکمیت روش تفسیر و پژوهش ترتیبى قرآن, جاذبه سنتهاى ملى-قومى و فراورده هاى فکرى هر زمان, سبب مى شود که سیاق قرآن نادیده گرفته شود و قرآن پژوه گرفتار تفسیر به رأى گردد, به همین دلیل فخر رازى در داورى پیشین خود از این سخن خداوند غافل مانده است که مى فرماید: (وما خلقت الجنّ و الانس الالیعبدون) ذاریات/ 56 ما جن و انس را نیافریدیم جز براى بندگى خود. که فلسفه آفرینش زن و مرد (انس) را عبادت مى داند, و از سوى دیگر ابوزید نیز از تأمّل در سیاق آیه باز مى ماند که فرموده است (الرجال قوّامون على النساء).
پیش نیازهاى فهم قوّامیّت مرد
آیه (إنّ هذا القرآن یهدى للتى هى أقوم) (اسراء/ 9) اساس تمام دیدگاه ها و دعوتهاى قرآن است که در آن آموزه هاى خود را با وصف (اقوم) تعریف مى نماید که به معناى (پایدارتر) است, یعنى دعوتهاى دینى رهنمودى است در جهت پایدارى و استوارى فرایند خلقت و سرشت آدمى که شامل خیر دنیا و آخرت و اصلاح معاد و معیشت انسانهاست با بیشترین کارایى در مقایسه با سایر ادیان و مکاتب.28 این داعیه قرآن به طور طبیعى به نظام همسرى و زندگى زناشویى نیز توجه دارد و دست یابى به این دیدگاه متعالى نیازمند نگاهى جامع و روشمند به آیات قرآن است و همزمان باید به مقولات مرتبط نظرافکند که از آن جمله همسانى و نا همسانى هاى زن و مرد ازنگاه قرآن مى باشد.
همسانى ها و ارزشهاى اکتسابى
قرآن ضمن بیان مراحل تکوین جسمانى انسان ,بارها از آفرینش همسان زن و مرد و خاستگاه آفرینش آنها سخن گفته و در مرحله اى از مراحل رشد جنین, ساختار معنوى سرشت یا آموزشها و تقاضاهاى فطرى انسان, چه زن و چه مرد را به عنوان عامل درونى کمال خواهى مطرح کرده است: (و أنّه خلق الزوجین الذکروالأنثى. من نطفة إذا تمنى) نجم / 46-45 و همانا جفت نر و ماده را آفرید از نطفه اى که مى ریزد. (ألم یک نطفة من منیّ یمنى. ثمّ کان علقة فخلق فسوّى. فجعل منه الزوجین الذکروالأنثى) قیامت / 39-37 آیا او نطفه از منى ریخته شده نبود, سپس خونى آویخته شد, پس خدا او را آفرید و سامان داد و نر وماده را از او پدید آورد. (ونفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) شمس / 6-7 سوگند به نفس و آن که او را نیکو بیافرید و به او شر و خیر را الهام کرد. مرحله تسویه نفس, مرحله اى است که بدن با اندام مناسب, شکل اولیه خود را یافته شایسته پذیرش روح انسانى مى شود,چنان که در داستان آدم مى خوانیم: (فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین) حجر / 19 پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم, در برابر او به سجده درافتید. روح الهى که پس از شکل گیرى متوازن اندام جنین - مذکر و مؤنث - دمیده مى شود در کنار استعداد تمایل به خوبى ها و نفرت از بدى ها, استعداد پرورش خوبى ها و زمینه هاى آلایش به بدى ها رانیز در خود دارد, به همین دلیل قرآن مى گوید : (قد أفلح من زکّیها. و قد خاب من دسّیها) شمس/10ـ9 رستگار شد کسى که نفس را بپروراند, و زیان دید کسى که آن را مدفون ساخت. قرآن توان خود سازى و خود سوزى زن و مرد را همسان دانسته و کمال و نقص آن دو را به صورت همزمان یاد مى کند: (الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات والطیّبات للطیّبین و الطیبّون للطیّبات) نور/ 25 زنان پلید, شایسته مردان پلید, و مردان پلید, شایسته زنان پلید مى باشند, و زنان پاک, شایسته مردان پاک, و مردان پاک, شایسته زنان پاک هستند. (إن المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات والصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصائمین والصائمات والحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعّد اللّه لهم مغفرة و أجراً عظیما) احزاب / 35 همانا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان, مردان با ایمان و زنان باایمان, مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا, مردان راستگو و زنان راستگو, مردان بردبار و زنان بردبار, مردان خاشع و زنان خاشع, مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده, مردان روزه دار و زنان روزه دار, مردان باعفّت و زنان باعفّت و مردانى که زیاد به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار به یاد خدا هستند; خداوند مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است. صفاتى که به صورت مشترک براى زن و مرد دست یافتنى هستند, عزم و ثبات قدم و تلاش علمى و عملى را مى طلبند و با تکرار و ممارست شکل مى گیرند. قرآن درباره نقش مؤثر عمل صالح ـچه از ناحیه مردان و چه از سوى زنان ـ در شکل گیرى زندگى دلپذیر و آرمانى مى گوید: (من عمل صالحا من ذکر أوأنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون) نحل / 97 زن و مرد با ایمانى را که عمل صالح دارند, زندگى پاک و دلپذیر مى دهیم و پاداش بهتر از عمل او به ایشان عطا مى کنیم. حیات طیّبه, نمود کمالاتى است که انسان در پرتو درک و اراده بدانها دست مى یابد, حق و باطل به صورت آشکار در افق دید او ظاهر مى گردد, و سلطه شیطان, هواى نفس و زرق و برق دنیا بر انسان پایان مى پذیرد.29 چنین دستاوردى هم تکیه به خرد آدمى دارد و هم به آزادى عقل از اسارت خیالات و پندارها مى انجامد 30. قرآن با نامگذارى چنین خردمندانى به (اولوالالباب) از جهان شناسى, آرمانها و تحقق خواسته هاى آنان سخن گفته و بر همسان بودن زن و مرد در این ویژگى ها تأکید کرده است: (إنّ فى خلق السموات والأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولى الالباب. الذین یذکرون اللّه قیاما و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. ربّنا إنّک من تدخل النار فقد أخزیته و ماللظالمین من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا منادیا ینادى للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لاتخزنا یوم القیامة إنّک لاتخلف المیعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آل عمران / 195-190 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز, براى صاحبان خرد ناب نشانه هایى است; آنها که در حال ایستاده, نشسته و خفته خدا را یاد مى کنند و همواره در خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا این همه را بیهوده نیافریده اى; پاک و منزهى; ما را از عذاب آتش مصون دار, پروردگارا آن را که در آتش افکنى خوار مى سازى و ستمکاران را کسى یارى نخواهد کرد, پروردگارا ما چون صداى منادى را که مردم را به ایمان فرا مى خواند شنیدیم, اجابت کردیم پس ایمان آوردیم. پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن مارا با نیکان محشور گردان, پروردگارا ما را از آنچه به پیامبران وعده دادى نصیب فرما و در قیامت خوارمان مگردان که تو در وعده ات تخلف ندارى. این چنین است که پروردگارشان خواهش آنان را اجابت کرد, که همانا من عمل زن و مرد شما را ضایع نمى کنم شما با هم یکى هستید. بدین ترتیب قرآن ضمن خطاب به (اولوالالباب) و وعده پاداش به زن و مرد آنان و تصریح به وحدت نوعى آنها, این حقیقت را نیز یادآورى مى کند که اوج تعقل و مقام عالى شهود, هم در دسترس زن است و هم در توان مرد. زن با اوجگیرى در مسیر درک و شهود, مقام عصمت, مقام مصاحبت با فرشتگان و مقام دریافت الهام الهى را از آن خود مى سازد. قرآن درباره حضرت زهرا, حضرت مریم و مادر موسى در چند آیه تعبیرات بلندى دارد; درباره زهرا (س) مى فرماید: (إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا) احزاب / 33 خداوند مى خواهد هر آلایش را از شما خاندان نبوت بر دارد و شما را پاک سازد. و درباره مریم(س) نیز مى فرماید: (و إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ اللّه اصطفاک وطهّرک و اصطفاک على نساء العالمین) آل عمران / 42 و آن گاه که فرشتگان گفتند: اى مریم! همانا خداوند تو را بر گزید و پاکیزه گردانید و برترى بخشید بر زنان جهانیان. همچنین خطاب به موسى(ع) مى فرماید: (إذ أوحینا إلى أمّک ما یوحى. أن اقذفیه فى التابوت فاقذفیه فى الیمّ) طه/ 39-38 [موسى] آن هنگام به مادرت وحى شگفتى نمودیم, که کودک خود را در صندقى قرار بده و آن را به دریا افکن. بنابر این اسلام در ''سیر من الخلق الى الحق'' یعنى در حرکت و مسافرت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست, 31 و سیر به سوى خدا با تعقل و عمل صالح امکان پذیر است. بنابراین اگر روایات نقص عقل و ایمان از نظر سند درست و داراى اعتبار باشد اشاره به موانع تعقل و رفع تکلیف دارد که در این نیز فرقى میان طبیعت مرد و زن نیست و اگر تفاوتى هست به زمینه هاى اجتماعى و بیرونى باز مى گردد. ظاهر آیات از صحنه هاى گوناگون کارکرد زن پرده برمى دارد و او را در انجام کارهاى مؤثر در تعالى آزاد مى داند و وعده آمرزش و پاداش براى زنان روزه دار و صابر و انفاق کننده مى دهد که چندان با شرط بودن اجازه شوهر سازگار نمى نماید. معنى ندارد که با وجود تصریح قرآن به حق تملک زن:(للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن) نساء/ 32 تصرف مالى زن مشروط به اجازه شوهر باشد 32. به همین دلیل بسیارى از فقیهان اهل سنت بر آزادى زن شوهر دار, در تصرف مالى چون هبه و صدقه تأکید دارند 33. دانشمندانى چون شیخ مفید از علماى امامیه نیز مى گویند: (زن شوهر دار وقتى عقل کامل و رأى استوار داشته باشد, در ازدواج و معاملاتى مانند خرید و فروش, تملیک, هبه, صدقه و سایر تصرفات خود اولویت دارد.) 34 در آیه 195 آل عمران با تقسیم (اولوالالباب) به زن و مرد, به وحدت نوعى و تضمین پاداش آن دو تصریح دارد: (فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آن گاه با استفاده ازکلمه (فـ ) که تفریع را مى رساند مى فرماید: (فالذین هاجروا وأخرجوا من دیارهم و أوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لأکفذرنّ عنهم سىآتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثوابا من عند الّله) پس کسانى که هجرت کرده و از خانه هاى خود خارج شده و در راه من آزاردیده و جهاد کرده و کشته شده اند, البته بدیهاى آنان را مى پوشانم و آنها را در باغهاى بهشت که نهرها در آن جارى است وارد مى کنم و این پاداشى است از جانب خداوند. مطالعه صدر وذیل این آیه تردیدى باقى نمى گذارد که مقصود, تشویق اولوالالباب ـ اعمّ از زن و مرد - به هجرت, جهاد و شهادت است. این سند دیگرى است بر آزادى زن و حق حضور او در صحنه هاى گوناگون فعالیتهاى ایمانى و انجام مسؤولیت که نردبان کمالات انسانى مى باشد. بر اساس چنین حقى زنان مسلمان در صدر اسلام در حضور پیامبر به استقبال شکنجه مشرکان رفته و با هجرت در راه خدا و حضور در میدان جهاد, افتخار آفریده اند. خلاصه سخن این که زن و مرد در ویژگیهاى انسانى و در گرایش ها و لغزشگاه هاى اساسى همانند هستند, بر همین اساس حقوق و وظایف زن همسان با حقوق و وظایف مرد است و براى احراز تعالى انسانى بایستى اقداماتى به وسعت همه ارزشها داشته باشد, هر گونه ادعایى جز این در رابطه با حقوق زن آن گاه پذیرفتنى است که سند و دلیلى به قوّت و سندیت دلالت قرآن داشته باشد و گرنه تقدم با اطلاقات قرآنى خواهد بود.
تفاوتهاى جنسى, یا فضایل موهبتى
قرآن, دو جنسیت (مذکر) و (مؤنث) را نا همگون و این تفاوت را جزء مقدرات و آفرینش الهى دانسته است: (و أنّه خلق الزوجین الذکر و الأنثى) نجم / 45 و او جفت نر و ماده را آفرید. (و لیس الذکر کالأنثى) آل عمران / 36 و مرد و زن مثل یکدیگر نیستند. ویژگیهاى متفاوت جسمى, روحى و احساسى در زن و مرد که جنسیت آنها را مى سازند ارزشهاى موهبتى هستند که با راز و رمز خاص و آثار شناخته شده در وجود آن دو به ودیعت نهاده شده اند.
ویژگیهاى مرد
اساسى ترین ویژگیهاى مرد از نگاه دانشمندان و روان شناسان عبارتند از: 1) مرد, توان و قدرت جسمى بیشترى دارد و این زمینه تحمل مسؤولیتهاى سنگین تر و دشوار تر زندگى زناشویى را در وى فراهم آورده است 35 2) مرد, سرد مزاج تر است 36 و آمادگى او براى اقدام خردمدارانه و آینده نگرانه به جاى اقدامات احساسى و واکنشى بیشتر است. چنین ویژگى زمینه واگذارى مسؤولیت تدبیر زندگى زناشویى و امر طلاق رجعى را بر عهده او فراهم آورده است. خونسردى مرد به او این اجازه را مى دهد که به هزینه سنگین طلاق و ازدواج که همه بر عهده خود اوست بیندیشد, از اقدام سلیقه اى اجتناب نماید و در صورت ناچارى با رعایت عدالت و احسان, انحلال زندگى مشترک را بر گزیند. 3) مرد, کانون خانواده را کانون آسایش, رفع خستگى و فراموشخانه گرفتارى هاى بیرون مى شناسد 37. نادیده انگاشته شدن این نیاز و انتظار از سوى زن, یکى از عوامل گشت و گذار بى هدف یا هوس آلود مرد در بیرون منزل است. قرآن با صراحت از این نیاز مرد یاد نموده و بر آورده شدن آن را توسط همسر از جلوه هاى قدرت الهى شمرده است: (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها) روم / 21 و یکى از آیات الهى براى شما این است که از جنس شما جفتهایى آفرید تا در بر آنان آرامش خود را باز یابید. وقتى که مرد از محیط کار و یا انجام مسؤولیت سنگین به خانه باز مى گردد و ناگهان با جاى خالى زن یا با سیماى گرفته و وضع آشفته او روبه رو مى شود تلخکامى و خستگى سنگینى به او هجوم مى آورد. چنین توقعى مى تواند جزء عوامل توصیه هاى اخلاقى زیر باشد: زن با اجازه شوهر بیرون رود و هنگام رفت و آمد شوهر, از بدرقه و استقبال او دریغ نورزد. 4) مرد خواستار زیبایى, تجمل و دلربایى زن است 38; زن آشنا با روحیه مرد, مى تواند با برآورده نمودن چنین خواسته هایى به میزان وابستگى مرد به منزل افزوده گشت و گذار بى هدف او را محدود نماید. روایاتى که در زمینه آرایش و پیرایش زن وارد شده39 به گونه اى با این نیاز روحى و جنسى مرد در ارتباط است. 5) ابتدایى و تهاجمى بودن نیاز جنسى مرد, دیگر ویژگى او را تشکیل مى دهد,40 بر همین اساس او خود را مظهر نیاز41,طلب, عشق و تقاضا مى شناسد.42 سرعت جوشش شهوت, در مرد با تقوا سبب گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیبا روى مى شود. همین عامل از مرد بى بند وبار, شکارچى بى رحمى مى سازد که عفت عمومى را تهدید مى کند. با توجه به وضعیت جنسى مرد و خطرسقوط او در دام بى بند وبارى و نیز اهتمام به عفت عمومى, قرآن حرمت نگاه به نامحرم, ضرورت حجاب و حرمت ارائه زیورآلات زن … را مطرح مى نماید: (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم) نور / 30 به مردان با ایمان بگو که چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشند. (قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن …ولا یبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ ولا یبدین زینتهنّ إلا لبعولتهنّ…) نور / 31 به زنان با ایمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم ببندند … و زیور ناپیداى خود را آشکار نسازند و مقنعه هاى خویش را بر گریبان خود بیندازند و زیورشان راجز براى شوهران خود آشکار ننمایند. و از سوى دیگر به زن توصیه شده است که اشباع جنسى مرد را به عنوان یک اولویت استثنایى بشناسد 43و بدین وسیله از بحرانهاى خانوادگى ناشى از محرومیت جنسى مرد پیشگیرى نماید. 6) مرد در مقایسه با زن غیرتمندتر است, (غیرت همان غریزه تملک است که با رقابت, سخت تر گشته است, … مرد نگران و مضطرب است که مبادا کسى پیش از او زنش را تصرف کرده باشد, ولى این نگرانى و اضطراب در زن کمتر است) 44 وقتى که غریزه غیرت با آگاهى مرد از روان شناسى و خصلت شهوت پرستى مردان, همراه مى گردد نگرانى او افزایش مى یابد و به همین دلیل خارج شدن زن از خانه بویژه در سالهاى جوانى براى شوهر تشویش عمیقى را به دنبال دارد. مى توان قانون تک همسرى براى زن و تعدد ازدواج مرد را در ارتباط با غیرت شدید مرد و نبود همانند آن در زن مرتبط دانست, مرد رضایت نمى دهد که زن شوهر دار همسر او باشد, ولى زن به آسانى به عقد مرد متأهل در مى آید.
ویژگیهاى زن
1) زن در کنار لطافت و جاذبه ظاهرى از لطافت روحى و رقت قلب بیشتر برخوردار است, 45 زود تر از مرد هیجانى شده46 اسیر احساسات مى گردد, 47 (هیجان که حالت روانى پیچیده است … علائم روانى آن به شکل آشفتگى واضطراب پدیدار مى شود … روى فعالیت ذهنى تأثیر دارد, فرد هیجانى دقت عادى و تمرکز را از دست مى دهد و چه بسا بدون تأمل در عواقب رفتار, به هر عملى دست مى زند.)48 در متون دینى توجه خاصى به این ویژگى عاطفى زن دیده مى شود: امام سجاد مى فرماید: (من شأن النساء الرقة والجزع, فلم تملک نفسها.)49 حال زنان نازکدلى و آشکار نمودن غم در گرفتارى ها است, که درنتیجه آن اختیار از دست مى دهد. (أو من ینشّؤا فى الحلیة و هو فى الخصام غیر مبین) زخرف / 18 آیا کسى [را شریک خدا قرار مى دهند ] که در زر و زیور پرورش یافته و هنگام خصومت بیان روشن ندارد. ناکارآمدى گویش زن به هنگام خشم و ناتوانى او از استدلال, ناشى از عاطفى بودن اوست. 50 امام على (ع) در این رابطه مى فرماید: (شدة الغضب تغیّر المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم.) 51 اوجگیرى خشم, گفتمان را دگرگون مى کند, ماده استدلال را مى گسلد و فهم را آشفته مى سازد. (لا تهیّجوا النساء بأذى.) 52 زنان را با آزار, هیجانى نکنید. (فالطفوا لهنّ على کل حال, لعلّهنّ یحسنّ الفعال.) 53 در همه حال با زنان رفتار ملایم داشته باشید, تا نیک کردارى آنان امکان پذیر گردد. در روایتى از امام باقر (ع) نقل شده است که پیامبر(ص) فرموده است: (لأنهنّ کافرات الغضب مؤمنات الرضا.)54 زنان را خشم به کفر مى کشاند و رضا در خط ایمان نگه مى دارد. برخى از دانشمندان نیز سرعت هیجان و جوشش احساسات زنان را خاستگاه سست اندیشى آنان دانسته و جهت کاهش دغدغه خاطر و تحفظ بر اعتدال آنان, اظهار علاقه و همیارى مردان را اجتناب ناپذیر مى شناسند: (عدم رشد عقلى در برخى اندیشه ها از بزرگ ترین نقطه ضعف هاى شخصیت زن به حساب آمده است, امرى که عامل نا استوارى و غیر قابل اعتماد بودن شخصیت زن شمرده شده و سبب مى شود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالات را که به دست مى آورد نگاه دارد, و بر اثر دخالتهاى عاطفى عقل از مسیر خودش انحراف یابد.)55 خانم نویسنده اى به نام (لامبر) مى نویسد: (در زن قدرت عقل ناقص است, زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد.) 56 روان شناسى به نام خانم (کلیودالسون) اظهار مى دارد: (خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیارى دیده شده که خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى کنند, بلکه گاهى در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها احساسات شدید آنها ست به همین دلیل باید قبول کنند که به نظارت آقایان نیاز دارند.)57 زن به دلیل زود رنجى شدید که از لطافت روحى او سر چشمه مى گیرد, به همان اندازه که از خشونت مرد نگران است به علاقه و حمایت او نیاز دارد, در پى تسخیر دل اوست و اظهار محبت او را جزء خاطرات فراموش ناشدنى خود قرار مى دهد: در روایتى پیامبر(ص) مى فرماید: (قول الرجال للمرأة إنّى أحبّک لایذهب من قلبها أبدا.)58 اظهار دوستى مرد به زن هیچ گاه از یاد او نمى رود. امام على (ع) مى فرماید: (المرأة تکتم الحبّ أربعین سنة)59 زن تا چهل سال اظهار دوستى را در دلش نگه مى دارد. شهید مطهرى در توضیح این مطلب و آثار تربیتى عشق به زن مى گوید: زن مى خواهد قلب مرد را در اختیار داشته باشد و مرد حامى و مدافع او باشد 60. علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد نسبت به او وجود مى آید, از این رو علاقه زن به مرد, معلول علاقه مرد به زن است … طبیعت, کلید محبت هر دو طرف را در اختیار مرد قرار داده است.61 ویل دورانت در این رابطه اظهار مى دارد: (زن فقط وقتى زنده است که معشوق باشد و توجه به او مایه حیات اوست.)62 در هر صورت زن موجود عاطفى است و عاطفى بودن او یک ارزش است نه کاستى, ولى بى توجهى به این حالت خطر خروج او را ازمسیر اعتدال افزایش مى دهد. براین اساس گفته شده است: اگر طلاق در دست زن مى بود همیشه نظام خانوادگى در معرض خطر انحلال قرار داشت و کوچک ترین بى توجهى اقدام عملى زن را در پى مى آورد.63 و نیز ضرورت گواهى دو زن به جاى یک مرد با توجه به همین واقعیّت قابل توجیه مى باشد.64 2. علاقه به مادر بودن از دیگر ویژگى هاى زن است که ازحمایت قدرت عاطفه او برخوردار است و براساس آن, نمایش بزرگ و اعجازآمیز زاد و ولد و بقاى نوع بشر و جریان حیات انسانى تداوم پیدا مى کند و رنج باردارى, زایمان, شیردهى و مراقبت نوزاد تحمل پذیر مى نماید. قرآن گویا وجود این حس را در زن پذیرفته و به قصد احترام به مقام مادر, تقدیس حس مادرى, یادآورى رنجهاى مادر و اهمیّت مادر تمام وقت مى گوید: (و وصّینا الانسان بوالدیه حملته أمّه وهناً على وهن و فصاله فى عامین أن اشکرلى و لوالدیک إلیّ المصیر)لقمان/14 و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش کردیم, مادرش او را در دوران حاملگى و ضعفهاى مضاعف حمل کرد و او را دو سال شیر داد ـ که سپاسگزار من و پدر و مادرش باشد که بازگشت به سوى من است. مادریِ تمام وقت که امروز در حوزه زیست شناسى و روان شناسى در صورت مصونیت مادر از تنش و اضطراب به عنوان عامل رشد سالم قواى روحى و ذهنى و سلامت جنین درآینده مطرح است,65 از عوامل واگذارى مسؤولیت تأمین نفقه و هزینه زندگى زن به عهده مرد شناخته شده است,66 و در صورت انحلال ازدواج و مطلقه شدن زن نیز مرد وظیفه دارد هزینه زندگى زن باردار را بپردازد و در زمان شیرخوارگى کودک نیز اجرت او را به صورت کامل بدهد: (و إن کنّ أولات حمل فأنفقوا علیهنّ حتّى یضعن حملهنّ فإن أرضعن لکم فآتوهنّ أجورهنّ)طلاق/6 و به زنان مطلقه اگر باردار باشند تا وقت وضع حمل, نفقه دهید آن گاه اگر فرزند شما را شیر دادند اجرت آنها را بدهید. 3. علاقمندى به آرایش, زیبایى و تجمل سومین فضیلت موهبتى زن است.67 قرآن دراین رابطه مى فرماید: (أو من ینشّؤا فى الحلیة و هو فى الخصام غیرمبین)زخرف/18 آیا کسى [را شریک خدا قرار مى دهند] که در زیور پرورش یافته… تجمل گرایى که به صورت طبیعى مورد علاقه زن است مرز معینى ندارد و ممکن است آن زنان در تدارک و نمایش گرفتار افراط گردند و استعداد و خرد خود را ابزار انحصارى این گرایش قرار دهند. و به همین دلیل على(ع) فرمود: (عقول النساء فى جمالهنّ.)68 قرآن حس تجمل گرایى زن را که تجلى گاه آن محیط زندگى خانوادگى مى باشد و به برکت آن خشکى و یکنواختى زندگى تبدیل به طراوت و جاذبه هاى هنرى مى شود, مشروط کرده است به این که درمعرض دید نامحرمان قرار نگیرد و تعادل نظام خانواده و جامعه را بر هم نزند: (و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها) زنان جز آنچه آشکار است از زیورآلات شان را ننمایانند. (و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ أو آبائهنّ…) زنان زینت خود را جز براى شوهران و پدران ارائه ندهند. (ولایضربنّ بأرجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ)نور/31 زنان به قصد آگاهى دادن نسبت به زینت ناپیداى خود پاى کوبى نکنند. فلسفه حجاب و محدودیتهایى از این نوع, به منظور مصونیت عفت عمومى در جامعه است. به همین دلیل خطاب قرآن متوجه زنان جوان است و سالخوردگان که مورد رغبت نیستند مشمول همه مراتب حجاب نمى باشند. (یا أیها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین)احزاب/59 اى پیامبر! به همسران, دخترانت و زنان مؤمنان بگو که روپوش هاشان را بر خود بگیرند, این نزدیک تر است به این که آنان اهل صلاح شناخته شده و از آزار به دور بمانند. (فلاتخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض)احزاب/32 پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید تا مایه طمع هواپرستان شود. (و اذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب ذلک أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ)احزاب/53 وهرگاه از زنان پیامبر(ص) چیزى خواستید, از پشت پرده بخواهید این سبب پا کى بیشتر دلهاى شما و آنان است. (و القواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیرمتبرّجات بزینة)نور/6 زنان سالخورده که از عادت و زاد و ولد بازمانده و امیدى به ازدواج ندارند, مجازند که جامه [روپوش و چادر] نزد نامحرمان برگیرند, مشروط بر این که تجملات و زینت شان را آشکار نکنند. امام صادق(ع) مى فرماید: (کان أمیرالمؤمنین یسلّم على النساء, و کان یکره أن یسلم على الشابّة منهن و یقول أتخوّف أن یعجبنى صوتها فیدخل علیّ أکثرممّا طلبت من الأجر.)69 امیرمؤمنان(ع) سیره اش بود که بر زنان سلام مى کرد و خوش نداشت بر زنان جوان سلام کند و مى گفت: مى ترسم که صداى آنها مرا تحت تأثیر قرار دهد و بدین وسیله بیش از پاداشى که در پى آن هستم ضرر ببینم. 4. زنان بیشتر به خود و زندگى خانوادگى خود مى اندیشند. شوپنهاور مى نویسد: (زن همه چیز را از نظرخود مى نگرد, همه چیز در نظر او شخصى است و وسیله اى براى غایات و اهداف خصوصى.)70 ویل دورانت ادعا دارد: (توجه زن به امور خانوادگى است. محیط او معمولاً خانه خودش است… اگر گاهى در سالهاى جوانى مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسى مى گردد و احساس خود را به همه جنبه هاى انسانى بسط مى دهد, پس از یافتن شوهر وفادارى, از تمام آن فعالیتها چشم مى پوشد و به سرعت خود و شوهرش را از فعالیت هاى عمومى بیرون مى کشد و به شوهرش یاد مى دهد که حس وفادارى شدید خود را به خانه محدود کند.)71 خانم (لامبر) که مى گوید (ما زنان افکارمان در مسائل اجتماعى ارتباط و پیوستگى ندارد)72 نیز معناى سخنش این است که زنان انگیزه لازم را براى پرداختن به مسائل بیرونى ندارند, نه این که توان انجام این نوع مسؤولیت را ندارند. چه بسا قرآن که مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا إنّ من أزواجکم و أولادکم عدوّاً لکم فاحذروهم) (تغابن/14) نظر به این معنى داشته باشد که خصلتها و گرایشهاى طبیعى همسران, مى تواند تأثیرگذار بر مردان باشد و آنان را که باید مسؤولیت پذیر در صحنه جامعه باشند, به دلیل شفقت به زن و فرزند تحت تأثیر انگیزه هاى انحصارگرایانه و بازدارنده قراردهد.73 تفاوتهاى یادشده در حقیقت مزایا و فضایل موهبتى و خدادادى هستند که در زن و مرد وجود دارند, ولى قرب و منزلت بیشتر یکى را بر دیگر نزد خداوند ثابت نمى کند, چون اراده و اختیار در پیدایش آنها نقش ندارد, البته هر کدام وسیله دست یابى به فضایل اکتسابى و ارزشى مى باشد.74 از نگاه بسیارى جمله (ولاتتمنّوا مافضّل الله به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب ممّااکتسبن)(نساء/32) و (بما فضل الله بعضهم على بعض)(نساء/34) به فضیلت بودن و موهبتى بودن تفاوتها و ویژگیهاى جنسى در زن و مرد نظر دارد.75 مزایاى یادشده علاوه براین که هر کدام وسیله اى است براى کسب فضیلت ارزشى مناسب با خود, تدبیرى است الهى در راستاى طبیعى سازى زندگى خانوادگى با جبران کاستى جسمى و روحى هر کدام از زن و مرد با برترى جسمى و روحى دیگرى,76 تسخیر و به کارگیرى هر یک از سوى دیگرى, و پرجاذبه تر جلوه نمودن هر کدام براى دیگرى.77 شهید مطهرى در این باره مى نویسد: (براى این که طرح وحدت کاملاً عملى شود و جسم و جان آنها را [زن و مرد را] بهتر به هم بپیوندد, تفاوتهاى عجیب جسمى و روحى در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب مى کند, عاشق و خواهان یکدیگر قرار مى دهد, اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود, محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شیفته وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى را مى داشت که زن دارد ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند).78 بدین ترتیب هر مزیت موهبتى در هر کدام از زن و مرد مى تواند پاسخگوى نیاز طبیعى در دیگرى باشد, نیاز طبیعى سبب حق طبیعى و فطرى در دو جنس مذکر و مؤنث است. مزیت طبیعى فلسفه واگذارى تکلیف و مسؤولیت شرعى در زندگى زناشویى است, به تعبیر شهید مطهرى: استعدادها و نیازهاى ناهمگون در زن و مرد, سندى است براى حقوق طبیعى و تکالیف شرعى آنها.79
تساوى حقوق زن ومرد
ظاهر قرآن از تساوى حقوق زن و مرد در زندگى زناشویى پرده بر مى دارد, یعنى اقتدار, سلطه و امتیازى که به نفع زن اعتبار شده هم سنگ آن چیزى است که به نفع مرد لحاظ شده است, هر چند ممکن است در پاره اى از مصادیق, تفاوت هایى دیده شود; مثل حق نفقه که مرد ملزم به رعایت آن است و حق تبعیت در سکونت که زن باید بدان متعهد باشد, زیرا قرآن مى فرماید: (و لهنّ مثل الذى علیهنّ)بقره/228 براى زنان حقوقى است, مانند آنچه بر ایشان هست. در میان واژه هایى که براى اثبات همانندى بین دو چیز به کار مى رود, کلمه (مثل) از گستره معنایى خاصى برخوردار است, زیرا (ندّ) تنها در مقام بیان شباهت گوهرى, (شبه) تنها براى بیان همانندى کیفى, (مساوى) فقط براى بیان تشابه در کمیت و اندازه, و (شکل) براى بیان تنها همانندى در مساحت به کار مى رود, ولى (مثل) همه این موارد را پوشش مى دهد به همین جهت درمورد ذات بارى تعالى که در هیچ یک از جهات یادشده همانند ندارد, نفى (مثل) شده است (لیس کمثله شىء).80 بر این اساس حقوق زن نباید از نظر چند و چون کمتر از حقوق مرد باشد. بین مفسران همواره کسانى بوده اند که از آیه (لهنّ مثل الذى علیهنّ) حقوق برابر زن و مرد در زندگى زناشویى را نتیجه گرفته اند. ابن عباس مى گوید: (دوست دارم براى همسرم آرایش کنم, همان گونه که دوست دارم او براى من خود را بیاراید, و نمى پسندم که تمام حقوقى که بر عهده او دارم استیفا کنم تا رعایت تمام حقوق او بر من واجب شود, زیرا خداوند مى فرماید: (و لهنّ مثل الذى علیهنّ و للرجال علیهنّ درجة)81.) درجاى دیگر همین آیه را این گونه توضیح مى دهد: (معناى آیه این است که مردان به همزیستى و معاشرت نیک و بر اساس معروف با زنان الزام شده اند, همان گونه که بر زنان لازم است که به تکالیف الهى واجب و سودمند به حال شوهران عمل کنند.82 ابن زید گفته است: (مردان در مورد زنان تقواى الهى را پیشه کنند, همان گونه که زنان ملزم به رعایت تقواى الهى درمورد مردان هستند.)83 طبرى مى گوید: (مردان از ضرر رساندن به زنان دورى نمایند, همان گونه که زنان موظف به دورى از ضرر رساندن به شوهران مى باشند.)84 ابن کثیر نیز همانندى حقوق متقابل زن و مرد را از این آیه فهمیده, مى نویسد: (حقوق زنان همانند حقوق مردان است, پس هر کدام از آن دو بایستى بر اساس معروف واجبى را که بر عهده دارد ادا نماید.)85 عبده از مفسران قرن بیستم مى نویسد: آیه (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) ترازویى است در دسترس مرد تا در تمام شؤون و احوال, برخورد با همسرش را مورد سنجش قرار دهد. پس اگر چیزى را از همسرش خواست به خاطر آورد که در مقابل آن بایستى به سود وى وظیفه اى انجام دهد… مراد این است که حقوق آن دو همسان است… همان گونه که در گوهر, عقل و احساس مانند یکدیگرند.)86 مؤلف (الفرقان فى تفسیر القرآن) نیز بر همانندى حقوق زن ومرد تأکید مى کند, بر اساس آیه (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) با افزودن این دو نکته که جمله (و للرجال علیهنّ درجة) نمى تواند استثنا باشد و روایتى که فزونى حق مرد را بر حق زن مطرح مى کند مخالف صریح آیه مماثلت است.87 مراد خداوند از (وللرجال علیهنّ درجة) و رابطه آن با مفهوم (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) مورد توجه نخستین مفسران نیز بوده و از آن فضل و احسان مى فهمیده اند که به اراده و انتخاب انسان بستگى دارد, نه برترى حقوقى. ابن عباس مى گوید (دوست ندارم تمام حقوقم را که همسرم ملزم به رعایت آنهاست استیفا کنم, زیرا خداوند مى فرماید: (و للرجال علیهنّ درجة). عطیه از مفسران عصر تابعان, این سخن ابن عباس را سخن زیباتر و برتر مى شناسد.88 ابن جریر طبرى نیز مى گوید: برترین تلقى ها از آیه (و للرجال علیهنّ درجة) تلقى ابن عباس است که بر اساس آن, مراد خداوند از (درجة) این است که مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعایت نماید, زیرا خداوند, نخست فرموده است (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشم پوشى از بعض حقوق خود بر زنان اثبات نماید.89 ازمحققان معاصر نیز کسانى چون دکتر محمد البهى و شیخ شمس ا لدین دیدگاه ابن عباس را تأیید مى کنند.90 واقعیت این است که در قرآن موردى وجود ندارد که در آن به صورت واضح, از برترى حقوقى یا فضیلت موهبتى خارج از دایره اراده و اختیار انسان تعبیر به درجه شده باشد, بلکه بیشتر واژه (درجه) یا (درجات) اشاره یا صراحت در منزلت دنیوى یا اخروى اى دارد که اراده و عمل انسان زاینده آن باشد. (الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عندالله)توبه/20 آنان که ایمان آورده و هجرت نموده اند و بامال و جان خود در راه خدا جهاد کرده اند, منزلت عظیمى نزد خدا دارند. (لکلّ درجات ممّا عملوا)انعام/132 و احقاف/19 براى همه, منزلتهایى هست که ناشى از کارهاى آنان است. بنابراین برداشت ابن عباس از آیه مورد بحث با فهم سیستمى واژگان قرآن, سازگارى بیشتر دارد و تفسیر (درجه) ویژه شوهران به فضیلت اکتسابى خردپذیرتر مى نماید, در نتیجه نسبت دادن برترى حقوق در زندگى زناشویى به قرآن پشتوانه محکم ترى دارد. برابرى زن و مرد در حقوق و التزام هر کدام به وظایف خود, سودرسانى دوسویه و همسان آنها را در پى دارد که قرآن و سنت در مورد آن این گونه سخن مى گوید: (هنّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّ)بقره/187 زنان پوشش شما مردان و شما پوشش زنان هستید. زن و مرد به دلیل سودمندى و مصونیت بخشى دوسویه و همسان به لباسى مى مانند که یکدیگر را پوشش مى دهند.91
معناى (قوّام بودن)
برپایه مطالب گذشته, قوامیت برمبناى وظایف مرد وحقوق زن قابل تفسیر مى نماید و معناى لغوى (قوّام) نیز این ادعا را تأیید مى کند. اهل لغت همه از درمحافظت وکارپردازى در توضیح واژه (قوّام) و قوامیت مرد سود برده اند, مفسران نیز بیشتر ذیل آیه (الرجال قوّامون) به نقل این دیدگاه مشترک لغت شناسان پرداخته اند, به عنوان نمونه ابن منظور مى نویسد: (قد یجىء القیام بمعنى المحافظة و الاصلاح, و منه قوله (الرجال قوّامون على النساء).)92 (قیام) گاهى به معنى محافظت و اصلاح مى آید. از همین قبیل است سخن خداوند که مى فرماید: مردان قوّام بر زنان هستند. (و قیّم المرأة زوجها فى بعض اللغات لانّه یقوم بأمرها و ماتحتاج الیه. قال الفراء… و القوّام, المتکفل بالأمر.)93 قیّم زن, شوهر اوست در برخى از اصطلاحات, چون شوهر به کار او مى پردازد و به نیازهایش رسیدگى مى کند. فرّاء گفته است… قوّام یعنى کسى که کارى را به عهده مى گیرد. (قام الرجل على المرأة صانها و قام بشأنها)94 قوّامیت مرد بر زن یعنى به او مصونیت داد و به امور او پرداخت. راغب اصفهانى مى نویسد: (القیام و القوّام اسم لمایقوم به الشىء أى یثبت, کالعماد و السناد لما یعمد و یسند به کقوله (و لاتؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل الله لکم قیاماً)(نساء/5) أى جعلها مما یمسککم, و قوله (جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاماً للناس)(مائده/97) أی… یقوم به معاشهم و معادهم… و قوله (دیناً قیماً) (انعام/161), أى ثابتاً مقوّماً لأمور معاشهم و معادهم… (الحیّ القیوم) اى القائم الحافظ لکل شىء و المعطى له ما به قوامه)95. قیام و قوام, نام چیزى است که سبب ثبات چیزى شود, مانند عماد و سناد که نام وسیله پایدارى و استحکام مى باشد, مانند این آیه: (مال خود را که خداوند وسیله قیام قرار داده به سفیهان ندهید) یعنى آن را وسیله نگهدارى شما قرارداده است. و این آیه: (خداوند کعبه یعنى بیت الحرام را وسیله قیام مردم قرار داده است) یعنى معیشت و معاد مردم بر آن استوار است. و خداوند مى فرماید: (دین بر پادارنده) یعنى ثابت و برپا دارنده امور مربوط به معاش و معاد انسانها. (الحى القیوم) یعنى کسى که به محافظت هر چیز پرداخته و وسیله پایدارى را دراختیار او قرار مى دهد. فخررازى که سنتى ترین نگاه را به حق سرپرستى شوهر دارد, در مقام تحقیق لغوى (قوامون) با اهل لغت همسویى دارد: (القوّام اسم لمن یکون مبالغاً فى القیام بالأمر, یقال هذا قیّم المرأة و قوّامها, للذى یقوم بأمرها و یهتمّ بحفظها.)96 قوّام اسم است براى کسى که با جدیت به کارى مى پردازد, وقتى گفته مى شود این قیّم این زن است, مراد کسى است که به کار او مى پردازد و به نگهدارى او اهتمام مى ورزد. در بیشتر پژوهشها و تحقیقات به عمل آمده, معناى محافظت, اصلاح و کارپردازى یا در ابهام باقى مانده و یا این که تفسیر به سختگیرى ها و محدودیت هاى تحکم آمیز شده است در صورتى که چارچوب قرآنى قوامیت مرد, کوچک ترین زمینه اى را براى زورگویى باقى نمى گذارد, زیرا عمده ترین شاخصهاى کارپردازى یا قوّامیت عبارتند از: 1. قرآن قوامیت را تنها در دایره عدالت و رضایت خداوند مجاز مى داند: (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط)نساء/135 اى مؤمنان! پیوسته به عدالت قیام و کارپردازى کنید. (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین لله) مائده/8 اى مؤمنان! همیشه براى رضاى خداوند قیام کنید. (فإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة)نساء/3 اگر بیم دارید ازاین که به عدالت رفتار نکنید, پس به یک زن بسنده کنید. 2. معیار دوم قوامیت مرد, (معروف) است که هیجده بار در قرآن به عنوان مبناى برخورد مرد با زن به کار رفته است. (و عاشروهنّ بالمعروف) نساء/19 با زنان رفتار شایسته داشته باشید. مرحوم طبرسى در توضیح آیه مى نویسد: (مقصود همزیستى مطابق فرمان خداوند است که اداى حقوق زن باشد; مانند حق بهره ورى جنسى, پرداخت نفقه و کار و سخن زیبا. (معروف) این است که آزار جسمى و گفتارى نسبت به زن روا ندارد, خوش زبان و گشاده رو باشد.)97 امام صادق(ع) مى فرماید: (اذا اراد الرجل أن یتزوّج المرأة فلیقل: أقررت بالمیثاق الذى اخذ الله: (فإمساک بمعروف او تسریح باحسان) 98 هرگاه مردى بخواهد با زنى ازدواج کند باید بگوید: مى پذیرم بر اساس پیمانى که خدا گرفته است, یعنى زن را به خوبى نگه داشتن یا با شایستگى رها کردن. در ذیل آیه (و کیف تأخذونه و قد أفضى بعضکم إلى بعض و أخذن منکم میثاقاً غلیظاً)(نساء/21), مفسران شیعه و سنى مى گویند, مقصود از پیمان استوار, جمله (فإمساک بمعروف أو تسریح باحسان) است.99 زیباترین تعریف براى معروف, تعریف تمثیلى امام حسین(ع) است که در آن آمده است: (فلورأیتم المعروف رجلاً لرأیتموه حسناً جمیلاً یسرّ الناظرین.)100 اگر معروف را به صورت انسانى مجسم ببینید, او را با نیکویى و زیبایى مى بینید که تماشا کننده را به مسرت و شادمانى وا مى دارد. بنابراین معاشرت بر اساس معروف, معاشرتى است که نه تنها از نگاه خردمندان اجنبى که از منظر خود زن نیز زیبا و پسندیده باشد و این نشانه قوامیت است. 3. مبناى سوم جهت دهنده رفتار مرد با زن, مهربانى و دلسوزى است که در قرآن آمده است: (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودّة و رحمة)روم/21 از نشانه هاى او این است که ازجنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها به آرامش برسید و بین شما دوستى و رحمت را حاکم ساخت. بنابراین قرآن تنها اقدام و برخوردى را به عنوان تجلى گاه قوامیت مى پذیرد که رضاى خداوند, رنگ عدالت, زیبایى معروف و محبت و دلسوزى مرد را همراه داشته باشد. امیرمؤمنان مى فرماید: (لاتملّک المرأة من الأمر مایجاوز نفسها, فانّ ذلک أنعم لحالها و أرخى لبالها و أدوم لجمالها فإنّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.)101 زن را به کارى مگمار که خارج از توانش باشد که همانا این با حال زن بیشترین سازگارى را دارد, براى روح او بیشترین آرامش را به ارمغان مى آورد و زیبایى او را پایدارتر مى سازد, بدان دلیل که زن گُل است و نه پهلوان جنگاور! وقتى از پیامبر(ص) درباره برترى مردان بر زنان پرسیده شد, فرمود: (کفضل الماء على الأرض, فبالماء تحیى الأرض و بالرجال تحیى النساء) ثمّ تلا هذه الآیة (الرجال قوّامون على النساء)102 فضیلت مرد بر زن مثل فضیلت آب نسبت به زمین است, با آب زمین زنده مى شود و با مردان زندگى زنان به نشاط و شادابى و زایندگى مى رسد. آن گاه پیامبر آیه (الرجال قوّامون على النساء) را تلاوت فرمود. مسؤولیت سنگین قوامیت اگر به صورت درست انجام پذیرد, سعادت مرد را همراه مى آورد و گرنه مایه خسران او به حساب مى آید: امام صادق(ع) مى فرماید: (من سعادة الرجل أن یکون القیّم على عیاله.)103 قوامیت برخانواده نشانه سعادت مرد است. طبق روایتى پیامبر(ص) فرمود: (معلون ملعون من یضیع من یعول)104 کسى که خانواده تحت سرپرستى خود را تباه کند, از رحمت خدا به دور است, از رحمت خدا به دور است.
حوزه هاى قوامیت
بر اساس معنایى که براى (قوام) ارائه گردیده است, هر آنچه که در حفظ تعادل شخصیت زن دخالت دارد در دایره قوامیت مى گنجد. مهم ترین این عوامل را مى توان این گونه برشمرد: الف. اداى حقوق زن یکى از عوامل سلامت جسمى و روحى او به حساب مى آید که بارزترین محور قوّامیّت را تشکیل مى دهد.105 مرد به تناسب توانایى جسمى و آشنایى بیشتر با واقعیتهاى بیرونى بایستى نیازهاى معیشتى و روحى زن را تأمین نماید, تا وى با فراغت خاطر بدون خستگى جسمى و روحى به انجام وظایف خود بپردازد. به همین دلیل, قوّامیّت در آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به فضایل موهبتى مرد و تأمین نفقه توسط او مستند شده است. اگر در کنار رنج و زحمت طاقت فرساى باردارى, شیردهى و رسیدگى به کارهاى خانه, بار تأمین هزینه زندگى زن نیز بر عهده خود او باشد, یقیناً پیرى و افسردگى زودرس به سراغ او آمده و نابهنگام جاذبه هاى طبیعى او را به یغما مى برد و این خسارتى است که کاهش رغبت و علاقه مرد را نیز در پى دارد, بویژه اگر فرسودگى ظاهرى با افسردگى روحى همراه باشد. بر این اساس تأمین هزینه زندگى زن نقش واضح و آشکارى در پایدارى و استوارى زیبایى و شادابى جسمى و روحى زن دارد. طرح تأمین نفقه زن با ماهیت حقوقى گام دیگرى است در جهت حفظ کرامت و شخصیت زن و این که موقع دریافت هزینه, احساس ذلت و فرودستى دامنگیر وى نگردد. هویت حقوقى نفقه زن این پیام را در خود نهفته دارد که بى توجهى یا کم توجهى به آن ستمگرى و جفاکارى است و با رعایت آن حقوق, مرد مى تواند ادعاى عدالت کند! ب. دعوت به ارزشها که در سنت از آن تعبیر به (اطاعت از شوهر در دایره معروف) شده است عامل دیگرى است براى حراست و پاسدارى تعادل شخصیت زن که تعادل شخصیت انسان را به ارمغان مى آورد, چون هر انسانى در دامن مادر تربیت مى شود! پیامبر(ص) در روایتى که از امام صادق(ع) نقل شده, هنگام بیعت با زنان فرمود: (لاتعصین بعولتکنّ فى معروف) 106 شوهران خود را در کار نیک نافرمانى نکنید. و در حدیث دیگر فرمود: (و من حقکم علیهنّّ… و لایعصینکم فى معروف.) یکى از حقوق شما این است که زنان در حوزه معروف از شما پیروى نمایند.
حوزه هاى معروف
شایسته است که معروف دردو حوزه (دین) و (وظایف ویژه زنان) به مطالعه گرفته شود: 1. علاقه به خودآرایى, مهرورزى به فرزند, علاقه به تدارک لوازم منزل و هیجانهاى برخاسته از زودرنجى. مرد در این زمینه ها باید پاسدار حریم خانواده اش باشد و همسرش را به تعادل فراخواند. (یا أیها الذین آمنوا قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً وقودها الناس والحجارة)تحریم/6 اى مؤمنان! خود و خانواده تان را از گزند آتشى که سوخت آن را مردم و سنگ تشکیل مى دهد, حفظ کنید. امام على(ع) ذیل این آیه مى فرماید: (علّموا انفسکم و أهلیکم الخیر و أدّبوهم.)107 خود و خانوداه تان را با نیکى آشنا ساخته و بر اساس آن تربیت کنید. شایان توجه این که حق نظارت و پاسدارى از حریم خانواده تنها متوجه مرد نیست, بلکه زن نیز حق نگهبانى دارد هم نسبت به مرد و هم نسبت به سایر اعضاى خانواده: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) توبه/71 مردان و زنان با ایمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را امر به معروف و نهى از منکر نمایند. بر پایه این آیه زن حق دارد از انحراف شوهرش جلوگیرى کند و در امر اخلاق و دیندارى به او کمک کند. طبق روایت ربیعة بن کعب, پیامبر(ص) در مقام شمارش امور پنجگانه اى که با وجود آنها عذرى در انجام ندادن کارهاى مفید براى آخرت نمى باشد فرمود: (زوجة صالحة تعینه على أمر الدنیا و الآخرة.)108 زن شایسته اى که درامر دنیا و آخرت به انسان مدد مى رساند. در روایت نبوى دیگرى آمده است: (… و المرأة راعیة على أهل بیت زوجها و هى مسؤولة عنهم.)109 زن نگهبان اهل خانه شوهر خویش است و دراین رابطه مورد بازخواست قرار مى گیرد. 2. دومین حوزه معروف که اطاعت از شوهر در آن واجب است حوزه استیفاى حقوق همسرى است که با عقد ازدواج مشروعیت پیدا مى کند و زن متعهد مى شود که آن را رعایت نماید. آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل ا لله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً) آغازش اطلاق دارد و همه حوزه هاى قوامیت را پوشش مى دهد. واژه (قانتات) اشاره به دو حوزه اطاعت خدا و اطاعت شوهر دارد 110 واز جمله (حافظات للغیب) تا آخر آیه, به حقوق همسرى اختصاص یافته و از لزوم پاى بندى زن به آن سخن مى گوید. براى تعیین حد و مرز حق شوهر, باید حد ومرز (نشوز) را روشن ساخت. صفت (قانتات) و جمله (فإن اطعنکم) که از دو طرف موضوع (نشوز) را در آیه فوق دربرگرفته است, سیاق آیه را مى سازد و اثبات مى کند که نشوز نقطه مخالف پاى بندى به حق شوهر است, این تقابل از سوى فقها, مفسران و حقوق دانان مسلمان نیز شناخته شده است. تردیدى نیست دراین که (نشوز) نوعى حق گریزى است که زن یا مرد ممکن است در زندگى زناشویى مرتکب آن شوند, ولى مفسران و فقها به دلیل اختلاف دیدى که در مورد حقوق زن ومرد دارند, در تعیین حد و مرز حقوق زن و مرد نیز ناهمگون سخن گفته اند; کسانى که به برترى مرد معتقدند از نشوز زن و مرد به گونه اى سخن مى گویند که فرادستى مرد و فرودستى زن را برساند. در رابطه با نشوز زن, فخر رازى مى نویسد: (نشوز عبارت است از عصیان و مخالفت برترى طلبانه زن در برابر مرد.)111 قاسمى و ابن کثیر مى گویند: (اطاعت شوهر واجب و مخالفت او حرام است, زیرا مرد نسبت به زن فضیلت دارد و فضیلت داده شده است, پیامبر(ص) فرمود: (اگر روا بود که کسى را به سجده در برابر کسى وا دارم, همانا زن را دستور مى دادم که در مقابل شوهرش سجده کند.)112 نامبردگان به ترتیب در توضیح نشوز ذیل آیه (و إن امرأة خافت من بعلها نشوزاً)(نساء/128) مى گویند: (نشوز مرد در حق زن به معناى اعراض, نگاه خشمگینانه, تضییع حق همخوابى و معاشرت ناخوشایند با زن است.113 (از زن فاصله بگیرد و با نادیده گرفتن حق همخوابى و کوتاهى در پرداخت نفقه, از همراهى با او سرباز زند.)114 (زن بترسد از این که شوهرش از وى نفرت پیدا کند.)115 ابن اثیر مى نویسد: (نشوز زن عبارت است از عصیان او در برابر مرد و سرباز زدن او از اطاعت مرد, و نشوز مرد عبارت است از ستم به زن و ضرر زدن به او.)116 دراین تفکر, نشوز زن به اندازه محورهاى حقوقى مرد و نمونه هاى فراوان آن, تعدد و تنوع پیدا مى کند, از باب نمونه: (حبس زن در خانه یکى ازحقوق مرد است, بر این اساس اگر مردى با اطلاع ازاین که زن کار ادارى دارد, با وى ازدواج کند و پس از ازدواج با استمرار کار او مخالفت نماید, بر زن لازم است اطاعت کند و گرنه ناشزه است.)117 ابن تیمیه مى گوید: خدمت شوهر بر زن واجب است.118 بر اساس فقه حنبلى و شافعى مرد حق دارد همسرش را از دیدار پدر و مادرش یا عیادت و حضور در مراسم تدفین آنان باز دارد.119 (صاحب حدائق) اطلاق روایتى را معتبر مى داند که در آن زنى از پیامبر(ص) مى پرسد: آیا من هم حقى همانند حق مرد برعهده او دارم؟ پاسخ مى شنود: (ولا من کل مأة واحدة)120 حق تو به یک درصد حق مرد نمى رسد! نقطه مخالف تفکر بالا دیدگاه کسانى است که اعتقاد به برابرى حقوق زن و مرد دارند و نشوز را هم به معناى نادیده انگاشتن حق مى دانند که زن و مرد به صورت یکسان در معرض دست یازیدن بدان هستند. محمد بن فهد حلى مى نویسد: (نشوز عبارت است از نافرمانى زن یا مرد در برابر یکدیگر و تعلل وکوتاهى در ایفاى حقوق یکدیگر.)121 محقق حلى مى فرماید: (نشوز که در لغت به معناى بلند شدن است, [در اصطلاح] به معنى خروج از طاعت است که گاه از سوى مرد صورت مى گیرد و گاهى از سوى زن.)122 صاحب جواهر ضمن پذیرش تعریف بالا مى نویسد: (ظاهراً هرگاه زن یا مرد, از حقوق واجب طرف مقابل چشم پوشى کند و آن را تضییع نماید, نشوز تحقق مى یابد.)123 شهید ثانى نیز نشوز زن و مرد را به معناى رعایت نکردن حقوق یکدیگر مى داند.124 دراین دیدگاه محور اصلى را حق تشکیل مى دهد, هر صاحب حقى رعایت حقش واجب است, حق مرد در بهره جنسى و همزیستى خلاصه مى گردد و نادیده گرفته شدن این حق از سوى زن نشوز نامیده مى شود. چنین تفسیرى از نشوز پیشینه تاریخى طولانى دارد و در تمام مقاطع تاریخى طرفداران جدى داشته است; مجاهد در تعریف نشوز مى گوید: (هرگاه زن بستر شوهرش را ترک گوید, به او بگوید به بسترت برگرد; پس اگر اطاعت نمود شوهر حق ندارد اقدامى بر ضد او داشته باشد. اطاعت از شوهر یعنى بازگشت به بستر او.)125 قتاده, عطا و ثورى (حافظات للغیب) را که مقدمه طرح مسأله نشوز به حساب مى آید, به حفظ پاکدامنى در غیاب شوهر تفسیر مى کنند.126 طبرى مى گوید: (نشوز عبارت است ازاین که زنان با برترى جویى خوابگاه شوهران خود را ترک گویند.)127 قاضى ابن براج, تمکین جنسى زن و انتخاب مسکن را حق شوهر, و سرباز زدن ازاین حق را نشوز مى داند.128 ابوصلاح حلبى براین باور است که تنها پاسخگویى به نیاز جنسى مرد و نیز سکونت درمنزل او بر زن واجب است, پس اگر نیاز جنسى او را نادیده گرفت یا در پى تسلط بر او بود باید او را موعظه نماید و از خدا بترساند; اگر ازمنزل شوهر با اجازه یا بدون اجازه بیرون رفت و از بازگشت امتناع ورزید, مرد حق دارد او را برگرداند.129 شهید دوم مى نویسد: (بد زبانى و ناسزاگویى نه نشوز است و نه از مقدمات آن, گرچه بدزبانى زن گناه است و باید اصلاح شود, ولى در این که آیا شوهر مى تواند او را ادب کند یا اینکه مسأله را به حاکم شرع واگذار نماید, دو نظریه است… قول استوارتر این است که شوهر در مسائلى که خارج از دایره حق سکونت و استمتاع است مثل اجنبى است, و این گونه امور را باید از طریق حاکم شرع اصلاح نمود.)130 محقق در شرایع در تعریف تمکین که نقطه مخالف نشوز است با صراحت اعلام مى دارد: (تمکین کامل این است که زن مانعى بین خود و مرد به وجود نیاورد; بدین معنى که مکان و زمانى را پیشنهاد نکند پس اگر خود را در برخى زمانها و در برخى از جایها که بهره گیرى جنسى در آن امکان دارد دراختیار مرد قرار دهد, تمکین تحقق نمى یابد.)131 امام خمینى مى فرماید: (نشوز با نافرمانى زن در امور مربوط به بهره گیرى مرد تحقق مى یابد.)132 امام خمینى بر اساس چنین معیارى ترک آرایش, نظافت, تجمل, بیرون رفتن از منزل را نیز عناصر تشکیل دهنده نشوز مى شناسد.133 نویسنده تفسیر (من وحى القرآن) مى نویسد: (عقد ازدواج, تعهدهایى را در پى دارد که زن و مرد ملزم به رعایت آنها هستند… بر زن واجب است که به نیازهاى جنسى مرد پاسخ مثبت دهد ومانع مادى و معنوى در برابر رغبت او ایجاد ننماید, همین نیاز بیرون رفتن او را از منزل ناروا مى نمایاند.)134 محمد غزالى از دانشمندان مصرى براى نشوز, دو نمود خارجى قائل است که عبارتند از: 1. برترى جویى زن تا جایى که از تماس با مرد بر پایه وظایف ویژه زناشویى نفرت داشته باشد. 2. راه دادن بیگانه بدون اذن شوهر به خانه او.135 اصرار بر این دیدگاه, به این دلیل, منطقى و پذیرفتنى است که زن پیش از ازدواج, مسلمان و مکلف به تکالیف فردى و اجتماعى مى باشد که از حقوقى منشأ گرفته است; مانند حقوق پدر و مادر و خویشاوندان, حق دین, حق اطاعت از پیامبر(ص) و امامان, و از سوى دیگر مفهوم عقد ازدواج ازنظر شرع و عرف با حقوق و تکالیفى که از گذشته به عهده زن بوده در تضاد نیست و اگر تضادى هم داشته باشد, حق تقدم با حقوق سابق است, بر همین اساس فقها مى گویند: اگر زنى پیش از ازدواج, اجیر شد و پیش از تمام شدن مدت اجاره ازدواج کرد, عقد اجاره باطل نمى شود, حتى در صورتى که اجیر بودن زن با حق استمتاع مرد در تضاد باشد.136 بر اساس فقه حنبلى نیز شوهر حق ندارد همسرش را ازملاقات و زیارت پدر و مادرش محروم سازد, زیرا این بازدارى, قطع رابطه با والدین و مخالفت شوهر را با امر خدا (عاشروهنّ بالمعروف) در پى دارد, پس چنین برخوردى نمى تواند مصداق پیام این آیه باشد. در فقه شافعى نیز این برخورد مکروه قلمداد شده است, بدین سبب که نفرت مى آفریند و عاقّ والدین شدن را در پى دارد.137 شیخ محمدجواد مغنیه در توجیه این دیدگاه فقهى مى نویسد: (اگر دو حق با هم تزاحم پیدا نماید و جمع بین آن دو ناممکن باشد, حق سابق تقدم دارد.)138 با توجه به گفته هاى روشنگرانه این گروه از مفسران و فقیهان, در معناى (نشوز) و (حافظات للغیب) مى توان نتیجه گرفت که حق همسرى در همنوایى زن با خواسته هاى جنسى مرد و حفظ پاکدامنى در نبود او خلاصه مى شود. مخالفت زن با چنین حقى در فقه قرآنى نام (نشوز) را به خود گرفته و حق مرد است که در این رابطه (امر) و (نهى) داشته باشد به گونه اى که اعتدال شخصیت زن را حفظ کند و مفهوم معناى قوامیت را تحقق بخشد.
تأدیب زن
تمکین و نشوز, معروف و منکر نظام زندگى زناشویى است. زنى که حق شوهرش را نادیده مى گیرد بایستى وادار به رعایت عدالت گردد. از آن رو که تمکین و نشوز زن جزء اسرار زندگى زناشویى است و افشاى آن ناروا و ناگوار مى باشد بویژه براى مرد, پیشنهاد اصلاحى قرآن در این زمینه با امر به معروف و نهى از منکر در صحنه هاى دیگر زندگى فرق دارد, قرآن مى فرماید: (و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیاً کبیراً) نساء/34 موعظه, پرهیز از همخوابى و برخورد فیزیکى سه اقدامى است که از سوى قرآن جهت مهار نشوز زن پیشنهاد شده است که هر یک کاربرد معیّنى دارد. اندرز, نرمى دل, پشت گرداندن به زن در بستر خواب, فشار روحى سازنده و زدن, انزجار شدید مرد را مى رساند. امّا همه اینها باید در جهت اصلاح به کار رود و نه افساد و ایجاد مشکل عمیق تر, ازاین رو در تعیین حد و مرز برخورد فیزیکى از پیامبر(ص) روایت شده است: (اضربوهنّ اذا عصینکم فى المعروف ضرباً غیرمبرح.)149 اگر زنان در دایره معروف به مخالفت با شما برخیزند آنها را بزنید, اما به گونه اى که احساس آزار در پى نداشته باشد. زدن بدون آزار, تنها اثرى که دارد اعلان انزجار است و مى تواند زن را ـ اگر تصمیم بر شقاق و جدایى نداشته باشد ـ به اطاعت وا دارد. اگر این روشها هیچ کدام به نتیجه نینجامید, معلوم خواهد شد که نشوز زن داراى دلایل عمیق ترى است و نیاز به داورى دیگران دارد و نباید با تکیه بر زور و اجبار مشکل را حل کرد. اینجاست که حکمیت داوران فامیلى و یا داورى حاکمان شرع مطرح مى شود.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, بیروت, مؤسسه اعلمى, 2/263و267. 2. الحمرانى, احمد, المرأة فى التاریخ و الشریعة, دارالنفائس,20. 3. جان استوارت میل, انقیاد زنان, ترجمه علاء الدین طباطبایى, انتشارات هرمس,46. 4. نشریه سالانه مکتب تشیع, شماره اول, سال 1338, قم, مقاله زن در اسلام از محمدحسین طباطبایى,30 ـ 7. 5. ویل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زریاب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,150. 6. همان. 7. همان,80. 8. راوندى, مرتضى, تاریخ اجتماعى ایران, انتشارات امیرکبیر,214. 9. همان. 10. عهد جدید باب 2 رساله پولیس به تیموتاج, چاپ انگلستان, به نقل از: ع. نوابخش, زن در تاریخ, نشر رفعت, جلد اول,19. 11. جان استوارت میل, انقیاد زن, 48ـ47. 12. هبه رئوف, مشارکت سیاسى زن, ترجمه محسن آرمین, تهران, نشر قطره, 158. 13. جان استوارت میل, انقیاد زن, 94. 14. ژانت هاید, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65; استفن مور, دیباچه اى بر جامعه شناسى, ترجمه مرتضى ثاقب فر, انتشارات ققنوس, 46ـ45. 15. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 12; ویل دورانت, لذات فلسفه, 50. 16. مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر, فصلنامه کتاب نقد, شماره 12, صفحه 65. 17. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالمعرفة, 1/503. 18. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف, قم, منشورات دار البلاغه, 1/503. 19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 2/43. 20. زمخشرى, جارالله, اساس البلاغه; طریحى, مجمع البحرین. 21. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف,1/ 505. 22. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالکتب العلمیة, 1/506. 23. فخررازى, التفسیر الکبیر, دفترتبلیغات اسلامى, 25/110. 24. همان, 6/101. 25. ابوزید, نصر حامد, دوائرالخوف, (قراءة فى خطاب المرأة), المرکز الثقافى العربى, 212. 26. همان, 214. 27. جهت دست یابى به توضیح بیشتر این مطلب مراجعه شود به: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 22 ـ 21, صفحه110. 28. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 13/47. 29. همان, 12/342. 30. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, انتشارات صدرا, 3/372. 31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 118. 32. همان, 202. 33. عبدالکریم زیدان, المفصل فى أحکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة, مؤسسة الرسالة, 4/292. 34. المؤتمر العالمى لألفیّة الشیخ المفید, مصنفات شیخ مفید, 9/34. 35. قشیرى, تفسیر لطائف الاشارات, الهیئة المصریة العامة للکتاب, 1/181. 36. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163. 37. همان,210. 38. همان, 164. 39. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, اسلامیه, 14/118. 40. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,164ـ163. 41. همان, 209. 42. همان, 169. 43. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, 14/126. 44. ویل دورانت, لذات فلسفه,136. 45. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 5/343. 46. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163. 47. ویل دورانت, لذات فلسفه,139; فضل الله, محمـدحسیـن, من وحـى القرآن, دارالزهـراء,7/161. 48. وفابخش, محمود, جزوه روان شناسى عمومى, دفترتبلیغات اسلامى, مشهد,32. 49. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, داراحیاء التراث العربى, 45/2. 50. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 18/90. 51. قمى, عباس, سفینة البحار, بنیاد پژوهشهاى اسلامى, 3/800. 52. سید رضى, نهج البلاغه, نامه 14. 53. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/253. 54. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, 5/515. 55. روژه پیره, روان شناسى اختلاف زن و مرد, ترجمه محمدحسین سرورى, انتشارات جانزاده, تهران, 1370, 48و52و104, به نقل از فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/239. 56. هاشمى رکاوندى, مقدمه بر روان شناسى زن,130. 57. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,171. 58. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/569. 59. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 20/291 60. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,299. 61. همان, 249. 62. ویل دورانت, لذات فلسفه,135. 63. شمس الدین, اهلیة المرأة لتولّى السلطة, المؤسسة الدولیة للدراسات و النشر, 27ـ22. 64. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, دارالعلم للملایین, 1/447. 65. هفته نامه ساندى تایمز, چاپ لندن, به نقل از روزنامه اطلاعات, تاریخ 25/4/1379, شماره 1958, صفحه 5 ضمیمه. 66. فضل الله, محمدحسین, من وحى القرآن, دارالزهراء, 7/73. 67. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, 2/16. 68. صدوق, امالى صدوق, کتابخانه اسلامیه, 228. 69. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/535 و 2/648. 70. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, ترجمه عباس زریاب, شرکت انتشارات, 299. 71. همو, لذات فلسفه,137. 72. فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/300. 73. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, 307. 74. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, انتشارات فرهنگ اسلامى, 5و6/38. 75. همان, 5و6/31; جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم. 76. جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم. 77. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جلال و جمال, 364. 78. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 167. 79. همان, 146. 80. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 416. 81. قرطبى, محمد بن احمد, الجـامع لأحکام القرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 1405, 3/123. 82. همان. 83. همان. 84. طوسى, محمدحسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 2/241. 85. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 3/506. 86. رشید رضا, تفسیرالمنار, دارالمعرفة, 2/268 ـ 297. 87. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, 5ـ6/59ـ58. 88. قرطبى, محمد بن احمد, الجامع لأحکام القرآن, 3/125. 89. طبرى, ابن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 2/8ـ 467. 90. محمد البهى, الاسلام فى حل مشاکل المجتمعات الاسلامیة, 85, به نقل از الاتحاد اللبنانى, مجله المنطلق شماره 60, ربیع الثانى 1410,62; شمس الدین, حقوق الزوجیة, المؤسسةالدولیة للدراسات الاسلامیةو النشر, 105. 91. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 2/44. 92. ابن منظور, لسان العرب, داراحیاء التراث العربى, جلد 11, واژه قوم. 93. زبیدى, تاج العروس. جلد 9, ذیل ماده نشز. 94. سعید الخورى, اقرب الموارد. 95. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 417. 96. فخر رازى, التفسیرالکبیر, 10/88. 97. طبرسى, مجمع البیان, 3/24. 98. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/502. 99. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,281. 100. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 75/127. 101. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/510. 102. کاشانى, فیض, تفسیر الصافى, مؤسسه اعلمى, 1/448. 103. حرّ عاملى, وسائل الشیعة, 15/251. 104. همان,2/43. 105. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/526. 106. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/245. 107. سیوطى, جلال الدین, الدر المنثور, دارالفکر, 8/225. 108. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/238. 109. صحیح البخارى, 4/313. 110. طبرسى, مجمع البیان, 2/43. 111. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 10/90. 112. قاسمى, محاسن التأؤیل, دارالفکر, 5/122; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/503. 113. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 11/65. 114. قاسمى, محاسن التأویل, 5/505. 115. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/575. 116. ابن اثیر, محمد, النهایة فى غریب الحدیث و الأثر, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 5/56. 117. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/165. 118. همان, 7/35. 119. همان, 7/289 و 293. 120. بحرانى, یوسف, الحدائق الناضرة, بیروت, دارالاضواء, 23/119. 121. حلى, احمد بن فهد, المهذب البارع, مؤسسه نشر اسلامى, 1411, 3/419. 122. حلى, محقق, شرایع الاسلام, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 2/282. 123. نجفى, محمدحسین, جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 31/200. 124. شهید ثانى, زین الدین عاملى, مسالک الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامیة, قم, 8/355. 125. سیوطى, جلال الدین, الدرّ المنثور, 2/522. 126. طبرسى, مجمع البیان, 2/43. 127. طبرى, محمد بن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 4/64. 128. عبدالعزیز بن البراج, المهذب, مؤسسة النشر الاسلامى, 1406, 2/240 ـ 225. 129. ابوصلاح حلبى, الکافى فى الفقه, 447 ـ 347, به نقل از حقوق الزوجیة, 34. 130. شهید ثانى, مسالک الأفهام, 8/360. 131. محقق حلى, شرایع الاسلام, 2/291. 132. امام خمینى, تحریرالوسیلة, انتشارات قدس محمدى, 2/306. 133. همان. 134. فضل الله, محمد حسین, من وحى القرآن, 7/156. 135. جریدة الأهرام,سال 123, عدد 874, به نقل از دوائر الخوف, 216. 136. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق(ع), 4/265; خویى, ابوالقاسم, منهاج الصالحین, جلد دوم, مسأله 395. 137. زیدان, عبد الکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/294. 138. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق (ع),4/265. 139. سیوطى, الدرّ المنثور, 2/519.
 

تبلیغات