آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

واژه حجاب هفت بار در قرآن کریم آمده است و معناى کلمه در این هفت مورد, چیزى است که از هر جهت مانع دیده شدن چیز دیگر شود.
مانع مادى
چنان که در این آیه (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربى حتّى توارت بالحجاب)(ص/32) 1 که ابن اثیر گوید: مقصود از حجاب, افق است.2 و بعض مفسران گویند: مقصود پنهان شدن آفتاب است. و نیز در این آیه : (فاتّخذت من دونهم حجاباً فأرسلنا إلیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً) (مریم/17)3 که گفته اند مقصود از حجاب, دیوار است.4 و نیز در این آیه که درباره زنان رسول خدا(ص) است: (و إذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب)(احزاب/53)5 که مقصود پوششى است مانع از دیده شدن آنان چون پرده. و مى توان حجاب را در این آیه نیز چیزى محسوس گرفت که مانع دیدن شود: (و بینهما حجاب و على الأعراف رجال)6اعراف/46
مانع معنوى
چنان که در این آیه: (و ماکان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب) (شورى/51) 7 که چون دیدن بارى تعالى با دیده حسى ممکن نیست, مجازاً از آن به مکالمه از پشت پرده تعبیر شده است. و یا این آیه: (و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون)(فصلت/5) که گفته اند مقصود خلاف کافران با پیمبر(ص) است و یا مخالفت با او در دین. و یا در این آیه: (و إذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً)(اسراء/45) 8 که مقصود از حجـاب, درنیـافتن کـافران است معنــاى قرآن را. چنان که مى بینیم, در این آیه ها حجاب به معناى پرده یا چیزى است که مانع دیدن شود. اما آن حکم شرعى که منظور ماست, ضمن آیه هایى دیگر و با تعبیرى جز کلمه حجاب آمده است; تعبیرى نهایت بلیغ. زیرا چنان که نوشتیم, حجاب مانع دیدن است. آیه 53 سوره احزاب که مسلمانان را مى فرماید: (اگر چیزى از زنان پیغمبر(ص) خواستید, از آن سوى پرده بخواهید), دستورى است که زنان پیغمبر را نبینند و آنان از هر جهت از دیده پوشیده مانند, چنان که جسمشان هم دیده نشود, در صورتى که از حجاب براى زنان مقصود آن نیست که قطر جسم آنان نیز پوشیده ماند. بدین جهت دستور پوشش زن را در دیگر آیه ها چنین مى خوانیم: (یا ایها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ)احزاب/59 اى پیغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاى خود را نزدیک آرند. و نیز این آیه: (ولایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ)نور/31 و آشکار مکنند زینت خود را جز آنچه پدید است از آن, و بزنند خمارهاى خود را بر جَیبهاى خویش. اکنون باید معناى واژه هایى چند که در این دو آیه شریفه آمده است و کاربرد آن واژه ها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا(ص) روشن کرد, تا آنچه مقصود ماست(حجاب در قرآن) آشگار گردد.
جلباب
لغویان چنان که خواهم نوشت, این کلمه را درست نشناسانده اند; واژه جلباب, جلابیب و تجلبب. (جلباب پوشیدن) چندبار در خطبه ها, نامه ها و کلمات قصار على علیه السلام آمده است: (خطبه هاى 4, 66, 87, 153, 183 و نامه هاى 10, 19, 65 و کلمه قصار 112, که در همه موارد جلباب مشبّه بهِ چیزى است. اما درحدیث نبوى, یکى حدیث عایشه است: (و کان رآنى (صفوان) قبل الحجاب, فاستیقظتُ باسترجاعه حین عرفنى, فخمّرتُ وجهى بجلبابى.) و دیگر در سنن دارمى, باب مناسک: (سَدَلت إحدانا جلبابها من رأسها على وجهِها.) اکنون باید دید جلباب چیست و چگونه پوششى است؟ لغویان قدیم عرب, چنان که عادت آنان بوده است, کلمه را دقیق نشناسانده اند. جویرى نویسد: (جلباب ملحفه است) زنى از هذیل در سوک کشته اى گفته است: (کرکسها با اطمینان خاطر به سوى او مى رفتند, همچون دوشیزگان جلباب پوشیده)9 و در تعریف ملحفه, که جلباب را بدان شناسانده است, نویسند: ملحفه یکیِ ملاحف است. ابن منظور نویسد: (جلباب قمیص بود, جـامه اى است فراخ تر از خمـار, کوتاه تر از رداء, که زن بدان سر و سینه خود را پوشاند. وگفته اند, جامه اى است فراخ, کوتاه تر از ملحفه.) و ابن اثیر نویسد: (جلباب (ازار) و (رداء) است. و گفته اند ملحفه است و آن چون مقنعه است که زن بدان سر و پشت و سینه خود را مى پوشاند, و جمع آن جلابیب بود.)10 وفیومى از نوشته ابن فارس آرد: (جلباب چیزى است که بدان خود را بپوشانند, جامه و جز آن.)11 اما نوشته ابن فارس چنین است: (ابوعمرو گوید (جلبه) ابرى است همانند کوه و (جلب) نیز چنین است و سروده اند: و لستُ بجِلبٍ جلبِ ریجٍ و قِرَّةٍو لابصفا صلدٍ عن الخیر معزل12 و اشتقاق جلباب از این کلمه است و جلباب, پیراهن بود و جمع آن جلابیب است و سروده اند (سپس بیتى را که از دیوان هذلیین آورده شد, نقل کرده است.)(معجم مقاییس اللغه) کوشش فرهنگ نویسان عربى در پیوند کلمه (جلباب) با ریشه جلب (=ابر پوشاننده) 13 درست به نظر نمى رسد, و ظاهراً نوشته جفرى صحیح تر باشد که اصل کلمه حبشى است به معنى روپوش,14 و نیز آنچه دزى نوشته است: (چادر بزرگى که در شرق, زنان هنگام بیرون شدن از خانه سرتاپاى خود را در آن مى پوشانند.)15 اما از استعمال این واژه در گفتار امیرالمؤمنین على علیه السلام نکته هاى دیگر را توان یافت. نخست به مورد استعمال آن در سخنان آن حضرت بنگریم. چنان که اشارت شد, مفرد و جمع و فعل ساخته ازاین کلمه نُه مورد در سخنان امام(ع) آمده است:
جلباب در روایات
1. (مازلت أنتظر بکم عواقب الغدر, حتّى سترنى عنکم جلباب الدین.)16 2. (فالبس لهم جلباباً من اللین.)17 3. (من أحبّنا أهل البیت فلیستعد للفقر جلباباً.)18 4. (حتى إذا کشف لهم عن جزاء معصیتهم و استخرجهم من جلابیب غفلتهم.)19 5. (ولا استطاعت جلابیب سواد الحنادس أن تودّ ما شاع فى السموات من تلالؤ نور القمر.)20 6. (و کیف أنت صانع إذا انکشفت عنک جلابیب ما أنت فیه.)21 7. (فإن الفتنة طالماً أغدفت جلابیبها.ا)22 8. (معاشر المسلمین إستشعروا الخشیة و تجلببوا السکینة.)23 9. (إنّ من أحبّ العباد إلیه عبداً أعانه الله على نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف.)24 هرچند در همه این نُه مورد, جلباب و جلباب پوشیدن به مجاز به کار رفته است, اما از استعمال آن نکات زیر را مى توان به دست آورد: 1. جلباب, پوششى است که روى همه پوششها به بر مى کنند, چه در دو مورد مقابل شعار آمده که لباس زیرین است و از آن جهت شعارش گویند که موى بدن را مس کند.25 2. جلباب سراسر تن را مى پوشاند, چنان که از فقره 1 و 5 آشکار است. 3. جلباب لباس, چون مقنعه و خمار پوششى خاص زنان نیست, بلکه تقریباً مرادف روپوش یا لباس کار است که سراسر بدن را از گردن به پایین مى گیرد و بانوان و مردان به هنگام کار آن را مى پوشند. زیرا در فقره هاى 1 و 2 , 4, 6, 8 مخاطب و یا آن که از آنان خبر مى دهد مردان اند, و بدیهى است که اگر جلباب, پوشش زنان به تنهایى بود, در مورد مردان به کار نمى رفت; چه معلوم است که به مرد مثلاً نمى توان گفت چادر تقوا را بر سر خود بیفکند. اکنون ببینیم تفسیرنویسان دراین باره چه گفته اند: شیخ طوسى ازابن عباس و مجاهد آورد: جلباب, خمار زن است, و آن مقنعه اى است که پیشانى و سر خود را بدان پوشد گاهى که براى کارى ازخانه برون آید. و از گفته حسن نویسد: جلابیب, ملحفه هاست که زن آن را بر چهره خود مى آورد.26 و نظیر احتمال اول را طبرسى در مجمع البیان آورده است, لیکن ظاهر مقایسه این آیه با آیه بیست و یکم سوره مبارکه نور نشان مى دهد که خمار پوششى است جز جلباب.27 در مقابل نوشته این دو مفسر, قرطبى نویسد: (جلابیب, جمع جلباب و آن جامه اى است بزرگ تر از خمار, ابن عباس و ابن مسعود آورده اند که آن رداء است و گفته اند قناع است, و درست آن است که آن پوششى است که همه تن را بپوشاند.)28 محمد غوث, مؤلف نثرالمرجان نیز, از مبرّد نظیر همین تفسیر را آورده است و نویسد که آن پوششى است که همه تن را بپوشاند چون ملحفه.29 و علامه طباطبایى نویسد: (جلابیب جمع جلباب است, و آن جامه اى است که زن برخود افکند و همه بدن او را بپوشاند, و یا آن خمار است که سر و صورت را با آن پوشند.)30 از مجموع آنچه نوشته شد, چنین دانسته مى شود که تفسیر جلباب به خمار, مقنعه و یا نیم تنه تسامحى است, و تعریف درست آن همان روپوش یا روى لباسى است که سراسر اندام را فراگیرد. و نیز از امر (یدنین) دانسته مى شود که جلباب پوششى بوده است جلوباز, همانند شنل که بر دوش مى افکنده اند و در آیه دستور داده شده است که دو طرف آن را به هم نزدیک کنند.
خِمار
خِمار بر خلاف جلباب, پوشش سر است و کاربرد آن در شعرهاى جاهلى و دوره اسلامى به همین معنى است. امرؤالقیس در وصف باران گوید: و ترى الشجراء فى ریِّقهاکرؤس قطعت فیها خُمُر31 که شاعر در این بیت سرهاى درختان را که از آب برون مانده به سرهاى بریده در خمار مانده همانند کرده است. و این بیت از حسّان بن ثابت انصارى: تظلّ جیادنا مستمطراتتلطّمهنّ بالخُمر النساء32 که در آن ابوسفیان و مردم مکه را سرزنش کند و گوید اسبان ما به شتاب مى رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز مى راندند. و (تخمیر) پوشیدن سر است و یا صورت به خمار, چنان که در حدیث بخارى گذشت: (فخمّرت وجهى بجلبابى.)33
جیب
جیب, جمع آن (جیوب), مفرد کلمه یک بار در آیه 12 سوره نمل و باردیگر در آیه 22 سوره قصص و جمع آن در آیه مورد بحث (31 سوره نور) آمده و معناى آن گریبان است که از یقه پیراهن باز شود. از مجموع این توضیحها و دقت درکاربردهاى کلمه ها در سوره مبارکه نور, احزاب و آیه هاى دیگر و نیز از شعر عرب و نهج البلاغه چند نکته روشن مى شود: 1. خمار با جلباب یکى نیست; خمار پوشش است و جلباب پوششى است که سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پایین) مى پوشاند. 2. جلباب پوششى بوده است جلو باز ,و زنان مسلمان مأمور شده اند دو لب آن را به یکدیگر نزدیک کنند. 3. خمار, سرپوش دامنه دار بوده است که زنان مسلمان مأمور شده اند دامنهاى سرپوش را تا گریبان خود بیاورند و گلو و سینه را بدان بپوشانند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. پس گفت: من دوستى اسبان را به یاد پروردگارم برگزیدم, تا آن که آفتاب در پرده پنهان شد. [یادآور مى شود, ترجمه آیاتى که در پاورقى آمده از استاد شهیدى نبوده است.] 2. ابن اثیر, النهایة فى غریب الحدیث و الأثر, ماده حجب. 3. و میان خود و ایشان پرده اى افکند, پس ما جبرئیل را نزد او فرستادیم و چون آدمى عادى بر او نمایان شد. 4. طوسى, محمد بن حسن, التبیان فى تفسیر القرآن, 7/102. 5. و اگر از همسران پیامبر چیزى خواستید, از پس پرده بخواهید. 6. و میان ایشان حائلى است و بر آن بلندى ها مردانى هستند. 7. و هیچ بشرى را مجال سخن گفتن خدا با او نبوده مگر با وحى یا از پس پرده…. 8. و هنگامى که قرآن خواندى میان تو و آنان که ایمان به آخرت ندارند مانعى پوشیده قرار دادیم. 9. تمشى النسور الیه و هى لاهیة مشى العذارى علیهنّ الجلابیب بیت از جنوب, دختر عمرو ذى الکلب است. رجوع شود به دیوان هذلیین, قسمت سوم, صفحه 125, چاپ المکتبة العربیة 1385هـ.ق. (کلمه لاهیة) را دزى (اگر مترجم اشتباه نکرده باشد) شادى کننده تصور کرده (فرهنگ البسه مسلمانان, صفحه 117) ولى سکّرى در شرح بیت گوید: لاهیة = آمنه است. چون کرکسها از مرده او بیم نداشتند با اطمینان به سوى او مى رفتند. 10. ابن منظور, لسان العرب; ابن اثیر, النهایة, جلبب. 11. فیومى, المصباح المنیر, ماده جلبب. 12. بیت از سروده هاى تأبّط شرّاً (لسان العرب ماده جلب) در لسان العرب به جاى کلمه (ریج), (لیل) آمده است. 13. ابن فارس, معجم مقاییس اللغة, 1/470. 14. آرتور جفرى, لغات دخیل قرآن, 102. 15. فرهنگ البسه مسلمانان, 117. 16. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 4. 17. همان, نامه 19. 18. همان, کلمات قصار. 19. همان, خطبه 153. 20. همان, خطبه 182. 21. همان, نامه 10. 22. همان, نامه 65. 23. همان, خطبه 66. 24. همان, خطبه 87. 25. ابن فارس, معجم مقاییس اللغة, 3/193. 26. طوسى, التبیان, 8/327. 27. در ذیل این کلمه توضیح بیشترى داده خواهد شد. 28. قرطبى, الجامع لأحکام القرآن, ذیل تفسیر آیه 59 سوره احزاب. 29. نثر المرجان, چاپ سنگى, 5/435. 30. طباطبایى, محمدحسین, المیزان, 16/339. 31. ایلیاحاوى, امرؤالقیس, 121. 32. دیوان حسّان بن ثابت, دارصادر, 8. 33. بخارى, المغازى, 5/149.
 

تبلیغات