تاثیر اختلاف قرائات در تفسیر (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پس از نزول وحى و گرویدن عرب به اسلام, از آنجا که لهجه ها و زبان هاى گوناگون عرب زبانان در هر قبیله و منطقه اى متفاوت بود, قرآن حتى در زمان خود پیامبر به لهجه هاى گوناگون قراءت مى شد, درباره روا بودن یا ناروایى این قرائات و وجوه و مبانى و تاریخچه پیدایش آنها, بحثها و دیدگاه ها و معیارهایى از سده هاى آغازین اسلام تا کنون ارائه شده که در کتابهاى علم قراءت به تفصیل آمده است. آنچه در این نوشتار مورد نظر است, تأثیر مهم قراءت و قرائات در تفسیر قرآن است. عالمان قرائات براى انواع اختلاف موجود میان قرائات, انواع و گونه هاى چندى را برشمرده اند. آیت الله خویى پس از نقل چندین دیدگاه در این زمینه و نقد و بررسى آنها, همه اختلافات موجود را به شش نوع زیر برمى گرداند.1 1. اختلاف در هیأت کلمه, مانند اختلاف در لفظ (باعد) که به صیغه امر است یا به صیغه ماضى. 2. اختلاف در ماده کلمه; مانند اختلاف در (ننشزها) که پس از شین, زاء است یا راء. 3. اختلاف در ماده و هیأت کلمه; مانند (کالعهن المنفوش) که (کالصوف المنفوش) نیز قراءت شده است. 4. اختلاف در هیأت جمله به دلیل اعراب; مانند (اطهُر) و (اطهَر). 5. اختلاف به تقدیم و تأخیر: مانند (و جاءت سکرة الموت بالحق) که (وجاءت سکرة الحق بالموت) نیز رسیده است. 6. اختلاف به زیاده و نقصان که در آیه (تسع و تسعون نعجة) برخى کلمه (انثى) را پس از کلمه (نعجة) خوانده اند. اینک موضوع تأثیر و نقش قرائات در تفسیر را در مبحث زیر پى مى گیریم. در این بخش دو موضوع بررسى مى گردد: 1. جایگاه قرائات در تفسیر. 2. اقسام قرائات از جهت تفسیر.
جایگاه قرائات در تفسیر
هر یک از قرائات, یا مقبول است, یا مردود, یا در آن توقف است. قراءت مقبول, قراءتى است که سند آن متواتر یا خبر واحد و سازگار با رسم الخط باشد. قراءت مردود, قراءتى است که سند آن صحیح نبوده و از طرف علماى علم قراءت پذیرفته نشده باشد. قراءتى که در آن توقف است, قراءت شاذّى است که سند آن صحیح بوده, ولى ناسازگار با رسم مصحف باشد. تقسیم بندى یادشده سه مطلب را نتیجه مى دهد: 1. معانى تفسیرى که از اختلافات قرائات مقبول نتیجه گرفته مى شود همان تفسیر قرآن به قرآن است. 2. معانى تفسیرى که از اختلاف قرائات مردود به دست مى آید, تفسیر مردود و ناپذیرفته است. 3. معانى تفسیرى که از اختلاف قرائات شاذّ به دست مى آید, اگر چه از باب تفسیر قرآن به قرآن نیست(زیرا قطع به قرآن بودن یا قرآن نبودن آن نداریم), ولى از باب تفسیر قرآن به سخن رسول(ص) یا تفسیر قرآن به قول صحابه است.
اقسام قرائات از جهت تفسیر
اختلاف قرائات از نظر نقش داشتن در تفسیر دو نوع است: 1. اختلاف قرائاتى که نقشى در تفسیر ندارد; همانند اختلاف قراء در چگونگى اداء حروف و حرکات, مقدار مدّ و اماله, تخفیف, تسهیل, تحقیق, جهر, همس, غنّه و اخفاء. 2 اختلاف قرائاتى که نقشى در تفسیر دارد; مثل اختلاف در حروف کلمات که خود بر دو قسم است: الف. اختلاف در لفظ و معنى با امکان جمع شدن در یک کلمه. ب. اختلاف در لفظ و معنى با عدم امکان جمع شدن در یک کلمه. که این دو نوع نقش زیادى در تفسیر دارند, زیرا ثبوت یکى از الفاظ در یک قراءت, مراد از آن لفظ در قراءت دیگر را ظاهر مى کند و یا معناى غیر آن را. همچنین اختلاف قرائات در الفاظ قرآن معانى زیادى را در یک آیه ایجاد مى نماید که سبب تفاسیر گوناگون در آن مى گردد. ابن عاشور در تفسیر التحریر و التنویر مى نویسد: (قرائات بر دوگونه است: 1. هیچ نقش و تأثیرى در تفسیر ندارد, مثل اختلاف در وجوه نطق به حروف و… که فایده این گونه مسائل, تعیین کیفیت نطق عرب در مخارج و صفات حروف و اختلاف لهجه هاى عربى است. 2. اختلاف قراء در حروف کلمات مثل مـالک یوم الدین, مَلِک یوم الدین (فـاتحه /4), ننشزها, ننشرها(بقره/259), قد کذّبوا, قد کذبوا(یوسف/110). و اختلاف حرکاتى که معانى کلمه با این اختلاف دگرگون مى شود, (و لمّا ضرب ابن مریم مثلاً إذا قومک منه یَصِدّون, یَصُدّون) (زخرف/57) (نافع به ضم صاد و حمزه به کسر صاد خوانده است). که اگر به ضمّ خوانده شود, یعنى غیرخودشان را از ایمان آوردن باز مى دارند. و اگر به کسر خوانده شود; معناى آن این است که خودشان ایمان نمى آوردند. این حالت نقش بسزایى در تفسیر قرآن دارد; زیرا ثابت شدن یکى از الفاظ در یک قراءت مراد از واژه همانند آن را در قراءت دیگر بیان مى کند و همچنین اختلاف قرائات در الفاظ, معانى یک آیه را نیز زیاد مى کند; مثل حتّى یطهُرن, یطّهّرن(بقره/222)و… و اگر قائل باشیم که قرآن به وجوه مختلف نازل شده براى چند معنى (البته زمانى که یقین پیدا کنیم تمامى وجوه قرائات مأثور از پیامبر(ص) است) مانعى ندارد که قرآن به تمامى این وجوه نازل شده باشد, زیرا نزول قرآن به وجوه مختلف از تکرار و تعدّد آیات بى نیاز مى کند; همانند تضمین در استعمال عرب و توریه و توجیه در علم بدیع و پیامدهاى ترکیبها در علم معانى. بر مفسّر لازم است که اختلاف قرائات متواتره را بداند. زیرا اختلاف قرائات در الفاظ, معانى آیه را متفاوت مى کند و در نتیجه تعدد قرائات, جانشین تعدد کلمات قرآن مى شود.) 2 البته اختلاف قرائاتى که موجب اختلاف معانى مى گردد هیچ تأثیرى در حلال و حرام خدا نمى گذارد. در نتیجه مى توان نقش قرائات در تفسیر را در موارد زیر برشمرد: 1. قرائات مختلف, معانى آیه را تبیین کرده و توضیح مى دهند. 2. معانى آیه و دامنه آن را گسترده مى نماید. 3. اشکالاتى را که بر آیه وارد شده دفع مى نماید. که باید هر یک را جداگانه مورد بحث قرار داده و نمونه هایى از آیات قرآن را ذکر نمود. امّا پیش از ورود به این بحث, نکاتى را که در بحث اختلاف قرائات در تفسیر باید رعایت کرد یادآور مى شویم: 1. اختلاف بین قرائات صحیحه, اختلاف در تنوّع است, نه تضاد و تناقض. 2. نسبت دادن قراءتى به قارى, به این معنى است که او آن قراءت را برگزیده و از آن پیروى کرده است, نه آن که رأى و نظر و بدعت اوست. 3. هیچ تفاوت و ترجیحى بین قرائات صحیحه نمى باشد و همه قراءتهاى صحیح کلام خداوند هستند و معانى که از آنها برداشت مى شود, معانى قرآنى است و هیچ ترجیحى در میان نیست. ابوجعفر نحاس(م 338هـ) مى نویسد: (اگر در قرائات مختلف معانى گوناگون اراده شده نمى توان گفت: این قراءت بهتر و برتر از قراءت دیگر است, همان گونه که از خبر واحد اگر معانى مختلف داشت نمى توان گفت یکى بر دیگرى ترجیح دارد.)3 ابن عاشور مى گوید: (قرائات مقبوله از حیث بلاغت و فصاحت و کثرت معانى با یکدیگر متفاوتند, و این امر سبب نمى شود که یک قراءت بر قراءت دیگر مقدّم و یا ترجیح داده شود.)4 ابوشامه دمشقى(م 665هـ) مى نویسد: (کسانى که در مالک یوم الدین, بین قراءت عاصم و کسائى که مالک یوم الدین خوانده اند و قراءت بقیه قرّاء سبعه که ملک یوم الدین خوانده اند, تفاوت قائل شده اند, به طورى که قراءت ملک یوم الدین به طور کلى فراموش شده, کار صحیحى انجام نداده اند; زیرا وقتى ثابت شد که هر دو قراءت صحیح است و کلام خداوند, و هر دو صفتى از صفات ایزد حق, نباید یکى را بر دیگرى ترجیح داد.)5 همچنین ابوحیان اندلسى(م 754 هـ) گفته است: (این ترجیحى که مفسران و نحویان بین قرائات قائل مى شوند, صحیح نیست; زیرا همه قرائات, مقبول, صحیح و از طرف رسول خدا(ص) تأیید شده, و هر یک از قرائات وجهى در علوم عربى دارد. بنابر این, نباید ترجیحى بین قرائات قائل شد.)6 4. قرائات شاذ (داراى سند صحیح, ولى مخالف رسم مصحف) در تفسیر مورد استفاده قرار مى گیرد, ولى جایز نیست در نماز به کار رود. 5. قرائاتى که در کتب حدیثى آمده است و به هیچ یک از قرّاء سبعه منتسب نیست و به قرائة النبى مصطلح است, براى کسانى از پیامبر(ص) شنیده باشند جایز و براى دیگران جایز نیست, زیرا متواتر نیست, و اگر قراءت متواترى که مخالف آن باشد برسد باید به متواتر عمل کرد. 6. در تفاسیر گذشتگان باید دقت کرد که آیا اختلاف در تفسیر آیات به خاطر اختلاف در قراءت است یا نه؟ سیوطى(م 911 هـ) مى گوید: باید تفاسیر گذشتگان را که برپایه قراءت خاصى بوده بشناسیم, چرا که مى بینیم یک آیه به صورتهاى مختلف تفسیر شده است که با نگاه اولیه انسان فکر مى کند که اختلاف در تفسیر آیه است, ولى با دقت و امعان نظر مى بیند که هر تفسیرى برپایه قراءت مخصوصى انجام پذیرفته است. 7. اختلافى که بین معانى قرائات وجود دارد باید شناخته شود و این اختلاف, یا اختلاف در لفظ و معنى است با امکان جمع شدن در یک چیز یا بدون آن.
نقش قرائات در تفسیر
چنان که گذشت, قرائات مختلف سه نقش عمده در تفسیر دارد: توضیح و تبیین, توسعه در معناى آیه و ایهام زدایى.
توضیح و تبیین معناى آیه
قرائات مختلف, گاهى معانى آیه را تبیین و توضیح مى دهد و آیه را از اغماض خارج مى کند, که نمونه هایى را یادآور مى شویم. 1. (مالک یوم الدین) فاتحه/4 عاصم و کسائى و یعقوب, (مالک) خوانده اند و بقیه قرّاء دهگانه (مَلِک) تلاوت کرده اند.7 (مَلِک) از ماده مُلک است, یعنى متصرّف, بنابر این قراءت, معناى آیه چنین است: اوست تصرف کننده در بندگان و همه امر شده ها, با امر و نهیى که بر آنها دارد. مالک از ماده مِلک است, یعنى اوست متصرف در اعیان مملوکه, هرگونه که بخواهد.8 ابوحیان اندلسى(م 754 هـ) گفته است: مَلِک, یعنى داراى قهر و تسلط بر کسانى که اطاعت از آنها بر مى آید, چه استحقاق اطاعت را داشته باشند و چه نداشته باشند. مالک, یعنى داراى قهر و تسلط بر کسانى که اطاعت از آنها بر مى آید یا بر نمى آید و باید استحقاق اطاعت را داشته باشند, و بین این دو عموم و خصوص من وجه است.9 از این دو قراءت نتیجه مى گیریم که خداوند مالک روز جزا و ملک و پادشاه آن روز است که کسى غیر از او مالک و ملک نیست. و فرقى که بین این دو صفت هست, این است که مالک, صفت فعل است و مَلِک صفت ذات. و درباره برترى این دو قراءت بر یکدیگر, عده اى مى گویند هیچ ترجیحى بین این دو نیست, مانند آلوسى که در روح المعانى گفته است: هیچ ثمره اى در اختلاف نیست و هیچ ترجیحى بین دو صفت نیست, زیرا هر یک از آنها صفتى است از صفات خداوند. عده اى مى گویند ترجیح بین این دو صفت هست. شوکانى گفته است: حق این است که در هر یک از صفات مزایایى هست که در دیگرى نیست, مالک بر چیزهایى قدرت دارد که ملک قادر نیست; مانند تصرف در چیزهایى که مِلک اوست مثل بیع و هبه و عتق و… . و مَلِک نیز قادر بر چیزى است که مالک نمى تواند, مانند تدبیر امور و رعایت مصالح رعیت و… پس مالک در برخى امور توانمندتر از مَلِک است و در بعضى امور, مَلِک از مالک قوى تر است.10 در تفسیر مجمع البیان آورده است: کسى که مالک قراءت کرده است مى گوید: این صفت ترجیح و برترى دارد, زیرا انسان مالک چیزى نمى تواند باشد مگر آن گاه که آن چیز در تملّک او باشد, گاهى مَلِک هست, ولى مالک نیست. گفته مى شود ملک و پادشاه عرب یا مردم و… ولى مالک آنها نیست; مالک اعمّ از مَلِک است, و خداوند خود را در این آیه توصیف به مالک کرده است: (مالک الملک تؤتى الملک من تشاء)(آل عمران/26) کسى که مَلِک قراءت کرده است مى گوید: این صفت برترى دارد, زیرا همواره از پادشاه با تعظیم یاد مى شود. ابوبکر محمد بن سرج گفته است: مَلِکى که بسیارى از اشیاء را مالک است, و این صفت اعم از مالک است, زیرا هر مَلِکى مالک هست, ولى هر مالکى مَلِک نیست. و اینکه خداوند گفته است مالک الملک, یعنى خداوند, پادشاه و ملک تمام ملوک دنیاست.11 در تفسیر المیزان مى نویسد: (مالک از ماده مِلک است, و مَلِک از ماده مُلک است که مالک اوضاع اجتماعى و تدبیر امور مردم است و بر مردم سلطنت و پادشاهى دارد و مالک خود آنها نیست, و به عبارتى مالک امر و فرمان است. اما اینکه کدام قراءت برتر است وجوهى را گفته اند, ولى آنچه مسلم است هر دو معنى در حق خداوند صادق است. و آنچه که در لغت آمده است مُلک منسوب به زمان است, مى گویند: پادشاه عصر فلانى, و مالک عصر فلانى گفته نمى شود… .)12 2. (و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین. یخادعون الله و الذین آمنوا و مایخدعون الاّ أنفسهم و ما یشعرون) بقره/ 9 ـ 8 در قراءت یخدعون اختلاف است. نافع, ابن کثیر و ابوعمرو, یخادعون خوانده اند و بقیه قرّاء عشره یخدعون قراءت کرده اند.13 اما معناى کلمه بنا بر دو قراءت,یکى است و تفاوتى در معناى کلمه و آیه نیست و فقط در قراءت یخادعون چون از باب مفاعله است, زیادى و مبالغه در معنى را مى رساند, زیرا باب مفاعله اقتضا مى کند که فعل از بیش از یک نفر صادر شده باشد و اگر مشارکت را نرساند براى مبالغه است. در نتیجه هر دو قراءت تکامل در معنى را مى رساند. 3. (ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أنّ الله على کلّ شىء قدیر) بقره/106 در کلمه ننسها قراءتها مختلف است: ابن کثیر و ابوعمرو, ننسأها قراءت کرده و دیگر قرّاء عشره ننسها تلاوت نموده اند.14 سعد بن ابى وقاص, تنساها و ابى بن کعب ننسک قراءت کرده اند.15 اما معناى کلمه, بنا بر قراءت (ننسها) از نسیان است که در برابر ذکر و یادآورى مى باشد و یا به معناى ترک است: یعنى ما ترک مى کنیم انزال آن را, گفته مى شود: أنسیته النسى, یعنى امرت بترکه و نسیته ترکته16 و بنا بر قراءت (ننسأها) به معناى تأخیر, سه معنى براى آیه مى توان فرض کرد: 1. تأخیر انداختیم نسخ آن را 2. تأخیر انداختیم نزول آن را 3. محو مى کنیم آن را لفظاً و حکماً.17 عده اى اشکال کرده اند که نسبت دادن نسیان به پیامبر(ص) در آیاتى که نسخ نشده جایز نیست, زیرا اگر پیامبر(ص) آیه اى از قرآن را فراموش کند همه آن کسانى که آیه را بر آنان تلاوت کرده و حفظ نموده اند, فراموش نکرده اند.18 در مورد این آیه در تفسیر مجمع البیان بحثى جامع مطرح شده است که به دلیل اختصار آن را نمى آوریم و مى توان مراجعه کرد.19 4. (و قالوا هذه أنعام و حرث حجر لایطعمها إلاّ من نشاء بزعمهم و أنعام حرّمت ظهورها و أنعام لایذکرون اسم الله علیها افتراءً علیه سیجزیهم بما کانوا یفترون) انعام/138 اختلاف در آیه در کلمه (حجر) مى باشد. ابى بن کعب, ابن مسعود, ابن عباس, ابن زبیر, اعمش, عکرمه, و عمروبن دینار (حِرج) خوانده اند20 و همه قرّاء عشره حِجر تلاوت کرده اند.21 معناى آیه بنابر قراءت حجر, یعنى ممنوع که تصرف در آن جایز نیست, و در قراءت (حرج) یعنى تنگ گرفته شده و تصرف در آن جایز نیست, و در نتیجه از دو قراءت مختلف, یک معنى اراده شده است.22 در تفسیر مجمع البیان آورده است: (حرج و حجر هر دو به معناى ضیق است, زیرا حرام را حجر مى گویند به خاطر اینکه تنگ گرفته مى شود و حرج نیز به معناى تنگى است, بنابراین, لغت در حجر مثل جذب و جبذ است.)23 ابن جنى(م 329 هـ) این قراءت را از باب اشتقاق اکبر گرفته و گفته است یک اصل و ماده به دو صورت مختلف قراءت شده که یک معنى را نیز ادا مى کند. ماده [ح . ج . ر] اشتقاق آن: [ح ج ر ـ ج ر ح ـ ح ر ج ـ ر ج ح ـ ج ح ر] و این صورتهاى پنجگانه معناى شدت و ضیق اجتماع را مى رساند.24
گسترش در معناى آیه
برخى از قراءتها معناى آیه را توسعه مى دهند تا بیش از یک معنى پیدا کند; مانند موارد زیر: 1. (فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب ألیم بماکانوا یکذبون) بقره/10 در کلمه یکذبون اختلاف شده است; ابوجعفر, نافع, ابوعمرو, ابن کثیر, ابن عامر و یعقوب , یُکذّبون به ضمّ یاء و تشدید ذال خوانده اند, و عاصم, حمزه, کسائى و خلف, یَکذِبون به فتح یاء و تخفیف ذال تلاوت کرده اند.25 در مجمع البیان آورده است: اهل کوفه یَکذِبون به فتح یاء و تخفیف دال, و بقیه قرّاء یُکذّبون به ضم یاء و تشدید ذال خوانده اند و دلیل کسانى که یَکذِبون خوانده اند این است که این قراءت, با قبل و بعد آیه مناسب است براى اینکه در این گفته شان که مى گویند آمنّا بالله, کاذب هستند و همچنین با (اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم) مناسب است. و شاهد کسانى که مى گویند یُکذّبون ارجح است آیه هایى مانند (و لقذ کذّبت رسل), (و ان کذّبوک فقل لى عملى) و… مى باشد.26 اما معناى آیه بنابر تشدید, این است که منافقان به خاطر تکذیب پیامبر(ص) سزاوار عذاب دردناکند. و بنابر تخفیف, چنین است: به خاطر اظهار اسلام و ایمان در حالى که در باطن کافرند, سزاوار عذابند, و به عبارتى اینها دروغ مى گویند که ایمان آورده اند.27 در نتیجه دو قراءت مختلف باعث تنوع و گستردگى در معناى آیه گردیده است, به گونه اى که شامل همه حالتهاى منافقان اعم از تکذیب و کذب مى گردد. مکى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گوید: (دو معناى مختلف آیه به یک معنى برمى گردد, زیرا کسى که تکذیب رسالت پیامبر کند, تکذیب خدا کرده است, و کسى که خدا را تکذیب نمود, ما انزل الله را تکذیب کرده است.)28 ابن تیمیه گفته است: (در یکذبون دو قراءت مشهور است. پس همانا منافقان دروغ مى گویند در قولشان که مى گویند: آمنا بالله و بالیوم الآخر, و همچنین پیامبر(ص) را تکذیب نموده اند در باطن, اگر چه در ظاهر او را تصدیق و تأیید نموده اند.)29 ولى احتمال دیگرى نیز در آیه هست و آن اینکه مشدّد در معناى مخفّف باشد براى مبالغه; مانند صَدَقَ و صَدَّقَ30 و این احتمال را طبرى ترجیح داده است.31 3. (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام و الملائکة و قضى الأمر و الى الله ترجع الامور) بقره/210 قرائات در (الملائکة) مختلف است: ابوجعفر (و الملائکةِ) به جر خوانده و دیگر قرّاء عشره (و الملائکةُ) به رفع تلاوت نموده اند.32 ابن مسعود و أبیّ (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله و الملائکةُ فى ظلل من الغمام) تلاوت کرده اند.33 بنابر قراءت ابوجعفر که به جر تلاوت نموده است دو معنى براى آیه مى توان یاد نمود: 1. و الملائکةِ عطف بر ظلل باشد (فى ظلل من الغمام و فى الملائکة) به این معنى که آیا کافران انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و یا در میان ملائکه. 2. عطف بر من الغمام (فى ظلل من الغمام و من الملائکة) یعنى : کافران انتظار دارند که خداوند در پرده اى از ابرها و پرده اى از ملائکه به سوى آنها بیاید. و بنابر قراءت مشهور که به رفع تلاوت کرده اند, (و الملائکة) عطف بر لفظ الله است که معنى چنین خواهد شد: آیا کافران انتظارند دارند که خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و ملائکه به سوى آنها بیایند. و بنا بر قراءت ابن مسعود فعل اتیان و آمدن فقط به خدا نسبت داده مى شود, در نتیجه از این قرائات, اتیان و آمدن خداوند ثابت مى شود, یا در پرده اى از ابرها و ملائکه, و یا در ضمن هر چیزى که بخواهد, و ملائکه در پرده اى از ابرها نازل مى گردند. ابن جریر طبرى(م 310 هـ) مى نویسد: (اهل تأویل در آیه (فى ظلل من الغمام و الملائکة) اختلاف کرده اند که آیا صله فعل خداوند است یا صله فعل ملائکه…. عده اى مانند مجاهد, قتاده و عکرمه گفته اند که صله فعل خداوند است, یعنى آیا انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و ملائکه به سوى آنها بیایند. و عده اى همانند ربیع و ابن انس معتقد شده اند که صله فعل ملائکه است و ملائکه در پرده اى از ابرها نازل مى شوند و خداوند در ضمن هر چیزى که بخواهد نازل مى شود. ابوجعفر گفته است: بهترین تأویل این است که بگوییم صله فعل خداوند است, به دلیل اینکه ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: انّ من الغمام طاقات یأتى فیها الله محفوفاً, و ذلک قوله تعالى: (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام و الملائکة.)34 پس با این دو قراءت در معناى آیه گسترش داده شده است و هیچ ناسازگارى بین دو قراءت وجود ندارد و هر دو قراءت آمدن را به خداوند نسبت داده اند, جز آن که گروهى گفته اند در ضمن هر چیزى که بخواهد مى آید و عده اى مى گویند در پرده اى از ابرها نازل مى شود. 4. (یسألونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس و إثمهما أکبر من نفعهما) بقره/219 در قراءت (اثم کبیر) اختلاف شده است; حمزه و کسائى (اثم کثیر) قراءت کرده اند و اعمش نیز موافقت نموده است, و بقیه قرّاء عشره (اثم کبیر) تلاوت نموده اند.35 بنابر قراءت (اثم کثیر) مراد آن است که با شرب خمر گناهان زیادى به وقوع مى پیوندد; مانند عربده کشى, هذیان گویى, فساد عقل, دشنام, بدگویى, دشمنى, خیانت و… .36 ابوحیان (م 754 هـ) مى نویسد: (اینکه خداوند اثم را به کثرت توصیف کرده است یا به اعتبار گناهکاران است; گویا گفته است براى مردم در شرب خمر گناهان زیادى است; یعنى هر کس آن را بنوشد گناهکار است, و یا به اعتبار آنچه که برنوشیدن آن مترتب است از کرده ها و گفته هاى حرام, و یا به اعتبار کسى که آن را مى سازد تا خرید و فروش نماید. و روایت از پیامبر(ص) رسیده که ده نفر را همراه با شراب لعن کرده است….)37 اما معناى آیه بنا بر قراءت (اثم کبیر) یعنى اثم عظیم و گناه بزرگ. مکى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گوید: اجماع شده بر اینکه شرب خمر از گناهان کبیره است.38 از این دو قراءت نتیجه مى گیریم که تأکید بر حرمت شراب یا به خاطر گناه کبیره بودن و یا کثرت گناهان نوشنده آن است.
ایهام زدایى از معناى آیه
اختلاف قراءت گاه اشکال و توهم را از معناى آیه مى زداید: 1. (إذ قال الحواریون یا عیسى ابن مریم هل یستطیع ربّک أن ینزّل علینا مائدة من السماء قال اتقوا الله إن کنتم مؤمنین) مائده/112 در (هل یستطیع ربّک) اختلاف شده است; کسائى, تستطیع (به صیغه مخاطب) و ربَّک(به نصب) تلاوت کرده است. و بقیه قرّاء عشره یستطیع(به غایب) ربُّّک(به رفع) قراءت نموده اند.39 بنا بر قراءت کسائى معناى آیه چنین است: اى عیسى آیا مى توانى از پروردگارت بخواهى که این کار را براى ما انجام دهد.40 و اما بنا بر قراءت بقیّه معناى آیه چنین است: اى عیسى اگر از پروردگارت بخواهى اجابت مى کند.41 در حالى که حواریون به توان داشتن خداوند در اجابت خواسته آنان علم داشتند. در نتیجه با قراءت (تستطیع) و نصب (ربّک) مراد از قراءت (یستطیع ربّک) روشن مى گردد و توهمى که در آیه بود که حواریون در قدرت خداوند شکّ دارند,از میان مى رود. این شک, منافات با ایمان آنها داشت که در آیه قبل براى آنان اثبات شده بود: (و إذ أوحیت الى الحواریون أن آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد بانّنا مسلمون). در مجمع البیان آمده است: بنا بر قراءت کسائى معنى آیه چنین مى شود؟ آیا استطاعت دارى از خداوند درخواست کنى و شکى در قدرت خداوند نداشتند, ولى از روى احتجاج پرسیدند; گویا گفته اند: اى عیسى استطاعت درخواست دارى, پس چرا درخواست نمى کنى. مثل اینکه به دوست خود بگویى آیا قدرت دارى با من بیایى؟ یعنى بیا ,تو که عاجز نیستى و مى توانى.42 زمخشرى(م 538 هـ) مى نویسد: (بنابر قراءت جمهور که به غایب و رفع (هل یستطیع ربُّک) خوانده اند, چنین بر مى آید که حواریون مؤمن واقعى به خدا نبوده اند. و اگر کسى بگوید پس چگونه گفته اند هل یستطیع ربُّک؟ مى گوییم: خداوند نیز آنها را توصیف به ایمان نکرده است, بلکه ادعاى آنها را بیان کرده و گفته است: ادعاى ایمان شما باطل است و شما در قدرت خداوند شک دارید را و همچنین عیسى(ع) نیز به آنها گفته است: اتّقوا الله, شکى در قدرت خدا نکنید.)43 امّا ابوحیان(م754هـ) گفته است: (غیر از زمخشرى تمام اهل تفسیر برآنند که حواریون مؤمن به خدا و قدرت او بوده اند, حتى ابن عطیه گفته است که هیچ اختلافى نیست در اینکه حواریون مؤمن به خدا بوده اند. و ابن انبارى نیز گفته است, نباید چنین پنداشت که حواریون شک در قدرت خدا داشته اند, بلکه این سخن مثل این است که کسى به دوست خود بگوید آیا قدرت آمدن با مرا دارى؟ یعنى بر تو آسان است که با من بیایى و قدرت دارى. و فارسى مى گوید: معناى آیه این است که اى عیسى آیا از خداوند درخواست مى کنی…)44 نتیجه آن که ظاهر آیه بنا بر قراءت جمهور, توهّم ایمان نداشتن حواریون را نشان مى دهد, ولى قراءت کسائى مراد از قراءت جمهور را بیان کرده و توهّم و اشکال را از معناى آیه مى زداید. 2. (واکتب لنا فى هذه الدنیا حسنة و فى الآخرة إنّا هدنا الیک قال عذابى اُصیب به من أشاء و رحمتى وسعت کلّ شىء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاة و الذین هم بآیاتنا یؤمنون) اعراف/156 در (اصیب به من أشاء) اختلاف شده است; تمامى قراء عشره (من أشاء) تلاوت کرده اند. حسن, زید بن على, کاووس, و عمرو الاسورى, (أصیب به من أساء) قراءت نموده اند.45 معناى آیه بنا بر قراءت جمهور (من أشاء) چنین مى شود: خداوند هر که را بخواهد عذاب مى کند و هیچ کس را یاراى ردّ عذاب او نیست. البته کسانى که چنین مى گویند, عقیده بر آن دارند که خداوند بر کسى ظلم نمى کند و علیم و حکیم است و گناهکاران را عذاب مى کند. و بنا بر قراءت شاذ (من أساء) معناى آیه چنین مى شود: خداوند هر که را گناه و بدى کرده باشد عذاب مى کند. به عبارتى آیه, علت عذاب را ذکر مى نماید; در نتیجه چنین استنباط مى شود که در قراءت (من أشاء) توهم این هست که خداوند هر که را بخواهد عذاب مى کند چه گناه کرده باشد و چه گناه نکرده باشد, و قراءت (من أساء) این ایهام و اشکال را از آیه دفع مى کند. 3. (والقواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینة و أن یستعففن خیر لهنّ و الله سمیع علیم) نور/60 در (أن یضعن ثیابهن) اختلاف شده است; همه قراء عشره (أن یضعن ثیابهنّ) قراءت کرده اند, و ابن مسعود و ابن عباس (أن یضعن جلابیبهنّ) تلاوت نموده اند.46 بنابر قراءت متواتر, ثیاب, اسم عامى است که شامل همه لباسها مى گردد, هر چند ظاهر آیه لباس بلندى است که روى لباسها پوشیده مى شود. و اما بنابر قراءت شاذ در آیه, جلابیهنّ, به معناى جلباب است, یعنى پیراهن بلندى که همه اندام انسان را از بالا تا پایین مى پوشاند, در این صورت معناى آیه این است که اگر روپوش و آن لباس بلند را از تن درآورد اشکال ندارد. در نتیجه در قراءت متواتر توهم این بود که هر یک از لباسهایش را درآورد اشکال ندارد , ولى قراءت شاذ این توهم و اشکال را مى زداید. آنچه از موارد تأثیر اختلاف قراءت در تفسیر ارائه شد, در هر سه بخش از باب نمونه و مشت نمونه خروار بود و گرنه موارد آن بسیار است و تنها در بخش دوم 98 آیه را مى توان یاد کرد; چنان که نقش اختلاف قرائات در تفسیر, در سه قسم یادشده خلاصه نمى شود, بلکه نقشهاى دیگرى مانند تخصیص و تقیید و تبیین را نیز مى توان آورد, که به دلیل اختصار از آن درمى گذریم.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. خویى, ابوالقاسم, البیان, 206 ـ 204. 2. ابن عاشور, التحریر و التنویر, 1/51 تا 56. 3. درویش, اعراب القرآن, 3/243; قرطبى, الجامع لاحکام القرآن, 14/291. 4. ابن عاشور, التحریر و التنویر, 1/55 تا 61. 5. دمشقى, ابى شامة, ابراز المعانى من حرز الأمانى, 70. 6. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 2/265. 7. ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 1/271; بناء, احمد بن محمد, اتحاف فضلاء البشر بالقرائات الاربعة عشر , 122. 8. بیضاوى, محاسن التأویل, ذیل آیه 4 سوره حمد. 9. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/21. 10. شوکانى, فتح القدیر, 1/22. 11. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/58. 12. طباطبایى, محمد حسین, المیزان, مؤسسه اعلمى, بیروت, 1/25. 13. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207. 14. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 121; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/337. 15. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/343; ابن جوزى, زاد المسیر فى علم التفسیر, 1/128. 16. فخررازى, محمد بن عمر, تفسیر مفاتیح الغیب, 3/231; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/343. 17. ابن جوزى, زاد المسیر فى علم التفسیر, 1/128; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/344. 18. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 2/79; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/344. 19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/339. 20. همان, 1/172; ابن جنى, المحتسب فى تبیین وجوه شواذ القرائات و الایضاح عنها, 1/231. 21. منبع اخیر, همان. 22. همان. 23. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 4/172. 24. ابن جنى, الخصائص, 2/138. 25. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207. 26. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/101. 27. ابى زرعه, حجة القرائات, 89; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/103; قرطبى, الجامع لأحکام القرآن, 1/198. 28. مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/229. 29. ابن تیمیه, مجموع الفتاوى, 7/182. 30. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/60. 31. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 1/123. 32. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط. 33. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 4/261; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 2/125. 34. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 3/263 ـ 265. با اختصار و تصرف در عبارت. 35. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 1/130; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/227; طبرسى, مجمع البیان, 2/78. 36.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/261. 37. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط. 38.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/291. 39. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 165; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/256; طبرسى, مجمع البیان, 3/451. 40. فراء, معانى القرآن, 1/325. 41.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/422; ابى زرعه, حجة القراءات, 240. 42. طبرسى, مجمع البیان, 3/451. 43. زمخشرى, محمود بن عمر, الکشاف, 1/372. 44. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 4/53. 45. همان, 4/202; طبرسى, مجمع البیان, 4/370. 46. سیوطى, جلال الدین, الدر المنثور, 6/222.
جایگاه قرائات در تفسیر
هر یک از قرائات, یا مقبول است, یا مردود, یا در آن توقف است. قراءت مقبول, قراءتى است که سند آن متواتر یا خبر واحد و سازگار با رسم الخط باشد. قراءت مردود, قراءتى است که سند آن صحیح نبوده و از طرف علماى علم قراءت پذیرفته نشده باشد. قراءتى که در آن توقف است, قراءت شاذّى است که سند آن صحیح بوده, ولى ناسازگار با رسم مصحف باشد. تقسیم بندى یادشده سه مطلب را نتیجه مى دهد: 1. معانى تفسیرى که از اختلافات قرائات مقبول نتیجه گرفته مى شود همان تفسیر قرآن به قرآن است. 2. معانى تفسیرى که از اختلاف قرائات مردود به دست مى آید, تفسیر مردود و ناپذیرفته است. 3. معانى تفسیرى که از اختلاف قرائات شاذّ به دست مى آید, اگر چه از باب تفسیر قرآن به قرآن نیست(زیرا قطع به قرآن بودن یا قرآن نبودن آن نداریم), ولى از باب تفسیر قرآن به سخن رسول(ص) یا تفسیر قرآن به قول صحابه است.
اقسام قرائات از جهت تفسیر
اختلاف قرائات از نظر نقش داشتن در تفسیر دو نوع است: 1. اختلاف قرائاتى که نقشى در تفسیر ندارد; همانند اختلاف قراء در چگونگى اداء حروف و حرکات, مقدار مدّ و اماله, تخفیف, تسهیل, تحقیق, جهر, همس, غنّه و اخفاء. 2 اختلاف قرائاتى که نقشى در تفسیر دارد; مثل اختلاف در حروف کلمات که خود بر دو قسم است: الف. اختلاف در لفظ و معنى با امکان جمع شدن در یک کلمه. ب. اختلاف در لفظ و معنى با عدم امکان جمع شدن در یک کلمه. که این دو نوع نقش زیادى در تفسیر دارند, زیرا ثبوت یکى از الفاظ در یک قراءت, مراد از آن لفظ در قراءت دیگر را ظاهر مى کند و یا معناى غیر آن را. همچنین اختلاف قرائات در الفاظ قرآن معانى زیادى را در یک آیه ایجاد مى نماید که سبب تفاسیر گوناگون در آن مى گردد. ابن عاشور در تفسیر التحریر و التنویر مى نویسد: (قرائات بر دوگونه است: 1. هیچ نقش و تأثیرى در تفسیر ندارد, مثل اختلاف در وجوه نطق به حروف و… که فایده این گونه مسائل, تعیین کیفیت نطق عرب در مخارج و صفات حروف و اختلاف لهجه هاى عربى است. 2. اختلاف قراء در حروف کلمات مثل مـالک یوم الدین, مَلِک یوم الدین (فـاتحه /4), ننشزها, ننشرها(بقره/259), قد کذّبوا, قد کذبوا(یوسف/110). و اختلاف حرکاتى که معانى کلمه با این اختلاف دگرگون مى شود, (و لمّا ضرب ابن مریم مثلاً إذا قومک منه یَصِدّون, یَصُدّون) (زخرف/57) (نافع به ضم صاد و حمزه به کسر صاد خوانده است). که اگر به ضمّ خوانده شود, یعنى غیرخودشان را از ایمان آوردن باز مى دارند. و اگر به کسر خوانده شود; معناى آن این است که خودشان ایمان نمى آوردند. این حالت نقش بسزایى در تفسیر قرآن دارد; زیرا ثابت شدن یکى از الفاظ در یک قراءت مراد از واژه همانند آن را در قراءت دیگر بیان مى کند و همچنین اختلاف قرائات در الفاظ, معانى یک آیه را نیز زیاد مى کند; مثل حتّى یطهُرن, یطّهّرن(بقره/222)و… و اگر قائل باشیم که قرآن به وجوه مختلف نازل شده براى چند معنى (البته زمانى که یقین پیدا کنیم تمامى وجوه قرائات مأثور از پیامبر(ص) است) مانعى ندارد که قرآن به تمامى این وجوه نازل شده باشد, زیرا نزول قرآن به وجوه مختلف از تکرار و تعدّد آیات بى نیاز مى کند; همانند تضمین در استعمال عرب و توریه و توجیه در علم بدیع و پیامدهاى ترکیبها در علم معانى. بر مفسّر لازم است که اختلاف قرائات متواتره را بداند. زیرا اختلاف قرائات در الفاظ, معانى آیه را متفاوت مى کند و در نتیجه تعدد قرائات, جانشین تعدد کلمات قرآن مى شود.) 2 البته اختلاف قرائاتى که موجب اختلاف معانى مى گردد هیچ تأثیرى در حلال و حرام خدا نمى گذارد. در نتیجه مى توان نقش قرائات در تفسیر را در موارد زیر برشمرد: 1. قرائات مختلف, معانى آیه را تبیین کرده و توضیح مى دهند. 2. معانى آیه و دامنه آن را گسترده مى نماید. 3. اشکالاتى را که بر آیه وارد شده دفع مى نماید. که باید هر یک را جداگانه مورد بحث قرار داده و نمونه هایى از آیات قرآن را ذکر نمود. امّا پیش از ورود به این بحث, نکاتى را که در بحث اختلاف قرائات در تفسیر باید رعایت کرد یادآور مى شویم: 1. اختلاف بین قرائات صحیحه, اختلاف در تنوّع است, نه تضاد و تناقض. 2. نسبت دادن قراءتى به قارى, به این معنى است که او آن قراءت را برگزیده و از آن پیروى کرده است, نه آن که رأى و نظر و بدعت اوست. 3. هیچ تفاوت و ترجیحى بین قرائات صحیحه نمى باشد و همه قراءتهاى صحیح کلام خداوند هستند و معانى که از آنها برداشت مى شود, معانى قرآنى است و هیچ ترجیحى در میان نیست. ابوجعفر نحاس(م 338هـ) مى نویسد: (اگر در قرائات مختلف معانى گوناگون اراده شده نمى توان گفت: این قراءت بهتر و برتر از قراءت دیگر است, همان گونه که از خبر واحد اگر معانى مختلف داشت نمى توان گفت یکى بر دیگرى ترجیح دارد.)3 ابن عاشور مى گوید: (قرائات مقبوله از حیث بلاغت و فصاحت و کثرت معانى با یکدیگر متفاوتند, و این امر سبب نمى شود که یک قراءت بر قراءت دیگر مقدّم و یا ترجیح داده شود.)4 ابوشامه دمشقى(م 665هـ) مى نویسد: (کسانى که در مالک یوم الدین, بین قراءت عاصم و کسائى که مالک یوم الدین خوانده اند و قراءت بقیه قرّاء سبعه که ملک یوم الدین خوانده اند, تفاوت قائل شده اند, به طورى که قراءت ملک یوم الدین به طور کلى فراموش شده, کار صحیحى انجام نداده اند; زیرا وقتى ثابت شد که هر دو قراءت صحیح است و کلام خداوند, و هر دو صفتى از صفات ایزد حق, نباید یکى را بر دیگرى ترجیح داد.)5 همچنین ابوحیان اندلسى(م 754 هـ) گفته است: (این ترجیحى که مفسران و نحویان بین قرائات قائل مى شوند, صحیح نیست; زیرا همه قرائات, مقبول, صحیح و از طرف رسول خدا(ص) تأیید شده, و هر یک از قرائات وجهى در علوم عربى دارد. بنابر این, نباید ترجیحى بین قرائات قائل شد.)6 4. قرائات شاذ (داراى سند صحیح, ولى مخالف رسم مصحف) در تفسیر مورد استفاده قرار مى گیرد, ولى جایز نیست در نماز به کار رود. 5. قرائاتى که در کتب حدیثى آمده است و به هیچ یک از قرّاء سبعه منتسب نیست و به قرائة النبى مصطلح است, براى کسانى از پیامبر(ص) شنیده باشند جایز و براى دیگران جایز نیست, زیرا متواتر نیست, و اگر قراءت متواترى که مخالف آن باشد برسد باید به متواتر عمل کرد. 6. در تفاسیر گذشتگان باید دقت کرد که آیا اختلاف در تفسیر آیات به خاطر اختلاف در قراءت است یا نه؟ سیوطى(م 911 هـ) مى گوید: باید تفاسیر گذشتگان را که برپایه قراءت خاصى بوده بشناسیم, چرا که مى بینیم یک آیه به صورتهاى مختلف تفسیر شده است که با نگاه اولیه انسان فکر مى کند که اختلاف در تفسیر آیه است, ولى با دقت و امعان نظر مى بیند که هر تفسیرى برپایه قراءت مخصوصى انجام پذیرفته است. 7. اختلافى که بین معانى قرائات وجود دارد باید شناخته شود و این اختلاف, یا اختلاف در لفظ و معنى است با امکان جمع شدن در یک چیز یا بدون آن.
نقش قرائات در تفسیر
چنان که گذشت, قرائات مختلف سه نقش عمده در تفسیر دارد: توضیح و تبیین, توسعه در معناى آیه و ایهام زدایى.
توضیح و تبیین معناى آیه
قرائات مختلف, گاهى معانى آیه را تبیین و توضیح مى دهد و آیه را از اغماض خارج مى کند, که نمونه هایى را یادآور مى شویم. 1. (مالک یوم الدین) فاتحه/4 عاصم و کسائى و یعقوب, (مالک) خوانده اند و بقیه قرّاء دهگانه (مَلِک) تلاوت کرده اند.7 (مَلِک) از ماده مُلک است, یعنى متصرّف, بنابر این قراءت, معناى آیه چنین است: اوست تصرف کننده در بندگان و همه امر شده ها, با امر و نهیى که بر آنها دارد. مالک از ماده مِلک است, یعنى اوست متصرف در اعیان مملوکه, هرگونه که بخواهد.8 ابوحیان اندلسى(م 754 هـ) گفته است: مَلِک, یعنى داراى قهر و تسلط بر کسانى که اطاعت از آنها بر مى آید, چه استحقاق اطاعت را داشته باشند و چه نداشته باشند. مالک, یعنى داراى قهر و تسلط بر کسانى که اطاعت از آنها بر مى آید یا بر نمى آید و باید استحقاق اطاعت را داشته باشند, و بین این دو عموم و خصوص من وجه است.9 از این دو قراءت نتیجه مى گیریم که خداوند مالک روز جزا و ملک و پادشاه آن روز است که کسى غیر از او مالک و ملک نیست. و فرقى که بین این دو صفت هست, این است که مالک, صفت فعل است و مَلِک صفت ذات. و درباره برترى این دو قراءت بر یکدیگر, عده اى مى گویند هیچ ترجیحى بین این دو نیست, مانند آلوسى که در روح المعانى گفته است: هیچ ثمره اى در اختلاف نیست و هیچ ترجیحى بین دو صفت نیست, زیرا هر یک از آنها صفتى است از صفات خداوند. عده اى مى گویند ترجیح بین این دو صفت هست. شوکانى گفته است: حق این است که در هر یک از صفات مزایایى هست که در دیگرى نیست, مالک بر چیزهایى قدرت دارد که ملک قادر نیست; مانند تصرف در چیزهایى که مِلک اوست مثل بیع و هبه و عتق و… . و مَلِک نیز قادر بر چیزى است که مالک نمى تواند, مانند تدبیر امور و رعایت مصالح رعیت و… پس مالک در برخى امور توانمندتر از مَلِک است و در بعضى امور, مَلِک از مالک قوى تر است.10 در تفسیر مجمع البیان آورده است: کسى که مالک قراءت کرده است مى گوید: این صفت ترجیح و برترى دارد, زیرا انسان مالک چیزى نمى تواند باشد مگر آن گاه که آن چیز در تملّک او باشد, گاهى مَلِک هست, ولى مالک نیست. گفته مى شود ملک و پادشاه عرب یا مردم و… ولى مالک آنها نیست; مالک اعمّ از مَلِک است, و خداوند خود را در این آیه توصیف به مالک کرده است: (مالک الملک تؤتى الملک من تشاء)(آل عمران/26) کسى که مَلِک قراءت کرده است مى گوید: این صفت برترى دارد, زیرا همواره از پادشاه با تعظیم یاد مى شود. ابوبکر محمد بن سرج گفته است: مَلِکى که بسیارى از اشیاء را مالک است, و این صفت اعم از مالک است, زیرا هر مَلِکى مالک هست, ولى هر مالکى مَلِک نیست. و اینکه خداوند گفته است مالک الملک, یعنى خداوند, پادشاه و ملک تمام ملوک دنیاست.11 در تفسیر المیزان مى نویسد: (مالک از ماده مِلک است, و مَلِک از ماده مُلک است که مالک اوضاع اجتماعى و تدبیر امور مردم است و بر مردم سلطنت و پادشاهى دارد و مالک خود آنها نیست, و به عبارتى مالک امر و فرمان است. اما اینکه کدام قراءت برتر است وجوهى را گفته اند, ولى آنچه مسلم است هر دو معنى در حق خداوند صادق است. و آنچه که در لغت آمده است مُلک منسوب به زمان است, مى گویند: پادشاه عصر فلانى, و مالک عصر فلانى گفته نمى شود… .)12 2. (و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین. یخادعون الله و الذین آمنوا و مایخدعون الاّ أنفسهم و ما یشعرون) بقره/ 9 ـ 8 در قراءت یخدعون اختلاف است. نافع, ابن کثیر و ابوعمرو, یخادعون خوانده اند و بقیه قرّاء عشره یخدعون قراءت کرده اند.13 اما معناى کلمه بنا بر دو قراءت,یکى است و تفاوتى در معناى کلمه و آیه نیست و فقط در قراءت یخادعون چون از باب مفاعله است, زیادى و مبالغه در معنى را مى رساند, زیرا باب مفاعله اقتضا مى کند که فعل از بیش از یک نفر صادر شده باشد و اگر مشارکت را نرساند براى مبالغه است. در نتیجه هر دو قراءت تکامل در معنى را مى رساند. 3. (ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أنّ الله على کلّ شىء قدیر) بقره/106 در کلمه ننسها قراءتها مختلف است: ابن کثیر و ابوعمرو, ننسأها قراءت کرده و دیگر قرّاء عشره ننسها تلاوت نموده اند.14 سعد بن ابى وقاص, تنساها و ابى بن کعب ننسک قراءت کرده اند.15 اما معناى کلمه, بنا بر قراءت (ننسها) از نسیان است که در برابر ذکر و یادآورى مى باشد و یا به معناى ترک است: یعنى ما ترک مى کنیم انزال آن را, گفته مى شود: أنسیته النسى, یعنى امرت بترکه و نسیته ترکته16 و بنا بر قراءت (ننسأها) به معناى تأخیر, سه معنى براى آیه مى توان فرض کرد: 1. تأخیر انداختیم نسخ آن را 2. تأخیر انداختیم نزول آن را 3. محو مى کنیم آن را لفظاً و حکماً.17 عده اى اشکال کرده اند که نسبت دادن نسیان به پیامبر(ص) در آیاتى که نسخ نشده جایز نیست, زیرا اگر پیامبر(ص) آیه اى از قرآن را فراموش کند همه آن کسانى که آیه را بر آنان تلاوت کرده و حفظ نموده اند, فراموش نکرده اند.18 در مورد این آیه در تفسیر مجمع البیان بحثى جامع مطرح شده است که به دلیل اختصار آن را نمى آوریم و مى توان مراجعه کرد.19 4. (و قالوا هذه أنعام و حرث حجر لایطعمها إلاّ من نشاء بزعمهم و أنعام حرّمت ظهورها و أنعام لایذکرون اسم الله علیها افتراءً علیه سیجزیهم بما کانوا یفترون) انعام/138 اختلاف در آیه در کلمه (حجر) مى باشد. ابى بن کعب, ابن مسعود, ابن عباس, ابن زبیر, اعمش, عکرمه, و عمروبن دینار (حِرج) خوانده اند20 و همه قرّاء عشره حِجر تلاوت کرده اند.21 معناى آیه بنابر قراءت حجر, یعنى ممنوع که تصرف در آن جایز نیست, و در قراءت (حرج) یعنى تنگ گرفته شده و تصرف در آن جایز نیست, و در نتیجه از دو قراءت مختلف, یک معنى اراده شده است.22 در تفسیر مجمع البیان آورده است: (حرج و حجر هر دو به معناى ضیق است, زیرا حرام را حجر مى گویند به خاطر اینکه تنگ گرفته مى شود و حرج نیز به معناى تنگى است, بنابراین, لغت در حجر مثل جذب و جبذ است.)23 ابن جنى(م 329 هـ) این قراءت را از باب اشتقاق اکبر گرفته و گفته است یک اصل و ماده به دو صورت مختلف قراءت شده که یک معنى را نیز ادا مى کند. ماده [ح . ج . ر] اشتقاق آن: [ح ج ر ـ ج ر ح ـ ح ر ج ـ ر ج ح ـ ج ح ر] و این صورتهاى پنجگانه معناى شدت و ضیق اجتماع را مى رساند.24
گسترش در معناى آیه
برخى از قراءتها معناى آیه را توسعه مى دهند تا بیش از یک معنى پیدا کند; مانند موارد زیر: 1. (فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب ألیم بماکانوا یکذبون) بقره/10 در کلمه یکذبون اختلاف شده است; ابوجعفر, نافع, ابوعمرو, ابن کثیر, ابن عامر و یعقوب , یُکذّبون به ضمّ یاء و تشدید ذال خوانده اند, و عاصم, حمزه, کسائى و خلف, یَکذِبون به فتح یاء و تخفیف ذال تلاوت کرده اند.25 در مجمع البیان آورده است: اهل کوفه یَکذِبون به فتح یاء و تخفیف دال, و بقیه قرّاء یُکذّبون به ضم یاء و تشدید ذال خوانده اند و دلیل کسانى که یَکذِبون خوانده اند این است که این قراءت, با قبل و بعد آیه مناسب است براى اینکه در این گفته شان که مى گویند آمنّا بالله, کاذب هستند و همچنین با (اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم) مناسب است. و شاهد کسانى که مى گویند یُکذّبون ارجح است آیه هایى مانند (و لقذ کذّبت رسل), (و ان کذّبوک فقل لى عملى) و… مى باشد.26 اما معناى آیه بنابر تشدید, این است که منافقان به خاطر تکذیب پیامبر(ص) سزاوار عذاب دردناکند. و بنابر تخفیف, چنین است: به خاطر اظهار اسلام و ایمان در حالى که در باطن کافرند, سزاوار عذابند, و به عبارتى اینها دروغ مى گویند که ایمان آورده اند.27 در نتیجه دو قراءت مختلف باعث تنوع و گستردگى در معناى آیه گردیده است, به گونه اى که شامل همه حالتهاى منافقان اعم از تکذیب و کذب مى گردد. مکى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گوید: (دو معناى مختلف آیه به یک معنى برمى گردد, زیرا کسى که تکذیب رسالت پیامبر کند, تکذیب خدا کرده است, و کسى که خدا را تکذیب نمود, ما انزل الله را تکذیب کرده است.)28 ابن تیمیه گفته است: (در یکذبون دو قراءت مشهور است. پس همانا منافقان دروغ مى گویند در قولشان که مى گویند: آمنا بالله و بالیوم الآخر, و همچنین پیامبر(ص) را تکذیب نموده اند در باطن, اگر چه در ظاهر او را تصدیق و تأیید نموده اند.)29 ولى احتمال دیگرى نیز در آیه هست و آن اینکه مشدّد در معناى مخفّف باشد براى مبالغه; مانند صَدَقَ و صَدَّقَ30 و این احتمال را طبرى ترجیح داده است.31 3. (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام و الملائکة و قضى الأمر و الى الله ترجع الامور) بقره/210 قرائات در (الملائکة) مختلف است: ابوجعفر (و الملائکةِ) به جر خوانده و دیگر قرّاء عشره (و الملائکةُ) به رفع تلاوت نموده اند.32 ابن مسعود و أبیّ (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله و الملائکةُ فى ظلل من الغمام) تلاوت کرده اند.33 بنابر قراءت ابوجعفر که به جر تلاوت نموده است دو معنى براى آیه مى توان یاد نمود: 1. و الملائکةِ عطف بر ظلل باشد (فى ظلل من الغمام و فى الملائکة) به این معنى که آیا کافران انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و یا در میان ملائکه. 2. عطف بر من الغمام (فى ظلل من الغمام و من الملائکة) یعنى : کافران انتظار دارند که خداوند در پرده اى از ابرها و پرده اى از ملائکه به سوى آنها بیاید. و بنابر قراءت مشهور که به رفع تلاوت کرده اند, (و الملائکة) عطف بر لفظ الله است که معنى چنین خواهد شد: آیا کافران انتظارند دارند که خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و ملائکه به سوى آنها بیایند. و بنا بر قراءت ابن مسعود فعل اتیان و آمدن فقط به خدا نسبت داده مى شود, در نتیجه از این قرائات, اتیان و آمدن خداوند ثابت مى شود, یا در پرده اى از ابرها و ملائکه, و یا در ضمن هر چیزى که بخواهد, و ملائکه در پرده اى از ابرها نازل مى گردند. ابن جریر طبرى(م 310 هـ) مى نویسد: (اهل تأویل در آیه (فى ظلل من الغمام و الملائکة) اختلاف کرده اند که آیا صله فعل خداوند است یا صله فعل ملائکه…. عده اى مانند مجاهد, قتاده و عکرمه گفته اند که صله فعل خداوند است, یعنى آیا انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بیاید و ملائکه به سوى آنها بیایند. و عده اى همانند ربیع و ابن انس معتقد شده اند که صله فعل ملائکه است و ملائکه در پرده اى از ابرها نازل مى شوند و خداوند در ضمن هر چیزى که بخواهد نازل مى شود. ابوجعفر گفته است: بهترین تأویل این است که بگوییم صله فعل خداوند است, به دلیل اینکه ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: انّ من الغمام طاقات یأتى فیها الله محفوفاً, و ذلک قوله تعالى: (هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام و الملائکة.)34 پس با این دو قراءت در معناى آیه گسترش داده شده است و هیچ ناسازگارى بین دو قراءت وجود ندارد و هر دو قراءت آمدن را به خداوند نسبت داده اند, جز آن که گروهى گفته اند در ضمن هر چیزى که بخواهد مى آید و عده اى مى گویند در پرده اى از ابرها نازل مى شود. 4. (یسألونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس و إثمهما أکبر من نفعهما) بقره/219 در قراءت (اثم کبیر) اختلاف شده است; حمزه و کسائى (اثم کثیر) قراءت کرده اند و اعمش نیز موافقت نموده است, و بقیه قرّاء عشره (اثم کبیر) تلاوت نموده اند.35 بنابر قراءت (اثم کثیر) مراد آن است که با شرب خمر گناهان زیادى به وقوع مى پیوندد; مانند عربده کشى, هذیان گویى, فساد عقل, دشنام, بدگویى, دشمنى, خیانت و… .36 ابوحیان (م 754 هـ) مى نویسد: (اینکه خداوند اثم را به کثرت توصیف کرده است یا به اعتبار گناهکاران است; گویا گفته است براى مردم در شرب خمر گناهان زیادى است; یعنى هر کس آن را بنوشد گناهکار است, و یا به اعتبار آنچه که برنوشیدن آن مترتب است از کرده ها و گفته هاى حرام, و یا به اعتبار کسى که آن را مى سازد تا خرید و فروش نماید. و روایت از پیامبر(ص) رسیده که ده نفر را همراه با شراب لعن کرده است….)37 اما معناى آیه بنا بر قراءت (اثم کبیر) یعنى اثم عظیم و گناه بزرگ. مکى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گوید: اجماع شده بر اینکه شرب خمر از گناهان کبیره است.38 از این دو قراءت نتیجه مى گیریم که تأکید بر حرمت شراب یا به خاطر گناه کبیره بودن و یا کثرت گناهان نوشنده آن است.
ایهام زدایى از معناى آیه
اختلاف قراءت گاه اشکال و توهم را از معناى آیه مى زداید: 1. (إذ قال الحواریون یا عیسى ابن مریم هل یستطیع ربّک أن ینزّل علینا مائدة من السماء قال اتقوا الله إن کنتم مؤمنین) مائده/112 در (هل یستطیع ربّک) اختلاف شده است; کسائى, تستطیع (به صیغه مخاطب) و ربَّک(به نصب) تلاوت کرده است. و بقیه قرّاء عشره یستطیع(به غایب) ربُّّک(به رفع) قراءت نموده اند.39 بنا بر قراءت کسائى معناى آیه چنین است: اى عیسى آیا مى توانى از پروردگارت بخواهى که این کار را براى ما انجام دهد.40 و اما بنا بر قراءت بقیّه معناى آیه چنین است: اى عیسى اگر از پروردگارت بخواهى اجابت مى کند.41 در حالى که حواریون به توان داشتن خداوند در اجابت خواسته آنان علم داشتند. در نتیجه با قراءت (تستطیع) و نصب (ربّک) مراد از قراءت (یستطیع ربّک) روشن مى گردد و توهمى که در آیه بود که حواریون در قدرت خداوند شکّ دارند,از میان مى رود. این شک, منافات با ایمان آنها داشت که در آیه قبل براى آنان اثبات شده بود: (و إذ أوحیت الى الحواریون أن آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد بانّنا مسلمون). در مجمع البیان آمده است: بنا بر قراءت کسائى معنى آیه چنین مى شود؟ آیا استطاعت دارى از خداوند درخواست کنى و شکى در قدرت خداوند نداشتند, ولى از روى احتجاج پرسیدند; گویا گفته اند: اى عیسى استطاعت درخواست دارى, پس چرا درخواست نمى کنى. مثل اینکه به دوست خود بگویى آیا قدرت دارى با من بیایى؟ یعنى بیا ,تو که عاجز نیستى و مى توانى.42 زمخشرى(م 538 هـ) مى نویسد: (بنابر قراءت جمهور که به غایب و رفع (هل یستطیع ربُّک) خوانده اند, چنین بر مى آید که حواریون مؤمن واقعى به خدا نبوده اند. و اگر کسى بگوید پس چگونه گفته اند هل یستطیع ربُّک؟ مى گوییم: خداوند نیز آنها را توصیف به ایمان نکرده است, بلکه ادعاى آنها را بیان کرده و گفته است: ادعاى ایمان شما باطل است و شما در قدرت خداوند شک دارید را و همچنین عیسى(ع) نیز به آنها گفته است: اتّقوا الله, شکى در قدرت خدا نکنید.)43 امّا ابوحیان(م754هـ) گفته است: (غیر از زمخشرى تمام اهل تفسیر برآنند که حواریون مؤمن به خدا و قدرت او بوده اند, حتى ابن عطیه گفته است که هیچ اختلافى نیست در اینکه حواریون مؤمن به خدا بوده اند. و ابن انبارى نیز گفته است, نباید چنین پنداشت که حواریون شک در قدرت خدا داشته اند, بلکه این سخن مثل این است که کسى به دوست خود بگوید آیا قدرت آمدن با مرا دارى؟ یعنى بر تو آسان است که با من بیایى و قدرت دارى. و فارسى مى گوید: معناى آیه این است که اى عیسى آیا از خداوند درخواست مى کنی…)44 نتیجه آن که ظاهر آیه بنا بر قراءت جمهور, توهّم ایمان نداشتن حواریون را نشان مى دهد, ولى قراءت کسائى مراد از قراءت جمهور را بیان کرده و توهّم و اشکال را از معناى آیه مى زداید. 2. (واکتب لنا فى هذه الدنیا حسنة و فى الآخرة إنّا هدنا الیک قال عذابى اُصیب به من أشاء و رحمتى وسعت کلّ شىء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاة و الذین هم بآیاتنا یؤمنون) اعراف/156 در (اصیب به من أشاء) اختلاف شده است; تمامى قراء عشره (من أشاء) تلاوت کرده اند. حسن, زید بن على, کاووس, و عمرو الاسورى, (أصیب به من أساء) قراءت نموده اند.45 معناى آیه بنا بر قراءت جمهور (من أشاء) چنین مى شود: خداوند هر که را بخواهد عذاب مى کند و هیچ کس را یاراى ردّ عذاب او نیست. البته کسانى که چنین مى گویند, عقیده بر آن دارند که خداوند بر کسى ظلم نمى کند و علیم و حکیم است و گناهکاران را عذاب مى کند. و بنا بر قراءت شاذ (من أساء) معناى آیه چنین مى شود: خداوند هر که را گناه و بدى کرده باشد عذاب مى کند. به عبارتى آیه, علت عذاب را ذکر مى نماید; در نتیجه چنین استنباط مى شود که در قراءت (من أشاء) توهم این هست که خداوند هر که را بخواهد عذاب مى کند چه گناه کرده باشد و چه گناه نکرده باشد, و قراءت (من أساء) این ایهام و اشکال را از آیه دفع مى کند. 3. (والقواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینة و أن یستعففن خیر لهنّ و الله سمیع علیم) نور/60 در (أن یضعن ثیابهن) اختلاف شده است; همه قراء عشره (أن یضعن ثیابهنّ) قراءت کرده اند, و ابن مسعود و ابن عباس (أن یضعن جلابیبهنّ) تلاوت نموده اند.46 بنابر قراءت متواتر, ثیاب, اسم عامى است که شامل همه لباسها مى گردد, هر چند ظاهر آیه لباس بلندى است که روى لباسها پوشیده مى شود. و اما بنابر قراءت شاذ در آیه, جلابیهنّ, به معناى جلباب است, یعنى پیراهن بلندى که همه اندام انسان را از بالا تا پایین مى پوشاند, در این صورت معناى آیه این است که اگر روپوش و آن لباس بلند را از تن درآورد اشکال ندارد. در نتیجه در قراءت متواتر توهم این بود که هر یک از لباسهایش را درآورد اشکال ندارد , ولى قراءت شاذ این توهم و اشکال را مى زداید. آنچه از موارد تأثیر اختلاف قراءت در تفسیر ارائه شد, در هر سه بخش از باب نمونه و مشت نمونه خروار بود و گرنه موارد آن بسیار است و تنها در بخش دوم 98 آیه را مى توان یاد کرد; چنان که نقش اختلاف قرائات در تفسیر, در سه قسم یادشده خلاصه نمى شود, بلکه نقشهاى دیگرى مانند تخصیص و تقیید و تبیین را نیز مى توان آورد, که به دلیل اختصار از آن درمى گذریم.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. خویى, ابوالقاسم, البیان, 206 ـ 204. 2. ابن عاشور, التحریر و التنویر, 1/51 تا 56. 3. درویش, اعراب القرآن, 3/243; قرطبى, الجامع لاحکام القرآن, 14/291. 4. ابن عاشور, التحریر و التنویر, 1/55 تا 61. 5. دمشقى, ابى شامة, ابراز المعانى من حرز الأمانى, 70. 6. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 2/265. 7. ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 1/271; بناء, احمد بن محمد, اتحاف فضلاء البشر بالقرائات الاربعة عشر , 122. 8. بیضاوى, محاسن التأویل, ذیل آیه 4 سوره حمد. 9. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/21. 10. شوکانى, فتح القدیر, 1/22. 11. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/58. 12. طباطبایى, محمد حسین, المیزان, مؤسسه اعلمى, بیروت, 1/25. 13. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207. 14. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 121; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/337. 15. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/343; ابن جوزى, زاد المسیر فى علم التفسیر, 1/128. 16. فخررازى, محمد بن عمر, تفسیر مفاتیح الغیب, 3/231; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/343. 17. ابن جوزى, زاد المسیر فى علم التفسیر, 1/128; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/344. 18. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 2/79; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/344. 19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/339. 20. همان, 1/172; ابن جنى, المحتسب فى تبیین وجوه شواذ القرائات و الایضاح عنها, 1/231. 21. منبع اخیر, همان. 22. همان. 23. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 4/172. 24. ابن جنى, الخصائص, 2/138. 25. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207. 26. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/101. 27. ابى زرعه, حجة القرائات, 89; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 1/103; قرطبى, الجامع لأحکام القرآن, 1/198. 28. مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/229. 29. ابن تیمیه, مجموع الفتاوى, 7/182. 30. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 1/60. 31. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 1/123. 32. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط. 33. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 4/261; اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 2/125. 34. طبرى, ابن جریر, جامع البیان, 3/263 ـ 265. با اختصار و تصرف در عبارت. 35. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 1/130; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/227; طبرسى, مجمع البیان, 2/78. 36.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/261. 37. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط. 38.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/291. 39. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 165; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/256; طبرسى, مجمع البیان, 3/451. 40. فراء, معانى القرآن, 1/325. 41.مکى بن ابى طالب, الکشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/422; ابى زرعه, حجة القراءات, 240. 42. طبرسى, مجمع البیان, 3/451. 43. زمخشرى, محمود بن عمر, الکشاف, 1/372. 44. اندلسى, ابوحیان, البحرالمحیط, 4/53. 45. همان, 4/202; طبرسى, مجمع البیان, 4/370. 46. سیوطى, جلال الدین, الدر المنثور, 6/222.